تفسیر نمونه جلد ۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25253
دانلود: 3102


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25253 / دانلود: 3102
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 6

نویسنده:
فارسی

آيه (127) تا (129) و ترجمه

( وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ ) (127)( قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ) (128)( قَالُوا أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِيَنَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَن يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ ) (129)

ترجمه:

127 - اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: آيا موسى و قومش را رها ميكنى كه در زمين فساد كنند و تو و خدايانت را رها سازند، گفت به زودى پسرانشان را ميكشيم و دخترانشان را زنده نگه ميداريم (تا خدمت ما كنند) و ما بر آنها كاملا مسلط هستيم.

128 - موسى به قوم خود گفت از خدا يارى جوئيد و استقامت پيشه كنيد كه زمين از آن خدا است و آنرا به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) واگذار مى كند و سرانجام (نيك ) براى پرهيزكاران است.

129 - گفتند: پيش از آنكه به سوى ما بيائى آزار ديديم و (هم اكنون پس از آمدنت نيز آزار مى بينيم (كى اين آزارها سر خواهد آمد؟ گفت اميد است پروردگارتان دشمن شما را هلاك كند و شما را در زمين جانشين (آنها) سازد و بنگرد چگونه عمل مى كنيد؟

تفسير:

در اين آيات صحنه ديگرى را از گفتگوى فرعون و اطرافيانش پيرامون وضع موسى (عليه‌السلام ) بيان مى كند، و از قرائنى كه در خود آيه است، چنين برمى آيد كه محتواى اين آيات مربوط به مدتى پس از جريان مبارزه موسى با ساحران است.

در نخستين آيه ميگويد جمعيت اشراف و اطرافيان فرعون به عنوان اعتراض به او گفتند، آيا موسى و بنى اسرائيل را به حال خود رها ميكنى كه در زمين فساد كنند، و تو و خدايانت را رها سازند؟!( وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ ) .

از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه فرعون بعد از شكست در برابر موسى مدتى او و بنى اسرائيل را آزاد گذارد (البته آزادى نسبى ) و آنها نيز بيكار ننشستند و به تبليغ آئين موسى (عليه‌السلام ) پرداختند تا آنجا كه قوم فرعون از نفوذ و پيشرفت آنها بيمناك شدند، و نزد فرعون آمدند و او را تشويق به شدت عمل در برابر موسى و بنى اسرائيل كردند.

آيا اين دوران آزادى نسبى بخاطر ترس و وحشتى بود كه در دل فرعون از معجزه كوبنده موسى (عليه‌السلام ) به وجود آمد؟ و يا اختلافى بود كه ميان مردم مصر و حتى قبطيان درباره موسى (عليه‌السلام ) و آئين او پيدا شده بود، و جمعى به او تمايل پيدا كرده بودند، و فرعون مشاهده ميكرد، نميتواند در چنين شرائطى دست به كار شود و شدت عمل به خرج دهد؟

هر دو احتمال به ذهن فرعون نزديك است و ممكن است هر دو توأ ما چنين اثرى در فكر فرعون گذارده باشد.

به هر حال فرعون با اخطار اطرافيان، تشويق به شدت عمل در برابر بنى اسرائيل شد و در پاسخ هواخواهانش چنين گفت: بزودى پسران آنها را به قتل مى رسانيم و نابود ميكنيم و زنانشان را (براى خدمت ) زنده ميگذاريم، و ما بر آنها تسلط كامل داريم( قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ ) .

در اينكه منظور او الهتك (خدايان تو چيست؟ در ميان مفسران گفتگو است، آنچه با ظاهر آيه موافقتر است اين است كه فرعون هم براى خود بتها و معبودها و خدايانى داشت، اگر چه با توجه به آيه 4 سوره نازعات انا ربكم الاعلى و آيه 38 سوره قصص ما علمت لكم من الله غيرى معلوم مى شود كه مردم مصر بزرگترين خدايشان فرعون بود و يا حد اقل او خود را بزرگ ترين معبود مصر ميدانست و معبودى براى آنها در رديف خودش قائل بود، اما با اين حال او براى خويش معبودهائى انتخاب كرده بود كه آنها را پرستش ميكرد.

نكته ديگر اينكه فرعون در اينجا دست به يك مبارزه ريشه دار و عميق ميزند و تصميم بر كارى ميگيرد كه در آينده به كلى قدرت بنى اسرائيل را درهم بشكند و آن اينكه مردان جنگى و مبارز را با كشتن فرزندان بنى اسرائيل ريشه كن سازد و تنها زنان و دختران را براى كنيزى و خدمتكارى باقى بگذارد، و اين آئين هر استعمار نو و كهنه اى است، كه افراد مثبت و فعال را از ميان برميدارند، و يا روح مردانگى و شهامت را با وسائل گوناگون در آنها ميكشند و افراد غير فعال را زنده نگه ميدارند.

البته اين احتمال نيز هست كه فرعون ميخواسته است اين سخن به گوش بنى اسرائيل برسد و از دو جهت روحيه آنها درهم شكسته شود، يكى از نظر كشته شدن پسران و مردان آينده و ديگرى از نظر اينكه نواميسشان به چنگال دشمن خواهد افتاد.

و در هر حال با جمله انا فوقهم قاهرون ميخواهد وحشت و اضطراب را از دل پيروان خود بردارد و به آنها اطلاع دهد كه كاملا بر اوضاع مسلط است!

سئوال - در اينجا سؤالى پيش مى آيد و آن اينكه چرا فرعون تصميم بر قتل موسى نگرفت و تنها نقشه نابود كردن فرزندان بنى اسرائيل را كشيد؟!

پاسخ - از آيات سوره مؤ من به خوبى استفاده مى شود كه فرعون در آغاز، تصميم بر قتل موسى داشت ولى اندرزهاى توأ م با تهديد مؤ من آل فرعون و اينكه اقدام به قتل موسى ممكن است خطرناك واقع شود و او براستى از طرف خدا باشد و آنچه را از مجازاتهاى الهى ميگويد، انجام پذيرد، به قدر كافى در فكر و روح فرعون اثر گذاشت.

به علاوه بعد از جريان پيروزى موسى بر ساحران اين خبر در همه جا منعكس گرديد، و در مورد طرفدارى و مخالفت با موسى (عليه‌السلام ) در ميان مردم مصر اختلاف افتاد شايد فرعون از اين بيم داشت كه اگر بخواهد تصميم حادى بر ضد موسى (عليه‌السلام ) بگيرد با واكنش شديدى كه از طرف مردمى كه تحت تاثير او واقع شده اند روبرو گردد، به اين جهات از تصميم بر قتل موسى (عليه‌السلام ) منصرف گرديد.

آيه بعد در حقيقت، نقشه و برنامه اى است كه موسى (عليه‌السلام ) به بنى اسرائيل براى مقابله با تهديدهاى فرعون، پيشنهاد مى كند، و شرائط پيروزى به دشمن را در آن تشريح مى نمايد، و به آنها گوشزد مى كند كه اگر سه برنامه را عملى كنند قطعا به دشمن پيروز خواهند شد نخست اينكه تكيه گاهشان تنها خدا باشد و از او يارى بطلبند( قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ ) .

ديگر اينكه به آنها ميگويد: استقامت و پايدارى پيشه كنيد و از تهديدها و حملات دشمن نهراسيد و از ميدان بيرون نرويد( و اصبرواو )

براى تاكيد مطلب و ذكر دليل، به آنها گوشزد مى كند كه سراسر زمين از آن خدا است و مالك و فرمانرواى مطلق او است، و به هر كس از بندگانش بخواهد آنرا منتقل ميسازد( إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ )

و آخرين شرط اين است كه تقوا را پيشه كنيد، زيرا عاقبت پيروزمندانه از آن پرهيزكاران است( الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ )

اين سه شرط كه يكى از آنها در زمينه عقيده (استعانت جستن از خدا) و ديگرى در زمينه اخلاق (صبر و استقامت ) و ديگرى در زمينه عمل (تقوى و پرهيزكارى ) تنها شرط پيروزى قوم بنى اسرائيل به دشمن نبود، بلكه هر قوم و ملتى بخواهند بر دشمنانشان پيروز شوند، بدون داشتن اين برنامه سه مادهاى امكان ندارد، افراد بى ايمان و مردم سست و ترسو، و ملتهاى آلوده و تبهكار، اگر هم پيروز گردند، موقتى و ناپايدار خواهد بود.

قابل توجه اينكه اين سه شرط هر كدام فرع بر ديگرى است، پرهيزكارى بدون استقامت در برابر شهوات و زرق و برق جهان ماده ممكن نيست همان طور كه صبر و استقامت نيز بدون ايمان به خدا، بقاء و دوام ندارد و در آخرين آيه مورد بحث شكوه و گله هاى بنى اسرائيل را از مشكلاتى كه بعد از قيام موسى (عليه‌السلام ) با آن دست به گريبان بودند منعكس ميسازد و ميگويد: آنها به موسى گفتند: پيش از آنكه تو بيائى ما را آزار ميدادند، اكنون هم كه آمده اى باز آزارها همچنان ادامه دارد پس كى گشايشى در كار پيدا ميشود؟( قَالُوا أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِيَنَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا ) گويا بنى اسرائيل مثل بسيارى از ما مردم انتظار داشتند كه با قيام موسى (عليه‌السلام ) يكشبه همه كارها روبراه شود، فرعون از بين برود، فرعونيان نابود شوند و كشور پهناور مصر با تمام ذخائرش در اختيار بنى اسرائيل قرار گيرد، همه اينها از طريق اعجاز، صورت گيرد و گردى هم به صورت بنى اسرائيل ننشيند ولى موسى (عليه‌السلام ) به آنها فهماند با اينكه سرانجام پيروز خواهند شد، اما راه درازى در پيش دارند، و اين پيروزى طبق سنت الهى در سايه استقامت و كوشش و تلاش بدست خواهد آمد، همانطور كه آيه مورد بحث ميگويد: موسى گفت اميد است پروردگار شما دشمنتان را نابود كند و شما را جانشينان آنها در زمين قرار دهد( قَالَ عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَن يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ ) .

ذكر كلمه عسى (شايد و اميد است ) همانند كلمه لعل كه در بسيارى از آيات قرآن آمده است، در حقيقت اشاره به اين است كه اين پيروزى و موفقيت، شرائطى دارد كه بدون آن شرائط، به آن نخواهيد رسيد (شرح بيشتر در اين باره را در ذيل آيه 84 سوره نساء جلد چهارم صفحه 35 مطالعه فرمائيد).

و در پايان آيه ميفرمايد: خداوند اين نعمتها را به شما خواهد داد و آزادى از دست رفته را به شما برمى گرداند، تا ببيند چگونه عمل خواهيد كرد( فَيَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ ) .

يعنى پس از پيروزى، دوران آزمايش شما شروع خواهد شد، آزمايش ملتى فاقد همه چيز كه در پرتو هدايت الهى همه چيز را پيدا كرده است. اين تعبير ضمنا اشعارى به اين دارد كه در آينده از بوته اين آزمايش خوب بيرون نخواهيد آمد، و شما هم به هنگام قدرت يافتن همچون ديگران دست به ظلم و فساد خواهيد زد. در روايتى كه در كتاب كافى از امام باقر (عليه‌السلام ) نقل شده چنين ميخوانيم: (قال وجدنا فى كتاب على صلوات الله عليه ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين انا و اهلبيتى الذين اورثنا الله الارض و نحن المتقون). (در كتاب على (عليه‌السلام ) چنين يافتيم كه پس از تلاوت آيه ان الارض لله يورثها... فرمود: من و اهلبيتم همان كسانى هستيم كه خداوند زمين را به ما منتقل ساخته و مائيم پرهيزگاران.)

اشاره به اينكه حكمى كه در اين آيه ذكر شده است، يك حكم و يك قانون عمومى است و هم اكنون نيز زمين در واقع از آن پرهيزگاران است.

آيه (130) و (131) و ترجمه

( وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ) (130)

( فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَٰذِهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ اللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ) (131)

ترجمه:

130 - و ما نزديكان فرعون (و قوم او) را به خشكسالى و كمبود ميوه ها گرفتار كرديم شايد متذكر گردند.

131 - اما (آنها نه تنها پند نگرفتند بلكه هنگامى كه نيكى (و نعمت ) به آنها مى رسيد مى گفتند به خاطر خود ماست! ولى موقعى كه بدى (و بلا) به آنها مى رسيد مى گفتند از شومى موسى و كسان او است! بگو سرچشمه همه اين فالهاى بد نزد خدا است (و شما را به خاطر اعمال بدتان كيفر مى دهد) اما اكثر آنها نمى دانند.

تفسير:

مجازاتهاى بيدار كننده

همانطور كه در تفسير آيه 94 از همين سوره گذشت، يك قانون كلى الهى در مورد تمام پيامبران اين بوده است، كه به هنگامى كه با مخالفتها روبرو مى شدند

خداوند براى تنبه و بيدارى اقوام سركش، آنها را گرفتار مشكلات و ناراحتيها مى ساخته تا در خود احساس نياز كنند، و فطرت توحيد كه به هنگام رفاه و آسايش زير پوشش غفلت قرار مى گيرد، آشكار گردد و به ضعف و ناتوانى خويش پى ببرند و متوجه مبدا قادر و توانائى كه تمام نعمتها از ناحيه او است بشوند.

در نخستين آيه مورد بحث، اشاره به همين مطلب در مورد پيروان فرعون مى كند و مى گويد: (ما آل فرعون را به قحطى و خشكسالى و كمبود ميوهها گرفتار ساختيم، شايد متذكر گردند و بيدار شوند)( وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ) .

(سنين ) جمع (سنة ) به معنى سال است، ولى معمولا هنگامى كه با كلمه (اخذ) (گرفتن ) به كار مى رود، به معنى گرفتار قحطى و خشكسالى شدن مى آيد، بنابراين اخذه السنة (سال او را گرفت ) يعنى گرفتار خشكسالى شد، و شايد علت آن اين باشد كه سالهاى قحطى در برابر سالهاى عادى و معمولى كم است، بنابراين اگر منظور از سال، سالهاى عادى باشد، چيز تازهاى نيست، و از آن معلوم مى شود كه منظور سالهاى فوق العاده يعنى قحطى است.

كلمه (آل ) در اصل، (اهل ) بوده و سپس به اصطلاح (قلب شده ) و به اين صورت درآمده است، و اهل به معنى نزديكان و خاصان انسان است، اعم از اينكه بستگان نزديك او باشند و يا همفكران و همگامان و اطرافيان.

با اينكه خشكسالى و قحطى، دامان همه فرعونيان را گرفت ولى در آيه فوق، تنها سخن از نزديكان و خاصان او به ميان آمده است، اشاره به اينكه آنچه مهم است اين است كه آنها بيدار شوند زيرا نبض ساير مردم به دست آنها است، آنها هستند كه مى توانند ديگران را گمراه سازند و يا به راه آورند، و به همين جهت تنها سخن از آنان به ميان آمده، اگر چه ديگران هم گرفتار همين عواقب بودند.

اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه خشكسالى براى مصر بلاى بزرگى محسوب مى شد، زيرا مصر يك كشور كاملا كشاورزى بود و خشكسالى همه طبقات آن را تحت فشار شديد قرار مى داد، ولى مسلما آل فرعون كه صاحبان اصلى زمينها و منافع آن بودند بيش از همه زيان مى ديدند.

ضمنا از آيه فوق معلوم مى شود كه خشكسالى، چند سال ادامه يافت زيرا كلمه (سنين ) جمع است، به خصوص اينكه نقص من الثمرات (كمبود ميوهها) نيز به آن اضافه شده، زيرا خشكساليهاى موقت ممكن است در درختان كمتر اثر بگذارد، اما هنگامى كه طولانى گردد، درختان را نيز از بين مى برد، اين احتمال نيز وجود دارد كه علاوه بر خشكسالى، آفتى ميوه هاى آنها را فرا گرفته باشد.

جمله لعلهم يذكرون گويا اشاره به اين نكته است كه توجه به حقيقت توحيد در روح آدمى از آغاز وجود دارد، سپس به خاطر تربيتهاى نادرست و يا مستى نعمت آنرا فراموش مى كند، اما به هنگام گرفتارى در چنگال مشكلات مجددا يادآور مى شود و ماده تذكر كه به مفهوم يادآورى است، مناسب همين معنى مى باشد.

قابل توجه اينكه در ذيل آيه 94 جمله لعلهم يضرعون (شايد در پيشگاه خدا خضوع كنند و تسليم شوند) آمده، كه در واقع يكى مقدمه ديگرى مى باشد، زيرا نخست، انسان (متذكر) مى شود و بعد در مقام خضوع و تسليم و يا تقاضا از پروردگار برمى آيد.

اما به جاى اينكه آل فرعون از اين درسهاى الهى پند بگيرند، و از خواب خرگوشى بيدار شوند، از اين موقعيت سوء استفاده كرده و جريان حوادث را به ميل خود تفسير مى كردند، هنگامى كه اوضاع بر وفق مراد آنها بود، و در آرامش و راحتى بودند مى گفتند، اين وضع به خاطر نيكى و پاكى و لياقت ما است!. در حقيقت شايسته چنين موقعيتى بوده ايم( فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَٰذِهِ ) .

(اما هنگامى كه گرفتار ناراحتى و مشكلى مى شدند، فورا به موسى (عليه‌السلام ) و كسانى كه با او بودند مى بستند و مى گفتند: اين از شر قدم اينها است!)( وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُ ) .

(يطيروا) از ماده تطير به معنى (فال بد زدن ) است، و ريشه اصلى آن كلمه (طير) به معنى (پرنده ) مى باشد، و از آنجا كه عرب فال بد را غالبا به - وسيله پرندگان مى زد، گاهى صدا كردن كلاغ را به فال بد مى گرفت و گاهى پريدن پرندهاى را از دست چپ نشانه تيرهروزى مى پنداشت ) كلمه (تطير) به معنى فال بد زدن بطور مطلق آمده است.

ولى قرآن در پاسخ آنها مى گويد: بدانيد كه سرچشمه شوميها و ناراحتى هائى كه دامان آنها را مى گرفت، از ناحيه پروردگار بوده و خدا مى خواسته است كه آنها را گرفتار نتيجه شوم اعمالشان بكند، ولى اكثر آنها نمى دانند( أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ اللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ )

قابل توجه اينكه اين طرز تفكر، مخصوص به فرعونيان نبود، هم اكنون در ميان اقوام خودخواه و گمراه نيز اين موضوع به وضوح ديده مى شود كه براى قلب حقائق و گمراه ساختن وجدان خويش يا ديگران، هر زمان پيروزى نصيبشان شود آنرا مرهون لياقت و كاردانى خويش مى دانند، هر چند لياقت آنها كمترين اثرى در آن پيروزى نداشته باشد، و به عكس هر بدبختى دامنشان را مى گيرد فورا به بيگانگان و دستهاى مرموز و يا آشكار دشمن نسبت مى دهند هر چند خودشان عامل اصلى بدبختى بوده باشند.

قرآن مجيد مى گويد: دشمنان پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيز در برابر او چنين منطقى داشتند (سوره نساء آيه 78) و در جاى ديگر مى گويد انسانهاى منحرف اين چنين هستند (سوره فصلت آيه 50) و اين در حقيقت يكى از مظاهر بارز روح خودخواهى و لجاجت است

فال نيك و بد

شايد هميشه در ميان انسانها و اقوام مختلف، فال نيك و بد رواج داشته است، امورى را به فال نيك مى گرفتند و دليل بر پيروزى و پيشرفت كار مى دانستند، و امورى را به فال بد مى گرفتند و دليل بر شكست و ناكامى و عدم پيروزى مى پنداشتند، در حالى كه هيچگونه رابطه منطقى در ميان پيروزى و شكست با اينگونه امور وجود نداشت و مخصوصا در قسمت فال بد، غالبا جنبه خرافى و نامعقول داشته و دارد.

اين دو گرچه اثر طبيعى ندارند، ولى بدون ترديد اثر روانى مى توانند داشته باشند، فال نيك غالبا مايه اميدوارى و حركت است ولى (فال بد) موجب ياس و نوميدى و سستى و ناتوانى است.

شايد به خاطر همين موضوع است كه در روايات اسلامى از فال نيك نهى نشده، اما فال بد به شدت محكوم گرديده است، در حديث معروفى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده: تفالوا بالخير تجدوه: (كارها را به فال نيك بگيريد (و اميدوار باشيد) تا به آن برسيد) جنبه اثباتى اين موضوع منعكس است و در حالات خود پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و پيشوايان اسلام (عليهما‌السلام ) نيز ديده مى شود كه گاهى مسائلى را به فال نيك مى گرفتند، مثلا در جريان برخورد مسلمانان با كفار مكه در سرزمين (حديبية ) مى خوانيم هنگامى كه (سهيل بن عمرو) به عنوان نماينده كفار مكه به سراغ پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمد و حضرت (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از نام او آگاه گرديد، فرمود: قد سهل عليكم و امركم: (يعنى از نام (سهيل ) من تفال مى زنم كه كار بر شما سهل و آسان مى گردد.

دانشمند معروف (دميرى ) كه از نويسندگان قرن هشتم هجرى است، در يكى از نوشته هاى خود اشاره به همين مطلب كرده و مى گويد اينكه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فال نيك را دوست ميداشت به خاطر آن بود كه انسان هر گاه اميدوار به فضل پروردگار باشد در راه خير گام برمى دارد و هنگامى كه اميد خود را از پروردگار قطع كند، در راه شر خواهد افتاد و فال بد زدن مايه سوء ظن و موجب انتظار بلا و بدبختى كشيدن است.

اما در مورد فال بد كه عرب آنرا تطير و طيره مى نامد، در روايات اسلامى - همانطور كه گفتيم - شديدا مذمت شده، همانطور كه در قرآن مجيد نيز كرارا به آن اشاره گرديده و محكوم شده است از جمله در حديثى مى خوانيم كه پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: الطيرة شرك (فال بد زدن (و آنرا مؤ ثر در سرنوشت آدمى دانستن ) يك نوع شرك به خدا است )

و نيز مى خوانيم: كه اگر فال بد اثرى داشته باشد همان اثر روانى است، امام صادق فرمودالطيرة على ما تجعلها ان هونتها تهونت و ان شددتها تشددت و ان لم تجعلها شيئا لم تكن شيئا:(فال بد اثرش به همان اندازه است كه آنرا مى پذيرى، اگر آن را سبك بگيرى كم اثر خواهد بود و اگر

آنرا محكم بگيرى پر اثر، و اگر به آن اعتنا نكنى، هيچ اثرى نخواهد داشت.)

در اخبار اسلامى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده است كه راه مبارزه با فال بد بى اعتنائى است، از پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده كه فرمود: ثلاث لا يسلم منها احد الطيرة و الحسد و الظن قيل فما نصنع قال: اذا تطيرت فامض و اذا حسدت فلا تبغ و اذا ظننت فلا تحقق: (سه چيز است كه هيچكس از آن سالم نمى ماند (و وسوسه هاى آن در درون قلب غالب اشخاص پيدا مى شود) فال بد و حسد و سوء ظن است، عرض كردند پس چكنيم؟ فرمود: هنگامى كه فال بد زدى اعتنا مكن و بگذر و هنگامى كه حسد در دلت پيدا شد عملا كارى بر طبق آن انجام مده و هنگامى كه سوء ظن پيدا كردى آنرا ناديده بگير. عجيب اين است كه موضوع فال نيك و بد حتى در كشورهاى پيشرفته صنعتى و در ميان افراد به اصطلاح روشنفكر و حتى نوابغ معروف وجود داشته و دارد، از جمله در ميان غربيها رد شدن از زير نردبان و افتادن نمكدان و هديه دادن چاقو به شدت به فال بد گرفته مى شود؟

البته وجود فال نيك همانطور كه گفتيم مساله مهمى نيست بلكه غالبا اثر مثبت دارد، ولى با عوامل فال بد هميشه بايد مبارزه كرد و آنها را از افكار دور ساخت و بهترين راه براى مبارزه با آن تقويت روح توكل و اعتماد بر خدا در دلها است، همانطور كه در روايات اسلامى نيز به آن اشاره شده است.

آيه (132) و (133) و ترجمه

( وَقَالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِّتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ ) (132)( فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُّفَصَّلَاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُّجْرِمِينَ ) (133)

ترجمه:

132 - و گفتند هر زمان آيتى براى ما بياورى كه سحرمان كنى ما به تو ايمان نمى آوريم!

133 - سپس (بلاها را پشت سرهم بر آنها نازل كرديم ) طوفان و ملخ و آفت گياهى و قورباغه ها و خون را كه نشانه هائى از هم جدا بودند بر آنها فرستاديم (ولى باز بيدار نشدند) و تكبر ورزيدند و جمعيت گنهكارى بودند.

تفسير:

بلاهاى پيدرپى و رنگارنگ

در اين آيات، اشاره به مرحله ديگرى از درسهاى بيدار كنندهاى كه خدا به قوم فرعون داد، شده است هنگامى كه مرحله اول يعنى خشكسالى و زيانهاى مالى در آنها، اثر بيدار كننده نگذاشت، نوبت مرحله دوم كه مجازاتهاى سخت تر و شديدتر بود فرا رسيد، و خداوند آنها را به بلاهاى پيدرپى و كوبنده كه به طور متناوب نازل مى شد، گرفتار ساخت، اما متاسفانه باز هم بيدار نشدند!

در نخستين آيه مورد بحث به عنوان مقدمه اى براى نزول اين بلاها مى گويد: آنها همچنان در انكار دعوت موسى (عليه‌السلام )، مقاومت به خرج دادند، و (گفتند هر گاه آيتى براى ما بياورى كه بخواهى ما را با آن سحر كنى، ما به تو ايمان نخواهيم آورد)( وَقَالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِّتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ )

تعبير به آيه، شايد به عنوان تمسخر بوده، زيرا موسى (عليه‌السلام )، معجزات خود را به عنوان آيات و نشانه هاى خدا معرفى مى نمود، ولى آنها به عنوان سحر، آن را تفسير مى كردند.

لحن آيات و قرائن چنين نشان مى دهد كه دستگاه تبليغاتى فرعون كه مسلما با تناسب آن زمان، مجهزترين دستگاه تبليغاتى بود، و نظام حاكم مصر، كاملا از آن بهره بردارى مى كرد، در همه جا بسيج شده بود، كه تهمت سحر را به عنوان يك شعار عمومى بر ضد موسى (عليه‌السلام ) پخش كند، زيرا هيچ وصلهاى مناسبتر از آن براى معجزات موسى (عليه‌السلام ) نيافته بودند، تا بدينوسيله جلو نفوذ او را در قلوب مردم بگيرند.

ولى از آنجا كه خداوند بدون اتمام حجت كافى، هيچ جمعيتى را كيفر نمى دهد در آيه بعد مى فرمايد كه ما چندين بلا بر آنها نازل كرديم شايد بيدار شوند.

نخست طوفان را بر آنها فرستاديم( فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ )

(طوفان ) از ماده (طوف ) (بر وزن خوف ) به معنى موجود گردنده و طواف كننده است، سپس به هر حادثهاى كه انسان را احاطه كند، طوفان گفته شده، ولى در لغت عرب، بيشتر به سيلابها و امواج گردنده و كوبندهاى گفته مى شود كه خانه ها را ويران مى كند و درختان را از ريشه برمى كند (اگر چه در زبان فارسى امروز، طوفان بيشتر به بادهاى شديد و كوبنده اطلاق مى گردد)

سپس ملخ را بر زراعتها و درختان آنها، مسلط ساخت (و الجراد)

در روايات وارد شده است آنچنان ملخ به جان درختان و زراعتها افتاد كه همه را از شاخ و برگ خالى كرد، حتى بدن آنها را نيز آزار مى داد آنچنان كه داد و فرياد آنها بلند شده بود.

هر بار كه بلائى فرا مى رسيد، دست به دامن موسى (عليه‌السلام ) مى زدند، تا از خدا بخواهد رفع بلا كند، بعد از طوفان و ملخ ‌خوارگى نيز همين تقاضا را كردند، و موسى (عليه‌السلام ) پذيرفت و بلا برطرف شد، ولى باز دست از لجاجت خويش برنداشتند.

بار سوم (قمل ) را بر آنها مسلط ساخت (و القمل ). در اينكه منظور از قمل چيست؟ ميان مفسران گفتگو است، ولى ظاهر اين است كه يكنوع آفت نباتى بوده كه به غلات آنها افتاد، و همه را فاسد كرد.

هنگامى كه امواج اين بلا فرو نشست و باز ايمان نياوردند، بار ديگر خداوند، نسل قورباغه را آنچنان افزايش داد كه به صورت يك بلا زندگى آنها را فرا گرفت (و الضفادع )

همه جا قورباغه هاى بزرگ و كوچك حتى در خانه ها و اطاقها و سفره ها و ظروف غذا مزاحم آنان بودند، آنچنان كه دنيا بر آنان تنگ شد ولى باز در برابر حق زانو نزدند و تسليم نشدند.

در اين هنگام خداوند خون را بر آنها مسلط ساخت (و الدم ) بعضى گفتهاند بيمارى رعاف (خون دماغ شدن ) به صورت يك بيمارى عمومى درآمد و همگى گرفتار آن شدند، ولى بيشتر روات و مفسران گفته اند رودخانه عظيم نيل به رنگ خون درآمد، آنچنان كه براى هيچ مصرفى قابل استفاده نبود!

و در پايان مى فرمايد: (اين آيات و معجزات آشكار و نشانه هاى حقانيت موسى را به آنها نشان داديم، اما آنها در برابر آن تكبر ورزيدند و از قبول حق سرباز زدند و جمعيت مجرم و گنه كارى بودند)( آيات مُّفَصَّلَاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُّجْرِمِينَ )

در بعضى از روايات مى خوانيم كه هر كدام از اين بلاها، در يكسال واقع مى شد يعنى يكسال طوفان و سيلاب، سال ديگر ملخ ‌خوارگى، و سال بعد آفات نباتى و همچنين، ولى در بعضى ديگر از روايات مى خوانيم كه ميان هر يك از اينها با ديگرى يك ماه بيشتر فاصله نبود، ولى در هر حال شك نيست كه در فواصل مختلف و جدا از

يكديگر (چنانكه قرآن مى گويد مفصلات ) صورت گرفت، تا مهلت كافى براى تفكر و تنبه و بيدارى داشته باشند.

قابل توجه اينكه در روايات مى خوانيم كه اين بلاها تنها دامان فرعونيان را مى گرفت و بنى اسرائيل از آن بركنار بودند، شك نيست كه اين يكنوع اعجاز بوده، اما قسمتى از آن را مى توان با توجه به نكته زير توجيه علمى نمود، زيرا مى دانيم در كشورى با مشخصات مصر، بهترين نقطه زيبا و مورد توجه همان دو طرف شط عظيم نيل بوده است كه در اختيار فرعونيان و قبطيها قرار داشت، قصرهاى زيبا و خانههاى مجلل و باغهاى خرم و مزارع آباد را در همين منطقه مى ساختند و طبعا به بنى اسرائيل كه بردگان آنها بودند از زمينهاى دور افتاده و بيابانها و نقاط كم آب، سهمى مى رسيد.

طبيعى است هنگامى كه طوفان و سيلاب برخاست، از همه نزديكتر به كام خطر دو طرف شط عظيم نيل بوده و همچنين قورباغه ها از شط برخاستند و اثر خونابه شدن شط قبل از همه در خانه هاى فرعونيان نمايان شد، و اما ملخ و آفات نباتى نيز در درجه اول متوجه نقاط سرسبزتر و پربركتتر مى شود.

آنچه در آيات فوق گفته شد، در تورات كنونى، نيز آمده است، ولى تفاوتهاى قابل ملاحظهاى با محتويات قرآن دارد (به سفر خروج فصل هفتم تا دهم تورات مراجعه كنيد).