تفسیر نمونه جلد ۷

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26149
دانلود: 3389


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 68 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26149 / دانلود: 3389
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 7

نویسنده:
فارسی

آيه (25) تا (27) و ترجمه

( لقد نصركم الله فى مواطن كثيرة و يوم حنين إ ذ اءعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيا و ضاقت عليكم الا رض بما رحبت ثم وليتم مدبرين ) (25)( ثم أنزل الله سكينته على رسوله و على المؤ منين و اءنزل جنودا لم تروها و عذب الذين كفروا و ذلك جزاء الكفرين ) (26)( ثم يتوب الله من بعد ذلك على من يشاء و الله غفور رحيم ) (27)

ترجمه:

25- خداوند شما را در ميدانهاى زيادى يارى كرد (و بر دشمن پيروز شديد) و در روز حنين (نيز يارى نمود) در آن هنگام كه فزونى جمعيتتان شما را به اعجاب آورده بود، ولى هيچ مشكلى را براى شما حل نكرد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد سپس پشت (به دشمن ) كرده فرار نموديد.

26- سپس خداوند سكينه خود را بر رسولش و بر مؤ منان نازل كرد، و لشكرهائى فرستاد كه شما نمى ديديد و كافران را مجازات كرد و اين است جزاى كافران!

27- سپس خداوند پس از اين توبه هر كس را بخواهد (و شايسته ببيند) مى پذيرد و خداوند آمرزنده و مهربان است.

تفسير

انبوه جمعيت به تنهائى كارى نمى كند

در آيات گذشته ديديم كه خداوند مسلمانان را دعوت به فداكارى همه جانبه در مسير جهاد و برانداختن ريشه شرك و بت پرستى مى كند، و به آنها كه عشق زن و فرزند، اقوام و خويشاوندان، و مال و ثروت آنچنان روحشان را فرا گرفته كه حاضر به فداكارى و جهاد نيستند، شديدا اخطار مى كند.

به دنبال آن، در آيات مورد بحث، به مساءله مهمى اشاره مى كند كه هر رهبرى در لحظات حساس بايد پيروان خود را به آن متوجه سازد، و آن اينكه:

اگر عشق مال و فرزند گروهى از افراد ضعيف الايمان را از جهاد بزرگى كه با مشركان در پيش داشتند باز دارد، نبايد گروه مؤ منان راستين از اين موضوع نگرانى به خود راه دهند، براى اينكه خداوند نه در آن روزهائى كه نفراتشان كم بود (مانند ميدان جنگ بدر) آنها را تنها گذارد، و نه در آن روز كه جمعيتشان چشم پر كن بود (مانند ميدان جنگ حنين )، انبوه جمعيت دردى را از آنها دوا كرد، بلكه در هر حال يارى خدا و مددهاى او بود كه باعث پيروزيشان شد.

لذا در آيه نخست مى گويد (خداوند شما را در موارد بسيارى يارى كرد)( لقد نصركم الله فى مواطن كثيرة ) (مواطن ) جمع (موطن ) به معنى محلى است كه انسان براى اقامت دائمى يا موقت انتخاب مى كند. ولى يكى از معانى آن ميدان هاى جنگ مى باشد به تناسب اينكه جنگجويان مدتى كوتاه يا طولانى در آن اقامت مى كنند.

سپس اضافه مى كند (و در روز (حنين ) شما را يارى نمود، در آن روز كه فزونى جمعيتتان مايه اعجاب شما بود)( و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم ) .

تعداد لشكر اسلام را در اين جنگ دوازده هزار نفر، و بعضى ده هزار يا هشت هزار نوشته اند، ولى روايات مشهور و صحيح دوازده هزار را تاييد مى كنند، كه در هيچيك از جنگهاى اسلامى تا آن روز اين عدد سابقه نداشت، آنچنان كه بعضى از مسلمانان مغرورانه گفتند: (لن نغلب اليوم )! (هيچگاه با اين همه جمعيت امروز شكست نخواهيم خورد).

اما چنانكه در شرح غزوه (حنين ) به خواست خدا خواهيم گفت، اين انبوه جمعيت كه گروهى از آنها از افراد تازه مسلمان و ساخته نشده بودند، موجب فرار لشكر و شكست ابتدائى شد، ولى سرانجام لطف خدا آنها را نجات داد.

اين شكست ابتدائى چنان بود كه قرآن اضافه مى كند: (زمين با آنهمه وسعتش بر شما تنگ شد)( و ضاقت عليكم الارض بما رحبت ) .

(سپس پشت به دشمن كرده و فرار نموديد)( ثم وليتم مدبرين ) .

در اين موقع كه سپاه اسلام در اطراف سرزمين حنين پراكنده شده بود، و جز گروه كمى با پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) باقى نمانده بودند، و پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به خاطر فرار آنها شديدا نگران و ناراحت بود، (خداوند آرامش و اطمينان خويش را بر پيامبرش و بر مؤ منان فرستاد)( ثم انزل الله سكينته على رسوله و على المؤ منين ) .

(و هم چنين لشكريانى كه شما نمى ديديد، براى تقويت و ياريتان فرو فرستاد)( و انزل جنودا لم تروها ) .

همانگونه كه در ذيل آيات مربوط به (غزوه بدر) گفتيم نزول اين ارتش نامرئى الهى براى تحكيم و تقويت روح مسلمانان و ايجاد نيروى ثبات و استقامت در جان و دل آنان بود، نه اينكه فرشتگان و نيروهاى غيبى در جنگ شركت كرده باشند.

و در پايان نتيجه نهائى جنگ حنين را چنين بيان مى كند: (خداوند افراد بى ايمان و بت پرست را كيفر داد) (گروهى كشته و گروهى اسير و جمعى پا به فرار گذاردند آنچنان كه از دسترس ارتش اسلام خارج شدند)( و عذب الذين كفروا ) .

(و اين است كيفر افراد بى ايمان )!( و ذلك جزاء الكافرين ) .

ولى با اين حال درهاى توبه و بازگشت را به روى اسيران و فرار كنندگان از كفار باز گذارد كه اگر مايل باشند به سوى خدا باز گردند و آئين حق را بپذيرند، لذا در آخرين آيه مورد بحث مى گويد: (سپس خداوند بعد از اين جريان توبه هر كس را بخواهد (و او را شايسته و آماده براى توبه واقعى بداند) مى پذيرد)( ثم يتوب الله من بعد ذلك على من يشاء ) .

جمله (يتوب ) كه با فعل مضارع ذكر شده و دلالت بر استمرار دارد مفهومش اين است كه درهاى توبه و بازگشت همچنان به روى آنها باز و گشوده است.

(چرا كه خداوند آمرزنده و مهربان است هيچگاه درهاى توبه را به روى كسى نمى بندد، و از رحمت گسترده خود كسى را نوميد نمى سازد( و الله غفور رحيم ) .

اكنون كه تفسير آيات به طور فشرده روشن شد، بايد به نكات مهمى كه در لابلاى همين بحث وجود دارد، توجه كرد:

1- (غزوه عبرت انگيز حنين )

(حنين ) سرزمينى است در نزديكى شهر طائف و چون اين غزوه در آنجا واقع شد به نام غزوه حنين معروف شده، و در قرآن از آن تعبير به (يوم حنين ) شده است نام ديگر آن غزوه (اوطاس ) و غزوه (هوازن ) است (اوطاس نام سرزمينى در همان حدود، و هوازن نام يكى از قبائلى است كه در آن جنگ با مسلمانان درگير بودند).

اين (غزوه ) از آنجا شروع شد كه بنا بگفته (ابن اثير) در كامل طايفه بزرگ (هوازن ) هنگامى كه از فتح مكه با خبر شدند رئيسشان (مالك بن عوف ) آنها را جمع كرد و به آنها گفت ممكن است (محمد) بعد از فتح مكه به جنگ با آنها برخيزد، و آنها گفتند پيش از آنكه او با ما نبرد كند صلاح در اين است كه ما پيش دستى كنيم.

هنگامى كه اين خبر به گوش پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسيد به مسلمانان دستور داد آماده حركت به سوى سرزمين هوازن شوند.

گرچه درباره جريان اين جنگ و كليات آن در ميان مورخان تقريبا اختلافى نيست ولى در جزئيات آن روايات گوناگونى ديده مى شود كه كاملا متفق نيستند و ما آنچه را ذيلا به طور فشرده مى آوريم طبق روايتى است كه مرحوم طبرسى در (مجمع البيان ) آورده است.

در آخر ماه رمضان يا در ماه شوال سنه هشتم هجرت بود كه رؤ ساى طايفه هوازن نزد مالك بن عوف جمع شدند و اموال و فرزندان و زنان خود را بهمراه آوردند تا به هنگام درگيرى با مسلمانان هيچكس فكر فرار در سر نپروراند و به اين ترتيب وارد سرزمين (اوطاس ) شدند.

پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پرچم بزرگ لشكر را بست و به دست على (عليه‌السلام ) داد و تمام كسانى كه براى فتح مكه پرچمدار بخشى از لشكر اسلام بودند بدستور پيامبر با همان پرچم به سوى ميدان حنين حركت كردند. پيامبر مطلع شد كه (صفوان ابن امية ) مقدار زيادى زره در اختيار دارد به نزد او فرستاد و يك صد زره به عنوان عاريت از او خواست، (صفوان ) سؤ ال كرد براستى عاريه است يا غصب؟ پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: عاريه اى است كه ما آنرا تضمين مى كنيم و سالم بر مى گردانيم صفوان يكصد زره به عنوان عاريت به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) داد، و خود شخصا با حضرت حركت كرد.

دو هزار نفر از مسلمانانى كه در فتح مكه اسلام را پذيرفته بودند به اضافه ده هزار نفر سربازان اسلام كه همراه پيامبر براى فتح مكه آمده بودند كه مجموعا دوازده هزار نفر مى شدند براى ميدان جنگ حركت كردند.

(مالك بن عوف ) كه مرد پر جرئت و با شهامتى بود به قبيله خود دستور داد غلافهاى شمشير را بشكنند و در شكافه اى كوه و دره هاى اطراف، و لابلاى درختان، بر سر راه سپاه اسلام كمين كنند، و به هنگامى كه در تاريكى اول صبح مسلمانان به آنجا رسيدند يكباره به آنان حمله ور شوند و لشكر را در هم بكوبند.

او اضافه كرد: محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با مردان جنگى هنوز روبرو نشده است تا طعم شكست را بچشد!.

هنگامى كه پيامبر نماز صبح را با ياران خواند فرمان داد به طرف سرزمين (حنين ) سرازير شدند، در اين موقع بود كه ناگهان لشكر (هوازن ) از هر سو مسلمانان را زير رگبار تيرهاى خود قرار دادند گروهى كه در مقدمه لشكر قرار داشتند (و در ميان آنها تازه مسلمانان مكه بودند) فرار كردند، و اين امر سبب شد كه باقيمانده لشكر به وحشت بيفتند و فرار كنند.

خداوند در اينجا آنها را با دشمنان به حال خود واگذارد و موقتا دست از حمايت آنها برداشت زيرا به جمعيت انبوه خود مغرور بودند، و آثار شكست در آنان آشكار گشت.

اما على (عليه‌السلام ) كه پرچمدار لشكر بود با عده كمى در برابر دشمن ايستادند و همچنان به پيكار ادامه دادند.

(در اين هنگام پيامبر در قلب سپاه قرار داشت ). و عباس عموى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و چند نفر ديگر از بنى هاشم كه مجموعا از نه نفر تجاوز نمى كردند و دهمين آنها (ايمن ) فرزند (ام ايمن ) بود اطراف پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را گرفتند.

مقدمه سپاه به هنگام فرار و عقب نشينى از كنار پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گذشت، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به عباس كه صداى بلند و رسائى داشت دستور داد فورا از تپه اى كه در آن نزديكى بود بالا رود و به مسلمانان فرياد زند (يا معشر المهاجرين و الانصار يا اصحاب سورة البقرة يا اهل بيعت الشجرة الى اين تفرون هذا رسول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )).

(اى گروه مهاجران و انصار! و اى ياران سوره بقره! و اى اهل بيعت شجره! به كجا فرار مى كنيد؟ پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اين جا است!).

هنگامى كه مسلمانان صداى عباس را شنيدند باز گشتند و گفتند (لبيك، لبيك ) مخصوصا انصار در اين بازگشت پيش قدم بودند، و حمله سختى از هر جانب به سپاه دشمن كردند، و با يارى پروردگار به پيشروى ادامه دادند، آنچنان كه طايفه (هوازن ) به طرز وحشتناكى به هر سو پراكنده شدند و پيوسته مسلمانان آنها را تعقيب مى كردند.

حدود يكصد نفر از سپاه دشمن كشته شد و اموالشان به غنيمت به دست مسلمانان افتاد و گروهى نيز اسير شدند).

و در پايان اين نقل تاريخى مى خوانيم كه پس از پايان جنگ نمايندگان قبيله هوازن خدمت پيامبر آمدند و اسلام را پذيرفتند و پيامبر محبت زياد به آنها كرد و حتى (مالك بن عوف ) رئيس و بزرگ آنها اسلام را پذيرفت، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اموال و اسيرانش را به او بر گرداند، و رياست مسلمانان قبيله اش را به او واگذار كرد.

در حقيقت عامل مهم شكست مسلمانان در آغاز كار علاوه بر غرورى كه به خاطر كثرت جمعيت پيدا كردند وجود دو هزار نفر از افراد تازه مسلمان بود كه طبعا جمعى از منافقان، و عده اى براى كسب غنائم جنگى و گروهى بى هدف در ميان آنها وجود داشتند، و فرار آنها در بقيه نيز اثر گذاشت.

و عامل پيروزى نهائى، ايستادگى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و على (عليه‌السلام ) و گروه اندكى از ياران و يادآورى خاطره پيمانه اى پيشين و ايمان به خدا و توجه به حمايت خاص او بود.

2- چه كسانى فرار كردند؟

شك نيست كه در اين ميدان اكثريت قريب به اتفاق در آغاز كار فرار كردند، و باقيمانده را طبق روايت فوق ده نفر، و بعضى حتى چهار نفر، و بعضى حداكثر حدود يكصد نفر نوشته اند.

و از آنجا كه طبق بعضى از روايات مشهور خلفاى نخستين نيز در جمع فرار كنندگان بودند، بعضى از مفسران اهل سنت سعى دارند كه اين فرار را يك امر طبيعى معرفى كنند.

نويسنده (المنار) در اينجا مى گويد: (به هنگامى كه رگبار تيرهاى دشمن متوجه مسلمين شد، گروهى كه از مكه به سپاه اسلام ملحق شده بودند، و در ميان آنها منافقان و افراد ضعيف الايمان و جستجوگران غنيمت قرار داشتند فرار كردند، و پشت به ميدان نمودند، باقيمانده لشكر (طبعا) مضطرب و پريشان شد، آنها نيز طبق (عادت ) و نه از روى ترس! پا به فرار گذاشتند، و اين يك امر طبيعى است، كه به هنگام فرار كردن يك گروه بقيه بدون توجه متزلزل مى شوند بنابر اين فرار آنها به معنى ترك يارى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و رها كردن او در دست كفار نبود، كه مستحق غضب و خشم خداوند شوند)!

ما شرحى براى اين سخن ذكر نمى كنيم و داورى آن را به خوانندگان واگذار مى كنيم.

ذكر اين جمله نيز لازم است كه در (صحيح بخارى ) معتبرترين منابع اهل سنت، هنگامى كه سخن از هزيمت و فرار مسلمين در اين ميدان به ميان آورده، چنين نقل مى كند:

(فاذا عمر بن الخطاب فى الناس، و قلت ما شاءن الناس، قال امر الله، ثم تراجع الناس الى رسول الله...):

(ناگهان عمر بن خطاب در ميان مردم بود گفتم مردم چه كردند؟ گفت: قضاى الهى بود!، سپس مردم به سوى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بازگشتند).

(ولى اگر پيشداورى ها را كنار بگذاريم و قرآن را مورد توجه قرار دهيم مى بينيم كه گروه بندى در ميان فرار كنندگان قائل نشده است، بلكه همه را يكسان مذمت مى كند، كه پا به فرار گذاشتند).

نمى دانيم چه تفاوتى بين جمله (ثم وليتم مدبرين ) كه در آيات فوق خوانديم، و جمله ديگرى كه در آيه 16 سوره انفال گذشت مى باشد آنجا كه مى گويد:( و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحيزا الى فئة فقد باء بغضب من الله ) :

(هر كس پشت به دشمن كند، به غضب پروردگار گرفتار خواهد شد، مگر كسى كه به منظور حمله به دشمن و يا پيوستن به گروهى از سربازان تغيير مكان دهد).

بنابر اين اگر اين دو آيه را در كنار هم قرار دهيم ثابت مى شود كه مسلمانان در آن روز مگر گروه كمى مرتكب خطاى بزرگى شدند، منتها بعدا توبه كردند و بازگشتند.

3- ايمان و آرامش

(سكينة ) در اصل از ماده (سكون ) به معنى يك نوع حالت آرامش و اطمينان است، كه هر گونه شك و دودلى و ترس و وحشت را از انسان دور مى سازد، و او را در برابر حوادث سخت و پيچيده ثابت قدم مى گرداند، (سكينه ) با ايمان رابطه نزديكى دارد، يعنى زائيده ايمان است، افراد با ايمان هنگامى كه به ياد قدرت بى پايان خداوند مى افتند و لطف و مرحمت او را در نظر مى آورند، موجى از اميد در دلشان پيدا مى شود، و اينكه مى بينيم در بعضى از روايات (سكينه ) به ايمان تفسير شده و در بعضى ديگر به يك نسيم بهشتى در شكل و صورت انسان همه بازگشت به همين معنى مى كند.

در قرآن مجيد سوره فتح آيه 4 مى خوانيم:( هو الذى انزل السكينة فى قلوب المؤ منين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم ) : (او كسى است كه سكينه را در دلهاى مؤ منان فرو فرستاد، تا ايمانى بر ايمان آنها افزوده شود.

و در هر حال اين حالت فوق العاده روانى، موهبتى است الهى و آسمانى كه در پرتو آن، انسان مشكل ترين حوادث را در خود هضم مى كند، و يك دنيا آرامش و ثبات قدم در درون خويش احساس مى نمايد.

جالب توجه اينكه قرآن در آيات مورد بحث نمى گويد:( ثم انزل الله سكينة على رسوله و عليكم ) با اينكه تمام جمله هاى پيش از آن به صورت خطاب و با ضمير (كم ) ذكر شده است، بلكه مى گويد (على المؤ منين )،

اشاره به اينكه منافقان و آنها كه طالبان دنيا در ميدان جهاد بودند سهمى از اين (سكينه ) و آرامش نداشتند، و تنها اين موهبت نصيب افراد با ايمان مى شود.

و در روايات مى خوانيم: اين نسيم بهشتى با انبياء و پيامبران خدا بوده است به همين دليل در حوادثى كه هر كس در برابر آن كنترل خويش را از دست مى دهد آنها روحى آرام و عزمى راسخ، و اراده اى آهنين، و تزلزل ناپذير داشتند.

نزول (سكينه ) بر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در ميدان (حنين ) همانگونه كه گفتيم براى رفع اضطرابى بود كه از فرار كردن جمعيت به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دست داده بود، و گر نه او در اين صحنه چون كوه ثابت و پا بر جا بود، و هم چنين على (عليه‌السلام ) و گروه كوچكى از مسلمانان!

4 در آيات فوق اشاره به نصرت خداوند نسبت به مسلمانان در (مواطن كثيرة ) (ميدانهاى بسيار) شده است.

درباره تعداد جنگهائى كه پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شخصا در آن مبارزه كرد، يا با مسلمانان بود اما شخصا جنگ نكرد، و هم چنين ميدانهائى كه سپاه اسلام در مقابل دشمنان قرار گرفت، ولى پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در آن حضور نداشت، در ميان مورخان گفتگو بسيار است، ولى از بعضى از روايات كه از طرق اهل بيت به ما رسيده استفاده مى شود كه عدد آنها به هشتاد مى رسيد.

در كتاب (كافى ) نقل شده كه يكى از خلفاى عباسى نذر كرده بود كه اگر از مسموميت نجات يابد، مال كثيرى به فقرا بدهد، هنگامى كه بهبودى يافت، فقهائى كه اطراف او بودند درباره مبلغ آن اختلاف كردند و هيچكدام مدرك روشنى نداشتند، سرانجام از امام نهم (حضرت محمد بن على النقى (عليه‌السلام )

سؤ ال كرد، فرمود (كثير) (هشتاد) است، وقتى از علت آن سؤ ال كردند حضرت به آيه فوق اشاره كرد و فرمود ما تعداد ميدانهاى نبرد اسلام و كفر را كه در آن مسلمانان پيروز شدند برشمرديم، عدد آن هشتاد بود.

5- نكته اى كه توجه به آن امروز براى مسلمانان نهايت لزوم را دارد، اين است كه از حوادثى چون حادثه (حنين ) تجربه بيندوزند، و بدانند كثرت نفرات و جمعيت انبوهشان هرگز نبايد مايه غرورشان گردد، از جمعيت انبوه به تنهائى كارى ساخته نيست، مساءله مهم وجود افراد ساخته شده و مؤ من و مصمم است، هر چند گروه كوچكى باشند، همانگونه كه يك گروه كوچك سرنوشت جنگ (حنين ) را تغيير داد، بعد از آنكه انبوه جمعيت تا آزموده و ساخته نشده مايه هزيمت و شكست شده بودند.

مهم اين است كه افراد آنچنان با روح ايمان و استقامت و فداكارى پرورش يابند كه دلهايشان مركز سكينه الهى گردد، و در برابر سختترين طوفانهاى زندگى چون كوه پا بر جا و آرام بايستند.

آيه (28) و ترجمه

( يأيها الذين أمنوا إنما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و إن خفتم عيلة فسوف يغنيكم الله من فضله إن شاء إن الله عليم حكيم ) (28)

ترجمه:

28- اى كسانى كه ايمان آورده ايد مشركان ناپاكند لذا نبايد پس از امسال نزديك مسجد الحرام شوند و اگر از فقر مى ترسيد خداوند شما را از فضلش، هر گاه بخواهد، بى نياز مى سازد خداوند دانا و حكيم است.

تفسير

مشركان حق ورود به مسجد الحرام را ندارند

گفتيم يكى از فرمانهاى چهارگانه اى كه على (عليه‌السلام ) در مراسم حج سال نهم هجرت، به مردم مكه ابلاغ كرد اين بود كه از سال آينده هيچ يك از مشركان حق ورود به مسجد الحرام و طواف خانه كعبه را ندارد، آيه فوق اشاره به اين موضوع و فلسفه آن است.

نخست مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد مشركان آلوده و ناپاكند، بنابر اين نبايد بعد از امسال نزديك مسجد الحرام شوند)( يا ايها الذين آمنوا انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا ) .

آيا اين آيه دليل بر نجس بودن مشركان به همان مفهوم فقهى است يا نه؟ در ميان فقهاء و مفسران گفتگو است، و براى تحقيق معنى آيه لازم است روى كلمه (نجس ) قبلا بررسى شود.

(نجس ) بر وزن (هوس ) معنى مصدرى دارد، و به عنوان تاءكيد و مبالغه به معنى وصفى نيز به كار مى رود.

(راغب ) در كتاب (مفردات ) درباره معنى اين كلمه مى گويد: (نجاست و نجس ) به معنى هر گونه پليدى است و آن بر دو گونه است، يك نوع پليدى حسى، و ديگرى پليدى باطنى است.

و (طبرسى ) در (مجمع البيان ) مى گويد: به هر چيزى كه طبع انسان از آن متنفر است (نجس ) گفته مى شود.

به همين دليل اين واژه در موارد زيادى به كار مى رود كه مفهوم آن يعنى نجاست و آلودگى ظاهرى وجود ندارد، مثلا دردهائى را كه دير درمان مى پذيرد، عرب نجس مى گويد، اشخاص پست و شرور با اين كلمه توصيف مى شوند، پيرى و فرسودگى بدن را نيز نجس مى نامند.

و از اينجا روشن مى شود كه با توجه به آيه فوق به تنهائى نمى توان قضاوت كرد كه اطلاق كلمه (نجس ) بر مشركان به اين خاطر است كه جسم آنها آلوده است، همانند آلوده بودن خون و بول و شراب و يا اينكه به خاطر عقيده بت پرستى يك نوع آلودگى درونى دارند. و به اين ترتيب براى اثبات نجاست كفار به اين آيه نميتوان استدلال كرد، بلكه بايد دلائل ديگرى را جستجو كنيم.

سپس در پاسخ افراد كوته بينى كه اظهار مى داشتند اگر پاى مشركان از مسجد الحرام قطع شود، كسب و كار و تجارت ما از رونق مى افتد، و فقير و بيچاره خواهيم شد، مى گويد: (و اگر از فقر و احتياج مى ترسيد، به زودى خداوند اگر بخواهد از فضلش شما را بى نياز مى سازد)( و ان خفتم عيلة فسوف يغنيكم الله من فضله ان شاء )

همانگونه كه به عالى ترين وجهى بى نياز ساخت، و با گسترش اسلام در عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سيل زائران خانه خدا به سوى مكه به حركت در آمد، و اين موضوع تا به امروز ادامه دارد، و مكه كه از نظر جغرافيائى در مناسبترين شرايط قرار دارد، و در ميان يك مشت كوههاى خشك و سنگلاخهاى بى آب و علف است، به صورت يك شهر بسيار آباد و يك كانون مهم داد و ستد و تجارت درآمده است.

و در پايان آيه اضافه مى كند: (خداوند عليم و حكيم است )( ان الله عليم حكيم ) .

و هر دستورى مى دهد بر طبق حكمت است و از نتايج آينده آن كاملا آگاه و با خبر مى باشد.