تفسیر نمونه جلد ۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25258
دانلود: 3102


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25258 / دانلود: 3102
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 6

نویسنده:
فارسی

آيه (148) و (149) و ترجمه

( وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَىٰ مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ ) (148)( وَلَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ) (149)

ترجمه:

148 - قوم موسى بعد از (رفتن ) او (به ميعادگاه خداوند) از زيور آلات خود گوساله اى ساختند، جسد بيروحى بود كه صداى گاو داشت! آيا آنها نمى ديدند كه با آنان سخن نميگويد و به راه (راست ) هدايتشان نميكند، آنرا (خداى خود انتخاب كردند و ظالم بودند.

149 - و هنگامى كه حقيقت به دستشان افتاد و ديدند گمراه شده اند گفتند اگر پروردگار ما، به ما رحم نكند و ما را نيامرزد به طور قطع از زيانكاران خواهيم بود.

تفسير:

آغاز گوساله پرستى يهود

در اين آيات، يكى از حوادث اسفناك و در عين حال تعجب آورى كه بعد از رفتن موسى (عليه‌السلام ) به ميقات در ميان بنى اسرائيل رخ داد، بازگو شده است و آن جريان گوساله پرستى آنها است كه به دست شخصى به نام سامرى و با استفاده از زيورآلات بنى اسرائيل، انجام گرفت.

اهميت اين داستان به اندازهاى است كه قرآن در چهار سوره به آن اشاره كرده است، در سوره بقره آيه 51 و 54 و 92 و 93 و در نساء آيه 153 و در اعراف آيات مورد بحث، و در طه آيه 88 به بعد.

البته اين حادثه، همانند ساير پديده هاى اجتماعى بدون زمينه و بدون مقدمه نبوده است، زيرا از يكسو بنى اسرائيل ساليان دراز در مصر شاهد گاوپرستى يا گوساله پرستى مصريان بودند، و از سوى ديگر به هنگامى كه از رود نيل عبور كردند صحنه بت پرستى (گاوپرستى ) قومى كه در آن سوى نيل زندگى ميكردند، توجه آنها را جلب كرد، و چنانكه در آيات قبل گذشت، از موسى (عليه‌السلام ) تقاضاى بتى همانند آنها كردند، كه موسى شديدا آنانرا ملامت و سرزنش كرد.

تمديد ميقات موسى (عليه‌السلام ) از سى شب به چهل شب، نيز سبب شد كه شايعه مرگ موسى (عليه‌السلام ) آنچنان كه در بعضى از تفاسير آمده بوسيله بعضى از منافقان، در ميان بنى اسرائيل نشر شود.

جهل و نادانى بسيارى از اين جمعيت و مهارت و زبردستى سامرى در پياده كردن نقشه خود نيز به اين موضوعات كمك كرد و مجموعا سبب شد در مدت كوتاهى اكثريت بنى اسرائيل به بت پرستى روى آورند و غوغائى اطراف گوساله به راه اندازند.

در آيه فوق، نخست چنين ميگويد: قوم موسى (عليه‌السلام ) بعد از رفتن او به ميقات، از زينت آلات خود گوساله اى كه تنها جسد بيجانى بود با صداى مخصوص گاو براى خود انتخاب كردند( وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَىٰ مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ ) .

با اين كه اين كار از سامرى سرزد (چنانكه آيات سوره طه گواهى مى دهد) ولى اين عمل به قوم موسى (عليه‌السلام ) نسبت داده شده است، به خاطر اينكه عده زيادى از آنها سامرى را در اين كار يارى كردند، و در واقع شريك جرم او بودند، و عده بيشترى به عمل او راضى شدند

گرچه ظاهر آيه در بدو نظر اين است كه همه قوم موسى (عليه‌السلام ) در اين كار شركت داشتند، ولى با توجه به آيه 159 همين سوره كه ميگويد( وَمِن قَوْمِ مُوسَىٰ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ ) (از قوم موسى، جمعيتى بودند كه به سوى حق هدايت ميكردند، و به آن توجه داشتند) استفاده مى شود كه منظور از آيه مورد بحث همه آنها نيست، بلكه اكثريت عظيمى از آنها، اين راه را تعقيب كردند، به گواهى آيات آينده كه ناتوانى هارون را از مقابله با آنها منعكس ساخته است.

چگونه گوساله طلائى صدا كرد

كلمه خوار به معنى صداى مخصوصى است كه از گاو يا گوساله برميخيزد، جمعى از مفسران معتقدند كه سامرى با اطلاعاتى كه داشت، لوله هاى مخصوصى در درون سينه گوساله طلائى كار گذاشته بود كه هواى فشرده از آن خارج ميشد و از دهان گوساله، صدائى شبيه صداى گاو بيرون مى آمد!

بعضى ديگر مى گويند: گوساله را آنچنان در مسير باد گذارده بود كه بر اثر وزش باد به دهان او كه به شكل مخصوصى ساخته شده بود، صدائى به گوش ميرسيد.

اما اينكه جمعى از مفسران گفته اند گوساله سامرى به خاطر مقدارى خاك كه از زير پاى جبرئيل برداشت و در آن ريخته بود، به صورت گوساله زنده اى درآمد و صداى طبيعى سرداد، شاهدى در آيات قرآن ندارد، چنانكه به خواست خدا در تفسير آيات سوره طه خواهد آمد، و كلمه جسدا گواه بر اين است كه حيوان زنده اى نبود، زيرا در تمام مواردى كه اين كلمه در قرآن به كار رفته است به معنى جسم بيجان آمده است.

از همه اينها گذشته، بعيد به نظر ميرسد كه خداوند چنين قدرتى به مرد منافقى همچون سامرى بدهد كه بتواند كارى همانند معجزه موسى (عليه‌السلام ) انجام دهد و جسم بيجانى را جاندار سازد، كارى كه براى توده مردم مسلما گمراه كننده است و دلائل بطلان آن در نظرشان روشن نيست، ولى اگر گوساله به شكل يك مجسمه طلائى بوده باشد دلائل بطلان آن روشن است و تنها وسيله اى براى آزمايش افراد بوده باشد، نه چيز ديگر.

نكته ديگرى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه سامرى از آنجا كه ميدانست قوم موسى (عليه‌السلام ) سالها در محروميت به سر ميبردند و به علاوه روح ماديگرى چنانكه در بسيارى از نسلهاى امروز آنها نيز مى بينيم بر آنها غلبه داشت و براى زر و زيور احترام خاصى قائل بودند، لذا او گوساله خود را از طلا ساخت، تا توجه شيفتگان و بردگان را به سوى آن جلب كند.

اما اينكه: اين ملت فقير و محروم در آن روز آنهمه زر و زيورها را از كجا آورده بودند؟ در روايات چنين آمده كه زنان بنى اسرائيل براى بزرگداشت يكى از اعياد خود، مقدار قابل ملاحظه اى از زيورآلات فرعونيان را به عاريت گرفته بودند و اين جريان مقارن غرق و نابودى آنها واقع شد، و زيورآلات مزبور در دست بنى اسرائيل باقى ماند.

سپس قرآن به عنوان سرزنش آنها ميگويد: آيا اينها نمى ديدند كه آن گوساله با آنان سخن نمى گويد و راهنمائيشان نميكند؟!( أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا ) .

يعنى يك معبود واقعى حداقل بايد نيك و بد را بفهمد و توانائى بر راهنمائى و هدايت پيروان خود داشته باشد، با عبادت كنندگان خويش، سخن بگويد و آنها را به راه راست هدايت كند و طريقه عبادت را به آنها بياموزد.

اصولا چگونه عقل انسان اجازه مى دهد كه معبود بيجانى را كه ساخته و پرداخته خود او است، بپرستد، حتى اگر فرضا آن زيورآلات تبديل به گوساله واقعى هم شده باشد به هيچوجه شايسته پرستش نيست، گوساله اى كه هيچ نمى فهمد و در نفهمى ضرب المثل است.

آنها در حقيقت به خودشان ظلم و ستم كردند، لذا در پايان آيه ميفرمايد: گوساله را معبود خود انتخاب كردند و ظالم و ستمگر بودند( اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ ) . ولى با مراجعت موسى و روشن شدن مسائل، بنى اسرائيل به اشتباه خود پى بردند، از كار خود نادم و پشيمان گشتند و از خدا تقاضاى عفو و بخشش كردند و گفتند: اگر پروردگار ما به ما رحم نكند و ما را نبخشد به طور مسلم از زيانكاران خواهيم بود( وَلَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ) .

جمله و لما سقط فى ايديهم (به معنى هنگامى كه حقيقت به دستشان افتاد، يا هنگامى كه نتيجه شوم اعمالشان به دستشان افتاد، و يا هنگامى كه چاره از دست آنها ساقط شد) در ادبيات عرب كنايه از ندامت و پشيمانى است، زيرا هنگامى كه واقعيات به دست انسان بيفتد و از حقيقت امر آگاه گردد، و يا به نتائج نامطلوب برسد، و يا راه چاره بر او بسته شود طبعا پشيمان خواهد شد، بنابراين پشيمانى از لوازم مفهوم اين جمله است.

به هر حال بنى اسرائيل از كرده خويش پشيمان گشتند ولى مطلب به همينجا خاتمه نيافت، چنانكه در آيات بعد خواهيم خواند.

آيه (150) و (151) و ترجمه

( وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ) (150)( قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ) (151)

ترجمه:

150 - و هنگامى كه موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت گفت پس از من بد جانشينانى برايم بوديد (و آئين مرا ضايع كرديد) آيا در فرمان پروردگارتان (و تمديد مدت ميعاد او در قضاوت ) عجله نموديد؟! سپس الواح را افكند و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانيت ) به سوى خود كشيد، او گفت: فرزند مادرم! اين گروه مرا در فشار گذاردند و نزديك بود مرا به قتل برسانند بنابراين كارى نكن كه دشمنان مرا شماتت كنند و مرا با گروه ستمكاران قرار مده.

151 - (موسى ) گفت پروردگارا! من و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت خود داخل كن و تو مهربانترين مهربانانى.

تفسير:

عكس العمل شديد در برابر گوساله پرستان

در اين دو آيه ماجراى درگيرى موسى (عليه‌السلام ) با گوساله پرستان به هنگام بازگشت از ميعادگاه، كه در آيه گذشته تنها اشاره اى به آن شده بود تشريح گرديده، و عكس العمل شديد موسى (عليه‌السلام ) كه براى بيدار ساختن اين جمعيت انجام داد، منعكس گرديده است.

نخست مى گويد: (هنگامى كه موسى خشمناك و اندوهگين به سوى قوم خود بازگشت و صحنه زننده و نفرت انگيز گوساله پرستى را مشاهده نمود، به آنها گفت بد جانشينانى براى من بوديد و آئين مرا ضايع كرديد).( وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِي ) .

اين آيه به خوبى نشان مى دهد كه موسى (عليه‌السلام ) به هنگام بازگشت از ميعادگاه پروردگار و قبل از آنكه با بنى اسرائيل روبرو بشود، خشمناك و اندوهگين بود، و اين به خاطر آن است كه خداوند در ميعادگاه، جريان را به موسى (عليه‌السلام ) گفته بود كه من قوم تو را بعد از تو آزمودم، و سامرى آنها را گمراه ساخت( قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ ) (سوره طه آيه 85).

سپس موسى (عليه‌السلام ) به آنها گفت: (آيا در فرمان پروردگار خود، عجله نموديد) (اءعجلتم امر ربكم ).

گرچه مفسران در تفسير اين جمله، سخن بسيار گفته اند و احتمالات گوناگون داده اند، ولى ظاهر آيات نشان مى دهد كه منظور اين است كه شما در برابر فرمان خدا به نسبت تمديد مدت سى شب به چهل شب، عجله به خرج داديد و در قضاوت شتاب نموديد، نيامدن مرا دليل بر مرگ و يا خلف وعده گرفتيد، در حالى كه لازم بود حداقل كمى تامل كنيد تا چند روزى بگذرد و حقيقت امر روشن گردد.

در اين هنگام كه موسى در برابر لحظاتى بحرانى و طوفانى از زندگى بنى اسرائيل قرار گرفته بود، سر تا پايش از شدت خشم برافروخته و اندوه عميقى بر روح او سنگينى مى كرد، و شديدا نگران آينده بنى اسرائيل بود، زيرا تخريب و فساد كار آسانى است، و گاه از دست يك نفر خرابيهاى بزرگى ساخته است، ولى اصلاح و ترميم كار مشكلى است.

مخصوصا در ميان يك ملت نادان و لجوج و متعصب، اگر نغمه مخالفى سر داده شود، برچيدن آثار شوم آن به اين آسانى ممكن نيست.

موسى (عليه‌السلام ) در اينجا بايد خشم شديد خود را آشكار سازد و دست به بالاترين عكس العمل ها بزند آنچنان كه افكار تخدير شده بنى اسرائيل را به هم بريزد و انقلابى در آن جامعه منحرف شده از حق ايجاد كند، در غير اين صورت بازگشت آنها به آسانى ممكن نيست.

قرآن عكس العمل شديد موسى (عليه‌السلام ) را در برابر اين صحنه و در اين لحظات بحرانى و طوفانى چنين بازگو مى كند (موسى بى درنگ الواح تورات را از دست خود بيفكند و به سراغ برادرش هارون رفت و سر و ريش او را گرفت و به سوى خود كشيد)!( وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ ) .

چنانكه از آيات ديگر قرآن مخصوصا سوره طه استفاده مى شود علاوه بر اينها شديدا هارون را مورد سرزنش و ملامت قرار داد و بر او بانگ زد كه آيا در حفظ عقائد جامعه بنى اسرائيل كوتاهى كردى و با فرمان من مخالفت نمودى؟

در حقيقت اين واكنش از يكسو روشنگر حال درونى موسى (عليه‌السلام ) و التهاب و بى قرارى و ناراحتى شديد او در برابر بت پرستى و انحراف آنها بود، و از سوى ديگر وسيله مؤ ثرى براى تكان دادن مغزهاى خفته بنى اسرائيل و توجه دادن آنها به زشتى فوق العاده اعمالشان.

بنابراين اگر فرضا انداختن الواح تورات در اينجا زنندگى داشته باشد و حمله به سوى برادر كار صحيحى به نظر نرسد. اما با توجه به اين حقيقت كه بدون ابزار اين واكنش شديد، و عكس العمل پرهيجان، هيچگاه بنى اسرائيل به اهميت و عمق خطاى خويش پى نمى بردند و ممكن بود آثار بت پرستى در اعماق ذهنشان باقى بماند، اين كار نه تنها نكوهيده نبود بلكه واجب و لازم محسوب مى گرديد.

و از اينجا روشن مى شود كه ما هيچ نيازى به توجيهاتى كه بعضى از مفسران براى سازش دادن واكنش موسى (عليه‌السلام ) با مقام عصمت انبياء ذكر كرده اند نمى بينيم.

زيرا مى توان گفت در اينجا موسى (عليه‌السلام ) به قدرى ناراحت شد كه در هيچ لحظه از تاريخ بنى اسرائيل چنين ناراحتى و خشم شديدى براى او رخ نداد، چون خود را در برابر بدترين صحنه ها يعنى انحراف از خداپرستى به سوى گوساله پرستى مى ديد و تمام آثار را در خطر مشاهده مى كرد.

بنابراين انداختن الواح و مؤ اخذه شديد برادر در چنين لحظه اى كاملا طبيعى بود.

اين واكنش شديد و اظهار خشم اثر تربيتى فوق العاده اى در بنى اسرائيل گذارد، و صحنه را به كلى منقلب ساخت، در حالى كه اگر موسى (عليه‌السلام ) مى خواست با كلمات نرم و ملايم آنها را اندرز دهد شايد كمتر سخنان او را مى پذيرفتند.

سپس قرآن مى گويد: هارون براى برانگيختن عواطف موسى (عليه‌السلام ) و بيان بى گناهى خود گفت: (فرزند مادرم! اين جمعيت نادان مرا در ضعف و اقليت قرار دادند آنچنان كه نزديك بود مرا به قتل برسانند بنابراين من بى گناهم بى گناه، كارى نكن كه دشمنان به شماتت من برخيزند و مرا در رديف اين جمعيت ظالم و ستمگر قرار مده )( قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ) .

تعبير به (ابن ام ) در اين آيه و يا (يا ابن ام ) در آيه 94 سوره طه (فرزند مادرم ) با اينكه موسى و هارون از يك پدر و مادر بودند، به خاطر تحريك عواطف موسى (عليه‌السلام ) در اين حال بوده است، سرانجام اين جريان اثر خود را گذارد و بنى اسرائيل به زودى متوجه زشتى اعمال خويش شدند و تقاضاى توبه كردند.

آتش خشم موسى كمى فرو نشست و به درگاه پروردگار متوجه شد و عرض كرد (پروردگارا من و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت بى پايانت داخل كن، تو مهربانترين مهربانانى )( قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ) .

تقاضاى بخشش و آمرزش براى خود و برادرش نه به خاطر آن است كه گناهى از آنها سرزده بلكه يكنوع خضوع به درگاه پروردگار و بازگشت به سوى او و ابراز تنفر از اعمال زشت بت پرستان و همچنين سرمشقى است براى همگان تا فكر كنند جائى كه موسى و برادرش كه انحرافى پيدا نكرده بودند چنين تقاضائى از پيشگاه خدا كنند، ديگران بايد حساب خود را برسند و سرمشق بگيرند و رو به درگاه پروردگار آورده، از گناهان خود تقاضاى عفو و بخشش كنند، و چنانكه دو آيه قبل نشان مى دهد بنى اسرائيل نيز چنين كردند.

مقايسه اى ميان تواريخ قرآن و تورات كنونى

همانطور كه از آيات فوق و آيات سوره طه استفاده مى شود، گوساله اى را بنى اسرائيل ساخته نه هارون، و طبق آيات سوره طه، شخصى از ميان بنى اسرائيل بنام سامرى اقدام به چنين كارى كرد، اما هارون برادر و معاون و ياور موسى از پاى ننشست و حداكثر تلاش و كوشش را بكار برد، آنچنان كه نزديك بود او را به قتل برسانند.

ولى عجيب اين است كه تورات كنونى گوساله سازى و دعوت به بت پرستى را به هارون، برادر و جانشين و وزير موسى (عليه‌السلام ) نسبت مى دهد! در فصل 32 از سفر خروج تورات چنين مى خوانيم:

(و هنگام ديدن قوم كه موسى از فرود آمدن از كوه درنگ مى نمايد، آن قوم نزد هارون جمع آمده وى را گفتند كه برخيز و از براى ما خدايانى بساز كه در پيشاپيش ما بروند، زيرا كه اين موسى مردى كه ما را از ملك مصر بيرون آورد نمى دانيم كه وى را چه واقع شد - و هارون به ايشان گفت: گوشواره هاى زرينى كه در گوشهاى زنان و پسران و دختران شمايند، بيرون كرده نزد من بياوريد - پس تمامى قوم گوشواره هاى زرينى كه در گوشهاى ايشان بودند بيرون كرده به هارون آوردند - و آنها را از دست ايشان گرفته، آنرا به آلت حكاكى تصوير نموده، از آن گوساله اى ريخته شده ساخت و گفتند كه اى اسرائيل اينانند خدايان تو كه تو را از زمين مصر بيرون آوردند...).

و به دنبال آن مراسمى را كه هارون براى قربانى كردن در برابر اين بت تعيين كرده بود بيان مى كند!

و سپس ضمن شرح مفصلى اشاره به بازگشت موسى (عليه‌السلام ) و خشمناك شدن او و انداختن الواح تورات كرده مى گويد:

(و موسى به هارون گفت كه اين قوم به تو چه كردند كه به اين گناه عظيم ايشانرا مرتكب گردانيدى؟!

- و هارون گفت كه غضب آقايم افروخته نشود كه اين قوم را مى دانى كه مايل به بدى هستند...)!

آنچه در بالا گفته شد قسمتى از داستان گوساله پرستى بنى اسرائيل در تورات كنونى با عين عبارت بود، در حالى كه خود تورات اشاره به مقام برجسته هارون در فصول ديگر كرده از جمله تصريح مى كند بعضى از معجزات موسى (عليه‌السلام ) به دست هارون آشكار گشت (فصل هشتم از سفر خروج تورات ).

و هارون را به عنوان پيغمبر از طرف موسى (عليه‌السلام ) معرفى مى كند (فصل هشتم از سفر خروج ).

و در هر صورت براى هارون كه رسما جانشين موسى (عليه‌السلام ) بود و عارف به معارف شريعت او، مقام والائى قائل است، اما خرافه را ببينيد كه او را بت ساز و عامل بت پرستى معرفى نموده و حتى در برابر اعتراض موسى (عليه‌السلام ) به هارون عذر بدتر از گناه از او نقل كرده است كه چون اين قوم مايل به بدى بودند من هم به بدى تشويقشان كردم! در حالى كه قرآن دامان اين دو رهبر را از هر گونه آلودگى به شرك و بت پرستى پاك مى داند.

تنها در اينجا نيست كه تاريخ قرآن مظهر پاكى انبياء و پيامبران، و تاريخ تورات كنونى مملو از انواع اهانتها و خرافات نسبت به ساحت قدس آنها است و به عقيده ما يكى از طرق شناسائى اصالت قرآن و تحريف تورات و انجيل كنونى همين بررسى و مقايسه ميان تواريخى است كه در اين كتب پيرامون زندگى انبياء آمده است.

آيه (152) تا (154) و ترجمه

( إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ ) (152)( وَالَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِن بَعْدِهَا وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ ) (153)( وَلَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَفِي نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ ) (154)

ترجمه:

152 - آنها كه گوساله را (معبود خود) انتخاب كردند به زودى خشم پروردگار و ذلت در زندگى دنيا به آنها مى رسد، و اينچنين كسانى را كه (بر خدا) افترا مى بندند كيفر مى دهيم.

153 - و آنها كه گناه كنند و بعد از آن توبه نمايند و ايمان آورند (اميد عفو او را دارند زيرا) پروردگار تو در پى آن آمرزنده و مهربان است.

154 - و هنگامى كه خشم موسى فرو نشست الواح (تورات ) را برگرفت و در نوشته هاى آن هدايت و رحمت براى آنها كه از پروردگار خويش مى ترسند (و از مخالفت فرمانش بيم دارند) وجود داشت.

تفسير

همانطور كه گفتيم واكنش شديد موسى (عليه‌السلام ) سرانجام كار خود را كرد، و گوساله پرستان بنى اسرائيل كه اكثريت قوم را تشكيل مى دادند از كار خود پشيمان شدند، اين پشيمانى در چند آيه قبل نيز (آيه 149) منعكس است، ولى براى اينكه تصور نشود تنها اين ندامت و پشيمانى براى توبه آنها از چنين گناه عظيمى كافى بوده است، قرآن چنين اضافه مى كند:

(كسانى كه گوساله را معبود خود انتخاب كردند به زودى خشم پروردگار و ذلت در زندگى اين جهان به آنها خواهد رسيد)( إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ) .

و نيز براى اينكه تصور نشود اين قانون اختصاصى به آنها دارد، اضافه مى كند همه كسانى را كه افترا (بر خدا) مى بندند اين چنين كيفر مى دهيم( وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ ) .

تعبير به (اتخذوا) اشاره به اين است كه (بت ) هيچگونه واقعيتى ندارد، تنها انتخاب و قرارداد مردم بت پرست است كه به آن شخصيت و ارزش موهومى مى دهد و لذا كلمه (عجل ) را پشت سر اين جمله مى آورد، يعنى آن گوساله پس از انتخاب براى پرستش باز همان گوساله بود!

اما در اينكه اين (غضب ) و (ذلت ) چه بوده است؟ قرآن در آيه فوق صريحا چيزى ذكر نكرده، و تنها با اشاره سربسته اى گذشته است، ولى ممكن است اشاره به بدبختيها و گرفتاريها و مشكلاتى بوده باشد كه بعد از اين ماجرا و قبل از حكومت در بيت المقدس، دامان اسرائيليان را گرفت.

يا اشاره به ماموريت عجيب كشتار يكديگر باشد كه به عنوان كيفر و مجازات در برابر چنين گناه سنگينى به آنها داده شد كه شرح آن در جلد اول همين تفسير صفحه 172 گذشت.

در اينجا ممكن است اين سؤال پيش بيايد كه ما شنيده ايم با ندامت و پشيمانى حقيقت توبه تحقق مى يابد، چگونه بنى اسرائيل كه از كار خود پشيمان شدند مشمول عفو خدا واقع نشدند؟!

پاسخ اين سؤال اين است كه ما هيچ دليلى نداريم كه پشيمانى به تنهائى در همه جا كافى بوده باشد، درست است كه ندامت يكى از اركان توبه است، ولى يكى از اركان نه همه اركان.

گناه بت پرستى و سجده در برابر گوساله آن هم در آن مقياس وسيع و گسترده، آن هم در آن مدت كوتاه، آن هم براى ملتى كه آنهمه معجزات ديده بودند گناهى نبود كه به اين آسانى بخشوده شود و مثلا با گفتن يك استغفر الله همه چيز پايان يابد.

بلكه بايد اين ملت غضب پروردگار را ببيند و طعم ذلت را در اين زندگى بچشد و شلاق كيفر كسانى را كه به خدا افترا مى بندند به پيكر خود احساس كند تا بار ديگر به اين آسانى و سادگى به فكر چنين گناه عظيمى نيفتد.

در آيه بعد اين موضوع را تكميل كرده و به صورت يك قانون كلى چنين مى گويد: (اما آنها كه اعمال بدى انجام دهند، سپس توبه كنند (و شرائط توبه همگى انجام گيرد) و ايمان خود را به خدا تجديد نمايند و از هر گونه شرك و نافرمانى باز گردند، پروردگار تو بعد از آن، آنها را مى بخشد، او بخشنده و مهربان است )( وَالَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِن بَعْدِهَا وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ ) .

پاسخ به دو سؤال:

1 - آيا دو آيه فوق، جمله معترضه است كه در وسط داستان بنى اسرائيل به عنوان تذكرى به پيامبر اسلام و مسلمانان نازل شده است و يا پيام خداوند به موسى (عليه‌السلام ) بعد از ماجراى گوساله پرستى است.

بعضى از مفسران احتمال اول و بعضى احتمال دوم را پذيرفته اند، آنها كه احتمال اول را پذيرفته اند، به جمله( إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ ) : (پروردگار تو بعد از توبه آمرزنده مهربان است ) استدلال كرده اند زيرا جمله بر صورت خطاب به پيامبر اسلام است، و آنها كه احتمال دوم را پذيرفته اند، به جمله سينالهم غضب (به زودى خشم خدا دامنشان را خواهد گرفت ) كه به صورت فعل مضارع آمده تمسك جسته اند.

ولى ظاهر آيات نشان مى دهد كه اينها قسمتى از خطاب خداوند به موسى (عليه‌السلام ) به دنبال ماجراى گوساله پرستى است، و فعل مضارع (سينالهم ) گواه خوبى براى اين موضوع است، در حالى كه هيچ مانعى ندارد (ان ربك ) خطاب به موسى (عليه‌السلام ) باشد.

2 - چرا ايمان در آيه فوق پس از توبه آمده است، با اينكه تا ايمان نباشد، توبه تحقق نمى پذيرد؟!

پاسخ اين سؤال نيز از اينجا روشن مى شود كه پايه هاى ايمان به هنگام گناه، متزلزل مى گردد و يكنوع سستى پيدا مى كند، تا آنجا كه در روايات اسلامى مى خوانيم: (شرابخوار به هنگامى كه شراب مى خورد ايمان ندارد، و زناكار نيز به هنگام زنا ايمان ندارد!) يعنى ايمان فروغ خود را از دست مى دهد و كم نور و تاريك و كم اثر مى شود.

اما هنگامى كه توبه انجام گرفت بار ديگر فروغ اصلى را پيدا خواهد كرد آنچنان كه گوئى ايمان بار ديگر تجديد شده است.

ضمنا از اينكه در آيات فوق، تنها روى ذلت در حيات دنيا تكيه شده، چنين استفاده مى شود كه پس از ندامت و پشيمانى از جريان بت پرستى و چشيدن مجازاتهاى اين جهان، توبه بنى اسرائيل از اين گناه پذيرفته شد آنچنان كه كيفر آنها را در آخرت از بين برد، اگر چه بار گناهان ديگرشان كه از آن توبه نكردند همچنان بر دوش آنها سنگينى مى كند.

آخرين آيه مورد بحث، مى گويد: (هنگامى كه آتش خشم موسى فرو نشست (و آن نتيجه اى را كه انتظار داشت گرفت ) موسى دست كرد و الواح تورات را از زمين برداشت، الواحى كه نوشته هاى آن سراسر هدايت و رحمت بود، اما هدايت و رحمت براى كسانى كه احساس مسئوليت مى كردند و از خدا مى ترسيدند و در برابر فرمانش تسليم بودند)( وَلَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَفِي نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ ) .