تفسیر نمونه جلد ۸

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 24974
دانلود: 3208


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 75 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24974 / دانلود: 3208
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 8

نویسنده:
فارسی

آيه (86) تا (89) و ترجمه

( و إذا أنزلت سورة أن أمنوا بالله و جهدوا مع رسوله استذنك أولوا الطول منهم و قالوا ذرنا نكن مع القعدين ) (86)( رضوا بأن يكونوا مع الخوالف و طبع على قلوبهم فهم لا يفقهون ) (87)( لكن الرسول و الذين أمنوا معه جهدوا بأ مولهم و أنفسهم و أولئك لهم الخيرت و أولئك هم المفلحون ) (88)( أعد الله لهم جنت تجرى من تحتها الا نهر خلدين فيها ذلك الفوز العظيم ) (89)

ترجمه:

86 - و هنگامى كه سوره اى نازل گردد كه ايمان به خدا بياوريد و همراه پيامبرش جهاد كنيد كسانى كه از آنها (گروه منافقان ) توانائى دارند از تو اجازه مى خواهند و مى گويند: بگذار ما با قاعدين (آنها كه از جهاد معافند) بوده باشيم.

87 - آنها راضى شدند كه با متخلفان باشند، و بر دلهايشان مهر نهاده شده، لذا نمى فهمند

88 - ولى پيامبر و آنها كه با او ايمان آوردند با اموال و جانهايشان به جهاد پرداختند و همه نيكيها براى آنهاست و آنها رستگارانند.

89 - خداوند براى آنها باغهائى از بهشت فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهند بود، و اين رستگارى (و پيروزى ) بزرگى است.

تفسير:

دون همتان و مومنان راستين

در اين آيات باز سخن درباره منافقان است، منتها زشتكاريهاى آنان با اعمال نيك مؤ منان راستين در اينجا مقايسه شده است، و با اين مقايسه انحراف و بيچارگى آنان روشنتر مى شود.

در آيه نخست مى گويد: هنگامى كه سوره اى درباره جهاد نازل مى شود و از مردم دعوت كه به خدا ايمان بياورند (يعنى بر ايمان خود ثابت قدم بمانند و آنرا تقويت نمايند) و همراه پيامبر خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در راه او جهاد كنند، در اين هنگام منافقان قدرتمند كه توانائى كافى از نظر جسمى و مالى براى شركت در ميدان جنگ دارند از تو اجازه مى خواهند كه در ميدان جهاد شركت نكنند و مى گويند بگذار ما با قاعدين (آنها كه از جهاد معذورند) باشيم( و اذا انزلت سوره ان آمنوا بالله و جاهدوا مع رسوله استاذنك اولوا الطول منهم و قالوا ذرنا نكن مع القاعدين ) .

طول (بر وزن قول ) به معنى امكانات و توانائى مالى آمده است، بنابراين اولوا الطول به معنى كسانى است كه داراى قدرت مادى كافى براى حضور در ميدان جنگ هستند، و با اين حال مايل بوده اند در صف افراد ناتوان يعنى آنها كه از نظر جسمى يا مالى توانائى جهاد نداشته اند، بمانند.

اصل اين كلمه از طول (بر وزن پول ) كه ضد عرض است گرفته شده و تناسب اين دو معنى با يكديگر روشن است، زيرا توانائى مالى و جسمى يكنوع كشش و ادامه و طول قدرت را مى رساند.

در آيه بعد قرآن آنها را با اين جمله مورد ملامت و مذمت قرار مى دهد كه آنها راضى شدند با متخلفان باقى بمانند( رضوا بان يكونوا مع الخوالف ) همانطور كه سابقا نيز اشاره كرديم خوالف جمع خالفة از ماده خلف به معنى پشت سر است، به همين جهت به زنان كه به هنگام رفتن مردان به خارج از منزل، در منزل باقى مى مانند خالفة گفته مى شود، و در آيه مورد بحث منظور از خوالف تمام كسانى است كه به نحوى از شركت در ميدان جنگ معذور بودند اعم از زنان و يا پيران و يا بيماران و كودكان.

بعضى از احاديث كه در تفسير آيه وارد شده نيز به اين موضوع اشاره كرده است.

بعدا اضافه مى كند كه اينها بر اثر گناه و نفاق به مرحله اى رسيده اند كه بر قلبهايشان مهر زده شده، به همين دليل چيزى نمى فهمند( و طبع على قلوبهم فهم لا يفقهون ) .

در آغاز سوره بقره درباره معنى مهر نهادن بر قلب سخن گفتيم.

در آيه بعد از گروهى كه در نقطه مقابل اين دسته قرار دارند و صفات و روحيات آنها، و همچنين سرانجام كارشان درست به عكس ‍ آنها است، سخن به ميان آمده آيه چنين مى گويد: اما پيامبر و آنها كه با او ايمان آوردند با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردند( لكن الرسول و الذين آمنوا معه جاهدوا باموالهم و انفسهم ) .

و سرانجام كارشان اين شد كه انواع نيكيها و سعادتها و پيروزيها و خيرات مادى و معنوى در اين جهان و جهان ديگر نصيبشان است( و اولئك لهم الخيرات ) و گروه رستگاران همينها هستند( و اولئك هم المفلحون ) .

كلمه الخيرات به اصطلاح صيغه جمع توام با الف و لام است، و عموميت از آن استفاده مى شود، تعبير جامعى است كه هر گونه موفقيت و پيروزى و موهبت و خيرى را اعم از مادى و معنوى شامل مى گردد.

تعبيرات اين دو جمله طبق قواعدى كه در علم معانى بيان آمده است همگى دليل بر انحصار است، يعنى تعبيرات فوق نشان مى دهد كه رستگاران تنها اين گروهند و همچنين كسانى كه استحقاق هر گونه خير و سعادتى را دارند تنها اين دسته اند، همانها كه با تمام وجود و امكاناتشان جهاد مى كنند.

از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه اگر ايمان و جهاد توام گردد هر گونه خير و بركتى را با خود همراه خواهد داشت، و جز در سايه اين دو، نه راهى به سوى فلاح و رستگارى است، و نه نصيبى از خيرات و بركات مادى و معنوى.

اين نكته نيز شايان توجه است كه از مقابله صفات اين دو گروه با هم چنين استفاده مى شود كه منافقان به خاطر فقدان ايمان، و آلودگى فوق العاده به گناه، افرادى نادان و بى خبرند، و به همين جهت از علو همت كه زائيده فهم و شعور و آگاهى است محرومند، آنها راضيند كه با بيماران و كودكان بمانند ولى از شركت در ميدان جهاد با آنهمه افتخاراتش ابا دارند.

اما در مقابل، افراد با ايمان آنچنان روشن بينى و فهم و درك و علو همت دارند كه تنها راه پيروزى بر مشكلات را جهاد، آنهم با تمام امكاناتشان، يافته اند. اين همان درس بزرگى است كه قرآن در بسيارى از آياتش به ما داده و باز هم از آن غافليم.

در آخرين آيه مورد بحث به قسمتى از پاداشهاى اخروى اين گروه اشاره كرده، مى گويد: خداوند باغهائى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه از زير درختانش نهرها جريان دارد( اعد الله لهم جنات تجرى من تحتها الانهار ) .

و تاكيد مى كند: اين نعمت و موهبت عاريتى و فناپذير نيست بلكه جاودانه در آن مى مانند( خالدين فيها ) .

و اين پيروزى بزرگى است( ذلك الفوز العظيم ) .

تعبير به اعد الله لهم (خدا براى آنها آماده ساخته ) نشانه اهميت موضوع و احترامى است كه خدا براى اين گروه قائل است كه از پيش اين مواهب را براى آنان آماده كرده است.

آيه (90) و ترجمه

( و جأ المعذرون من الا عراب ليؤذن لهم و قعد الذين كذبوا الله و رسوله سيصيب الذين كفروا منهم عذاب أليم ) (90)

ترجمه:

90 - و معذوران از اعراب (نزد تو) آمدند كه به آنها اجازه تخلف از جهاد) داده شود، اما آنها كه به خدا و پيامبرش دروغ گفتند (بدون هيچ عذرى در خانه خود) نشستند، به زودى كسانى را كه از آنها كافر شدند (و معذور نبودند) عذاب دردناكى خواهد رسيد.

تفسير:

در اين آيه به تناسب بحثهاى گذشته، پيرامون منافقان بهانه جو و عذر تراش اشاره به وضع دو گروه از تخلف كنندگان از جهاد شده است: نخست آن دسته كه واقعا معذور بوده اند.

و ديگر گروهى كه بدون عذر و به عنوان سركشى و عصيان سر از انجام اين وظيفه بزرگ باز زدند.

نخست مى گويد: گروهى از اعراب باديه نشين كه از شركت در ميدان جهاد معذور بودند نزد تو آمده اند تا به آنها اجازه داده شود و معاف گردند

( و جاء المعذرون من الاعراب ليؤ ذن لهم ) .

و در مقابل، كسانى كه به خدا و پيامبر دروغ گفتند، بدون هيچ عذرى در خانه خود نشستند و به ميدان نرفتند( و قعد الذين كذبوا الله و رسوله ) .

در پايان آيه، گروه دوم را شديدا تهديد كرده، مى گويد: به زودى آن دسته از ايشان كه كافر شدند گرفتار عذاب دردناكى خواهند شد (سيصيب الذين كفروا منهم عذاب اليم ).

آنچه در تفسير آيه فوق گفتيم همان چيزى است كه با قرائن موجود در آيه سازگارتر است، زيرا از يكسو مى بينيم كه اين دو گروه در برابر يكديگر قرار داده شده اند، و از سوى ديگر كلمه منهم نشان ميدهد كه تمام اين دو گروه كافر نبودند، از مجموع اين دو قرينه استفاده مى شود كه معذرون معذوران حقيقى بوده اند.

ولى در برابر اين تفسير دو تفسير ديگر نيز گفته شده.

نخست اينكه: منظور از معذرون كسانى است كه عذرهاى واهى و دروغين براى فرار از جهاد مى تراشند، و منظور از گروه دوم آنهائى است كه حتى زحمت عذرتراشى به خود نمى دهند، و صريحا از اطاعت فرمان خدا در باره جهاد سرباز ميزنند.

دوم اينكه معذرون همه گروههائى را شامل مى شود كه با اظهار عذر اعم از اينكه راست باشد يا دروغ از شركت در جهاد خوددارى مى كنند.

ولى قرائن نشان مى دهد كه معذرون همان معذوران واقعى هستند.

آيه (91) تا (93)و ترجمه

( ليس على الضعفاء و لا على المرضى و لا على الذين لا يجدون ما ينفقون حرج إذا نصحوا لله و رسوله ما على المحسنين من سبيل و الله غفور رحيم ) (91)( و لا على الذين إذا ما أتوك لتحملهم قلت لا أجد ما أحملكم عليه تولوا و أعينهم تفيض من الدمع حزنا ألا يجدوا ما ينفقون ) (92)( إنما السبيل على الذين يستذنونك و هم أغنياء رضوا بأن يكونوا مع الخوالف و طبع الله على قلوبهم فهم لا يعلمون ) (93)

ترجمه:

91 - بر ضعيفان و بيماران و آنها كه وسيله اى براى انفاق (در راه جهاد) ندارند ايرادى نيست (كه در ميدان مبارزه شركت نكنند) هرگاه براى خدا و رسولش خير خواهى كنند (و از آنچه در توان دارند مضايقه ننمايند، چه اينكه ) بر نيكوكاران راه مؤ اخذه نيست، و خداوند آمرزنده و مهربان است.

92 - و (نيز) ايرادى نيست بر آنها كه وقتى نزد تو آمدند كه آنها را بر مركبى (براى ميدان جهاد) سوار كنى گفتى مركبى كه شما را بر آن سوار كنم ندارم (از نزد تو) بازگشتند در حالى كه چشمانشان اشكبار بود، چرا كه چيزى كه در راه خدا انفاق كنند نداشتند.

93 - راه مؤ اخذه تنها به روى كسانى باز است كه از تو اجازه مى خواهند در حالى كه بى نيازند (و امكانات كافى دارند) آنها راضى شدند كه با متخلفان بمانند، و خداوند بر دلهايشان مهر نهاده لذا چيزى نمى داند.

شأن نزول:

در مورد آيه اول چنين نقل شده كه يكى از ياران با اخلاص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عرض كرد: اى پيامبر خدا! من پير مردى نابينا و ناتوانم، حتى كسى كه دست مرا بگيرد و به ميدان جهاد بياورد، ندارم، آيا اگر در جهاد شركت نكنم معذورم؟ پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سكوت كرد، سپس آيه نخست نازل شد و به اينگونه افراد اجازه داد.

از اين شان نزول چنين استفاده مى شود كه حتى نابينايان به خود اجازه نمى دادند كه بدون اطلاع پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از شركت در جهاد سر باز زنند، و به اين احتمال كه شايد وجودشان با همين حالت براى تشويق مجاهدان و يا حداقل سياهى لشكر، مفيد واقع شود از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كسب تكليف مى كردند.

در مورد آيه دوم نيز در روايات مى خوانيم كه هفت نفر از فقراى انصار خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسيدند و تقاضا كردند وسيله اى براى شركت در جهاد در اختيارشان گذارده شود، اما چون پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) وسيله اى در اختيار نداشت، جواب منفى به آنها داد، آنها با چشمهاى پر از اشك از خدمتش خارج شدند و بعدا بنام بكائون مشهور گشتند.

تفسير:

معذورانى كه از عشق جهاد اشك مى ريختند!

در اين آيات براى روشن ساختن وضع همه گروهها از نظر معذور بودن يا نبودن در زمينه شركت در جهاد تقسيم بندى مشخصى شده است، و اشاره به پنج گروه گرديده كه چهار گروهشان واقعا معذورند، و يك گروه منافقند و غير معذور!

در آيه نخست مى گويد: كسانى كه ضعيف و ناتوان هستند بر اثر پيرى و يا نقص اعضاء همچون فقدان بينائى ) همچنين بيماران و آنها كه وسيله لازم براى شركت در ميدان جهاد در اختيار ندارند بر آنها ايرادى نيست كه در اين برنامه واجب اسلامى شركت نكنند (ليس على الضعفاء و لا على المرضى و لا على الذين لا يجدون ما ينفقون حرج )

اين سه گروه در هر قانونى معافند، و عقل و منطق نيز معاف بودن آنها را امضاء مى كند، و مسلم است كه قوانين اسلامى در هيچ مورد از منطق و عقل جدا نيست.

كلمه حرج در اصل به معنى مركز اجتماع چيزى است، و از آنجا كه اجتماع و انبوه جمعيت توام با تنگى و ضيق مكان و كمبود جا است، اين كلمه به معنى ضيق و تنگى و ناراحتى و مسئوليت و تكليف آمده است، و در آيه مورد بحث به معنى اخير يعنى مسئوليت و تكليف مى باشد.

سپس يك شرط مهم براى حكم معافى آنها بيان كرده، مى گويد اين در صورتى است كه آنها از هر گونه خير خواهى مخلصانه درباره خدا و پيامبرش دريغ ندارند( اذا نصحوا لله و رسوله )

يعنى گر چه آنها توانائى گرفتن سلاح بدست و شركت در ميدان نبرد ندارند ولى اين توانائى را دارند كه با سخن و طرز رفتار خود مجاهدان را تشويق كنند و مبارزان را دلگرم سازند، و روحيه آنها را با شمردن ثمرات جهاد تقويت كنند و به عكس تا آنجا كه توانائى دارند در تضعيف روحيه دشمن و فراهم آوردن مقدمات شكست آنها كوتاهى نورزند، زيرا كلمه نصح كه در اصل به معنى اخلاص ‍ است كلمه جامعى است كه هر گونه خير خواهى و اقدام مخلصانه را شامل مى شود، و چون مساله جهاد مطرح است ناظر به كوششها و تلاشهائى است كه در اين زمينه صورت مى گيرد.

بعدا براى بيان دليل اين موضوع مى فرمايد: اينگونه افراد مردان نيكو كارى هستند و براى نيكوكاران هيچ راه ملامت و سرزنش و مجازات و مؤ اخذه وجود ندارد

( ما على المحسنين من سبيل ) .

و در پايان آيه خدا را با دو صفت از اوصاف بزرگش به عنوان دليل ديگرى بر معاف بودن اين گروههاى سه گانه توصيف مى كند و مى گويد: خداوند غفور و رحيم است( و الله غفور رحيم ) .

غفور از ماده غفران به معنى مستور ساختن و پوشيدن است، يعنى خداوند به مقتضاى اين صفت، پرده بر كار افراد معذور و ناتوان مى اندازد و عذرشان را مى پذيرد، و رحيم بودن خدا اقتضاكه تكليف شاق و مشكل بر كسى ننهد و او را معاف دارد، اگر اين گروهها مجبور به حضور در ميدان بودند با غفوريت و رحيميت خداوند سازگار نبود، يعنى خداوند غفور و رحيم حتما آنها را معاف خواهد داشت.

از پاره اى از روايات كه مفسران در ذيل آيه نقل كرده اند چنين استفاده مى شود كه گروههاى معذور نه تنها از تكليف معافند و از مجازات بر كنار، بلكه به مقدار اشتياقشان به شركت در ميدان جهاد در پاداشها و افتخارات مجاهدان شريكند، چنانكه در حديثى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم:

هنگامى كه از غزوه تبوك بازگشت و به نزديكى مدينه رسيد فرمود: شما در اين شهر مردانى را پشت سر گذاشتيد كه در تمام مسير با شما بودند!، هر گامى كه برداشتيد، و هر مالى كه در اين راه انفاق كرديد، و هر سرزمينى را كه پيموديد با شما همراهى داشتند!

عرض كردند: اى رسولخدا چگونه با ما بودند با اينكه در مدينه ماندند؟

فرمود: به اين دليل كه آنها به خاطر عذر نتوانستند در جهاد شركت كنند اما قلبشان با ما بود).

سپس به گروه چهارمى اشاره مى كند كه آنها نيز از شركت در جهاد معاف شدند، و مى گويد: همچنين بر آن گروه ايراد نيست كه وقتى نزد تو آمدند كه مركبى براى شركت در ميدان جهاد در اختيارشان بگذارى، گفتى مركبى در اختيار ندارم كه شما را بر آن سوار كنم، ناچار از نزد تو خارج شدند در حالى كه چشمهايشان اشكبار بود و اين اشك به خاطر اندوهى بود كه از نداشتن وسيله براى انفاق در راه خدا سر چشمه مى گرفت( و لا على الذين اذا ما اتوك لتحملهم قلت لا اجد ما احملكم عليه تولوا و اعينهم تفيض من الدمع حزنا الا يجدوا ما ينفقون ) .

تفيض از ماده فيضان به معنى ريزش بر اثر پر شدن است هنگامى كه انسان ناراحت مى شود اگر ناراحتى زياد شديد نباشد چشمها پر از اشك مى شود بى آنكه جريان يابد، اما هنگامى كه ناراحتى به مرحله شديد رسيد اشكها جارى مى شود.

اين نشان مى دهد كه اين گروه از ياران پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بقدرى شيفته و دلباخته و عاشق جهاد بودند، كه نه تنها از معاف شدن خوشحال نشدند، بلكه همچون كسى كه بهترين عزيزانش را از دست داده است، در غم اين محروميت اشك مى ريختند.

البته شك نيست كه اين گروه چهارم از گروه سوم كه در آيه قبل ذكر شد جدا نيستند، ولى به خاطر امتياز خاصى كه بر آنها دارند، و نيز به خاطر قدردانى از اين گروه، بطور مستقل ضمن يك آيه وضع حالشان مجسم شده است

ويژگى آنها در اين بود كه:

اولا به اين قناعت نكردند كه خودشان وسائل لازم براى شركت در جهاد ندارند، بلكه نزد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمدند و با اصرار از او مطالبه مركب كردند.

ثانيا هنگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به آنها جواب منفى داد نه تنها از معاف گشتن شادمان نشدند، بلكه فوق العاده منقلب و ناراحت و اندوهناك گشتند، به خاطر اين دو جهت خداوند آنها را بطور مشخص و جداگانه بيان كرده است.

در آخرين آيه، حال گروه پنجم را شرح ميدهد يعنى آنها كه به هيچوجه در پيشگاه خدا معذور نبوده و نخواهند بود، و مى فرمايد: راه مواخذه و مجازات تنها به روى كسانى گشوده است كه از تو اجازه مى خواهند در جهاد شركت نكنند در حالى كه امكانات كافى و وسائل لازم براى اين كار در اختيار دارند و كاملا بى نيازند

( انما السبيل على الذين يستاذنونك و هم اغنياء ) .

سپس اضافه مى كند: اين ننگ براى آنها بس است كه راضى شدند با افراد ناتوان و بيمار و معلول در مدينه بمانند و از افتخار شركت در جهاد محروم گردند( رضوا بان يكونوا مع الخوالف ) .

و اين كيفر نيز آنها را بس كه خداوند قدرت تفكر و ادراك را از آنها به خاطر اعمال زشتشان گرفته و بر دلهايشان مهر نهاده و به همين دليل چيزى نمى دانند( و طبع الله على قلوبهم فهم لا يعلمون ) .

در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت:

1 - از اين آيات به خوبى روحيه قوى و عالى سربازان اسلام روشن مى شود كه چگونه عشق به جهاد و شهادت دلهاى آنها را گرم نگاه مى داشت كه اين افتخار را بر هر افتخار ديگرى مقدم مى داشتند، و از همين جا يكى از عوامل مهم پيشرفت سريع اسلام در آن روز و عقب ماندگى امروز ما روشن مى شود.

ما چگونه مى توانيم انتظار داشته باشيم كسانى كه به هنگام معاف شدن از شركت در جهاد همچون ابر بهارى اشك مى ريختند با آنها كه با هزار و يك بهانه مى خواهند از صف مجاهدان خارج شوند يكسان باشند؟!.

اگر آن روح ايمان و آن عشق به جهاد و آن افتخار كردن به شهادت امروز هم در ميان ما مسلمانان زنده شود پيروزى و پيشرفت همانگونه است كه در آغاز اسلام بود.

بدبختى اينجاست كه ما اسلام را يك پوشش سطحى و ظاهرى براى خود قرار داده ايم بى آنكه در اعماق وجودمان نفوذ كند، و باز هم توقع داريم بر جاى مسلمانان نخستين تكيه زنيم!.

2 - از آيات گذشته اين موضوع نيز استفاده شد كه هيچكس به طور كلى از همكارى با مجاهدان راه خدا، معاف نيست، حتى آنها كه بيمارند و نابينا و طبعا قادر به برداشتن اسلحه و شركت در ميدان نبرد نيستند، ولى با زبان و تبليغ و اعمال خود مى توانند مشوق مجاهدان و پشتيبان برنامه هاى آنها باشند، آنها نيز بايد اين رسالت خود را فراموش نكنند و به كلى از برنامه ها كنار نروند. در حقيقت جهاد مراحلى دارد و معذور بودن از يك مرحله آن دليل بر معذور بودن از مراحل ديگر نيست.

3 - جمله ما على المحسنين من سبيل (راهى براى مؤ اخذه نيكوكاران وجود ندارد) در مباحث فقهى سر چشمه قانون وسيعى شده است، و از آن احكام فراوانى استفاده كرده اند، مثلا هر گاه امانتى در دست شخص امينى بدون هيچگونه افراط و تفريط تلف شود، چنين شخصى نبايد ضامن باشد، و از جمله دلائلى كه بر آن اقامه مى كنند آيه فوق است، زيرا او محسن و نيكوكار است و مرتكب عمل خلافى نشده، به همين دليل اگر او را مسئول و ضامن بدانيم، مفهومش اين است كه نيكوكاران را نيز مى توان مؤ اخذه كرد.

البته شك نيست كه آيه فوق در مورد مجاهدان است، ولى مى دانيم كه مورد يك آيه، از عموميت حكم نمى كاهد، و به تعبير ديگر مورد هرگز مخصص نيست.

آيه (94) تا (96) و ترجمه

( يعتذرون إليكم إذا رجعتم إليهم قل لا تعتذروا لن نؤ من لكم قد نبأ نا الله من أخباركم و سيرى الله عملكم و رسوله ثم تردون إلى علم الغيب و الشهدة فينبئكم بما كنتم تعملون ) (94)( سيحلفون بالله لكم إذا انقلبتم إليهم لتعرضوا عنهم فأعرضوا عنهم إنهم رجس و مأوئهم جهنم جزاء بما كانوا يكسبون ) (95)( يحلفون لكم لترضوا عنهم فإن ترضوا عنهم فإن الله لا يرضى عن القوم الفسقين ) (96)

ترجمه:

94 - هنگامى كه به سوى آنها (كه از جهاد تخلف كردند) بازگرديد از شما عذر خواهى مى كنند، بگو عذر خواهى مكنيد، ما هرگز به شما ايمان نخواهيم آورد چرا كه خدا ما را از اخبارتان آگاه ساخته، و خدا و رسولش اعمال شما را مى بينند، سپس به سوى كسى كه آگاه از پنهان و آشكار است باز مى گرديد و او شما را به آنچه انجام مى داديد آگاه مى كند (و جزا ميدهد).

95 - هنگامى كه به سوى آنان بازگرديد براى شما سوگند ياد مى كند كه از آنها اعراض (و صرف نظر) كنيد، از آنها اعراض كنيد (و روى گردانيد) چرا كه آنها پليدند و جايگاهشان دوزخ است، به كيفر اعمالى كه انجام مى دادند.

96 - با سوگند از شما مى خواهند كه از ايشان راضى شويد، اگر شما از آنها راضى شويد خداوند از جمعيت فاسقان راضى نخواهد شد.

شان نزول:

بعضى از مفسران مى گويند اين آيات درباره گروهى از منافقان كه تعدادشان بالغ بر هشتاد نفر مى شد نازل گرديد زيرا به هنگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از تبوك بازگشت دستور داد هيچكس با آنها مجالست نكند و سخن نگويد و آنها كه خود را در فشار شديد اجتماعى ديدند در مقام عذر خواهى برآمدند، آيات فوق نازل شد و وضع آنها را مشخص ساخت.

تفسير:

به عذرها و سوگندهاى دروغينشان اعتنا نكنيد

اين سلسله از آيات همچنان پيرامون اعمال شيطانى منافقان سخن مى گويد، و پرده از روى كارهايشان، يكى پس از ديگرى، برمى دارد، و به مسلمانان هشدار مى دهد فريب اعمال رياكارانه و سخنان ظاهرا دلپذير آنها را نخورند.

در آيه نخست مى گويد: هنگامى كه شما (از جنگ تبوك ) به مدينه باز مى گرديد، منافقان به سراغ شما مى آيند و عذر خواهى مى كنند( يعتذرون اليكم اذا رجعتم اليهم ) .

از تعبير يعتذرون كه فعل مضارع است چنين برمى آيد كه قبلا خداوند پيامبر و مسلمانان را از اين موضوع آگاه كرد كه منافقان دروغگو، به عنوان عذر خواهى، به زودى نزد آنها خواهند آمد لذا طرز پاسخگوئى آنها را نيز به مسلمانان تعليم داد.

در اينجا روى سخن را به پيامبرش به عنوان رهبر مسلمين كرده، مى گويد: به منافقان بگو عذر خواهى مكنيد، ما هرگز به سخنان شما ايمان نخواهيم آورد

( قل لا تعتذروا لن نؤ من لكم ) .

چرا كه خداوند ما را از اخبار شما آگاه ساخته بنابراين ما از نقشه هاى شيطانى شما به خوبى باخبريم!( قد نبانا الله من اخباركم ) .

ولى در عين حال راه بازگشت و توبه، به سوى شما باز است، و به زودى خداوند و پيامبرش اعمال شما را مى بينند( و سيرى الله عملكم و رسوله )

اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه منظور از اين جمله مساله توبه نيست، بلكه هدف آنست كه در آينده نيز خداوند و پيامبرش (طبق وحى الهى ) از اعمال و نقشه هاى شما آگاه مى شود و آنها را نقشه بر آب خواهد كرد، بنابراين نه امروز از دست شما كارى ساخته است و نه فردا!.

ولى تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر است.

ضمنا توجه داشته باشيد كه درباره اين جمله و مساله عرضه داشتن همه اعمال امت بر پيامبرش (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بحث مشروحى داريم كه در ذيل آيه 105 همين سوره خواهد آمد.

بعد مى فرمايد همه اعمال و نيات شما امروز ثبت و بايگانى مى شود، سپس به سوى كسى كه اسرار پنهان و آشكار را ميداند باز مى گرديد، و او شما را به اعمالتان آگاه مى كند و جزاى آنرا به شما خواهد داد( ثم تردون الى عالم الغيب و الشهادة فينبئكم بما كنتم تعملون ) .

در آيه بعد بار ديگر اشاره به سوگندهاى دروغين منافقان مى كند و مى فرمايد: آنها براى فريب شما به زودى دست به دامن قسم مى زنند، و هنگامى كه به سوى آنان بازگشتيد سوگند به خدا ياد مى كنند كه از آنها صرف نظر كنيد، و اگر خطائى كرده اند مشمول عفوشان سازيد( سيحلفون بالله لكم اذا انقلبتم اليهم لتعرضوا عنهم ) .

در حقيقت آنها از هر درى وارد مى شوند، گاهى از طريق عذر خواهى ميخواهند خود را بيگناه قلمداد كنند، و گاهى با اعتراف به گناه تقاضاى عفو و گذشت دارند، شايد به يكى از اين طريق بتوانند در دل شما نفوذ كنند.

ولى شما به هيچوجه تحت تاثير آنان قرار نگيريد و از آنها روى گردانيد اما به عنوان اعتراض و خشم و انكار! نه به عنوان عفو و بخشش و گذشت( فاعرضوا عنهم ) .

آنها تقاضاى اعراض دارند، اما اعراض به معنى گذشت شما هم اعراض كنيد ولى به معنى تكذيب و انكار و اين دو تعبير مشابه با دو معنى كاملا متضاد لطافت و زيبائى خاصى دارد كه بر اهل ذوق پوشيده نيست.

سپس به عنوان تاكيد و توضيح و بيان دليل مى فرمايد: چرا كه آنها موجوداتى پليدند، و بايد از چنين موجودات پليدى صرف نظر كرد( انهم رجس ) و چون چنينند جايگاهى جز جهنم نخواهند داشت( و ماويهم جهنم ) .

زيرا بهشت جاى نيكان و پاكان است، نه جايگاه پليدان و آلودگان!

اما همه اينها نتيجه اعمالى است كه خودشان انجام داده اند( جزاء بما كانوا يكسبون ) .

در آخرين آيه مورد بحث اشاره به يكى ديگر از سوگندهاى آنها شده و آن اينكه با اصرار و سوگند از شما مى خواهند كه از آنها خشنود شويد( يحلفون لكم لترضوا عنهم ) .

سوگندى كه در آيه قبل گذشت به خاطر اين بود كه مومنان عملا واكنشى در مقابل آنها نشان ندهند، ولى سوگندى كه در اين آيه، به آن اشاره شده، براى آن است كه علاوه بر جنبه عملى، قلبا هم از آنها خشنود شوند!

جالب اينكه در اين مورد خداوند نمى فرمايد: از آنها راضى نشويد، بلكه با تعبيرى كه بوى تهديد از آن مى آيد مى فرمايد: اگر هم شما از آنها راضى شويد خدا هرگز از جمعيت فاسقان راضى نخواهد شد( فان ترضوا عنهم فان الله لا يرضى عن القوم الفاسقين ) .

شك نيست آنها از نظر دينى و اخلاقى اهميتى براى خشنودى مسلمانان قائل نبودند، بلكه مى خواستند از اين راه كدورتهاى قلبى آنانرا بشويند تا در آينده از عكس العملهاى آنان در امان بمانند، ولى خداوند با تعبير لا يرضى عن القوم الفاسقين به مسلمانان هشدار ميدهد كه اينها فاسقند و جاى اين ندارد كه از آنها راضى شوند، اينها دامهاى فريبى است كه بر سر راه شما مى گذارند، بيدار باشيد در آنها گرفتار نشويد!.

چه خوبست مسلمانان در هر عصر و زمان مراقب نقشه هاى شيطانى و شناخته شده منافقان باشند كه با استفاده از همان نيرنگها و دامهاى گذشته، در برابر آنان ظاهر نشوند، و مقاصد شوم خود را با استفاده از اين وسائل پياده نكنند.