آيه (157) و ترجمه
(
الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
)
(157)
ترجمه:
157 - آنها كه از فرستاده (خدا) پيامبر (امى ) پيروى مى كنند كسى كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است مى يابند و آنها را به معروف دستور مى دهد و از منكر باز مى دارد، پاكيزه ها را براى آنها حلال مى شمرد، ناپاكها را تحريم مى كند، و بارهاى سنگين و زنجيرهائى را كه بر آنها بود (از دوش و گردنشان بر مى دارد آنها كه به او ايمان آوردند و حمايتش كردند و ياريش نمودند و از نورى كه با او نازل شده پيروى كردند آنان رستگارانند.
تفسير:
از چنين پيامبرى پيروى كنيد
اين آيه در حقيقت، مكمل آيه گذشته درباره صفات كسانى است كه مشمول رحمت واسعه پروردگار هستند، يعنى پس از ذكر صفات سه گانه تقوى و اداء زكات و ايمان به آيات پروردگار، در اين آيه صفات ديگرى به عنوان توضيح براى آنها ذكر مى كند و آن پيروى از پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) است، زيرا ايمان به خدا از ايمان به پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و پيروى از مكتبش جدائى ناپذير است، همچنين تقوا و زكات نيز بدون پيروى از رهبرى او تكميل نمى شود.
لذا مى گويد: (كسانى مشمول اين رحمت مى شوند كه از فرستاده پروردگار پيروى كنند)(
الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ
)
.
سپس براى اين رسول، شش صفت علاوه بر مقام رسالت بيان مى كند:
1 - او پيامبر خدا است(
النَّبِيُّ
)
.
نبى به كسى گفته مى شود كه پيام خدا را بيان مى كند و به او، وحى نازل مى شود - هر چند مامور به دعوت و تبليغ نباشد - اما رسول كسى است كه علاوه بر مقام نبوت، مامور به دعوت و تبليغ به سوى آئين خدا و ايستادگى در اين مسير مى باشد.
در حقيقت رسالت مقامى است بالاتر از نبوت، بنابراين در معنى رسالت، نبوت هم افتاده است، ولى چون آيه در مقام تشريح و توضيح و تفصيل پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) است، آن دو را مستقلا ذكر كرده. در واقع آنچه به طور سربسته در مفهوم رسول افتاده، به صورت مستقل و روشن به عنوان تجزيه و تحليل صفات او ذكر شده است.
2 - پيامبرى كه درس نخوانده و از ميان توده جمعيت برخاسته، از سرزمين مكه ام القرى، كانون اصلى توحيد طلوع كرده است (الامى ).
درباره مفهوم (امى ) كه از ماده (ام ) بمعنى مادر يا (امت ) به معنى جمعيت گرفته شده است در ميان مفسران گفتگو است، جمعى آنرا به معنى درس نخوانده مى دانند، يعنى به همان حالتى كه از مادر متولد شده باقى مانده و مكتب استادى را نديده است، و بعضى آن را به معنى كسى كه از ميان امت و توده مردم برخاسته، نه از ميان اشراف، و مترفين و جباران، و بعضى به مناسبت اينكه مكه را (ام القرى ) مى گويند اين كلمه را مرادف (مكى ) دانسته اند.
روايات اسلامى كه در منابع مختلف حديث وارد شده نيز بعضى آنرا به معنى درس نخوانده و بعضى آنرا به معنى مكى تفسير كرده اند.
ولى هيچ مانعى ندارد كه كلمه (امى ) اشاره به هر سه مفهوم بوده باشد و بارها گفته ايم كه استعمال يك لفظ در چند معنى، هيچگونه مانعى ندارد، و در ادبيات عرب شواهد فراوانى براى اين موضوع وجود دارد. (درباره امى بودن پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بعد از تكميل تفسير اين آيه مشروحا بحث خواهيم كرد).
3 - (پيامبرى كه صفات و علامات و نشانه ها و دلائل حقانيت او را در كتب آسمانى پيشين (تورات و انجيل مشاهده مى كنند)(
الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ
)
.
در زمينه وجود بشارات مختلف در كتب عهدين (تورات و انجيل ) حتى تورات و انجيل تحريف يافته كنونى نيز پس از تكميل تفسير اين آيه بحث جداگانه خواهيم داشت.
4 - (پيامبرى كه محتواى دعوت او با فرمان عقل كاملا سازگار است، به نيكى ها و آنچه خرد آن را مى شناسد و نزدش معروف است، دعوت مى كند، و از بديها و زشتيها و آنچه خرد ناشناس مى شمرد، نهى مى نمايد)(
وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ
)
.
5 - محتواى دعوت او با فطرت سليم هم آهنگ است، (طيبات و آنچه را طبع سليم مى پسندد، براى آنها حلال مى شمرد، و آنچه خبيث و تنفرآميز مى باشد بر آنها تحريم مى كند)(
وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ
)
.
6 - او بسان مدعيان دروغين نبوت و رسالت كه هدفشان به زنجير كشيدن توده هاى مردم و استعمار و استثمار آنها است، نيست، نه تنها بندى بر آنها نمى گذارد، بلكه (بارها را از دوش آنان بر مى دارد، و غل و زنجيرهائى را كه بر دست و پا و گردنشان سنگينى مى كرد، مى شكند)(
وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ
)
(1).
و چون اين صفات ششگانه به ضميمه مقام رسالت كه مجموعا هفت صفت مى شود، رويهمرفته نشانه روشن و دليل آشكارى بر صدق دعوت او است اضافه مى كند: (كسانى كه به او ايمان بياورند و مقامش را بزرگ بشمرند و او را در ابلاغ رسالتش يارى كنند، و از نور آشكارى كه با او نازل شده يعنى قرآن مجيد پيروى كنند بدون شك چنين افرادى رستگارانند)(
فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
)
.
(عزروه ) از ماده (تعزير) به معنى حمايت و يارى كردن آميخته با احترام و بزرگداشت است، و بعضى گفته اند كه اصل آن به معنى، (منع و جلوگيرى ) است، اگر جلوگيرى از دشمن باشد، مفهوم آن يارى كردن است، و اگر جلوگيرى از گناه باشد، مفهوم آن مجازات و تنبيه است، و لذا به مجازاتهاى خفيف تعزير مى گويند.
قابل توجه اينكه در آيه فوق به جاى (انزل اليه ) (انزل معه ) (با او نازل گرديد) آمده است، در حالى كه مى دانيم شخص پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نزولى از آسمان نداشت، ولى چون نبوت و رسالت او همراه قرآن از طرف خدا نازل شد، تعبير به (معه ) شده است.
نكته ها
در اينجا به چند موضوع مهم بايد توجه داشت:
1 - پنج دليل براى نبوت در يك آيه
در هيچيك از آيات قرآن دلائل حقانيت دعوت پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) همانند آيه فوق يكجا بيان نشده است، اگر درست در صفات هفتگانه اى كه خداوند در اين آيه براى پيامبرش ذكر كرده دقت كنيم، پنج دليل روشن براى اثبات نبوت او خواهيم يافت.
نخست اينكه او (امى ) بود و درس نخوانده، اما با اينحال كتابى آورد كه نه تنها سرنوشت مردم حجاز را دگرگون ساخت، بلكه نقطه بازگشت مهمى در تاريخ بشريت بود، حتى آنها كه او را به نبوت نپذيرفته اند در عظمت كتاب و تعليماتش ترديد ندارند، آيا از يك انسان درس نخوانده، و مكتب نديده، و پرورش يافته يك محيط جهل و بربريت روى حسابهاى عادى ممكن است چنين كارى انجام پذيرد؟.
دوم اينكه دلائل نبوت او با تعبيرات مختلف در كتب آسمانى پيشين وجود دارد آنچنانكه انسان را به حقانيت او مطمئن مى سازد، بشاراتى در آنها آمده است كه تنها بر او تطبيق مى گردد.
سوم اينكه محتويات دعوت او با عقل و خرد سازگار است، زيرا دعوت به معروف و نهى از منكرات و زشتيها مى كند، و اين موضوع با مطالعه تعليماتش به خوبى روشن است.
چهارم محتويات دعوت او با طبع سليم و فطرت هماهنگ است.
پنجم اگر او از طرف خدا نبود، حتما به خاطر منافع خويش دست به چنين كارى مى زد و در اين صورت نه تنها نبايد غل و زنجيرها را از مردم بگشايد بلكه بايد آنها را همچنان در جهل و بيخبرى نگهدارد تا بهتر بتواند آنها را استثمار كند، در حالى كه مى بينيم او زنجيرهاى گران را از دست و پاى بشريت گشود:
زنجير جهل و نادانى از طريق دعوت پيگير و مستمر به علم و دانش.
زنجير بت پرستى و خرافات از راه دعوت به توحيد.
زنجير انواع تبعيضات و زندگى طبقاتى از طريق دعوت به اخوت دينى و برادرى اسلامى، و مساوات در برابر قانون.
و زنجيرهاى ديگر، هر يك از اينها به تنهائى دليلى است بر حقانيت دعوت او و مجموع آنها دليلى روشنتر.
2 - چگونه پيامبر امى بود؟
درباره مفهوم (امى ) همانطور كه در بالا گفته شد، سه احتمال معروف وجود دارد، نخست اينكه به معنى درس نخوانده است، دوم اينكه به معنى كسى است كه در سرزمين مكه تولد يافته و از مكه برخاسته است، سوم به معنى كسى است كه از ميان امت و توده مردم قيام كرده است، ولى معروفتر از همه تفسير اول است كه با موارد استعمال اين كلمه نيز سازگارتر مى باشد، و همانگونه كه گفتيم ممكن است هر سه معنى با هم مراد باشد.
در اينكه پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به مكتب نرفت و خط ننوشت، در ميان مورخان بحثى نيست و قرآن نيز صريحا در آيه 48 سوره عنكبوت درباره وضع پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) قبل از بعثت مى گويد و ما كنت تتلوا من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون: (پيش از اين نه كتابى مى خواندى و نه با دست خود چيزى مى نوشتى تا موجب ترديد دشمنانى كه مى خواهند سخنان ترا ابطال كنند گردد).
اصولا در محيط حجاز به اندازهاى باسواد كم بود كه افراد باسواد كاملا معروف و شناخته شده بودند، در مكه كه مركز حجاز محسوب مى شد تعداد كسانى كه از مردان مى توانستند بخوانند و بنويسند از 17 نفر تجاوز نمى كرد و از زنان تنها يك زن بود كه سواد خواندن و نوشتن داشت.
مسلما در چنين محيطى اگر پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نزد معلمى خواندن و نوشتن را آموخته بود كاملا معروف و مشهور مى شد. و به فرض اينكه نبوتش را نپذيريم او چگونه مى توانست با صراحت در كتاب خويش اين موضوع را نفى كند؟ آيا مردم به او اعتراض نمى كردند كه درس خواندن تو مسلم است، اين قرينه روشنى بر امى بودن او است.
و در هر حال وجود اين صفت در پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) تاكيدى در زمينه نبوت او بود تا هر گونه احتمالى جز ارتباط به خداوند و جهان ماوراء طبيعت در زمينه دعوت او منتفى گردد.
اين در مورد دوران قبل از نبوت و اما پس از بعثت نيز در هيچيك از تواريخ نقل نشده است كه او خواندن و نوشتن را از كسى فرا گرفته باشد، بنابراين به همان حال امى بودن تا پايان عمر باقى ماند.
ولى اشتباه بزرگى كه بايد در اينجا از آن اجتناب كرد اين است كه درس نخواندن غير از بى سواد بودن است و كسانى كه كلمه (امى ) را به معنى (بى سواد) تفسير مى كنند، گويا توجه به اين تفاوت ندارند.
هيچ مانعى ندارد كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به تعليم الهى، خواندن - يا - خواندن و نوشتن را بداند، بى آنكه نزد انسانى فرا گرفته باشد، زيرا چنين اطلاعى بدون ترديد از كمالات انسانى است و مكمل مقام نبوت است.
شاهد اين سخن آن است كه در رواياتى كه از امامان اهلبيت (عليهماالسلام
) نقل شده مى خوانيم: پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى توانست بخواند و يا هم توانائى خواندن داشت و هم توانائى نوشتن.
اما براى اينكه جائى براى كوچكترين ترديد براى دعوت او نماند از اين توانائى استفاده نمى كرد.
و اينكه بعضى گفته اند توانائى بر خواندن و نوشتن، كمالى محسوب نمى شود، بلكه اين دو علم كليدى براى رسيدن به كمالات علمى هستند نه علم واقعى و كمال حقيقى پاسخش در خودش نهفته است، زيرا آگاهى از وسيله كمالات خود نيز كمالى است روشن.
ممكن است گفته شود در دو روايت كه از ائمه اهلبيت (عليه مالسلام ) نقل شده، صريحا تفسير (امى ) به درس نخوانده، نفى گرديده است، و تنها به معنى كسى كه به (ام القرى ) (مكه ) منسوب است تفسير شده.
در پاسخ مى گوئيم يكى از اين دو روايت به اصطلاح (مرفوعه ) است و سند آن فاقد ارزش، و روايت دوم از (جعفر بن محمد صوفى ) نقل شده كه از نظر علم رجال شخص مجهولى است.
و اما اينكه بعضى تصور كرده اند كه آيه دوم سوره جمعه يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و آيات ديگرى كه به اين مضمون است دليل بر آن است كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) قرآن را از روى نوشته بر مردم مى خواند كاملا اشتباه است، زيرا تلاوت هم به خواندن از روى نوشته گفته مى شود و هم به خواندن از حفظ، كسانى كه قرآن يا اشعار يا ادعيه را از حفظ مى خوانند، تعبير به تلاوت در مورد آنها بسيار فراوان است. از مجموع آنچه گفتيم چنين نتيجه مى گيريم كه:
1 - پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به طور قطع، نزد كسى خواندن و نوشتن را فرا نگرفته بود، و به اين ترتيب يكى از صفات او اين است كه نزد استادى درس نخوانده است.
2 - هيچگونه دليل معتبرى در دست نداريم كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) قبل از نبوت يا بعد از آن عملا چيزى را خوانده يا نوشته باشد.
3 - اين موضوع منافاتى با آن ندارد كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به تعليم پروردگار قادر بر خواندن يا نوشتن بوده باشد.
بشارت ظهور پيامبر در كتب عهدين
گرچه شواهد قطعى تاريخى و همچنين محتويات كتب مقدسه يهود و نصارى (تورات و اناجيل ) نشان كه اينها كتابهاى آسمانى نازل شده بر موسى و عيسى (عليهماالسلام
) نيستند و دست تحريف به سوى آنها دراز شده است بلكه بعضى از ميان رفته اند و آنچه امروز به نام كتب مقدسه در ميان آنها است مخلوطى است از زائيده هاى افكار بشرى و قسمتى از تعليماتى كه بر موسى (عليهالسلام
) و عيسى (عليهالسلام
) نازل گرديده و در دست شاگردان بوده.
بنابراين اگر جمله هائى كه صراحت كامل درباره بشارت ظهور پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) داشته باشد در آنها ديده نشود جاى تعجب نخواهد بود.
ولى با اين حال در همين كتب تحريف يافته عباراتى ديده مى شود كه اشاره قابل ملاحظهاى به ظهور اين پيامبر بزرگ دارد كه جمعى از دانشمندان ما آنها را در كتابها يا مقاله هائى كه در اين موضوع نگاشته اند جمع آورى نموده، و چون ذكر آنهمه بشارات و بحث و گفتگو پيرامون دلالت آنها بطول مى انجامد ما تنها به چند قسمت به عنوان نمونه اشاره مى كنيم.
1 - در تورات سفر تكوين فصل 17 شماره 17 تا 20 چنين مى خوانيم: (و ابراهيم به خدا گفت كه اى كاش اسماعيل در حضور تو زندگى نمايد... و در
حق اسماعيل (دعاى ) ترا شنيدم اينك به او بركت دادم و او را بارور گردانيده به غايت زياد خواهم نمود و دوازده سرور توليد خواهد نمود و او را امت عظيمى خواهم نمود).
2 - در سفر پيدايش باب 49 شماره 10 مى خوانيم:
(عصاى سلطنت از يهودا و فرمانفرمائى از پيش پايش نهضت خواهد نمود تا وقتى كه (شيلوه ) بيايد كه به او امتها جمع خواهد شد.)
قابل توجه اينكه يكى از معانى شيلوه - طبق تصريح مسترها كس در كتاب قاموس مقدس - فرستادن مى باشد و با كلمه (رسول ) يا رسول الله موافق است.
3 - در انجيل يوحنا باب 14 شماره 15 و 16 چنين مى خوانيم: (اگر شما مرا دوست داريد احكام مرا نگاه داريد و من از پدر خواهم خواست و او تسلى دهنده ديگر به شما خواهد داد كه تا به ابد با شما خواهد ماند).
4 - و در همان انجيل يوحنا باب 15 شماره 26 مى خوانيم: (و چون آن تسلى دهنده بيايد كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد يعنى روح راستى كه از طرف پدر مى آيد او درباره من شهادت خواهد داد.)
5 - و نيز در همان انجيل يوحنا باب 16 شماره 7 به بعد مى خوانيم: (ليكن به شما راست مى گويم كه شما را مفيد است كه من بروم كه اگر من نروم آن تسلى دهنده به نزد شما نخواهد آمد اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد... اما چون او يعنى روح راستى بيايد او شما را به تمامى راستى ارشاد خواهد نمود، زيرا كه او از پيش خود سخن نخواهد گفت بلكه هر آنچه مى شنود خواهد گفت و شما را به آينده خبر خواهد داد.)
نكته شايان توجه اينكه: در اناجيل فارسى در جمله هاى بالا كه از انجيل يوحنا است كلمه (تسلى دهنده ) آمده، ولى در انجيل عربى چاپ لندن (مطبعه ويليام وطس - سال 1857) به جاى آن (فارقليطا) ذكر شده است.