تفسیر نمونه جلد ۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25254
دانلود: 3102


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25254 / دانلود: 3102
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 6

نویسنده:
فارسی

آيه (134) تا (136) و ترجمه

( وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا يَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ لَئِن كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَائِيلَ ) (134)( فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَىٰ أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ ) (135)( فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ ) (136)

ترجمه:

134 - هنگامى كه بلا بر آنها مسلط مى شد مى گفتند: اى موسى از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده رفتار كند، اگر اين بلا را از ما مرتفع سازى قطعا به تو ايمان مى آوريم و بنى اسرائيل را با تو خواهيم فرستاد.

135 - اما هنگامى كه بلا را پس از مدت معينى كه به آن مى رسيدند از آنها برمى داشتيم پيمان خويش را مى شكستند!

136 - سرانجام ما از آنها انتقام گرفتيم و آنها را در دريا غرق كرديم زيرا آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل بودند.

تفسير:

پيمانشكنيهاى مكرر

در اين آيات واكنشى را كه فرعونيان در برابر بلاهاى آموزنده و بيدار كننده پروردگار نشان دادند، بيان شده است، و از مجموع آنها استفاده مى شود كه آنان هنگامى كه در چنگال بلا گرفتار مى شدند - همانند همه تبهكاران - موقتا از خواب غفلت بيدار مى گشتند، و به دست و پا مى افتادند و از موسى (عليه‌السلام ) مى خواستند كه دست به دعا بردارد و نجات آنها را از خدا بخواهد اما همين كه طوفان بلا و امواج حوادث فرو مى نشست، همه چيز را فراموش كرده به حال اول باز مى گشتند.

(در آيه نخست مى خوانيم هنگامى كه بلا بر آنها مسلط ميشد، مى گفتند اى موسى، براى ما از خدايت بخواه تا به عهدى كه با تو كرده است وفا كند، و دعايت را در حق ما مستجاب نمايد)( وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا يَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ ) .

اگر تو اين بلا را از ما برطرف سازى، سوگند ياد مى كنيم كه قطعا هم خودمان به تو ايمان خواهيم آورد و هم بنى اسرائيل را آزاد ساخته و با تو مى فرستيم( لَئِن كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَائِيلَ ) .

(رجز) در معانى زيادى به كار رفته است (بلاهاى سخت، طاعون، بت و بت پرستى، وسوسه شيطان، و برف يا تگرگ سخت ).

ولى همه اينها مصداقهاى مختلفى است از مفهومى كه ريشه اصلى آن را تشكيل مى دهد، زيرا ريشه اصلى آن به طورى كه راغب در كتاب مفردات گفته، همان اضطراب است و به گفته (طبرسى ) در (مجمع البيان ) مفهوم اصليش انحراف از حق مى باشد، بنابراين اگر به مجازات و كيفر و بلا (رجز) گفته مى شود، براى اين است كه بر اثر انحراف از حق و ارتكاب گناه، دامان انسان را ميگيرد، همچنين بت پرستى يكنوع انحراف از حق و اضطراب در عقيده است، و نيز به همين جهت عربها به يكنوع بيمارى كه به شتر دست مى دهد و سبب لرزش پاى او مى گردد، تا آنجا كه مجبور است گامها را كوتاه بردارد، گاهى راه برود و گاهى توقف كند (رجز) (بر وزن مرض ) مى گويند، و اينكه ملاحظه مى كنيم به اشعار جنگى، رجز اطلاق مى شود آن نيز به خاطر آن است كه داراى مقطعه اى كوتاه و نزديك به هم مى باشد.

به هر حال منظور از رجز در آيات فوق، ظاهرا همان مجازاتهاى بيدار كننده پنجگانهاى است كه در آيات قبل به آن اشاره شد، اگر چه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه اشاره به بلاهاى ديگرى باشد كه خداوند بر آنها نازل كرد، كه در آيات گذشته به آن اشاره نشده است، از جمله بلاى طاعون و يا برف و تگرگ شديد و مرگبار كه در تورات نيز به قسمت اخير اشاره شده است.

در مورد جمله (بما عهد عندك ) و اينكه منظور از آن عهد الهى كه نزد موسى بوده چيست مفسران گفتگو كرده اند، آنچه نزديكتر به نظر ميرسد اين است كه منظور از آن وعدهاى است كه خدا به موسى داده بود كه اگر دعا كند، دعايش به اجابت مى رسد، ولى اين احتمال را نيز داده اند كه منظور از عهد همان عهد نبوت است و با باء قسم مى باشد يعنى (ترا به حق مقام نبوتى كه دارى سوگند مى دهيم ) كه براى برطرف شدن اين حوادث دردناك دعا كن.

در آيه بعد، اشاره به پيمانشكنى آنها كرده، و مى گويد: (هنگامى كه بلا را پس از مدت تعيين شدهاى از آنها برمى داشتيم، پيمان خود را مى شكستند نه خودشان ايمان مى آوردند و نه بنى اسرائيل را از زنجير اسارت رها مى ساختند( فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَىٰ أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ )

جمله (الى اجل هم بالغوه ) اشاره به اين است كه موسى، براى آنها مدتى تعيين مى كرد، و مى گفت در فلان وقت، اين بلا برطرف خواهد شد، براى اينكه كاملا روشن شود اين دگرگونى تصادفى نبوده، بلكه به بركت درخواست او از خدا بوده است.

جمله (اذا هم ينكثون ) با توجه به اينكه (ينكثون ) فعل مضارع است و دليل بر استمرار مى باشد نشان مى دهد كه آنها مكرر با موسى پيمان مى بستند سپس آنرا مى شكستند، بطورى كه پيمان شكنى جزء برنامه آنها شده بود.

آخرين آيه، سرانجام اين همه خيره سرى و سركشى و پيمانشكنى را در دو جمله كوتاه بيان مى كند، نخست به صورت سربسته مى گويد: ما از آنها انتقام گرفتيم( فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ )

سپس اين انتقام را شرح مى دهد و مى گويد آنها را در دريا غرق كرديم زيرا آنها آيات ما را تكذيب كردند، و از آن غافل بودند( فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ )

نه اينكه براستى غافل بودند، زيرا بارها با وسائل مختلف موسى (عليه‌السلام ) به آنها گوشزد كرده بود، بلكه عملا همچون غافلان بيخبر كمترين توجهى به آيات خدا نداشتند. شك نيست كه منظور از انتقام الهى اين نيست كه خداوند همانند اشخاص

كينه توز به مقابله برخيزد و در برابر اعمال ديگران واكنش نشان دهد بلكه منظور از انتقام الهى آن است كه جمعيت فاسد و غير قابل اصلاح را كه در نظام آفرينش حق حيات ندارند، نابود سازند، و انتقام در لغت عرب چنانكه سابقا هم گفته ايم به معنى مجازات و كيفر دادن است، نه آنچنانكه در فارسى امروز از آن فهميده مى شود.

آيه (137)و ترجمه

( وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَىٰ عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوا يَعْرِشُونَ ) (137)

ترجمه:

137 - و مشرقها و مغربهاى پربركت زمين را به آن قوم تضعيف شده (زير زنجير ظلم و ستم ) واگذار كرديم و وعده نيك پروردگارت بر بنى اسرائيل، بخاطر صبر و استقامتى كه نشان دادند، تحقق يافت و آنچه فرعونيان (از كاخهاى مجلل مى ساختند، و آنچه از باغات داربستدار فراهم ساخته بودند درهم كوبيديم!

تفسير:

سرانجام دردناك قوم فرعون

پس از نابودى قوم فرعون و درهم شكستن قدرت آنها، بنى اسرائيل كه ساليان دراز در زنجير اسارت و بردگى به سر مى بردند، وارث سرزمينهاى پهناور آنها شدند، آيه فوق به همين معنى اشاره كرده، مى گويد: (مشرقها و مغربهاى پر بركت زمين را در اختيار جمعيت مستضعف و استعمار شده قرار داديم )( وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا )

همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ايم (ارث ) در لغت به معنى مالى است كه بدون تجارت و معامله از كسى به كسى مى رسد، اعم از اينكه از مردگان باشد يا از زندگان.

(يستضعفون ) كه از ماده استضعاف گرفته شده معادل كلمه استعمار است كه در عصر و زمان ما به كار مى رود و مفهوم آن اين است كه قومى ستم پيشه جمعيتى را تضعيف كنند تا بتوانند از آنها در مسير مقاصدشان بهره كشى نمايند، منتها اين تفاوت را با كلمه استعمار دارد، كه استعمار ظاهرش به معنى آباد ساختن است و باطنش به معنى ويرانگرى، ولى استضعاف ظاهر و باطنش هر دو يكى است!. و تعبير به كانوا يستضعفون اشاره به اين است كه فرعونيان به طور مداوم آنها را در ضعف و ناتوانى نگه مى داشتند، ضعف و ناتوانى فكرى، و اخلاقى و اقتصادى از هر نظر و در تمام جهات.

و تعبير به مشارق الارض و مغاربها (مشرقها و مغربهاى زمين ) اشاره به سرزمينهاى وسيع و پهناورى است كه در اختيار فرعونيان بود، زيرا سرزمينهاى كوچك، مشرقها و مغربهاى مختلف و به تعبير ديگر افقهاى متعدد ندارد، اما يك سرزمين پهناور، حتما اختلاف افق و مشرقها و مغربها، به خاطر خاصيت كرويت زمين، خواهد داشت، به همين دليل است كه ما اين تعبير را كنايه از وسعت سرزمين فراعنه گرفتيم.

و جمله (باركنا فيها) اشاره به آبادى فوق العاده اين منطقه، يعنى مصر و شام است، كه هم در آن زمان و هم در اين زمان از مناطق پر بركت دنيا محسوب، و بطورى كه بعضى از مفسران نوشته اند در آن روز كشور فراعنه بقدرى وسعت داشت كه سرزمين شامات را هم در بر مى گرفت.

بنابراين منظور حكومت بر تمام كره زمين نبوده است، زيرا اين موضوع مسلما بر خلاف تاريخ است، بلكه منظور حكومت بنى اسرائيل بر سراسر سرزمين فراعنه مى باشد.

سپس مى گويد: وعده نيك پروردگار تو در زمينه پيروزى بنى اسرائيل - به خاطر صبر و استقامتى كه نشان دادند - تحقق يافت( وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَىٰ عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا ) .

و اين همان وعدهاى است كه در آيات قبل (آيه 128 و 129 همين سوره ) به آن اشاره شده است.

گرچه در اين آيه تنها سخن از بنى اسرائيل و سرانجام استقامت آنها در برابر فرعونيان به ميان آمده ولى بطورى كه از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود، اين موضوع اختصاص به قوم و ملتى ندارد، بلكه هر جمعيت مستضعفى بپاخيزند و براى آزادى خود از چنگال اسارت و استعمار كوشش كنند و در اين راه استقامت و پايمردى نشان دهند سرانجام پيروز خواهند شد، و سرزمينهائى كه بوسيله ظالمان و ستمگران اشغال شده است آزاد مى گردد.

و در پايان آيه اضافه مى كند كه ما قصرهاى زيباى فرعون و فرعونيان و كاخهاى مجلل و بناهاى پر زرق و برق و جالب آنها و همچنان باغات پرشكوهشان را نابود ساختيم( وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوا يَعْرِشُونَ ) .

صنع آنچنانكه (راغب ) در كتاب مفردات گفته (غالبا) به معنى كارهاى جالب مى آيد، و در آيه فوق به معنى معماريهاى زيبا و چشمگير عصر فرعونيان آمده است.

و ما يعرشون در اصل به معنى درختان و باغهائى است كه بوسيله نصب داربستها برپا ميشوند و منظره زيبا و پرشكوهى دارند.

دمرنا از ماده (تدمير) به معنى هلاك كردن و نابود ساختن است.

در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه نابودى اين كاخها و آن باغها اولا با چه وسيله بوده؟ و ثانيا چه ضرورتى داشته است؟

در پاسخ مى گوئيم:بعيد نيست زلزله ها و سيلابهاى جديدى اين وضع را ايجاد كرده باشد و ضرورت آن از اينجا روشن مى شود كه تمام فرعونيان در دريا غرق نشدند بلكه خود فرعون و جمعى از خاصان و لشكريان او كه در تعقيب موسى (عليه‌السلام ) بودند از ميان رفتند، و مسلما اگر قدرت مالى و اقتصادى باقيماندگان كه تعداد نفوس آنها در سراسر مصر بسيار زياد بود بر جا مى ماند باز توانائى اين را داشتند كه بنى اسرائيل را درهم بكوبند و يا لااقل مزاحمتهاى بزرگى براى آنها فراهم سازند، اما تهى شدن دست آنها از اين وسائل سبب شد كه براى هميشه به طغيانگرى آنها خاتمه داده شود.

آيه (138) تا (141)و ترجمه

( وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَٰهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ) (138)( إِنَّ هَٰؤُلَاءِ مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ) (139)( قَالَ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إِلَٰهًا وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ ) (140)( وَإِذْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَٰلِكُم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ ) (141)

ترجمه:

138 - و بنى اسرائيل را از دريا (سالم ) عبور داديم در مسير خود به جمعيتى رسيدند كه اطراف بتهايشان با تواضع و خضوع گرد آمده بودند (در اين هنگام بنى اسرائيل ) به موسى گفتند توهم براى ما معبودى قرار ده همانگونه كه آنها معبودان (و خدايان دارند! گفت: شما جمعيتى جاهل و نادان هستيد.

139 - اينها (را كه مى بينيد) سرانجام كارشان نابودى است و آنچه انجام مى دهند باطل (و بيهوده ) است.

140 - (سپس ) گفت آيا غير از خداوند معبودى براى شما بطلبم، خدائى كه شما را بر جهانيان (و مردم عصرتان ) برترى داد

141 - بخاطر بياوريد زمانى را كه از (چنگال ) كسان فرعون نجاتتان بخشيديم آنها كه مرتبا شما را شكنجه مى دادند، پسرانتان را ميكشتند و زنانتان را (براى خدمتكارى ) زنده مى گذاشتند و در اين آزمايش بزرگى از ناحيه خدا براى شما بود.

تفسير:

پيشنهاد بتسازى به موسى

در اين آيات به قسمت حساس ديگرى از سرگذشت بنى اسرائيل كه به دنبال پيروزى آنها بر فرعونيان واقع شد، اشاره شده است، و آن مساله توجه آنها به بت پرستى است كه نخستين جوانه آن در اين آيات، مورد بحث قرار گرفته، و نتيجه نهائى آن بطور مفصل در سوره طه از آيه 86 تا 97 و بطور مختصر در آيه 148 به بعد از همين سوره آمده است.

در واقع، با پايان گرفتن جريان فرعون گرفتارى بزرگ داخلى موسى، يعنى درگيرى او با جهال بنى اسرائيل و افراد سركش و لجوج آغاز گرديد، و به طورى كه خواهيم گفت اين گرفتارى براى موسى (عليه‌السلام ) به درجات، سختتر و سنگين تر و طاقت فرساتر از درگيرى با فرعون و فرعونيان بود! و همين است خاصيت درگيريهاى داخلى.

در آيه نخست مى گويد: ما بنى اسرائيل را از دريا (رود عظيم نيل ) عبور داديم( وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ ) .

اما در مسير خود به قومى برخورد كردند كه با خضوع و تواضع، اطراف بتهاى خود را گرفته بودند( فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَّهُمْ ) .

(عاكف ) از ماده عكوف به معنى توجه به چيزى و ملازمت آميخته با احترام به آن مى باشد.

افراد جاهل و بيخبر آنچنان تحت تاثير اين صحنه قرار گرفتند كه بلافاصله نزد موسى آمدند و گفتند براى ما هم معبودى قرار بده همانطور كه آنها معبودان دارند!( قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَٰهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ ) .

موسى (عليه‌السلام ) از اين پيشنهاد جاهلانه و نابخردانه، بسيار ناراحت شد، به آنها رو كرد و گفت: (شما جمعيت جاهل و بى خبرى هستيد!( قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ) .

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - از اين آيه به خوبى استفاده مى شود، كه سرچشمه بت پرستى، جهل و نادانى بشر است، از يكطرف جهل او نسبت به خداوند و عدم شناسائى ذات پاك او و اينكه هيچگونه شبيه و نظير و مانند براى او تصور نمى شود.

از سوى ديگر جهل انسان نسبت به علل اصلى حوادث جهان كه گاهى سبب حوادث را به يك سلسله علل خيالى و خرافى از جمله بت، نسبت دهد.

از سوى سوم جهل انسان به جهان ماوراء طبيعت و كوتاهى فكر او تا آنجا كه جز مسائل حسى را نمى بيند و باور نمى كند، اين نادانيها دست به دست هم داده و در طول تاريخ، سرچشمه بت پرستى شده اند و گر نه چگونه يك انسان آگاه و فهميده، آگاه به خدا و صفات او، آگاه از علل حوادث، آگاه از جهان طبيعت و ماوراء طبيعت، ممكن است قطعه سنگى را فى المثل از كوه جدا كند، قسمتى از آن را در ساختمان منزل، و يا پله هاى خانه مصرف كند، و قسمت ديگرى را معبودى بسازد، و در برابر آن سجده نمايد و مقدرات خويش را به دست او بسپارد؟!

جالب اينكه در گفتار موسى (عليه‌السلام ) در آيه فوق مى خوانيم كه به آنها مى گويد شما جمعيتى هستيد كه در جهالت به طور مستمر غوطه وريد (چون تجهلون فعل مضارع است و غالبا دلالت بر استمرار مى كند) به خصوص اينكه متعلق جهل، در آن بيان نشده و اين خود دليل بر عموميت و توسعه آن مى باشد.

از همه جالبتر اينكه بنى اسرائيل، با جمله اجعل لنا الها (معبودى براى ما قرار بده ) نشان دادند كه ممكن است چيزى كه هرگز منشا اثرى نبوده، نه زيانى داشته و نه سودى دارد، با انتخاب و قرارداد و گذاردن نام بت و معبود بر آن، ناگهان سرچشمه آثارى گردد، پرستش آن انسان را به خدا نزديك كند، و بى احترامى به آن دور، عبادتش سرچشمه خير و بركت، و تحقيرش منشا ضرر و زيان گردد، و اين نهايت جهل و بى خبرى است.

درست است كه منظور بنى اسرائيل اين نبوده براى ما معبودى بساز كه خالق جهان باشد، بلكه منظورشان اين بوده معبودى بساز كه با پرستش آن به خدا نزديك شويم و مايه خير و بركت گردد، ولى آيا با يك نامگذارى و يا مجسمه سازى، ممكن است يك موجود بى روح و بى خاصيت، ناگهان سرچشمه اين خواص و آثار گردد؟ آيا چيزى جز خرافه و جهل و خيالات واهى و پندارهاى بى اساس ‍ مى تواند چنين كارى را توجيه كند؟!

2 - شك نيست كه بنى اسرائيل قبل از مشاهده اين گروه بت پرستان زمينه فكرى مساعدى بر اثر زندگى مداوم در ميان مصريان بت پرست براى اين موضوع داشتند، ولى مشاهده اين صحنه تازه گويا جرقه اى شد كه زمينه هاى قبلى، خود را نشان دهند، اما در هر حال اين جريان نشان مى دهد كه انسان تا چه اندازه، تحت تاثير محيط قرار دارد، محيط است كه مى تواند او را به خداپرستى سوق دهد، و محيط است كه مى تواند او را به بت پرستى بكشاند، محيط است كه منشا انواع مفاسد و بدبختيها و يا سرچشمه صلاح و پاكى مى گردد (اگر چه انتخاب خود او نيز عامل نهائى است ) و به همين جهت اصلاح محيط در اسلام فوق العاده مورد توجه قرار دارد.

3 - موضوع ديگرى كه از آيه به خوبى استفاده مى شود اين است كه در ميان بنى اسرائيل به راستى افراد ناسپاس فراوانى بودند، با آنكه آنهمه معجزات موسى را مشاهده كردند و آن همه مواهب الهى شامل حالشان شده بود، چيزى از نابودى دشمن سرسختشان فرعون در ميان امواج نگذشته بود، و آنها به لطف پروردگار از دريا گذشتند، اما ناگهان همه اين مسائل را به دست فراموشى سپرده، از موسى تقاضاى بتسازى كردند!.

در نهج البلاغه مى خوانيم يكى از يهوديان در حضور على (عليه‌السلام ) به مسلمانان ايراد كرد و گفت: شما هنوز پيامبرتان را به خاك نسپرده بوديد كه اختلاف كرديد؟

على (عليه‌السلام ) اين پاسخ دندانشكن را در جواب يهودى فرمود انما اختلفنا عنه لا فيه و لكنكم ما جفت ارجلكم من البحر حتى قلتم لنبيكم اجعل لنا الها كما لهم آلهة فقال انكم قوم تجهلون: (ما درباره دستورات و سخنانى كه از پيامبرمان رسيده اختلاف كرده ايم، نه درباره خود پيامبر و نبوتش (تا چه رسد به الوهيت پروردگار) ولى شما پايتان از آب دريا خشك نشده بود كه به پيامبرتان پيشنهاد كرديد، براى ما معبودى قرار بده آنچنان كه اين بتپرستان معبودانى دارند، و او در جواب به شما گفت: شما جمعيتى هستيد كه در جهل غوطه وريد)!

در آيه بعد مى خوانيم كه موسى (عليه‌السلام ) براى تكميل سخن خود به بنى اسرائيل گفت: (اين جمعيت بت پرست را كه مى بينيد، كارشان به هلاكت مى انجامد و عملشان باطل و بى اساس است )( إِنَّ هَٰؤُلَاءِ مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ) .

يعنى هم عملشان بيهوده و رنجهايشان بى نتيجه است و هم سرانجام يك قوم بت پرست و مشرك، به هلاكت و نابودى مى كشد (زيرا (متبر) از ماده (تبار) به معنى هلاكت است ). و باز براى تاكيد اضافه كرد آيا معبودى غير از خدا براى شما انتخاب كنم؟ همان خدائى كه شما را بر جهانيان (مردم عصر خود) برترى داد( قَالَ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إِلَٰهًا وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ ) .

يعنى اگر انگيزه پرستش خدا، حس شكرگزارى باشد، همه نعمتهاى شما از ناحيه خدا است و اگر انگيزه پرستش و عبوديت، منشا اثر بودن باشد، باز آن هم مربوط به خدا است، بنابراين به هر حسابى باشد جز خداوند قادر منان شايسته پرستش نيست.

در آيه بعد خداوند يكى از نعمتهاى بزرگ خود را به بنى اسرائيل، ياد آور مى شود، تا با توجه به اين نعمت بزرگ حس شكرگزارى در آنها تحريك گردد، و بدانند شايسته پرستش و خضوع و عبادت، تنها ذات پاك او است، و هيچ دليلى ندارد كه در مقابل بتهائى كه كمترين سود و زيانى ندارند، سر تعظيم فرود آورند.

نخست مى گويد: (به خاطر بياوريد هنگامى كه شما را از چنگال آل فرعون نجات داديم آنها مرتبا شما را شكنجه مى دادند و مجازات مى كردند( وَإِذْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ )

(يسومون ) از ماده (سوم ) و اصل آن چنانكه راغب در مفردات مى گويد دنبال چيزى رفتن است و به طورى كه از قاموس ‍ استفاده مى شود يك نوع معنى استمرار و ادامه نيز در آن افتاده، بنابراين معنى يسومونكم سوء العذاب

اين است كه آنها به طور مستمر به دنبال مجازاتهاى دردناك و شكنجه دادن شما بودند.

سپس - همانطور كه روش قرآن در بيان تفصيلى مطالب پس از بيان اجمالى آنها است - اين عذاب و شكنجه مستمر را چنين شرح مى دهد كه آنها پسران شما را به قتل مى رسانيدند، و زنان و دخترانتان را (براى خدمتگزارى و بردگى ) زنده نگه مى داشتند( يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ ) .

و در اين آزمايش بزرگى از ناحيه خداوند براى شما بود( وَفِي ذَٰلِكُم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ ) .

ظاهر آيات قبل و بعد نشان مى دهد كه اين جمله را موسى (عليه‌السلام ) از طرف خداوند براى بنى اسرائيل كه پس از عبور از درياى نيل به هوس بت پرستى افتادند بيان كرده است.

اگر چه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه مخاطب اين آيه يهوديان عصر پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بوده باشند، زيرا تفسير اول احتياج به تقدير دارد و اينكه آيه در اصل قال موسى قال ربكم...: (موسى گفت پروردگار شما چنين گفته است )... بوده است و اين بر خلاف ظاهر است.

ولى با توجه به اينكه اگر روى سخن در اين آيه به يهوديان معاصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) باشد ارتباط آيات قبل و بعد به كلى بريده مى شود، اين آيه به صورت جمله معترضهاى درمى آيد، تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد.

(ضمنا بايد توجه داشت كه نظير اين آيه با تفاوت بسيار كمى در سوره بقره آيه 49 گذشت، براى توضيح بيشتر به جلد اول صفحه 165 تا 167 مراجعه فرمائيد).