آيه (41)و ترجمه
(
و اعلموا أنما غنمتم من شى ء فأن لله خمسه و للرسول و لذى القربى و اليتمى و المسكين و ابن السبيل إن كنتم أمنتم بالله و ما أنزلنا على عبدنا يوم الفرقان يوم التقى الجمعان و الله على كل شى ء قدير
)
(41)
ترجمه:
41- و بدانيد هر گونه غنيمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است، اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدائى حق از باطل، روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بى ايمان يعنى روز جنگ بدر) نازل كرديم، ايمان آورده ايد، و خداوند بر هر چيزى قادر است.
تفسير
خمس يك دستور مهم اسلامى
در آغاز اين سوره ديديم كه پاره اى از مسلمانان بعد از جنگ بدر بر سر تقسيم غنائم جنگى مشاجره كردند و خداوند براى ريشه كن ساختن ماده اختلاف غنائم را دربست در اختيار پيامبر گذاشت تا هر گونه صلاح مى داند آن را مصرف كند و پيامبر آنها را در ميان جنگجويان به طور مساوى تقسيم كرد.
اين آيه در حقيقت بازگشت به همان مسئله غنائم است به تناسب آياتى كه درباره جهاد، قبل از اين گفته شد، زيرا در چند آيه قبل اشارات مختلفى به موضوع جهاد گرديد و از آنجا كه جهاد غالبا با مسئله غنائم آميخته است تناسب با ذكر حكم غنائم دارد (بلكه چنانكه خواهيم گفت قرآن در اينجا حكم را از مسأله غنائم جنگى نيز فراتر برده و به همه درآمدها اشاره كرده است ).
در آغاز آيه مى فرمايد: بدانيد هر گونه غنيمتى نصيب شما مى شود يك پنجم آن، از آن خدا و پيامبر و ذى القربى (امامان اهل بيت ) و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از خاندان پيامبر) مى باشد (و اعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل
)
.
و براى تاءكيد اضافه مى كند: (كه اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (روز جنگ بدر) روز جدائى حق از باطل، روزى كه دو گروه مؤ من و كافر در مقابل هم قرار گرفتند، نازل كرديم ايمان آورده ايد بايد به اين دستور عمل كنيد و در برابر آن تسليم باشيد(
ان كنتم امنتم بالله و ما انزلنا على عبدنا يوم الفرقان يوم التقى الجمعان
)
.
در اينجا توجه به اين نكته لازم است: با اينكه روى سخن در اين آيه به مؤ منان است، زيرا پيرامون غنائم جهاد اسلامى بحث مى كند و معلوم است مجاهد اسلامى مؤ من است، ولى با اين حال مى گويد: اگر ايمان به خدا و پيامبر آورده ايد اشاره به اينكه نه تنها ادعاى ايمان نشانه ايمان نيست بلكه شركت در ميدان جهاد نيز ممكن است نشانه ايمان كامل نباشد و اين عمل به خاطر اهداف ديگرى انجام گيرد، مؤ من كامل كسى است كه در برابر همه دستورات مخصوصا دستورات مالى تسليم باشد و تبعيضى در ميان برنامه هاى الهى قائل نگردد.
و در پايان آيه اشاره به قدرت نامحدود الهى كرده مى گويد و خدا بر همه چيز قادر است(
و الله على كل شى ء قدير
)
.
يعنى با اينكه در ميدان بدر از هر نظر شما در اقليت قرار داشتيد و دشمن ظاهرا از هر نظر برترى چشمگيرى داشت خداوند قادر توانا آنها را شكست داد و شما را يارى كرد تا پيروز شديد.
نكته ها:
در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت.
1- روز جدائى حق از باطل
نام روز جنگ (بدر) در اين آيه روز جدائى حق از باطل (يوم الفرقان ) و روز درگيرى گروه طرفداران كفر با گروه طرفداران ايمان ذكر شده، اشاره به اينكه اولا روز تاريخى بدر روزى بود كه نشانه هاى حقانيت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) ظاهر گشت، زيرا قبلا وعده پيروزى به مسلمانان داده بود در حالى كه ظاهرا هيچ نشانه اى از آن وجود نداشت، و چنان عوامل مختلف غير منتظره براى پيروزى دست به دست هم داد كه آن را نمى شد بر تصادف حمل كرد، بنابراين صدق آياتى كه بر اين پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در چنين روزى نازل شده دليل آن در خودش نهفته است.
(ثانيا) درگيرى بدر (يوم التقى الجمعان ) در واقع يك نعمت بزرگ الهى براى مسلمانان بود كه گروهى در آغاز از آن پرهيز داشتند اما همين درگيرى و پيروزى سالها آنها را جلو برد، و اسم و آوازه آنها در پرتو آن در سراسر جزيره عرب پيچيد، و همه را به انديشه در آئين جديد و قدرت حيرت انگيزى كه در پرتو آن در جزيره عرب تولد يافته بود وادار نمود، و ضمنا در آن روز كه روز وا نفسا براى امت كوچك اسلام بود مؤ منان راستين اسلام از مدعيان كاذب شناخته شدند، پس اين روز از هر نظر روز جدائى حق از باطل بود.
2- در آغاز سوره گفتيم ميان آيه انفال و اين آيه تضادى وجود ندارد و لزومى ندارد كه يكى را ناسخ ديگرى بدانيم، زيرا به مقتضاى آيه انفال غنائم جنگى نيز متعلق به پيامبر است.
ولى پيامبر چهار پنجم آن را به جنگجويان مى بخشد و يك پنجم آن را براى مصارفى كه در آيه تعيين شده نگاه مى دارد (براى توضيح بيشتر به بحث ما در ذيل آيه نخست همين سوره مراجعه كنيد.
3- منظور از ذى القربى چيست؟
خويشاوندان نيست و نه همه خويشاوندان پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بلكه امامان اهل بيت هستند دليل بر اين موضوع روايات متواترى است كه از طرق اهلبيت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نقل شده است. و در كتب اهل سنت نيز اشاراتى به آن وجود دارد.
بنابراين آنها كه يك سهم از خمس را متعلق به همه خويشاوندان پيامبر مى دانند در برابر اين سئوال قرار مى گيرند كه اين چه امتيازى است كه اسلام براى اقوام و بستگان پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) قائل شده است، در حالى كه مى دانيم اسلام ما فوق نژاد و قوم و قبيله است.
ولى اگر آن را مخصوص امامان اهل بيت بدانيم با توجه به اينكه آنها جانشينان پيامبر و رهبران حكومت اسلامى بوده و هستند علت دادن اين يك سهم از خمس به آنها روشن مى گردد، به تعبير ديگر (سهم خدا) و (سهم پيامبر) و (سهم ذى القربى ) هر سه سهم متعلق به (رهبر حكومت اسلامى ) است، او زندگى ساده خود را از آن اداره مى كند و بقيه را در مخارج گوناگونى كه لازمه مقام رهبرى امت است مصرف خواهد نمود، يعنى در حقيقت در نيازهاى جامعه و مردم.
بعضى از مفسران اهل سنت مانند نويسنده (المنار) چون (ذى القربى ) را همه خويشاوندان دانسته است، براى پاسخ اشكال فوق به دست و پا افتاده و براى حكومت اسلامى پيامبر تشريفاتى قائل شده و او را موظف دانسته كه قوم و قبيله خويش را بوسيله اموال گرد خود نگاه دارد!، روشن است كه چنين منطقى به هيچ وجه با منطق حكومت جهانى و انسانى و حذف امتيازات قبيلگى سازگار نيست (در اين زمينه توضيح ديگرى داريم كه در بحثهاى آينده خواهد آمد)
4- منظور از (يتيمان ) و (مسكينان ) و (واماندگان در راه ) تنها ايتام و مساكين
و ابناء سبيل بنى هاشم و سادات مى باشند، اگر چه ظاهر آيه مطلق است و قيدى در آن ديده نمى شود، دليل ما بر اين تقييد روايات زيادى است كه در تفسير آيه از طرق اهل بيت وارد شده و مى دانيم بسيارى از احكام در متن قرآن به طور مطلق آمده ولى شرائط و قيود آن بوسيله سنت بيان شده است و اين منحصر به آيه مورد بحث نيست تا جاى تعجب باشد.
به علاوه با توجه به آنكه زكوة بر نيازمندان بنى هاشم به طور مسلم حرام است بايد احتياجات آنها از طريق ديگرى تاءمين گردد و اين خود قرينه مى شود بر اينكه منظور از آيه فوق خصوص نيازمندان بنى هاشم است لذا، در احاديث مى خوانيم كه امام صادق (عليهالسلام
) مى فرموده خداوند هنگامى كه زكوة را بر ما حرام كرد خمس را براى ما قرار داد بنابراين زكوة بر ما حرام است و خمس حلال
5- آيا غنائم منحصر به غنائم جنگى است؟
موضوع مهم ديگرى كه در اين آيه بايد مورد بررسى دقيق قرار گيرد و در حقيقت قسمت عمده بحث در آن متمركز مى گردد، اين است كه لفظ (غنيمت ) كه در آيه آمده است تنها شامل غنائم جنگى مى شود يا هر گونه در آمدى را در بر مى گيرد؟!.
در صورت اول آيه تنها خمس غنائم جنگى را بيان مى كند و براى خمس در ساير موضوعات بايد از سنت و اخبار و روايات صحيح و معتبر استفاده كرد و هيچ مانعى ندارد كه قرآن به قسمتى از حكم خمس و به تناسب مسائل جهاد اشاره كند و قسمتهاى ديگرى در سنت بيان شود.
مثلا در قرآن مجيد نمازهاى پنجگانه روزانه صريحا آمده است، و همچنين به نمازهاى طواف كه از نمازهاى واجبه است اشاره شده، ولى از نماز آيات كه مورد
اتفاق تمام مسلمانان اعم از شيعه و سنى است ذكرى به ميان نيامده است، و هيچكس را نمى يابيم كه بگويد چون نماز آيات در قرآن ذكر نشده و تنها در سنت پيامبر آمده نبايد به آن عمل كرد، و يا اينكه چون در قرآن به بعضى از غسلها اشاره شده و سخن از ديگر غسلها به ميان نيامده است بايد از آن صرف نظر كرد، اين منطقى است كه هيچ مسلمانى آن را نمى پذيرد.
بنابراين هيچ اشكالى ندارد كه قرآن تنها قسمتى از موارد خمس را بيان كرده باشد و بقيه را موكول به سنت نمايد و نظير اين مسئله در فقه اسلام بسيار زياد است.
ولى با اين حال بايد ببينيم كه غنيمت در لغت و در نظر عرف چه معنى مى دهد؟!
آيا راستى منحصر به غنائم جنگى است و يا هر گونه در آمدى را شامل مى شود؟
آنچه از كتب لغت استفاده مى شود، اين است كه در ريشه معنى لغوى اين كلمه عنوان جنگ و آنچه از دشمن به دست مى آيد، نيفتاده است، بلكه هر در آمدى را شامل مى شود، به عنوان شاهد به چند قسمت از كتب معروف و مشهور لغت كه مورد استناد دانشمندان و ادباى عرب است اشاره مى كنيم:
در كتاب (لسان العرب ) جلد دوازدهم مى خوانيم (والغنم الفوز بالشى ء من غير مشقة... و الغنم، الغنيمة و المغنم الفيى ء... و فى الحديث الرهن لمن رهنه له غنمه و عليه غرمه، غنمه زيادته و نمائه و فاضل قيمته... و غنم الشى ء فاز به...:
غنم يعنى دسترسى يافتن به چيزى بدون مشقت، و غنم و غنيمت و مغنم به معنى فيى ء است (فيى ء را نيز در لغت به معنى چيزهائى كه بدون زحمت به انسان مى رسد ذكر كرده اند...)
و در حديث وارد شده كه گروگان در اختيار كسى است كه آن را به گرو گرفته، غنيمت و منافعش براى اوست و غرامت و زيانش نيز متوجه اوست و نيز غنم به معنى زيادى و نمو و اضافه قيمت است، و فلان چيز را به غنيمت گرفت يعنى به او دسترسى پيدا كرد.)
و در كتاب (تاج العروس ) جلد نهم مى خوانيم (و الغنم الفوز بالشيى ء بلا مشقة ): (غنيمت آن است كه انسان بدون زحمت به چيزى دست يابد).
در كتاب (قاموس ) نيز غنيمت بهمان معنى فوق ذكر شده است.
و در كتاب (مفردات راغب ) مى خوانيم غنيمت از ريشه (غنم ) به معنى (گوسفند) گرفته شده و سپس مى گويد (ثم استعملوا فى كل مظفور به من جهة العدى و غيره ) يعنى: (سپس در هر چيزى كه انسان از دشمن و يا غير دشمن به دست مى آورد به كار رفته است ) حتى كسانى كه يكى از معانى غنيمت را غنائم جنگى ذكر كرده اند انكار نمى كنند كه معنى اصلى آن معنى وسيعى است كه به هر گونه خيرى كه انسان بدون مشقت به آن دست يابد گفته مى شود.
در استعمالات معمولى نيز غنيمت در برابر غرامت ذكر مى شود، همان طور كه معنى غرامت معنى وسيعى است و هرگونه غرامت را شامل مى شود غنيمت نيز معنى وسيعى دارد و به هرگونه در آمد قابل ملاحظه اى گفته مى شود اين كلمه در (نهج البلاغه ) در موارد زيادى به همين معنى آمده است، در خطبه 76 مى خوانيم (اغتنم المهل ): (فرصتها و مهلتها را غنيمت بشماريد).
و در خطبه 120 مى فرمايد (من اخذها لحق و غنم ): (كسى كه به آئين خدا عمل كند به سر منزل مقصود مى رسد و بهره مى برد)
در نامه 53 به مالك اشتر مى فرمايد: (و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم ): در برابر مردم مصر همچون حيوان درنده اى مباش كه خوردن آنها را غنيمت و درآمدى براى خود فرض كنى ).
و در نامه 45 به عثمان بن حنيف مى فرمايد: (فو الله ما كنزت من دنياكم تبرا و لاادخرت من غنائمها وفرا): (به خدا سوگند از دنياى شما طلائى نياندوختم و از غنائم و درآمدهاى آن اندوخته اى فراهم نكردم ).
و در كلمات قصار، در جمله 331 مى فرمايد ان الله جعل الطاعة غنيمة الاكياس: (خداوند اطاعت را غنيمت و بهره هوشمندان قرار داده است ).
و در نامه 41 مى خوانيم (و اغتنم من استقرضك فى حال غناك ): (هر كس در حال بى نيازيت از تو قرضى بخواهد غنيمت بشمار.)
و نظير اين تعبيرات بسيار فراوان است كه همگى نشان مى دهد (غنيمت ) منحصر به غنائم جنگى نيست.
و اما مفسران:
بسيارى از مفسران كه در زمينه اين آيه به بحث پرداخته اند صريحا اعتراف كرده اند كه غنيمت در اصل معنى وسيعى دارد و شامل غنائم جنگى و غير آن و به طور كلى هر چيزى را كه انسان به دون مشقت فراوانى به آن دست يابد مى شود حتى آنها كه آيه را به خاطر فتواى فقهاى اهل تسنن مخصوص غنائم جنگى دانسته اند باز معترفند كه در معنى اصلى آن اين قيد وجود ندارد بلكه به خاطر قيام دليل ديگرى اين قيد را به آن زده اند.
(قرطبى ) مفسر معروف اهل تسنن در تفسير خود، ذيل آيه چنين مى نويسد (غنيمت در لغت خيرى است كه فرد يا جماعتى با كوشش به دست مى آورند)... و بدانكه اتفاق (علماى تسنن ) بر اين است كه مراد از غنيمت در آيه (و اعلموا انما غنمتم ) اموالى است كه با قهر و غلبه در جنگ به مردم مى رسد، ولى بايد توجه داشت كه اين قيد همانطور كه گفتيم در معنى لغوى آن وجود ندارد، ولى در عرف شرع، اين قيد وارد شده است.
فخر رازى در تفسير خود تصريح مى كند كه: (الغنم الفوز بالشيى ء) (غنيمت اين است كه انسان به چيزى دست يابد) و پس از ذكر اين معنى وسيع از نظر لغت مى گويد: (معنى شرعى غنيمت (به عقيده فقهاى اهل تسنن ) همان غنائم جنگى است ).
و نيز در تفسير المنار غنيمت را به معنى وسيع ذكر كرده و اختصاص به غنائم جنگى نداده اگر چه معتقد است بايد معنى وسيع آيه فوق را به خاطر قيد شرعى مقيد به غنائم جنگى كرد.
در تفسير (روح المعانى ) نوشته آلوسى مفسر معروف سنى نيز چنين آمده است كه: (غنم در اصل به معنى هر گونه سود و منفعت است ).
در تفسير (مجمع البيان ) نخست غنيمت را به معنى غنائم جنگ تفسير كرده، ولى به هنگام تشريح معنى آيه چنين مى گويد: (قال اصحابنا ان الخمس واجب فى كل فائدة تحصل للانسان من المكاسب و ارباح التجارات، و فى الكنوز و المعادن و الغوص و غير ذلك مما هو مذكور فى الكتب و يمكن ان يستدل على ذالك بهذه الاية فان فى عرف اللغة يطلق على جميع ذالك اسم الغنم و الغنيمة ) علماى شيعه معتقدند كه خمس در هر گونه فايده اى كه براى انسان فراهم مى گردد واجب است اعم از اينكه از طريق كسب و تجارت باشد، يا از طريق گنج و معدن، و يا آنكه با غوص از دريا خارج كنند، و ساير امورى كه در كتب فقهى آمده است، و مى توان از آيه بر اين مدعى استدلال كرد، زيرا در عرف لغت به تمام اينها (غنيمت ) گفته مى شود.
شگفت آور اين كه بعضى از مغرضان كه گويا براى سمپاشى در افكار عمومى ماءموريت خاصى دارند در كتابى كه در زمينه خمس نوشته اند دست به تحريف رسوائى در عبارت تفسير مجمع البيان زده، قسمت اول گفتار او را كه متضمن تفسير غنيمت به غنائم جنگى است ذكر كرده ولى توضيحى را كه درباره عموميت معنى لغوى و معنى آيه در آخر بيان كرده است، به كلى ناديده گرفته و يك مطلب دروغين به اين مفسر بزرگ اسلامى نسبت داده اند، مثل اينكه فكر مى كرده اند تفسير مجمع البيان تنها در دست خود آنها است و ديگرى آن را مطالعه نخواهد كرد، و عجيب اين است كه اين خيانت را تنها در اين مورد مرتكب نشده، بلكه در موارد ديگر نيز آنچه به سود بوده گرفته، و آنچه به زيان بوده است ناديده گرفته اند.
در تفسير الميزان نيز با استناد به سخنان علماى لغت تصريح شده كه غنيمت هر گونه فايده اى است كه از طريق تجارت يا كسب و كار و يا جنگ به دست انسان مى افتد و مورد نزول آيه گرچه غنائم جنگى است ولى مى دانيم كه هيچ گاه مورد عموميت مفهوم آيه را تخصيص نمى زند.
از مجموع آنچه گفته شد چنين نتيجه گرفته مى شود كه:
آيه غنيمت معنى وسيعى دارد و هرگونه درآمد و سود و منفعتى را شامل مى شود زيرا معنى لغوى اين لفظ عموميت دارد و دليل روشنى بر تخصيص آن در دست نيست.
تنها چيزى كه جمعى از مفسران اهل تسنن روى آن تكيه كرده اند اين است كه آيات قبل و بعد در زمينه جهاد وارد شده است و همين موضوع قرينه مى شود كه آيه غنيمت نيز اشاره به غنائم جنگى باشد.
در حالى كه مى دانيم شاءن نزولها و سياق عموميت آيه را تخصيص نمى زنند
و به عبارت روشنتر هيچ مانعى ندارد كه مفهوم آيه يك معنى كلى و عمومى باشد و در عين حال مورد نزول آيه غنائم جنگى كه يكى از موارد اين حكم كلى است بوده باشد و اينگونه احكام در قرآن و سنت فراوان است كه حكم كلى است و مصداق جزئى است:
مثلا در آيه 7 سوره حشر مى خوانيم(
ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا
)
: (هر چه پيامبر براى شما مى آورد بگيريد و هر چه از آن نهى مى كند خوددارى كنيد).
اين آيه يك حكم كلى درباره لزوم پيروى از فرمانهاى پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بيان مى كند در حالى كه مورد نزول آن اموالى است كه از دشمنان بدون جنگ به دست مسلمانان مى افتد (و اصطلاحا به آن (فيى ء) گفته مى شود).
و نيز در آيه 233 سوره بقره يك قانون كلى به صورت(
لا تكلف نفس الا وسعها
)
: (هيچ كس بيش از آنچه قدرت دارد تكليف نمى شود) بيان شده در حالى كه مورد آيه درباره اجرت زنان شيرده است و به پدر نوزاد دستور داده شده است به اندازه توانائى خود به آنها اجرت بدهد، ولى آيا ورود آيه در چنين مورد خاصى مى تواند جلو عموميت اين قانون (عدم تكليف به ما لا يطاق ) را بگيرد؟!
خلاصه اينكه: آيه در ضمن آيات جهاد وارد شده ولى مى گويد: هر درآمدى از هر موردى عايد شما شود كه يكى از آنها غنائم جنگى است خمس آن را بپردازيد مخصوصا (ما) موصوله و (شيى ) كه دو كلمه عام و بدون هيچ گونه قيد و شرطند اين موضوع را تاءييد مى كنند.
6- آيا اختصاص نيمى از خمس به بنى هاشم تبعيض نيست؟
بعضى چنين تصور مى كنند، كه اين ماليات اسلامى كه بيست درصد بسيارى از اموال را شامل مى شود و نيمى از آن اختصاص به سادات و فرزندان پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
)
دارد، يك نوع امتياز نژادى محسوب مى شود و ملاحظات جهات خويشاوندى و تبعيض در آن به چشم مى خورد، و اين موضوع با روح عدالت اجتماعى اسلام و جهانى بودن و همگانى بودن آن، سازگار نيست.
پاسخ
كسانى كه چنين فكر مى كنند شرائط و خصوصيات اين حكم اسلامى را كاملا بررسى نكرده اند زيرا جواب اين اشكال به طور كامل در اين شرائط نهفته شده است.
توضيح اينكه (اولا) نيمى از خمس كه مربوط به سادات و بنى هاشم است منحصرا بايد به نيازمندان آنان داده شود، آن هم به اندازه احتياجات يك سال، و نه بيشتر، بنابراين تنها كسانى از آن مى توانند استفاده كنند كه يا از كار افتاده اند، و بيمارند، و يا كودك يتيم و يا كسان ديگرى كه به علتى در بن بست از نظر هزينه زندگى قرار دارند.
بنابراين كسانى كه قادر به كار كردن هستند، (بالفعل و يا بالقوة ) مى توانند درآمدى كه زندگى آنها را بگرداند داشته باشند هرگز نمى توانند از اين قسمت خمس استفاده كنند و جمله اى كه در ميان بعضى از عوام معروف است كه مى گويند سادات مى توانند خمس بگيرند، هر چند ناودان خانه آنها طلا باشد، گفتار عوامانه اى بيش نيست، و هيچ گونه پايه اى ندارد.
ثانيا: مستمندان و نيازمندان سادات و بنى هاشم حق ندارند چيزى از زكات مصرف كنند، و بجاى آن مى توانند تنها از همين قسمت خمس استفاده نمايند.
ثالثا: اگر سهم سادات كه نيمى از خمس است، از نيازمندى سادات موجود بيشتر باشد بايد آن را به بيت المال ريخت و در مصارف ديگر مصرف نمود.
همانطور كه اگر سهم سادات كفايت آنها را ندهد بايد از بيت المال و يا سهم زكات به آنها داد.
با توجه به جهات سه گانه فوق روشن مى شود كه در حقيقت هيچگونه تفاوت از نظر مادى ميان سادات و غير سادات گذارده نشده است.
نيازمندان غير سادات مى توانند مخارج سال خود را از محل زكات بگيرند ولى از خمس محرومند، و نيازمندان سادات تنها مى توانند از محل خمس استفاده كنند، اما حق استفاده از زكات را ندارند.
در حقيقت دو صندوق در اينجا وجود دارد، صندوق خمس و صندوق زكات و هر كدام از اين دو دسته تنها حق دارند از يكى از اين دو صندوق استفاده كنند آن هم به اندازه مساوى يعنى به اندازه نيازمندى يك سال. (دقت كنيد)
ولى كسانى كه دقت در اين شرائط و خصوصيات نكرده اند چنين مى پندارند كه براى سادات سهم بيشترى از بيت المال قرار داده شده است و يا از امتياز ويژه اى برخوردارند.
تنها سئوالى كه پيش مى آيد اين است كه اگر هيچگونه تفاوتى از نظر نتيجه ميان اين دو نبوده باشد اين برنامه چه ثمره اى دارد؟
پاسخ اين سئوال را نيز با توجه به يك مطلب مى توان دريافت، و آن اينكه ميان خمس و زكات تفاوت مهمى وجود دارد و آن اين است كه زكات از مالياتهائى است كه در حقيقت جزو اموال عمومى جامعه اسلامى محسوب مى شود لذا مصارف آن عموما در همين قسمت مى باشد، ولى خمس از مالياتهائى است كه مربوط به حكومت اسلامى است، يعنى مخارج دستگاه حكومت اسلامى و گردانندگان اين دستگاه از آن تاءمين مى شود.
بنابراين محروم بودن سادات از دستيابى به اموال عمومى (زكات ) در حقيقت براى دور نگهداشتن خويشاوندان پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از اين قسمت است تا بهانه اى به دست مخالفان نيفتد كه پيامبر خويشان خود را بر اموال عمومى مسلط ساخته است.
ولى از سوى ديگر نيازمندان سادات نيز بايد از طريقى تاءمين شوند، اين موضوع در قوانين اسلام چنين پيش بينى شده كه آنها از بودجه حكومت اسلامى بهره مند گردند، نه از بودجه عمومى، در حقيقت خمس نه تنها يك امتياز براى سادات نيست بلكه يك نوع كنار زدن آنها، به خاطر مصلحت عموم و به خاطر اينكه هيچ گونه سوءظنى توليد نشود مى باشد.
جالب اينكه به اين موضوع در احاديث شيعه و سنى اشاره شده است: در حديثى از امام صادق (عليهالسلام
) مى خوانيم: (جمعى از بنى هاشم به خدمت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) رسيدند و تقاضا كردند كه آنها را ماءمور جمع آورى زكات چهار پايان كنند و و گفتند اين سهمى را كه خداوند براى جمع آورى كنندگان زكات تعيين كرده است، ما به آن سزاوارتريم پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فرمود: اى (بنى عبد المطلب ) زكات نه براى من حلال است، و نه براى شما ولى من به جاى اين محروميت به شما وعده شفاعت مى دهم... شما به آنچه خداوند و پيامبر برايتان تعيين كرده راضى باشيد (و كار به امر زكات نداشته باشيد) آنها گفتند راضى شديم ).
از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه بنى هاشم اين را يك نوع محروميت براى خود مى ديدند، و پيامبر در مقابل آن به آنها وعده شفاعت داد!.
در (صحيح مسلم ) كه از معروف ترين كتب اهل تسنن است حديثى مى خوانيم كه خلاصه اش اين است: عباس و ربيعة ابن حارث خدمت پيامبر رسيدند، و تقاضا كردند كه فرزندان آنها يعنى (عبد المطلب ابن ربيعة ) و (فضل بن عباس ) كه دو جوان بودند ماءمور جمع آورى زكات شوند، و همانند ديگران سهمى بگيرند تا بتوانند هزينه ازدواج خود را از اين راه فراهم كنند پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از اين موضوع امتناع ورزيد و دستور داد از راه ديگر، وسائل ازدواج آنها فراهم گردد، و از محل خمس مهريه همسران آنها پرداخته شود.
از اين حديث كه شرح آن طولانى است نيز استفاده مى شود كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) اصرار داشت خويشاوندان خود را از دست يافتن به زكات (اموال عمومى مردم ) دور نگهدارد.
از مجموع آنچه گفتيم روشن شد كه خمس نه تنها امتيازى براى سادات محسوب نمى شود بلكه يك نوع محروميت براى حفظ مصالح عمومى بوده است.
7 منظور از سهم خدا چيست؟
ذكر سهمى براى خدا به عنوان (لله ) به خاطر اهميت بيشتر روى اصل مسئله خمس و تاءكيد و تثبيت ولايت و حاكميت پيامبر و رهبر حكومت اسلامى است، يعنى همانگونه كه خداوند سهمى براى خويش قرار داده و خود را سزاوارتر به تصرف در آن دانسته است پيامبر و امام را نيز بهمان گونه حق ولايت و سرپرستى و تصرف داده، وگرنه سهم خدا در اختيار پيامبر قرار خواهد داشت و در مصارفى كه پيامبر يا امام صلاح مى داند صرف مى گردد، و خداوند نياز به سهمى ندارد.