تفسیر نمونه جلد ۸

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 24971
دانلود: 3208


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 75 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24971 / دانلود: 3208
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 8

نویسنده:
فارسی

آيه (97) تا (99) و ترجمه

( الا عراب أشد كفرا و نفاقا و أجدر إلا يعلموا حدود ما أنزل الله على رسوله و الله عليم حكيم ) (97)( و من الا عراب من يتخذ ما ينفق مغرما و يتربص بكم الدوائر عليهم دائرة السوء و الله سميع عليم ) (98)( و من الا عراب من يؤ من بالله و اليوم الاخر و يتخذ ما ينفق قربت عند الله و صلوت الرسول إلا إنها قربة لهم سيدخلهم الله فى رحمته إن الله غفور رحيم ) (99)

ترجمه:

97 - عربهاى باديه نشين كفر و نفاقشان شديدتر است و به جهل از حدود (و مرزهاى ) آنچه خدا بر پيامبرش نازل كرده سزاوارترند، و خداوند دانا و حكيم است.

98 - گروهى از (اين ) اعراب باديه نشين چيزى را كه (در راه خدا) انفاق مى كنند غرامت محسوب مى دارند، و انتظار حوادث دردناكى براى شما ميكشند حوادث دردناك براى آنهاست، و خداوند شنوا و داناست.

99 - گروه (ديگرى ) از عربهاى باديه نشين ايمان بخدا و روز رستاخيز دارند، و آنچه را انفاق مى كنند مايه تقرب نزد خدا، و دعاهاى پيامبر ميدانند، آگاه باشيد اينها مايه تقرب آنها است، خداوند به زودى آنانرا در رحمت خود وارد خواهد ساخت، چرا كه خداوند آمرزنده و مهربان است.

تفسير:

باديه نشينان سنگدل و با ايمان

در اين آيات سه گانه - به تناسب بحثهائى كه درباره منافقان مدينه گذشت - پيرامون حال منافقان باديه نشين، و نشانه ها و افكار آنها، و همچنين درباره مؤ منان مخلص و راستين باديه گفتگو شده است.

شايد به اين علت كه به مسلمانان هشدار دهد چنين نپندارند كه منافقان تنها همان گروهى هستند كه در شهرند بلكه منافقان باديه نشين از آنها خشنترند، و به گواهى تاريخ اسلام، مسلمانان بارها مورد هجوم اين گروه واقع شده بودند، مبادا پيروزيهاى پى در پى لشكر اسلام سبب شود كه آنها اين خطر را ناديده بگيرند.

به هر حال در آيه نخست مى فرمايد: اعراب باديه نشين (به حكم دورى از تعليم و تربيت و نشنيدن آيات الهى و سخنان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كفر و نفاقشان شديدتر است( الاعراب اشد كفرا و نفاقا ) .

و باز به همين دليل، به جهل و بيخبرى از حدود فرمانها و احكامى كه خدا بر پيامبرش نازل كرده است سزاوارترند( و اجدر ان لا يعلموا حدود ما انزل الله على رسوله ) .

اعراب از كلماتى است كه معنى جمعى دارد، اما مفردى براى آن از نظر لغت عرب نيست و چنانكه ائمه لغت مانند مولف قاموس و صحاح و تاج العروس و ديگران گفته اند اين كلمه تنها به عربهاى باديه نشين اطلاق مى شود، و به هنگامى كه بخواهند معنى مفرد را ادا كنند، همين كلمه را با ياء نسبت، به صورت اعرابى ميگويند

بنابراين به خلاف آنچه بسيارى تصور ميكنند، اعراب جمع عرب نيست اجدر از ماده جدار به معنى ديوار است، سپس به هر چيز مرتفع و شايسته اطلاق شده است، به همين جهت اجدر معمولا به معنى شايسته تر استعمال مى شود.

در پايان آيه مى فرمايد خداوند دانا و حكيم است يعنى اگر در باره عربهاى باديه نشين چنين داورى مى كند روى تناسب خاصى است كه محيط آنها با اينگونه صفات دارد( و الله عليم حكيم ) .

اما براى اينكه چنين توهمى پيدا نشود كه همه اعراب باديه نشين، و يا همه باديه نشينان، داراى چنين صفاتى هستند، در آيه بعد اشاره به دو گروه مختلف در ميان آنها مى كند.

نخست مى گويد: گروهى از اين عربهاى باديه نشين كسانى هستند كه بر اثر نفاق يا ضعف ايمان هنگامى كه چيزى را در راه خدا انفاق كنند، آنرا ضرر و زيان و غرامت محسوب مى دارند نه يك موفقيت و پيروزى و تجارت پر سود( و من الاعراب من يتخذ ما ينفق مغرما )

ديگر از صفات آنها اين است كه همواره در انتظار اين هستند كه بلاها و مشكلات شما را احاطه كند، و تيره روزى و ناكامى به سراغ شما بيايد( و يتربص بكم الدوائر ) .

دوائر جمع دائره و معنى آن معروف است، ولى به حوادث سخت و دردناك كه انسان را احاطه مى كند، عرب نيز دائره و در حال جمعى دوائر مى گويد. در واقع آنها افرادى تنگ نظر و بخيل و حسودند، بخل آنها سبب مى شود كه هر گونه خدمت مالى را در راه خدا غرامت بپندارند، و حسادتشان موجب اين مى شود كه هميشه در انتظار بروز مشكلات و گرفتاريها و مصائب براى ديگران باشند سپس اضافه مى كند آنها نبايد در انتظار بروز مشكلات و نزول بلاها بر شما باشند چرا كه اين مشكلات و ناكاميها و بدبختيها تنها به سراغ اين گروه منافق بيايمان و جاهل و نادان و تنگ نظر و حسود ميرود (عليهم دائرة السوء)

سرانجام آيه را با اين جمله كه خداوند شنوا و دانا است پايان ميدهد( و الله سميع عليم ) .

هم سخنان آنها را مى شنود و هم از نيات و مكنون ضمير آنها آگاه است.

و در آخرين آيه به گروه دوم يعنى مؤ منان با اخلاص باديه نشين اشاره كرده مى گويد: گروهى از اين عربهاى باديه نشين كسانى هستند كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند( و من الاعراب من يؤ من بالله و اليوم الاخر )

به همين دليل هيچگاه انفاق در راه خدا را غرامت و زيان نمى دانند، بلكه با توجه به پاداشهاى وسيع الهى در اين جهان و سراى ديگر، اين كار را وسيله نزديكى به خدا و مايه توجه و دعاى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه افتخار و بركت بزرگى است مى دانند( و يتخذ ما ينفق قربات عند الله و صلوات الرسول ) .

در اينجا خداوند اين طرز فكر آنها را با تاكيد فراوان تصديق مى كند و

مى گويد: آگاه باشيد كه اين انفاقها به طور قطع مايه تقرب آنها در پيشگاه خداوند است( الا انها قربة لهم ) .

و به همين دليل خدا آنان را به زودى در رحمت خود فرو مى برد( سيدخلهم الله فى رحمته ) .

و اگر لغزشهائى از آنها سرزده باشد به خاطر ايمان و اعمال پاكشان آنها را مى بخشد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است( ان الله غفور رحيم ) .

تاكيدهاى پى در پى اى كه در اين آيه ديده مى شود راستى جالب است، كلمه الا و ان كه هر دو براى بيان تاكيد مى باشد، و سپس جمله سيدخلهم الله فى رحمته مخصوصا با توجه به فى كه ورود و غوطهور شدن در رحمت الهى را مى رساند، و بعدا جمله آخر كه با آن شروع شده، و دو صفت از صفات مهر آميز خدا (غفور و رحيم ) را ذكر مى كند، همه بيان كننده نهايت لطف و رحمت خدا درباره اين گروه است، شايد به اين جهت كه اين گروه با محروم بودن از تعليم و تربيت، و عدم دسترسى كافى به آيات الهى و سخنان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) باز از جان و دل اسلام را پذيرا شده اند و با نداشتن امكانات مالى (كه وضع باديه نشينان ايجاب مى كند) از انفاق در راه خدا خود دارى نمى كنند بنا بر اين شايسته هر گونه تقدير و تشويقند بيش از آنچه شهرنشينان متمكن شايستگى دارند.

مخصوصا توجه به اين نكته لازم است كه در مورد اعراب منافق عليهم دائرة السوء كه نشان دهنده احاطه بدبختيها به آنها است به كار رفته، اما در مورد اعراب با ايمان و فداكار كلمه فى رحمته كه بيانگر احاطه رحمت الهى به آنها است ذكر شده است، يكى رحمت او را احاطه كرده و ديگرى را بدبختيها!

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - اجتماعات شكوهمند

از آيات فوق اهميتى را كه اسلام به جامعه هاى بزرگ و مراكز پرجمعيت تر مى دهد روشن مى شود، جالب اينكه اسلام از محيطى عقب افتاده برخاست، محيطى كه بوئى از تمدن در آن به مشام نمى رسيد، در عين حال اهميت خاصى براى عوامل سازنده تمدن قائل است و مى گويد: آنها كه در نقاط دور افتاده از شهر زندگى مى كنند، حتى از نظر ايمان و معلومات مذهبى عقبترند.

چرا كه آنها امكانات كافى براى تعليم و تربيت در اختيار ندارند.

لذا در نهج البلاغه مى خوانيم كه على (عليها‌السلام ) فرمود: و الزموا السواد الاعظم فان يد الله مع الجماعة: (به مراكز بزرگ بپيونديد، زيرا دست خدا همراه جماعت است ).

ولى مفهوم اين سخن آن نيست كه همه مردم رو به سوى شهرها آورند، و روستاها را كه مايه آبادى شهرها است به ويرانى بكشانند، بلكه به عكس بايد علم و دانش شهر را به روستا برد، و براى تقويت اصول تعليم و تربيت و پايه هاى دين و ايمان و بيدارى و آگاهى آنان كوشش و تلاش كرد.

بدون شك اگر روستانشينانرا به حال خود رها كنند و دريچه اى از علوم و دانشهاى شهرى و آيات كتب آسمانى و تعليمات پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و پيشوايان بزرگ را به سوى آنها نگشايند، كفر و نفاق به سرعت آنها را فرا خواهد گرفت، آنها مخصوصا در برابر تعليم و تربيت صحيح، پذيرش بيشترى دارند، زيرا قلبه اى صاف، و افكار دست نخورده، در ميان آنان فراوان، و شيطنتها و حيله گريهاى شهر در ميان آنها كمتر است!

2 - شهريان باديه نشين

گر چه (اعرابى ) به معنى باديه نشين است، ولى در اخبار و روايات اسلامى مفهوم وسيعترى پيدا كرده، و به تعبير ديگر مفهوم اسلامى آن با منطقه جغرافيائى بستگى ندارد بلكه با طرز تفكر و منطقه فكرى مربوط است: آنها كه دور از آداب و سنن و تعليم و تربيت اسلامى هستند - هر چند شهرنشين باشند - اعرابيند، و باديه نشينان آگاه و آشنا به آداب و سنن اسلامى اعرابى نيستند.

حديث مشهور من لم يتفقه منكم فى الدين فهو اعرابى: هر كس از شما از دين و آئين خود آگاه نشود، اعرابى است كه از امام صادق (عليها‌السلام ) نقل شده گواه روشن بر گفتار فوق است.

در خبر ديگرى مى خوانيم من الكفر التعرب بعد الهجرة: (تعرب بعد از هجرت از شعب كفر است ).

و نيز از على (عليها‌السلام ) در نهج البلاغه نقل شده كه گروهى از اصحاب عصيانگرش را مخاطب ساخته فرمود: (و اعلموا انكم صرتم بعد الهجرة اعرابا): بدانيد شما بعد از هجرت، اعرابى شديد!.

در دو حديث فوق اعرابى شدن نقطه مقابل (هجرت ) قرار داده شده، و با توجه به اينكه مفهوم وسيع هجرت نيز جنبه مكانى ندارد بلكه اساس آن انتقال فكر از محور كفر به محور ايمان است معنى اعرابى بودن نيز روشن مى شود، يعنى بازگشت از (آداب و سنن اسلامى ) به (آداب و سنن جاهليت ).

3 - در آيات فوق در باره باديه نشينان با ايمان خوانديم كه آنها انفاق خود را مايه (قرب ) به خدا مى دانند، مخصوصا اين كلمه به صورت جمع و (قربات )

آمده بود كه نشان مى دهد كه آنها نه يك قرب، بلكه قربها در آن مى جويند، و شك نيست كه قرب و قربت در برابر پروردگار به معنى نزديكى مكانى نمى باشد، بلكه نزديكى مقامى، يعنى رفتن به سوى او كه كمال مطلق است، و پرتوى از صفات جمال و جلالش را بر صفحه فكر و جان افكندن.

آيه (100) و ترجمه

( و السبقون الا ولون من المهجرين و الا نصار و الذين اتبعوهم بإحسن رضى الله عنهم و رضوا عنه و أعد لهم جنت تجرى تحتها الا نهر خلدين فيها اءبدا ذلك الفوز العظيم ) (100)

ترجمه:

100 - پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و آنها كه به نيكى از آنها پيروى كردند، خداوند از آنها خشنود و آنها (نيز) از او خشنود شدند، و باغهائى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جريان دارد، جاودانه در آن خواهند ماند، و از اين پيروزى بزرگى است.

تفسير:

پيشگامان اسلام

گر چه درباره شان نزول آيه فوق، مفسران روايات متعددى نقل كرده اند، ولى چنانكه خواهيم ديد هيچ كدام از آنها شان نزول آيه نيست، بلكه در واقع بيان مصداق و وجود خارجى آن است.

به هر حال به دنبال آيات گذشته كه بيان حال كفار و منافقان را مى نمود در آيه فوق اشاره به گروههاى مختلف از مسلمانان راستين شده است و آنها را در سه گروه مشخص تقسيم مى كند.

نخست آنها كه پيشگامان در اسلام و هجرت بوده اند( و السابقون الاولون من المهاجرين ) .

دوم آنها كه پيشگام در نصرت و يارى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ياران مهاجرش بودند( و الانصار ) .

سوم آنها كه بعد از اين دو گروه آمدند و از برنامه هاى آنها پيروى كردند، و با انجام اعمال نيك، و قبول اسلام، و هجرت، و نصرت آئين پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به آنها پيوستند( و الذين اتبعوهم باحسان ) .

از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور از (باحسان ) در واقع بيان اعمال و معتقداتى است كه در آنها از پيشگامان اسلام پيروى مى كنند، و به تعبير ديگر احسان بيان وصف برنامه هائى است كه از آن متابعت مى شود.

ولى اين احتمال نيز در معنى آيه داده شده است كه (احسان ) بيان وصف چگونگى متابعت و پيروى باشد يعنى آنها بطور شايسته پيروى (در صورت اول (با) بمعنى (فى ) و در صورت دوم بمعنى (مع ) است ).

ولى ظاهر آيه مطابق تفسير اول است.

پس از ذكر اين گروه سه گانه مى فرمايد: (هم خداوند از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى شده اند)( رضى الله عنهم و رضوا عنه ) .

رضايت خدا از آنها به خاطر ايمان و اعمال صالحى است كه انجام داده اند، و خشنودى آنان از خدا به خاطر پاداشهاى گوناگون و فوق العاده و پر اهميت است كه به آنان ارزانى داشته.

به تعبير ديگر آنچه خدا از آنها خواسته انجام داده اند، و آنچه آنها از خدا خواسته اند به آنان بخشيده، بنابراين هم خدا از آنها راضى است و هم آنان از خدا راضى هستند.

با اينكه جمله گذشته همه مواهب و نعمتهاى الهى را در برداشت (مواهب مادى و معنوى، جسمانى و روحانى ) ولى بعنوان تأكيد و بيان (تفصيل ) بعد از (اجمال ) اضافه مى كند: (خداوند براى آنها باغهائى از بهشت فراهم ساخته كه از زير درختانش نهرها جريان دارند)( و اعد لهم جنات تجرى تحتها الانهار ) .

از امتيازات اين نعمت آن است كه جاودانى است و (همواره در آن خواهند ماند)( خالدين فيها ابدا ) .

(و مجموع اين مواهب معنوى و مادى براى آنها پيروزى بزرگى محسوب مى شود)( ذلك الفوز العظيم ) .

چه پيروزى از اين برتر كه انسان احساس كند آفريدگار و معبود و مولايش از او خشنود است و كارنامه قبولى او را امضا كرده؟ و چه پيروزى از اين بالاتر كه با اعمال محدودى در چند روز عمر فانى مواهب بى پايان ابدى پيدا كند.

در اينجا به چند نكته مهم بايد توجه كرد:

نكته ها

1 - موقعيت پيشگامان

در هر انقلاب وسيع اجتماعى كه بر ضد وضع نابسامان جامعه صورت مى گيرد پيشگامانى هستند كه پايه هاى انقلاب و نهضت بر دوش ‍ آنها است، آنها در واقع وفادارترين عناصر انقلابى هستند، زيرا به هنگامى كه پيشوا و رهبرشان از هر نظر تنها است گرد او را مى گيرند، و با اينكه از جهات مختلف در محاصره قرار دارند و انواع خطرها از چهار طرف آنها را احاطه كرده و دست از يارى و فداكارى بر نمى دارند.

مخصوصا مطالعه تاريخ، آغاز اسلام را نشان مى دهد كه پيشگامان و مؤ منان نخستين با چه مشكلاتى روبرو بودند؟ چگونه آنها را شكنجه و آزار مى دادند، ناسزا مى گفتند، متهم مى كردند، به زنجير مى كشيدند و نابود مى نمودند.

ولى با اين همه گروهى با اراده آهنين و عشق سوزان و عزم راسخ و ايمان عميق در اين راه گام گذاردند و به استقبال انواع خطرها رفتند.

در اين ميان سهم مهاجران نخستين از همه بيشتر بود، و به دنبال آنها انصار نخستين يعنى آنهائى كه با آغوش باز از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به مدينه دعوت كردند، و ياران مهاجر او را همچون برادران خويش مسكن دادند، و از آنها با تمام وجود خود دفاع كردند، و حتى بر خويشتن نيز مقدم داشتند.

و اگر مى بينيم در آيه فوق به اين دو گروه اهميت فوق العاده اى داده شده است به خاطر همين موضوع است.

ولى با اين حال قرآن مجيد - آنچنان كه روش هميشگى او است - سهم ديگران را نيز ناديده نگرفته است و به عنوان تابعين به احسان از تمام گروههائى كه در عصر پيامبر و يا زمانهاى بعد به اسلام پيوستند، هجرت كردند، و يا مهاجران را پناه دادند و حمايت نمودند ياد مى كند، و براى همه اجر و پاداشهاى بزرگى را نويد مى دهد.

2 - تابعين چه اشخاصى بودند؟

اصطلاح گروهى از دانشمندان بر اين است كه كلمه (تابعين ) را تنها به شاگردان صحابه مى گويند، يعنى آن عده اى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را نديدند اما بعد از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به روى كار آمدند و علوم و دانشهاى اسلامى را وسعت بخشيدند، و به تعبير ديگر اطلاعات اسلامى خود را بدون واسطه از صحابه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گرفتند.

ولى همان گونه كه در بالا گفتيم مفهوم آيه از نظر لغت به اين گروه، محدود نمى شود، بلكه تعبير (تابعين به احسان ) تمام گروههائى را كه در عصر و زمان از برنامه و اهداف پيشگامان اسلام پيروى كردند شامل مى شود.

توضيح اينكه بر خلاف آنچه بعضى فكر مى كنند مساءله (هجرت ) و همچنين (نصرت ) كه دو مفهوم سازنده اسلامى است، محدود به زمان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيست بلكه امروز نيز اين دو مفهوم در شكلهاى ديگرى وجود دارد، و فردا نيز وجود خواهد داشت، بنابراين تمام كسانى كه به نحوى در مسير اين دو برنامه قرار مى گيرند در مفهوم تابعين به احسان داخلند.

منتها مهم آنست كه توجه داشته باشيم قرآن با ذكر كلمه احسان تاءكيد مى كند كه پيروى و تبعيت از پيشگامان در اسلام نبايد در دائره حرف و ادعا، و يا حتى ايمان بدون عمل خلاصه شود، بلكه بايد اين پيروى يك پيروى فكرى و عملى و همه جانبه بوده باشد.

3 - نخستين مسلمان چه كسى بود؟

در اينجا بيشتر مفسران به تناسب بحث آيه فوق اين سؤ ال را مطرح كرده اند كه نخستين كسى كه اسلام آورد و اين افتخار بزرگ در تاريخ به نام او ثبت شد چه كسى است؟

در پاسخ اين سؤ ال همه متفقا گفته اند نخستين كسى كه از زنان مسلمان شد (خديجه ) همسر وفادار و فداكار پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بود، و اما از مردان، همه دانشمندان و مفسران شيعه به اتفاق گروه عظيمى از دانشمندان اهل سنت على (عليها‌السلام ) را نخستين كسى از مردان مى دانند كه دعوت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را پاسخ گفت.

شهرت اين موضوع در ميان دانشمندان اهل تسنن به حدى است كه جمعى از آنها ادعاى اجماع و اتفاق بر آن كرده اند.

از جمله (حاكم نيشابورى ) در (مستدرك على الصحيحين ) در كتاب (معرفت ) صفحه 22 چنين مى گويد: لا اعلم خلافا بين اصحاب التواريخ ان على بن ابى طالب رضى الله عنه اولهم اسلاما و انما اختلفوا فى بلوغه: (هيچ مخالفتى در ميان تاريخ ‌نويسان در اين مساءله وجود ندارد، كه على بن ابى طالب (عليها‌السلام ) نخستين كسى است كه اسلام آورده، تنها در بلوغ او به هنگام پذيرش اسلام اختلاف دارند).

(ابن عبد البر) در (استيعاب ) (ج 2 صفحه 457) چنين مى نويسد: اتفقوا على ان خديجه اول من آمن بالله و رسوله و صدقه فيما جاء به ثم على بعدها: (در اين مساءله اتفاق است كه خديجه نخستين كسى بود كه ايمان به خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آورد، و او را در آنچه آورده بود تصديق كرد، سپس على (عليها‌السلام ) بعد از او همين كار را انجام داد).

(ابو جعفر اسكافى معتزلى ) مى نويسد: قد روى الناس كافة افتخار على بالسبق الى الاسلام: (عموم مردم نقل كرده اند كه افتخار سبقت در اسلام مخصوص على بن ابى طالب (عليها‌السلام ) است ).

گذشته از اين، روايات فراوانى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و نيز از خود على (عليها‌السلام ) و صحابه در اين باره نقل شده است كه به حد تواتر مى رسد و ذيلا چند حديث را به عنوان نمونه مى آوريم:

1 - پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: او لكم واردا على الحوض اولكم اسلاما، على بن ابى طالب: (نخستين كسى كه در كنار حوض كوثر بر من وارد مى شود، نخستين كسى است كه اسلام آورده، و او على بن ابى طالب (عليها‌السلام ) است ).

2 - گروهى از دانشمندان اهل سنت از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل كرده اند كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دست على (عليها‌السلام ) را گرفت و فرمود: ان هذا اول من آمن بى و هذا اول من يصافحنى و هذا الصديق الاكبر: (اين اولين كسى است كه به من ايمان آورده، و اولين كسى است كه در قيامت با من مصافحه مى كند و اين صديق اكبر است ).

3 - ابو سعيد خدرى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چنين نقل مى كند كه دست به ميان شانه هاى على (عليها‌السلام ) زد و فرمود: يا على لك سبع خصال لا يحاجك فيهن احد يوم القيامة: انت اول المؤ منين بالله ايمانا و اوفاهم بعهد الله و اقومهم بامر الله...: (اى على هفت صفت ممتاز دارى كه احدى در قيامت نمى تواند درباره آنها با تو گفتگو كند، تو نخستين كسى هستى كه به خدا ايمان آوردى، و از همه نسبت به پيمانه اى الهى باوفاترى، و در اطاعت فرمان خدا پابرجاترى...)

همانگونه كه اشاره كرديم دهها روايت در كتب مختلف تاريخ و تفسير و حديث، در اين باره از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ديگران نقل شده است و علاقمندان مى توانند براى توضيح بيشتر به جلد سوم عربى الغدير صفحه 220 تا 240 و كتاب احقاق الحق جلد 3 صفحه 114 تا 120 مراجعه نمايند.

جالب اينكه گروهى كه نتوانسته اند سبقت على (عليها‌السلام ) را در ايمان و اسلام انكار كنند به عللى كه ناگفته پيدا است كوشش دارند آنرا به نحو ديگرى انكار، يا كم اهميت جلوه دهند، و بعضى ديگر كوشش دارند كه به جاى او ابو بكر را بگذارند كه او اولين مسلمان است.

گاهى مى گويند على (عليها‌السلام ) در آن هنگام ده ساله بود و طبعا نا بالغ، بنا بر اين اسلام او به عنوان اسلام يك كودك تاءثيرى در قوت و قدرت جبهه مسلمين در برابر دشمن نداشت (اين سخن را فخر رازى در تفسيرش ذيل آيه فوق آورده است ). و اين براستى عجيب است و در واقع ايرادى است بر شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) زيرا مى دانيم هنگامى كه در يوم الدار پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اسلام را به عشيره و طايفه خود عرضه داشت هيچكس آنرا نپذيرفت جز على (عليها‌السلام ) كه برخاست و اعلام اسلام نمود، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اسلامش را پذيرفت، و حتى اعلام كرد كه تو برادر و وصى و خليفه منى!.

و اين حديث را كه گروهى از حافظان حديث از شيعه و سنى در كتب صحاح و مسانيد، و همچنين گروهى از مورخان اسلام نقل كرده و بر آن تكيه نموده اند نشان مى دهد كه نه تنها پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اسلام على (عليها‌السلام ) را در آن سن و سال كم، پذيرفت بلكه او را به عنوان برادر و وصى و جانشين خود معرفى نمود.

و گاهى به اين تعبير كه خديجه نخستين مسلمان از زنان و ابو بكر نخستين مسلمان از مردان و على (عليها‌السلام ) نخستين مسلمان از كودكان بود، خواسته اند از اهميت آن بكاهند (اين تعبير را مفسر معروف و متعصب، نويسنده المنار ذيل آيه مورد بحث ذكر كرده است ).

در حالى كه اولا همانگونه كه گفتيم كمى سن على (عليها‌السلام ) در آن روز به هيچوجه از اهميت موضوع نمى كاهد، بخصوص اينكه قرآن درباره حضرت يحيى صريحا مى گويد: و آتيناه الحكم صبيا: (ما فرمان را به او در حال كودكى داديم ).

و درباره عيسى (عليها‌السلام ) نيز مى خوانيم كه در حال كودكى به سخن آمد و به آنها كه درباره او گرفتار شك و ترديد بودند گفت: انى عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا: (من بنده خدايم، كتاب آسمانى به من داده، و مرا پيامبر قرار داده است ).

هنگامى كه اينگونه آيات را با حديثى كه از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در بالا نقل كرديم كه او على (عليها‌السلام ) را وصى و خليفه و جانشين خود قرار داد ضميمه كنيم روشن مى شود كه سخن المنار گفتار تعصب آميزى بيش نيست.

ثانيا اين موضوع از نظر تاريخى مسلم نيست كه ابو بكر سومين نفرى باشد كه اسلام را پذيرفته است، بلكه در بسيارى از كتب تاريخ و حديث اسلام آوردن گروه ديگرى را قبل از او ذكر كرده اند.

اين بحث را با ذكر اين نكته پايان مى دهيم كه على (عليها‌السلام ) در سخنانش بارها به اين موضوع كه من اولين مؤ من و اولين مسلمان و نخستين نمازگزار با پيامبرم اشاره نموده و موقعيت خود را روشن ساخته است، و اين موضوع در بسيارى از كتب از آن حضرت نقل شده.

به علاوه ابن ابى الحديد از دانشمند معروف ابو جعفر اسكافى معتزلى نقل مى كند اينكه بعضى مى گويند ابو بكر سبقت در اسلام داشته اگر صحيح باشد چرا خودش در هيچ مورد به اين موضوع بر فضيلت خود استدلال نكرده است، و نه هيچيك از هواداران او از صحابه چنين ادعائى را كرده اند.

4 - آيا همه صحابه افراد صالحى بودند؟

سابقا به اين موضوع اشاره كرديم كه دانشمندان اهل سنت معمولا معتقدند كه همه ياران پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پاك و درستكار و صالح و شايسته و اهل بهشتند.

در اينجا به تناسب آيه فوق كه بعضى آنرا دليل قاطعى بر ادعاى فوق گرفته اند بار ديگر اين موضوع مهم را كه سرچشمه دگرگونيهاى زيادى در مسائل اسلامى مى شود مورد تجزيه و تحليل قرار مى دهيم:

بسيارى از مفسران اهل سنت اين حديث را ذيل آيه فوق نقل كرده اند كه حميد بن زياد مى گويد: نزد محمد بن كعب قرظى رفتم و به او گفتم درباره اصحاب رسولخدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چه مى گوئى؟ گفت: جميع اصحاب رسول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فى الجنة محسنهم و مسيئهم!: (همه ياران پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در بهشتند، اعم از نيكوكار و بدكار و گنهكار! گفتم اين سخن را از كجا ميگوئى )؟ گفت: اين آيه را بخوان و السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار... تا آنجا كه مى فرمايد: رضى الله عنهم و رضوا عنه سپس گفت: اما درباره تابعين شرطى قائل شده و آن اين است كه آنها بايد تنها در كارهاى نيك از صحابه پيروى كنند (فقط در اين صورت اهل نجاتند، و اما صحابه چنين قيد و شرطى را ندارند).

ولى اين ادعا به دلائل زيادى مردود و غير قابل قبول است، زيرا:

اولا - حكم مزبور در آيه فوق شامل تابعين هم مى شود، و منظور از تابعان همانگونه كه اشاره كرديم تمام كسانى هستند كه از روش ‍ مهاجران و انصار نخستين، و برنامه هاى آنها پيروى مى كنند، بنابراين بايد تمام امت بدون استثناء اهل نجات باشند!

و اما اينكه در حديث محمد بن كعب از اين موضوع جواب داده شده كه خداوند در تابعين قيد احسان را ذكر كرده، يعنى از برنامه نيك و روش صحيح صحابه پيروى كند، نه از گناهانشان، اين سخن از عجيبترين بحثها است.

چرا كه مفهومش اضافه (فرع ) بر (اصل ) است، جائى كه شرط نجات تابعان و پيروان صحابه اين باشد كه در اعمال صالح از آنها پيروى كنند به طريق

اولى بايد اين شرط در خود صحابه بوده باشد.

و به تعبير ديگر خداوند در آيه فوق مى گويد: رضايت و خشنودى او شامل حال همه مهاجران و انصار نخستين كه داراى برنامه صحيح بودند و همه پيروان آنها است، نه اينكه مى خواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد، مشمول رضايت خود قرار دهد، اما تابعان را با قيد و شرط خاصى بپذيرد.

ثانيا - اين موضوع با دليل عقل به هيچوجه سازگار نيست، زيرا عقل هيچگونه امتيازى براى ياران پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بر ديگران قائل نمى باشد، چه تفاوتى ميان ابو جهل ها و كسانى است كه نخست ايمان آوردند، سپس از آئين او منحرف شدند.

و چرا كسانى كه سالها و قرنها بعد از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) قدم به اين جهان گذاردند و فداكاريها و جانبازيهاى آنها در راه اسلام كمتر از ياران نخستين پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نبود، بلكه اين امتياز را داشتند كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را ناديده، شناختند، و به او ايمان آوردند، مشمول اين رحمت و رضايت الهى نباشند.

قرآنى كه مى گويد: گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است، چگونه اين تبعيض غير منطقى را مى پسندد؟ قرآنى كه در آيات مختلفش به ظالمان و فاسقان لعن مى كند و آنها را مستوجب عذاب الهى مى شمرد، چگونه (اين مصونيت غير منطقى صحابه ) را در برابر كيفر الهى مى پسندد؟ آيا اينگونه لعنها و تهديدهاى قرآن قابل استثناء است، و گروه خاصى از آن خارجند؟ چرا و براى چه؟!.

از همه گذشته آيا چنين حكمى به منزله چراغ سبز دادن به صحابه نسبت به هر گونه گناه و جنايت محسوب نمى شود؟

ثالثا - اين حكم با متون تاريخ اسلامى به هيچوجه سازگار نيست، زيرا بسيار كسان بودند كه روزى در رديف مهاجران و انصار بودند، و سپس از راه خود منحرف شدند و مورد خشم و غضب پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه تواءم با خشم و غضب خدا است قرار گرفتند، آيا در آيات قبل داستان ثعلبه بن حاطب انصارى را نخوانديم كه چگونه منحرف گرديد و مغضوب پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شد.

روشن تر بگوئيم: اگر منظور آنها اين است كه صحابه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عموما مرتكب هيچگونه گناهى نشدند و معصوم و پاك از هر معصيتى بودند، اين از قبيل انكار بديهيات است.

و اگر منظور آنست كه آنها گناه كردند و اعمال خلافى انجام دادند باز هم خدا از آنها راضى است، مفهومش اين است كه خدا رضايت به گناه داده است!

چه كسى مى تواند (طلحه ) و (زبير) كه در آغاز از ياران خاص پيامبر بودند و همچنين (عايشه ) همسر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را از خون هفده هزار نفر مردم مسلمانى كه خونشان در ميدان جنگ جمل ريخته شد تبرئه كند؟ آيا خدا به اين خونريزيها راضى بود؟

آيا مخالفت با على (عليها‌السلام ) خليفه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه اگر فرضا خلافت منصوص او را نپذيريم حد اقل با اجماع امت برگزيده شده بود، و شمشير كشيدن به روى او و ياران وفادارش چيزى است كه خدا از آن خشنود و راضى باشد؟

حقيقت اين است كه طرفداران فرضيه (تنزيه صحابه ) با اصرار و پافشارى روى اين مطلب، چهره پاك اسلام را كه همه جا ميزان شخصيت اشخاص را ايمان و عمل صالح قرار مى دهد زشت و بلامنظر ساخته اند. آخرين سخن اينكه رضايت و خشنودى خدا كه در آيه فوق است روى يك عنوان كلى قرار گرفته و آن (هجرت ) و (نصرت ) و (ايمان ) و (عمل صالح ) است، تمام صحابه و تابعان مادام كه تحت اين عناوين قرار داشتند مورد رضاى خدا بودند، و آن روز كه از تحت اين عناوين خارج شدند از تحت رضايت خدا نيز خارج گشتند. از آنچه گفتيم بخوبى روشن مى شود كه گفتار مفسر دانشمند اما متعصب يعنى نويسنده المنار كه در اينجا شيعه را به خاطر عدم اعتقاد به پاكى و درستى همه صحابه، مورد سرزنش و حمله قرار مى دهد كمترين ارزشى ندارد، شيعه گناهى نكرده، جز اينكه حكم عقل و شهادت تاريخ و گواهى قرآن را در اينجا پذيرفته، و به امتيازات واهى و نادرست متعصبان گوش فرا نداده است.