تفسیر نمونه جلد ۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25257
دانلود: 3102


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25257 / دانلود: 3102
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 6

نویسنده:
فارسی

آيه (165) و ترجمه

( و هو الذى جعلكم خلئف الارض و رفع بعضكم فوق بعض درجت ليبلوكم فى ما أتئكم إ ن ربك سريع العقاب و إنه لغفور رحيم ) (165)

ترجمه:

165 - و او كسى است كه شما را جانشينان (و نمايندگان خود) در زمين قرار داد، و بعضى را بر بعض ديگر، درجاتى برترى داد تا شما را به آنچه در اختيارتان قرار داده بيازمايد مسلما پروردگار تو سريع الحساب، و آمرزنده مهربان است (به حساب آنها كه از بوته امتحان نادرست در آيند زود مى رسد، و نسبت به آنها كه در مسير حق گام بر مى دارند مهربان مى باشد).

تفسير:

در اين آيه كه آخرين آيه سوره انعام است به اهميت مقام انسان و موقعيت او در جهان هستى اشاره مى كند تا بحثهاى گذشته در زمينه تقويت پايه هاى توحيد و مبارزه با شرك، تكميل گردد، يعنى انسان ارزش خود را به عنوان برترين موجود در جهان آفرينش بشناسد تا در برابر سنگ و چوب و بتهاى گوناگون ديگر سجده نكند و اسير آنها نگردد، بلكه بر آنها امير باشد و حكومت كند.

لذا در جمله نخست مى فرمايد: او كسى است كه شما را جانشينان (و نمايندگان خود) در روى زمين قرار داد( و هو الذى جعلكم خلائف الارض ) .

انسانى كه نماينده خدا در روى زمين است، و تمام منابع اين جهان در اختيار او گذارده شده، و فرمان فرمانروائيش بر تمام اين موجودات از طرف پروردگار صادر شده است، نبايد آنچنان خود را سقوط دهد كه از جمادى هم پست تر گردد و در برابر آن سجده كند.

سپس اشاره به اختلاف استعدادها و تفاوت و مواهب جسمانى و روحى مردم و هدف از اين اختلاف و تفاوت كرده، مى گويد: و بعضى از شما را بر بعض ديگر درجاتى برترى داد تا به وسيله اين مواهب و امكانات كه در اختيارتان قرار داده است شما را بيازمايد( و رفع بعضكم فوق بعض درجات ليبلوكم فى ما آتاكم ) .

و در پايان آيه ضمن اشاره به آزادى انسان در انتخاب راه خوشبختى و بدبختى نتيجه اين آزمايشها را چنين بيان مى كند: پروردگار تو (در برابر آنها) كه از بوته اين آزمايشها سيه روى بيرون مى آيند سريع العقاب و در برابر آنها كه در صدد اصلاح و جبران اشتباهات خويش بر آيند آمرزنده و مهربان است( ان ربك سريع العقاب و انه لغفور رحيم ) .

تفاوت در ميان انسانها و اصل عدالت

شك نيست كه در ميان افراد بشر يك سلسله تفاوتهاى مصنوعى وجود دارد كه نتيجه مظالم و ستمگرى بعضى از انسانها نسبت به بعض ديگر است مثلا جمعى مالك ثروتهاى بى حسابند، و جمعى بر خاك سياه نشسته اند، جمعى بر اثر فراهم نبودن وسائل تحصيل، جاهل و بيسواد مانده اند و جمع ديگرى با فراهم شدن همه گونه امكانات به عاليترين مدارج علمى رسيده اند، عدهاى به خاطر كمبود تغذيه و فقدان وسائل بهداشتى، عليل و بيمارند، در حالى كه عده ديگرى بر اثر فراهم بودن همه گونه امكانات، در نهايت سلامت به سر مى برند.

اينگونه اختلافها ثروت و فقر، علم و جهل، و سلامت و بيمارى، غالبا زائيده استعمار و استثمار و اشكال مختلف بردگى و ظلمهاى آشكار و پنهان است.

مسلما اينها را به حساب دستگاه آفرينش نمى توان گذارد، و دليلى ندارد كه از وجود اينگونه اختلافات بى دليل دفاع كنيم.

ولى در عين حال نمى توان انكار كرد كه هر قدر اصول عدالت در جامعه انسانى نيز رعايت شود باز همه انسانها از نظر استعداد و هوش و فكر و انواع ذوقها و سليقه ها و حتى از نظر ساختمان جسمانى يكسان نخواهند بود.

ولى آيا وجود اين گونه اختلافات مخالف با اصل عدالت است يا به عكس عدالت به معنى واقعى، يعنى هر چيز را به جاى خود قرار دادن ايجاب مى كند كه همه يكسان نباشند.

اگر همه افراد جامعه اسلامى مانند پارچه يا ظروفى كه از يك كارخانه بيرون مى آيد، يك شكل، يكنواخت با استعداد مساوى و همانند بودند، جامعه انسانى يك جامعه مرده بى روح، خالى از تحرك و فاقد تكامل بود.

درست به اندام يك گياه نگاه كنيد ريشه هاى محكم و خشن، با ساقه هاى ظريفتر اما نسبتا محكم، و شاخه هائى لطيفتر و بالاخره برگها و شكوفه ها و گلبرگهائى كه هر كدام از ديگرى ظريفتر است دست به دست هم داده و يك بوته گل زيبا را ساخته اند، و سلولهاى هر يك به تفاوت ماموريتهايشان كاملا مختلف و استعدادهايشان به تناسب وظائفشان متفاوت است.

عين اين موضوع در جهان انسانيت ديده مى شود، افراد انسان رويهمرفته نيز يك درخت بزرگ و بارور را تشكيل مى دهند كه هر دسته بلكه هر فردى رسالت خاصى در اين پيكر بزرگ بر عهده دارد، و متناسب آن ساختمان مخصوص به خود، و اين است كه قرآن مى گويد اين تفاوتها وسيله آزمايش شما است زيرا همانطور كه سابقا هم گفتيم آزمايش در مورد برنامه هاى الهى به معنى تربيت و پرورش است، و به اين ترتيب پاسخ هر گونه ايرادى كه بر اثر برداشت نادرست از مفهوم آيه عنوان مى شود روشن خواهد گرديد.

خلافت انسان در روى زمين

نكته جالب ديگر اينكه: قرآن كرارا انسان را به عنوان خليفه و نماينده خدا در روى زمين معرفى كرده است، اين تعبير ضمن روشن ساختن مقام بشر، اين حقيقت را نيز بيان مى كند كه اموال و ثروتها و استعدادها و تمام مواهبى كه خدا به انسان داده، در حقيقت مالك اصليش او است، و انسان تنها نماينده و مجاز و ماذون از طرف او مى باشد و بديهى است كه هر نمايندهاى در تصرفات خود استقلال ندارد بلكه بايد تصرفاتش در حدود اجازه و اذن صاحب اصلى باشد. و از اينجا روشن مى شود كه مثلا در مساله مالكيت، اسلام هم از اردوگاه كمونيسم فاصله مى گيرد و هم از اردوگاه كاپيتاليسم و سرمايه دارى، زيرا دسته اول مالكيت را مخصوص اجتماع، و دسته دوم در اختيار فرد مى داند، اما اسلام مى گويد: مالكيت نه براى فرد است و نه براى اجتماع، بلكه در واقع براى خدا است و انسانها وكيل و نماينده اويند و به همين دليل اسلام هم در طرز در آمد افراد، نظارت مى كند، و هم در چگونگى مصرف، و براى هر دو قيود و شروطى قائل شده است كه اقتصاد اسلامى را به عنوان يك مكتب مشخص در برابر مكاتب ديگر قرار مى دهد.

پايان سوره انعام

سوره اعراف

اين سوره از سوره هاى مكى است بجز آيه و اسئلهم عن القريه - تا - بما كان يفسقون كه در مدينه نازل شده است.

عدد آيات اين سوره 206 آيه و به عقيده بعضى 205 آيه است.

دورنمائى از مباحث اين سوره

همانطور كه مى دانيم بيشتر سوره هاى قرآن (80 تا 90 سوره ) در مكه نازل شده است، و با توجه به وضع محيط مكه، و چگونگى حال مسلمانان در آن 13 سال، و همچنين با مطالعه تاريخ اسلام بعد از هجرت، كاملا روشن مى شود كه چرا لحن سوره هاى مكى با مدنى فرق دارد.

در سورههاى مكى غالبا بحث از مبدء و معاد، اثبات توحيد و دادگاه رستاخيز، و مبارزه با شرك و بت پرستى، و تثبيت مقام و موقعيت انسان در جهان آفرينش به ميان آمده است، زيرا دوران مكه دوران سازندگى مسلمانان از نظر عقيده و تقويت مبانى ايمان به عنوان زير بناى يك نهضت ريشه دار بود.

در دوران مكه پيغمبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) وظيفه داشت، افكار خرافى بت پرستى را از مغزها بشويد، و به جاى آن روح توحيد و خداپرستى و احساس مسؤ ليت قرار دهد.

انسانهائى را كه در دوران بت پرستى، تحقير شده و شكست خورده بودند، به عظمت مقام و موقعيت خويش آشنا سازد، و در نتيجه از آن ملت پست و زبون و خرافى و منفى، مردمى با شخصيت، با اراده، با ايمان و مثبت بسازد، و دليل پيشرفت سريع و برق آساى اسلام در مدينه نيز همين زير بناى محكم بود كه در دوران مكه به دست پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و در پرتو آيات قرآن ساخته شده بود.

آيات سوره هاى مكى نيز همه متناسب با همين هدف خاص است.

اما دوران مدينه، دوران تشكيل حكومت اسلامى، دوران جهاد در برابر دشمنان، دوران ساختن يك جامعه سالم بر اساس ارزشهاى انسانى و عدالت اجتماعى بود. لذا سوره هاى مدنى در بسيارى از آياتش به جزئيات مسائل حقوقى، اخلاقى، اقتصادى، جزائى و ساير نيازمنديهاى فردى و اجتماعى مى پردازد.

اگر مسلمانان امروز نيز بخواهند عظمت ديرين خود را تجديد كنند، بايد همين برنامه را عينا اجرا كنند، و اين دو دوران را بطور كامل طى نمايند، و تا آن زيربناى عقيدهاى محكم بنا نشود مسائل روبنائى، استقامت و استحكامى نخواهد داشت.

به هر حال چون سوره اعراف از سوره هاى مكى است، تمام مشخصات يك سوره مكى در آن منعكس است، لذا مى بينيم:

در آغاز اشاره كوتاه و محكمى به مساله مبدء و معاد كرده.

سپس براى احياى شخصيت انسان، داستان آفرينش آدم را با اهميت فراوان شرح مى دهد.

بعد پيمانهائى را كه خدا از فرزندان آدم در مسير هدايت و صلاح گرفته يك يك بر مى شمرد.

سپس براى نشان دادن شكست و ناكامى اقوامى كه از مسير توحيد و عدالت و پرهيزگارى منحرف مى شوند، و هم براى نشان دادن پيروزى مومنان راستين، سرگذشت بسيارى از اقوام پيشين و انبياى گذشته مانند نوح و لوط و شعيب را بيان كرده و با سرگذشت مشروح بنى اسرائيل و مبارزه موسى با فرعون پايان مى دهد.

در آخر سوره بار ديگر به مساله مبدء و معاد باز مى گردد و انجام و آغاز را بدينوسيله تكميل مى كند.

اهميت اين سوره

در تفسير عياشى از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده كه فرمود: هر كس سوره اعراف را در هر ماه بخواند در روز قيامت، از كسانى خواهد بود كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى دارند (من الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) و اگر در هر جمعه بخواند، در روز قيامت از كسانى مى باشد كه بدون حساب به بهشت مى رود و نيز فرمود: در اين سوره آيات محكمه اى است، قرائت و تلاوت و قيام به آنها را فراموش نكنيد، زيرا اينها روز رستاخيز در پيشگاه خدا براى كسانى كه آنها را خوانده اند گواهى مى دهند!

نكته اى كه از روايت فوق به خوبى استفاده مى شود، اين است كه رواياتى كه درباره فضيلت سوره ها آمده است به اين معنى نيست كه تنها قرائت اين سوره ها داراى آنهمه نتائج و ثمرات بزرگ است، بلكه آنچه به اين خواندن ارزش نهائى مى بخشد همان ايمان به مفاد آنها و سپس عمل كردن بر طبق آن است. و لذا در روايت فوق مى خوانيم قرائتها و تلاوتها و القيام بها، و نيز در همين روايت مى خوانيم كه فرمود: كسى كه اين سوره را بخواند، در قيامت مصداق( الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) است و اين در حقيقت اشاره لطيفى به آيه 35 همين سوره است كه مى فرمايد: فمن اتقى و اصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون: آنها كه تقوا پيشه كنند و (خويش و جامعه را) اصلاح نمايند، نه ترسى خواهند داشت و نه غمى.

همانگونه كه ملاحظه مى كنيد، اين مقام مخصوص كسانى است كه تقوا داشته باشند و در مسير اصلاح گام بردارند، به علاوه اصولا قرآن كتاب عقيده و عمل است، و قرائت و تلاوت مقدمه اى بر اين موضوع محسوب مى شود.

راغب در كتاب مفردات، در ذيل ماده تلاوت مى گويد مراد از يتلونه حق تلاوته اين است كه با علم و عمل از آيات قرآن، پيروى مى كنند يعنى تلاوت مفهومى بالاتر از مفهوم قرائت دارد و با يك نوع تدبر و تفكر و عمل همراه است.

آيه (1) تا (3) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( المص ) (1)( كتب أ نزل إليك فلا يكن فى صدرك حرج منه لتنذر به و ذكرى للمؤمنين ) (2)( اتبعوا ما أنزل إليكم من ربكم و لا تتبعوا من دونه أولياء قليلا ما تذكرون ) (3)

ترجمه:

1 - المص.

2 - اين كتابى است كه بر تو نازل شده و نبايد از ناحيه آن ناراحتى در سينه داشته باشى، و هدف آن است كه بوسيله آن (همگان را از عواقب بد عقايد و اعمال نادرستشان ) بيم دهى و تذكرى است براى مومنان.

3 - (بنابراين ) از چيزى كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد و از سرپرستان و معبودهاى ديگر جز او پيروى نكنيد، اما كمتر متذكر مى شويد.

تفسير:

در آغاز اين سوره بار ديگر به حروف مقطعه برخورد مى كنيم كه در اينجا چهار حرف الف، لام، ميم و صاد است.

در مورد تفسير اين حروف، در آغاز سوره البقره و همچنين آل عمران بحثهاى مشروحى داشتيم، در اينجا به يكى ديگر از تفسيرهائى كه در اين زمينه جلب توجه مى كند براى تكميل بحث اشاره مى كنيم و آن اينكه: ممكن است

يكى از اهداف اين حروف، جلب توجه شنوندگان، و دعوت آنها به سكوت و استماع بوده باشد، زيرا ذكر اين حروف در آغاز سخن، مطلب عجيب و نوظهورى در نظر عرب بود، و حس كنجكاوى او را برمى انگيخت، و در نتيجه به دنباله آن نيز گوش فرا مى داد و اتفاقا غالب سوره هائى كه با حروف مقطعه شروع مى شود سوره هائى است كه در مكه نازل شده است و مى دانيم در آنجا مسلمانان در اقليت بودند و دشمنان لجوج و سرسخت، حتى حاضر نبودند، به سخنان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گوش فرا دهند - سهل است - گاهى آنچنان سر و صدا و غوغا به راه مى انداختند، كه صداى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در ميان آنها گم مى شد، كه در بعضى از آيات قرآن مانند آيه 26 سوره فصلت ) اشاره به اين مطلب شده است.

و نيز در بعضى از روايات كه از طرق اهلبيت (عليهما‌السلام ) آمده مى خوانيم كه اين حروف رموز و اشاراتى است به نامهاى خداوند، مثلا المص در سوره مورد بحث اشاره به انا الله المقتدر الصادق مى باشد. يعنى من خداوند تواناى راستگو هستم و به اين ترتيب هر يك از حروف چهارگانه شكل اختصارى يكى از نامهاى خدا است.

موضوع جانشين ساختن اشكال اختصارى به جاى اشكال مفصل كلمات از قديم رائج بوده، اگر چه در عصر و زمان ما به صورت بسيار گسترده ترى مورد بهره بردارى قرار گرفته است و بسيارى از عبارات طولانى و اسامى مؤ سسات يا انجمنها را در يك كلمه كوتاه خلاصه مى كنند.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه اين تفسيرهاى مختلف براى حروف مقطعه هيچگونه منافاتى با يكديگر ندارند، و ممكن است در آن واحد تمام اين تفسيرها به عنوان بطون مختلف قرآن، اراده شود.

در آيه بعد، مى فرمايد: اين كتابى است كه بر تو نازل شده است، و نبايد از ناحيه آن هيچگونه نگرانى و ناراحتى به خود راه دهى( كتاب انزل اليك فلا يكن فى صدرك حرج منه ) .

حرج در لغت به معنى گرفتگى، تنگى و هر گونه ناراحتى است، و در اصل به معنى مركز اجتماع درختان در هم پيچيده است، سپس ‍ توسعه يافته و به هر نوع گرفتگى و ضيق اطلاق شده است.

جمله فوق به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دلدارى مى دهد، كه چون اين آيات از ناحيه خدا است، نبايد هيچگونه نگرانى به خود راه دهد، نه نگرانى از ناحيه بار سنگين رسالتى كه بر دوش گرفته، و نه نگرانى از جهت عكس العملى كه دشمنان لجوج و سرسخت در برابر آن نشان خواهند داد، و نه نگرانى از ناحيه نتيجه و برداشتى كه از تبليغ اين رسالت انتظار مى رود.

با توجه به اينكه سوره از سوره هاى مكى است، مشكلاتى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بر سر راه داشت كاملا قابل درك است، گر چه ما امروز به زحمت مى توانيم تمام جزئيات زندگانى پيامبر و يارانش را در محيط مكه و در آغاز اسلام در فكر خود مجسم سازيم، ولى با در نظر گرفتن اين حقيقت كه او مى بايست يك جهش انقلابى در تمام زمينه ها در آن محيط فوق العاده عقب افتاده آنهم در مدتى كوتاه به وجود آورد، ابعاد مشكلاتى را كه در پيش داشت، مى توان اجمالا درك كرد.

بنابراين جاى اين دارد كه خداوند به او دلدارى دهد كه نگران نباشد و به نتيجه كار خود كاملا اميدوار باشد.

و در جمله بعد اضافه مى كند كه هدف از نزول اين كتاب انذار و بيم دادن مردم از عواقب شوم افكار و اعمالشان است و همچنين تذكر و يادآورى براى مؤ منان راستين (لتنذر به و ذكرى للمؤ منين ).

و اينكه مى بينيم در اين جمله انذار به عنوان يك فرمان عمومى آمده و تذكر به مؤ منان تخصيص داده شده است، به خاطر اين است كه دعوت به سوى حق و مبارزه با انحرافات بايد به صورت همگانى انجام گيرد، ولى پيدا است كه تنها ايمان آورندگان، از اين دعوت سود مى برند، همانها كه زمينه هاى مستعد و آماده براى پذيرش حق دارند، و آنها كه لجاج را از خود دور ساخته و در برابر حقايق تسليمند، عين اين تعبير نيز در آغاز سوره البقره گذشت آنجا كه مى فرمايد: ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين: اين كتاب ترديدى در آن نيست و مايه هدايت پرهيزگاران است (براى توضيح بيشتر به جلد اول تفسير نمونه صفحه 39 مراجعه فرمائيد). سپس روى سخن را به عموم مردم كرده و مى گويد: از آنچه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، پيروى كنيد( اتبعوا ما انزل اليكم من ربكم ) و به اين ترتيب، سخن از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ماموريت و رسالت او شروع مى شود و به وظيفه مردم منتهى مى گردد.

و براى تاكيد اضافه مى كند: از فرمان غير خداوند پيروى نكنيد و از انتخاب ولى و سرپرستى جز او خوددارى نمائيد( و لا تتبعوا من دونه اولياء ) .

اما چون آنها كه به تمام معنى در برابر حق تسليمند و از تذكرات، متذكر مى گردند كمند، در پايان آيه مى گويد: كمتر متذكر مى شويد( قليلا ما تذكرون ) .

از اين آيه ضمنا استفاده مى شود كه انسان بر سر دو راهى است، يا پذيرش ولايت و رهبرى خداوند، و يا داخل شدن در (ولايت ) ديگران، اگر مسير اول را قبول كند، (ولى ) او تنها خدا است، اما اگر تحت ولايت ديگران قرار گيرد، هر روز بايد بار كسى را بر دوش ‍ گيرد و ارباب تازهاى انتخاب كند، كلمه اولياء كه جمع ولى است اشاره به همين معنى است.

آيه (4) و (5)و ترجمه

( و كم من قرية أ هلكنها فجأها بأسنا بيتا أو هم قائلون ) (4)( فما كان دعوئهم إذ جأهم بأسنا إلا أن قالوا إنا كنا ظلمين ) (5)

ترجمه:

4 - چه بسيار شهرها و آباديها كه آنها را (بر اثر گناه فراوان ) هلاك كرديم، و عذاب ما شبهنگام يا در روز هنگامى كه استراحت كرده بودند به سراغشان آمد.

5 - و در آن موقع كه عذاب ما به سراغ آنها آمد سخنى نداشتند جز اينكه گفتند ما ظالم بوديم (ولى اين اعتراف به گناه ديگر دير شده بود و به حالشان سودى نداشت ).

تفسير:

اقوامى كه نابود شدند

اين دو آيه، اشاره اى به عواقب دردناك مخالفت با دستوراتى است كه در آيات قبل بيان شد، و هم در واقع فهرستى است، اجمالى در سرگذشت اقوام متعددى همچون قوم نوح و فرعون و عاد و ثمود و لوط كه بعدا خواهد آمد.

قرآن در اينجا به آنهائى كه از تعليمات انبياء سرپيچى مى كنند و به جاى اصلاح خويش و ديگران بذر فساد مى پاشند، شديدا اخطار مى كند كه نگاهى به زندگانى اقوام پيشين بيفكنيد و ببينيد چقدر از شهرها و آباديها را ويران كرديم و مردم فاسد آنها را به نابودى كشانيديم( و كم من قرية اهلكناها ) .

سپس چگونگى هلاكت آنها را چنين تشريح مى كند كه عذاب دردناك ما، در دل شب، در ساعاتى كه در آرامش فرو رفته بودند، يا در وسط روز، به هنگامى كه پس از فعاليتهاى روزانه به استراحت پرداخته بودند به سراغ آنها آمد( فجائها باسنا بياتا او هم قائلون ) .

در آيه بعد سخن را چنين ادامه مى دهد: آنها به هنگامى كه در گرداب بلا گرفتار مى شدند و طوفان مجازات زندگيشان را درهم مى كوبيد، از مركب غرور و نخوت پياده شده فرياد مى زدند: ما ستمگر بوديم و اعتراف مى كردند كه ظلم و ستمهايشان دامانشان را گرفته است( فما كان دعواهم اذ جائهم باسنا الا ان قالوا انا كنا ظالمين ) .

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - قريه در اصل از ماده قرى (بر وزن نهى ) به معنى جمع شدن آمده، و چون قريه مركز اجتماع افراد بشر است، اين نام بر آن اطلاق شده است، از اينجا روشن مى شود كه قريه تنها به معنى روستا نيست، بلكه هر گونه آبادى و مركز اجتماع انسانها را اعم از روستا و شهر شامل مى شود، و در بسيارى از آيات قرآن نيز اين كلمه به شهر يا هر گونه آبادى اعم از شهر و روستا اطلاق شده است.

قائلون اسم فاعل از ماده قيلولة به معنى خواب نيمروز و يا به معنى استراحت در نيمروز است، و در اصل به معنى راحتى است، و لذا پس گرفتن جنسى كه فروخته شده اقاله ناميده مى شود، زيرا طرف را از نگرانى راحت مى كند. و بيات به معنى شبانه و شبهنگام است.

2 - اين كه در آيات فوق مى خوانيم كه مجازات پروردگار در دل شب يا به هنگام استراحت نيمروز، دامان آنها را مى گرفت، براى اين بوده است كه طعم تلخ كيفر را بيشتر بچشند، و آرامش و آسايش آنها به كلى درهم ريخته شود، همانطور كه آرامش و آسايش ديگران را به هم ريخته بودند!، و به اين ترتيب كيفرشان متناسب گناهشان است.

3 - اين موضوع نيز به خوبى از آيه استفاده مى شود كه عموم اقوام مجرم و گنهكار هنگامى كه گرفتار چنگال مجازات مى شدند و پرده هاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان كنار مى رفت، همگى به گناه خود اعتراف مى كردند، ولى اعترافى كه سودى به حال آنها نداشت، زيرا يكنوع اعتراف اجبارى و اضطرارى بود كه حتى مغرورترين افراد خود را از آن ناگزير مى بينند، و به تعبير ديگر اين بيدارى يكنوع بيدارى كاذب و زودگذر و بى اثر است كه كمترين نشانه اى از انقلاب روحى در آن نيست و به همين دليل هيچگونه نتيجه اى براى آنها نخواهد داشت، البته اگر اين واقعيت را در حال اختيار اظهار مى داشتند دليل بر انقلاب روحى آنها و مايه نجاتشان بود.

4 - از بحثهائى كه در ميان مفسران در آيه فوق مطرح شده، اين است كه چرا قرآن نخست مى گويد اهلكناها (ما آنها را هلاك كرديم ) بعد با كلمه فاء تفريع كه معمولا براى ترتيب زمانى است مى گويد: فجائها باسنا بياتا (بعد از آن مجازات ما شبهنگام به سراغ آنان آمد) در حالى كه چنين كيفرى قبل از هلاكت بوده، نه بعد از هلاكت.

ولى بايد توجه داشت كه گاهى جمله بعد از فاء شرح و تفصيل جمله قبل است، نه بيان حادثه ديگرى، در اينجا نيز نخست موضوع هلاكت را بطور اجمال يادآور شده، سپس به شرح آن مى پردازد و مى گويد: به هنگام شب و يا در حال استراحت نيمروز مجازات ما دامن آنها را گرفت و هنگامى كه خود را در آستانه نابودى ديدند، به ظلم و ستم خويش اعتراف كردند نظير اين موضوع در ادبيات عرب كم نيست.

5 - اين گونه آيات نبايد به عنوان شرح ماجراى گذشتگان تلقى شود، و تنها مربوط به زمان ماضى و اقوام پيشين فرض گردد، اينها اخطارهاى كوبنده اى است براى امروز و براى فردا، براى ما و براى همه اقوام آينده، زيرا در سنت و قانون الهى تبعيض مفهوم ندارد.

هم اكنون، انسان صنعتى با تمام قدرتى كه پيدا كرده است، در مقابل يك زلزله، يك طوفان، يك باران شديد و مانند اينها به همان اندازه ضعيف و ناتوان است كه انسانهاى قبل از تاريخ ناتوان بودند، بنابراين همان عواقب شوم و دردناكى كه ستمكاران اقوام گذشته و انسانهاى مست غرور و شهوت و افراد سركش و آلوده پيدا كردند، از انسانهاى امروز دور نيست، بلكه قدرت عجيب انسان امروز خود مى تواند بزرگترين بلاى او بشود، و او را به دامان جنگهائى بكشاند كه محصولش نابودى نسل او است، آيا نبايد از اين حوادث پند گيرد و بيدار شود؟!