آيه (11) تا (15) و ترجمه
(
فإن تابوا و أقاموا الصلوة و أتوا الزكوة فإخونكم فى الدين و نفصل الايت لقوم يعلمون
)
(11)(
و إن نكثوا أيمنهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دينكم فقتلوا أئمة الكفر إنهم لا أيمن لهم لعلهم ينتهون
)
(12)(
ألا تقتلون قوما نكثوا أيمنهم و هموا بإخراج الرسول و هم بدؤكم أول مرة أتخشونهم فالله أحق أن تخشوه إن كنتم مؤ منين
)
(13)(
قتلوهم يعذبهم الله بأيديكم و يخزهم و ينصركم عليهم و يشف صدور قوم مؤ منين
)
(14)(
و يذهب غيظ قلوبهم و يتوب الله على من يشاء و الله عليم حكيم
)
(15)
ترجمه:
11- هر گاه توبه كنند و نماز را برپا دارند و زكات را بپردازند برادر دينى شما هستند و ما آيات خود را براى جمعيتى كه مى دانند شرح مى دهيم.
12- و اگر پيمانهاى خود را پس از عهد خويش بشكنند و آئين شما را مورد طعن قرار دهند با پيشوايان كفر پيكار كنيد چرا كه آنها پيمانى ندارند، شايد دست بردارند.
13- آيا با گروهى كه پيمانهاى خود را شكستند و تصميم به اخراج پيامبر گرفتند پيكار نمى كنيد؟ در حالى كه آنها نخستين بار (پيكار با شما را) آغاز كردند آيا از آنها مى ترسيد؟ با اينكه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد اگر مؤ من هستيد.
14- با آنها پيكار كنيد كه خداوند آنان را به دست شما مجازات مى كند و آنها را رسوا مى سازد و سينه گروهى از مؤ منان را شفا مى بخشد (و بر قلب آنها مرهم مى نهد).
15- و خشم دلهاى آنها را از ميان مى برد و خدا توبه هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مى پذيرد و خداوند عالم و حكيم است.
تفسير
چرا از پيكار با دشمن واهمه داريد؟
يكى از فنون فصاحت و بلاغت آن است كه مطالب پر اهميت را با تعبيرات گوناگون براى تاءكيد و جا افتادن مطلب تكرار كنند، و از آنجا كه مساءله ضربه نهائى بر پيكر بت پرستى در محيط اسلام و برچيدن آخرين آثار آن از مسائل بسيار مهم بوده است، بار ديگر قرآن مجيد مطالب گذشته را با عبارات تازه اى در آيات فوق بيان مى كند، نكات جديدى نيز در آن وجود دارد كه مطلب را از صورت تكرار و لو تكرار مجاز خارج مى سازد.
نخست مى گويد (اگر مشركان توبه كنند و نماز را بر پا دارند و زكات را بپردازند برادر دينى شما هستند(
فان تابوا و اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة فاخوانكم فى الدين
)
.
و در پايان آيه اضافه مى كند، (ما آيات خود را براى آنها كه آگاهند شرح مى دهيم )(
و نفصل الايات لقوم يعلمون
)
.
در آيات گذشته سخن از اين بود كه اگر توبه كنند وظيفه اسلامى نماز و زكوة را انجام دهند مزاحمشان نشويد (فخلوا سبيلهم ) اما در اينجا مى فرمايد (برادر دينى شما هستند)، يعنى هيچگونه تفاوتى با ساير مسلمانان از نظر احترام و محبت نخواهند داشت، همانگونه كه ميان برادران تفاوتى نيست.
و اين براى آماده ساختن روح و فكر و عواطف مشركان براى پذيرش اسلام مؤ ثرتر است، كه در يك مرحله توصيه به عدم مزاحمت مى كند و در مرحله بعد سفارش (حقوق يك برادر) را در مورد آنها مى نمايد.
(اما اگر آنها همچنان به پيمان شكنى خود ادامه دهند، و عهد خود را زير پا بگذارند، و آئين شما را مورد مذمت قرار داده، و به تبليغات سوء خود ادامه دهند، شما با پيشوايان اين گروه كافر پيكار كنيد)(
و ان نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دينكم فقاتلوا ائمة الكفر
)
.
(چرا كه عهد و پيمان آنها كمترين ارزشى ندارد.) (انهم لا ايمان لهم ).
درست است كه آنها با شما پيمان ترك مخاصمه بسته اند، ولى اين پيمان با نقض شدن مكرر و آمادگى براى نقض در آينده اصلا اعتبار و ارزشى نخواهد داشت.
(تا با توجه به اين شدت عمل و با توجه به اين كه راه بازگشت به روى آنها باز است، از كار خود پشيمان شوند و دست بردارند)(
لعلهم ينتهون
)
.
در آيه بعد براى تحريك مسلمانان و دور ساختن هرگونه سستى و ترس و ترديد در اين امر حياتى از روح و فكر آنها، مى گويد: (چگونه شما با گروهى پيكار نمى كنيد كه پيمانهايشان را شكستند، و تصميم گرفتند پيامبر را از سرزمين خود خارج كنند)(
الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول
)
.
شما ابتدا به مبارزه و لغو پيمان نكرده ايد كه نگران و ناراحت باشيد، بلكه (مبارزه و پيمان شكنى در آغاز از آنها شروع شده است )(
و هم بدؤ كم اول مرة
)
.
و اگر ترديد بعضى از شما در پيكار با آنها به خاطر ترس است، اين ترس كاملا بيجا است، (آيا شما از اين افراد بى ايمان مى ترسيد، در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او و از مخالفت فرمانش بترسيد، اگر به راستى شما ايمان داريد(
اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مؤ منين
)
.
در آيه بعد وعده پيروزى قطعى به مسلمانان مى دهد و مى گويد: (با آنها پيكار كنيد كه خداوند آنها را به دست شما مجازات مى كند)(
قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم
)
.
نه فقط مجازات مى كند بلكه (خوار و رسواشان مى سازد)(
و يخزهم
)
.
و شما را بر آنها پيروز مى گرداند)(
و ينصركم عليهم
)
.
و به اين ترتيب دلهاى گروهى از مؤ منان را كه تحت فشار و شكنجه سخت اين گروه سنگدل قرار گرفته بودند و در اين راه قربانيهائى داده بودند شفا مى دهد (و بر جراحات قلب آنها از اين راه مرهم مى نهد)(
و يشف صدور قوم مؤ منين
)
.
بعضى از مفسران گفته اند منظور از (قوم مؤ منين ) گروه مؤ منان طائفه (بنى خزاعه ) هستند كه جمعى از بت پرستان از طايفه بنى بكر ناجوانمردانه بر آنها ريختند و غافلگيرشان ساختند و بعضى گفته اند اشاره به گروهى از مردم يمن است كه اسلام را پذيرفتند ولى چون به مكه آمدند از طرف بت پرستان مورد آزار و شكنجه واقع شدند.
ولى بعيد نيست اين عبارت همه كسانى را كه به نوعى تحت فشار و شكنجه بت پرستان قرار گرفته بودند و دلهايشان از آنها پر خون بود شامل شود.
در آيه بعد اضافه مى كند كه در پرتو پيروزى شما و شكست آنها (خشم دلهاى مؤ منان را فرو مى نشاند).(
و يذهب غيظ قلوبهم
)
.
اين جمله ممكن است تاءكيدى براى جمله سابق (و يشف صدور قوم مؤ منين ) بوده باشد و نيز ممكن است با آن متفاوت باشد و جمله گذشته اشاره به اين باشد كه در پرتو پيروزى اسلام دلهائى كه سالها به خاطر اسلام و پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى طپيد و ناراحت و بيمار بود بهبودى يافت، و جمله دوم اشاره به اين است كه دلهائى كه به خاطر از دست دادن عزيزان و بستگان و تحمل انواع آزارها و شكنجه ها پر از ناراحتى بود آرامش خود را با كشته شدن دشمنان سنگدل باز مى يابد.
و در پايان آيه مى فرمايد (خداوند توبه هر كسى را كه بخواهد (و مصلحت بداند) مى پذيرد)(
و يتوب الله على من يشاء
)
.
(و خداوند از نيات توبه كنندگان آگاه است و دستورهائى را كه درباره آنها و همچنين پيمانشكنان داده است حكيمانه مى باشد)(
و الله عليم حكيم
)
.
ضمنا جمله هاى اخير اشاره به آن است كه ممكن است در آينده بعضى از آنها از در توبه درآيند بايد توجه داشته باشند كه خدا توبه آنها را مى پذيرد و و شدت عمل در مقابل آنها جايز نيست و نيز بشارتى است به اينكه چنين افرادى در آينده به سوى مسلمانها خواهند آمد و توفيق الهى به خاطر آمادگى روحيشان شامل حال آنها خواهد شد.
به طور كلى بعضى از مفسران آيات اخير را از اخبار غيبى قرآن و از نشانه هاى صدق دعوت پيامبر دانسته اند زيرا آنچه قرآن در آن بيان كرده واقع شده است.
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد
1- در اينكه منظور از اين گروه چه اشخاصى هستند، باز در ميان مفسران گفتگو است، بعضى اشاره به يهود و بعضى به اقوامى كه در آينده با مسلمانان درگير شدند، مانند حكومتهاى ايران و روم دانسته اند، و بعضى اشاره به كفار قريش دانسته اند، و بعضى اشاره به پاره اى از افراد كه مسلمان شدند و مرتد گشتند.
ولى ظاهر آيات به خوبى گواهى مى دهد كه موضوع سخن همان گروه مشركان و بت پرستانى است كه در آن زمان به ظاهر با مسلمانان پيمان ترك مخاصمه داشتند، ولى عملا پيمانشان را نقض كرده بودند و آنها گروهى از مشركان اطراف مكه، يا ساير نقاط حجاز بودند.
اما احتمال اينكه منظور يهود باشد، بسيار بعيد است، زيرا تمام بحثهاى اين آيات پيرامون مشركان دور مى زند.
هم چنين ممكن نيست كه منظور از آن طايفه قريش باشد، زيرا قريش و سر كرده آنها ابو سفيان در سال هشتم هجرت پس از فتح مكه ظاهرا اسلام را قبول كردند، در حالى كه سوره مورد بحث ما در سال نهم نازل شده است.
و نيز اين احتمال كه منظور حكومتهاى ايران و روم باشد، بسيار از مفهوم آيات دور است، زيرا آيات سخن از يك درگيرى فعلى مى كند، نه درگيرى هاى آينده و علاوه آنها پيامبر را از وطن خود خارج نكرده بودند.
و نيز احتمال اينكه منظور مرتدين باشد فوق العاده بعيد است زيرا تاريخ گروه نيرومندى از مرتدين را در آن زمان نشان نمى دهد كه مسلمانان بخواهند با آنها پيكار كنند، و علاوه كلمه (ايمان ) (جمع يمين ) و هم چنين كلمه عهد ظاهرا بهمان معنى پيمان ترك مخاصمه است نه پذيرش اسلام (دقت كنيد).
و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اسلامى اين آيه به آتش افروزان جنگ جمل (ناكثين ) و مانند آنها تطبيق شده، نه بخاطر آن است كه آيات درباره آنها نازل شده باشد، بلكه هدف اين است كه روح آيه و حكم آن در مورد ناكثين و گروههاى مشابهى كه بعدا روى كار خواهند آمد صادق است.
تنها سؤ الى كه باقى مى ماند اين است كه اگر منظور همان گروههاى بت پرستان پيمان شكن هستند كه در آيات گذشته از آنها سخن گفته شد چرا در اينجا تعبير مى كند (و ان نكثوا ايمانهم ): اگر آنها پيمانهاى خويش را بشكنند در حالى كه اين گروهها پيمانها را عملا شكسته بودند؟
پاسخ اين سئوال آن است كه منظور از جمله مزبور اين مى باشد كه اگر آنها به پيمان شكنى خويش ادامه دهند و دست از كار خود برندارند، بايد با آنها پيكار كنيد، نظير آنچه در معنى(
اهدنا الصراط المستقيم
)
مى گوئيم، كه مفهومش اين است خدايا ما را هم چنان بر راه راست بدار، و به هدايت ما ادامه ده.
شاهد اين سخن آن است كه جمله مزبور(
ان نكثوا ايمانهم
)
در مقابل جمله (ان تابوا...) قرار گرفته است يعنى از دو حال خارج نيست، يا آنها توبه مى كنند و دست از شرك و بتپرستى بر مى دارند و به راه خدا مى آيند، و يا اينكه همچنان به راه خويش ادامه مى دهند، در صورت اول آنها برادران شما هستند، و در صورت دوم بايد با آنان پيكار كنيد!
2- قابل توجه اينكه در آيات فوق نمى گويد با كافران مبارزه كنيد، بلكه مى گويد با رؤ سا و پيشوايانشان به جهاد برخيزيد، اشاره به اينكه توده مردم پيرو رؤ سا و زعماى خود هستند، هدف گيرى شما بايد هميشه آنها باشند، بايد سرچشمه هاى گمراهى و ضلالت و ظلم و فساد را ببنديد، و ريشه ها را بسوزانيد، و تا آنها هستند مبارزه با پيروانشان سودى ندارد، به علاوه اين تعبير يك نوع بلندنگرى و علو همت و تشجيع براى مسلمانان محسوب مى شود، كه طرف اصلى شما آنها هستند، خود را آماده مبارزه با آنان كنيد نه افراد كوچكشان! عجيب اينكه بعضى اين تعبير را اشاره به ابوسفيان و مانند او از بزرگان قريش دانسته اند، در حالى كه گروهى از آنها در بدر كشته شدند و بقيه (مانند ابو سفيان ) پس از فتح مكه ظاهرا اسلام آوردند، و در موقع نزول آيه در صف مسلمانان جاى گرفته بودند، و مبارزه با آنها مفهومى نداشت.
امروز هم اين دستور مهم قرآن به قوت خود باقى است، براى از بين بردن ظلم و فساد، استعمار و استثمار بايد موضعگيرى ها در برابر رؤ سا و پيشوايان اين گروهها باشد، و پرداختن به افراد عادى بى ثمر است (دقت كنيد!).
3- تعبير به (اخوانكم فى الدين ) كه در آيات بالا آمده است، لطيفترين تعبيرى است كه مى توان درباره مساوات افراد يك جامعه با محكمترين پيوندهاى عاطفى، بيان كرد، زيرا روشنترين و نزديك ترين پيوند عاطفى در انسان كه از مساوات كامل برخوردار است، پيوند دو برادر است.
ولى افسوس كه شكافهاى طبقاتى و بتهاى قومى و نژادى بار ديگر اين اخوت اسلامى را كه مايه غبطه همه دشمنان بود از ميان برده و برادران ديروز چنان امروز در برابر هم صف كشيده اند كه باور ناكردنى است، و گاهى آن چنان از يكديگر كشتار مى كنند كه هيچ دشمنى با دشمن خود چنين نمى كند، و اين است يكى از اسرار عقب ماندگى امروز ما!
4- از جمله (اتخشونهم ) (آيا از آنها مى ترسيد؟) اجمالا بر مى آيد كه در ميان مسلمانان، جمعى وجود داشت كه از اين فرمان جهاد واهمه مى كرد، يا بخاطر قدرت و قوت دشمن، و يا بخاطر اينكه پيمان شكنى گناه است.
قرآن به آنها صريحا جواب مى گويد شما نبايد از اين انسانهاى ضعيف بترسيد، بلكه بايد از مخالفت فرمان پروردگار ترس داشته باشيد، به علاوه ترس از اينكه پيمانشكن باشيد نابجا است زيرا آنها در ابتداء مقدمات پيمان شكنى را فراهم ساختند و پيشقدم شدند.
5- منظور از جمله (هموا باخراج الرسول ظاهرا) اشاره به مساءله اخراج پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از (مكه ) به هنگام هجرت به مدينه است، كه نخست قصد آن را داشتند، و بعد قصدشان تغيير يافت، و تبديل به قتل پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) شد، ولى پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به فرمان خدا در همان شب از مكه خارج گرديد، و در هر صورت ذكر اين موضوع نه به عنوان نشانه اى از پيمان شكنى آنها است، بلكه به عنوان بازگو كردن يك خاطره دردناك از جنايات بت پرستان مى باشد، كه هم قريش در آن شركت داشتند و هم قبايل ديگر، و گر نه پيمان شكنى بت پرستان از طرق ديگر آشكار شده بود.
6- از مطالب شگفت آور اينكه بعضى از پيروان مكتب جبريه آيه:(
قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم
)
براى مكتب خود استدلال كرده اند، در حالى كه اگر ذهن خود را از تعصبها خالى كنيم، آيه فوق كوچكترين دلالتى بر مقصود آنها ندارد، و درست به اين مى ماند كه ما براى انجام كارى سراغ يكى از دوستان خود مى رويم، و مى گوئيم اميدواريم خداوند با دست تو اين كار را اصلاح كند، مفهوم اين سخن آن نيست كه تو مجبور در انجام اين كار هستى بلكه منظور اين است خداوند قدرتى در اختيار تو قرار داده و نيت پاكى به تو داده است كه با استفاده آن اين كار را مى توانى با آزادى اراده انجام دهى.