تفسیر نمونه جلد ۹

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26535
دانلود: 3061


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26535 / دانلود: 3061
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 9

نویسنده:
فارسی

آيه (96) تا (99) و ترجمه

( و لقد أرسلنا موسى بايتنا و سلطن مبين ) (96)( إلى فرعون و ملايه فاتبعوا أمر فرعون و ما أمر فرعون برشيد ) (97)( يقدم قومه يوم القيمة فأوردهم النار و بئس الورد المورود ) (98)( و أتبعوا فى هذه لعنة و يوم القيمة بئس الرفد المرفود ) (99)

ترجمه:

96 - ما موسى را با آيات خود و دليل آشكار فرستاديم.

97 - بـه سـوى فرعون و اطرافيانش، اما آنها از فرمان فرعون پيروى كردند در حالى كه فرمان فرعون مايه رشد و نجات نبود.

98 - او در پـيـشـاپـيـش قـومـش روز قـيـامـت خـواهـد بـود و آنـهـا را (بـجـاى چـشـمـه هـاى زلال بهشت ) وارد آتش مى كند و چه بد است كه آتش آبگاه انسان باشد.

99 - آنـهـا در ايـن جـهان و روز قيامت از رحمت خدا دور خواهند بود و چه بد عطائى به آنها داده ميشود.

تفسير:

قهرمان مبارزه با فرعون.

بعد از پايان داستان شعيب و اصحاب مدين اشاره به گوشه اى از سرگذشت موسى بن عـمـران و مـبـارزاتـش بـا فـرعـون مـى كند و اين هفتمين داستان پيامبران در اين سوره است. سـرگـذشـت مـوسـى (عليه‌السلام ) از تمام پيامبران در قرآن بيشتر آمده است، زيرا در بـيـش از سـى سـوره بـيـش از صـد بـار بـه مـاجـراى مـوسـى و فـرعـون و بـنـى اسرائيل اشاره شده است.

ويژگى سرگذشت موسى نسبت به پيامبرانى همچون شعيب و صالح و هود و لوط كه در گذشته خوانديم، اين است كه آنها بر ضد اقوام گمراه، قيام كردند، ولى موسى علاوه بر اين در برابر حكومت خودكامهاى همچون دستگاه جبار فرعون قيام نمود.

اصـولا هـمـيـشه آب را بايد از سرچشمه صاف كرد، و تا حكومتهاى فاسد بر سر كارند هـيـچ جـامـعـه اى روى سـعـادت نـخـواهـد ديـد، و رهـبـران الهـى در ايـن گـونـه اجـتـمـاعـات قبل از همه بايد اين كانونهاى فساد را درهم بكوبند.

ولى بـايـد تـوجـه داشـت كـه در ايـن قـسمت از سرگذشت موسى، تنها يك گوشه را مى خوانيم گوشه اى كه در عين كوچكى، پيام بزرگى براى همه انسانها دارد.

نـخستين آيه مى گويد: ما موسى را با معجزاتى كه در اختيار او قرار داديم و منطقى قوى و نيرومند فرستاديم( و لقد ارسلنا موسى باياتنا و سلطان مبين ) .

سـلطـان كه به معنى تسلط است گاهى در سلطه ظاهرى و زمانى در سلطه منطقى به كار مـى رود سـلطـه اى كـه مـخالف را در بن بست قرار دهد به گونه اى كه هيچ راهى براى فرار نيابد!

در آيـه فـوق بـه نظر مى رسد كه سلطان در همان معنى دوم به كار رفته و آيات اشاره به معجزات روشن موسى است (مفسران احتمالات ديگرى نيز درباره اين دو كلمه داده اند).

بـه هـر حال موسى را با آن معجزات كوبنده و آن منطق نيرومند به سوى فرعون و ملاء او فرستاديم( الى فرعون و ملائه ) .

هـمـانـگـونه كه بارها گفته ايم ملا به كسانى گفته مى شود كه ظاهر آنها چشمها را پر مى كند هر چند توخالى هستند، و در منطق قرآن بيشتر به اعيان و اشراف و شخصيتهاى قلابى كه اطراف قدرتهاى ستمگر را مى گيرند، اطلاق شده.

اما اطرافيان فرعون كه با قيام موسى، منافع نامشروع خود را در خطر مى ديدند، حاضر نـشـدنـد در بـرابـر او و مـعـجزات و منطقش تسليم گردند لذا از فرمان فرعون پيروى كردند( فاتبعوا امر فرعون ) .

امـا فـرمـان فـرعـون هرگز ضامن سعادت آنها و مايه رشد و نجات نبود( و ما امر فرعون برشيد ) .

البـتـه ايـن مـوفـقـيـت بـراى فـرعـون به سادگى بدست نيامد، او از هر گونه نيرنگ و تـوطـئه و نـيـروئى بـراى پـيـشـرفـت اهداف خود و شوراندن مردم بر ضد موسى (عليها‌السلام ) استفاده مى كرد و در اين راه حتى هيچ نكته روانى را از نظر دور نمى داشت.

گـاهـى مـى گفت: موسى مى خواهد سرزمينهاى شما را بگيرد و شما را كه صاحبان اصلى آنها هستيد بيرون كند،( يريد ان يخرجكم من ارضكم ) (سوره اعراف آيه 110).

گـاهـى احـسـاس مذهبى قوم خود را تحريك مى كرد و مى گفت: من از اين مرد مى ترسم كه آئين شما را دگرگون سازد انى اخاف ان يبدل دينكم (سوره غافر آيه 26).

مـن از ايـن مـى تـرسـم او سـرزمين شما را به فساد بكشد( او ان يظهر فى الارض الفساد ) (سوره غافر آيه 26).

و گاهى به موسى تهمت مى زد، و زمانى تهديد مى كرد و بار ديگر قدرت و شوكت خود را بـه رخ مـردم مصر مى كشيد و زمانى ادعاى رهبرى داهيانه اى كه ضامن خير و صلاحشان است داشت.

از آنجا كه روز رستاخيز هر قوم و ملت و گروهى با رهبر خويش، وارد محشر مى شوند و پيشوايان اين جهان، پيشوايان آن جهانند، فرعون نيز كه رهبر گمراهان عصر خود بود، در پيشاپيش قومش وارد اين صحنه مى شود

( يقدم قومه يوم القيامة ) .

امـا بـه جـاى ايـنـكـه ايـن پـيـشـوا پـيـروان خـود را در آن گـرماى سوزان به سوى چشمه گوارائى از آب زلال ببرد آنها را به آتش دوزخ وارد مى سازد( فاوردهم النار ) .

و چـقـدر زشـت و نـاپـسند است كه آتش آبشخور گاه انسان باشد كه بر آن وارد گردد( و بئس الورد المورود ) .

هـمـان چـيـزى كـه بـه جاى تسكين عطش تمام وجود انسانرا مى سوزاند و در عوض سيراب كردن بر تشنگيش مى افزايد.

بـايـد تـوجـه داشت كه ورود در اصل به معنى حركت به طرف آب، و نزديك شدن به آن است ولى بعدا به هر نوع داخل شدن بر چيزى كلمه ورود اطلاق شده است.

ورد (بر وزن ذكر) به معنى آبى است كه انسان بر آن وارد مى شود، و به معنى ورود بر آب نيز آمده است.

و مـورود بـه مـعـنـى آبـى اسـت كـه بـر آن وارد مـى شـونـد (اسـم مفعول است ).

بنابراين معنى جمله بئس الورد المورود چنين مى شود آتش بد آبشخور گاهى است كه بر آن وارد مى شوند.

ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مى رسد كه جهان پس از مرگ همانگونه كه قبلا هم اشاره كرده ايم عالمى است كه اعمال و افعال ما در اين دنيا در مقياس وسيعى در آنجا مجسم مى شود، خوشبختيها و بدبختيهاى آن جهان پرتوى است از كارهاى ما در ايـن جـهـان، آنها كه در اينجا رهبران بهشتيان بودند در آنجا نيز گروهها را به سوى بهشت و سعادت مى برند و، آنها كه رهبر ستمگران و گمراهان و دوزخيان بودند، در آنجا نيز پيروان خود را به سوى جهنم مى برند و خود جلودار آنها هستند!.

سپس مى گويد: آنها در اين جهان به لعنت خدا ملحق گشتند و به مجازات و كيفرهاى سخت او گـرفـتـار شـدند و در ميان امواج خروشان غرق گرديدند و در روز رستاخيز نيز از رحمت خدا دور خواهند بود( و اتبعوا فى هذه لعنة و يوم القيامة ) .

نـام نـنـگـين آنها هميشه در صفحات تاريخ به عنوان يك قوم گمراه و جبار ثبت مى گردد، بنابراين هم در اين دنيا خسارت كردند و هم در جهان ديگر.

و آتش دوزخ چه بد عطائى است كه به آنها داده شده است( بئس الرفد المرفود ) . رفـد در اصـل به معنى كمك كردن به انجام كارى است، حتى اگر چيزى را تكيه به چيز ديگرى بدهند، از آن تعبير به رفد مى كنند ولى كم كم اين كلمه بر عطا و بخشش اطلاق شده، چرا كه كمكى است از ناحيه عطا كننده به شخص عطا شونده.

آيه (100) تا (104) و ترجمه

( ذلك من أنباء القرى نقصه عليك منها قائم و حصيد ) (100)( و مـا ظـلمـنهم و لكن ظلموا أنفسهم فما أغنت عنهم ألهتهم التى يدعون من دون الله من شى ء لما جاء أمر ربك و ما زادوهم غير تتبيب ) (101)( و كذلك أ خذ ربك إذا أخذ القرى و هى ظلمة إن أخذه أليم شديد ) (102)( إن فى ذلك لاية لمن خاف عذاب الاخرة ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود ) (103)( و ما نؤ خره إلا لا جل معدود ) (104)

ترجمه:

100 - اين از خبرهاى شهرها و آباديهاست كه ما براى تو باز گو مى كنيم، كه بعضى (هنوز) بر پا هستند و بعضى درو شده اند (و از ميان رفته اند).

101 - مـا بـه آنـها ستم نكرديم بلكه آنها خودشان بر خويشتن ستم روا داشتند و هنگامى كـه فـرمان مجازات الهى فرا رسيد خدايانى را كه غير از الله مى خواندند آنها را يارى نكردند و جز هلاكت بر آنها نيفزودند.

102 - و ايـنـچـنـيـن اسـت مـجـازات پـروردگـار تـو هنگامى كه شهرها و آباديهاى ظالم را مجازات مى كند، (آرى ) مجازات او دردناك و شديد است!.

103 - در اين نشانه اى است براى كسى كه از عذاب آخرت مى ترسد، همان روزى است كه مردم در آن جمع مى شوند، و روزى كه همه آنرا مشاهده مى كنند.

104 - و ما آنرا جز تا زمان محدودى تاخير نمى اندازيم.

تفسير:

در آيـات اين سوره سرگذشت هفت قوم از اقوام پيشين و گوشه اى از تاريخ پيامبرانشان بيان شد كه هر كدام قسمت قابل توجهى از زواياى زندگى پرماجراى انسان را روشن مى ساخت، و هر يك درسهاى عبرت فراوانى در برداشت.

در ايـنـجـا بـه تـمام آن داستانها اشاره كرده، به صورت يك جمع بندى مى فرمايد: اين ماجراها گوشه اى از اخبار شهرهاى و آباديها است كه ما داستانش را براى تو بازگو مى كنيم( ذلك من انباء القرى نقصه عليك ) .

هـمـان شـهرها و آباديهائى كه قسمتى از آن هنوز بر پاست، و قسمتى همچون كشتزار درو شده به كلى ويران گشته است( منها قائم و حصيد ) .

قـائم اشـاره بـه شـهـرهـا و آبـاديـهـائى اسـت كـه از اقـوام پيشين بر پا مانده اند، مانند سـرزمـيـن مصر كه جايگاه فرعونيان بود، و پس از غرق اين گروه ظالم و ستمگر همچنان بر جاى ماند، باغهايش و كشتزارهايش و بسيارى از عمارتهاى خيره كننده اش.

حصيد به معنى درو شده، اشاره به سرزمينهائى همچون سرزمين قوم نوح و لوط كه يكى در زير آب غرق شد و ديگرى زير و رو و سنگباران گرديد.

امـا گـمـان مبر كه ما به آنها ستم كرديم، آنها خودشان به خويشتن ظلم كردند( و ما ظلمنا هم و لكن ظلموا انفسهم ) .

آنـهـا بـه بـتـهـا و خـدايـان دروغـينشان پناه بردند، اما خدايانشان را كه به جاى الله مى خـوانـدنـد، هـيـچ مـشـكـلى را در برابر فرمان پروردگار از آنها نگشودند( فما اغنت عنهم آلهتهم التى يدعون من دون الله من شى ء لما جاء امر ربك ) .

آرى اين خدايان قلابى جز ضرر و زيان و هلاكت و بدبختى، بر آنها نيفزودند( و ما زاد و هم غير تتبيب ) .

آرى اين چنين بود مجازات پروردگار تو نسبت به شهرها و آباديهائى كه ستم مى كردند هنگامى كه آنها را تسليم هلاكت كرد( و كذلك اخذ ربك اذ اخذ القرى و هى ظالمة ) .

مسلما مجازات پروردگار دردناك و شديد است( ان اخذه اليم شديد ) .

ايـن يك قانون عمومى الهى است، يك نسبت و برنامه هميشگى است كه هر قوم و ملتى دست بـه ظـلم و سـتـم بـيـالايـنـد و پـا را از مـرز فـرمانهاى الهى فراتر نهند و به رهبرى و راهـنـمـائى و اندرزهاى پيامبران خدا اعتنا ننمايند خداوند آنها را سرانجام سخت مى گيرد و در پنجه عذاب مى فشارد.

ايـن واقـعـيـت كـه بـرنـامـه فوق يك برنامه عمومى و يك سنت هميشگى است از ساير آيات قرآن نيز به خوبى استفاده مى شود و در واقع هشدارى است به تمام مردم جهان كه گمان مبريد شما از اين قانون مستثنى هستيد يا اين حكم مخصوص اقوام پيشين بوده است.

البـتـه ظـلم بـه مـعـنـى وسـيـع كلمه شامل همه گناهان مى شود و توصيف قريه و شهر و آبـادى بـه ظـالم بودن (هى ظالمة ) با اينكه اين صفت مربوط به ساكنان شهر و آبادى اسـت گـويـا اشـاره به اين نكته لطيف است كه آنها آنقدر در ظلم و بيدادگرى فرو رفتند كه گوئى شهر و آبادى يك پارچه ظلم و ستم شده بود. و اين تعبير نزديك به تعبيرى است كه در فارسى داريم كه مى گوئيم ظلم و فساد از در و ديوار فلان شهر مى بارد.

و از آنـجـا كـه ايـن يـك قـانـون كـلى و عـمـومـى اسـت بـلا فـاصـله مـى فـرمـايـد: در ايـن سـرگـذشتهاى عبرت انگيز و حوادث و شوم و دردناكى كه بر گذشتگان گذشت علامت و نـشـانه اى است براى يافتن راه حق، براى كسانى كه از عذاب آخرت مى ترسند( ان فى ذلك لاية لمن خاف عذاب الاخرة ) .

چـرا كـه دنـيـا در بـرابـر سـراى ديـگـر هـمـه چـيـزش كوچك و ناچيز است حتى مجازاتها و عذابهايش و جهان ديگر از هر نظر وسيعتر مى باشد، و آنها كه ايمان به رستاخيز دارند بـا ديـدن هـر يـك از اين نمونه ها در دنيا تكان مى خورند و عبرت مى گيرند و راه خود را باز مى يابند.

در پايان آيه اشاره به دو وصف از اوصاف روز قيامت كرده، مى گويد: آن روزى است كه همه مردم براى آن جمع مى شوند( ذلك يوم مجموع له الناس ) .

و آن روزى است كه مشهود همگان است( و ذلك يوم مشهود ) .

اشـاره بـه ايـنكه همانگونه كه قوانين و سنن الهى در اين جهان عمومى است اجتماع مردم در آن دادگاه نيز عمومى و حتى در يك زمان خواهد بود، روزى است آشكار براى همه آنچنان كه تمام انسانها در آن حاضر مى شوند و آن را مى بينند.

جالب اينكه مى فرمايد: يوم مجموع له الناس و نمى گويد فيه الناس اين تعبير اشاره بـه آن اسـت كـه رستاخيز تنها ظرف اجتماع مردم نيست، بلكه يك هدف است و يك مقصد كه انسانها در مسير تكاملى خود به سوى آن پيش مى روند.

در سـوره تـغـابن آيه 9 نيز مى خوانيم:( يوم يجمعكم ليوم الجمع ذلك يوم التغابن ) : در آن روز كـه روز جـمـع و اجـتماع است همه شما را گرد آورى مى كند و آن روزى است كه همه احساس غبن مى كنند!.

و از آنجا كه ممكن است بعضى بگويند سخن از آن روز نسيه است و معلوم نيست كى فرا مى رسـد، لذا قـرآن بـلافـاصـله مـى گـويـد: مـا آن روز را فـقـط تا زمان محدودى تاخير مى اندازيم( و ما نؤ خره الا لاجل معدود ) .

آنـهـم بـراى مـصلحتى كه روشن است تا مردم جهان ميدانهاى آزمايش و پرورش را ببينند، و آخـريـن بـرنـامـه انـبـيـاء پـيـاده شـود، و آخـريـن حـلقـه سـلسـله تكامل كه اين جهان استعداد آن را دارد ظاهر گردد و بعد پايان اعلام شود.

تـعـبـيـر بـه مـعـدود (شـمـرده شـده ) اشـاره بـه نزديكى رستاخيز است زيرا هر چيزى كه قابل شمارش باشد و تحت عدد واقع شود محدود و نزديك است.

خـلاصـه تـاخـير آن روز هرگز نبايد ظالمان را مغرور كند. چرا كه قيامت گر چه دير آيد بيايد و حتى تعبير به دير آمدن هم درباره آن صحيح نيست!.