تفسیر نمونه جلد ۷

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26173
دانلود: 3390


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 68 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26173 / دانلود: 3390
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 7

نویسنده:
فارسی

آيه (19) تا (22) و ترجمه

( أجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن أمن بالله و اليوم الاخر و جهد فى سبيل الله لا يستون عند الله و الله لا يهدى القوم الظلمين ) (19)( الذين أمنوا و هاجروا و جهدوا فى سبيل الله بأ مولهم و أنفسهم أعظم درجة عند الله و أولئك هم الفائزون ) (20)( يبشرهم ربهم برحمة منه و رضون و جنت لهم فيها نعيم مقيم ) (21)( خلدين فيها أبدا إن الله عنده أجر عظيم ) (22)

ترجمه:

19- آيا سيراب كردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند (عمل ) كسى قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و در راه او جهاد كرده است، (اين هر دو) هرگز نزد خدا مساوى نيستند، و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمى كند.

20- آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جانهايشان در راه خدا جهاد نمودند مقامشان نزد خدا برتر است و آنها به موهبت عظيم رسيده اند.

21- پروردگار، آنها را به رحمتى از ناحيه خويش و خشنودى و باغهاى بهشتى كه در آن نعمتهاى جاودانه دارند بشارت مى دهد.

22- همواره و تا ابد در اين باغها (و در لابلاى اين نعمتها) خواهند بود زيرا نزد خداوند پاداش غظيم است.

شأن نزول:

در شاءن نزول آيات فوق روايات مختلفى در كتب اهل سنت و شيعه نقل شده است، كه از ميان آنها آنچه صحيحتر بنظر مى رسد، ذيلا مى آوريم.

دانشمند معروف اهل سنت حاكم (ابوالقاسم حسكانى ) از (بريدة ) نقل مى كند كه (شيبه ) و (عباس ) هر كدام بر ديگرى افتخار مى كردند و در اين باره مشغول به سخن بودند كه على (عليه‌السلام ) از كنار آنها گذشت، و پرسيد به چه چيز افتخار مى كنيد؟ (عباس ) گفت امتيازى به من داده شده كه احدى ندارد، و آن مسأله آب دادن به حجاج خانه خدا است.

(شيبه ) گفت من تعمير كننده مسجد الحرام (و كليد دار خانه كعبه ) هستم على (عليه‌السلام ) گفت: با اينكه از شما حيا مى كنم بايد بگويم كه با اين سن كم افتخارى دارم كه شما نداريد، آنها پرسيدند كدام افتخار؟!.

فرمود: من با شمشير جهاد كردم تا شما ايمان به خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آورديد.

(عباس ) خشمناك برخاست و دامنكشان به سراغ پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمد (و به عنوان شكايت ) گفت: آيا نمى بينى على چگونه با من سخن مى گويد؟

پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: على را صدا كنيد، هنگامى كه به خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمد فرمود چرا اين گونه با عمويت (عباس ) سخن گفتى؟.

على (عليه‌السلام ) عرض كرد اى رسول خدا! اگر من او را ناراحت ساختم با بيان حقيقتى بوده است، در برابر گفتار حق هر كس ‍ مى خواهد ناراحت شود، و هر كس مى خواهد خشنود!

جبرئيل نازل شد و گفت اى محمد! پروردگارت به تو سلام مى فرستد، و مى گويد اين آيات را بر آنها بخوان (اجعلتم سقاية الحاج و...)

(آيا سيراب كردن حجاج و عمران مسجد الحرام را هم چون ايمان به خدا و روز رستاخيز و جهاد در راه او قرار داديد، هرگز مساوى نيستند.)

همين روايت، به همين مضمون، يا با تفاوت كمى، در كتابهاى فراوانى از اهل سنت نقل شده، مانند تفسير (طبرى ) و (ثعلبى )، اصحاب النزول واحدى )، (تفسير خازن بغدادى )، (معالم التنزيل ) علامه بغوى، (مناقب ابن مغازلى )، (جامع الاصول ) ابن اثير، (تفسير فخر رازى ) و كتابهاى ديگر.

بهر حال حديث فوق از احاديث معروف و مشهورى است كه حتى افراد متعصب به آن اعتراف كرده اند و ما پس از اتمام تفسير اين آيات باز در اين باره سخن خواهيم گفت.

تفسير

مقياس افتخار و فضيلت

با اينكه آيات شاءن نزول خاص دارد در عين حال مكمل بحث آيات گذشته است و نظير آن در قرآن فراوان مى باشد.

در نخستين آيه مى گويد: آيا سيراب كردن حاجيان خانه خدا و عمران مسجدالحرام را همانند كار كسى قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد و در راه خدا جهاد كرده است اين دو هيچگاه در نزد خدا يكسان نيستند و خداوند جمعيت ستمكار را هدايت نمى كند)( اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله و اليوم الاخر و جاهد فى سبيل الله لا يستوون عند الله و الله لا يهدى القوم الظالمين ) .

(سقاية ) هم مصدر است به معنى آب دادن و هم به معنى (وسيله ) و (پيمانه ) اى است كه با آن آب مى دهند (همانگونه كه در آيه 70 سوره يوسف آمده است ) و هم به معنى ظرف بزرگ يا حوضى است كه آب در آن مى ريزند، در مسجد الحرام در ميان چشمه زمزم و خانه كعبه محلى وجود دارد كه به نام سقاية العباس معروف است، گويا در آنجا ظرف بزرگى مى گذاردند كه حاجيان از آن آب بر مى داشتند.

از تواريخ چنين بر مى آيد كه قبل از اسلام منصب (سقاية الحاج ) در رديف منصب كليد دارى خانه كعبه و از مهمترين مناصب محسوب مى شد.

ضرورت و نياز شديد حجاج در ايام حج به آب آن هم در آن سرزمين خشك و سوزان و كم آب كه غالب ايام سال هوا گرم است به اين موضوع (سقايت حاج ) اهميت خاصى مى داد، و كسى كه سرپرست اين مقام بود، از موقعيت ويژه اى طبعا برخوردار مى شد چرا كه خدمت او به حجاج يك خدمت حياتى به شمار مى رفت.

هم چنين (كليددارى ) و عمران و آبادى مسجد الحرام كه مقدسترين و بزرگترين كانون مذهبى حتى در زمان جاهليت محسوب مى شد، احترام فوق االعاده اى براى شخص يا اشخاصى كه متصدى آن بودند، بر مى انگيخت.

با همه اينها قرآن مجيد مى گويد ايمان بخدا و جهاد در راه او از تمام اين كارها برتر و بالاتر است!

در آيه بعد به عنوان تاءكيد و توضيح مى فرمايد كسانى كه ايمان آوردند، و هجرت نمودند، و در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند، اينها در پيشگاه خداوند مقامى برتر و بزرگتر دارند( الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عند الله ) .

(و اينها به افتخار بزرگى نائل شده اند).( و اولئك هم الفائزون )

در آيه بعد مى گويد خداوند سه موهبت بزرگ در برابر اين سه كار مهم (ايمان، هجرت و جهاد) به آنها مى بخشد:

1- (آنها را به رحمت گسترده خود بشارت مى دهد و از آن بهره مند مى سازد)( يبشرهم ربهم برحمة منه ) .

2- (آنها را از رضامندى و خشنودى خويش بهره مند مى كند)( و رضوان ) .

3- (باغهائى از بهشت در اختيار آنها مى گذارد كه نعمتهايش دائمى و هميشگى است.)( و جنات لهم فيها نعيم مقيم ) .

در آيه بعد براى تاءكيد بيشتر اضافه مى كند (جاودانه در آنها تا ابد خواهند ماند)( خالدين فيها ابدا ) .

(زيرا نزد خداوند پاداشهاى عظيم است ) كه در برابر اعمال بندگان به آنها مى بخشد( ان الله عنده اجر عظيم ) .

در اينجا به دو نكته بايد توجه داشت

1- تحريف تاريخ:

همانگونه كه در شاءن نزول آيات فوق خوانديم، مطابق روايتى كه در بسيارى از معروفترين كتب اهل سنت نقل شده، اين آيات در مورد على (عليه‌السلام ) و بيان فضائل او نازل شده هر چند مفهوم آن عام و گسترده است (و بارها گفته ايم شأن نزولها مفاهيم آيات را محدود نمى سازد).

ولى از آنجا كه بعضى از مفسران اهل سنت تمايل ندارند فضائل چشمگيرى براى على (عليه‌السلام ) اثبات شود با اينكه او را چهارمين پيشواى بزرگ خود مى دانند، اما مثل اينكه از اين مى ترسند كه اگر در برابر مداركى كه امتيازات فوق العاده على (عليه‌السلام ) را اثبات مى كند، تسليم شوند، ممكن است جمعيت شيعه در برابر آنها بپاخيزند و آنها را در تنگنا قرار دهند، كه چرا ديگران را بر على (عليه‌السلام ) مقدم داشتيد از اين رو بسيار مى شود كه از واقعيتهاى تاريخى چشم مى پوشند، و تا آنجا كه بتوانند به ايراد در اين گونه احاديث از نظر سند مى پردازند، و اگر جاى دستاندازى در سند پيدا نكنند، سعى مى كنند به گونه اى دلالت آن را مخدوش سازند، اين گونه تعصبها متأسفانه حتى در عصر ما ادامه دارد و حتى بعضى از دانشمندان روشنفكر آنان از اين بر كنار نمانده اند.

فراموش نمى كنم در گفتگوئى كه با يكى از دانشمندان اهل سنت داشتم، هنگامى كه سخن از اينگونه احاديث به ميان آمد جمله عجيبى اظهار داشت، او مى گفت به عقيده من، شيعه مى تواند تمام اصول و فروع مكتب خويش را از منابع و مدارك و كتابهاى ما اثبات كند، چون به قدر كافى احاديثى كه به نفع مكتب شيعه باشد، در كتب ما وجود دارد!

ولى براى اينكه خود را از همه اين منابع و مدارك يكباره راحت كند، گفت به عقيده من پيشينيان ما افراد خوشباورى بودند و تمام احاديثى را كه شنيده اند در كتب خود آورده اند، و ما نمى توانيم آنچه را آنها نوشته اند به سادگى بپذيريم! (البته سخنش شامل كتب صحاح و مسانيد معتبر و درجه اول آنان نيز مى شد!).

به او گفتم روش محققانه اين نيست، كه انسان مكتبى را قبلا روى يك سلسله وراثتها بپذيرد و بعد هر حديثى با آن موافق باشد صحيح و هر حديثى با آن تطبيق نكند از آثار خوش باورى پيشينيان بداند هر چند حديث معتبرى باشد چه خوب است به جاى اين طرز فكر راه ديگرى انتخاب كنيد، قبلا خود را از هر گونه عقيده موروثى خالى سازيد، سپس در برابر مدارك منطقى بنشينيد، آنگاه انتخاب عقيده كنيد!.

خوب ملاحظه مى فرمائيد چرا و به چه علت احاديث مشهور و معروفى كه از مقام والاى على (عليه‌السلام ) خبر مى دهد، و برترى او را بر ديگران اثبات مى كند، اين چنين مورد بى مهرى بلكه مورد تهاجم رگبارهاى ايرادات قرار گرفته، و گاهى نيز به دست فراموشى سپرده مى شود و اصلا سخنى از آن به ميان نمى آيد، گوئى اصلا اين همه احاديث وجود خارجى ندارند!!

با توجه به آنچه در بالا گفتيم به گفتارى از مفسر معروف نويسنده (المنار) مى پردازيم:

او در شاءن نزول آيات فوق روايت معروف بالا را به كلى كنار گذارده و روايت ديگرى كه با محتواى آيات اصلا منطبق نيست، و بايد آن را به عنوان يك حديث مخالف قرآن كنار زد، معتبر دانسته است، و آن حديثى است كه از نعمان بن بشير نقل شده كه مى گويد: كنار منبر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در ميان جمعى از صحابه نشسته بودم، يكى از آنها گفت من بعد از اسلام عملى را بالاتر از اين نمى دانم كه حاجيان خانه خدا را سيراب كنم، ديگرى گفت عمران مسجد الحرام از هر عملى بالاتر است، سومى گفت جهاد در راه خدا از آنچه گفتيد بهتر مى باشد، عمر آنها را از گفتگو كردن نهى كرد، و گفت صداى خود را كنار منبر رسول خدا بلند نكنيد و آن روز، روز جمعه بود ولى هنگامى كه نماز جمعه را خواندم نزد رسول خدا مى روم و از او درباره مساءله اى كه اختلاف كرديد سؤال مى كنم (بعد از نماز نزد رسول خدا رفت و سؤ ال كرد) در اين موقع آيات فوق نازل شد.

در حالى كه اين روايت از جهات مختلفى با آيات مورد بحث ناسازگار است، و ميدانيم هر روايتى كه مخالف قرآن بوده باشد بايد آن را دور افكند، زيرا:

اولا در آيات فوق مقايسه ميان (جهاد) و (سقاية الحاج ) و (عمران ) مسجد الحرام نشده است بلكه در يكسوى مقايسه (سقايت حاج ) و (عمران ) مسجد الحرام قرار گرفته، و در سوى ديگر (ايمان به خدا و روز رستاخيز و جهاد) و اين نشان مى دهد كه افرادى آن اعمال را كه در دوران جاهليت انجام داده بودند با ايمان و جهاد مقايسه مى كردند، كه قرآن صريحا مى گويد اين دو برابر نيستند، نه مقايسه (جهاد) با (عمران مسجدالحرام ) و (سقاية الحاج ) (دقت كنيد).

ثانيا: جمله( و الله لا يهدى القوم الظالمين ) نشان مى دهد كه اعمال گروه اول تواءم با ظلم بوده است، و اين در صورتى است كه در حال شرك واقع شده باشد، چه اينكه قرآن مى گويد: (ان الشرك لظلم عظيم ). اگر مقايسه ميان (ايمان ) و (سقايت حاج تواءم با ايمان و جهاد) بوده باشد جمله( و الله لا يهدى القوم الظالمين ) مفهومى نخواهد داشت.

ثالثا: آيه دوم مورد بحث كه مى گويد آن كسانى كه ايمان آوردند و هجرت كردند و جهاد نمودند مقام والاترى دارند، مفهومش اين است از كسانى كه ايمان و هجرت و جهاد نداشتند، برترند، و اين با حديث نعمان سازش ندارد، زيرا گفتگو كنندگان طبق آن حديث همه از مؤ منان بودند و شايد در مهاجرت و جهاد شركت داشتند.

رابعا: در آيات گذشته سخن از اقدام مشركان به عمران مساجد بود( ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد الله ) و آيات مورد بحث كه به دنبال آن قرار دارد، همان موضوع را تعقيب مى كند، و اين نشان مى دهد كه عمران مسجد الحرام و سقايت حاج در حال شرك موضوع بحث اين آيات است و اين چيزى است كه با روايت نعمان تطبيق نمى كند.

و تنها مطلبى كه ممكن است در برابر اين استدلالات گفته شود، اين است كه تعبير به (اعظم درجة ) نشان مى دهد كه هر دو طرف (مقايسه ) عمل خوبى هستند، اگر چه يكى از ديگرى برتر بوده است.

ولى جواب اين سخن روشن است، زيرا افعل تفضيل (صفت تفضيلى ) غالبا در مواردى به كار مى رود كه يك طرف مقايسه واجد فضيلت است، و طرف ديگر صفر مى باشد، مثلا بسيار شده است كه مى گويند (دير رسيدن بهتر از هرگز نرسيدن است )، مفهوم اين سخن آن (نيست كه هرگز به مقصد نرسيدن و تصادف كردن و نابودى ) چيز خوبى است، ولى (دير رسيدن ) از آن بهتر است، و يا اينكه در قرآن مى خوانيم (و الصلح خير) (سوره نساء 128): (صلح از جنگ بهتر است ) معنى اين جمله آن نيست كه جنگ چيز خوبى است، و يا اينكه مى خوانيم (و لعبد مؤ من خير من مشرك ) (سوره بقره آيه 221): (بنده با ايمان از بت پرست بهتر است ) آيا بت پرست خير و فضيلتى دارد؟ و در همين سوره توبه آيه 108 مى خوانيم:( لمسجداسس على التقوى من اول يوم احق ان تقوم فيه ) : (مسجدى كه اساس آن از روز نخست بر پايه تقوى گذارده شده است (از مسجد ضرار همان مسجدى كه منافقان براى ايجاد تفرقه ساخته بودند) براى عبادت شايسته تر است.

با اينكه مى دانيم عبادت در مسجد ضرار هيچ گونه شايستگى ندارد و نظير اين تعبيرات در قرآن و كلمات عرب و ساير زبانها فراوان است.

از مجموع آنچه گفته شد، نتيجه مى گيريم كه روايت (نعمان بن بشير) چون بر خلاف محتواى قرآن است بايد كنار گذارده شود، و آنچه با ظاهر آيات مى سازد همان حديث مشهورى است كه در آغاز بحث تحت عنوان نزول بيان كرديم، و اين فضيلتى است براى پيشواى بزرگ اسلام على (عليه‌السلام ).

خداوند همه ما را به پيروى از حق و پيروى از اينگونه پيشوايان ثابت قدم بدارد، و چشم و گوش باز و فكر دور از تعصب و عنايت كند.

2- از آيات فوق استفاده مى شود كه مقام (رضوان ) كه از بزرگترين مواهب و مقاماتى است كه خداوند به مؤ منان و مجاهدان مى بخشد، چيزى است غير از باغهاى بهشت و نعمتهاى جاويدانش و غير از رحمت گسترده پروردگار (شرح اين موضوع به خواست خدا در ذيل آيه 72 همين سوره در تفسير جمله (و رضوان من الله اكبر) خواهد آمد).

آيه (23) و (24) و ترجمه

( يأيها الذين أمنوا لا تتخذوا أبأكم و إخونكم أولياء إن استحبوا الكفر على الايمن و من يتولهم منكم فأولئك هم الظلمون ) (23)( قل إن كان أباؤ كم و أبناؤ كم و إخونكم و أزوجكم و عشيرتكم و أمول اقترفتموها و تجرة تخشون كسادها و مسكن ترضونها أحب إليكم من الله و رسوله و جهاد فى سبيله فتربصوا حتى يأتى الله بأ مره و الله لا يهدى القوم الفسقين ) (24)

ترجمه:

23- اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر گاه پدران و برادران شما كفر را بر ايمان ترجيح دهند آنها را ولى (و يار و ياور و تكيه گاه ) خود قرار ندهيد و كسانى كه آنها را ولى خود قرار دهند ستمگرند.

24- بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما و اموالى كه به دست آورده ايد و تجارتى كه از كساد شدنش بيم داريد و مساكن مورد علاقه شما، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است در انتظار اين باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند و خداوند جمعيت نا فرمانبردار را هدايت نمى كند.

تفسير

همه چيز فداى هدف و براى خدا

آخرين وسوسه و بهانه اى كه ممكن بود براى گروهى از مسلمانان در برابر دستور پيكار با بت پرستان پيدا شود و طبق بعضى از تفاسير پيدا شد اين بود كه آنها فكر مى كردند كه از يك سو در ميان مشركان و بت پرستان، خويشاوندان و بستگان نزديك آنها وجود دارند، گاهى پدر مسلمان شده و پسر در شرك باقى مانده، گاهى به عكس پسران راه توحيد را پيش گرفته اند و پدران همچنان در تاريكى شرك باقى مانده اند، و همچنين در مورد برادران و همسران و عشيره و قبيله، اگر بنا شود با همه مشركان پيكار كنند بايد از خويشاوندان و قبيله خود چشم بپوشند!.

از سوى ديگر سرمايه ها و تجارت آنان تا حد زيادى در دست مشركان بود، با آمد و شد آنها به مكه آنرا رونق مى بخشيدند.

و از سوى سوم خانه هاى مرفه و نسبتا آبادى در مكه داشتند كه در صورت درگيرى با مشركان ممكن بود به ويرانى بكشد، و يا با تعطيل مراسم حج از طرف مشركان از ارزش و استفاده بيفتد.

آيات فوق ناظر به حال اينگونه اشخاص است، و با بيان قاطعى به آنها پاسخ صريح مى دهد، نخست مى گويد:

(اى كسانى كه ايمان آورده ايد پدران و برادران خود را در صورتى كه كفر را بر ايمان مقدم دارند يار و ياور و متحد و ولى خود قرار ندهيد)( يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا آبائكم و اخوانكم اولياء ان استحبوا الكفر على الايمان )

پس به عنوان تاءكيد اضافه مى كند: (كسانى كه از شما آنها را به يارى و دوستى برگزينند ستمكارانند).( و من يتولهم منكم فاولئك هم الظالمون ) .

چه ظلمى از اين بالاتر كه انسان با پيوند دوستى با بيگانگان و دشمنان حق، هم به خويشتن ستم كند و هم به جامعهاى كه تعلق به آن دارد، و هم به فرستاده خدا!.

در آيه بعد به خاطر اهميت فوق العاده موضوع، همين مطلب با شرح و تاءكيد و تهديد بيشترى بيان مى شود، روى سخن را به پيامبر كرده، مى فرمايد:

(به آنها بگو اگر پدران، و فرزندان، و برادران، و همسران، و عشيره و قبيله شما، و اموال و سرمايه هائى كه جمع آورى كرده ايد، و تجارتى كه از كساد آن بيم داريد و مساكن مرفهى كه در مورد رضايت و علاقه شما است، در نظرتان محبوبتر از خدا و پيامبر او و جهاد در راهش مى باشد، در انتظار باشيد كه مجازات و كيفر شديدى از ناحيه خدا بر شما نازل گردد)( قل ان كان آبائكم و ابنائكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد فى سبيله فتربصوا حتى ياتى الله بامره ) .

و از آنجا كه ترجيح اين امور بر رضاى خدا و جهاد يك نوع نافرمانبردارى و فسق آشكار است و دلباختگان زرق و برق زندگى مادى شايستگى هدايت الهى را ندارند در پايان آيه اضافه مى كند: خداوند گروه فاسقان را هدايت نمى كند( و الله لا يهدى القوم الفاسقين )

در تفسير على بن ابراهيم قمى چنين نقل شده: (لما اذن امير المؤ منين ان لا يدخل المسجد الحرام مشرك بعد ذلك جزعت قريش جزعا شديدا و قالوا ذهبت تجارتنا، و ضاعت عيالنا، و خربت دورنا، فانزل الله فى ذلك قل (يا محمد) ان كان آبائكم....).

: هنگامى كه امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) (در مراسم حج ) اعلام كرد كه بعد از اين هيچ مشركى حق ورود به مسجد الحرام را ندارد فرياد (مؤ منان ) قريش برخاست و گفتند تجارت ما از ميان رفت، خانواده هاى ما ضايع شد، و خانه هايمان ويران گشت، آيات فوق نازل شد (و به آنها پاسخ گفت ).)

در آيات بالا خطوط اصلى ايمان راستين از ايمان آلوده به شرك و نفاق ترسيم شده است و حد فاصل ميان مؤ منان واقعى و افراد ضعيف الايمان مشخص گرديده و با صراحت مى گويد كه اگر سرمايه هاى هشتگانه زندگى مادى كه چهار قسمت آن مربوط به نزديكترين خويشاوندان (پدران و فرزندان و برادران و همسران )، و يك قسمت مربوط به گروه اجتماعى و عشيره و قبيله است، و قسمت ديگرى مربوط به سرمايه ها و اندوخته ها، و قسمتى مربوط به رونق تجارت و كسب و كار، و سرانجام قسمتى به خانه هاى مرفه ارتباط دارد، در نظر انسان پرارزشتر و گرانبهاتر از خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و جهاد و اطاعت فرمان او است تا آنجا كه حاضر نيست آنها را فداى دين كند، معلوم مى شود ايمان واقعى و كامل تحقق نيافته است.

آن روز حقيقت و روح ايمان با تمام ارزشهايش تجلى مى كند كه در مورد چنين فداكارى و گذشت ترديد نداشته باشد.

بعلاوه آنها كه آماده چنين گذشتى نيستند در واقع به خويش و جامعه خويش ستم مى كنند، و حتى از آنچه مى ترسند در آن خواهند افتاد، زيرا ملتى كه در گذرگاه هاى تاريخ و لحظات سرنوشت آماده چنين فداكاريهائى نباشند دير يا زود مواجه با شكست مى شود و همان خويشاوندان و اموال و سرمايه هائى كه به خاطر دلبستگى به آن از جهاد چشم پوشيده است به خطر مى افتند و در چنگال دشمن نيست و نابود خواهند شد.

در اينجا بدو نكته بايد توجه كرد:

1- آنچه در آيات فوق مى خوانيم مفهومش بريدن پيوندهاى دوستى و محبت با خويشاوندان و ناديده گرفتن سرمايه هاى اقتصادى و سوق دادن به ترك عواطف انسانى نيست، بلكه منظور اين است كه بر سر دوراهيها نبايد عشق زن و فرزند و مال و مقام و خانه و خانواده مانع از اجراى حكم خدا و گرايش به جهاد گردد و انسان را از هدف مقدسش باز دارد.

لذا اگر انسان بر سر دو راهى نباشد رعايت هر دو بر او لازم است.

در آيه 15 سوره لقمان درباره پدران و مادران بتپرست مى خوانيم:( و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنيا معروفا ) : (اگر آنها به تو اصرار دارند كه چيزى را كه شريك خدا نمى دانى براى او شريك قرار دهى هرگز از آنها اطاعت مكن ولى در زندگى دنيا با آنها به نيكى رفتار كن.

2- جمله (فتربصوا حتى ياتى الله بامره ) يك تفسير آن همان است كه در بالا گفتيم يعنى تهديدى است از ناحيه خداوند به كسانى كه منافع مادى خويش را بر رضاى خدا مقدم مى شمرند و چون اين تهديد به صورت سر بسته بيان شده اثر آن بيشتر و وحشت انگيزتر است، و درست به اين مى ماند كه انسان به كسى كه زير دست او است مى گويد اگر از انجام وظيفه ات خوددارى كردى من هم كار خود را خواهم كرد.

احتمال ديگرى در تفسير اين جمله نيز وجود دارد و آن اينكه: خداوند مى گويد (اگر شما حاضر به چنين فداكارى نباشيد خداوند فرمان فتح و پيروزى پيامبرش را از راهى كه مى داند خواهد داد، و به طريقى كه خودش اراده كرده او را يارى مى دهد همانند آنچه در آيه 54 سوره مائده مى خوانيم:( يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه... )

(اى كسانى كه ايمان آورده ايد كسى كه از شما از دين خود مرتد شود زيانى به خدا نمى رساند، زيرا خداوند به زودى گروهى را بر مى انگيزد كه هم او آنها را دوست مى دارد و هم آنها خدا را).

گذشته و امروز در گرو اين دستور است:

3- ممكن است كسانى چنين فكر كنند، آنچه در آيات بالا آمده مخصوص مسلمانان نخستين است و متعلق به تاريخ گذشته، ولى اين اشتباه بزرگى است، اين آيات نه تنها ديروز بلكه امروز و فرداى مسلمانان را در برمى گيرد.

اگر آنها داراى ايمان محكم و آمادگى براى جهاد و فداكارى و در صورت لزوم هجرت نباشند، و منافع مادى خويش را بر رضاى خدا مقدم بشمرند، و به خاطر دلبستگيهاى زياد به زن و فرزند و مال و ثروت و تجملات زندگى از فداكارى مضايقه كنند، آينده آنها تاريك است، نه تنها آينده، امروز هم در خطر خواهند بود، و همه ميراثهاى گذشته و افتخاراتشان از ميان خواهد رفت، منابع حياتيشان به دست ديگران خواهد افتاد، و زندگى براى آنان مفهومى نخواهد داشت، كه (زندگى ايمان است و جهاد در سايه ايمان!)

آيات فوق به عنوان يك شعار بايد به تمام فرزندان و جوانان مسلمانان تعليم گردد، و روح فداكارى و سلحشورى و ايمان در آنها زنده شود، و بتوانند ميراثهاى خود را پاسدارى كنند.