تفسیر نمونه جلد ۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25247
دانلود: 3102


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25247 / دانلود: 3102
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 6

نویسنده:
فارسی

آيه (113) تا (122) و ترجمه

( و جاء السحرة فرعون قالوا إن لنا لا جرا إن كنا نحن الغلبين ) (113)( قال نعم و إنكم لمن المقربين ) (114)( قالوا يموسى إما أن تلقى و إما أن نكون نحن الملقين ) (115)( قال ألقوا فلما ألقوا سحروا أعين الناس و استرهبوهم و جاء و بسحر عظيم ) (116)( و أوحينا إلى موسى أن ألق عصاك فإذا هى تلقف ما يأفكون ) (117)( فوقع الحق و بطل ما كانوا يعملون ) (118)( فغلبوا هنالك و انقلبوا صغرين ) (119)( و ألقى السحرة سجدين ) (120)( قالوا أمنا برب العلمين ) (121)( رب موسى و هرون ) (122)

ترجمه:

113 - ساحران نزد فرعون آمدند و گفتند: آيا اگر ما پيروز گرديم اجر و پاداش مهمى خواهيم داشت؟

114 - گفت: آرى، و شما از مقربان خواهيد بود!

115 - (ساحران ) گفتند اى موسى يا تو بيفكن يا ما مى افكنيم!

116 - گفت شما بيفكنيد، و هنگامى كه (وسايل سحر خود را) افكندند مردم را چشمبندى كردند و ترسانى دند و سحر عظيمى به وجود آوردند!

117 - و به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را بيفكن، ناگهان (به صورت مار عظيمى درآمد و) وسائل دروغين آنها را به سرعت برگرفت!

118 - (در اين موقع ) حق آشكار گرديد و آنچه آنها ساخته بودند باطل شد.

119 - در آنجا مغلوب شدند و خوار و كوچك گشتند.

120 - و ساحران (همگى ) به سجده افتادند.

121 - و گفتند ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم.

122 - پروردگار موسى و هارون.

تفسير:

چگونه سرانجام حق پيروز شد

در اين آيات گفتگو از درگيرى موسى (عليه‌السلام ) با ساحران و سرانجام كار او در اين مبارزه به ميان آمده است، در نخستين آيه ميگويد: ساحران به دعوت فرعون به سراغ او شتافتند و نخستين چيزى كه با او در ميان گذاشتند اين بود كه آيا ما اجر و پاداش فراوانى در صورت غلبه بر دشمن خواهيم داشت( و جاء السحرة فرعون قالوا ان لنا لاجرا ان كنا نحن الغالبين ) .

كلمه اجر گرچه به معنى هر گونه پاداش است اما با توجه به اينكه به صورت نكره است و نكره در اين گونه موارد براى تعظيم و بزرگداشت يك موضوع مى آيد، به معنى اجر و پاداش مهم و فوقالعادهاى است.

به خصوص اينكه اصل اجر و پاداش جاى ترديد و گفتگو نبود، آنچه آنها ميخواستند قبلا درباره آن از فرعون قول بگيرند مساله اجر و پاداش مهم و برجسته بود.

فرعون نيز بلافاصله وعده مساعد به آنها داد و گفت: آرى نه تنها اجر و پاداش مادى خواهيد داشت، بلكه از مقربان درگاه من نيز خواهيد شد!( قال نعم و انكم لمن المقربين ) .

و به اين ترتيب هم وعده مال به آنها داد و هم وعده مقام بزرگ، و از تعبير آيه اين چنين استفاده مى شود كه تقرب به فرعون در آن محيط چيزى بالاتر از مال و ثروت بود، و يك موقعيت به اصطلاح معنوى محسوب ميشد كه ميتوانست سرچشمه اموال فراوان ديگرى گردد.

سرانجام موعد معينى براى مقابله موسى (عليه‌السلام ) با ساحران تعيين شد و چنانكه در دو سوره طه و شعراء آمده است، از همه مردم به عنوان يك دعوت عمومى براى مشاهده اين ماجرا دعوت به عمل آمد، و اينها نشان مى دهد كه فرعون به پيروزى نهائى خود ايمان داشت.

روز موعود فرا رسيد و ساحران همه مقدمات كار خود را فراهم ساخته بودند، يك مشت ريسمان و عصا كه درون آنها گويا مواد شيميائى مخصوصى قرار داده شده بود تهيه كردند كه در برابر تابش آفتاب به صورت گازهاى سبكى در مى آمد و آن طنابها و عصاهاى توخالى را به حركت در مى آورد.

صحنه عجيبى بود، موسى (عليه‌السلام ) تك و تنها (فقط برادرش با او بود) در برابر انبوه جمعيت ساحران و مردم زيادى كه غالبا طرفدار و پشتيبان آنها بودند، قرار گرفت.

ساحران با غرور مخصوصى رو به سوى موسى (عليه‌السلام ) كردند و گفتند: يا تو شروع به كار كن و عصا را بيفكن و يا ما آغاز ميكنيم و وسائل خود را مى افكنيم( قالوا يا موسى اما ان تلقى و اما ان نكون نحن الملقين ) .

موسى با خونسردى مخصوصى در پاسخ گفت: شما قبلا شروع كنيد شما وسائل خود را بيفكنيد!( قال القوا ) .

هنگامى كه ساحران طنابها و ريسمانها را به وسط ميدان افكندند، مردم را چشمبندى كرده و با اعمال و گفتارهاى اغراق آميز خود، هول و وحشتى در دل مردم افكندند و سحر عظيمى در برابر آنها انجام دادند( فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبوهم و جاؤ ا بسحر عظيم ) .

كلمه سحر همانگونه كه در جلد اول تفسير نمونه ذيل آيه 102 گفته ايم در اصل به معنى خدعه و نيرنگ و شعبده و تردستى است، گاهى نيز به معنى هر چيزى كه عامل و انگيزه آن نامرئى و مرموز باشد، آمده است.

بنابراين افرادى كه با استفاده از سرعت حركات دست و مهارت در جابجا كردن اشياء مطالب را به صورت خارق العاده، جلوه گر ميسازند و همچنين كسانى كه با استفاده كردن از خواص شيميائى و فيزيكى مرموز، مواد و اشياء مختلف آثار خارقالعادهاى به مردم نشان ميدهند، همه در عنوان ساحر داخل هستند.

علاوه بر اينها ساحران معمولا از يك سلسله تلقينهاى مؤ ثر نسبت به شنوندگان و جمله هاى اغراق آميز و گاهى هولانگيز و وحشتناك براى تكميل كار خود استفاده ميكنند كه اثر روانى فوقالعاده اى در بينندگان و شنوندگان ميگذارد، و از آيات مختلفى كه در اين سوره و سوره هاى ديگر قرآن درباره ماجراى ساحران عصر فرعون آمده چنين استفاده مى شود كه آنها از همه اين عوامل و وسائل استفاده كرده اند، جمله سحروا اعين الناس (چشم مردم را سحر كردند) و جمله استرهبوهم (مردم را به وحشت انداختند) و يا تعبيرات ديگرى كه در سوره هاى طه و شعرا آمده است همه گواه بر اين حقيقت است.

در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:

1 - صحنه عجيب سحر ساحران

قرآن با جمله و جاؤ ا بسحر عظيم به طور سربسته اشاره به اين واقعيت كرده است كه صحنهاى را كه ساحران به وجود آورده بودند بسيار مهم و حساب شده و هولانگيز بود و گرنه كلمه عظيم در اينجا به كار نميرفت.

از تواريخ و روايات و سخنان مفسران كه در ذيل اين آيات و آيات مشابه آن آمده است نيز به خوبى وسعت ابعاد اين صحنه آشكار مى شود، بنا به گفته بعضى از مفسران، ساحران به ده ها هزار نفر بالغ ميشدند، و تعداد وسائلى كه از آن استفاده كردند نيز دهها هزار وسيله بود، و با توجه به اينكه در آن عصر، ساحران آزموده و مجرب در مصر فراوان بودند اين موضوع جاى تعجب نيست.

به خصوص اينكه قرآن در سوره طه آيه 67 ميگويد: فاوجس فى نفسه خيفة موسى يعنى صحنه به اندازهاى عظيم و وحشتانگيز بود كه حتى موسى در دل كمى ترسيد، هر چند طبق صريح نهج البلاغه ترس او به خاطر اين بوده است كه مردم ممكن است آنچنان تحت تاثير اين صحنه عظيم قرار گيرند كه باز گرداندن آنها مشكل باشد، به هر صورت همه آنها حكايت از عظمت اين صحنه ميكند.

2 - استفاده از سلاح مشابه

از اين بحث به خوبى استفاده مى شود كه فرعون با توجه به حكومت پهناورش در كشور مصر، داراى سياستهاى حساب شده شيطانى بود، براى مبارزه با موسى و هارون تنها از وسيله تهديد و ارعاب استفاده نكرد، بلكه كوشش كرد كه به گمان خود از سلاح مشابهى در برابر موسى استفاده كند، و مسلما اگر در كار خود پيروز ميشد هيچگونه نام و نشانى از موسى و مكتبش باقى نمى ماند و در آن صورت كشتن موسى (عليه‌السلام ) بسيار ساده و بى دردسر و موافق افكار عمومى بود، بى خبر از اينكه موسى (عليه‌السلام ) متكى به يك نيروى انسانى نيست كه قابل مقابله و معارضه بوده باشد، از نيروى لا يزال الهى و قدرت بيانتهاى او مدد ميگيرد كه هر مقاومتى را درهم ميكوبد و نابود مى كند، و در هر حال استفاده از سلاح مشابه بهترين راه پيروزى در برابر دشمنان سرسخت محسوب ميگردد و نيروهاى مادى را درهم ميشكند.

در اين هنگام كه همه مردم به جنب و جوش افتاده بودند و غريو شادى از هر سو بلند بود و فرعون و اطرافيانش تبسم رضايتبخشى بر لب داشتند و برق شادى از چشمانشان ميدرخشيد وحى الهى به سراغ موسى (عليه‌السلام ) آمد و او را فرمان به انداختن عصا داد، ناگهان صحنه به كلى دگرگون شد و رنگها از چهره ها پريد و تزلزل بر اركان فرعون و يارانش افتاد، چنانكه قرآن ميگويد: ما وحى به موسى كرديم كه عصايت را بيفكن ناگهان (به صورت اژدهائى درآمد و) با دقت و سرعت، مارهاى دروغين و وسائل قلابى ساحران را جمع كرد( و اوحينا الى موسى ان الق عصاك فاذا هى تلقف ما يافكون ) .

تلقف از ماده لقف (بر وزن وقف ) به معنى برگرفتن چيزى با قدرت و سرعت است، خواه بوسيله دهان و دندان باشد، يا بوسيله دست، ولى در پارهاى از موارد به معنى بلعيدن نيز آمده است، و در آيه مورد بحث نيز ظاهرا به همين معنى است.

يافكون از ماده افك (بر وزن كتف ) در اصل به معنى منصرف ساختن از چيزى است و از آنجا كه دروغ انسان را از حق باز ميدارد به آن افك گفته مى شود.

بعضى از مفسران در اينجا احتمال ديگرى در معنى آيه داده اند و آن اينكه عصاى موسى پس از آنكه به صورت مار عظيمى درآمد، وسائل سحر ساحران را نبلعيد بلكه آنها را از كار انداخت و به صورت نخست بازگردانيد، و چنين تصور كرده اند كه اين كار، راه هر گونه اشتباه را بر مردم مى بست در حالى كه بلعيدن آن وسائل نميتواند، مردم را قانع سازد كه موسى ساحرى قويتر از آنها نبوده است.

ولى اين احتمال نه با جمله تلقف سازگار است و نه با تناسب مطالب آيه، زيرا تلقف همانطور كه گفتيم به معنى برگرفتن چيزى با دقت و سرعت است نه دگرگون ساختن آن.

به علاوه اگر بنا بود اعجاز موسى (عليه‌السلام ) از طريق ابطال سحر ساحران آشكار شود، لزومى نداشت كه عصا به شكل مار عظيمى درآيد، آنچنان كه قرآن در آغاز اين سرگذشت بيان كرده است.

از همه اينها گذشته اگر بنابر ايجاد ترديد و وسوسه باشد، بازگشتن وسائل ساحران به شكل اول نيز قابل ترديد و وسوسه است، زيرا ممكن است احتمال داده شود كه موسى آنچنان در سحر استاد است كه توانسته سحر ديگران را ابطال كند و به حال اول برگرداند.

بلكه چيزى كه سبب شد مردم بدانند عمل موسى (عليه‌السلام ) يك امر خارق عادت الهى است كه به اتكاى نيروى بيانتهاى پروردگار انجام گرفته، اين است كه مصر در آن زمان ساحران فراوان و بسيار آزموده داشت، و اساتيد اين فن و ساحران پر سابقه چهره هاى شناخته شده اى در آن محيط بودند در حالى كه موسى به هيچيك از اين صفات متصف نبود، مردى به ظاهر گمنام از ميان بنى اسرائيل برخاست و دست به چنان كارى زد كه همه در مقابل آن عاجز و ناتوان ماندند، از اينجا معلوم شد كه يك نيروى غيبى در كار بوده و موسى (عليه‌السلام ) يك فرد عادى و معمولى نيست.

در اين هنگام حق آشكار شد و اعمال آنها كه بى اساس و نادرست بود، باطل گرديد( فوقع الحق و بطل ما كانوا يعملون ) .

زيرا كار موسى يك واقعيت بود و اعمال آنها يك مشت تقلب و تزوير و چشم بندى و اغفال، و شك نيست كه هيچ باطلى در برابر حق براى هميشه ياراى مقاومت ندارد.

و اين نخستين ضربتى بود كه بر پايه قدرت فرعون جبار فرود آمد.

در آيه بعد ميگويد: به اين ترتيب آثار شكست در آنها نمايان شد و همگى خوار و كوچك و ناتوان شدند( فغلبوا هنالك و انقلبوا صاغرين ) .

گرچه در تواريخ در اينجا مطالب فراوانى نوشته اند ولى حتى بدون نقل تواريخ نيز مى توان حدس زد كه در اين هنگام چه ولولهاى در ميان مردم برپا گرديد، جمعى بقدرى ترسيدند كه پا بفرار گذاشتند و عده اى فرياد ميكشيدند، بعضى بيهوش شدند، و فرعون و اطرافيانش كه با وحشت و اضطراب به اين صحنه مى نگريستند، قطرات عرق شرم بر چهره هاشان نمايان شده بود و به آينده مبهم و تاريك خود مى انديشيدند و نميتوانستند درباره چنين صحنهاى كه هيچ انتظار آن را نداشتند فكرى كنند و براى آن راه حلى بيابند.

ضربه مهمتر آنگاه واقع شد كه صحنه مبارزه ساحران با موسى (عليه‌السلام ) به كلى تغيير شكل داد، ناگهان همه ساحران به زمين افتادند و براى عظمت خداوند سجده كردند( و ألقى السحرة ساجدين ) .

و فرياد زدند ما ايمان به پروردگار جهانيان آورديم( قالوا آمنا برب العالمين ) .

همان پروردگار موسى و هارون( رب موسى و هارون ) .

و با بيان اين جمله با صراحت اين حقيقت را بيان داشتند كه غير از اين خداى ساختگى، پروردگارى است واقعى كه ما به او ايمان آورده ايم، حتى به كلمه رب العالمين نيز قناعت نكردند زيرا فرعون ادعا ميكرد كه پروردگار جهانيان منم! لذا پس از آن اضافه كردند رب موسى و هارون تا راه را به روى هر گونه سوء استفاده اى ببندند.

و اين چيزى بود كه به هيچوجه براى فرعون و دستگاه او قابل پيشبينى نبود، يعنى عده اى كه چشم اميد براى كوبيدن موسى (عليه‌السلام ) به آنها دوخته شده بود در صف اول مؤ منان قرار گرفتند و پيش روى عموم مردم براى خدا به خاك افتادند، و اعلام تسليم مطلق و بيقيد و شرط در برابر دعوت موسى (عليه‌السلام ) كردند.

البته اين موضوع كه انسانهائى اينچنين منقلب گردند نبايد جاى تعجب باشد، زيرا نور ايمان و توحيد در همه دلها وجود دارد، ممكن است پرده ها و حجابهاى اجتماعى، زمانى كوتاه يا طولانى، آنرا بپوشاند، اما گهگاه كه طوفانها ميوزد،

و حجابها كنار ميرود، فروغ خود را چنان آشكار ميسازد كه چشمها را خيره مى كند.

به خصوص اينكه ساحران اساتيد كهنه كارى بودند كه از همه كس به فوت و فن سحر واردتر بودند، آنها به خوبى ميتوانستند ميان معجزه و سحر فرق بگذارند، چيزى كه براى ديگران تشخيصش شايد احتياج به دقت و مطالعه داشت براى آنها از آفتاب روشنتر بود، آنها با توجه به فنون سحر كه سالها آموخته بودند، دريافتند كه كار موسى (عليه‌السلام ) هيچگونه شباهتى با سحر ندارد، از نيروى انسانى سرچشمه نگرفته بلكه زائيده يك قدرت ما فوق طبيعى و مافوق بشرى است، و با توجه به اين واقعيت جاى تعجب نيست كه با آن صراحت و سرعت و بدون واهمه از آينده كار، ايمان خود را اظهار دارند.

جمله القى السحرة كه با فعل مجهول ذكر شده شاهد گويائى براى استقبال فوق العاده و تسليم مطلق ساحران در برابر موسى (عليه‌السلام ) است، يعنى آنچنان جاذبه معجزه موسى (عليه‌السلام ) در قلب و فكر آنها اثر گذاشت كه گوئى همه را بى اختيار به زمين افكند و به اقرار و اعتراف واداشت.

آيه (123) تا (126) و ترجمه

( قال فرعون أمنتم به قبل أن أذن لكم إن هذا لمكر مكرتموه فى المدينة لتخرجوا منها أهلها فسوف تعلمون ) (123)

( لا قطعن أيديكم و أرجلكم من خلف ثم لا صلبنكم أجمعين ) (124)

( قالوا إنا إلى ربنا منقلبون ) (125)

( و ما تنقم منا إلا أن أمنا بايت ربنا لما جأتنا ربنا أفرغ علينا صبرا و توفنا مسلمين ) (126)

ترجمه:

123 - فرعون گفت آيا به او ايمان آورديد پيش از آنكه به شما اجازه دهم، حتما اين توطئهاى است كه در اين شهر (و ديار) چيده ايد تا اهلش را از آن بيرون كنيد ولى به زودى خواهيد دانست!

124 - سوگند مى خورم كه دستها و پاهاى شما را به طور مخالف (دست راست با پاى چپ يا دست چپ با پاى راست ) قطع ميكنم سپس همگى شما را به دار مى آويزم.

125 - (ساحران گفتند (مهم نيست ) ما به سوى پروردگارمان باز ميگرديم.

126 - تنها ايراد تو، به ما اين است كه ما به آيات پروردگار خويش - هنگامى كه براى ما آمد - ايمان آورده ايم، بار الها! پيمانه صبر (و استقامت ) را تا آخر بر ما بريز و ما را مسلمان بميران (و تا پايان عمر با اخلاص و ايمان بدار).

تفسير:

تهديدهاى بيهوده

هنگامى كه ضربه تازهاى با پيروزى موسى (عليه‌السلام ) بر ساحران و ايمان آنها به موسى (عليه‌السلام ) بر اركان قدرت فرعون فرود آمد، فرعون بسيار متوحش و دستپاچه شد، زيرا ميبيند اگر عكس العمل شديدى در برابر اين صحنه نشان ندهد، همه يا بيشتر مردم به موسى ايمان خواهند آورد، و ديگر مسلط شدن بر اوضاع غير ممكن خواهد بود، لذا بلافاصله دست به دو ابتكار زد:

نخست اتهامى كه شايد عوامپسند هم بود، به ساحران بست، سپس با شديدترين تهديد آنها را مورد حمله قرار دادولى بر خلاف انتظار فرعون ساحران آنچنان مقاومتى در برابر اين دو صحنه از خود نشان دادند كه فرعون و دستگاه او را در شگفتى فرو بردند، و نقشه هاى آنها خنثى گشت و به اين ترتيب ضربه سومى بر - پايه هاى قدرت لرزان او فرود آمد، كه در آيات مورد بحث اين صحنه بطور جالبى ترسيم شده است:

نخست ميگويد: فرعون به ساحران گفت آيا پيش از اينكه به شما اجازه دهم به او (موسى ) ايمان آورديد؟!( قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لكم ) .

و گويا با تعبير به (به او) نظر دارد موسى (عليه‌السلام ) را فوق العاده تحقير كند، و با جمله قبل ان آذن لكم شايد ميخواهد اظهار دارد كه من هم حقيقتجو و حقيقت طلبم، اگر در كار موسى (عليه‌السلام ) واقعيتى وجود داشت، خودم به مردم اجازه ميدادم ايمان بياورند، ولى اين عجله شما نشان داد كه نه تنها حقيقتى در كار نيست بلكه يكنوع توطئه و تبانى بر ضد مردم مصر در جريان است!

بهر حال جمله بالا نشان مى دهد كه فرعون جبار كه جنون قدرتطلبى همه وجود او را فرا گرفته بود، ميخواست ادعا كند كه نه تنها مردم مصر، حق ندارند بدون اجازه او عملى انجام دهند، يا سخنى بگويند، بلكه بدون فرمان و اذن او حق انديشيدن و فكر كردن و ايمان آوردن را نيز ندارند.

و اين بالاترين نوع استعمار است كه ملتى آنچنان برده و اسير گردند كه حتى حق فكر كردن و انديشيدن و ايمان قلبى به كسى يا مكتبى را نداشته باشند.

اين همان برنامه اى است كه در استعمار نو نيز دنبال ميشود، يعنى استعمارگران تنها به استعمار اقتصادى و سياسى، و اجتماعى قناعت نمى كنند، بلكه مى كوشند كه ريشههاى كار خود را با استعمار فكرى تقويت نمايند.

در كشورهاى كمونيستى با مرزهاى بسته و ديوارهاى به اصطلاح آهنين و سانسور شديدى كه بر همه چيز مخصوصا بر دستگاههاى فرهنگى حكومت مى كند مظاهر استعمار فكرى به وضوح ديده مى شود.

ولى در كشورهاى سرمايه دارى غرب كه بعضى گمان ميكنند، حد اقل استعمارى از نظر فكر و انديشه وجود ندارد و هر كس مى تواند آزادانه تفكر كند و بينديشد و انتخاب نمايد اين موضوع به شكل ديگرى انجام مى شود، زيرا سرمايه داران بزرگ با تسلط كامل بر مطبوعات مهم، راديوها، تلويزيونها و به طور كلى وسائل ارتباط جمعى مقاصد و افكار خويش را در لباس آزادى فكر بر - مردم تحميل مى كنند، و با شستشوى مداوم مغزى مردم آنها را به سوئى كه ميخواهند مى كشانند و اين بلاى بزرگى است براى دنياى معاصر.

سپس فرعون اضافه كرد اين نقشه اى است كه شما در اين شهر كشيده ايد تا بوسيله آن اهل آن را بيرون كنيد( ان هذا لمكر مكرتموه فى المدينة لتخرجوا منها اهلها ) .

با توجه به آيه 71 سوره طه كه ميگويد انه لكبيركم الذى علمكم السحر:

موسى استاد بزرگ شما است كه به شما سحر آموخته است روشن مى شود كه منظور فرعون اين است كه شما يك تبانى توطئه حساب شده از مدتها پيش براى تسلط بر اوضاع مصر و گرفتن زمام قدرت به دست داشته ايد، نه اينكه تنها در اين چند روز كه شايد موسى با ساحران ملاقات مقدماتى داشته است، ترتيب چنين برنامهاى را داده ايد.

و از اينجا روشن مى شود كه منظور از مدينه، مجموع كشور مصر است و به اصطلاح الف و لام به معنى الف و لام جنس مى باشد و منظور از لتخرجوا منها اهلها تسلط موسى (عليه‌السلام ) و بنى اسرائيل بر اوضاع مصر و بيرون كردن اطرافيان فرعون از همه مقامات حساس و يا تبعيد عده اى از آنها به نقاط دوردست است، آيه 110 همين سوره كه تفسير آن گذشت نيز شاهد بر اين مدعا است.

و در هر صورت اين تهمت به قدرى بى اساس و رسوا بود كه جز عوام الناس و افراد كاملا بى اطلاع نميتوانستند آن را بپذيرند، زيرا موسى (عليه‌السلام ) در محيط مصر حضور نداشت و هيچكس او را با ساحران نديده بود و اگر استاد معروف آنها باشد بايد همه جا مشهور گردد و بسيارى از مردم او را بشناسند، و اينها مطالبى نبود كه بتوان آنها را به اين آسانى مكتوم داشت، زيرا تبانى با يك يا چند نفر بطور مخفيانه امكان دارد اما با هزاران نفر ساحران مصر، كه در شهرهاى پراكنده و مختلف زندگى داشتند آنهم يك چنين تبانى مهمى، عملا امكانپذير نبود.

سپس فرعون به طور سربسته اما شديد و محكم آنها را تهديد كرد و گفت: اما بزودى خواهيد فهميد! (فسوف تعلمون ).

در آيه بعد تهديد سربستهاى را كه در جمله قبل به آن اشاره شد بطور وضوح بيان مى كند و ميگويد: سوگند ياد ميكنم كه دستها و پاهاى شما را بطور مخالف (دست راست و پاى چپ و دست چپ و پاى راست را) قطع ميكنم سپس همگى شما را به دار خواهم آويخت( لاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف ثم لاصلبنكم اجمعين ) .

در حقيقت منظور اين بوده است كه آنها را با زجر و شكنجه به قتل برساند و صحنه بسيار هولناك و عبرت انگيزى براى همگان به وجود آورد، زيرا بريدن دست و پا و سپس به دار آويختن سبب ميشد كه در انظار مردم خون از بدنشان فواره بزند و آنها نيز بر فراز دار دست و پا زنند تا زمانى كه مرگشان فرا رسد.

(توجه داشته باشيد كه دار زدن در آن زمان به صورت امروز نبود كه طناب را به گردن افراد بياويزند بلكه به زير شانه هاى آنها قرار ميدادند تا بزودى نميرند).

و شايد بريدن دست و پاها بطور مخالف براى اين بوده است كه اين كار سبب ميشده ديرتر بميرند و زجر و شكنجه بيشتر ببينند.

قابل توجه اينكه برنامهاى را كه فرعون در اينجا براى مبارزه با ساحرانى كه به موسى (عليه‌السلام ) ايمان آورده بودند در پيش گرفت، يك برنامه عمومى در مبارزات ناجوانمردانه جباران با طرفداران حق است كه از يكسو از حربه تهمت استفاده ميكنند، تا موقعيت حق طلبان را در افكار عمومى تضعيف كنند و از سوى ديگر تكيه بر زور و قدرت و تهديد به قتل و نابودى مينمايند تا اراده آنها را درهم بشكنند، ولى همانطور كه در دنباله داستان موسى ميخوانيم هيچيك از اين دو حربه در طرفداران راستين حق كارگر نگرديد و نبايد كارگر شود.

ساحران در برابر هيچيك از دو حربه فرعون از ميدان در نرفتند، يكدل و يكجان در پاسخ او چنين گفتند: ما به سوى پروردگار خود بازميگرديم( قالوا انا الى ربنا منقلبون ) .

يعنى اگر آخرين تهديد تو عملى بشود، سرانجامش اين است كه ما در راه خدا و در طريق استقامت و پايمردى در دفاع از آئين او، شربت شهادت خواهيم نوشيد، و اين نه تنها به ما زيانى نميرساند و از ما چيزى نمى كاهد، بلكه سعادت و افتخار بزرگى براى ما محسوب مى شود.

سپس براى اينكه پاسخى به تهمت فرعون داده باشند و حقيقت امر را بر انبوه مردمى كه تماشاچى اين صحنه بودند، روشن سازند و بيگناهى خويش را ثابت كنند، چنين گفتند: تنها ايرادى كه تو به ما دارى اين است كه ما به آيات پروردگار خود، هنگامى كه به سراغ ما آمد، ايمان آورده ايم( و ما تنقم منا الا ان آمنا بايات ربنا لما جأتنا ) .

يعنى ما نه اخلالگريم و نه توطئه و تبانى خاصى بر ضد تو كرده ايم، و نه محرك ما بر ايمان به موسى (عليه‌السلام ) اين بوده است كه زمام قدرت را بدست بگيريم و نه مردم اين كشور را از سرزمين خود بيرون كنيم و خودت نيز ميدانى كه ما اين كاره نيستيم، بلكه ما هنگامى كه حق را ديديم و نشانه هاى آن را بخوبى شناختيم به نداى پروردگار خود پاسخ گفتيم و ايمان آورديم و تنها گناه ما در نظر تو همين است و بس!

در حقيقت آنها با جمله نخست به فرعون نشان دادند كه هرگز از تهديد او نمى هراسند و با شهامت به استقبال همه حوادث حتى مرگ و شهادت ميشتابند و با جمله دوم به اتهاماتى كه فرعون بر آنها وارد كرده بود، با صراحت پاسخ گفتند.

جمله تنقم از ماده نقمت (بر وزن نعمت ) در اصل به معنى انكار كردن چيزى است به زبان، يا بوسيله عمل و مجازات نمودن، بنابراين آيه بالا هم ممكن است به اين معنى باشد كه تنها ايراد تو بر ما اين است كه ايمان آورده ايم، و يا به اين معنى باشد كه مجازاتى را كه ميخواهى انجام دهى به خاطر ايمان ما است.

سپس روى از فرعون برتافتند و متوجه درگاه پروردگار شدند و از او تقاضاى صبر و استقامت كردند، زيرا ميدانستند بدون حمايت و يارى او، توانائى مقابله با اين تهديدهاى سنگين را ندارند، لذا گفتند: پروردگارا پيمانه صبر را بر ما فرو ريز و ما را با اخلاص و با ايمان تا پايان عمر بدار( ربنا افرغ علينا صبرا و توفنا مسلمين ) .

و جالب اينكه آنها با جمله افرغ علينا صبرا چنين اظهار داشتند كه چون خطر به آخرين درجه رسيده است تو نيز آخرين درجه صبر و استقامت را به ما مرحمت كن (زيرا افرغ از ماده افراغ به معنى ريختن ماده سيالى از ظرف است بطورى كه ظرف از آن خالى شود).

استقامت در سايه آگاهى

ممكن است در نخستين برخورد با ماجراى ساحران زمان موسى (عليه‌السلام ) كه در پايان، مؤ منان راستينى از كار در آمدند، انسان در شگفتى فرو رود كه مگر ممكن است در مدتى به اين كوتاهى چنين انقلاب و تحولى در فكر و روح انسانى پيدا شود كه از صف مخالف كاملا بريده و در صف موافق گام بگذارد، و آنچنان سر سختانه از عقيده تازه خود دفاع كند كه به تمام موقعيت و زندگى خويش پشت پا زند و شربت شهادت را شجاعانه و با چهره اى خندان تا آخرين جرعه بنوشد؟!

ولى اگر به اين نكته توجه كنيم كه آنها با سوابق زيادى كه در علم سحر داشتند به خوبى به عظمت معجزه موسى (عليه‌السلام ) و حقانيت او پى بردند و از روى آگاهى كامل در اين ميدان گام گذاشتند، اين آگاهى سرچشمه عشق سوزانى شد كه تمام وجود آنها را در برگرفت، عشقى كه هيچ حد و مرزى را به رسميت نمى شناسد و ما فوق همه خواسته هاى انسان است.

آنها به خوبى مى دانستند در چه راهى گام گذاشته اند؟ و براى چه ميجنگند؟ و با چه كسى مبارزه ميكنند؟ و چه آينده درخشانى به دنبال اين مبارزه در پيش دارند؟

آرى اگر ايمان با آگاهى كامل توأ م گردد از چنين عشقى سر برمى آورد كه اينگونه فداكاريها در راه آن شگفت انگيز نيست.

به همين جهت مى بينيم آنها با صراحت و شجاعت (چنانكه در آيه 72 سوره طه آمده است ) گفتند: سوگند به همان كس كه ما را آفريده ما هرگز ترا بر دلائل روشنى كه از طرف پروردگار به ما رسيده است، مقدم نخواهيم داشت، تو هر چه ميخواهى بكن اما بدان كه دائره قدرتت محدود به همين زندگى دنيا است!.

و سرانجام چنانكه در روايات و تواريخ آمده است، آنقدر در اين راه ايستادگى به خرج دادند كه فرعون تهديد خود را عملى ساخت، و بدن هاى مثله شده آنانرا در كنار رود نيل بر شاخه هاى درختان بلند نخل آويزان نمود، و نام پرافتخار آنها در دفتر آزاد مردان جهان ثبت شد، و به گفته مفسر بزرگ مرحوم طبرسى كانوا اول النهار كفارا سحرة و آخر النهار شهداء بررة: صبحگاهان كافر بودند و ساحر، شامگاهان شهيدان نيكوكار راه خدا!

ولى بايد توجه داشت كه چنين انقلاب و تحول و استقامتى جز در پناه امدادهاى الهى ممكن نيست، و مسلما آنها كه در مسير حق گام مى گذارند، چنين امدادهائى به سراغ آنها خواهد شتافت.