تفسیر نمونه جلد ۸

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 24991
دانلود: 3209


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 75 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24991 / دانلود: 3209
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 8

نویسنده:
فارسی

آيه (117) و (118) و ترجمه

( لقد تاب الله على النبى و المهجرين و الا نصار الذين اتبعوه فى ساعة العسرة من بعد ما كاد يزيغ قلوب فريق منهم ثم تاب عليهم إ نه بهم رؤوف رحيم ) (117)( و ( على الثلثة الذين خلفوا حتى إذا ضاقت عليهم الا رض بما رحبت و ضاقت عليهم أنفسهم و ظنوا أن لا ملجأ من الله إلا إليه ثم تاب عليهم ليتوبوا إن الله هو التواب الرحيم ) (118)

ترجمه:

117 - خداوند رحمت خود را شامل حال پيامبر، و (همچنين ) مهاجران و انصار كه در زمان عسرت و شدت (در جنگ تبوك ) از او پيروى كردند، نمود، پس از آنكه نزديك بود دلهاى گروهى از آنها از حق منحرف شود (و از ميدان جنگ باز گردند) سپس خدا توبه آنها را پذيرفت كه او نسبت به آنان مهربان و رحيم است.

118 - (همچنين ) آن سه نفر را كه (در مدينه ) بازماندند (و از شركت در تبوك خوددارى كردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد وحتى ) جائى در وجود خويش براى خود نمى يافتند و دانستند كه پناهگاهى از خدا جز به سوى او نيست در آن هنگام خدا آنانرا مشمول رحمت خود ساخت و خداوند توبه آنها را پذيرفت كه خداوند توبه پذير و مهربان است.

شان نزول:

يك درس بزرگ!

مفسران گفته اند كه آيه نخست در مورد غزوه تبوك و مشكلات طاقت فرسائى كه به مسلمانان در اين جنگ رسيد نازل شده، اين مشكلات به قدرى بود كه گروهى تصميم به بازگشت گرفتند اما لطف و توفيق الهى شامل حالشان شد، و همچنان پا بر جا ماندند.

از جمله كسانى كه مى گويند آيه در مورد او نازل شده (ابو حيثمه ) است، كه از ياران پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بود، نه از منافقان، ولى بر اثر سستى از حركت به سوى ميدان تبوك به اتفاق پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) خوددارى كرد.

ده روز از اين واقعه گذشت. هوا گرم و سوزان بود، روزى نزد همسران خود آمد، در حالى كه سايبانهاى او را مرتب و آماده و آب خنك مهيا و طعام خوبى فراهم ساخته بودند، او ناگهان در فكر فرو رفت و به ياد پيشواى خود پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) افتاد و گفت: رسولخدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه هيچ گناهى ندارد و خداوند گذشته و آينده او را تضمين فرموده، در ميان بادهاى سوزان بيابان اسلحه به دوش گرفته، و رنج اين سفر دشوار را بر خود تحمل كرده، ابو حيثمه را ببين كه در سايه خنك و كنار غذاى آماده و زنان زيبا قرار گرفته است، اين انصاف نيست.

سپس رو به همسران خود كرد و گفت به خدا قسم با هيچكدام از شما يك كلمه سخن نمى گويم، و در زير اين سايبان قرار نمى گيرم، تا به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ملحق شوم، اين سخن را گفت و زاد و توشه برگرفت و بر شتر خود سوار شد و حركت كرد، هر قدر همسرانش خواستند با او سخن بگويند او كلمه اى بر زبان جارى نكرد، و همچنان به حركت ادامه داد تا به نزديكى تبوك رسيد.

مسلمانان به يكديگر مى گفتند: اين سوارى است كه از كنار جاده مى گذرد اما پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود اى سوار! ابو حيثمه باشى بهتر است.

هنگامى كه نزديك شد و مردم او را شناختند گفتند آرى ابو حيثمه است، شتر خود را بر زمين خواباند و به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سلام گفت، و ماجراى خويش را بازگو كرد، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به او خوش آمد گفت و براى او دعا فرمود.

به اين ترتيب او از جمله كسانى بود كه قلبش متمايل به باطل شده بود، اما به خاطر آمادگى روحى خداوند او را متوجه حق ساخت و ثابت قدم گردانيد.

در مورد آيه دوم شان نزول ديگرى نقل شده كه خلاصه اش چنين است:

سه نفر از مسلمانان به نام (كعب بن مالك ) و (مرارة بن ربيع ) و (هلال بن اميه ) از شركت در جنگ تبوك، و حركت همراه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سرباز زدند، ولى اين به خاطر آن نبود كه جزء دار و دسته منافقان باشند، بلكه به خاطر سستى و تنبلى بود، چيزى نگذشت كه پشيمان شدند.

هنگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از صحنه تبوك به مدينه بازگشت، خدمتش رسيدند و عذر خواهى كردند، اما پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) حتى يك جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نيز دستور داد كه احدى با آنها سخن نگويد.

آنها در يك محاصره عجيب اجتماعى قرار گرفتند؛ تا آنجا كه حتى كودكان و زنان آنان نزد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمدند و اجازه خواستند كه از آنها جدا شوند، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اجازه جدائى نداد، ولى دستور داد كه به آنها نزديك نشوند.

فضاى مدينه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد كه مجبور شدند براى نجات از اين خوارى و رسوائى بزرگ، شهر را ترك گويند و به قله كوههاى اطراف مدينه پناه ببرند

از جمله مسائلى كه ضربه شديدى بر روحيه آنها وارد كرد اين بود كه كعب بن مالك مى گويد روزى در بازار مدينه با ناراحتى نشسته بودم ديدم يك نفر مسيحى شامى سراغ مرا مى گيرد، هنگامى كه مرا شناخت نامه اى از پادشاه غسان به دست من داد كه در آن نوشته بود اگر صاحبت ترا از خود رانده به سوى ما بيا، حال من منقلب شد گفتم اى واى بر من كارم به جائى رسيده است كه دشمنان در من طمع دارند!

خلاصه بستگان آنها غذا مى آوردند، اما حتى يك كلمه با آنها سخن نمى گفتند.

مدتى به اين صورت گذشت و پيوسته انتظار مى كشيدند كه توبه آنها قبول شود و آيه اى كه دليل بر قبولى توبه آنها باشد نازل گردد، اما خبرى نبود.

در اين هنگام فكرى به نظر يكى از آنان رسيد و به ديگران گفت: اكنون كه مردم با ما قطع رابطه كرده اند، چه بهتر كه ما هم از يكديگر قطع رابطه كنيم (درست است كه ما گنهكاريم ولى بايد از گناهكار ديگرى خشنود نباشيم ).

آنها چنين كردند به طورى كه حتى يك كلمه با يكديگر سخن نمى گفتند، و دو نفر از آنان با هم نبودند، و به اين ترتيب سر انجام پس ‍ از پنجاه روز توبه و تضرع به پيشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آيه فوق در اين زمينه نازل گرديد.

تفسير:

زندان محاصره اجتماعى گنهكاران

اين آيات نيز همچنان از جنگ تبوك و مطالب گوناگونى كه پيرامون اين رويداد بزرگ اسلامى به وقوع پيوست، سخن مى گويد.

در نخستين آيه اشاره به شمول رحمت بى پايان پروردگار نسبت به پيامبر و مهاجرين و انصار در آن لحظات حساس كرده، مى گويد: رحمت خدا شامل حال پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مهاجران و انصار، همانها كه در موقع شدت و بحرانى از او پيروى كردند، شد (لقد تاب الله على النبى و المهاجرين و الانصار الذين اتبعوه فى ساعة العسرة ).

سپس اضافه مى كند: (اين شمول رحمت الهى به هنگامى بود كه بر اثر شدت حوادث و فشار ناراحتيها نزديك بود گروهى از مسلمانان از جاده حق باز گردند) (و تصميم به مراجعت از تبوك بگيرند)( من بعد ما كاد يزيغ قلوب فريق منهم ) .

دگر بار تأكيد مى كند كه (بعد از اين ماجرا، خداوند رحمت خود را شامل حال آنها ساخت، و توبه آنها را پذيرفت، زيرا او نسبت به مؤ منان مهربان و رحيم است )( ثم تاب عليهم انه بهم رؤف رحيم ) .

نه تنها اين گروه عظيم را كه در جهاد شركت كرده بودند، مورد رحمت خويش قرار داد، بلكه آن سه نفر را كه از شركت در جهاد تخلف ورزيده بودند و جنگجويان آنها را پشت سر گذاشتند و رفتند، نيز مشمول لطف خود قرار داد( و على الثلاثة الذين خلفوا ) .

اما اين لطف الهى به آسانى شامل حال آنها نشد، بلكه آن به هنگامى بود كه اين سه نفر (كعب بن مالك و مرارة بن ربيع و هلال بن امية كه شرح حالشان در شان نزول گذشت ) در محاصره شديد اجتماعى قرار گرفتند، و مردم همگى با آنها قطع رابطه كردند، (آنچنان كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد)( حتى اذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت ) .

و سينه آنها چنان از اندوه آكنده شد كه گوئى (جائى در وجود خويش براى خود نمى يافتند) تا آنجا كه خود آنها نيز از يكديگر قطع رابطه كردند( و ضاقت عليهم انفسهم ) .

و به اين ترتيب همه راهها به روى آنها بسته شد، (و يقين پيدا كردند كه پناهگاهى از خشم خدا جز از طريق بازگشت به سوى او نيست )( و ظنوا ان لا ملجا من الله الا اليه ) .

(بار ديگر رحمت خدا به سراغ آنان آمد، و توبه و بازگشت حقيقى و خالصانه را بر آنان آسان ساخت، تا توبه كنند)( ثم تاب عليهم ليتوبوا ) .

چرا كه (خداوند توبه پذير و رحيم است )( ان الله هو التواب الرحيم ) .

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

نكته ها

1 - منظور از توبه خدا بر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چيست؟

در نخستين آيه مورد بحث خوانديم كه خداوند بر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مهاجران و انصار توبه كرد و توبه آنها را پذيرا شد.

بدون شك پيامبر معصوم گناهى نداشته كه بخواهد از آن توبه كند و خدا توبه او را بپذيرد (هر چند پاره اى از مفسران اهل تسنن تعبير فوقرا دليل بر صدور لغزشى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در ماجراى تبوك گرفته اند).

ولى دقت در خود آيه و ساير آيات قرآن به نادرست بودن اين تفسير گواهى مى دهد، زيرا اولا توبه پروردگار به معنى بازگشت او به رحمت و توجه به بندگان است، و در مفهوم آن، گناه و يا لغزش نيست، چنانكه در سوره نساء بعد از ذكر قسمتى از احكام اسلام، مى فرمايد:( يريد الله ليبين لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم و يتوب عليكم و الله عليم حكيم ) : (خداوند مى خواهد احكام خود را براى شما تبيين كند و به روش شايسته كه قبل از شما بودند شما را هدايت كند، و بر شما توبه كند، و خداوند عالم و حكيم است ).

در اين آيه و پيش از آن سخن از گناه و لغزشى به ميان نيامده، بلكه طبق تصريح همين آيه سخن از تبيين احكام و هدايت به سنتهاى ارزنده پيشين در ميان است، و اين خود نشان مى دهد كه توبه در اينجا به معنى شمول رحمت الهى نسبت به بندگان است.

ثانيا در كتب لغت نيز يكى از معانى توبه همين موضوع ذكر شده است، در كتاب معروف قاموس يكى از معانى توبه چنين ذكر شده (رجع عليه بفضله و قبوله ).

و ثالثا در آيه مورد بحث، تخلف و انحراف از حق را تنها به گروهى از مؤ منان نسبت مى دهد با اينكه توبه الهى را شامل حال همه مى داند، و اين خود نشان مى دهد كه توبه خدا در اينجا به معنى پذيرش عذر بندگان از گناه نيست، بلكه همان رحمت خاص الهى است كه در اين لحظات سخت به يارى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و همه مؤ منان بدون استثناء از مهاجران و انصار آمد، و آنها را در امر جهاد ثابت قدم ساخت،

2 - چرا از جنگ تبوك به ساعة العسرة تعبير شده است؟!

(ساعت ) از نظر لغت به معنى بخشى از زمان است، خواه كوتاه باشد يا طولانى، البته به زمانهاى خيلى طولانى، ساعت گفته نمى شود، و (عسرت ) به معنى مشقت و سختى است.

تاريخ اسلام نشان مى دهد كه مسلمانان هيچگاه به اندازه جريان تبوك در فشار و زحمت نبودند.

زيرا از طرفى حركت به سوى تبوك در موقع شدت گرماى تابستان بود.

و از سوى ديگر خشكسالى مردم را به ستوه در آورده بود.

و از سوى سوم فصلى بود كه مى بايست مردم همان مقدار محصولى كه بر درختان بود جمع آورى و براى طول سال خود آماده كنند.

از همه اينها گذشته فاصله ميان مدينه و تبوك بسيار طولانى بود.

و دشمنى كه مى خواستند با او روبرو شوند، امپراطورى روم شرقى، يكى از نيرومندترين قدرتهاى جهان روز بود.

اضافه بر اينها، مركب و آذوقه در ميان مسلمانان به اندازه اى كم بود كه گاه ده نفر مجبور مى شدند به نوبت از يك مركب استفاده كنند، بعضى از پياده ها حتى كفش بپانداشتند، و مجبور بودند با پاى برهنه از ريگهاى سوزان بيابان بگذرند، از نظر غذا و آب به قدرى در مضيقه بودند كه گاهى يك دانه خرما را چند نفر به نوبت، در دهان گرفته و مى مكيدند تا موقعى كه تنها هسته آن باقى مى ماند، و يك جرعه آب را چند نفر مى نوشيدند.

ولى با تمام اين اوصاف مسلمانان غالبا روحيه قوى و محكم داشتند و على رغم تمام اين مشكلات به سوى دشمن همراه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) حركت كردند و با اين استقامت و پايمردى عجيب درس بزرگى براى همه مسلمين جهان در تمام قرون و اعصار به يادگار گذاشتند، درسى كه براى همه نسلها كافى بود، و وسيله پيروزى و غلبه بر دشمنان بزرگ و مجهز و خطرناك.

شك نيست در ميان مسلمانان افرادى بودند كه روحيه ضعيفترى داشتند، و همانها بودند كه فكر بازگشت را در سر مى پروراندند كه قرآن از آن تعبير به( من بعد ما كاد يزيغ قلوب فريق منهم ) كرده است (زيرا (يزيغ ) از ماده (زيغ ) به معنى تمايل و انحراف از حق به سوى باطل است ).

ولى همانگونه كه ديديم روحيه عالى اكثريت، و لطف پروردگار آنها را نيز از اين فكر منصرف ساخت، و به جمع مجاهدان راه حق پيوستند.

نكته 3

3 - در آيات فوق درباره آن سه نفر از مسلمانان سست و سهل انگار تعبير به (خلفوا) شده است، يعنى (پشت سر گذارده شده اند).

اين تعبير يا به خاطر آن است كه مسلمانان هنگامى كه اينگونه اشخاص سستى مى كردند آنها را پشت سر گذارده، و بى اعتنا به وضعشان به سوى ميدان جهاد پيش مى رفتند، و يا به خاطر آنست كه هنگامى كه براى عذرخواهى نزد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمدند، عذر آنها را نپذيرفت و قبول توبه آنها را به عقب انداخت.

4 - يك درس بزرگ براى هميشه

از مسائل مهمى كه از آيات فوق استفاده مى شود، مساءله مجازات مجرمان و فاسدان از طريق محاصره اجتماعى و قطع رابطه ها و پيوندها است. ما به خوبى مى بينيم كه اين قطع رابطه در مورد سه نفر از متخلفان تبوك به قدرى آنها را تحت فشار قرار داد كه از هر زندانى براى آنها سختتر بود، آنچنان كه جان آنها از فشار اين محاصره اجتماعى به لب رسيدند، و از همه جا قطع اميد كردند.

اين موضوع آنچنان انعكاس وسيعى در جامعه مسلمانان آن روز از خود به جاى گذاشت كه بعد از آن كمتر كسى جرئت مى كرد مرتكب اين گونه گناهان شود.

اين نوع مجازات نه دردسر و هزينه زندانها را دارد، و نه خاصيت تنبل پرورى و بدآموزيهاى آنها را، ولى تاثير آن از هر زندانى بيشتر و دردناكتر است.

اين در واقع يكنوع اعتصاب و مبارزه منفى جامعه در برابر افراد فاسد است اگر مسلمانان در برابر (متخلفان از وظائف حساس ‍ اجتماعى ) دست به چنين مبارزه اى بزنند به طور قطع در هر عصر و زمانى پيروزى با آنها خواهد بود، و براحتى مى توانند جامعه خود را پاكسازى كنند.

اما روح مجامله و سازشكارى كه بدبختانه امروز در بسيارى از جوامع اسلامى به صورت يك بيمارى تقريبا همه گير درآمده است، نه تنها جلو اين گونه اشخاص را نمى گيرد، بلكه آنانرا در اعمال زشتشان تشجيع مى كند.

5 - غزوه تبوك و دستاوردهايش

(تبوك ) دورترين نقطه اى بود كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در غزوات خود به آنجا گام نهاد، اين كلمه در اصل نام قلعه محكم و بلندى بود كه در نوار مرزى حجاز و شام قرار داشت، و به همين سبب آن سرزمين به نام سرزمين تبوك ناميده شد.

نفوذ سريع اسلام در جزيره عربستان سبب شد كه آوازه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در تمام كشورهاى اطراف بپيچد، و با اينكه تا آن روز براى حجاز اهميتى قائل نبودند طلوع اسلام و قدرت ارتش پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه حجاز را در زير يك پرچم بسيج كرده بود، آنها را از آينده كار خود بيمناك ساخت.

روم شرقى كه هم مرز با حجاز بود فكر مى كرد ممكن است يكى از نخستين قربانيان پيشرفت سريع اسلام باشد، لذا سپاهى در حدود چهل هزار نفر با اسلحه كافى و مجهز، آنچنانكه درخور دولت نيرومندى همانند امپراطورى روم در آن زمان بود، گردآورى كرد، و در مرز حجاز متمركز ساخت، اين خبر وسيله مسافران به گوش پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسيد، و پيامبر براى اينكه درس عبرتى به روم و ساير همسايگان بدهد بى درنگ فرمان آماده باش صادر كرد سخنگويان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در مدينه و نقاط ديگر صداى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را به گوش مردم رساندند و چيزى نگذشت كه سى هزار نفر براى پيكار با روميان آماده شدند كه از ميان آنها ده هزار سوار و بيست هزار پياده بود.

هوا به شدت گرم شده بود، و انبارها از مواد غذائى خالى و محصولات كشاورزى آن سال هنوز جمع آورى نشده بود و حركت در چنين شرائطى براى مسلمانان بسيار مشكل بود، ولى فرمان خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است و به هر حال بايد حركت كرد، و بيابان طولانى و پر مخاطره ميان مدينه و تبوك را پيمود!.

اين لشكر كه به خاطر مشكلات زيادش از نظر اقتصادى و از نظر مسير طولانى، و بادهاى سوزان سموم، و طوفانهاى كشنده شن، و نداشتن مركب كافى به جيش العسرة! (لشكر مشكلات!) معروف شد تمام سختيها را تحمل كرد و در آغاز ماه شعبان، سال نهم هجرت، به سرزمين تبوك رسيد، در حالى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) على (عليها‌السلام ) را بجاى خود در مدينه گذارده بود، و اين تنها غزوه اى بود كه على (عليها‌السلام ) در آن شركت نكرد.

اين اقدام پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) يك اقدام بسيار بجا و ضرورى بود، زيرا بسيار محتمل بود بعضى از بازماندگان مشركان و يا منافقان مدينه كه ببهانه هائى از شركت در ميدان تبوك سر باز زده بودند، از غيبت طولانى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و سربازانش استفاده كنند، و به مدينه حمله ور شوند، زنان و كودكان را بكشند و مدينه را ويران سازند، ولى وجود على (عليها‌السلام ) در مدينه سد نيرومندى در برابر توطئه هاى آنها بود.

بهر حال هنگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به تبوك رسيد اثرى از سپاهيان روم نديد، گويا به هنگامى كه از حركت سپاه عظيم اسلام با آن شهامت و شجاعت عجيبى كه در جنگها نشان داده بودند و كم و بيش به گوش روميان رسيده بود با خبر شدند، صلاح در اين ديدند كه ارتش خويش را به درون كشور فرا خوانده چنين وانمود كنند كه خبر تمركز ارتش روم در مرزها به قصد حمله به مدينه، شايعه بى اساسى بيش نبوده است، چرا كه از دست زدن به چنين جنگ خطرناكى كه مستمسك و مجوزى نيز نداشت وحشت داشتند.

ولى حضور سپاه اسلام با اين سرعت در ميدان تبوك چند درس به دشمنان اسلام داد:

اولا - اين موضوع به ثبوت رسيد كه روحيه جنگى سربازان اسلام آنچنان قوى است كه از درگيرى با نيرومندترين ارتش آن زمان نيز بيمى ندارد.

ثانيا - بسيارى از قبائل و امراى اطراف تبوك به خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمدند و پيمان عدم تعرض با پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) امضا كردند و فكر مسلمانان از ناحيه آنان آسوده شد.

ثالثا - امواج اسلام به داخل مرزهاى امپراطورى روم نفوذ كرد و به عنوان يك واقعه مهم روز اين صدا همه جا پيچيد، و زمينه را براى توجه روميان به اسلام فراهم ساخت.

رابعا - مسلمانان با پيمودن اين راه و تحمل آن زحمات، راه را براى فتح شام در آينده هموار ساختند و معلوم شد كه اين راه سرانجام پيمودنى است.

و اين فوائد بزرگ چيزى بود كه به زحمت لشگركشى مى ارزيد.

به هر حال پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با سپاهيان خود طبق سنتى كه داشت مشورت كرد كه آيا به پيشروى ادامه دهيم يا باز گرديم، راى بيشتر آنها بر آن قرار گرفت كه بازگشت بهتر است و با روح برنامه هاى اسلامى سازگارتر، به خصوص كه سپاهيان اسلام بر اثر مشقت طاقت فرساى راه خسته و كوفته شده بودند، و مقاومت جسمانى آنها تضعيف شده بود.

پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اين نظر را تصويب كرد و سپاه اسلام به مدينه بازگشت.

آيه (119) و ترجمه

( يأ يها الذين ءامنوا اتقوا الله و كونوا مع الصدقين ) (119)

ترجمه:

119 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد.

تفسير:

با صادقان باشيد

در آيات گذشته، سخن درباره گروهى از متخلفان در ميان بود، متخلفانى كه عهد و پيمان خود را با خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شكسته، و عملا اظهارات خود را در مورد ايمان به خدا و روز جزا تكذيب نموده بودند و ديديم كه چگونه مسلمانان با قطع رابطه خود از آنها تنبيهشان كردند!

اما در آيه مورد بحث اشاره به نقطه مقابل آنها كرده، دستور مى دهد كه رابطه خود را با راستگويان و آنها كه بر سر پيمان خود ايستاده اند محكم بدارند.

نخست مى فرمايد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد)( يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله ) .

و براى اينكه بتوانند راه پر پيچ و خم تقوا را بدون اشتباه و انحراف بپيمايند اضافه مى كند: (با صادقان باشيد)( و كونوا مع الصادقين ) .

در اينكه منظور از (صادقين ) چه كسانى است، مفسران احتمالات گوناگونى داده اند.

ولى اگر بخواهيم راه را نزديك كنيم، بايد به خود قرآن مراجعه كنيم كه در آيات متعددى (صادقين ) را تفسير كرده است.

در سوره بقره مى خوانيم:( ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب و النبيين و آتى المال على حبه ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل و السائلين و فى الرقاب و اقام الصلوة و آتى الزكوة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرين فى الباساء و الضراء و حين الباس اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون ) (بقره - 177).

در اين آيه مى بينيم پس از آنكه مسلمانان را از گفتگوهاى اضافى درباره مساءله تغيير قبله نهى مى كند حقيقت نيكوكارى را براى آنها چنين تفسير مى كند: ايمان به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتب آسمانى و پيامبران، سپس انفاق در راه خدا به نيازمندان و محرومان، و بر پا داشتن نماز، و پرداختن زكات، و وفاى به عهد، و استقامت در برابر مشكلات به هنگام جهاد، و پس از ذكر همه اينها مى گويد: كسانى كه اين صفات را دارا باشند، صادقان و پرهيزگارانند.

و به اين ترتيب صادق كسى است كه داراى ايمان به تمام مقدسات و بدنبال آن عمل در تمام زمينه ها باشد.

و در آيه 15 سوره حجرات مى خوانيم:( انما المؤ منون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله اولئك هم الصادقون ) .

(مؤ منان تنها كسانى هستند كه ايمان به خدا و پيامبرش آورده، سپس شك و ترديدى به خود راه نداده اند (و علاوه بر اين ) با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردند، اينها صادقان هستند.

اين آيه نيز (صدق ) را مجموعه اى از ايمان و عمل كه در آن هيچگونه ترديد و تخلفى نباشد معرفى مى كند.

و در آيه 8 سوره حشر مى خوانيم:( للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم يبتغون فضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله اولئك هم الصادقون ) .

در اين آيه مؤ منان محرومى كه على رغم همه مشكلات، استقامت به خرج دادند و از خانه و اموال خود بيرون رانده شدند، و جز رضاى خدا و يارى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هدفى نداشتند، به عنوان صادقان معرفى شده اند.

از مجموع اين آيات نتيجه مى گيريم كه (صادقين ) آنهائى هستند كه تعهدات خود را در برابر ايمان به پروردگار به خوبى انجام مى دهند، نه ترديدى به خود راه مى دهند، نه عقب نشينى مى كنند، نه از انبوه مشكلات مى هراسند بلكه با انواع فداكاريها، صدق ايمان خود را ثابت مى كنند.

شك نيست كه اين صفات مراتبى دارد، بعضى ممكن است در قله آن قرار گرفته باشند كه ما نام آنها را معصومان مى گذاريم، و بعضى در مراحل پائينتر.

آيا منظور از صادقين تنها معصومان است؟

گر چه مفهوم صادقين همانگونه كه در بالا ذكر كرديم، مفهوم وسيعى است، ولى از روايات بسيارى استفاده مى شود كه منظور از اين مفهوم در اينجا تنها معصومين هستند.

سليم بن قيس هلالى چنين نقل مى كند: كه روزى اميرمؤ منان (عليه‌السلام ) با جمعى از مسلمانان گفتگو داشت از جمله فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم آيا مى دانيد هنگامى كه خدا( يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين ) را نازل كرد سلمان گفت: اى رسولخدا آيا منظور از آن عام است يا خاص؟

پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: ماءمورين به اين دستور همه مؤ منانند و اما عنوان صادقين مخصوص برادرم على (عليه‌السلام ) و اوصياء بعد از او تا روز قيامت است.

هنگامى كه على (عليه‌السلام ) اين سؤ ال را كرد، حاضران گفتند آرى اين سخن را از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شنيديم.

(نافع ) از (عبد الله بن عمر) در تفسير آيه چنين نقل مى كند كه خداوند نخست به مسلمانان دستور داد كه از خدا بترسند، سپس فرمود: كونوا مع الصادقين يعنى مع محمد و اهلبيته (با پيامبر اسلام و خاندانش ).

گر چه بعضى از مفسران اهل تسنن مانند نويسنده المنار ذيل روايت فوقرا به اين صورت نقل كرده اند مع محمد و اصحابه.

ولى با توجه به اينكه مفهوم آيه عام است و هر زمانى را شامل مى شود و مى دانيم صحابه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در زمان محدودى بودند، عبارتى كه در كتب شيعه از عبد الله بن عمر نقل شده صحيحتر به نظر مى رسد.

نويسنده تفسير برهان نظير اين مضمون را از طرق اهل تسنن نقل كرده و مى گويد: (موفق بن احمد) به اسناد خود از (ابن عباس ) در ذيل آيه فوق چنين

نقل كرده: هو على بن ابى طالب (او على بن ابى طالب است ).

سپس مى گويد: همين مطلب را (عبدالرزاق ) در كتاب (رموزالكنوز) نيز آورده است.

اما مساءله مهمتر اين است كه در آيه فوق دو دستور داده شده نخست دستور به تقوا و سپس دستور به همراه بودن با صادقين، اگر مفهوم صادقين در آيه عام باشد و همه مؤ منان راستين و با استقامت را شامل گردد بايد گفته شود و كونوا من الصادقين از صادقين باشيد، نه با صادقين باشيد (دقت كنيد).

اين خود قرينه روشنى است كه (صادقين ) در آيه به معنى گروه خاصى است.

از سوى ديگر منظور از همراه بودن اين نيست كه انسان همنشين آنها باشد بلكه بدون شك منظور آن است كه همگام آنها باشد.

آيا اگر كسى معصوم نباشد ممكن است بدون قيد و شرط، دستور پيروى و همگامى با او صادر شود؟ آيا اين خود دليل بر آن نيست كه اين گروه تنها معصومانند؟!

بنابراين آنچه را از روايات استفاده كرديم، با دقت و تاءمل از خود آيه نيز مى توان استفاده كرد.

جالب توجه اينكه مفسر معروف (فخررازى ) كه به تعصب و شك آورى معروف است، اين حقيقت را پذيرفته (هر چند غالب مفسران اهل تسنن، با سكوت، از اين مسأله گذشته اند!) و مى گويد: (خداوند مؤ منان را به همراه بودن با صادقين دستور داده، بنابراين آيه دلالت بر اين دارد كه: آنها كه جائز الخطا هستند بايد به كسى اقتدا كنند كه معصوم است، تا در پرتو او از خطا مصون بمانند، و اين معنى در هر زمانى خواهد بود، و هيچ دليلى بر اختصاص آن به عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نداريم ).

ولى بعدا اضافه مى كند: (قبول داريم كه مفهوم آيه اين است و در هر زمانى بايد معصومى باشد، اما ما اين معصوم را مجموع امت مى دانيم نه يك فرد!، و به تعبير ديگر اين آيه دليل بر حجيت اجماع مؤ منين و عدم خطاى مجموع امت است ):

به اين ترتيب فخر رازى نيمى از راه را به خوبى پيموده، اما در نيمه دوم گرفتار اشتباه شده است، اگر او به يك نكته كه در متن آيه است توجه مى كرد نيمه دوم راه را نيز بطور صحيح مى پيمود، و آن اينكه اگر منظور از صادقان مجموع امت باشد، خود اين (پيرو) نيز جزء آن مجموع است، و در واقع پيرو جزئى از پيشوا مى شود، و اتحاد تابع و متبوع خواهد شد، در حالى كه ظاهر آيه اين است كه پيروان از پيشوايان، و تابعان از متبوعان جدا هستند (دقت كنيد).

نتيجه اينكه آيه فوق از آياتى است كه دلالت بر وجود معصوم در هر عصر و زمان مى كند.

تنها سؤ الى كه باقى مى ماند اين است كه (صادقين ) جمع است و بايد در هر عصرى معصومان، متعدد باشند.

پاسخ اين سؤ ال نيز روشن است و آن اينكه مخاطب تنها اهل يك عصر نيستند، بلكه آيه تمام اعصار و قرون را مخاطب ساخته و مسلم است كه مجموع مخاطبين همه اعصار با جمعى از صادقين خواهند بود، و به تعبير ديگر چون در هر عصرى معصومى وجود دارد، هنگامى كه همه قرون و اعصار را مورد توجه قرار دهيم سخن از جمع معصومان به ميان خواهد آمد، نه از يك فرد.

شاهد گوياى اين موضوع آن است كه در عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) جز او كسى كه واجب الاطاعة باشد وجود نداشت، و در عين حال آيه به طور مسلم شامل مؤ منان زمان او مى شود، بنابراين مى فهميم منظور جمع در يك زمان نيست بلكه جمع در مجموعه زمانهاست.