تفسیر نمونه جلد ۷

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26156
دانلود: 3389


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 68 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26156 / دانلود: 3389
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 7

نویسنده:
فارسی

آيه (194) و (195) و ترجمه

( إن الذين تدعون من دون الله عباد أمثالكم فادعوهم فليستجيبوا لكم إن كنتم صدقين ) (194)( ألهم أرجل يمشون بها أم لهم أيد يبطشون بها أم لهم أعين يبصرون بها أم لهم أذان يسمعون بها قل ادعوا شركأكم ثم كيدون فلا تنظرون ) (195)

ترجمه:

194 آنهائى را كه غير از خدا مى خوانيد (و پرستش مى كنيد) بندگانى همچون خود شما هستند، آنها را بخوانيد و اگر راست مى گوئيد بايد به شما پاسخ دهند (و تقاضايتان را بر آورند).

195- آيا (آنها لا اقل همانند خود شما) پاهائى دارند كه با آن راه بروند؟ يا دستهائى دارند كه با آن چيزى را بگيرند (و كارى انجام دهند)؟ يا چشمانى دارند كه با آن ببينند؟ يا گوشهائى دارند كه با آن بشنوند؟ (نه، هرگز، هيچكدام ) بگو (اكنون كه چنين است ) اين بتهائى را كه شريك خدا قرار دادهايد (بر ضد من ) بخوانيد و براى من نقشه بكشيد و لحظه اى مهلت ندهيد (تا بدانيد كارى از آنها ساخته نيست!).

تفسير

اين دو آيه همچنان بحثهاى توحيد و مبارزه با شرك را ادامه مى دهد، و بحثهائى را كه در اين زمينه در آيات قبل بوده تكميل مى كند، شرك در عبادت و پرستش غير خدا را عملى سفيهانه و دور از منطق و عقل معرفى مى نمايد.

دقت در مضمون اين دو آيه نشان مى دهد كه با چهار دليل، منطق بت پرستان ابطال گرديده و سر اينكه قرآن با استدلالهاى مختلف، پيرامون اين مسأله بحث مى كند و هر زمان برهانى تازه ارائه مى دهد اين است كه شرك بدترين دشمن ايمان و سعادت فرد و جامعه است، و چون ريشه ها و شاخه هاى گوناگونى در افكار بشر دارد، و هر زمان به شكل تازهاى ظهور مى كند و جوامع انسانى را مورد تهديد قرار مى دهد لذا قرآن از هر فرصتى براى قطع اين ريشه خبيث و شاخه هايش استفاده مى كند.

نخست مى گويد: (آنهائى را كه شما جز خدا مى خوانيد و عبادت مى كنيد و از آنان يارى مى طلبيد بندگانى همچون خود شما هستند)!( ان الذين تدعون من دون الله عباد امثالكم ) .

بنابر اين معنى ندارد كه انسان در مقابل چيزى كه مثل خود او است، به سجده بيفتد و دست نياز به سوى او دراز كند و مقدرات و سرنوشتش را در دست او بداند.

به تعبير ديگر: مفهوم آيه اين است كه اگر دقت كنيد مى بينيد، آنها هم جسم دارند و اسير زنجير مكان و زمان هستند و محكوم قوانين طبيعتند و هم محدود از نظر عمر و زندگى و توانائيهاى ديگر، خلاصه هيچ امتيازى بر شما ندارند، تنها با خيال و وهم و امتيازى براى آنها ساخته ايد.

در اينكه چرا در اين آيه به معبودهاى بت پرستان (عباد) كه جمع (عبد) به معنى بنده است اطلاق شده در حالى كه عبد را به موجود زنده مى گويند، تفسيرهاى متعددى وجود دارد.

نخست اينكه ممكن است اشاره به معبودهاى انسانى، همچون مسيح براى مسيحيان، و فرشتگان براى بتپرستان عرب، و امثال آن بوده باشد.

ديگر اينكه ممكن است روى توهمى كه آنها پيرامون بتها داشتند با آنها سخن گفته باشد كه اگر فرضا آنها داراى عقل و شعورى هم باشند، موجودى برتر از شما نخواهند بود.

سوم اينكه (عبد) در لغت گاهى به معنى موجودى كه تحت تسلط و فرمان ديگرى است و در برابر آن خاضع است هر چند عقل و شعور نداشته باشد نيز گفته شده، از جمله به جاده اى كه مرتبا از آن رفت و آمد مى كنند (معبد) (بر وزن مقدم ) گفته شده است.

سپس اضافه مى كند اگر فكر مى كنيد آنها قدرت و شعورى دارند (آنها را بخوانيد ببينيد آيا شما را جواب مى دهند اگر راست مى گوئيد)( فادعوهم فليستجيبوا لكم ان كنتم صادقين ) .

و اين دومين دليلى است كه براى ابطال منطق آنها بيان شده و آن اينكه سكوت مرگبارشان نشانه بى عرضگى آنها و عدم قدرتشان بر هر چيز است.

در سومين بيان روشن مى سازد كه آنها حتى از بندگان خود پست تر و ناتوان ترند: (خوب بنگريد آيا آنها لا اقل همانند شما پاهائى دارند كه با آن راه بروند)( ألهم ارجل يمشون بها )

(يا دستهايى دارند كه با آن چيزى را بگيرند و كارى انجام دهند)( ام لهم ايد يبطشون بها ) .

(يا چشمهائى دارند كه با آن ببينند)( ام لهم اعين يبصرون بها )

(يا گوشهائى دارند كه با آن بشنوند( ام لهم اذان يسمعون بها )

به اين ترتيب آنها به قدرى ضعيفند، كه حتى براى جابجا شدن نياز به كمك شما دارند و براى دفاع از موجوديت خود، نيازمند به حمايت هستند، نه چشم بينا، نه گوش شنوا و نه هيچ احساس ديگرى در آنها وجود ندارد.

سرانجام در پايان آيه ضمن تعبير ديگرى كه در حكم چهارمين استدلال است مى گويد: (بگو اى پيامبر اين معبودهائى را كه شما شريك خدا قرار داده ايد

بر ضد من بخوانيد و همگى دست به دست هم دهيد و براى من تا آنجا كه مى توانيد نقشه بكشيد و در اين كار هيچگونه تاءخير روا مداريد، ببينيم با اين حال كارى از همه شما ساخته است )؟( قل ادعوا شركائكم ثم كيدون فلا تنظرون )

يعنى اگر من دروغ مى گويم و آنها مقربان خدا هستند و من به حريم احترامشان جسارت كرده ام، پس چرا آنها مرا غضب نمى كنند، و نيروى آنها و شما كمترين تاءثيرى در وضع من ندارد، بنابر اين بدانيد اينها موجودات غير مؤ ثرى هستند كه توهمات شما به آنها نيرو بخشيده!.

آيه (196) تا (198)و ترجمه

( إن ولى الله الذى نزل الكتب و هو يتولى الصلحين ) (196)( و الذين تدعون من دونه لا يستطيعون نصركم و لا أنفسهم ينصرون ) (197)( و إن تدعوهم إلى الهدى لا يسمعوا و ترئهم ينظرون إليك و هم لا يبصرون ) (198)

ترجمه:

196- (اما) ولى و سرپرست من خدائى است كه اين كتاب را نازل كرده است و او سرپرست همه صالحان است.

197- و كسانى را كه شما جز او مى خوانيد نمى توانند ياريتان كنند و نه (حتى ) خودشان را يارى دهند.

198- و اگر از آنها هدايت بخواهيد سخنانتان را نمى شنوند و آنها را مى بينى (كه با چشمهاى مصنوعيشان ) به تو نگاه مى كنند اما در حقيقت نمى بينند!.

تفسير

معبودهاى بى ارزش:

در تعقيب آيه گذشته كه به مشركان مى گفت شما و بتهايتان نمى توانيد كوچك ترين زيانى به من برسانيد، در نخستين آيه مورد بحث به دليل آن اشاره كرده، مى گويد: (ولى و سرپرست و تكيه گاه من خدائى است كه اين كتاب آسمانى را بر من نازل كرده است )( ان وليى الله الذى نزل الكتاب ) .

نه تنها من، (او همه صالحان و شايستگانرا حمايت و سرپرستى مى كند و مشمول لطف و عنايتش قرار مى دهد)( و هو يتولى الصالحين ) .

سپس بار ديگر به تاءكيد روى دلائل بطلان بت پرستى پرداخته مى گويد: (معبودهائى را كه غير از خدا مى خوانيد كارى از آنها ساخته نيست، نمى توانند شما را يارى كنند و نه خودشان را)( و الذين تدعون من دونه لا يستطيعون نصركم و لا انفسهم ينصرون ) .

و از اين بالاتر اگر از آنها هدايت خويشتن را در مشكلات بخواهيد، آنها حتى حرف شما را نمى شنوند!( و ان تدعوهم الى الهدى لا يسمعوا )

و حتى با چشمهاى مصنوعيشان كه دارند، گويا به تو نگاه مى كنند، ولى در حقيقت نمى بينند( و تراهم ينظرون اليك و هم لا يبصرون ) .

چنانكه سابقا هم اشاره كرديم آيه اخير ممكن است اشاره به بتها يا بت پرستان باشد، در صورت اول مفهومش همانست كه گفته شد، و در صورت دوم تفسيرش چنين است: اگر شما مسلمانها اين بت پرستان و مشركان لجوج را به راه صحيح توحيد دعوت نمائيد از شما نمى پذيرند آنها با چشمهاى خود به سوى تو مى نگرند و نشانه هاى صدق و درستى را در تو مشاهده مى كنند، اما واقعيتها را نمى بينند.

مضمون دو آيه اخير در آيات گذشته نيز آمده بود، و اين تكرار به خاطر تاءكيد هر چه بيشتر روى مساءله مبارزه با بت پرستى و ريشه كن كردن نفوذ آن در روح و فكر مشركان از طريق تلقين مكرر است.

آيه (199) تا (203) و ترجمه

( خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجهلين ) (199)( و إما ينزغنك من الشيطن نزغ فاستعذ بالله إنه سميع عليم ) (200)( إن الذين اتقوا إ ذا مسهم طئف من الشيطن تذكروا فإذا هم مبصرون ) (201)( و إخونهم يمدونهم فى الغى ثم لا يقصرون ) (202)( و إذا لم تأ تهم باية قالوا لو لا اجتبيتها قل إنما أتبع ما يوحى إلى من ربى هذا بصائر من ربكم و هدى و رحمة لقوم يؤ منون ) (203)

ترجمه:

199- با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكيها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنها ستيزه مكن ).

200- و هر گاه وسوسهاى از شيطان به تو رسد به خدا پناه بر، كه او شنونده و دانا است.

201- پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مى افتند و (در پرتو ياد او راه حق را مى بينند و) بينا مى گردند.

202- (ولى ناپرهيزكاران ) برادرانشان (يعنى شياطين ) آنان را پيوسته در گمراهى پيش مى برند و باز نمى ايستند!.

203- و هنگامى كه (در نزول وحى تاءخير افتد و) آيه اى براى آنها نياورى مى گويند چرا خودت (از پيش خود) آنرا برنگزيدى بگو من تنها پيروى از چيزى مى كنم كه بر من وحى مى شود اين وسيله بينائى از طرف پروردگارتان و مايه هدايت و رحمت است براى جمعيتى كه ايمان مى آورند.

تفسير

وسوسه هاى شيطان:

در اين آيات شرائط تبليغ و رهبرى و پيشوائى مردم به طرز بسيار جالب و فشرده

بيان شده و با آيات گذشته كه اشاره به مساءله تبليغ مشركان داشت نيز تناسب دارد. در نخستين آيه مورد بحث اشاره به سه قسمت از وظائف رهبران و مبلغان به صورت خطاب به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شده، در آغاز مى گويد: در طرز رفتار با مردم سختگير مباش و با آنها مدارا كن، عذرشان را بپذير، و بيش از آنچه قدرت دارند از آنها مخواه( خذ العفو ) .

عفو گاهى به معنى مقدار اضافى چيزى آمده، و گاهى به معنى حد وسط و ميانه، و گاه به معنى قبول عذر خطاكار و بخشيدن او، و گاه به معنى آسان گرفتن كارها.

قرائن آيات نشان مى دهد كه آيه فوق ارتباط با مسائل مالى و گرفتن مقدار اضافى از اموال مردم كه بعضى از مفسران گفته اند ندارد، بلكه مفهوم مناسب، همان آسان گرفتن و گذشت و انتخاب حد وسط و ميانه است.

بديهى است اگر رهبر و مبلغ، شخص سختگيرى باشد به زودى جمعيت از اطراف او پراكنده مى شوند، و نفوذ خود را در قلوب از دست خواهد داد، همانطور كه قرآن مجيد مى گويد: و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك:

اگر سختگير و بد اخلاق و سنگدل بودى به طور مسلم از گرد تو پراكنده مى شدند.

سپس دومين دستور را به اين صورت مى دهد: مردم را به كارهاى نيك و آنچه را عقل و خرد، شايسته مى شناسد و خداوند آنرا نيك معرفى كرده، دستور ده( و امر بالعرف ) .

اشاره به اينكه ترك سختگيرى مفهومش مجامله كارى نيست، بلكه بايد رهبران و مبلغان همه حقايق را بگويند و مردم را به سوى حق دعوت كنند و چيزى را فروگذار ننمايند.

در مرحله سوم دستور به تحمل و بردبارى در برابر جاهلان داده مى گويد: از جاهلان روى برگردان و با آنها ستيزه مكن( و اعرض عن الجاهلين ) .

رهبران و مبلغان در مسير خود با افراد متعصب، لجوج، جاهل و بيخبر، و افرادى كه سطح فكر و اخلاق آنها بسيار پائين است، روبرو مى شوند، از آنها دشنام مى شنوند، هدف تهمتشان قرار مى گيرند، سنگ در راهشان مى افكنند.

راه پيروزى بر اين مشكل گلاويز شدن با جاهلان نيست، بلكه بهترين راه تحمل و حوصله، ناديده گرفتن و نشنيده گرفتن اينگونه كارها است، و تجربه نشان مى دهد براى بيدار ساختن جاهلان و خاموش كردن آتش خشم و حسد و تعصبشان، اين بهترين راه است.

در آيه بعد دستور ديگرى مى دهد كه در حقيقت چهارمين وظيفه رهبران و مبلغان را تشكيل مى دهد و آن اينكه بر سر راه آنها همواره وسوسه هاى شيطانى در شكل مقام، مال، شهوت و امثال اينها خودنمائى مى كند، و شيطان و شيطان صفتان مى كوشند آنها را از طريق اين وسوسه ها از مسيرشان منحرف سازند و از هدفشان باز دارند.

قرآن دستور مى دهد كه اگر وسوسه هاى شيطانى، متوجه تو شد، به خدا پناه ببر، و خود را به او بسپار، و از لطفش مدد بخواه، زيرا او سخن تو را مى شنود و از اسرار درونت آگاه و از وسوسه هاى شياطين با خبر است( و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم ) .

جامعترين آيه اخلاقى

از امام صادق (عليه‌السلام ) چنين نقل شده كه در قرآن مجيد، آيه اى جامعتر در مسائل اخلاقى از آيه فوق (آيه نخست ) نيست.

بعضى از دانشمندان در تفسير اين حديث، چنين گفته اند، كه اصول فضائل اخلاقى بر طبق اصول قواى انسانى كه عقل و غضب و شهوت است در سه قسمت خلاصه مى شود.

فضائل عقلى كه نامش حكمت است، و در جمله و امر بالمعرف (به نيكى ها و شايستگى ها دستور ده ) خلاصه شده.

و فضائل نفسى در برابر طغيان و شهوت كه نامش عفت است و در خذ العفو خلاصه گرديده.

و تسلط بر نفس در برابر قوه غضبيه كه نامش شجاعت است، در اعرض عن الجاهلين منعكس گرديده است.

حديث فوق را خواه به صورتى كه مفسران گفته اند و در بالا اشاره شد تفسير كنيم، و خواه به صورت شرائط رهبر كه ما عنوان كرديم، تفسير شود، اين واقعيت را بيان مى كند كه جمله هاى كوتاه و فشرده آيه فوق متضمن يك برنامه جامع و وسيع و كلى در زمينه هاى اخلاقى و اجتماعى است، بطورى كه مى توان همه برنامه هاى مثبت و سازنده و فضائل انسانى را در آن پيدا كرد، و به گفته بعضى از مفسران، اعجاز قرآن در شكل فشرده گوئى آميخته با وسعت و عمق معنى، در آيه فوق كاملا منعكس است.

توجه به اين نكته نيز لازم است كه مخاطب در آيه گرچه شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است ولى همه امت و تمامى رهبران و مبلغان را شامل مى شود.

و نيز توجه به اين نكته لازم است كه در آيات فوق، هيچ مطلبى كه مخالف مقام عصمت بوده باشد وجود ندارد، زيرا پيامبران و معصومان هم در برابر وسوسه هاى شيطان بايد خود را به خدا بسپارند و هيچكس از لطف و حمايت خدا در برابر وساوس شياطين و نفس بى نياز نيست، حتى معصومان.

در بعضى از روايات نقل شده هنگامى كه نخستين آيه فوق نازل شد، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از جبرئيل درباره آن توضيح خواست (كه چگونه با مردم مدارا و ترك سختگيرى كند) جبرئيل گفت نمى دانم بايد از آنكه مى داند سؤ ال كنم، سپس بار ديگر بر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نازل شد و گفت: يا محمد ان الله يامرك ان تعفوا عمن ظلمك و تعطى من حرمك و تصل من قطعك: اى محمد! خداوند به تو دستور مى دهد از آنها كه به تو ستم كرده اند (به هنگامى كه قدرت پيدا كردى ) انتقام نگيرى و) گذشت نمائى، و به آنها كه تو را محروم ساخته اند، عطا كنى، و به آنها كه از تو بريده اند پيوند برقرار سازى.

و در حديث ديگرى نقل شده هنگامى كه آيه نخست نازل شد و به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور داد در برابر جاهلان تحمل كند، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عرضه داشت پروردگارا با وجود خشم و غضب چگونه مى توان تحمل كرد؟ آيه دوم نازل شد و به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور داد كه چنين هنگامى خود را به خدا بسپارد.

ذكر اين نكته نيز مناسب است كه عين آيه دوم مورد بحث در سوره فصلت آيه 36 آمده است، تنها تفاوتى كه دارد بجاى انه سميع عليم، انه هو السميع العليم مى باشد.

در آيه بعد راه غلبه و پيروزى بر وسوسه هاى شيطان را، به اين صورت بيان مى كند كه: پرهيزكاران هنگامى كه وسوسه هاى شيطانى، آنها را احاطه مى كند به ياد خدا و نعمتهاى بى پايانش، به ياد عواقب شوم گناه و مجازات دردناك خدا، مى افتند، در اين هنگام ابرهاى تيره و تار وسوسه از اطراف قلب آنها كنار مى رود و راه حق را به روشنى مى بينند و انتخاب مى كنند( ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون ) .

طائف به معنى طواف كننده است، گويا وسوسه هاى شيطانى همچون طواف كننده اى پيرامون فكر و روح انسان پيوسته گردش نمى كنند تا راهى براى نفوذ بيابند، اگر انسان در اين هنگام به ياد خدا و عواقب شوم گناه بيفتد، آنها را از خود دور ساخته و رهائى مى يابد و گرنه سرانجام در برابر اين وسوسه ها تسليم مى گردد. اصولا هر كس در هر مرحله اى از ايمان و در هر سن و سال گهگاه گرفتار وسوسه هاى شيطانى مى گردد، و گاه در خود احساس مى كند كه نيروى محرك شديدى در درون جانش آشكار شده و او را به سوى گناه دعوت مى كند، اين وسوسه ها و تحريكها، مسلما در سنين جوانى بيشتر است، در محيطهاى آلوده، همچون محيطهاى امروز كه خود مراكز فساد در آن فراوان و آزادى نه به معنى حقيقى بلكه به شكل بيبند و بارى همه جا را فرا گرفته و دستگاههاى تبليغاتى غالبا در خدمت شيطان و وسوسه هاى شيطانى هستند، فزونتر مى باشد، تنها راه نجات از آلودگى در چنين شرائطى، نخست فراهم ساختن سرمايه تقوى است كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده، و سپس مراقبت و سرانجام توجه به خويشتن و پناه بردن به خدا، ياد الطاف و نعمتهاى او، و مجازاتهاى دردناك خطاكاران است.

در روايات كرارا به اثر عميق ذكر خدا در كنار زدن وسوسه هاى شيطان اشاره شده است.

حتى افراد بسيار با ايمان و دانشمند و با شخصيت هميشه احساس خطر در مقابل وسوسه هاى شيطانى مى كردند، و از طريق مراقبت كه در علم اخلاق بحث مشروحى دارد با آن مى جنگيدند.

اصولا وسوسه هاى نفس و شيطان همانند مى كربهاى بيماريزا است، كه در همه وجود دارند، ولى به دنبال بنيه هاى ضعيف و جسمهاى ناتوان مى گردند، تا در آنجا نفوذ كنند اما آنها كه جسمى سالم و نيرومند و قوى دارند، اين مى كربها را از خود دفع مى كنند.

جمله اذا هم مبصرون (به هنگام ياد خدا چشمشان بينا مى شود و حق را مى بينند) اشاره به اين حقيقت است كه وسوسه هاى شيطانى پرده بر ديد باطنى انسان مى افكند، آنچنان كه راه را از چاه و دوست را از دشمن و نيك را از بد نمى شناسد، ولى ياد خدا به انسان بينائى و روشنائى مى بخشد، و قدرت شناخت واقعيتها به او مى دهد، شناختى كه نتيجه اش نجات از چنگال وسوسه ها است.

كوتاه سخن اينكه در آيه گذشته مشاهده كرديم كه چگونه پرهيزكاران در پرتو ذكر خدا از چنگال وسوسه هاى شيطانى رهائى مى يابند، و اين در حالى است كه گناهكاران آلوده، كه برادران شيطانند در دام او گرفتارند، قرآن در آيه بعد در اين باره چنين مى گويد: برادرانشان يعنى شياطين پيوسته آنها را در گمراهى پيش مى برند، و از گمراه ساختن آنها باز نمى ايستند، بلكه بيرحمانه حملات خود را به طور مداوم بر آنها ادامه مى دهند( و اخوانهم يمدونهم فى الغى ثم لا يقصرون )

اخوان كنايه از شياطين است و ضمير هم به مشركان و گنهكاران باز مى گردد، چنانكه در آيه 27 سوره اسراء مى خوانيم ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين: تبذير كنندگان برادران شيطانند!.

يمدونهم از ماده امداد به معنى كمك دادن و ادامه دادن و افزودن است

يعنى پيوسته آنها را به اين راه مى كشانند و پيش مى روند.

جمله لا يقصرون به معنى اين است كه شياطين در گمراه ساختن آنها از هيچ چيز كوتاهى نمى كنند.

سپس حال جمعى از مشركان و گنهكاران دور از منطق را شرح مى دهد و مى گويد هنگامى كه آيات قرآن را براى آنها بخوانى آنرا تكذيب مى كنند و هنگامى كه آيهاى براى آنها نياورى و در نزول وحى تاخيرى افتد مى گويند پس اين آيات چه شد؟ چرا از پيش خود آنها را تنظيم نمى كنى؟ مگر همه اينها وحى آسمانى است؟( و اذا لم تاتهم باية قالوا لو لا اجتبيتها ) .

اما به آنها بگو من تنها از آنچه به سويم وحى مى شود پيروى مى كنم، و جز آنچه خدا نازل مى كند، چيزى نمى گويم( قل انما اتبع ما يوحى الى من ربى ) .

اين قرآن و آيات نورانيش وسيله بيدارى و بينائى از طرف پروردگار است، كه به هر انسان آماده اى ديد و روشنائى و نور مى دهد( هذا بصائر من ربكم ) .

و مايه هدايت و رحمت براى افراد با ايمان و آنها كه در برابر حق تسليمند مى باشد( و هدى و رحمة لقوم يؤ منون ) .

ضمنا از اين آيه روشن مى شود همه سخنان و كردار پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از وحى آسمانى سرچشمه مى گيرد و آنها كه غير از اين مى گويند، از قرآن بيگانه اند.

آيه (204) تا (206) و ترجمه

( و إ ذا قرئ القران فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون ) (204)( و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لا تكن من الغفلين ) (205)( ان الذين عند ربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون ) (206)

ترجمه:

204- هنگامى كه قرآن خوانده شود گوش فرا دهيد و خاموش باشيد تا مشمول رحمت خدا شويد.

205- پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف و آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان ياد كن! و از غافلان مباش!

206- آنها كه (در مقام قرب ) نزد پروردگار تواند هيچگاه از عبادتش تكبر نمى ورزند و او را تسبيح مى گويند و برايش سجده مى كنند.

تفسير

به هنگام شنيدن تلاوت قرآن خاموش باشيد

اين سوره (سوره اعراف ) با بيان عظمت قرآن آغاز شده، و با آيات مورد بحث كه آنهم از قرآن سخن مى گويد، پايان مى پذيرد، هر چند بعضى از مفسران براى نزول نخستين آيه مورد بحث، شاءن نزولهائى ذكر كرده اند از جمله اينكه ابن عباس و جمع ديگرى گفته اند، مسلمانان در آغاز كار گاهى در نماز صحبت مى كردند، و گاهى شخص تازه وارد، به هنگامى كه نماز را شروع مى كرد، از ديگران سؤ ال مى كرد، چند ركعت نماز خوانده ايد،؟ آنها هم جواب مى دادند فلان مقدار، آيه بالا نازل شد و آنها را از اين كار نهى كرد. و نيز از زهرى نقل شده: هنگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تلاوت قرآن مى كرد، جوانى از انصار همراه او بلند قرآن مى خواند، آيه نازل شد و از اين كار نهى كرد.

بهر صورت قرآن در آيه فوق دستور ميدهد: هنگامى كه قرآن تلاوت مى شود، با توجه گوش دهيد و ساكت باشيد، شايد مشمول رحمت خدا گرديد( و اذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون ) .

انصتوا از ماده انصات به معنى سكوت تواءم با گوش فرا دادن است. در اينكه آيا اين سكوت و استماع به هنگام قرائت قرآن در تمام موارد است، يا منحصر به وقت نماز و هنگام قرائت امام جماعت، و يا به هنگامى كه امام در خطبه نماز جمعه تلاوت قرآن مى كند، در ميان مفسران گفتگو بسيار است، و احاديث مختلفى در كتب حديث و تفسير در اين زمينه نقل شده است.

آنچه از ظاهر آيه استفاده مى شود اين است كه اين حكم، عمومى و همگانى است و مخصوص به حال معينى نيست، ولى روايات متعددى كه از پيشوايان اسلام نقل شده به اضافه اجماع و اتفاق علماء بر عدم وجوب استماع در همه حال، دليل بر اين است كه اين حكم به صورت كلى يك حكم استحبابى است، يعنى شايسته و مستحب است كه در هر كجا و در هر حال كسى قرآن را تلاوت كند، دگران به احترام قرآن سكوت كنند و گوش جان فرا دهند و پيام خدا را بشنوند و در زندگى خود از آن الهام گيرند، زيرا قرآن تنها كتاب قرائت نيست، بلكه كتاب فهم و درك و سپس عمل است، اين حكم مستحب به قدرى تاءكيد دارد كه در بعضى از روايات از آن تعبير به واجب شده است.

در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه فرمود: يجب الانصات للقرآن فى الصلوة و فى غيرها و اذا قرء عندك القرآن وجب عليك الانصات و الاستماع.

بر تو واجب است كه در نماز و غير نماز در برابر شنيدن قرآن سكوت و استماع كنى و هنگامى كه نزد تو قرآن خوانده شود، لازم است سكوت كردن و گوش فرا دادن

حتى از بعضى از روايات استفاده مى شود كه اگر امام جماعت مشغول قرائت باشد فرد ديگرى، آيهاى از قرآن تلاوت كند، مستحب است سكوت كند تا او آيه را پايان دهد، سپس امام قرائت را تكميل كند، چنانكه از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده كه على (عليه‌السلام ) در نماز صبح بود و ابن كوا (همان مرد منافق تيره دل ) در پشت سر امام (عليه‌السلام ) مشغول نماز بود، ناگاه در نماز اين آيه را تلاوت كرد و لقد اوحى اليك و الى الذين من قبلك لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخاسرين (و هدفش از خواندن آيه اين بود كه به طور كنايه به على (عليه‌السلام ) احتمالا در مورد قبول حكميت در ميدان صفين اعتراض كند) اما با اين حال امام (عليه‌السلام ) براى احترام قرآن سكوت كرد تا وى آيه را به پايان رسانيد، سپس امام (عليه‌السلام ) به ادامه قرائت نماز بازگشت، و ابن كوا كار خود را دو مرتبه تكرار كرد، باز امام (عليه‌السلام ) سكوت كرد و ابن كوا براى سومين بار آيه را تكرار نمود، و على (عليه‌السلام ) مجددا به احترام قرآن سكوت كرد، سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود( فاصبر ان وعد الله حق و لا يستخفنك الذين لا يؤمنون ) (اشاره به اينكه مجازات دردناك الهى در انتظار منافقان و افراد بى ايمان است و در برابر آنها بايد تحمل و حوصله به خرج داد) سرانجام امام سوره را تمام كرده و به ركوع رفت.

از مجموع اين بحث روشن مى شود كه استماع و سكوت به هنگام شنيدن آيات قرآن كار بسيار شايستهاى است ولى به طور كلى واجب نيست، و شايد علاوه بر اجماع و روايات جمله لعلكم ترحمون (شايد مشمول رحمت خدا بشويد) نيز اشاره به مستحب بودن اين حكم باشد.

تنها موردى كه اين حكم الهى شكل وجوب به خود مى گيرد موقع نماز جماعت است كه ماموم به هنگام شنيدن قرائت امام بايد سكوت كند و گوش فرا دهد، حتى جمعى از فقها اين آيه را دليل بر سقوط قرائت حمد و سوره از ماموم دانستهاند.

از جمله رواياتى كه دلالت بر اين حكم دارد حديثى است كه از امام باقرعليه‌السلام نقل شده كه فرمود:

و اذا قرء القرآن فى الفريضة خلف الامام فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون: هنگامى كه قرآن در نماز فريضه و پشت سر امام خوانده مى شود، گوش فرا دهيد و خاموش باشيد شايد مشمول رحمت الهى شويد.

و امام در مورد كلمه لعل (شايد) كه در اين گونه موارد به كار ميرود، سابقا هم اشاره كردهايم كه منظور اين است براى اينكه مشمول رحمت خدا شويد، تنها سكوت و گوش فرا دادن كافى نيست، شرائط ديگرى از جمله عمل به آن دارد.

ذكر اين نكته نيز به مورد است كه فقيه معروف فاضل مقداد در كتاب كنز العرفان تفسير ديگرى براى آيه ذكر كرده است و آن اينكه، مراد از آن شنيدن آيات قرآن و درك مفاهيم آن و پى بردن به معجزه بودنش مى باشد. ذكر اين تفسير شايد به خاطر آن است كه در آيه قبل، گفتگو از مشركان بود كه آنها درباره نزول قرآن بهانهجوئى مى كردند، قرآن به آنها مى گويد: خاموش شويد و گوش فرا دهيد تا حقيقت را دريابيد.

هيچ مانعى ندارد كه مفهوم آيه فوقرا آنچنان وسيع بدانيم كه مسلمان و كافر همه را در بر گيرد، غير مسلمان بايد بشنوند و سكوت كنند و در آن بينديشند تا ايمان بياورند و مشمول رحمت خدا شوند، مسلمانان هم بايد گوش فرا دهند و مفاهيم آنرا دريابند و به آن عمل كنند، تا رحمت خدا آنها را نيز فرا گيرد، زيرا قرآن كتاب ايمان و علم و عمل است براى همگان نه براى يك گروه معين.

سپس در آيه بعد براى تكميل دستور فوق به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور ميدهد (و البته يك حكم عمومى است اگر چه روى سخن در آن به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شده همانند بسيارى ديگر از تعبيرات قرآن ) كه پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف ياد كن( و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفة )

سپس اضافه مى كند: و آهسته و آرام نام او را بر زبان بياور( و دون الجهر من القول )

و اين كار را همواره صبحگاهان و شامگاهان تكرار كن( بالغدو و الاصال ) آصال جمع اصيل به معنى نزديك غروب و شامگاه است.

و هرگز از غافلان و بيخبران از ياد خدا مباش( و لا تكن من الغافلين )

ياد خدا در همه حال و در هر روز و در صبحگاهان و شامگان مايه بيدارى دلها و كنار رفتن ابرهاى تاريك غفلت از دل آدمى است، ياد خدا همچون باران بهارى است كه چون بر دل ببارد گلهاى بيدارى، توجه، احساس مسئوليت، روشنبينى و هر گونه عمل مثبت و سازندهاى را ميروياند.

سپس با اين سخن سوره را پايان ميدهد كه نه تنها شما بايد در همه حال به ياد خدا باشيد، فرشتگان مقرب پروردگار و آنها كه در مقام قرب، نزد پروردگار تواند هيچگاه از عبادت او تكبر نميورزند، و همواره تسبيح او مى گويند و ذات پاكش را از آنچه شايسته مقام او نيست منزه مى شمارند و در پيشگاه او سجده مينمايند( ان الذين عند ربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون ) .

كلمه عند ربك (آنها كه نزد پروردگار تواند) به معنى قرب مكانى نيست، زيرا خداوند مكانى ندارد، بلكه اشاره به قرب مقامى است، يعنى آنها با آن همه موقعيت و مقام باز در بندگى و ياد خدا و سجده و تسبيح كوتاهى ندارند، شما هم بايد كوتاهى نكنيد.

به هنگام تلاوت آيه فوق، سجده كردن مستحب است، ولى بعضى از اهل تسنن مانند پيروان ابو حنيفه آنرا واجب مى شمرند.

بار الها قلب ما را به نور ياد خودت روشن فرما همان روشنائى كه در پرتو آن را خويش را به سوى حقيقت بگشائيم و از آن در بپاداشتن پرچم حق و پيكار با ظالمان و ستمگران و درك مسئوليتها و انجام رسالتها مدد گيريم.

(پايان سوره اعراف )