تفسیر نمونه جلد ۸

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 24986
دانلود: 3209


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 75 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24986 / دانلود: 3209
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 8

نویسنده:
فارسی

آيه (66) و (67) و ترجمه

( ألا ان لله من فى السماوات و من فى الا رض و ما يتبع الذين يدعون من دون الله شركاء ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخرصون ) (66)( هو الذى جعل لكم اليل لتسكنوا فيه و النهار مبصرا ان فى ذلك لايت لقوم يسمعون ) (67)

ترجمه:

66 - آگاه باشيد تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن خدا مى باشند، و آنها كه غير خدا را شريك او مى خوانند از منطق و دليلى پيروى نمى كنند، آنها فقط از پندار بى اساس پيروى مى كنند و آنها فقط دروغ مى گويند!

67 - او كسى است كه شب را براى شما آفريد كه در آن آرامش بيابيد و روز را روشنى بخش قرار داد، در اين نشانه هائى است براى كسانى كه گوش شنوا دارند.

تفسير:

قسمتى از آيات عظمت او

آيات فوق بار ديگر به مساله توحيد و شرك كه يكى از مهمترين مباحث اسلام و مباحث اين سوره است باز مى گردد، مشركان را به محاكمه مى كشد و ناتوانى آنها را به ثبوت مى رساند.

نخست مى گويد: (آگاه باشيد تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن خدا مى باشند)( الا ان لله من فى السماوات و من فى الارض ) .

جائى كه اشخاص ملك او باشند و از آن او، اشيائى كه در اين جهان مى باشند به طريق اولى از آن او هستند، بنابراين او مالك تمام عالم هستى است و با اين حال چگونه ممكن است مملوكهاى او شريك او بوده باشند؟!

سپس اضافه مى كند: (كسانى كه غير خدا را شريك او قرار مى دهند از دليل و منطقى پيروى نمى كنند و هيچ سند و شاهدى بر گفتار خود ندارند)( و ما يتبع الذين يدعون من دون الله شركاء ) .

(آنها تنها از پندارها و گمانهاى بى اساس و بى پايه پيروى مى كنند)( ان يتبعون الا الظن )

(بلكه آنها فقط با مقياس حدس و تخمين سخن مى گويند، و دروغ مى گويند)!( و ان هم الا يخرصون ) .

(خرص ) در لغت هم به معنى (دروغ ) آمده است، و هم به معنى (حدس و تخمين )، و در اصل - همانگونه كه (راغب ) در (مفردات ) گفته - به معنى جمع آورى كردن ميوه است، و پس از به جمع زدن و گردآورى در حساب، و تخمين زدن ميوه بر درختان گفته شده، و از آنجا كه حدس و تخمين گاهى نادرست از آب در مى آيد اين ماده به معنى (دروغ ) نيز آمده است.

اصولا اين خاصيت پيروى از پندار و گمان بى اساس است كه سرانجام انسان را به وادى دروغ مى كشاند.

آنها كه بتها را شريك خدا ساخته بودند تكيه گاهشان اوهامى بيش نبود، اوهامى كه حتى تصور آن امروز براى ما مشكل است كه چگونه ممكن است انسان اشكال و مجسمه هاى بيروحى بسازد و بعد مخلوق خود را ارباب و صاحب اختيار خويش بداند؟ مقدراتش را به دست آن بسپارد، و حل مشكلاتش را از او بخواهد؟! آيا اين چيزى جز دروغ و دروغپردازى مى تواند باشد؟

حتى مى توان اين را به عنوان يك قانون كلى - با كمى دقت - از آيه استفاده كرد كه هر كس از ظن و گمانهاى بى اساس پيروى كند سرانجام به دروغگوئى كشانده مى شود، راستى و صدق براساس قطع و يقين استوار است و دروغ بر اساس تخمين ها و پندارها و شايعه ها!.

سپس براى تكميل اين بحث و نشان دادن راه خداشناسى، و دورى از شرك و بت پرستى، به گوشه اى از مواهب الهى كه در نظام آفرينش قرار گرفته و نشانه عظمت و قدرت و حكمت (الله ) است اشاره كرده، مى گويد:

(او كسى است كه شب را براى شما مايه آرامش قرار داد)( هو الذى جعل لكم الليل لتسكنوا فيه ) :

(و روز را روشنى بخش )( و النهار مبصرا ) .

اين نظام نور و ظلمت كه بارها در آيات قرآن روى آن تكيه شده، نظامى شگفت انگيز و پر بار است، كه از يك سو با تابش نور در مدت معين، صحنه زندگى انسانها را روشن ساخته، و حركت آفرين است و تلاش انگيز، و از سوى ديگر با پرده هاى ظلمانى و آرامبخش شب روح و جسم خسته را براى كار و حركت مجدد آماده مى سازد.

آرى در اين نظام حساب شده آيات و نشانه هائى از توانائى آفريدگار است، اما براى آنها كه گوش شنوا دارند و حقايق را مى شنوند)( ان فى ذلك لايات لقوم يسمعون ) .

آنها كه مى شنوند و درك مى كنند، و آنها كه پس از درك حقيقت، آنرا به كار مى بندند.

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - آرامش و سكون كه هدف از آفرينش شب قرار داده شده يك واقعيت مسلم علمى است كه دانش امروز آنرا به ثبوت رسانده، پرده هاى تاريكى نه تنها يك وسيله اجبارى براى تعطيل فعاليتهاى روزانه است، بلكه اثر مستقيمى روى سلسله اعصاب و عضلات آدمى و ساير جانداران دارد و آنها را در حالت استراحت و خواب و سكون فرو مى برد، و چه نادانند مردمى كه شب را به هوسرانى زنده مى دارند و روز را - مخصوصا صبحگاهان نشاطانگيز را - در خواب فرو مى روند و به همين دليل همواره اعصابى نامتعادل و ناراحت دارند.

2 - با توجه به اينكه ماده (ابصار) به معنى (بينائى ) است، مفهوم جمله (والنهار مبصرا) اين مى شود كه خدا روز را بينا قرار داد در حالى كه روز بينا كننده است نه بينا، اين يك تشبيه و مجاز زيبا از قبيل توصيف سبب به اوصاف مسبب است همانگونه كه در مورد شب نيز مى گويند (ليل نائم ) يعنى (شبى كه به خواب رفته ) در حالى كه شب به خواب نمى رود بلكه شب سبب مى شود كه مردمان به خواب روند.

3 - آيات فوق يكبار ديگر ظن و گمان را محكوم كرده و مردود شناخته، ولى با توجه به اينكه سخن از پندارهاى خرافى و بى پايه بت پرستان است، (ظن ) در اينجا به معنى گمانهاى حساب شده عقلائى نيست كه در بعضى از موارد - مانند شهادت شهود و ظاهر الفاظ و اقرارها و مكاتبه ها - حجت است، بنابراين آيات فوق دليلى بر عدم حجيت ظن نمى تواند باشد.

آيه (68) تا (70) و ترجمه

( قالوا اتخذ الله ولدا سبحنه هو الغنى له ما فى السماوات و ما فى الارض ان عندكم من سلطان بهذا أتقولون على الله ما لا تعلمون ) (68)( قل ان الذين يفترون على الله الكذب لا يفلحون ) (69)( متع فى الدنيا ثم الينا مرجعهم ثم نذيقهم العذاب الشديد بما كانوا يكفرون ) (70)

ترجمه:

68 - گفتند خداوند فرزندى براى خود انتخاب كرده، منزه است (از هر عيب و نقص و احتياجى ) او بى نياز است، از آن او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، شما هيچگونه دليلى بر اين ادعا نداريد، آيا بخدا نسبتى مى دهيد كه نمى دانيد؟!

69 - بگو آنها كه به خدا دروغ مى بندند (هرگز) رستگار نمى شوند.

70 - (حداكثر) بهره اى از دنيا دارند سپس بازگشتشان به سوى ماست و بعد، مجازات شديد در برابر كفرشان به آنها مى چشانيم!.

تفسير:

اين آيات نيز همچنان بحث با مشركان را ادامه داده يكى از دروغها و تهمتهاى آنها را نسبت به ساحت مقدس خداوند بازگو، نخست مى گويد:

(آنها گفتند خداوند براى خود فرزندى اختيار كرده است )!( قالوا اتخذ الله ولدا ) .

اين سخن را در درجه اول مسيحيان در مورد حضرت مسيح، سپس بت پرستان عصر جاهلى در مورد فرشتگان كه آنها را دختران خدا مى پنداشتند، و يهود در مورد (عزير) گفتند.

قرآن از دو راه به آنها پاسخ مى گويد:

نخست اينكه (خداوند از هر عيب و نقص منزه است، و از همه چيز بى نياز است )( سبحانه هو الغنى ) .

اشاره به اينكه نياز به فرزند يا به خاطر احتياج جسمانى به نيرو، و كمك او است، و يا به خاطر نياز روحى و عاطفى، و از آنجا كه خداوند از هر عيب و نقصى و از هر كمبود وضعى منزه است و ذات پاكش يك پارچه غنا و بى نيازى است ممكن نيست براى خود فرزندى انتخاب كند.

(او مالك همه موجوداتى است كه در آسمانها و زمين است )( له ما فى السموات و ما فى الارض ) .

و با اينحال چه معنى دارد كه او فرزندى براى خود انتخاب كند تا او را آرامش ببخشد و يا به او كمك كند؟!

جالب اينكه در اينجا تعبير به (اتخذ) (انتخاب و اختيار كرد) شده است و اين نشان مى دهد كه آنها معتقد بودند فرزندى از خداوند متولد نشده بلكه مى گفتند خدا موجوداتى را به فرزندى خود برگزيده است، درست همانند كسانى كه از آنها فرزند نمى شود و كودكى را از پرورشگاه و مانند آن براى خود انتخاب مى كنند، به هر حال اين جاهلان كوته بين گرفتار اشتباه مقايسه خالق و مخلوق بودند، و ذات بى نياز خدا را به وجود محدود و نيازمند خويش مقايسه مى كردند.

دومين پاسخى را كه قرآن به آنها مى گويد اين است كه: هر كس ادعائى دارد بايد دليلى بر مدعاى خود اقامه كند (آيا شما بر اين سخن دليلى داريد؟ نه، هيچ دليلى نزد شما براى اين ادعا وجود ندارد)( ان عندكم من سلطان بهذا ) .

با اينحال (آيا به خدا نسبتى مى دهيد كه حداقل از آن آگاهى نداريد)( اتقولون على الله ما لا تعلمون ) .

يعنى به فرض كه دليل روشن نخست را نپذيريد، بالاخره اين حقيقت را نمى توانيد انكار كنيد كه گفتار شما يك تهمت و قول به غير علم است.

در آيه بعد سرانجام شوم افترا و تهمت بر خدا را بازگو مى كند:

روى سخن را متوجه پيامبرش كرده مى گويد: (به آنها بگو: كسانى كه بر خدا افترا مى بندند و دروغ مى گويند هرگز روى رستگارى را نخواهند ديد)( قل ان الذين يفترون على الله الكذب لا يفلحون ) .

فرضا كه آنها بتوانند با دروغها و افتراهاى خود چند صباحى به مال و منال دنيا برسند (اين تنها يك متاع زودگذر اين جهان است، سپس به سوى ما باز - مى گردند و ما عذاب شديد را در مقابل كفرشان به آنها مى چشانيم )( متاع فى الدنيا ثم الينا مرجعهم ثم نذيقهم العذاب الشديد بما كانوا يكفرون ) .

در واقع اين آيه و آيه قبل دو نوع مجازات براى اين دروغگويان كه به خدا نسبت نارواى اختيار فرزند مى دهند بيان مى كند يكى اينكه هيچگاه اين دروغ و تهمت مايه فلاح و رستگارى آنها نيست، و هرگز آنان را به هدفشان نمى رساند، بلكه در بيراهه ها سرگردان مى شوند و بدبختى و شكست دامنشان را مى گيرد.

ديگر اينكه فرضا كه با اين حرفها چند روزى مردم را اغفال كنند و از آئين بت پرستى به نوائى برسند، ولى اين تمتع و بهره گيرى دوام و بقائى ندارد و عذاب جاودان الهى در انتظار آنها است.

نكته ها

در آيات فوق به مفهوم چند كلمه بايد درست توجه كرد:

1 - كلمه (سلطان ) در اينجا به معنى دليل است، اين كلمه از كلمه دليل هم پرمعنى تر و هم رساتر است، زيرا دليل به معنى راهنما است اما سلطان به معنى چيزى است كه انسان را برطرف مقابل مسلط مى سازد و متناسب موارد بحث و مجادله و گفتگو است، و اشاره به دليل كوبنده است.

2 - (متاع ) به معنى چيزى است كه انسان از آن بهره مى گيرد، و مفهوم آن بسيار وسيع است و تمام وسائل زندگى و مواهب مادى را شامل مى شود، راغب در كتاب (مفردات ) مى گويد: (كلما ينتفع به على وجه ما، فهو متاع و متعة ): هر چيزى كه به نحوى انسان از آن بهره مى گيرد به آن متاع يا متعه گفته مى شود.

3 - تعبير به (نذيقهم ) (به آنها مى چشانيم ) كه در مورد عذاب الهى به كار رفته اشاره به اين است كه اين مجازات چنان به آنها مى رسد كه گوئى با زبان و دهان خويش آن را مى چشند، اين تعبير بسيار رساتر از مشاهده و حتى لمس كردن عذاب است.

آيه (71) تا (73) و ترجمه

( و اتل عليهم نبا نوح اذ قال لقومه يقوم ان كان كبر عليكم مقامى و تذكيرى بايت الله فعلى الله توكلت فأجمعوا أمركم و شركاءكم ثم لايكن أمركم عليكم غمة ثم اقضوا الى و لا تنظرون ) (71)( فان توليتم فما سألتكم من أجر ان أجرى الا على الله و أمرت أن أكون من المسلمين ) (72)( فكذبوه فنجينه و من معه فى الفلك و جعلنهم خلائف و اءغرقنا الذين كذبوا بايتنا فانظر كيف كان عقبة المنذرين ) (73)

ترجمه:

71 - بخوان بر آنها سرگذشت نوح را، آن هنگام كه به قوم خود گفت اى قوم من اگر موقعيت و يادآورى من نسبت به آيات الهى بر شما سنگين (و غير قابل تحمل ) است (هر كار از دستتان ساخته است بكنيد) من بر خدا توكل كرده ام فكر خود و قدرت معبودهايتان را جمع كنيد و هيچ چيز بر شما مستور نماند سپس به حيات من پايان دهيد (و لحظه اى ) مهلتم ندهيد! (اما توانائى نداريد).

72 - و اگر از قبول دعوتم روى بگردانيد (كار نادرستى كرده ايد چه اينكه ) من از شما مزدى نمى خواهم مزد من تنها بر خدا است و من ماءمورم كه از مسلمين (تسليم شدگان در برابر فرمان خدا) باشم.

73 - اما آنها او را تكذيب كردند و ما او و كسانى را كه با او در كشتى بودند نجات داديم، آنها را جانشين (و وارث كافران ) قرار داديم و كسانى را كه آيات ما را تكذيب كردند غرق نموديم پس ببين عاقبت كار آنها كه انذار شدند (و به انذار الهى اهميت ندادند) چگونه بود؟!

تفسير:

گوشه اى از مبارزات نوح

آيات فوق آغازى است براى شرح قسمتى از تاريخ انبياء و سرگذشت اقوام پيشين براى بيدارى مشركان و گروههاى مخالف، خداوند به پيامبرش دستور مى دهد گفتارى را كه با مشركان داشت با شرح تاريخ عبرت انگيز پيشينيان تكميل كند.

نخست سرگذشت (نوح ) را عنوان كرده مى گويد:

(سرگذشت نوح را بر آنها تلاوت كن، هنگامى كه به قومش گفت: اى قوم من اگر توقفم در ميان شما و يادآورى كردن آيات الهى برايتان سخت و غير قابل تحمل است، هر كار از دستتان ساخته است انجام دهيد و كوتاهى نكنيد)( و اتل عليهم نبا نوح اذ قال لقومه يا قوم ان كان كبر عليكم مقامى و تذكيرى بايات الله )

(چرا كه من بر خدا تكيه كرده ام ) و به همين دليل از غير او نمى ترسم و نمى هراسم!( فعلى الله توكلت ) .

سپس تاكيد مى كند (اكنون كه چنين است فكر خود را جمع كنيد و از بتهاى خود نيز دعوت به عمل آوريد تا در تصميم گيرى به شما كمك كنند)( فاجمعوا امركم و شركائكم ) .

(آنچنان كه هيچ چيز بر شما مكتوم نماند و غم و اندوهى از اين نظر بر خاطر شما نباشد، بلكه با نهايت روشنى تصميم خود را درباره من بگيريد( ثم لا يكن امركم عليكم غمة ) .

(غمة ) از ماده غم به معنى پوشاندن چيزى است و اينكه به اندوه نيز غم گفته مى شود، به خاطر آنست كه قلب انسان را مى پوشاند.

سپس مى گويد: اگر مى توانيد (برخيزيد، و به زندگى من پايان دهيد، و لحظه اى مرا مهلت ندهيد)( ثم اقضوا الى و لا تنظرون ) .

نوح فرستاده بزرگ پروردگار با قاطعيتى كه ويژه پيامبران اولواالعزم است، در نهايت شجاعت و شهامت با نفرات كم و محدودى كه داشت در مقابل دشمنان نيرومند و سرسخت ايستادگى مى كند و قدرت آنها را به باد مسخره مى گيرد، و بى اعتنائى خويش را به نقشه ها و افكار و بتهاى آنها نشان مى دهد و به اين وسيله يك ضربه محكم روانى بر افكارشان وارد مى سازد.

با توجه به اينكه اين آيات در مكه نازل شده در آن زمانى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيز در شرائطى مشابه نوح زندگى مى كرد و مؤ منان در اقليت بودند، قرآن مى خواهد به پيامبر نيز همين دستور را بدهد كه بايد به قدرت دشمن اهميت ندهد، بلكه با قاطعيت و شهامت پيش برود، چرا كه تكيه گاهش خدا است و هيچ نيروئى تاب مقاومت در برابر قدرت او ندارد.

گر چه بعضى از مفسران اين تعبير نوح و يا شبيه آن را در تاريخ ساير انبياء يك نوع اعجاز گرفته اند چرا كه آنها با نبودن امكانات ظاهرى دشمن را تهديد به شكست كرده و از پيروزى نهائى خود خبر داده اند، و اين جز از طريق اعجاز امكانپذير نيست، ولى به هر حال اين يك درس است براى همه رهبران اسلامى كه در برابر انبوه دشمنان هرگز نهراسند، بلكه با اتكاء و توكل بر پروردگار و با قاطعيت هر چه بيشتر آنها را به ميدان فراخوانند، و قدرتشان را تحقير كنند كه اين عامل مهمى براى تقويت روحى پيروان و شكست روحيه دشمنان خواهد بود.

در آيه بعد بيان ديگرى از نوح براى اثبات حقانيت خويش نقل شده، آنجا كه مى گويد (اگر شما از دعوت من سرپيچى كنيد، من زيانى نمى برم چرا كه من از شما اجر و پاداشى نخواستم )( فان توليتم فما سئلتكم من اجر ) .

(چرا كه اجر و پاداش من تنها بر خدا است )( ان اجرى الا على الله ) .

براى او كار مى كنم و تنها از او پاداش مى خواهم.

(و من مأمورم كه فقط تسليم فرمان خدا باشم )( و امرت ان اكون من المسلمين ) . اينكه نوح مى گويد: من هيچ پاداشى از شما نمى خواهم درس ديگرى است براى رهبران الهى كه در دعوت و تبليغ خود، هيچگونه انتظار پاداش مادى و معنوى از مردم نداشته باشند، زيرا اينگونه انتظارها يكنوع وابستگى ايجاد مى كند كه جلو تبليغات صريح و فعاليتهاى آزادانه آنها را سد خواهد كرد، و طبعا تبليغات و دعوتشان كم اثر خواهد شد، به همين دليل راه صحيح دعوت به سوى اسلام و تبليغ آن نيز اين است كه مبلغان اسلامى تنها براى امرار معاش خود متكى به بيت المال باشند، نه نيازمند به مردم!.

در آخرين آيه مورد بحث سرانجام كار دشمنان نوح و صدق پيشگوئيش را به اين صورت بيان مى كند:

(آنها نوح را تكذيب كردند ولى ما، او و تمام كسانى را كه با او در كشتى بودند نجات داديم )( فكذبوه فنجيناه و من معه فى الفلك ) .

نه فقط آنها را نجات داديم بلكه، آنها را جانشين قوم ستمگر ساختيم( و جعلناهم خلائف ) . (و كسانى را كه آيات ما را انكار كرده بودند غرق نموديم )( و اغرقنا الذين كذبوا باياتنا ) . و در پايان روى سخن را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده مى گويد (اكنون بنگر عاقبت آن گروهى كه انذار شدند ولى تهديدهاى الهى را به چيزى نگرفتند به كجا كشيد)( فانظر كيف كان عاقبة المنذرين ) .

آيه (74) و ترجمه

( ثم بعثنا من بعده رسلا الى قومهم فجاءوهم بالبينت فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا به من قبل كذلك نطبع على قلوب المعتدين ) (74)

ترجمه:

74 - سپس بعد از نوح رسولانى به سوى قومشان فرستاديم آنها با دلايل روشن به سراغ آنها رفتند، اما آنان به چيزى كه پيش از آن تكذيب كرده بودند ايمان نياوردند اينچنين بر دلهاى تجاوزكاران مهر مى نهيم (تا چيزى را درك نكنند!)

تفسير:

رسولان بعد از نوح

پس از پايان بحث اجمالى پيرامون سرگذشت نوح، اشاره به پيامبران ديگرى كه بعد از نوح و قبل از موسى (مانند ابراهيم و هود و صالح و لوط و يوسف ) براى هدايت مردم آمدند كرده مى گويد:

(سپس بعد از نوح رسولانى به سوى قوم و جمعيتشان فرستاديم )( ثم بعثنا من بعده رسلا الى قومهم ) .

(آنها با دلائل روشن و آشكار به سوى قومشان آمدند) و مانند نوح با سلاح منطق و اعجاز و برنامه هاى سازنده مجهز بودند( فجائوهم بالبينات ) .

(ولى آنها كه راه عناد و لجاج را مى پوئيدند و در گذشته به تكذيب پيامبران پيشين برخاسته بودند، اين پيامبران را نيز تكذيب كردند و به آنها ايمان نياوردند)( و فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا به من قبل ) .

اين به خاطر آن بود كه بر اثر عصيان و گناه و دشمنى با حق پرده بر دلهاى آنها افتاده بود آرى اين چنين بر دلهاى متجاوزان مهر مى زنيم( كذلك نطبع على قلوب المعتدين ) .

نكته ها

در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:

1 - جمله (فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا به من قبل ) اشاره به اين مى كند كه گروهى در ميان امتها بوده اند كه در برابر دعوت هيچ پيامبر و مصلحى سر تسليم فرود نمى آوردند، و همچنان بر سر حرف خود ايستاده بودند، و تكرار دعوت انبياء در آنها كمترين اثرى نمى گذاشت، بنابراين جمله مزبور اشاره به گروهى مى كند كه در دو زمان در برابر دعوت پيامبران مختلف قرار گرفتند، (زيرا ظاهر جمله اين است كه مرجع همه ضمائر يكى است ).

اين احتمال نيز در معنى آيه داده شده است كه اشاره به دو گروه مختلف مى كند گروهى در زمان نوح بودند و دعوت او را تكذيب كردند و گروهى كه بعد از آنها به وجود آمدند با انكار و تكذيب پيامبران راه آنان را پيمودند،

بنابراين معنى جمله چنين مى شود: (تجاوز كاران اقوام ديگر، از ايمان آوردن به چيزى كه اقوام پيشين، خود دارى كرده بودند سرباز زدند) البته با توجه به اينكه مخالفان دعوت نوح در طى طوفان از ميان رفتند، اين احتمال در تفسير آيه قوت پيدا مى كند، ولى به هر حال لازمه آن اين است كه در ميان مرجع ضميرهاى جمله (واو جمع در كانوا، و ليؤ منوا، و كذبوا) تفكيك قائل شويم.

2 - روشن است كه جمله (كذلك نطبع على قلوب المعتدين ) دليل بر جبر نيست و تفسير آن در خودش نهفته است زيرا مى گويد ما بر دلهاى (تجاوزكاران ) مهر مى نهيم تا چيزى را درك نكنند، بنابراين قبلا تجاوزهاى پى در پى به حريم احكام الهى و حق و حقيقت از آنها صادر مى شود، و تدريجا بر دلهاى آنها اثر مى گذارد و قدرت تشخيص حق را از آنان مى گيرد و كارشان به جائى مى رسد كه سركشى و عصيان و گناه براى آنها خوى و طبيعت ثانوى مى شود، چنانكه در مقابل هيچ حقيقتى تسليم نمى شوند.

آيه (75) تا (78) و ترجمه

( ثم بعثنا من بعدهم موسى و هارون الى فرعون و ملايه بايتنا فاستكبروا و كانوا قوما مجرمين ) (75)( فلما جاءهم الحق من عندنا قالوا ان هذا لسحر مبين ) (76)( قال موسى أتقولون للحق لما جأكم أسحر هذا و لا يفلح السحرون ) (77)( قالوا أجئتنا لتلفتنا عما وجدنا عليه أبأنا و تكون لكما الكبريأ فى الا رض و ما نحن لكما بمؤ منين ) (78)

ترجمه:

75 - بعد از آنها موسى و هارون را با آيات خود به سوى فرعون و اطرافيانش فرستاديم، اما آنها تكبر كردند (و زير بار حق نرفتند چرا كه ) آنها گروهى مجرم بودند.

76 - و هنگامى كه حق از نزد ما به سراغ آنها آمد گفتند اين سحر آشكارى است!

77 - (اما) موسى گفت آيا حق را كه به سوى شما آمده سحر مى شمريد؟ اين سحر است؟ در حالى كه ساحران رستگار (و پيروز) نمى شوند؟.

78 - گفتند آيا آمده اى كه ما را از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم منصرف سازى، و بزرگى (و رياست ) در روى زمين از آن شما باشد؟ ما به شما ايمان نمى آوريم!.

تفسير:

بخشى از مبارزات موسى و هارون

در ذكر داستانهاى انبياء و امتهاى پيشين به عنوان الگوها و نمونه هاى زنده نخست سخن از نوح، و سپس پيامبران بعد از نوح، به ميان آمد، اكنون در اين آيات نوبت موسى و هارون و مبارزات پيگيرشان با فرعون و فرعونيان است.

در نخستين آيه مى گويد: (سپس بعد از رسولان پيشين، موسى و هارون را به سوى فرعون و ملا او همراه با آيات و معجزات فرستاديم )( ثم بعثنا من بعدهم موسى و هارون الى فرعون و ملائه باياتنا ) .

(ملا) همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم به اشراف پر زرق و برق گفته مى شود كه ظاهرشان چشم پر كن و حضورشان در اجتماع در همه جا ديده مى شود، و معمولا در آياتى از قبيل آيات مورد بحث به معنى دار و دسته و اطرافيان و مشاوران مى آيد.

و اگر مى بينيم تنها سخن از بعثت موسى به سوى فرعون و ملا به ميان آمده در حالى كه موسى مبعوث به همه فرعونيان و بنى اسرائيل بود، به خاطر آن است كه نبض جامعه ها در دست هيئتهاى حاكمه و دارو دسته آنها است، بنابراين هر برنامه اصلاحى و انقلابى اول بايد آنها را هدف گيرى كند، چنانكه آيه 12 سوره توبه نيز مى گويد( فقاتلوا ائمة الكفر ) : (با سردمداران كفر پيكار كنيد).

اما فرعون و فرعونيان از پذيرش دعوت موسى و هارون سرباز زدند، و از اينكه در برابر حق سر تسليم فرود آورند، تكبر ورزيدند)( فاستكبروا ) .

آنها به خاطر كبر و خود برتربينى و نداشتن روح تواضع، واقعيتهاى روشن را در دعوت موسى ناديده گرفتند و به همين دليل اين قوم مجرم و گنهكار همچنان به جرم و گناهشان ادامه دادند( و كانوا قوما مجرمين ) .

آيات بعد، از مبارزات چند مرحله اى فرعونيان با موسى و برادرش هارون سخن مى گويد كه مرحله نخستين آن انكار و تكذيب و افترا و متهم ساختن آنان به سوء نيت و به هم ريختن سنت نياكان و اخلال در نظام اجتماعى بوده است، چنانكه

قرآن مى گويد:

(هنگامى كه حق از نزد ما به سوى آنها آمد (با اينكه آنرا از چهره اش شناختند) گفتند اين سحر آشكارى است )!( فلما جائهم الحق من عندنا قالوا ان هذا لسحر مبين ) .

جاذبه و كشش فوق العاده دعوت موسى از يك طرف و معجزات چشمگيرش از طرف ديگر، و نفوذ روز افزون و خيره كننده اش از طرف سوم، سبب شد كه فرعونيان به فكر چاره بيفتند و وصله اى بهتر از اين پيدا نكردند كه او را ساحر و عملش را سحر بخوانند، و اين تهمت چيزى است كه در سرتاسر تاريخ انبياء مخصوصا پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ديده مى شود.

اما (موسى ) (عليه‌السلام ) در مقام دفاع از خويش برآمد، با بيان دو دليل پرده ها را كنار زده و دروغ و تهمت آنها را آشكار ساخت.

نخست (به آنها گفت آيا شما نسبت سحر به حق مى دهيد؟ آيا اين سحر است و هيچ شباهتى با سحر دارد)( قال موسى اتقولون للحق لما جائكم اسحر هذا ) .

يعنى درست است كه (سحر) و (معجزه ) هر دو نفوذ دارند اين (حق ) و (باطل ) هر دو ممكن است مردم را تحت تاءثير قرار دهند ولى چهره سحر كه امر باطلى است با چهره معجزه كه حق است كاملا از هم متمايز مى باشد، نفوذ پيامبران با نفوذ ساحران قابل مقايسه نيست، اعمال ساحران كارهائى بى هدف، محدود و كم ارزش است، ولى معجزات پيامبران هدفهاى روشن اصلاحى و انقلابى و تربيتى دارد و در شكلى گسترده و نا محدود، عرضه مى شود.

به علاوه (ساحران هرگز رستگار نمى شوند)( و لا يفلح الساحرون ) .

اين تعبير در واقع دليل ديگرى بر تمايز كار انبياء از سحر است، در دليل سابق از تفاوت سحر و معجزه و چهره و هدف اين دو، جدائيشان از يكديگر اثبات شده، اما در اينجا از تفاوت حالات و صفات آورندگان سحر و آورندگان معجزه براى اثبات مطلب استمداد مى شود.

ساحران به حكم كار و فنشان كه جنبه انحرافى و اغفالگرانه دارد، افرادى سود جو، منحرف، اغفالگر و متقلبند كه آنها را از خلال اعمالشان مى توان شناخت اما پيامبران مردانى حق طلب، دلسوز، پاكدل، باهدف و پارسا و بى اعتنا به امور مادى هستند.

ساحران هرگز روى رستگارى را نمى بينند و جز براى پول و ثروت و مقام و منافع شخصى كار نمى كنند، در حالى كه هدف انبياء هدايت و منافع خلق خدا و اصلاح جامعه انسانى در تمام جنبه هاى معنوى و مادى است.

سپس سيل تهمت خود را به سوى موسى ادامه دادند، و صريحا به او گفتند: (آيا تو مى خواهى ما را از راه و رسم پدران و نياكانمان منصرف سازى )؟( قالوا اجئتنا لتلفتنا عما وجدنا عليه آبائنا ) .

در واقع بت (سنتهاى نياكان و عظمت خيالى و افسانه اى آنها را پيش كشيدند تا افكار عامه را نسبت به موسى و هارون بدبين كنند كه آنها مى خواهند با مقدسات جامعه و كشور شما بازى كنند.

سپس ادامه دادند دعوت شما به دين و آئين خدا دروغى بيش نيست، اينها همه دام است، و نقشه هاى خائنانه (براى اينكه در اين سرزمين حكومت كنيد)( و تكون لكما الكبرياء فى الارض ) .

در حقيقت آنها چون خودشان هر تلاش و كوششى داشتند براى حكومت ظالمانه بر مردم بود، ديگران را نيز چنين مى پنداشتند و تلاشهاى مصلحان و پيامبران را همينگونه تفسير مى كردند.

اما بدانيد (ما به شما دو نفر هرگز ايمان نمى آوريم ) زيرا دست شما را خوانده ايم و از نقشه هاى تخريبيتان آگاهيم( و ما نحن لكما بمؤ منين ) .

و اين نخستين مرحله مبارزه آنها با موسى بود.