تفسیر نمونه جلد ۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25256
دانلود: 3102


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25256 / دانلود: 3102
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 6

نویسنده:
فارسی

آيه (151) تا (153)و ترجمه

( قل تعالوا أتل ما حرم ربكم عليكم ألا تشركوا به شيا و بالولدين إحسنا و لا تقتلوا أولدكم من إملق نحن نرزقكم و إياهم و لا تقربوا الفوحش ما ظهر منها و ما بطن و لا تقتلوا النفس التى حرم الله إلا بالحق ذلكم وصئكم به لعلكم تعقلون ) (151)( و لا تقربوا مال اليتيم إلا بالتى هى أحسن حتى يبلغ أشده و أوفوا الكيل و الميزان بالقسط لا نكلف نفسا إلا وسعها و إذا قلتم فاعدلوا و لو كان ذا قربى و بعهد الله أوفوا ذلكم وصئكم به لعلكم تذكرون ) (152)( و أ ن هذا صرطى مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصئكم به لعلكم تتقون ) (153)

ترجمه:

151 - بگو بيائيد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم: اينكه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد، و به پدر و مادر نيكى كنيد، و فرزندانتان را از (ترس ) فقر نكشيد، ما شما و آنها را روزى مى دهيم، و نزديك كارهاى زشت و قبيح نرويد چه آشكار باشد چه پنهان، و نفسى را كه خداوند محترم شمرده به قتل نرسانيد، مگر به حق (و از روى استحقاق ) اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده، تا درك كنيد.

152 - و به مال يتيم جز به نحو احسن (و براى اصلاح ) نزديك نشويد تا به حد رشد برسد، و حق پيمانه و وزن را به عدالت ادا كنيد، هيچكس را جز به مقدار توانائى تكليف نمى كنيم، و هنگامى كه سخنى مى گوئيد عدالت را رعايت نمائيد حتى اگر در مورد نزديكان بوده باشد، اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى كند تا متذكر شويد.

153 - و اينكه اين راه مستقيم من است از آن پيروى كنيد و از راههاى مختلف (و انحرافى ) پيروى نكنيد كه شما را از راه حق دور مى سازد، اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى كند تا پرهيزگار شويد.

تفسير:

فرمانهاى دهگانه!

پس از نفى احكام ساختگى مشركان كه در آيات قبل، گذشت، اين سه آيه اشاره به اصول محرمات در اسلام كرده و گناهان كبيره رديف اول را ضمن بيان كوتاه و پر مغز و جالبى در ده قسمت بيان مى كند، و از آنها دعوت مى نمايد كه بيايند و حرامهاى واقعى الهى را بشنوند و تحريمهاى دروغين را كنار بگذارند. نخست مى گويد به آنها بگو بيائيد تا آنچه را خدا بر شما تحريم كرده است بخوانم و برشمرم( قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم ) :

1 - اينكه هيچ چيز را شريك و همتاى خدا قرار ندهيد( الا تشركوا به شيئا ) .

2 - نسبت به پدر و مادر نيكى كنيد( و بالوالدين احسانا ) .

3 - فرزندان خود را به خاطر تنگدستى و فقر نكشيد( و لا تقتلوا اولادكم من املاق ) .

زيرا روزى شما و آنها همه به دست ما است و ما همه را روزى مى دهيم( نحن نرزقكم و اياهم ) .

4 - به اعمال زشت و قبيح نزديك نشويد، خواه آشكار باشد خواه پنهان يعنى نه تنها انجام ندهيد بلكه به آن هم نزديك نشويد( و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ) .

5 - دست به خون بيگناهان نيالائيد و نفوسى را كه خداوند محترم شمرده و ريختن خون آنها مجاز نيست به قتل نرسانيد مگر اينكه طبق قانون الهى اجازه قتل آنها داده شده باشد (مثل اينكه قاتل باشند)( و لا تقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق ) .

به دنبال اين پنج قسمت براى تاكيد بيشتر مى فرمايد: اينها امورى است كه خداوند به شما توصيه كرده، تا دريابيد و از ارتكاب آنها خوددارى نمائيد( ذلكم وصاكم به لعلكم تعقلون ) .

6 - هيچگاه جز به قصد اصلاح نزديك مال يتيمان نشويد، تا هنگامى كه به حد بلوغ برسند( و لا تقربوا مال اليتيم الا بالتى هى احسن حتى يبلغ اشده ) .

7 - كم فروشى نكنيد و حق پيمانه و وزن را با عدالت ادا كنيد،( و اوفوا الكيل و الميزان بالقسط ) .

و از آنجا كه هر قدر انسان دقت در پيمانه و وزن كند باز ممكن است، مختصر كم و زيادى صورت گيرد كه سنجش آن با پيمانه ها و ترازوهاى معمولى امكان پذير نيست، به دنبال اين جمله اضافه مى كند هيچكس را جز به اندازه توانائى تكليف نمى كنيم( لا نكلف نفسا الا وسعها ) .

8 - به هنگام داورى يا شهادت و يا در هر مورد ديگر سخنى مى گوئيد عدالت را رعايت كنيد و از مسير حق منحرف نشويد، هر چند در مورد خويشاوندان شما باشد و داورى و شهادت به حق به زيان آنها تمام گردد( و اذا قلتم فاعدلوا و لو كان ذا قربى ) .

9 - به عهد الهى وفا كنيد و آنرا نشكنيد( و بعهد الله اوفوا ) .

در اينكه منظور از عهد الهى در اين آيه چيست، مفسران احتمالاتى داده اند، ولى مفهوم آيه، همه پيمانهاى الهى را اعم از پيمانهاى (تكوينى ) و (تشريعى ) و تكاليف الهى و هر گونه عهد و نذر و قسم را شامل مى شود.

و باز براى تاكيد در پايان اين چهار قسمت، مى فرمايد: (اينها امورى است كه خداوند به شما توصيه مى كند، تا متذكر شويد)( ذلكم وصاكم به لعلكم تذكرون ) .

10 - (اين راه مستقيم من، راه توحيد، راه حق و عدالت، راه پاكى و تقوا است از آن پيروى كنيد و هرگز در راههاى انحرافى و پراكنده گام ننهيد كه شما را از راه خدا منحرف و پراكنده مى كند و تخم نفاق و اختلاف را در ميان شما مى پاشد (و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ). و در پايان همه اينها براى سومين بار تاكيد مى كند كه اينها امورى است كه خداوند به شما توصيه مى كند تا پرهيزگار شويد( ذلكم وصاكم به لعلكم تتقون ) .

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - شروع از توحيد و پايان به نفى اختلاف - قابل ملاحظه اينكه در اين دستورات دهگانه، نخست از تحريم شرك شروع شده است كه در واقع سرچشمه اصلى همه مفاسد اجتماعى و محرمات الهى است، و در پايان نيز به نفى اختلاف كه يكنوع شرك عملى محسوب ميشود، پايان يافته است.

اين موضوع اهميت مساله توحيد را در همه اصول و فروع اسلامى روشن ميسازد كه توحيد تنها يك اصل دينى نيست بلكه روح تمام تعليمات اسلام ميباشد،

2 - تأكيدهاى پى در پى - در پايان هر يك از اين آيات سه گانه به عنوان تاكيد جمله ذلكم وصاكم به، (اين چيزى است كه خداوند شما را به آن توصيه ميكند) آمده است، با اين تفاوت كه در آيه اول با جمله لعلكم تعقلون و در آيه دوم با جمله لعلكم تذكرون و در جمله سوم با جمله لعلكم تتقون ختم شده است.

و اين تعبيرات مختلف و حساب شده گويا اشاره به اين نكته است كه نخستين مرحله به هنگام دريافت يك حكم، (تعقل ) و درك آن است، مرحله بعد، مرحله يادآورى و (تذكر) و جذب آن مى باشد و مرحله سوم كه مرحله نهائى است، مرحله عمل و پياده كردن و (تقوا) و پرهيزگارى است.

درست است كه هر كدام از اين جمله هاى سه گانه بعد از ذكر چند قسمت از ده فرمان فوق آمده است ولى روشن است كه اين مراحل سه گانه اختصاص به احكام معينى ندارد، زيرا هر حكمى تعقل و تذكر و تقوا و عمل لازم دارد، بلكه در حقيقت رعايت جنبه هاى فصاحت و بلاغت ايجاب كرده كه اين تاكيدات در ميان آن احكام ده گانه پخش گردد.

3 - فرمانهاى جاويدان - شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه اين فرمانهاى دهگانه اختصاصى به آئين اسلام ندارد بلكه در همه اديان بوده است، اگر چه در اسلام به صورت گسترده ترى مورد بحث قرار گرفته است، و در حقيقت همه آنها از فرمانهائى است كه عقل و منطق به روشنى، آنها را درك مى كند، و به اصطلاح از (مستقلات عقليه ) است و لذا در قرآن مجيد در آئين انبياى ديگر نيز اين احكام كم و بيش ديده مى شود.

4 - اهميت نيكى به پدر و مادر - ذكر نيكى به پدر و مادر، بلافاصله بعد از مبارزه با شرك، و قبل از دستورهاى مهمى همانند تحريم قتل نفس، و اجراى اصول عدالت، دليل بر اهميت فوق العاده حق پدر و مادر در دستورهاى اسلامى است.

اين موضوع وقتى روشنتر مى شود كه توجه كنيم به جاى تحريم آزار پدر و مادر كه هماهنگ با ساير تحريمهاى اين آيه است، موضوع احسان و نيكى كردن، ذكر شده است يعنى نه تنها ايجاد ناراحتى براى آنها حرام است بلكه علاوه بر آن، احسان و نيكى در مورد آنان نيز لازم و ضرورى است.

و جالبتر اينكه كلمه (احسان ) را به وسيله (ب) متعدى ساخته و فرموده است (بالوالدين احسانا)، و ميدانيم احسان گاهى با (الى ) و گاهى با (ب ) ذكر مى شود، در صورتى كه با الى ذكر شود، مفهوم آن نيكى كردن است هر چند بطور غير مستقيم و بالواسطه باشد، اما هنگامى كه با (ب ) ذكر مى شود معنى آن نيكى كردن بطور مستقيم و بدون واسطه است، بنابراين آيه تاكيد مى كند كه موضوع نيكى به پدر و مادر را بايد آنقدر اهميت داد كه شخصا و بدون واسطه به آن اقدام نمود.

5 - قتل فرزندان به خاطر گرسنگى -

از اين آيات بر مى آيد كه عربهاى دوران جاهلى نه تنها دختران خويش را به خاطر تعصبهاى غلط زنده به گور مى كردند بلكه پسران را كه سرمايه بزرگى در جامعه آن روز محسوب مى شد، نيز از ترس فقر و تنگدستى به قتل مى رسانيدند خداوند در اين آيه آنها را به خوان گسترده نعمت پروردگار كه ضعيفترين موجودات نيز از آن روزى مى برند توجه داده و از اين كار باز مى دارد.

با نهايت تاسف اين عمل جاهلى در عصر و زمان ما در شكل ديگرى تكرار مى شود، و به عنوان كمبود احتمالى مواد غذائى روى زمين، كودكان بى گناه در عالم جنينى از طريق كورتاژ به قتل مى رسند.

گر چه امروز براى سقط جنين دلائل بى اساس ديگرى نيز ذكر مى كنند، ولى مساله فقر و كمبود مواد غذائى يكى از دلائل عمده آن است.

اينها و مسائل ديگرى شبيه به آن، نشان مى دهد كه عصر جاهليت در زمان ما به شكل ديگرى تكرار مى شود و (جاهليت قرن بيستم ) حتى در جهانى وحشتناكتر و گسترده تر از جاهليت قبل از اسلام است.

6 - منظور از فواحش چيست؟ - (فواحش ) جمع (فاحشه ) به معنى گناهانى است كه فوق العاده زشت و تنفرآميز است، بنابراين پيمان شكنى و كم فروشى و شرك و مانند اينها اگر چه از گناهان كبيره مى باشند، ولى ذكر آنها در مقابل فواحش به خاطر همان تفاوت مفهوم است.

7 - نزديك اين گناهان نشويد - در آيات فوق، در دو مورد تعبير به لا تقربوا (نزديك نشويد) شده است، اين موضوع در مورد بعضى از گناهان ديگر نيز در قرآن تكرار شده است، به نظر مى رسد كه اين تعبير در مورد گناهانى است كه (وسوسه انگيز) است مانند (زنا و فحشاء) و (اموال بى دفاع يتيمان ) و امثال اينها، لذا به مردم اخطار مى كند كه به آنها نزديك نشوند تا تحت تاثير وسوسه هاى شديدشان قرار نگيرند.

8 - گناهان آشكار و پنهان - شك نيست كه جمله (ما ظهر منها و ما بطن ) هر گونه گناه زشت آشكار و پنهانى را شامل مى شود، ولى در بعضى از احاديث از امام باقر (ع ) نقل شده كه فرمود: ما ظهر هو الزنا و ما بطن هو المحالة: (منظور از گناه آشكار، زنا و منظور از گناه پنهان، گرفتن معشوقه هاى نامشروع پنهانى و مخفيانه است ) اما روشن است كه ذكر اين مواد به عنوان بيان يك مصداق روشن است، نه اينكه منحصر به همين مورد بوده باشد.

9 - ده فرمان يهود - در تورات در فصل 20 سفر خروج احكام دهگانه اى ديده ميشود كه به عنوان ده فرمان در ميان يهود معروف شده است كه از جمله دوم شروع مى شود و به هفدهم از آن فصل، پايان مى يابد.

با مقايسه ميان آن ده فرمان و آنچه در آيات فوق مى خوانيم روشن مى شود كه فاصله فوق العاده زيادى ميان اين دو برنامه است، البته نمى توان اطمينان يافت كه تورات كنونى در اين قسمت مانند بسيارى از قسمتهاى ديگر دستخوش تحريف نشده باشد، ولى آنچه مسلم است ده فرمان موجود در تورات اگر چه مشتمل بر مسائل لازمى است اما از نظر وسعت و ابعاد اخلاقى و اجتماعى و عقيده اى در سطحى بسيار پائينتر از مفاد آيات فوق است.

10 - چگونه اين چند آيه چهره مدينه را تغيير داد؟!

در بحارالانوار و همچنين در كتاب اعلام الورى داستان جالبى ديده مى شود كه از تاثير فوق العاده آيات فوق در نفوس شنوندگان حكايت مى كند و ما اين جريان را طبق نقل بحار الانوار از على بن ابراهيم به طور خلاصه ذيلا مى آوريم:

(اسعد بن زراره ) و (ذكوان بن عبد قيس ) كه از طايفه (خزرج ) بودند، به مكه آمدند در حالى كه ميان طايفه (اوس ) و (خزرج ) جنگ طولانى بود و مدتها شب و روز سلاح بر زمين نمى گذاشتند، و آخرين جنگ آنها روز (بعاث ) بود كه در آن جنگ طايفه اوس بر خزرج پيشى گرفت، به همين جهت اسعد و ذكوان به مكه آمدند تا از مردم مكه پيمانى بر ضد طايفه اوس ‍ بگيرند، هنگامى كه به خانه (عتبة بن ربيعه ) وارد شدند و جريان را براى او گفتند در پاسخ گفت:

شهر ما از شهر شما دور است، مخصوصا گرفتارى تازه اى پيدا كرده ايم كه ما را سخت به خود مشغول داشته، (اسعد) پرسيد چه گرفتارى؟ شما كه در حرم امن زندگى داريد.

(عتبه ) گفت: مردى در ميان ما ظهور كرده كه مى گويد: فرستاده خدا هستم! عقل ما را ناچيز مى شمرد و به خدايان ما بد مى گويد، جوانان ما را فاسد و اجتماع ما را پراكنده نموده است!

(اسعد) پرسيد اين مرد چه نسبتى به شما دارد؟ گفت: فرزند عبدالله بن عبدالمطلب و اتفاقا از خانواده هاى شريف ما است.

(اسعد) و (ذكوان ) در فكر فرو رفتند و به خاطرشان آمد كه از يهود مدينه مى شنيدند به همين زودى پيامبرى در مكه ظهور خواهد كرد، و به مدينه هجرت خواهد نمود.

(اسعد) پيش خود گفت: نكند اين همان كسى باشد كه يهود از او خبر مى دادند.

سپس پرسيد او كجاست؟

(عتبه ) گفت در حجر اسماعيل كنار خانه خدا هم اكنون نشسته است

آنها در دره اى از كوه محاصره هستند و تنها در موسم حج و عمره ماه رجب آزادى مى يابند، و وارد جمعيت مى شوند ولى من به تو توصيه مى كنم به سخنان او گوش مده و يك كلمه با او حرف مزن كه او ساحر غريبى است.

- و اين در ايامى بود كه مسلمانان در شعب ابى طالب محاصره بودند.

اسعد رو به عتبه كرد و گفت پس چه كنم؟ محرم شده ام و بر من لازم است كه طواف خانه كعبه كنم، تو به من مى گوئى به او نزديك نشوم؟!

(عتبه ) گفت: مقدارى پنبه در گوشهاى خود قرار بده تا سخنان او را نشنوى! اسعد وارد مسجدالحرام شد، در حالى كه هر دو گوش خود را با پنبه سخت بسته بود، و مشغول طواف خانه كعبه شد در حالى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با جمعى از بنى هاشم در حجر اسماعيل در كنار خانه كعبه نشسته بودند.

او نگاهى به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرد و به سرعت گذشت، در دور دوم طواف با خود گفت: هيچكس احمقتر از من نيست!، آيا مى شود يك چنين داستان مهمى در مكه بر سر زبانها باشد و من از آن خبرى نگيرم و قوم خود را در جريان نگذارم؟!، به دنبال اين فكر، دست كرد پنبه ها را از گوش بيرون آورد و به دور افكند و در جلو پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) قرار گرفت و پرسيد به چه چيز ما را دعوت مى كنى؟

پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: به شهادت به يگانگى خدا و اينكه من فرستاده اويم و شما را به اين كارها دعوت مى كنم و سپس آيات سه گانه، فوق كه مشتمل بر دستورات دهگانه بود تلاوت كرد.

هنگامى كه اسعد اين سخنان پرمعنى و روح پرور را كه با نهاد و جانش آشنا بود شنيد، به كلى منقلب شد و فرياد زد اشهد ان لا اله الا الله و انك رسول الله.

اى رسول خدا پدر و مادرم فداى تو باد، من اهل يثربم، از طايفه خزرجم، ارتباط ما با برادرانمان از طايفه اوس بر اثر جنگهاى طولانى گسسته، شايد خداوند به كمك تو اين پيوند گسسته را برقرار سازد.

اى پيامبر! ما وصف ترا از طايفه يهود شنيده بوديم و همواره ما را از ظهور تو بشارت مى دادند و ما اميدواريم كه شهر ما هجرتگاه تو گردد، زيرا يهود از كتب آسمانى خود چنين به ما خبر دادند، شكر مى كنم كه خدا مرا به سوى تو فرستاد، به خدا سوگند جز براى بستن پيمان جنگى بر ضد دشمنان به مكه نيامده بودم، ولى خداوند مرا به پيروزى بزرگترى نائل كرد.

سپس رفيق او (ذكوان ) نيز مسلمان شد و هر دو از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تقاضا كردند مبلغى همراه آنها به مدينه بفرستد تا به مردم تعليم قرآن دهد و به اسلام دعوت نمايد و آتش جنگها خاموش گردد، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) (مصعب بن عمير) را همراه آنها به مدينه فرستاد و از آن زمان پايه هاى اسلام در مدينه گذاشته شد و چهره مدينه دگرگون گشت.

آيه (154) تا (157) و ترجمه

( ثم أتينا موسى الكتب تماما على الذى أحسن و تفصيلا لكل شى ء و هدى و رحمة لعلهم بلقاء ربهم يؤ منون ) (154)( و هذا كتب أنزلنه مبارك فاتبعوه و اتقوا لعلكم ترحمون ) (155)(أن تقولوا انما انزل الكتب على طائفتين من قبلنا و ان كنا عن دراستهم لغفلين) (156)( او تقولوا لو انا انزل علينا الكتب لكنا اهدى منهم فقد جأكم بينة من ربكم و هدى و رحمة فمن اظلم ممن كذب بايت الله و صدف عنها سنجزى الذين يصدفون عن ايتنا سوء العذاب بما كانوا يصدفون ) (157)

ترجمه:

154 - سپس به موسى كتاب (آسمانى ) داديم، (نعمت خود را) بر آنها كه نيكوكار بودند تكميل كرديم، و همه چيز را (كه مورد نياز آنها بود در آن ) روشن ساختيم، كتابى كه مايه هدايت و رحمت بود، تا به لقاى پروردگارشان (به روز رستاخيز) ايمان بياورند.

155 - و اين كتابى است پر بركت كه ما (بر تو) نازل كرديم، از آن پيروى نمائيد و پرهيزگارى پيشه كنيد تا مورد رحمت قرار گيريد.

156 - (ما اين كتاب را با اينهمه امتيازات نازل كرديم ) تا نگوئيد كتاب آسمانى تنها بر دو طايفه پيش از ما (بر يهود و نصارى ) نازل شده بود و ما از بحث و بررسى آنها بيخبر بوديم.

157 - يا نگوئيد اگر كتاب آسمانى بر ما نازل مى شد از آنها هدايت يافته تر بوديم، اينك آيات و دلايل روشن از جانب پروردگارتان براى شما آمد و همچنين هدايت و رحمت او، با اينحال چه كسى ستمكارتر از آنها كه آيات خدا را تكذيب كردند و از آن روى گردانيدند يافت مى شود، اما بزودى كسانى را كه از آيات ما روى گردانيدند به خاطر همين اغراض بى دليلشان مجازات شديد خواهيم كرد.

تفسير:

پاسخ قاطع به بهانه جويان:

در آيات قبل، سخن از ده حكم اساسى و اصولى اسلام در ميان بود، كه در حقيقت زير بناى بسيارى از احكام اسلامى محسوب مى شود، و از تعبيراتى مانند: ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه (اين راه مستقيم من است، از آن پيروى كنيد) و مانند آن بر مى آيد كه اين احكام، مخصوص آئين و مذهب معينى نبوده، بويژه اينكه تمام آنها از اصولى است كه عقل به روشنى، آنها را تصديق و تاييد مى كند، و به اين ترتيب مضمون آيات گذشته بيان احكامى است كه نه تنها در اسلام بلكه در تمام اديان بوده است.

به دنبال آن در اين آيات، مى گويد: سپس به موسى، كتاب آسمانى داديم و نعمت خود را بر افراد نيكوكار و آنها كه تسليم فرمان ما و پيرو حق بودند كامل ساختيم( ثم آتينا موسى الكتاب تماما على الذى احسن ) .

از آنچه گفتيم معنى كلمه (ثم ) كه در لغت عرب معمولا براى (عطف با تاءخير) مى باشد روشن مى گردد، و معنى آيه چنين خواهد بود، نخست به انبياى پيشين، اين فرمانهاى همگانى و عمومى را ابلاغ كرديم، سپس به موسى كتاب آسمانى داديم، و اين برنامه ها و تمامى برنامه هاى لازم را در آن شرح داديم.

به اين ترتيب نيازى به توجيهات مختلف و احيانا ضعيف كه بعضى از مفسران گفته اند نخواهيم داشت.

ضمنا اين نكته نيز روشن شد كه (الذى احسن ) اشاره به تمام كسانى است كه نيكوكارند و آماده پذيرش حق و قبول فرمان خدا.

(و در آن هر چيز كه مورد نياز بود، و در مسير تكامل انسان اثر داشت، بازگو كرده )( و تفصيلا لكل شى ء ) .

(و نيز اين كتاب، كه بر موسى نازل شد، مايه هدايت و رحمت بود)( و هدى و رحمة ) .

(تمام اين برنامه ها به خاطر آن بود كه در روز رستاخيز و لقاى پروردگار ايمان بياورند، و با ايمان به معاد، افكار و گفتار و رفتارشان پاك شود)( لعلهم بلقاء ربهم يومنون ) .

ممكن است گفته شود اگر آئين موسى كامل بوده (آنچنان كه كلمه تماما از آن حكايت دارد) آئين مسيح و سپس آئين اسلام، چه ضرورتى داشته است؟!

ولى بايد توجه داشت كه: هر آئينى براى زمان خود، آئين جامع و كاملى است، و محال است آئين ناقص از طرف خدا، نازل گردد، ولى همين آئين كه براى يكزمان كامل بود، ممكن است براى زمانهاى بعد، ناتمام و نارسا باشد، همانطور كه يك برنامه جامع و كامل براى دوره دبستان، نسبت به دوره دبيرستان نارسا است، و سر فرستادن پيامبران مختلف با كتب آسمانى متعدد، تا به آخرين پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و آخرين دستور منتهى گردد، نيز همين است، البته هنگامى كه بشر آمادگى براى دستور نهائى پيدا كرد و دستور نهائى صادر شد، ديگر نيازى به آئين جديد نيست و درست همانند افراد فارغ التحصيل كه مى توانند بر اساس معلومات خود به پيشرفتهاى علمى از طريق مطالعه پيش بروند، پيروان چنين مذهبى نياز به آئين جديد نخواهند داشت و تحرك كافى را از همان آئين نهائى خواهند گرفت.

و نيز از اين آيه استفاده مى شود كه مسائل مربوط به قيامت در تورات اصلى به حد كافى بوده است، و اگر مى بينيم در توراتهاى كنونى، و كتابهاى وابسته به آن جز در موارد نادرى اشاره به معاد و رستاخيز نشده است، به نظر مى رسد كه بيشتر به خاطر تحريف يهود و دنياپرستانى بوده كه مايل بوده اند درباره قيامت كمتر سخن بگويند و كمتر سخن بشنوند.

البته در توراتهاى كنونى اشارات مختصرى به مساله قيامت شده است، ولى به اندازه اى كم است كه بعضى مى خواهند بگويند يهود، اصولا به رستاخيز معتقد نيست ولى اين سخن به مبالغه شبيه تر است تا به يك واقعيت.

ضمنا بايد توجه داشت همانطور كه در جلد اول تفسير نمونه (صفحه 156) خاطر نشان ساختيم: منظور از ملاقات پروردگار كه در آيات قرآن آمده، ملاقات حسى و رويت با چشم نيست، بلكه يكنوع شهود باطنى و ملاقات روحانى است كه بر اثر تكامل انسان در رستاخيز صورت مى گيرد، و يا مشاهده پاداشها و كيفرهاى او در جهان ديگر است.

در آيه بعد، اشاره به نزول قرآن و تعليمات آن كرده و بحث آيه گذشته را تكميل مى نمايد و مى گويد: (اين كتابى است كه ما نازل كرده ايم، كتابى است با عظمت و پر بركت و سرچشمه انواع خيرات و نيكيها)( و هذا كتاب انزلناه مبارك ) .

و (چون چنين است به طور كامل از آن پيروى كنيد، و پرهيزگارى پيشه نمائيد و از مخالفت با آن بپرهيزيد شايد مشمول رحمت خدا گرديد)( فاتبعوه و اتقوا لعلكم ترحمون ) .

در آيه بعد، تمام راههاى فرار و بهانه جوئيها را به روى مشركان بسته، نخست به آنها مى گويد: (ما اين كتاب آسمانى را با اين امتيازات نازل كرديم تا نگوئيد كه تنها بر دو طايفه پيشين (يهود و نصارى ) كتاب آسمانى نازل شده، و ما از بحث و بررسى و مطالعه آنها غافل بوده ايم، و اگر از فرمان تو سرپيچى كرديم به خاطر اين بوده است كه فرمان تو در دست ديگران بود و به دست ما نرسيد)

( ان تقولوا انما انزل الكتاب على طائفتين من قبلنا و ان كنا عن دراستهم لغافلين ) .

در آيه بعد همان بهانه به صورت دامنه دارتر و آميخته با ادعا و غرور بيشتر از آنها نقل شده است، و آن اينكه، اگر قرآن بر آنها نازل نمى شد، ممكن بود ادعا كنند ما بقدرى براى انجام فرمان الهى آمادگى داشتيم كه هيچ ملتى به اندازه ما آمادگى نداشت: (و اگر كتاب آسمانى بر ما نازل مى شد، ما از همه آنها پذيراتر و هدايت يافته تر بوديم )( او تقولوا لو انا انزل علينا الكتاب لكنا اهدى منهم ) .

در حقيقت، آيه قبل، منعكس كننده اين بهانه بود كه اگر ما به راه نيامده ايم بر اثر بيخبرى از كتب آسمانى بوده و اين بيخبرى معلول آن بوده است كه اين كتب بر ديگران نازل گرديده، اما اين آيه منعكس كننده حس خود برتربينى آنها و ادعاى بى اساسى است كه در مورد امتياز نژاد عرب بر ديگران داشته اند.

نظير همين معنى در سوره فاطر آيه 42 از قول مشركان به صورت يك مساله قاطع نه به عنوان يك قضيه شرطيه نقل شده است، آنجا كه مى گويد: (مشركان با نهايت تاكيد قسم ياد كردند كه اگر پيامبرى به سوى آنها بيايد از تمام امتها هدايت يافته تر خواهند بود).

و به هر حال قرآن در برابر اين ادعاها مى گويد: خداوند تمام راههاى بهانه جوئى را بر شما بسته است زيرا آيات و دلائل روشن از طرف پروردگار براى شما آمد، آميخته با هدايت الهى و رحمت پروردگار)( فقد جائكم بينة من ربكم و هدى و رحمة ) .

جالب اينكه به جاى تعبير به كتاب آسمانى، تعبير به (بينه ) شده است، اشاره به اينكه اين كتاب آسمانى از هر نظر روشن و روشنگر و آميخته با دلائل قاطع است.

(با اين حال آيا كسى ستمكارتر از آنها كه تكذيب آيات خدا مى كنند و از آن اعراض مى نمايند پيدا مى شود؟)( فمن اظلم ممن كذب بايات الله و صدف عنها ) .

(صدف ) از ماده (صدف ) (بر وزن حذف ) به معنى اعراض كردن شديد و بدون تفكر از چيزى است، اشاره به اينكه آنها نه تنها از آيات خدا روى گردانيدند بلكه با شدت از آن فاصله گرفتند، بدون اينكه درباره آن كمترين فكر و انديشه اى به كار برند. گاهى اين كلمه به معنى جلوگيرى كردن و ممانعت ديگران نيز آمده است.

در پايان آيه، مجازات دردناك اين گونه افراد لجوج و بى فكرى كه مطالعه نكرده حقايق را به شدت انكار مى كنند و از آن مى گريزند حتى سد راه ديگران مى شوند، در يك جمله كوتاه و رسا بيان كرده مى گويد:

(به زودى كسانى را كه از آيات ما روى مى گردانند، گرفتار مجازاتهاى شديد خواهيم كرد، و اين به خاطر همان اعراض بى رويه و بى دليل آنها است )

( سنجزى الذين يصدفون عن آياتنا سوء العذاب بما كانوا يصدفون ) .

(سوء العذاب ) اگر چه به معنى (مجازات بد) است، ولى چون مجازات بد، مجازاتى است كه در نوع خود شديد و فوق العاده دردناك باشد، بسيارى از مفسران آن را به (مجازات شديد) تفسير كرده اند.

تكرار جمله (يصدفون ) در هنگام بيان كيفر اينگونه اشخاص، به خاطر روشن ساختن اين حقيقت است كه تمام گرفتاريها و بدبختيهاى آنان از اينجا سرچشمه مى گيرد كه بدون فكر و مطالعه از حقايق، رويگردان مى شوند، و اگر حداقل به عنوان يك شخص ‍ جستجوگر و در حال شك به خود اجازه مطالعه مى دادند هيچگاه گرفتار چنين عواقب دردناكى نمى شدند.

آيه (158)و ترجمه

( هل ينظرون الا ان تاتيهم الملئكة او ياتى ربك او ياتى بعض ايت ربك يوم ياتى بعض ايت ربك يوم يأتى بعض ايت ربك لا ينفع نفسا ايمنها لم تكن امنت من قبل او كسبت فى ايمنها خير اقل انتظروا انا منتظرون ) (158)

ترجمه:

158 - آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان مرگ به سراغشان بيايند، يا خداوند (خودش ) به سوى آنها بيايد (چه انتظار محالى؟!) يا پاره اى از آيات پروردگار (و نشانه هاى رستاخيز) اما آن روز كه اين آيات و نشانه ها تحقق پذيرد ايمان آوردن افرادى كه قبلا ايمان نياورده اند و يا عمل نيكى انجام نداده اند سودى به حالشان نخواهد داشت، بگو (اكنون كه شما چنين انتظارات غلطى داريد) انتظار بكشيد ما هم انتظار (كيفر شما را) مى كشيم!

تفسير:

انتظارات بيجا و محال!

در آيات گذشته اين حقيقت بيان شد كه ما حجت را بر مشركان تمام كرديم و كتاب آسمانى يعنى قرآن را براى هدايت همگان فرستاديم تا هيچگونه بهانه اى براى توجيه مخالفتهاى خود نداشته باشند.

اين آيه مى گويد: اما اين افراد لجوج به اندازه اى در كار خود سرسختند، كه اين برنامه روشن نيز در آنها تاثير نمى كند، گويا انتظار نابودى خويش، يا از ميان رفتن آخرين فرصت، و يا انتظار امور محالى را مى كشند.

نخست مى گويد: آنها جز اين انتظار ندارند كه فرشتگان مرگ به سراغشان بيايند!( هل ينظرون الا ان تاتيهم الملائكة ) .

(يا اينكه پروردگارت به سراغ آنها بيايد و او را ببينند، و ايمان بياورند!!( او يأتى ربك ) .

در حقيقت آنها انتظار امر محالى را مى كشند، نه اينكه آمدن خداوند يا مشاهده او امكانپذير باشد، و اين درست به آن مى ماند، كه به شخص قاتل لجوجى كه پس از ارائه مدارك كافى، باز منكر جرم خود مى باشد، بگوئيم اگر اينهمه مدارك را قبول ندارى لابد انتظار دارى شخص مقتول زنده شود و در دادگاه حضور يابد و شهادت بدهد كه تو او را كشته اى!

سپس مى گويد: (يا اينكه بعضى از آيات و نشانه هاى پروردگار كه در آستانه رستاخيز و پايان جهان، واقع مى شود، و به دنبال آن درهاى توبه بسته خواهد شد، انجام گيرد)( او ياتى بعض آيات ربك ) .

بنابراين تعبير به (آيات ربك ) اگر چه به صورت كلى و سربسته ذكر شده اما مى تواند به قرينه جمله هاى بعد كه تفسير آن خواهد آمد، به معنى نشانه هاى رستاخيز بوده باشد، مانند زلزله هاى وحشتناك، و بى فروغ شدن خورشيد و ماه و ستارگان و امثال اينها.

و يا اينكه منظور از آن درخواستهاى نامعقولى بوده است كه آنها از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) داشتند، از جمله اينكه مى گفتند ايمان نمى آوريم مگر اينكه سنگهاى آسمانى بر سر ما ببارد و يا بيابان خشك و سوزان حجاز پر از چشمه ها و نخلستانها شود!.

و به دنبال آن اضافه مى كند: (آن روز كه چنين آيات صورت پذيرد، ايمان آوردن افراد بى ايمان و آنها كه عمل نيكى انجام نداده اند، پذيرفته نخواهد شد) و درهاى توبه به روى آنان بسته مى شود، زيرا توبه و ايمان در آن هنگام، صورت اجبارى و اضطرارى به خود مى گيرد، و ارزش ايمان و توبه اختيارى را نخواهد داشت( يوم يأتى بعض آيات ربك لا ينفع نفسا ايمانها لم تكن آمنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيرا ) .

از آنچه گفتيم روشن شد كه جمله (او كسبت فى ايمانها خيرا) به اين معنى است كه در آن روز نه تنها ايمان آوردن سودى نخواهد داشت، بلكه آنها هم كه ايمان آورده اند ولى عمل صالحى انجام نداده اند در آن روز انجام عمل صالح به حال آنها، نفعى ندارد، چه اينكه اوضاع و احوال طورى است كه هر كسى بى اختيار دست از كارهاى خلاف بر مى دارد و به سوى عمل صالح اجبارا روى مى آورد.

در پايان آيه با لحنى تهديدآميز به اين افراد لجوج مى گويد: (اكنون كه شما چنين انتظارى را داريد در انتظار خويش بمانيد، ما هم در انتظار (كيفر دردناك شما) خواهيم بود)( قل انتظروا انا منتظرون ) .

ايمان بدون عمل سودى ندارد.

از نكات جالبى كه از آيه فوق استفاده مى شود اين است كه راه نجات را در ايمان، آن هم ايمانى كه در پرتو آن اكتساب خيرى شود و اعمال نيك انجام گيرد، معرفى مى كند.

ممكن است اين سئوال پيش آيد كه آيا ايمان به تنهائى كافى نيست هر چند خالى از تمام اعمال نيك باشد؟

در پاسخ مى گوئيم درست است كه افراد با ايمان ممكن است لغزشهائى داشته باشند و مرتكب گناهانى شوند و از گناهان خود نيز پشيمان گردند، و به اصلاح خويش پردازند، ولى كسى كه هيچگونه عمل نيكى در تمام عمرش انجام نداده و فرصت كافى داشته است، بلكه به عكس هر گونه گناه و زشتكارى از او سر زده، بسيار بعيد به نظر مى رسد كه اهل نجات باشد و ايمان او به تنهائى مفيد واقع شود، زيرا اصولا نمى توان باور كرد كسى ايمان به مكتبى داشته باشد ولى در تمام عمرش، حتى يكبار، به برنامه هاى آن مكتب عمل نكند، بلكه به عكس همه دستورات آن را زير پا بگذارد، اين خود دليل روشنى بر عدم ايمان او است، و به اين ترتيب ايمان بايد حداقل با قسمتى از اعمال نيك همراه باشد، تا معلوم شود ايمانى وجود دارد.