تفسير الميزان جلد 2

تفسير الميزان جلد 2 0%

تفسير الميزان جلد 2 نویسنده:
گروه: کتابخانه قرآن کریم

تفسير الميزان جلد 2

نویسنده: علامه سيد محمد حسين طباطبائى‏ (ره)
گروه:

مشاهدات: 65672
دانلود: 6809

توضیحات:

تفسير الميزان جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 141 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 65672 / دانلود: 6809
اندازه اندازه اندازه
تفسير الميزان جلد 2

تفسير الميزان جلد 2

نویسنده:
فارسی

روايتى از تفسير الدر المنثور در شاءن نزول آيه و نقد و بررسى آن

و نيز در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته ) از جابر روايت كرده اند كه گفت : قريش را حمس يعنى خشمناك و خطرناك لقب داده بودن دو اين بدان جهت بود كه مردم مدينه و ساير بلاد عرب وقتى احرام مى بستند ديگر ازهيچ درى وارد نمى شدند، ولى قريش وارد مى شد، در اين ميان روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در بستانى بود و خواست تا از در بستان بيرون رود قطبه بن عامر انصارى هم در خدمتش بود، انصار عرضه داشتند: يا رسول اللّه اين قطبه بن عامر مردى فاجر است ، و با شما از در درآمد، رسول خدا به قطبه فرمود: چرا چنين كردى ؟ عرضه داشت : ديدم شمااز در بيرون شديد من نيز بيرون شدم ، فرمود: آخر من مردى احمس هستم ، (يعنى اهل مكه ام )، عرضه داشت دين من كه با دين شما فرق ندارد، اينجا بود كه آيه شريفه :ليس البر بان تاتوا البيوت من ظهورها نازل شد. مؤ لف : قريب به اين معنا به طرق ديگرى نيز نقل شده و كلمه (حمس ) جمع احمس است ، مانند كلمه (حمر) كه جمع احمر (سرخ ) است ، و حماسه به معناى شدت است ، و قريش را از اين جهت حمس ‍ مى گفته اند كه در امر دين خود تعصب و شدت داشتند، و يا بدين جهت بوده كه اصولا مردمى با صلابت و خطرناك بوده اند.

از ظاهر روايت برمى آيد كه رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از وقوع قصه قطبة بن عامر مساءله داخل شدن از پشت خانه را براى غير قريش امضا كرده بوده و گرنه به قطبه ايراد نمى گرفت كه تو چرا از در بيرون شدى ، و بنابراين ، آيه شريفه ناسخ آن امضاى قبلى مى شود، كه بدون آيه قرآن تشريع شده بوده

و ليكن خواننده گرامى توجه فرمود كه آيه شريفه با اين روايت منافات دارد، چون آيه مذمت مى كند از اينكه خانه را از پشت آن داخل شوند، و حاشا از خداى سبحان كه خودش و يا رسولش حكمى از احكام را تشريع كند، آنگاه همان حكم را تقبيح نموده و سپس نسخ كند، و اين خود روشن است و در محاسن برقى از امام باقر (عليه‌السلام ) روايت آورده كه در تفسير جمله(و اتوا البيوت من ابوابها) فرموده : يعنى هر كارى را از راهش وارد شويد.

و در كافى از امام صادق (عليه‌السلام ) روايت كرده كه فرمود: اوصياى پيامبران ابواب خدايند، كه بايد مردم از آن درها به سوى خدا بروند، و اگر اوصيا نبودند خداى عزوجل شناخته نمى شد، و با اين اوصيا است كه خداى تعالى عليه خلقش احتجاج مى كند.

مؤ لف : اين روايت از باب بيان مصداق است ، مى خواهد يكى از مصاديق درهاى رفتن به سوى خدا را كه در روايت قبلى ابواب به آن تفسير شده بود بيان كند، و گرنه هيچ شكى نيست در اينكه آيه شريفه به حسب معنا تمام است ، هر چند كه به حسب مورد نزول ، خاص باشد، و اينكه امام فرمود: (اگر اوصيا نبودند خداى عزوجل شناخته نمى شد) معنايش اين است كه حق بيان نمى شد، و دعوت تامة اى كه با اوصيا بود تمام نمى گشت ، البته معناى ديگرى دقيق تر از اين هم دارد كه شايد ما ان شاء اللّه به بيان آن بپردازيم ، و روايات در معناى اين دو روايت بسيار است

سوره بقره ، آيات 190195

آيات 195 - 190 بقره

و قتلوا فى سبيل اللّه الذّين يقتلونكم و لا تعتدوا ان اللّه لا يحب المعتدين (190) و اقتلوهم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوكم و الفتنه اشد من القتل و لا تقتلوهم عند المسجد الحرام حتى يقتل وكم فيه فان قتلوكم فاقتلوهم كذلك جزاء الكفرين (191). فان انتهوا فان اللّه غفور رحيم (192) و قتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الدين لله فان انتهوا فلا عدون الا على ال ظلمين (193) الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمت قصاص فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم و اتقوا اللّه و اعلموا ان اللّه مع المتقين (194) و انفقوا فى سبيل اللّه و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه و احسنوا ان اللّه يحب المحسنين (195).

ترجمه آيات

و در راه خدا باكسانى كه با شما سرجنگ دارند كارزار بكنيد اما تعدى روا مداريد كه خدا متجاوزان را دوست نمى دارد(190)

و ايشان را هر جا كه دست يافتيد به قتل برسانيد و از ديارشان مكه بيرون كنيد همانطور كه شما را از مكه بيرون كردند و فتنه آنان از اين كشتار شما شديدتر بود ولى در خودش هر مكه كه خانه امن است باايشان نجنگيد مگر اينكه ايشان در آنجا با شما جنگ بياغازند كه اگر خود آنان حرمت مسجد الحرام را رعايت ننموده جنگ رابا شماآغاز كردند شما هم بجنگيد كه سزاى كافران همين است (191)

حال اگر از شرارت و جنگ در مكه دست برداشتند شما هم دست برداريد كه خدا آمرزگارى رحيم است (192) و با ايشان كارزار كنيد تا به كلى فتنه ريشه كن شود و دين تنها براى خدا شود و اگر به كلى دست از جنگ برداشتند ديگر هيچ دشمنى و خصومتى نيست مگر عليه ستمكاران (193) اگر آنان حرمت ماه حرام را شكستند شما هم بشكنيد چون خدا قصاص رادر همه حرمت ها جايز دانسته پس هركس ‍ بر شما ستم كرد شما هم به همان اندازه كه بر شما ستم روا داشتند بر آنان ستم كنيد و نسبت به ستم بيش از آن از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا با مردم با تقوا است (194)

و در راه خدا انفاق كنيد و خويشتن را به دست خود به هلاكت نيفكنيد و احسان كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد (195)

بيان آيات

سياق آيات در ارتباط با فرمان جهاد و قتال با مشركين مكه است

سياق آيات شريفه دلالت دارد براينكه همه يكباره و با هم نازل شده واينكه همه يك غرض را ايفا مى كنند، و آن عبارت است از فرمان جنگ براى اولين بار با مشركين مكه ، و اينكه مى گوئيم با خصوص مشركين مكه از اينجا مى گوئيم كه در اين آيات به ايشان تعريض شده ، كه مؤ منين را از مكه بيرون كردند، و نيز متعرض مساءله فتنه و امر قصاص است ، و نيز نهى مى فرمايد از اينكه اين جنگ را پيرامون مسجد الحرام انجام دهند، مگر اينكه مشركين در آنجا جنگ را آغاز كنند و همه اينها امورى است مربوط به مشركين مكه

علاوه بر اين در اين آيات قتال را مقيد به قتال كرده ، و فرموده :( و قاتلوا فى سبيل اللّه ،الذين يقاتلونكم ) ، در راه خدا قتال كنيد با كسانى كه با شما قتال مى كنند) و معلوم است كه معناى اين كلام اشتراط قتال به قتال نيست ، و نمى خواهد بفرمايد اگر قتال كردند شما هم قتال كنيد، چون در آيه كلمه (ان - اگر) به كار نرفته ، از سوى ديگر قيد نامبرده احترازى هم نمى تواند باشد، تا معنا اين شود كه تنها با مردان قتال كنيد نه با زنان و كودكان لشكر دشمن ، (كه بعضى اينطور معنا كرده اند) براى اينكه قتال با زنان و اطفال كه قدرت بر قتال ندارند عملى بى معنااست ، و معنا ندارد بفرمايد با آنان مقاتله (جنگ طرفينى ) مكن ، بلكه اگر منظور اين بود بايد بفرمايد: زنان و كودكان را مكشيد.

بلكه ظاهر آيه اين است كه فعل( يقاتلونكم ) براى حال و وصفى باشد براى اشاره و معرفى دشمن و مراد از جمله(الذّين يقاتلونكم )الذّين حالهم حال القتال مع المؤ منين باشد، يعنى كسانى كه حالشان حال قتال با مؤ من ين است ، و كسانى كه در مكه چنين حالى را داشته اند همان مشركين مكه بودند.

پس سياق اين آيات سياق آيه :(اذن للّذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان اللّه على نصرهم لقدير،الذّين اخرجوا من ديارهم بغير حق ، الا ان يقولوا ربنااللّه ) است كه اذن در آن اذنى است ابتدائى ، در قتال با مشركينى كه مقاتله مى كنند نه اينكه معنايش شرط باشد.

علاوه بر اينكه آيات پنجگانه همه متعرض بيان يك حكم است ، با حدود و اطرافش و لوازمش به اين بيان كه جملهو( قاتلوا فى سبيل اللّه ) اصل حكم را بيان مى كند و جمله:( لا تعتدوا...) حكم نامبرده را از نظر انتظام تحديد مى كند، و جمله و اقتلوهم ...، از جهت تشديد آن را تحديد مى نمايد و جمله:( و لا تقاتلوهم عند المسجدالحرام ...) ، آن را از جهت مكان و جمله:( و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه ...) از جهت زمان و مدت تحديد مى نمايد، و جمله(الشهرالحرام ...) بيان مى كند كه اين حكم جن به قصاص در جنگ و آدم كشى و خلاصه معامله به مثل دارد، نه جنگ ابتدائى و تهاجمى و جمله( و انفقوا...) مقدمات مالى اين قتال را فراهم مى كند، تا مردم براى مجهز شدن انفاق كنند پس به نظر نزديك چنين مى رسد كه نزول هر پنج آيه در باره يك امر بوده باشد، نه اينكه اول آيه اى نازل ، و سپس آيه بعدى آن را نسخ كرده باشد، آنطور كه بعضى احتمالش را داده اند، و نه اينكه در شؤ ون ى مختلف نازل شده باشد، كه بعضى ديگر احتمالش را داده اند، بلكه به يك غرض نازل شد، و آن تشريع قتال با مشركين مكه است كه ، سر جنگ با مؤ منين داشتند.

( و قاتلوا فى سبيل اللّه الذّين يقاتلونكم ...)

اشاره به جنبه دفاعى قتال در اسلام

قتال به معناى آن است كه شخصى قصد كشتن كسى را كند، كه او قصد ك شتن وى را دارد، و در راه خدا بودن اين عمل به اين است كه غرض تصميم گيرنده اقامة دين و اعلاى كلمه توحيد باشد، كه چنين قتالى عبادت است كه بايد با نيت انجام شود، و آن نيت عبارت است از رضاى خدا و تقرب به او، نه است يلا بر اموال مردم و ناموس آنان

پس قتال در اسلام جنبه دفاع دارد، اسلام مى خواهد به وسيله قتال با كفار از حق قانونى انسان ها دفاع كند، حقى كه فطرت سليم هر انسانى به بيانى كه خواهد آمد آن را براى انسانيت قائل است ،

آرى از آنجائى قتال در اسلام دفاع است ، و دفاع بالذات محدود به زمانى است كه حوزه اسلام مورد هجوم كفار قرار گيرد، به خلاف جنگ كه معناى واقعيش تجاوز و جروج از حد و مرز است ، لذا قرآن كريم دنبال فرمان قتال فرمود:( و لا تعتدوا ان الله لا يحب المعتدين ، تجاوز مكنيد كه خدا تجاوزكاران را دوست نمى دارد.

و لا تعتدواان اللّه

كلمه(تعتدوا) از مصدر (اعتدا) است و اعتدا به معناى بيرون شدن از حد است ، مثلا وقتى گفته مى شود:(فلان عدا و يا فلان اعتدى معنايش اين است كه فلانى از حد خود تجاوز كرد و نهى از اعتدا نهيى است مطلق ، در نتيجه مراد از آن مطلق هر عملى است كه عنوان تجاوز بر آن صادق باشد مانند قتال قبل از پيشنهادم صالحه بر سر حق ، و نيز قتال ابتدائى ، و قتل زنان و كودكان ، و قتال قبل از اعلان جنگ با دشمن ، و امثال اينها، كه سنت نبويه آن را بيان كرده استو اقتلو هم حيث ثقفتموهم من القتل

وقتى گفته مى شود (فلان ثقف ثقافه ) معنايش اين است كه فلانى برخورد، و يافت ، پس معناى آيه همان معنائى مى شود كه آيه :( فاقتلوا المشركين حيث و جدتموهم ) ، مشركين را بكشيد هر جا كه آنان را يافتيد بدان معنا است

معناى (فتنه ) در قرآن

كلمه فتنه به معناى هر عملى است كه به منظور آزمايش حال چيزى انجام گيرد، و بدين جهت است كه هم خود آزمايش را فتنه مى گويند و هم ملازمات غالبى آن را، كه عبارت است از شدت و عذابى كه متوجه مردودين در اين آزمايش يعنى گمراهان و مشركين مى شود، در قرآن كريم نيز در همه اين معانى است عمال شده و منظور از آن در آيه مورد بحث شرك به خدا و كفر به رسول و آزار و اذيت مسلمين است ، همان عملى كه مشركين مكه بعد از هجرت و قبل از آن با مردم مسلمان داشتند.

پس معناى آيه اين شد كه عليه مشركين مكه كمال سخت گيرى را به خرج دهيد، و آنان را هر جا كه بر خورديد به قتل برسانيد، تا مجبور شوند از سرزمين و وطن خود كوچ كنند، همانطور كه شما را مجبور به جلاى وطن كردند، هر چند كه رفتار آنان با شما سخت تر بود، براى اينكه رفتار آنان فتنه بود، و فتنه بدتر از كشتن است ، چون كشتن تنها انسان را از زندگى دنيا محروم مى كند، ولى فتنه مايه محروميت از زندگى دنيا و آخرت و انهدام هر دو نشاءه است

و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام ، حتى يقاتلوكم فيه

در اين جمله مسلمين را نهى مى كند از قتال در مسجدالحرام ، براى اينكه حرمت مسجد الحرام را حفظ كرده باشند، و ضمير در (فيه ) به مكان برمى گردد گواينكه كلمه (مكان ) قبلا به ميان نيامده بود،اما كلمه(مسجد الحرام ) بر آن دلالت مى كند.

فان انتهوا فان اللّه غفور رحيم

كلمه (انتهاء) به معناى امتناع و خوددارى از عملى است ، و منظور در اينجا خوددارى از مطلق جنگ در كنار مسجد الحرام است ، نه خوددارى از مطلق قتال بعد از مسلمان شدن دشمن و به اطاعت اسلام درآمدن ، چون عهده دار اين معنا جمله:( فان انتهوا فلا عدوان ...) است ، و اما جمله(انتهوا) اول ، قيدى است كه به نزديك ترين جمله ها برمى گردد، يعنى جمله( و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام ) و بنابراين هر يك از دو جمله يعنى جمله :( فان انتهوا فان اللّه ) و جمله:( فان انتهوا فلا عدوان ) ، قيد كلام متصل به خودش مى باشد، و ديگر تكرارى هم در كلام نشده و در جمله فان اللّه غفور رحيم سبب در جاى مسبب به كار رفته تا علت حكم را بيان كند (چون جاى آن بود كه بفرمايد اگر دست برداشتند شما هم دست برداريد).

لزوم دعوت قبل از قتال (90)

و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الدّين للّه

اين آيه همانطور كه قبلا گفتيم مدت قتال راتحديد مى كند، و كلمه فتنه در لسان اين آيات به معناى شرك است ، به اينكه بتى براى خود اتخاذ كنند، و آن رابپرستند، آنطور كه مشركين مكه مردم را وادار به آن مى كردند، دليل اينكه گفتيم فتنه به معناى شرك است جمله :(و يكون الدين لله ) است ، و آيه مورد بحث نظير آيه :( و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه ، و ان تولوا فاعلمواان اللّه موليكم نعم المولى ونعم النصير) است كه مى فرمايد با مشركين قتال كنيد تا زمانى كه ديگر شركى باقى نماند حال اگر پشت كردند بدانيد كه سرپرست شما تنها خداست ، كه چه خوب سرپرست و چه خوب ياورى است

و آيه نامبرده اين دلالت را دارد كه قبل از قتال بايد مردم را دعوت كرد، اگر دعوت را پذيرفتند كه قتالى نيست ، و اگر دعوت را رد كردند آن وقت ديگر ولايتى ندارند

، يعنى ديگر خدا كه نعم الولى و نعم النصير است ولى و سرپرست ايشان نيست و ديگر ياريشان نمى كند، چون خدا تنها بندگان مؤ من خود رايارى مى فرمايد.

و معلوم است كه منظور از قتال اين است كه دين براى خدا به تنهايى شودو قتالى كه چنين تنهائى شود و قتالى كه هدفى دارد و تنها به اين منظور صورت مى گيرد معنا ندارد بدون دعوت قبلى به دين حق كه اساسش توحيد است آغاز شود.

نسخ نشدن آيه شريفه (قاتلوهم حتى لاتكون ) با آيه 29 توبه

از آنچه گفتيم اين معنا روشن شد كه آيه شريفه به وسيله آيه :(قاتلواالذّين لا يومنون باللّه و لا باليوم الاخر و لا يحرمون ما حرم اللّه و رسوله و لا يدينون دين الحق من الذّين اوتوا الكتاب حتى يعطواالجزيه عن يدوهم صاغرون ) نسخ نشده به اين گمان كه آيه مورد بحث مى فرمايد تا محو آخرين اثر فتنه و نابودى آخرين فرد مشرك و اهل كتاب با ايشان قتال كنيد، و آيه سوره توبه مى فرمايد اگر تن به ذلت دادند و جزيه پرداختند دست از قتالشان برداريد پس اين آيه ناسخ آيه مورد بحث است

ما گفتيم كه آيه مورد بحث اصلا ربطى به اهل كتاب ندارد تنها مشركين را در نظر دارد و مراد از اينكه فرمود: (تا آنكه دين براى خدا شود) اين است كه مردم اقرار به توحيد كنند و خدا را بپرستند و اهل كتاب اقرار به توحيد دارند هر چند كه توحيدشان توحيد نيست و اين اقرارشان در حقيقت كفر به خدا است همچنانكه خداى ت عالى در اين باره فرموده: (انهم لا يومنون باللّه و اليوم الاخر و لا يحرمون ما حرم الله و رسوله و لا يدينون دين الحق ) ايشان ايمان به خدا و روز جزا ندارند و آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام نمى دانند و به دين حق متدين نمى شوند و ليكن اسلام بهمين توحيد اسمى از ايشان قناعت كرده ، مسلمين را دستور داده با ايشان قتال كنند تا حاضر به جزيه شوند و در نتيجه كلمه حق بر كلمه آنان مسلط گشته دين اسلام بر همه اديان قاهر شود.

فان انتهوا فلا عدوان الا على الظالمين

يعنى اگر دست از فتنه برداشته به آنچه شما ايمان آورده ايد ايمان آوردند ديگر با ايشان مقاتله مكنيد، و ديگر عدوانى نيست مگر بر ستمگران ، پس در اين جمله سبب به جاى مسبب به كار رفته ، كه نظيرش در جمله :(فان انتهوا فان اللّه غفور رحيم ...) گذشت ، پس آيه شريفه مورد بحث نظير آيه(فان تابوا و اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة فاخوانكم فى الدين مى باشد.

الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمات قصاص

كلمه (حرمات ) جمع حرمت است و حرمت عبارت است از چيزى كه هتك آن حرام و ترجمه تعظيمش واجب باشد،

و منظور از حرمات در اينجا حرمت ماههاى حرام و حرمت حرم مكه است و حرمت مسجد الحرام ، و معناى آيه اين است كه چونكه كفار حرمت ماه حرام را رعايت نكردند، و در آن جنگ راه انداختند، و هتك حرمت آ ن نموده در سال حديبيه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اصحاب او را از عمل حج باز داشته به سويشان تيراندازى و سنگ پرانى كردند پس براى مؤ منين هم جايز شد با ايشان مقاتله كنند، پس عمل مسلمين هتك حرمت نبود بلكه جهاد در راه خدا و امتثال امر او در اعلاى كلمه او بود.

حتى اگر كفار در خود مكه و مسجد الحرام دست به جنگ مى زدند، باز هم براى مسلمانان جايز بود با آنها معامله به مثل كنند، پس اينكه فرمود:(الشهر الحرام بالشهر الحرام ) بيان خاصى است كه تنها شامل يك مصداق از حرمت ها مى شود و آن حرمت شهر حرام است ولى دنبالش بيان عامى آمده كه شامل همه حرمت ها مى گردد و آن عبارت است از جمله(فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم )، در نتيجه معناى آيه چنين مى شود كه خداى سبحان قصاص در خصوص شهر حرام را هم تشريع كرده ، براى اينكه قصاص در تمامى حرمات را تشريع كرده ، كه شهر حرام هم يكى از آنهاست و اگر قصاص را تشريع كرده بدان جهت است كه تجاوز درمقابل تجاوز را با رعايت برابرى تشريع نموده است

آنگاه مسلمانان را سفارش مى كند به اينكه ملازم طريق احتياط باشند، و در اعتدا و تجاوز به عنوان قصاص پا از حد فراتر نگذارند چون مساءله قصاص با است عمال شدت و خشم و سطوت و ساير قوائى كه آدمى را به سوى طغيان و انحراف از جاده عدالت مى خواند سروكار دارد و خداى تعا لى معتدين يعنى همين منحرفين از جاده اعتدال را دوست نمى دارد، و چنين افراد بيش از آن احتياجى كه به قصاص و انتقام دارند به محبت خدا و ولايت و نصرت او محتاجند، و بدين جهت در آخر فرمود:(و اتقوا اللّه و اعلموا ان اللّه مع المتقين .)

تجاوز ابتدائى مذموم و ممنوع ، و تجاوز در برابر تجاوز، پسنديده و مشروع مى باشد

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد: كه چگونه خداى تعالى با اينكه معتدين و متجاوزين را دوست نمى دارد، در اين آيه به مسلمانان دستور داده به متجاوزين تجاوز كنند؟ جوابش اين است كه اعتدا و تجاوز وقتى مذموم است ، كه در مقابل اعتداى ديگران واقع نشده باشد و خلاصه تجاوز ابتدائى باشد، و اما اگر در مقابل تجاوز ديگران باشد، در عين اينكه تجاوز است ديگر مذموم نيست ، چون عنوان تعالى از ذلت و خوارى را به خود مى گيرد، و اينكه جامعه اى بخواهد از زير بار ستم و است عباد و خوارى درآيد خود فضيلت بزرگى است ، همانطور كه تكبر با اينكه از رذائل است ، در مقابل متكبر از فضائل مى شود، و سخن زشت گفتن با اينكه زشت است ، براى كسى كه ظلم شده پسنديده است

وانفقوا فى سبيل اللّه و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه

در اين آيه دستور مى دهد براى اقامة جنگ در راه خدا مال خود را انفاق كنند، و پاسخ از اينكه چرا انفاق را مقيد كرد به قيد (در راه خدا) همان پاسخى است كه اول آيات در تقييد قتال به قيد (در راه خدا) گفتيم ، و حرف (با) در جمله : (باءيديكم ) زيادى است ، كه تنها خاصيت تاءكيد را دارد.

ومعنا چنين مى شود: (دست خود به تهلكه نيفكنيد) و اين تعبير كنايه است از اينكه مسلمان نبايد نيرو و است طاعت خود را هدر دهند، چون كلمه دست به معناى مظهر قدرت و قوت است ، بعضى هم گفته اند: حرف با، زائد نيست ، بلكه با سببيت است ، و مفعول(لا تلقوا) حذف شده ، معنايش(لا تلقوا انفسكم بايدى انفسكم الى التهلكه ، يعنى خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد) مى باشد و تهلكه به معناى هلاكت است ، و هلاكت به معناى آن مسيرى است كه انسان نمى تواند بفهمد كجا است ، و آن مسيرى كه نداند به كجا منتهى مى شود، و كلمه تهلكه بر وزن تفعله بضمه عين است ، و در لغت عرب هيچ مصدر ديگرى به اين وزن وجود ندارد.

آيه شريفه مطلق است ، و در نتيجه نهى در آن نهى از تمامى رفتارهاى افراطى و تفريطى است ، كه يكى از مصاديق آن بخل ورزيدن و امساك از انفاق مال در هنگام جنگ است ، كه اين بخل ورزيدن باعث بطلان نيرو و از بين رفتن قدرت است كه باعث غلبه دشمن بر آنان مى شود، همچنانكه اسراف در انفاقال و از بين بردن همه اموال باعث فقر و مسكنت و در نتيجه انحطاط حيات و بطلان مروت مى شود.

معناى احسان در برابر ظالم

سپس خداى سبحان آيه را با مساءله احسان ختم نموده ، مى فرمايد:(و احسنوا ان اللّه يحب المحسنين ...) ، و منظور از احسان خوددارى و امتناع ورزيدن از قتال ، و يا رافت و مهربانى كردن با دشمنان دين و امثال اين معانى نيست ، بلكه منظور از احسان اين است كه هر عملى كه انجام مى دهند خوب انجام دهند، اگر قتال مى كنند به بهترين وجه قتال كنند، و اگر دست از جنگ بر مى دارند، باز به بهترين وجه دست بردارند، و اگر به شدت يورش مى برند و يا سخت گيرى مى كنند، باز به بهترين وجهش باشد و اگر عفو مى كنند به بهترين وجهش باشد.

پس كسى توهم نكند كه احسان به ظالم آن است كه دست از او بردارند تا هر چه مى خواهد بكند، بلكه دفع كردن ظالم خود احسانى است بر انسانيت ، زيرا حق مشروع انسانيت رااز او گرفته اند، و از دين دفاع كرده اند كه خود مصلح امور انسانيت است ، همچنانكه خوددارى از تجاوز به ديگران در هنگام است يفاى حق مشروع ، و نيز از احقاق حق به طريقه غير صحيح خود احسانى ديگر است ،

و اصولا غرض نهائى از همه مبارزات و جنگها و ساير واجبات دين ، محبت خداست ، كه بر هر متدين به دين ، واجب است آن محبت را از ناحيه پروردگارش به وسيله پيروى و متابعت از رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جلب كند، همچنانكه فرمود:(قل ان كنتم تحبون اللّه فاتبعونى يحببكم اللّه ).

آيات مورد بحث كه راجع به قتال است با نهى از اعتدا و تجاوز شروع شده و با امر به احسان و اينكه خدا محسنين را دوست مى دارد ختم گرديده ، و در اين نكته حلاوتى است كه بر هيچ كس پوشيده نيست

معرفى جهادى كه قرآن بدان فرمان داده

گفتارى پيرامون جهادى كه در قرآن بدان فرمان داده شده است

آيا قرآن بشر را به خونريزى و كشورگشائى دعوت كرده ؟ و يا از فرمان جهادش هدف ديگرى دارد؟ در قرآن كريم به آياتى بر مى خوريم كه مسلمانان را به ترك قتال و تحمل هر آزار و اذيتى در راه خدا دعوت كرده ، از آن جمله فرموده :(قل يا ايها الكافرون لا اعبد ما تعبدون ، و لا انتم عابدون ما اعبد). و نيز فرموده: (فاصبر على ما يقولون ) و نيز مى فرمايد:( الم تر الى الذّين قيل لهم كفوا ايديكم و اقيموا الصلوه و آتوا الزكوة فلما كتب عليهم القتال ) و گويا اين آيه اشاره مى كند به آيه :( و دكثير من اهل الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كفارا حسدا من عند انفسهم ، من بعد ما تبين لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتى ياتى اللّه بامره ، ان اللّه على كل شى ء قدير، و اقيموا الصلوه و آتوا الزكوة ).

بعد از آنكه مدتها مسلمين را سفارش مى كرد تا با كفار مماشات كنند، و در برابر آزار و اذيتشان صبر و حوصله به خرج دهند، آياتى ديگر نازل شد و مسلمين را امر به قتال با آنان نمود، كه بعضى از آنها در اينجا از نظر خواننده مى گذرد: