تفسیر نمونه جلد ۷

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26161
دانلود: 3390


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 68 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26161 / دانلود: 3390
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 7

نویسنده:
فارسی

سوره انفال

از سورههاى مدنى است و داراى 75 آيه است

دور نما و فشرده مباحث اين سوره

در هفتاد و پنج آيهاى كه در سوره انفال وجود دارد مباحث بسيار مهمى مطرح شده است:

نخست اشاره به بخش مهمى از مسائل مالى اسلام از جمله انفال و غنائم كه پشتوانه مهمى براى بيت المال محسوب مى گردد، شده است.

سپس مباحث ديگرى مانند:

صفات و امتيازات مؤ منان واقعى، و داستان جنگ بدر، يعنى نخستين برخورد مسلحانه مسلمانان با دشمنان، و حوادث عجيب و عبرتانگيزى كه در اين جنگ واقع شد.

قسمت قابل ملاحظهاى از احكام جهاد و وظائف مسلمانان در برابر حملات پيگير دشمن.

جريان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و داستان آن شب تاريخى هجرت (ليلة المبيت ).

وضع مشركان و خرافات آنها قبل از اسلام.

چگونگى ضعف و ناتوانى مسلمانان در آغاز كار و سپس تقويت آنها در پرتو اسلام.

حكم خمس و چگونگى تقسيم آن.

لزوم آمادگى رزمى و سياسى و اجتماعى براى جهاد در هر زمان و مكان.

برترى نيروهاى معنوى مسلمانان بر دشمن على رغم كمبود ظاهرى نفرات آنها.

حكم اسيران جنگى و طرز رفتار با آنها.

هجرت كنندگان و آنها كه هجرت نكرده اند.

مبارزه و در گيرى با منافقان و راه شناخت آنها و بالاخره يك سلسله مسائل اخلاقى و اجتماعى سازنده ديگر.

به همين دليل جاى تعجب نيست كه در پارهاى از روايات كه در فضيلت تلاوت اين سوره وارد شده، مانند روايتى كه از امام صادق (عليه‌السلام ) به ما رسيده مى خوانيم كه فرمود:

من قرء الانفال و برائة فى كل شهر لم يدخله نفاق ابدا و كان من شيعة امير المؤ منين (عليه‌السلام ) حقا و ياكل يوم القيامة من موائد الجنة معهم حتى يفرغ الناس من الحساب. كسى كه سوره انفال و برائت را در هر ماه بخواند، هرگز روح نفاق در وجود او وارد نخواهد شد و از پيروان حقيقى امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) خواهد بود و در روز رستاخيز از مائدههاى بهشتى با آنها بهره مى گيرد، تا مردم از حساب خويش فارغ شوند. زيرا همانطور كه سابقا هم اشاره شد فضائل سورههاى قرآن و پاداشهاى بزرگى كه به تلاوت كنندگان وعده داده شده تنها در پرتو خواندن الفاظ آن به دست نمى آيد بلكه خواندن مقدمهاى است براى انديشه، و انديشه وسيلهاى است براى فهم، و فهم مقدمهاى است براى عمل، و از آنجا كه در سوره انفال و برائت صفات منافقان و همچنين مؤ منان راستين تشريح شده آنها كه آن را بخوانند و در زندگى خود پياده كنند هيچگاه گرفتار روح نفاق نخواهند شد و همچنين از آنجا كه در اين دو سوره به صفات مجاهدان راستين و گوشهاى از فداكاريهاى سرور مجاهدان على (عليه‌السلام ) اشاره شده آنها كه محتويات اين دو سوره را درك و اجرا نمايند از شيعيان راستين امير مؤ منان (عليه‌السلام ) خواهند بود.

آيه (1) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( يسئلونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فاتقوا الله واصلحوا ذات بينكم و اطيعوا الله و رسوله ان كنتم مومنين ) (1)

ترجمه:

1 از تو درباره انفال (غنائم و هر گونه مال بدون مالك مشخص ) سؤ ال مى كنند بگو: انفال مخصوص خدا و پيامبر است، پس از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد و ميان برادرانى را كه با هم ستيزه دارند آشتى دهيد و اطاعت خدا و پيامبرش را كنيد اگر ايمان داريد.

شان نزول:

از ابن عباس چنين نقل شده كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در روز جنگ بدر براى تشويق جنگجويان اسلام جوائزى براى آنها تعيين كرد و مثلا فرمود كسى كه فلان فرد دشمن را اسير كند و نزد من آورد چنين پاداشى را به او خواهم داد، اين تشويق (علاوه بر روح ايمان و جهاد كه در وجود آنها شعلهور بود) سبب شد كه سربازان جوان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در يك مسابقه افتخار آميز با سرعت به سوى هدف بشتابند، ولى پير مردان و افراد سالخورده در زير پرچمها توقف كردند، هنگامى كه جنگ بدر پايان پذيرفت، جوانان براى گرفتن پاداشتهاى افتخارآميز خود به خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شتافتند، اما پير مردان به آنها گفتند كه ما نيز سهمى داريم، زيرا ما تكيه گاه و مايه دلگرمى شما بوديم و اگر كار بر شما سخت مى شد و عقبنشينى مى كرديد، حتما به سوى ما مى آمديد، در اين موقع ميان دو نفر از انصار مشاجره لفظى پيدا شد و راجع به غنائم جنگ با يكديگر گفتگو كردند، آيه فوق نازل شد و صريحا غنائم را متعلق به پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) معرفى كرد كه هر گونه بخواهد با آن رفتار كند، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هم آنرا به طور مساوى در ميان همه جنگجويان تقسيم كرد، و دستور داد كه ميان برادران دينى صلح و اصلاح شود.

تفسير

همانگونه كه در شاءن نزول خوانديم آيه فوق پس از جنگ بدر نازل شده و پيرامون غنائم جنگى صحبت مى كند و به صورت قانون كلى، يك حكم وسيع اسلامى را بيان ميدارد، خطاب به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده و مى گويد: از تو درباره انفال سؤ ال مى كنند( يسئلونك عن الانفال ) .

بگو انفال مخصوص خدا و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است( قل الانفال لله و الرسول ) .

بنابر اين تقوا را پيشه كنيد و در ميان خود اصلاح كنيد و برادرانى را كه با هم ستيزه كرده اند آشتى دهيد( فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينكم ) .

و اطاعت خدا و پيامبرش كنيد، اگر ايمان داريد( و اطيعوا الله و رسوله ان كنتم مؤ منين ) .

يعنى تنها ايمان با سخن نيست، بلكه جلوهگاه ايمان، اطاعت بى قيد و شرط در همه مسائل زندگى از فرمان خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است، نه تنها در غنائم جنگى در همه چيز بايد گوش به فرمان و تسليم اوامر آنها باشيد.

انفال چيست؟

انفال در اصل از ماده نفل (بر وزن نفع ) به معنى زيادى است، و اين كه به نمازهاى مستحب نافله گفته مى شود چون اضافه بر واجبات است، و همچنين اگر نوه را نافله مى گويند به خاطر اين است كه بر فرزندان افزوده مى شود، نوفل به كسى گفته مى شود كه بخشش زياد داشته باشد.

و اگر به غنائم جنگى نيز انفال گفته شده است، يا به جهت اين است كه يك سلسله اموال اضافى است كه بدون صاحب ميماند و به دست جنگجويان ميافتد در حالى كه مالك خاصى براى آن وجود ندارد، و يا به اين جهت است كه جنگجويان براى پيروزى بر دشمن ميجنگند، نه براى غنيمت، بنابر اين غنيمت يك موضوع اضافى است كه به دست آنها ميافتد.

در اينجا به سه نكته مهم بايد توجه داشت:

1 گرچه آيه فوق در زمينه غنائم جنگى وارد شده است، ولى مفهوم آن يك حكم كلى و عمومى است، و تمام اموال اضافى يعنى آنچه مالك خصوصى ندارد را شامل مى شود، به همين دليل در رواياتى كه از طريق اهلبيت (عليها‌السلام ) به ما رسيده ميبينيم كه مفهوم وسيعى براى انفال بيان شده است، در روايات معتبر از امام باقر و امام صادق (عليه‌السلام ) چنين مى خوانيم:

انها ما اخذ من دار الحرب من غير قتال كالذى انجلى عنها اهلها و هو المسمى فيئا و ميراث من لا وارث له، و قطائع الملوك اذا لم تكن مغصوبة و الاجام، و بطون الاوديه، و الموات، فانها لله و لرسوله و بعده لمن قام مقامه يصرفه حيث يشاء من مصالحه و مصالح عياله:

انفال اموالى است كه از دار الحرب بدون جنگ گرفته مى شود و همچنين سرزمينى كه اهلش آنرا ترك كرده و از آن هجرت مى كنند و آن فيى ء ناميده مى شود و ميراث كسى كه وارثى نداشته باشد، و سرزمين و اموالى كه پادشاهان به اين و آن مى بخشيدند در صورتى كه صاحب آن شناخته نشود و بيشهزارها و جنگلها و درهها و سرزمينهاى موات كه همه اينها از آن خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و بعد از او براى كسى است كه قائم مقام او است، و او آن را در هر راه كه مصلحت خويش و مصلحت مردمى كه تحت تكفل او هستند ببيند، مصرف خواهد كرد.

گرچه همه غنائم جنگى در حديث بالا نيامده است، ولى در حديث ديگرى كه از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده مى خوانيم: ان غنائم بدر كانت للنبى خاصة فقسمها بينهم تفضلا منه: غنائم بدر مخصوص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بود و او به عنوان بخشش آنها را در ميان جنگجويان تقسيم كرد.

از آنچه گفته شد چنين نتيجه مى گيريم كه مفهوم اصلى انفال نه تنها غنائم جنگى بلكه همه اموالى را كه مالك خصوصى ندارد شامل مى شود و تمام اين اموال متعلق به خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و قائم مقام او است، و به تعبير ديگر متعلق به حكومت اسلامى است و در مسير منافع عموم مسلمين مصرف مى گردد.

منتها در مورد غنائم جنگى و اموال منقولى كه با پيكار به دست سربازان ميافتد، قانون اسلام چنانكه در همين سوره شرح خواهيم داد بر اين قرار گرفته كه چهار پنجم آنرا به عنوان تشويق و جبران گوشهاى از زحمات جنگجويان به آنها داده شود، و تنها يك پنجم از آن به عنوان خمس در مصارفى كه ذيل آيه 41 اشاره خواهد شد مصرف گردد، و به اين ترتيب غنائم نيز در مفهوم عمومى انفال مندرج است و در اصل، ملك حكومت اسلامى است و بخشيدن چهار پنجم آن به جنگجويان به عنوان عطيه و تفضل است (دقت كنيد).

2- ممكن است تصور شود كه آيه فوق (بنابر اين كه غنائم جنگى را نيز شامل شود) با آيه چهل و يكم همين سوره كه مى گويد: تنها يك پنجم غنائم (خمس آنها) متعلق به خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ساير مصارف است منافات دارد زيرا مفهوم آن اين است كه چهار پنجم باقيمانده به جنگجويان متعلق است. ولى با توجه به آنچه در بالا گفته شد، روشن مى شود كه غنائم جنگى در اصل همه متعلق به خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است، و اين يكنوع بخشش و تفضل مى باشد كه چهار پنجم آنرا در اختيار جنگجويان ميگذارند و به تعبير ديگر حكومت اسلامى چهار پنجم حق خود را از غنائم منقول در مورد مجاهدين مصرف مى كند و به اين ترتيب هيچگونه منافاتى باقى نميماند.

و از اينجا نيز روشن مى شود كه آيه خمس آنچنانكه بعضى از مفسران پنداشتهاند آيه انفال را نسخ نمى كند، بلكه هر دو به قوت خود باقى هستند.

3- همانگونه كه در شاءن نزول خوانديم در ميان بعضى از مسلمانان مشاجرهاى در مورد غنائم جنگى واقع شد و براى قطع اين مشاجره نخست ريشه آن كه مسأله غنيمت بود زده شد و به طور دربست در اختيار پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) قرار گرفت، سپس دستور اصلاح ميان مسلمانان و افرادى كه با هم مشاجره كردند، به ديگران داد. اصولا اصلاح ذات البين و ايجاد تفاهم و زدودن كدورت ها و دشمنى ها و تبديل آن به صميميت و دوستى، يكى از مهمترين برنامه هاى اسلامى است.

ذات به معنى خلقت و بنيه و اساس چيزى است، و بين به معنى حالت ارتباطى و پيوند ميان دو شخص يا دو چيز است، بنابراين اصلاح ذات البين به معنى اصلاح اساس ارتباطات و تقويت و تحكيم پيوندها و از ميان بردن عوامل و اسباب تفرقه و نفاق است.

در تعليمات اسلامى به اندازهاى به اين موضوع اهميت داده شده كه به عنوان يكى از برترين عبادات معرفى گرديده است، امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) در آخرين وصايايش به هنگامى كه در بستر شهادت بود به فرزندانش فرمود: انى سمعت جدكما رسول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) يقول: اصلاح ذات البين افضل من عامة الصلوة و الصيام: من از جد شما پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شنيدم كه مى فرمود اصلاح رابطه ميان مردم از انواع نماز و روزه مستحب هم برتر است

در كتاب كافى از امام صادق (عليه‌السلام ) چنين نقل شده كه فرمود: صدقة يحبها الله اصلاح بين الناس اذا تفاسدوا و تقارب بينهم اذا تباعدوا عطيه و بخششى را كه خداوند دوست دارد اصلاح بين مردم است هنگامى كه به فساد گرايند و نزديك ساختن آنها به يكديگر است به هنگامى كه از هم دور شوند. و نيز در همان كتاب از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده كه به مفضل (يكى از ياران امام ) فرمود: اذا راءيت بين اثنين من شيعتنا منازعة فافتدها من مالى هنگامى كه ميان دو نفر از پيروان ما مشاجره اى ببينى (كه مربوط به امور مالى است ) از مال من غرامت بپرداز (و آنها را با هم صلح ده ).

و به همين دليل در يكى ديگر از روايات مى خوانيم كه مفضل روزى دو نفر از شيعيان را ديد كه در مورد ارث با هم نزاع دارند آنها را به منزل خود دعوت كرد، و چهارصد درهم كه مورد اختلاف آنها بود به آنها پرداخت و غائله را ختم كرد، سپس به آنها گفت: بدانيد كه اين از مال من نبود، ولى امام صادق (عليه‌السلام ) به من دستور داده است كه در اينگونه موارد با استفاده از سرمايه امام، صلح و مصالحه در ميان ياران ايجاد كنم.

علت اينهمه تأكيد در زمينه مساءله اجتماعى با كمى دقت روشن مى شود زيرا عظمت و توانائى و قدرت و سربلندى يك ملت، جز در سايه تفاهم و تعاون ممكن نيست، اگر مشاجره ها، اختلافات كوچك اصلاح نشود، ريشه عداوت و دشمنى تدريجا در دلها نفوذ مى كند، و يك ملت متحد را به جمعى پراكنده مبدل مى سازد، جمعى آسيب پذير، ضعيف و ناتوان و زبون در مقابل هر حادثه و هر دشمن، و حتى ميان چنين جمعيتى بسيارى از مسائل اصولى اسلام همانند نماز و روزه و يا اصل موجوديت قرآن به خطر خواهد افتاد.

به همين دليل بعضى از مراحل اصلاح ذات البين شرعا واجب و حتى استفاده از امكانات بيت المال براى تحقق بخشيدن آن مجاز است و بعضى از مراحل آن كه با سرنوشت مسلمانان زياد تماس ندارد مستحب مؤ كد است.

آيه(2) تا (4) و ترجمه

( إنما المؤ منون الذين إذا ذكر الله وجلت قلوبهم و إذا تليت عليهم أيته زادتهم إيمنا و على ربهم يتوكلون ) (2)( الذين يقيمون الصلوة و مما رزقنهم ينفقون ) (3)( أولئك هم المؤ منون حقا لهم درجت عند ربهم و مغفرة و رزق كريم ) (4)

ترجمه:

2- مؤ منان تنها كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده شود دلهاشان ترسان مى گردد، و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده مى شود ايمانشان افزون مى گردد و تنها بر پروردگارشان توكل دارند.

3- آنها كه نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند.

4- مؤ منان حقيقى آنها هستند، براى آنان درجات (فوقالعاده اى ) نزد پروردگارشان است و براى آنها آمرزش و روزى بى نقص و عيب

تفسير:

پنج صفت ويژه مؤ منان

در آيه گذشته به تناسب گفتگوئى كه در امر غنائم ميان بعضى از مسلمانان روى داده بود سخن از تقوا و پرهيزكارى و ايمان به ميان آمد، براى تكميل اين موضوع در آيات مورد بحث صفات مومنان راستين و حقيقى در عباراتى كوتاه و پر معنى بيان شده است.

در اين آيات خداوند به پنج قسمت از صفات برجسته مؤ منان اشاره كرده كه سه قسمت آن، جنبه روحانى و معنوى و باطنى دارد و دو قسمت آن جنبه علمى و خارجى، سه قسمت اول عبارتند از احساس مسئوليت و تكامل ايمان و توكل و دو قسمت ديگر عبارتند از ارتباط با خدا و ارتباط و پيوند با خلق خدا.

نخست مى گويد: مؤ منان تنها كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده شود، دلهاى آنها به خاطر احساس مسئوليت در پيشگاهش ‍ ترسان مى گردد( انما المؤ منون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم ) .

و جل همان حالت خوف و ترسى است كه به انسان دست مى دهد كه سرچشمه آن يكى از اين دو چيز است، گاهى به خاطر درك مسئوليتها و احتمال عدم قيام به وظائف لازم در برابر خدا مى باشد، و گاهى به خاطر درك عظمت مقام و توجه به وجود بى انتها و پر مهابت او است.

توضيح اينكه: گاه مى شود انسان به ديدن شخص بزرگى كه راستى از هر نظر شايسته عنوان عظمت است مى رود. شخص ديدار كننده گاهى آنچنان تحت تاثير مقام پر عظمت او قرار مى گيرد، كه احساس يكنوع وحشت در درون قلب خويش مى نمايد، تا آنجا كه به هنگام سخن گفتن لكنت زبان پيدا مى كند

و حتى گاهى حرف خود را فراموش مى نمايد، هر چند آن شخص بزرگ نهايت محبت و علاقه را به او و همه دارد، و كار خلافى نيز از اين شخص سرنزده است، اين نوع ترس، بازتاب و عكس العمل درك عظمت است.

قرآن مجيد مى گويد:( لو انزلنا هذا القرآن على جبل لراءيته خاشعا متصدعا من خشية الله ) : اگر اين قرآن را بر كوه نازل مى كرديم، خاشع و ترسان و از خوف خدا شكافته مى شد (حشر 21)

و نيز مى خوانيم( انما يخشى الله من عباده العلماء ) تنها بندگان عالم و آگاه از عظمت خدا، از او مى ترسند (فاطر 28).

و به اين ترتيب پيوندى ميان آگاهى و خوف، همواره بر قرار است، بنابراين اشتباه است، كه ما سرچشمه خوف و خشيت را تنها عدم انجام وظايف و مسئوليتها بدانيم.

سپس دومين صفت آنها را چنين بيان مى كند: آنها همواره در مسير تكامل پيش مى روند و لحظه اى آرام ندارند، و هنگامى كه آيات خدا بر آنها خوانده شود بر ايمانشان افزوده مى شود( و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا )

نمو و تكامل، خاصيت همه موجودات زنده است، موجود فاقد نمو و تكامل يا مرده است و يا در سراشيبى مرگ قرار گرفته، مؤ منان راستين، ايمانى زنده دارند، كه نهالش با آبيارى از آيات خدا روز بروز نمو بيشتر و گلها و شكوفه ها و ميوه هاى تازه ترى پيدا مى كند، آنها همچنان مردگان زنده نما در جا نمى زنند، و در يك حال ركود و يكنواختى مرگبار نيستند، هر روز كه نو مى شود فكر و ايمان و صفات آنها هم نو مى شود.

سومين صفت بارز آنها اين است كه تنها بر پروردگار خويش تكيه و توكل مى كنند( و على ربهم يتوكلون ) .

افق فكر آنها آنچنان بلند است كه از تكيه كردن بر مخلوقات ضعيف و ناتوان هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند، ابا دارد، آنها آب را از سرچشمه مى گيرند و هر چه مى خواهند و مى طلبند، از اقيانوس بيكران عالم هستى، از ذات پاك پروردگار مى خواهند، روحشان بزرگ و سطح فكرشان بلند، و تكيه گاهشان تنها خدا است.

اشتباه نشود مفهوم توكل آنچنانكه بعضى از تحريف كنندگان پنداشته اند، چشمپوشى از عالم اسباب و دست و روى دست گذاشتن و به گوشه اى نشستن نيست، بلكه مفهومش خود سازى و بلند نظرى و عدم وابستگى به اين و آن و ژرفنگرى است، استفاده از عالم اسباب جهان طبيعت و حيات، عين توكل بر خدا است، زيرا هر تأثيرى در اين اسباب است به خواست خدا و طبق اراده او است.

پس از ذكر اين سه قسمت، از صفات روحانى و نفسانى مؤ منان راستين مى گويد: آنها در پرتو احساس مسئوليت و درك عظمت پروردگار و همچنين ايمان فزاينده و بلندنگرى توكل، از نظر عمل داراى دو پيوند محكمند، پيوند و رابطه نيرومندى با خدا و پيوند و رابطه نيرومندى با بندگان خدا آنها كسانى هستند كه نماز را (كه مظهر رابطه با خداست ) بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم در راه بندگان خدا انفاق مى كنند( الذين يقيمون الصلوة و مما رزقناهم ينفقون ) .

تعبير به اقامه نماز (به جاى خواندن نماز) اشاره به اين است كه نه تنها خودشان نماز مى خوانند بلكه كارى مى كنند كه اين رابطه محكم با پروردگار همچنان و در همه جا بر پا باشد، و تعبير مما رزقناهم (از آنچه به آنها روزى داده ايم ) تعبير وسيعى است كه تمام سرمايه هاى مادى و معنوى را در بر مى گيرد، آنها نه تنها از اموالشان بلكه از علم و دانششان، از هوش و فكرشان، از موقعيت و نفوذشان و از تمام مواهبى كه در اختيار دارند در راه بندگان خدا مضايقه نمى كنند.

در آخرين آيه مورد بحث، موقعيت و مقام والا و پاداشهاى فراوان اينگونه مؤ منان راستين را بيان مى كند.

نخست مى گويد: مؤ منان حقيقى تنها آنها هستند( اولئك هم المؤ منون حقا ) .

سپس سه پاداش مهم آنها را بيان مى كند:

آنها درجات مهمى نزد پروردگارشان دارند( لهم درجات عند ربهم ) .

درجاتى كه ميزان و مقدار آن تعيين نشده و همين ابهام دلالت بر فوقالعادگى آن دارد.

به علاوه آنها مشمول مغفرت و رحمت و آمرزش او خواهند شد (و مغفرة ) و روزيهاى كريم يعنى مواهب بزرگ و مستمر و همى شگى كه نقص و عيبى در آن راه ندارد و حد و حسابى براى آن نيست در انتظارشان مى باشد (و رزق كريم ) براستى ما مسلمانان كه دم از اسلام مى زنيم و گاهى آنچنان خود را طلبكار از اسلام و قرآن مى دانيم كه از روى نادانى گناه عقب ماندگيها را به گردن اسلام و قرآن مى افكنيم، آيا اگر ما تنها مضمون اين چند آيه را كه روشنگر صفات مؤ منين راستين است در زندگى خود پياده كنيم و ضعف و زبونى و وابستگى به اين و آن را در پناه ايمان و توكل از خود دور سازيم و هر روزى كه بر ما مى گذرد، در مرحله تازه اى از ايمان و آگاهى گام بگذاريم و همواره در پرتو ايمان احساس مسئوليت در برابر آنچه در اجتماعمان مى گذرد داشته باشيم رابطه ما با خدا و خلق آنچنان قوى باشد كه از همه سرمايه هاى وجود خويش در پيشبرد اجتماع انفاق كنيم روزگارمان چنين خواهد بود كه امروز است؟!

ذكر اين موضوع نيز لازم است، كه ايمان مراحلى دارد و درجاتى، ممكن است در پاره اى از مراحل به قدرى ضعيف باشد كه جلوه هاى عملى قابل ملاحظه اى از خود نشان ندهد، و با بسيارى از آلودگيها نيز بسازد، ولى يك ايمان راسخ و حقيقى و محكم محال است از جنبه هاى عملى و مثبت و سازنده خالى شود.

و اينكه بعضيها عمل را جزء ايمان ندانسته اند تنها نظرشان به مرحله بسيار پائين ايمان بوده است.

آيه (5) و (6) و ترجمه

( كما اخرجك ربك من بيتك بالحق و ان فريقا من المؤ منين لكرهون ) (5)( يجدلونك فى الحق بعد ما تبين كانما يساقون الى الموت و هم ينظرون ) (6)

ترجمه:

5- (ناخشنودى پاره اى از شما از چگونگى تقسيم غنائم بدر) همانند آن است كه خداوند تو را از خانه ات به حق بيرون فرستاد (به سوى ميدان بدر) در حالى كه جمعى از مؤ منان كراهت داشتند (ولى سرانجامش پيروزى آشكار بود).

6- آنها با اينكه مى دانستند اين فرمان خدا است باز با تو مجادله مى كردند (و آنچنان ) ترس و وحشت آنها را فرا گرفته بود كه ) گوئى به سوى مرگ رانده مى شوند و (آن را با چشم خود ) مى نگرند.

تفسير

در آيه نخست از اين سوره خوانديم كه پاره اى از مسلمانان تازه كار از چگونگى تقسيم غنائم بدر تا حدى ناراضى بودند، در آيات مورد بحث خداوند به آنها مى گويد: اين تازگى ندارد كه چيزى ناخوش آيند شما باشد در حالى كه صلاحتان در آن است، همانگونه كه اصل جنگ بدر كه فعلا گفتگو بر سر غنائم آن است براى بعضى ناخوش آيند بود و ديديد سرانجام چه نتائج درخشانى براى مسلمانان در بر داشت

بنابراين نبايد با ديد محدود خود، احكام الهى را ارزيابى كنيد، بلكه بايد در برابر آنها سر تسليم فرود آريد و از نتائج نهائى بهره مند شويد. در آيه نخست مى گويد: اين ناخشنودى پاره اى از افراد از طرز تقسيم غنائم بدر، همانند آن است كه خداوند تو را از خانه و جايگاهت در مدينه به حق بيرون فرستاد در حالى كه بعضى از مؤ منان كراهت داشتند( كما اخرجك ربك من بيتك بالحق و ان فريقا من المؤ منين لكارهون ) .

كلمه بالحق اشاره به اين است كه اين فرمان خروج، طبق يك وحى الهى و دستور آسمانى صورت گرفت كه نتيجه اش وصول به حق براى جامعه اسلامى بود.

اين گروه ظاهر بين و كم حوصله در مسير راه به سوى بدر مرتبا با تو مجادله و گفتگو در اين فرمان حق داشتند، و با اينكه اين واقعيت را دريافته بودند كه اين فرمان خدا است، ولى باز دست از اعتراض خويش بر نمى داشتند( يجاد لونك فى الحق بعد ما تبين ) .

و آنچنان ترس و وحشت سراسر وجود آنها را فرا گرفته بود كه گوئى به سوى مرگ رانده مى شوند و مرگ و نابودى خويش را با چشم خود مى بينند( كانما يساقون الى الموت و هم ينظرون ) .

ولى حوادث بعد نشان داد كه آنها چقدر گرفتار اشتباه و ترس و وحشت بى دليل بودند، و اين جنگ چه پيروزيهاى درخشانى براى مسلمانان به بار آورد، با ديدن چنين صحنه اى چرا بعد از جنگ بدر، در مورد غنائم زبان به اعتراض مى گشايند.

ضمنا از تعبير فريقا من المؤ منين (جمعى از مؤ منان ) روشن مى شود كه اولا اين مشاجره و گفتگو به خاطر روح نفاق و بى ايمانى نبود، بلكه بر اثر ضعف ايمان و نداشتن بينش كافى در مسائل اسلامى بود.

و ثانيا تنها عده محدودى اين چنين فكر مى كردند و اكثريت كه از مسلمانان مجاهد راستين بودند تسليم فرمان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و اوامر او بودند.