تفسير الميزان جلد 2

تفسير الميزان جلد 2 0%

تفسير الميزان جلد 2 نویسنده:
گروه: کتابخانه قرآن کریم

تفسير الميزان جلد 2

نویسنده: علامه سيد محمد حسين طباطبائى‏ (ره)
گروه:

مشاهدات: 65682
دانلود: 6809

توضیحات:

تفسير الميزان جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 141 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 65682 / دانلود: 6809
اندازه اندازه اندازه
تفسير الميزان جلد 2

تفسير الميزان جلد 2

نویسنده:
فارسی

معناى طهارت و بررسى منشاء پيدايش مفهوم طهارت و نجاست در بين مردم

و اما معناى طهارت ، چيزى است كه همه مردم با وجود اختلافى كه در زبانهايشان هست مى دانند، و از همينجا بايد دانست كه طهارت از آن معانى است كه اختصاص به يك قوم و دو قوم يا يك عصر و دو عصر ندارد، بلكه تمامى انسانها در زندگى خود با آن سروكار دارند.

چون اساس زندگى بر تصرف در ماديات ، و بوسيله آنها رسيدن به هدفهاى زندگى است ، بايد از ماديت استفاده كند تا به مقاصد زندگى خود برسد، آرى انسان هر چه را كه مى خواهد و طبعش متمايل به آن مى شود بدين جهت است كه در آن فايده و خاصيتى سراغ دارد، و به خاطر آن فايده به سوى آن چيز جذب مى شود، و از همه فوايدى كه آدمى دارد، فايده هاى مربوط به تغذى و توليد دامنه دارتر است ، و با خيلى چيرها سروكار دارد.

و اين چيرهائى كه مورد استفاده خوردن و توليد واقع مى شود، گاهى مورد هجوم عوارضى واقع مى شود، كه آن صفات رغبت انگيزش را كه بيشتر رنگ و بو و طعم است از دست مى دهد، و ديگر انسان به آن چيرها رغبتى پيدا نمى كند، بلكه طبع آدمى از آن متنفر مى شود، آن حالت اولى طهارت ، و حالت دومى نجاست ، ناميده مى شود پس طهارت و نجاست دو صفت وجودى است كه در اشيا هست ،

اگر صفت اولى در چيزى وجود داشت ، و مايه رغبت انسان در آن شد، آن چيز طاهر است و اگر صفت دومى پيدا شد، آن چيز پليد است

واولين بارى كه انسان متوجه اين دو معنا شد، در محسوسات به آن برخورد، آنگاه آن دو را در معقولات هم استعمال كرد، و لفظ در هر دو جور طهارت و نجاست بكار برد، چه طهارت و نجاست مادى و محسوس ، و چه طهارت و نجاست معنوى مثلا طهارت حسب و نسب ، و طهارت در عمل ، و طهارت در اخلاق ، و عقايد، و اقوال ، و نجاست در آنها.

كلماتى كه بر طهارت و نجاست مادى و معنوى دلالت دارند، و اينكه اسلام هر دو قسمطهارت و نجاست را معتبر شمرده است

اين خلاصه گفتارى است كه در معناى طهارت و نجاست از ديدگاه مردم بايد دانست ، و اما نظافت ، و نزاهت ، و قدس ، و سبحان ، الفاظى هستند كه از نظر معنا با لفظ طهارت نزديكند، چيزى كه هست نظافت به معناى طهارتى است كه بعد از پليدى در چيزى حاصل مى شود، (مثلا لباس بعد از شسته شدن نظيف مى شود، و بهمين جهت ) كلمه نظافت بخصوص در محسوسات استعمال مى شود.

و اما كلمه (نزاهت ) در اصل به معناى دورى بوده ، و اگر در طهارت استعمال شود، بطور استعاره استعمال شده است

و كلمه (قدس ) و (سبحان ) تنها مخصوص طهارت معنوى است

و همچنين كلمات (قذارت ) و (رجس ) قريب المعناى با كلمه (نجاست ) است ليكن قذارت در اصل به معناى دورى بوده : مثلا مى گفتند: (ناقه قذور)، يعنى شترى كه ، هميشه از گله شتران دورى مى كند، و يا مى گفتند: (رجل قاذوره ) يعنى مردى كه به خاطر بدخلقيش با مردم نمى جوشد، و از مردم دورى مى كند و حاضر نيست با آنان يك جا جمع شود، و (رجل مقذر) با فتحه ميم ، يعنى مردى كه مورد نفرت و اجتناب مردم است

و نيز مى گفتند:(قذرت الشى ء)، و يا(تقذرت الشى ء)، و يا (استقذرت الشى ء) كه در هر سه عبارت معنا اين است كه من از فلان چيز بدم مى آيد، و بنابراين استعمال قذارت در معناى نجاست در اصل استعمالى مجازى بوده چون نجاست هر چيزى مستلزم آن است كه انسان از آن دورى كند.

و همچنين كلمه (رجس )، و كلمه (رجز) به كسره را، و گويا اصل در معناى رجز هول و وحشت بوده ، پس دلالت آن بر نجاست نيز به استعاره است و اسلام معناى طهارت و نجاست را معتبر شمرده ، و همچنين طهارت و نجاست مادى و معنوى هر دو را پذيرفته ، بلكه در معارف كليه و در قوانين مقرره نيز سرايت داده ،بعضى قوانين را طاهر، و بعضى را نجس خوانده ، از آن جمله مى فرمايد:(و لا تقربوهن حتى يطهرن ) كه منظور از اين طهارت پاكى از حيض است ،

(و ثيابك فطهر و لكن يريد ليطهركم ) (اولئك الذين لم يرد اللّه ان يطهر قلوبهم ) (لا يمسه الا المطهرون ).

شريعت اسلام همچنين يك عده چيرهائى را نجس شمرده ، مانند خون ، و بول ، و غائط، و منى ، از انسان (و بعضى حيوانات )، و پاره اى حيوانات زنده چون خوك ، و حكم كرده به اينكه در نماز و خوردن و نوشيدن از آنها اجتناب شود و امورى را هم طهارت خوانده ، مانند شستشوى جامه و بدن از نجاستى كه به آنها برخورده كه آن را طهارت خبيثيه خوانده ، و طهارت با وضو و غسل آنطور كه در كتب فقهى شرح داده شده به دست مى آيد و آن را طهارت حدثيه خوانده

اسلام دين توحيد است و تمام فروغ آن به همان اصل بر مى گردد. اصل توحيد طهارت و بقيه معارف آن نيز طهارتها هستند

و در سابق هم گذشت كه بيان كرديم اسلام دين توحيد است ، و تمامى فروع آن به همان اصل واحد بر مى گردد، و آن اصل واحد است ، كه در تمامى فروع دين منتشر شده است از اينجا روشن مى گردد كه اصل توحيد، طهارت هم هست ، طهارت كبرا نزد خداى سبحان ، وبعد از اين طهارت كبرا و اصلى ، بقيه معارف كليه نيز طهارت هائى است براى انسان ، و بعد از آن معارف كليه اصول اخلاق فاضله نيز طهارت (باطن از رذائل ) است ، و بعد از اصول اخلاقى احكام عملى نيز كه به منظور صلاح دنيا و آخرت بشر تشريع شده طهارت هائى ديگر است ، و آيات مذكوره نيز بر همين مقياس انطباق دارد، هم آيه(يريد ليطهركم ) و هم آيه: (ويطهركم تطهيرا) و هم آيات ديگرى كه در معناى طهارت وارد شده

حال برگرديم به مطلبى كه داشتيم ، و مى گوئيم طهارت در جمله :(حتى يطهرن ) به معناى قطع شدن جريان خون از زنان است ، و در جمله :(فاذا تطهرن ) يا به معناى شستن محل خون است ، و يا به معناى غسل كردن است ، و جمله: (فاتوهن من حيث امركم اللّه ...)، امرى است كه تنها جواز را مى رساند، و دلالت بر وجوب ندارد، چون بعد از نهى واقع شده ، و مى خواهد بطور كنايه بفهماند: بعد از پاك شدن ، و يا غسل كردن زن ، نزديكى كردن با او جايز است ، و اين ادبى است الهى و لايق به قرآن كريم ، و اگر امر نامبرده را مقيد كرد به قيد (امركم اللّه ) براى اين بود كه آن ادب را تكميل كرده باشد چون عمل جماع در نظر بدوى امرى است لغو،

و لهو، لذا آن را مقيد كرد به امر خدا، و با اين قيد از امورى قرارش داد كه خدا تكوينا به آن امر كرده ، تا دلالت كند بر اينكه جماع يكى از امورى است كه تماميت نظام نوع انسانى هم در حياتش و هم در بقايش منوط به آن است ، پس سزاوار نيست چنين امرى را بازيچه قرار داد، بلكه بايد از ديدگاه يكى از اصول نواميس تكوينيش نظر كرد.

و آيه شريفه :(فاتوهن من حيث امركم اللّه ) از نظر سياق شباهت به آيه شريفه : (فالان باشروهن و ابتغوا ما كتب اللّه لكم ).

و آيه :(فاتوا حرثكم انى شئتم ، و قدموا لانفسكم ) دارد، پس از اين شباهت چنين به نظر مى رسد كه مراد از امر به آمدن در آيه مورد بحث ، امر تكوينى است ، كه خلقت و تكوين انسان هم بر آن دلالت دارد، چون خلقتش مجهز به اعضائى است كه اگر مساءله تناسل نبود اعضائى زايد و بيهوده بود، و نيز مجهز به قوائى است كه انسان را به عمل زناشوئى دعوت مى كند، تا نسل بشر قطع نگردد، پس امر نامبرده امر شرعى نيست ، همچنانكه منظور از كتابت در جمله :(و ابتغوا ما كتب اللّه لكم ) نيز همين مساءله توالد و تناسل است ، و اين معنا به خوبى از آيه مى شود.

البته ممكن است بگوئيم : مراد از امر دستور شرعى است ، و مى خواهد مساءله ازدواج و تناسل را بطور كفائى واجب كند، به اين معنا كه بر عموم انسانها واجب است نسلى براى بعد از خود درست كنند، اگر چند نفر اين كار را كردند، تكليف از ديگران ساقط است ، مانند ساير واجبات كفائى ، كه زندگى جز با انجام آنها تاءمين نمى شود، ليكن اين احتمال بعيد است

بررسى گفتارى برخى مفسرين در استدلال به آيه (فاءتوا حرثكم انى شئتم )

بعضى از مفسرين به اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه جمع شدن با زنان از عقب حرام است ، ولى استدلال بسيار سست و ناپسند است ، براى اينكه منشا و اساس آن يكى از دو پندار است ، كه هر دو غلط است ، يا گمان كرده اند كه مفهوم (پس نزد ايشان شويد از آنجا كه خدا دستور داده )، اين است كه از عقب نزديك نشويد، كه اين مفهوم لقب است ، و قطعا حجت نيست (و اين عبارت كه فرمان تكوينى خدا به اينكه بايد نسل بشر حفظ شود با نزديكى از جلو اطاعت مى شود)، هيچ ربطى به حليت و حرمت ساير اقسام نزديكى ندارد.

و يا اينكه پنداشته اند: امر به هر چيزى دلالت دارد بر نهى از ضد آن ، كه نيز قطع داريم بر ضعف چنين دلالتى

علاوه بر اينكه اگر بطور كلى صيغه امر دلالت بر وجوب كند، در خصوص جمله مورد بحث دلالت ندارد، براى اينكه امر در آن بعد از نهى واقع شده (و در علم اصول مسلم شده كه امر به دنبال نهى تنها مى فهماند حالا ديگر نهيى نيست ، و آن عمل در اين صورت جايز است ) اين در صورتى است كه خواسته باشند به امر در (فاتوهن ) استدلال كنند، و اگر به امر در جمله(من حيث امركم اللّه ) استدلال كنند، بايد پرسيد: آيا امر نامبرده را امر تكوينى مى دانيد، يا تشريعى اگر تكوينى باشد، كه از دلالت لفظى خارج است ، زبان ندارد، تا با آن استدلال شود، و اگر تشريعى باشد، تازه بر وجوب كفائى دلالت مى كند و ما بر فرض كه در مساءله (آيا امر به هر چيز دلالت بر نهى از ضد آن دارد يا نه ) قائل شويم كه دلالت دارد، در اوامرى قائل مى شويم كه بخواهد تكليفى را بطور عينى و مولوى واجب كند، نه بطور كفائى و يا ارشادى

ان اللّه يحب التوابين و يحب المتطهرين

معناى توبه و وجه اينكه توابين و متطهرين در آيه شريفه ان اللّه يحب التوابين و يحب المتطهرين به صورت مطلق آمده است

توبه به معناى برگشتن به سوى خداى سبحان است و تطهر به معناى پذيرفتن و شروع به طهارت است ، يا بگو صرفنظر كردن جدى از پليدى و برگشتن به اصل (يعنى طهارت ) است ، پس در نتيجه هر دو عنوان توبه و تطهر در مورد اوامر و نواهى خدا، و مخصوصا در مورد طهارت و نجاست صادقند، چون گردن نهادن به اوامر خدا و دست بردارى از هر چيز كه خدا نهى كرده ، هم تطهر از قذارت است ، كه مخالف اصل و مفسده آور است ، و هم توبه و بازگشت به سوى خدا است ، و بهمين مناسبت بوده كه خداى تعالى حكم در آيه را با جمله :(ان اللّه يحب التوابين و يحب المتطهرين ...) تعليل نموده

چون لازم است ميان حكم و علتى كه براى آن ذكر مى شود مناسبت و انطباقى باشد، و در آيه مورد بحث چند حكم آمده ، يكى دورى كردن از جماع در حال حيض ، و يكى انجام اين عمل در غير آن حال ، و از آنجائى كه توابين و متطهرين در جمله مورد بحث مطلق آمده ، تمامى مراتب توبه و طهارت را به بيانى كه گذشت شامل مى شود.

و چون كلمه (توابين ) صيغه مبالغه و به معناى كسى است كه بسيار توبه مى كند، بعيد نيست اين مبالغه را از كلمه (متطهرين ) نيز استفاده كنيم ، در نتيجه كثرت در توبه و طهارت از هر جهت استفاده شود، هم كثرت از جهت نوع توبه و طهارت ، و هم از جهت عدد آن دو، آن وقت معنا چنين مى شود كه خدا همه انواع توبه را دوست مى دارد، چه اينكه با استغفار باشد و چه اينكه با امتثال همه اوامر و نواهى او باشد، و چه با معتقد شدن به همه اعتقادات حقه باشد، و نيز خدا همه انواع تطهر را دوست مى دارد، چه اينكه با گرفتن وضو و انجام غسل باشد،

و چه اينكه با انجام اعمال صالحه باشد، و چه اينكه با كسب علوم حقه باشد، هم همه اين انواع توبه و تطهر را دوست مى دارد، و هم تكرار آن دو را.

نساوكم حرث لكم ، فاتوا حرثكم انى شئتم

كلمه (حرث ) مصدر و به معناى زراعت است ، و مانند زراعت بر زمينى هم كه در آن زراعت مى شود اطلاق مى گردد، هم مى گويند: (اين گندمها كشت و زرع فلانى است )، و هم مى گويند: (اين زمين زراعت فلانى است )، و كلمه (انى ) از اسماى شرط است ، كه مانند كلمه (متى ) در خصوص زمان استعمال مى شود، البته گاهى در مكان هم بكار مى رود همچنانكه در قرآن آمده :(يا مريم انى لك هذا، قالت هو من عند اللّه ).

حال اگر در آيه مورد بحث به معناى مكان باشد، معنا چنين مى شود (شما به كشتزار خود وارد شويد، از هر محلى كه خواستيد)، و اگر به معناى زمان باشد معنايش اين مى شود (شما هر وقت خواستيد به كشتزار خود برويد).