تفسیر نمونه جلد ۷

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26157
دانلود: 3389


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 68 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26157 / دانلود: 3389
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 7

نویسنده:
فارسی

آيه (65) و (66) و ترجمه

( يأيها النبى حرض المؤ منين على القتال إن يكن منكم عشرون صبرون يغلبوا مائتين و إن يكن منكم مائة يغلبوا ألفا من الذين كفروا بأنهم قوم لا يفقهون ) (65)( الن خفف الله عنكم و علم أن فيكم ضعفا فإن يكن منكم مائة صابرة يغلبوا مائتين و إن يكن منكم ألف يغلبوا اءلفين بإذن الله و الله مع الصبرين ) (66)

ترجمه:

65- اى پيامبر! مومنان را تحريك به جنگ (با دشمن ) كن، هر گاه بيست نفر با استقامت از شما باشند بر دويست نفر غلبه مى كنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند پيروز مى گردند چرا كه آنها گروهى هستند كه نمى فهمند!.

66- هم اكنون خداوند از شما تخفيف داد و دانست كه در شما ضعفى وجود دارد بنابر اين هر گاه يكصد نفر با استقامت از شما باشند بر دويست نفر پيروز مى شوند و اگر يكهزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد و خدا با صابران است.

تفسير

منتظر برابرى قوا نباشيد!

در اين دو آيه نيز دستورات نظامى و احكام جهاد اسلامى تعقيب مى شود.

در نخستين آيه به رسول اكرم دستور مى دهد كه (اى پيامبر! مسلمانان را تحريص و تشويق به جهاد با دشمن كن )( يا ايها النبى حرض المؤ منين على القتال ) .

جنگجويان و رزمندگان هر اندازه آمادگى داشته باشند باز قبل از شروع به جنگ بايد آنها را از نظر روحى تقويت و به اصطلاح شارژ كرد، و اين در برنامه تمام ارتش هاى آگاه جهان گنجانيده شده است كه فرماندهان و افسران سپاه قبل از حركت به سوى ميدان جنگ و يا در ميدان قبل از آغاز حمله با ذكر مطالب مناسبى روح جنگى آنان را تقويت مى كنند و از خطر شكست بر حذر مى دارند.

منتها دامنه اين تشويق و تحريص در مكتب هاى مادى و مشابه آن محدود است، ولى در مكتبهاى آسمانى بسيار گسترده تر است، توجه به فرمان پروردگار، و تاثير ايمان به خدا، و يادآورى مقام شهداى راه حق، فضيلت و پاداش هاى بى حسابى كه در انتظار آنها است و افتخارها و مواهب معنوى كه در پيروزى بر دشمن در صحنه جهاد وجود دارد، بهترين وسيله براى تشويق و تحريك روح سلحشورى و استقامت و پايمردى در سربازان مى باشد، در جنگهاى اسلامى گاهى تلاوت چند آيه از قرآن مجيد آنچنان سربازان مجاهد را آماده مى ساخت كه سر از پا نمى شناختند و يك پارچه عشق و شور و هيجان مى شدند.

در هر حال اين جمله از آيه اهميت تبليغ و تقويت هر چه بيشتر روحيه سربازان را به عنوان يك دستور اسلامى روشن مى سازد.

و به دنبال آن دستور دومى مى دهد و مى گويد: (اگر از شما بيست نفر سرباز با استقامت باشد بر دويست نفر غلبه خواهند كرد و اگر از شما صد نفر باشد بر هزار نفر از كافران غلبه مى كند)( ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا ماتين و ان يكن منكم ماة يغلبو الفا من الذين كفروا ) .

گر چه تعبير آيه به صورت اخبار از غلبه يك نفر برده نفر است، ولى به قرينه آيه بعد كه مى گويد( الان خفف الله عنكم ) : (هم اكنون خدا اين تكليف را بر شما تخفيف داد)... (روشن مى شود كه منظور از آن تعيين وظيفه و برنامه و دستور است نه تنها يك خبر ساده، و به اين ترتيب مسلمانان نبايد منتظر اين باشند كه از نظر نفرات جنگى با دشمن در يك سطح مساوى قرار گيرند بلكه حتى اگر عدد آنها يك دهم نفرات دشمن باشد باز وظيفه جهاد بر آنها فرض است.

سپس اشاره به علت اين حكم كرده و مى گويد (اين بخاطر آن است كه دشمنان بى ايمان شما جمعيتى هستند كه نمى فهمند)( بانهم قوم لا يفقهون ) .

اين تعليل در آغاز عجيب و شگفت آور به نظر مى رسد كه چه ارتباطى ميان (آگاهى ) و (پيروزى ) يا (عدم آگاهى ) و (شكست ) وجود دارد؟ ولى در واقع رابطه ميان اين دو بسيار نزديك و محكم است چه اينكه مؤ منان، راه خود را به خوبى مى شناسند، هدف آفرينش و وجود خود را درك مى كنند، و از نتائج مثبتى كه در اين جهان و پاداش هاى فراوانى كه در جهان ديگر در انتظار مجاهدان است باخبرند آنها مى دانند براى چه مى جنگند؟ و براى (كه ) پيكار مى كنند و در راه (چه هدف مقدسى ) فداكارى مى نمايند، و اگر در اين راه قربانى و شهيد شوند حسابشان با (كيست )؟.

اين مسير روشن و اين آگاهى، به آنان صبر و استقامت و پايمردى مى بخشد.

اما افراد بى ايمان و يا بت پرستان، درست نمى دانند براى چه مى جنگند؟ و براى چه كسى مبارزه مى كنند؟ و اگر در اين راه كشته شدند خون آنها را چه كسى جبران خواهد كرد؟ تنها روى يك عادت و تقليد كوركورانه و يا تعصب خشك و بى منطق به دنبال اين مكتب افتاده اند و اين تاريكى راه و نا آگاهى از هدف و ندانستن پايان كار و نتيجه مبارزه، اعصاب آنها را سست مى كند، و توان و استقامتشان را مى گيرد، و از آنها موجودى ضعيف مى سازد.

اما به دنبال دستور سنگين فوق، خداوند آن را چند درجه تخفيف مى دهد

و مى گويد هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد و دانست در ميان شما افرادى ضعيف و سست هستند)( الان خفف الله عنكم و علم ان فيكم ضعفا ) .

سپس مى گويد: (در اين حال اگر از شما صد نفر سرباز با استقامت باشند، بر دويست نفر غلبه مى كنند و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا پيروز مى شوند)( فان يكن منكم ماة صابرة يغلبوا ماتين و ان يكن منكم الف يغلبوا الفين باذن الله ) .

ولى در هر حال فراموش نكنيد كه (خداوند با صابران است )( و الله مع الصابرين ) .

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد

1- آيا آيه نخست منسوخ شده؟

همانطور كه مشاهده كرديم آيه نخست، به مسلمانان دستور مى دهد كه حتى اگر لشگر دشمن ده برابر آنها باشد از مقابله با آنها سرباز نزنند، در حالى كه در آيه دوم نسبت را به دو برابر تنزل داده است.

اين اختلاف ظاهرى سبب شده كه بعضى حكم آيه اول را بوسيله آيه دوم منسوخ بدانند، و يا آيه اول را بر يك حكم مستحب و آيه دوم را بر يك حكم واجب حمل كنند، يعنى اگر تعداد دشمنان حداكثر دو برابر تعداد مسلمانان باشد وظيفه دارند از ميدان جهاد عقب نشينى نكنند، اما اگر بيش از دو برابر باشد تا ده برابر مى توانند از جهاد خوددارى كنند، اما بهتر آن است كه باز هم دست از جهاد بر ندارند.

ولى جمعى از مفسران را عقيده بر اين است كه اختلاف ظاهرى كه بين دو آيه ديده مى شود نه دليل بر نسخ است و نه دليل بر استحباب، بلكه هر يك از اين دو حكم مورد معينى دارد: به هنگامى كه مسلمانان گرفتار ضعف و سستى شوند و در ميان آنها افراد تازه كار و ناآزموده و ساخته نشده بوده باشند مقياس سنجش همان نسبت دو برابر است، ولى به هنگامى كه افراد ساخته شده و ورزيده و قوى الايمان همانند بسيارى از رزمندگان بدر بوده باشند اين نسبت تا ده برابر ترقى مى كند.

بنابراين دو حكم مذكور در دو آيه، مربوط به دو گروه مختلف و در شرائط متفاوت است، و به اين ترتيب نسخى در اينجا وجود ندارد و اگر مى بينيم در بعضى از روايات تعبير به نسخ شده است بايد توجه داشته باشيم كه (نسخ در لسان روايات مفهوم وسيعى دارد كه تخصيص را هم شامل مى شود).

2- افسانه موازنه قوا

آيات فوق به هر صورت اين حكم مسلم را در بر دارد كه مسلمانان هرگز نبايد در انتظار موازنه ظاهرى قوا با دشمن بنشينند بلكه گاهى با دو برابر جمعيت خود و گاهى حتى با ده برابر بايد به مقابله برخيزند و به عذر كمبود نفرات از برابر دشمن فرار نكنند، و جالب اينكه در بيشتر ميدانهاى جنگى اسلام تعادل قوا به سود دشمن بهم خورده بود و مسلمين غالبا در اقليت بوده اند، نه تنها در جنگهائى كه در زمان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اتفاق افتاد، مانند بدر و احد و احزاب، و يا جنگهائى مثل موته كه تعداد مسلمانان سه هزار نفر و حداقل عددى كه از نفرات دشمن نوشته اند يكصد و پنجاه هزار نفر بود، بلكه در جنگهائى كه بعد از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رخ داد اين تفاوت به نحو حيرت انگيزى وجود داشت، مثلا تعداد نفرات ارتش آزادى بخش اسلام را در جنگ با سپاه ساسانى پنجاه هزار نفر، در حالى كه تعداد سپاهيان خسروپرويز را پانصد هزار نفر نوشته اند.

در واقعه (يرموك ) كه برخورد بزرگ ارتش اسلام با سپاهيان روم بود مورخان نقل كرده اند لشگرى را كه هرقل گردآورى كرد حدود دويست هزار نفر بود، ولى ارتش اسلام از بيست و چهار هزار نفر تجاوز نمى كرد!!

و عجيبتر اين كه نوشته اند تعداد نفراتى كه از دشمن در اين ميدان به خاك افتادند بالغ بر هفتاد هزار نفر مى شد.

شك نيست كه موازنه و برترى قوا به ظاهر يكى از عوامل پيروزى است، ولى چه چيز سبب مى شد كه اين تفاوت بزرگ و چشمگير به سود مسلمانها جبران گردد؟

پاسخ اين سئوال مهم را قرآن با سه تعبير در دو آيه فوق بيان كرده است در يكجا مى گويد: (عشرون صابرون ) (بيست نفر با استقامت ) (و ماة صابرة ) (يكصد نفر با استقامت ).

يعنى روح استقامت و پايدارى كه ثمره درخت ايمان است سبب مى شد كه هر يك نفر در برابر ده نفر استقامت كنند و بر آنها پيروز گردند.

و در جاى ديگر مى گويد (بانهم قوم لا يفقهون ) يعنى عدم آگاهى آنها از هدفشان و آگاهى شما نسبت بهدف مقدستان، كمبود نفرات را جبران مى كند.

و در جاى ديگر تعبير به (اذن الله ) مى كند، يعنى امدادهاى الهى و كمك هاى غيبى و معنوى و لطف و رحمت پروردگار شامل حال چنين مجاهدان با ايمان و پر استقامت است.

امروز نيز مسلمانان در برابر دشمنان نيرومندى قرار دارند، اما عجب اين است كه در بسيارى از ميدانهاى جنگ نفرات مسلمين بسيار از دشمن برترى دارند، ولى باز هم اثرى از پيروزى نيست و درست در جهت عكس مسلمين نخستين گام بر مى دارند.

اينها بخاطر آن است كه آگاهى كافى متاءسفانه در مسلمانان امروز نيست، روح استقامت را به خاطر تسليم شدن در برابر عوامل فساد و زرق و برق مادى از دست داده اند، حمايتهاى الهى نيز بخاطر آلودگى به گناه از آنها سلب شده است در نتيجه به چنين سرنوشتى گرفتار شده اند!

ولى راه بازگشت هنوز باز است و اميدواريم روزى فرا رسد كه مفهوم آيات فوق بار ديگر در مسلمين زنده شود و به وضع ذلت بار كنونى پايان دهند.

3- جالب توجه اينكه در آيه اول كه سخن از نسبت يك و ده است براى مثال (عشرون ) يعنى بيست نفر، و (ماتين ) يعنى دويست نفر انتخاب شده، اما در آيه دوم كه سخن از نسبت دو برابر است، مثال يكصد نفر در برابر دويست نفر و هزار نفر در برابر دو هزار نفر انتخاب شده.

اين تفاوت مثال گويا به خاطر بيان اين حقيقت است كه افراد قوى الاراده و با ايمان حتى مى توانند از بيست نفر يك لشكر بسازند در حالى كه افراد ضعيف از چنين عدد كمى نمى توانند يك لشگر تهيه كنند بلكه بايد از چندين برابر آن لشگر فراهم سازند.

آيه (67) تا (71) و ترجمه

( ما كان لنبى اءن يكون له اءسرى حتى يثخن فى الا رض تريدون عرض الدنيا و الله يريد الاخرة و الله عزيز حكيم ) (67)( لو لا كتب من الله سبق لمسكم فيما اءخذتم عذاب عظيم ) (68)( فكلوا مما غنمتم حللا طيبا و اتقوا الله إن الله غفور رحيم ) (69)( يأيها النبى قل لمن فى أيديكم من الا سرى إن يعلم الله فى قلوبكم خيرا يؤتكم خيرا مما أخذ منكم و يغفر لكم و الله غفور رحيم ) (70)( و إ ن يريدوا خيانتك فقد خانوا الله من قبل فأمكن منهم و الله عليم حكيم ) (71)

ترجمه:

67- هيچ پيامبرى حق ندارد اسيرانى (از دشمن ) بگيرد تا كاملا بر آنها پيروز گردد (و جاى پاى خود را در زمين محكم كند) شما متاع ناپايدار دنيا را مى خواهيد (و مايليد اسيران بيشترى بگيريد و در برابر گرفتن مالى آزاد كنيد) ولى خداوند سراى ديگر را (براى شما) مى خواهد و خداوند قادر و حكيم است.

68- اگر فرمان سابق خدا نبود (كه بدون ابلاغ، امتى را كيفر ندهد) مجازات بزرگى به خاطر چيزى كه (از اسيران ) گرفتيد به شما مى رسيد.

69- اكنون از آنچه غنيمت گرفته ايد حلال و پاكيزه بخوريد و از خدا بپرهيزيد، خداوند آمرزنده و مهربان است.

70- اى پيامبر! به اسيرانى كه در دست شما هستند بگو اگر خداوند خيرى در دلهاى شما بداند (و نيات نيك و پاكى داشته باشيد) بهتر از آنچه از شما گرفته به شما مى دهد، و شما را مى بخشد، و خداوند آمرزنده و مهربان است.

71- اما اگر بخواهند با تو خيانت كنند (موضوع تازه اى نيست ) آنها پيش از اين (نيز) به خدا خيانت كردند و خداوند (شما را) بر آنها پيروز كرد و خداوند دانا و حكيم است.

تفسير

اسيران جنگى

در آيات گذشته قسمتهاى مهمى از احكام جهاد و درگيرى با دشمنان بيان شد، در آيات مورد بحث با ذكر قسمتى از احكام اسراى جنگى اين بحث تكميل مى شود، زيرا جنگها معمولا با مساءله گرفتن اسير تواءمند، و طرز رفتار با اسراى جنگى از نظر جنبه هاى انسانى و هم چنين هدفهاى جهاد فوق العاده اهميت دارد.

نخستين مطلب مهمى را كه در اين زمينه بيان مى كند، اين است كه مى گويد: (هيچ پيامبرى حق ندارد اسيران جنگى داشته باشد، تا به اندازه كافى جاى پاى خود را در زمين محكم كند و ضربه هاى كارى و اطمينان بخش بر پيكر دشمن وارد سازد)( ما كان لنبى ان يكون له اسرى حتى يثخن فى الارض ) .

(يثخن ) از ماده (ثخن ) بر وزن (شكن ) در اصل به معنى ضخامت و غلظت و سنگينى آمده است، سپس به همين مناسبت به پيروزى و غلبه آشكار و قوت و قدرت و شدت اطلاق شده.

گروهى از مفسران (حتى يثخن فى الارض ) را به معنى مبالغه و شدت در كشتار دشمن گرفته اند و مى گويند معنى اين جمله اين است كه گرفتن اسيران جنگى بايد بعد از كشتار فراوان دشمن باشد، ولى با توجه به كلمه (فى الارض ) (در زمين ) و با توجه به ريشه اين لغت كه به معنى شدت و غلظت است، روشن مى شود كه معنى اصلى جمله چنين نيست، بلكه منظور اصلى تفوق كامل بر دشمن و نشان دادن قوت و قدرت و محكم كردن سيطره خود بر منطقه است.

ولى از آنجا كه گاهى در هم كوبيدن و كشتار دشمن سبب تحكيم موقعيت مسلمانان مى شود يكى از مصاديق اين جمله در شرايط خاصى كشتار دشمن مى تواند بوده باشد، نه مفهوم اصلى جمله!.

به هر حال آيه مورد بحث مسلمانان را توجه به يك نكته حساس جنگى مى دهد، و آن اينكه هيچگاه مسلمانان پيش از شكست كامل دشمن نبايد به فكر گرفتن اسير باشند، زيرا چنانكه از پاره اى از روايات استفاده مى شود، بعضى از مسلمانان تازه كار در ميدان (بدر) سعى داشتند دشمن را تا ممكن است اسير كنند، براى اينكه طبق معمول جنگهاى آن روز؛ پس از خاتمه جنگ، مبلغ قابل ملاحظه اى به نام (فديه ) يا (فداء) مى گرفتند و اسيران را در مقابل آن آزاد مى كردند.

اين كار ممكن است بعضى از مواقع كار خوبى محسوب شود، ولى قبل از اطمينان كامل از شكست دشمن كار خطرناكى است، زيرا مشغول شدن به گرفتن اسيران و بستن دستهاى آنها و انتقال آنان به يك محل مناسب در بسيارى از اوقات جنگجويان را از اصل هدف جنگ باز مى دارد، و چه بسا به دشمن زخم خورده امكان مى دهد كه حملات خود را تشديد و جنگجويان را در هم بكوبند، همان گونه كه در حادثه جنگ احد توجه به جمع آورى غنائم گروهى از مسلمانان را به خود مشغول ساخت، و دشمن از فرصت استفاده كرد و ضربه نهائى خود را بر آنها وارد كرد!

بنابراين گرفتن اسير تنها در صورتى مجاز است كه اطمينان كامل از پيروزى بر دشمن حاصل شود در غير اين صورت بايد با ضربات قاطع و كوبنده و پى در پى قدرت و نيروى دشمن مهاجم را از كار بياندازد. اما به محض حصول اطمينان از اين موضوع، هدف انسانى ايجاب مى كند كه دست از كشتن بردارند و به اسير كردن قناعت كنند.

اين دو نكته مهم (نظامى ) و انسانى در آيه فوق در عبارت كوتاهى بيان شده است.

سپس آن گروه را كه بر خلاف اين دستور رفتار كردند مورد ملامت قرار داده و مى گويد: (شما تنها به فكر جنبه هاى مادى هستيد و متاع ناپايدار دنيا را مى خواهيد، در حاليكه خداوند سراى جاويدان و سعادت همى شگى را براى شما مى خواهد( تريدون عرض الدنيا و الله يريد الاخرة ) .

(عرض ) به معنى (امور ناپايدار) است و از آنجا كه سرمايه هاى مادى اين جهان پايدار نمى مانند (عرض الدنيا) به آنها گفته شده.

البته همانطور كه گفتيم توجه به جنبه هاى مادى اسيران جنگى و غفلت از اهداف نهائى يعنى پيروزى بر دشمن نه تنها به سعادت و پاداش اخروى لطمه مى زند، بلكه از نظر زندگى اين جهان و سربلندى و عزت و آرامش نيز زيان بخش است، در حقيقت اين اهداف نهائى از امور پايدار اين جهان محسوب مى شود، و به تعبير ديگر نبايد به خاطر منافع آنى و زودگذر، منافع مستمر آينده را به خطر افكند!.

و در پايان آيه مى فرمايد دستور فوق در واقع آميخته اى از عزت و پيروزى و حكمت و تدبير است، چون از ناحيه خداوند صادر شده و خداوند عزيز و حكيم است( و الله عزيز حكيم ) .

در آيه بعد بار ديگر به ملامت و توبيخ كسانى كه براى تاءمين منافع زودگذر مادى مصالح مهم اجتماعى را به خطر افكندند، پرداخته، مى گويد: (اگر فرمان سابق خدا نبود عذاب و كيفر بزرگى به خاطر اسيرانى كه گرفتيد به شما مى رسيد)( لو لا كتاب من الله سبق لمسكم فيما اخذتم عذاب عظيم )

درباره جمله (لو لا كتاب من الله سبق ) مفسران، احتمالات گوناگون داده اند، ولى آنچه مناسبتر با تفسير مجموع آيه است، اين است كه: (اگر نه اين بود كه خداوند از پيش مقرر داشته است كه تا حكمى را به وسيله پيامبرش براى بندگان بيان نكرده آنها را مجازات نكند، شما را به خاطر اينكه به دنبال گرفتن اسيران به منظور جلب منافع مادى رفتيد و موقعيت ارتش اسلام و پيروزى نهائى آن را به خطر افكنديد، سخت كيفر مى داد، ولى همانگونه كه در آيات ديگر قرآن تصريح شده، سنت پروردگار اين است كه نخست احكام را تبيين مى كند سپس متخلفين را كيفر مى دهد) مانند( و ما كنا معذبين حتى نبعث رسولا ) (سوره اسراء آيه 15).

در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت

1- ظاهر آيات فوق همانگونه كه گفتيم بحث پيرامون گرفتن اسيران جنگى است، نه مساءله گرفتن (فديه ) بعد از جنگ، و به اين ترتيب بسيارى از اشكالات كه در فهم تفسير آيه براى جمعى از مفسران پيدا شده خود بخود حل خواهد شد.

و نيز ملامت و سرزنش متوجه گروهى است كه قبل از پيروزى كامل مشغول گرفتن اسيران به منظور هدفهاى مادى شدند، و هيچگونه ارتباطى با شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و آن دسته از مؤ منان كه هدف جهاد را تعقيب مى كردند، ندارد.

بنابراين بحثهائى از قبيل اينكه آيا پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در اينجا مرتكب گناهى شده و چگونه با مقام عصمت او سازگار است، همگى بى مورد است.

همچنين احاديثى كه در بعضى از كتب اهل تسنن در تفسير آيه وارد شده و مى گويد آيه مربوط به اقدام پيامبر و مسلمانان به گرفتن فديه در مقابل اسيران جنگى بعد از جنگ بدر و قبل از اجازه خداوند است، و اينكه تنها كسى كه مخالف با فديه و طرفدار كشتن اسيران جنگى بود عمر يا سعد بن معاذ بود و پيامبر درباره او فرمود اگر عذابى از طرف خدا نازل مى شد هيچ كس از ما جز عمر و يا سعد بن معاذ نجات نمى يافت!! همه اين بحثها بى اساس و اين گونه روايات از تفسير آيه به كلى بيگانه است، بخصوص اينكه نشانه جعل در اين احاديث كاملا ظاهر است، زيرا مقام عمر يا سعد بن معاذ را حتى بالاتر از مقام پيامبر قرار داده است!!

2- آيات فوق هيچگونه مخالفتى با گرفتن فداء و آزاد ساختن اسيران جنگى در صورتى كه مصلحت جامعه اسلامى ايجاب كند، ندارد بلكه مى گويد نبايد مجاهدين به اين منظور دست به گرفتن اسير بزنند، بنابراين با آيه 4 سوره محمد از هر نظر موافق است آنجا كه مى گويد:( فاذالقيتم الذين كفروا فضرب الرقاب حتى اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق فاما منا بعد و اما فداء ) :

(هنگامى كه با كافران (و دشمنانى كه حق حيات براى شما قائل نيستند) در ميدان جنگ روبرو شديد، ضربات خود را بر گردن آنان فرود آريد تا هنگامى كه بر آنها غلبه كنيد، در اين هنگام ديگر آنها را نكشيد بلكه ببنديد و اسير سازيد، سپس يا آنها را بدون گرفتن (فداء) و يا با گرفتن (فداء) آزاد كنيد).

ولى در اينجا به يك نكته بايد توجه داشت و آن اينكه هرگاه در ميان اسيران جنگى افراد خطرناكى وجود داشته باشند كه آزادى آنها، موجب برافروخته شدن مجدد آتش جنگ و به خطر افتادن پيروزى گردد، مسلمانان حق دارند اينگونه افراد خطرناك را نابود كنند، دليل اين موضوع در خود آيه و در تعبير (يثخن ) و (اثخنتموهم ) نهفته شده است.

به همين دليل در پاره اى از روايات وارد شده كه پيامبر دستور داد دو نفر از اسيران جنگ بدر را به نام (عقبة ابن ابى معيط) و (نضر بن حارث ) را به قتل برسانند. و هيچ گونه فدائى از آنان نپذيرند. (تفسير نور الثقلين جلد 2 صفحه 135)

3- در آيات بالا بار ديگر تاءكيدى پيرامون مسأله آزادى اراده انسان و نفى مكتب جبر ديده مى شود، زيرا مى گويد خداوند براى شما سراى جاويدان مى خواهد در حالى كه گروهى از شما در بند منافع مادى زودگذر هستيد.

در آيه بعد اشاره به يكى ديگر از احكام اسيران جنگى و آن مساءله گرفتن (فداء) شده است.

بطوريكه در بعضى از روايات كه در مورد (شأن نزول ) آيات مورد بحث وارد شده، مى خوانيم: بعد از پايان جنگ بدر و گرفتن اسيران جنگى و پس از آنكه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور داد كه دو نفر از اسيران خطرناك (عقبة ) و (نضر) را گردن بزنند، گروه انصار به وحشت افتادند كه نكند اين دستور درباره ساير اسيران اجرا شود (و از گرفتن فدا محروم بمانند) لذا به پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عرض كردند ما هفتاد نفر را كشته و هفتاد نفر را اسير كرديم و اينها از قبيله تو و اسيران تواند، آنها را به ما ببخش تا در برابر آزادى آنها (فداء) بگيريم (پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در انتظار نزول وحى آسمانى در اين باره بود) آيات مورد بحث نازل شد و اجازه گرفتن (فداء) در مقابل آزادى اسيران داد.

و نيز در روايت نقل شده كه بيشترين مبلغى كه براى آزادى اسيران تعيين شده بود چهار هزار درهم و كمترين مبلغ هزار درهم بود. هنگامى كه اين موضوع به گوش قريش رسيد، يكى پس از ديگرى مبلغ (فداء) را فرستادند تا اسيران خود را آزاد كنند.

عجيب اينكه داماد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) (ابى العاص ) نيز در ميان اسيران بود، دختر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) يعنى زينب همسر ابوالعاص گردنبندى را كه (خديجه ) در عروسيش به او داده بود به عنوان (فداء) نزد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرستاد. هنگامى كه چشم پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به گردنبند افتاد خاطره خديجه آن زن فداكار و مجاهد در نظرش مجسم شد، فرمود خدا رحمت كند خديجه را، اين گردنبندى است كه جهيزيه دخترم (زينب ) قرار داد (و طبق بعضى ديگر از روايات به احترام خديجه از پذيرفتن گردنبند خوددارى كرد، و براى رعايت حقوق مسلمانان موافقت آنها را در اين كار جلب نمود).

سپس پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) (ابوالعاص ) را آزاد كرد، به شرط اينكه دخترش زينب را (كه قبل از اسلام به همسرى ابوالعاص در آورده بود) به مدينه نزد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بفرستد، او نيز اين شرط را پذيرفت و بعدا هم به آن وفا كرد.

به هر حال آيه فوق به مسلمانان اجازه مى دهد كه از اين غنيمت جنگى (يعنى مبلغى را كه در برابر آزادى اسيران مى گرفتند) استفاده كنند و مى گويد: (از آنچه به غنيمت گرفته ايد، حلال و پاكيزه بخوريد و بهره گيريد)( فكلوا مما غنمتم حلالا طيبا ) .

اين جمله ممكن است معنى وسيعى داشته باشد، و علاوه بر موضوع فداء ساير غنائم را نيز شامل شود.

سپس به آنها دستور مى دهد كه (تقوى را پيشه كنيد و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد).( و اتقوا الله ) .

اشاره به اينكه مباح بودن اينگونه غنائم نبايد سبب شود كه هدف مجاهدين در ميدان جهاد جمع غنيمت و يا گرفتن اسير به خاطر (فداء) باشد.

و اگر در گذشته چنين نيات زشتى در دل داشتند، بيرون كنند، و نسبت به گذشته وعده عفو و آمرزش مى دهد و مى گويد: (خداوند غفور و رحيم است )( ان الله غفور رحيم ) .

آيا گرفتن فداء منطقى و عادلانه است؟

در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه گرفتن مبلغى در برابر آزاد ساختن اسيران چگونه با اصول عدالت سازگار مى باشد؟ و آيا اين يك نوع انسان فروشى نيست؟

ولى با كمى دقت پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود، كه (فداء) در حقيقت يك نوع غرامت جنگى است زيرا در هر جنگى مقدار زيادى از سرمايه هاى اقتصادى و نيروى انسانى از ميان مى رود، گروهى كه به حق مى جنگند حق دارند پس از پايان جنگ جبران خسارات خود را از دشمن بخواهند، يكى از طرق گرفتن خسارت مساءله (فداء) است، و با توجه به اينكه مبلغ (فداء) در آن روز درباره اسيران ثروتمند چهار هزار درهم و درباره افراد كم ثروت يكهزار درهم، تعيين شده بود، معلوم مى شود كه مجموع اموالى كه از اين راه از قريش گرفته شد چندان قابل ملاحظه نبود حتى پاسخگوى خسارتهاى مالى و انسانى كه بر سپاه اسلام وارد شده بود، محسوب نمى شد.

از اين گذشته اموال زيادى از مسلمانان در مكه به هنگامى كه مجبور شدند بر اثر فشار قريش، به مدينه هجرت كنند در دست دشمن باقى مانده بود، و از اين نظر نيز مسلمانان حق داشتند كه آنرا جبران كنند.

توجه به اين نكته نيز لازم است كه گرفتن فداء جنبه الزامى ندارد، و حكومت اسلامى مى تواند در صورتى كه صلاح ببيند، اسيران جنگى را مبادله كند، و يا بدون گرفتن هيچ گونه امتيازى آزاد سازد چنانكه در آيه 4 سوره محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به آن اشاره شده و تفسير آن به خواست خدا خواهد آمد.

مساءله مهم ديگرى كه در مورد اسيران جنگى وجود دارد موضوع اصلاح و تربيت و هدايت آنها است، اين موضوع در مكتبهاى مادى ممكن است مطرح نباشد، ولى در جهادى كه براى آزادى و اصلاح انسانها و تعميم حق و عدالت صورت مى گيرد، حتما مطرح است.

لذا در چهارمين آيه مورد بحث به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور مى دهد كه اسيران را با بيان دلگرم كننده اى به سوى ايمان و اصلاح روش خود دعوت و تشويق كند، و مى گويد: اى پيامبر به اسيرانى كه در دست شما هستند بگو اگر خداوند در دلهاى شما خير و نيكى بداند بهتر از آنچه از شما گرفته شده، به شما مى بخشد)،( يا ايها النبى قل لمن فى ايديكم من الاسرى ان يعلم الله فى قلوبكم خيرا يؤ تكم خيرا مما اخذ منكم ) .

منظور از كلمه (خيرا) در جمله (ان يعلم الله فى قلوبكم خيرا) همان ايمان و پذيرش اسلام است و منظور از (خيرا) در جمله بعد پاداشهاى مادى و معنوى است كه در سايه اسلام و ايمان عايد آنها مى شود، و به مراتب بالاتر از مبلغى است كه به عنوان فداء پرداخته اند.

علاوه بر اين پاداشها لطف ديگرى نيز درباره شما كرده و گناهانى را كه در سابق و قبل از پذيرش اسلام مرتكب شديد، مى بخشد، و خداوند آمرزنده و مهربان است ).( و يغفر لكم و الله غفور رحيم )

و از آنجا كه ممكن بود بعضى از اسيران از اين برنامه سوء استفاده كنند و با اظهار اسلام به قصد خيانت و انتقامجوئى در صفوف مسلمانان درآيند، در آيه بعد هم به آنها اخطار مى كند، و هم به مسلمانان هشدار مى دهد و مى گويد: (و اگر بخواهند به تو خيانت كنند چيز تازه اى نيست، آنها پيش از اين هم به خدا خيانت كردند)،( و ان يريدوا خيانتك فقد خانوا الله من قبل ) .

چه خيانتى از اين بالاتر كه نداى فطرت را نشنيده گرفته و حكم عقل را پشت سر انداختند، و براى خدا شريك و شبيه قائل شدند، و آئين خرافى بت پرستى را جانشين توحيد ساختند.

ولى اينها نبايد فراموش كنند كه (خداوند تو و يارانت را بر آنها پيروز كرد)( فامكن منهم ) .

در آينده نيز اگر راه خيانت را بپويند به پيروزى نخواهند رسيد، باز هم گرفتار شكست خواهند شد.

خداوند از نيات آنها آگاه است و دستوراتى را كه درباره اسيران داده است بر طبق حكمت مى باشد، زيرا (خداوند عليم و حكيم است )( و الله عليم حكيم ) .

در تفسيرهاى شيعه و اهل سنت در ذيل دو آيه فوق نقل شده كه گروهى از انصار از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اجازه خواستند كه از (عباس ) عموى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه در ميان اسيران بدر بود به احترام آن حضرت (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فديه گرفته نشود، ولى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: (و الله لاتذرون منه درهما) يعنى به خدا سوگند، حتى از يك درهم آن نيز صرف نظر نكنيد. (اگر گرفتن فداء قانون خدا است بايد درباره همه حتى عموى من اجرا شود، و فرق ميان او و سايرين نباشد).

پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به عباس فرمود از طرف خودت و فرزند برادرت (عقيل بن ابى طالب ) بايد فداء دهى، عباس (كه علاقه خاصى به مال داشت ) گفت اى محمد! مى خواهى مرا چنان فقير كنى كه دست پيش روى طايفه قريش دراز كنم؟! پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گفت از همان ذخيره اى كه نزد همسرت ام الفضل گذاردى و گفتى اگر من در ميدان جنگ كشته شدم، اين مال را مخارج خود و فرزندانت قرار ده، فديه را بپرداز!

عباس از اين موضوع سخت در تعجب فرو رفت، و گفت چه كسى اين خبر را به تو داده؟ (در حالى كه كاملا محرمانه بوده است ) پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود

جبرئيل از طرف خداوند.

عباس گفت سوگند به كسى كه محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به آن سوگند ياد مى كند، هيچ كس جز من و همسرم از اين راز آگاهى نداشت، سپس گفت (اشهد انك رسول الله ) و مسلمان شد.

همه اسيران بدر پس از آزادى به مكه بازگشتند، جز (عباس ) و (عقيل ) و (نوفل ) كه قبول اسلام كردند و در مدينه ماندند، و آيات فوق اشاره به وضع آنها مى كند.

در مورد اسلام آوردن عباس در بعضى از تواريخ چنين آمده كه پس از قبول اسلام به مكه بازگشت، و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را به وسيله نامه از توطئه هاى مشركان آگاه مى ساخت سپس قبل از سال هشتم هجرت سال فتح مكه به مدينه هجرت نمود.

در كتاب (قرب الاسناد) از امام باقر (عليه‌السلام ) از پدرش امام سجاد (عليه‌السلام ) چنين نقل شده كه روزى اموال قابل ملاحظه اى نزد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آوردند، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رو به عباس كرد و فرمود عبايت را بگشا، و قسمتى از اين مال را برگير، عباس چنين كرد، سپس پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود اين از همان است كه خداوند فرموده و آيه (يا ايها النبى قل لمن فى ايديكم...) را تلاوت كرد.

اشاره به اينكه وعده خدا راجع به جبران اموالى كه از شما گرفته شده هم اكنون عملى شد.

و از اين حديث معلوم مى شود، كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) درصدد بود اسيرانى را كه اسلام آوردند به نحو احسن تشويق و اموالى را كه پرداخته اند به طرز بهترى جبران كند.