تفسیر نمونه جلد ۹

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26555
دانلود: 3061


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26555 / دانلود: 3061
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 9

نویسنده:
فارسی

آيه (114) و (115) و ترجمه

( و أقـم الصـلوة طـرفـى النـهـار و زلفـا مـن اليـل إن الحـسـنـت يذهبن السيات ذلك ذكرى للذكرين ) (114)( و اصبر فإن الله لا يضيع أجر المحسنين ) (115)

ترجمه:

114 - نماز را در دو طرف روز و اوائل شب برپا دار، چرا كه حسنات، سيئات (و آثار آنها را) بـر طـرف مـى سـازنـد، ايـن تـذكـرى اسـت بـراى آنـهـا كـه اهل تذكرند.

115 - و شكيبائى كن كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهد كرد.

تفسير:

(نماز) و (صبر).

در اين آيات، انگشت روى دو دستور از مهمترين دستورات اسلامى كه در واقع روح ايمان و پايه اسلام است گذارده شده:

نـخـسـت فـرمـان بـه اقـامـه نـمـاز داده مـى گـويـد: نـمـاز را در دو طـرف روز، و در اوائل شـب بـر پـا دار( و اقـم الصـلوة طـرفـى النـهـار و زلفـا مـن الليل ) .

ظاهر تعبير طرفى النهار (دو طرف روز) اين است كه نماز صبح و مغرب را بيان مى كند، كـه در دو طـرف روز قرار گرفته و (زلف ) كه جمع (زلفه ) به معنى نزديكى اسـت بـه قـسـمـتهاى آغاز شب كه نزديك به روز است گفته مى شود بنا بر اين منطبق بر نماز عشا مى گردد.

هـمـين تفسير در روايات ائمه اهلبيت (عليهما‌السلام ) نيز وارد شده كه آيه فوق اشاره به سه نماز (صبح و مغرب و عشا) است.

در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه چرا از نمازهاى پنجگانه تنها در اينجا اشـاره بـه سـه نـماز صبح و مغرب و عشا شده و از نماز ظهر و عصر سخن به ميان نيامده است.

پيچيده بودن پاسخ اين سؤ ال سبب شده است كه بعضى از مفسران (طرفى النهار) را آنـچـنـان وسـيـع بـگـيـرنـد كـه هـم نـمـاز صـبـح و هـم ظـهـر و عـصـر و هـم مـغـرب را شـامل شود و با تعبير به (زلفا من الليل ) كه اشاره به نماز عشا است همه نمازهاى پنجگانه را در بر مى گيرد.

ولى انـصـاف ايـن اسـت كـه (طرفى النهار) تاب چنين تفسيرى را ندارد مخصوصا با تـوجـه بـه ايـنـكـه مـسـلمـانـان صـدر اول مـقـيـد بـودنـد كـه نـمـاز ظـهـر را در اول وقت و نماز عصر را حدود نيمه وقت (ميان ظهر و غروب آفتاب ) انجام دهند.

تـنـهـا چـيـزى كـه مى توان اينجا گفت اين است كه در آيات قرآن گاهى هر پنج نماز ذكر شـده مـانـنـد( اقـم الصـلوة لدلوك الشـمـس الى غـسـق الليـل و قـرآن الفجر ) (اسراء - 78) و گاهى سه نماز مانند آيه مورد بحث و گاهى تنها يـك نـمـاز ذكـر شـده اسـت، مـانند( حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى و قوموا لله قانتين ) (بقره - 238).

بـنـابـرايـن لزومـى نـدارد كـه در هـر مورد هر پنج نماز با يكديگر ذكر شود بخصوص ايـنـكـه گـاهـى مناسبات ايجاب مى كند كه تنها روى نماز ظهر (صلوة وسطى ) به خاطر اهـمـيتش تكيه شود، و گاهى روى نماز صبح و مغرب و عشا كه گاهى بخاطر خستگى و يا خواب ممكن است در معرض فراموشى قرار گيرد.

سـپـس بـراى اهـمـيـت نـمـاز روزانـه خصوصا و همه عبادات و طاعات و حسنات عموما چنين مى گويد: (حسنات، سيئات را از ميان مى برند)( ان الحسنات يذهبن السيئات ) .

(و اين تذكر و يادآورى است براى آنها كه توجه دارند)( ذلك ذكرى للذاكرين ) .

آيـه فـوق هـمـانـنـد قـسـمـتـى ديـگـر از آيـات قـرآن تـاثـيـر اعمال نيك را در از ميان بردن آثار سوء اعمال بد بيان مى كند، در سوره نساء آيه 31 مى خـوانـيـم( ان تـجـتـنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم ) : (اگر از گناهان بزرگ دورى كنيد گناهان كوچك شما را مى پوشانيم ).

و در آيـه (7 عنكبوت ) مىخوانيم ( و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لنكفرن عنهم سيئاتهم ) : (كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دارند گناهان آنانرا مى پوشانيم ).

و بـه ايـن تـرتـيـب اثـر خـنـثـى كـنـنـده گـنـاه را در طـاعـات و اعمال نيك تثبيت مى كند.

از نـظـر روانـى نيز شك نيست كه هر گناه و عمل زشتى، يك نوع تاريكى در روح و روان انـسـان ايـجاد مى كند كه اگر ادامه يابد اثرات آنها متراكم شده، به صورت وحشتناكى انسان را مسخ مى كند.

ولى كار نيك كه از انگيزه الهى سر چشمه گرفته به روح آدمى لطافتى مى بخشد كه آثـار گـنـاه را مـى تـوانـد از آن بـشـويـد و آن تـيـرگـيـهـا را بـه روشـنـائى مبدل سازد.

امـا از آنـجـا كـه جـمله فوق( ان الحسنات يذهبن السيئات ) بلا فاصله بعد از دستور نماز ذكـر شـده يـكى از مصداقهاى روشن آن، نمازهاى روزانه است و اگر مى بينيم در روايات تنها تفسير به نمازهاى روزانه شده دليل بر انحصار نيست، بلكه همانگونه كه بارها گفته ايم بيان يك مصداق روشن قطعى است.

اهميت فوق العاده نماز

در روايـات مـتـعـددى كـه ذيـل آيات فوق از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ائمه معصومين (عليهم‌السلام ) نقل شده تعبيراتى ديده مى شود كه از اهميت فوق العاده نماز در مكتب اسلام پرده بر مى دارد.

ابـو عـثمان مى گويد: من با سلمان فارسى زير درختى نشسته بودم، او شاخه خشكى را گـرفـت و تـكـان داد تـا تـمـام بـرگـهـايـش فـرو رفـت، سـپـس رو بـه مـن كـرد و گـفـت سئوال نكردى چرا اين كار را كردم.

گفتم: بگو ببينم منظورت چه بود؟

گـفـت: اين همان كارى بود كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) انجام داد هنگامى كه خـدمـتـش زيـر درخـتـى نـشـسـتـه بـودم، سـپـس ‍ پـيـامـبـر ايـن سـؤال را از مـن كـرد و گـفـت سـلمـان نـمـى پـرسـى چـرا چـنـين كردم؟ من عرض كردم بفرمائيد چـرا؟فـرمـود: ان المـسـلم اذا تـوضـا فـاحـسن الوضوء ثم صلى الصلوات الخمس تحاتت خـطـاياه كما تحات هذا الورق ثم قرء هذه الاية و اقم الصلوة...: هنگامى كه مسلمان وضو بـگـيـرد و خـوب وضـو بـگـيرد، سپس نمازهاى پنجگانه را بجا آورد، گناهان او فرو مى ريـزد، هـمانگونه كه برگهاى اين شاخه فرو ريخت، سپس همين آيه (اقم الصلوة...) را تلاوت فرمود.

در حديث ديگرى از يكى از ياران پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بنام (ابى امامه ) مـى خـوانـيـم كه مى گويد: روزى در مسجد خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـشـسـتـه بـوديم كه مردى آمد و عرض كرد يا رسول الله من گناهى كرده ام كه حد بر آن لازم مى شود، آن حد را بر من اجرا فرما، فرمود: آيا نماز با ما خواندى؟ عرض كرد آرى، اى رسولخدا، فرمود: خداوند گناه تو - يا حد تو - را بخشيد.

و نـيـز از عـلى (عليها‌السلام ) نقل شده كه مى فرمايد: با رسولخدا در مسجد در انتظار نماز بوديم كه مردى برخاست و عرض كرد: اى رسولخدا من گناهى كرده ام پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) روى از او بـرگـردانـد، هـنـگـامـى كـه نـمـاز تمام شد همان مرد برخاست و سخن اول را تكرار كرد، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: آيا با مـا ايـن نـمـاز را انـجـام نـدادى؟ و بـراى آن بـخوبى وضو نگرفتى؟ عرض كرد: آرى، فرمود اين كفاره گناه تو است!.

و نـيـز از عـلى (عليها‌السلام ) از پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـقل شده كه فرمود: انما منزلة الصلوات الخمس لامتى كنهر جار على باب احدكم فما يظن احدكم لو كان فى جسده درن ثم اغتسل فى ذلك النهر خمس مرات كان يبقى فى جسده درن فكذلك و الله الصلوات الخمس لامتى:

نـمـازهاى پنجگانه براى امت من همچون يك نهر آب جارى است كه بر در خانه يكى از شما باشد، آيا گمان مى كنيد اگر كثافتى در تن او باشد و سپس پنج بار در روز در آن نهر غسل كند آيا چيزى از آن بر جسد او خواهد ماند (مسلمانه ) همچنين است بخدا سوگند نمازهاى پنجگانه براى امت من.

بـه هر حال جاى ترديد نيست كه هر گاه نماز با شرائطش انجام شود، انسانرا در عالمى از مـعـنـويت و روحانيت فرو مى برد كه پيوندهاى ايمانى او را با خدا چنان محكم مى سازد كه آلودگيها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو مى دهد.

نـمـاز انـسـانـرا در بـرابـر گـنـاه بـيـمـه مـى كـنـد، و نـيـز نماز زنگار گناه را از آئينه دل مى زدايد.

نماز جوانه هاى ملكات عالى انسانى را در اعماق جان بشر مى روياند، نماز اراده را قوى و قـلب را پـاك و روح را تـطهير مى كند، و به اين ترتيب نماز در صورتى كه بصورت جسم بيروح نباشد مكتب عالى تربيت است.

اميد بخشترين آيه قرآن

در تـفـسـيـر آيـه مـورد بـحـث حـديـث جـالبـى از عـلى (عليها‌السلام ) بـه ايـن مـضـمـون نقل شده است كه روزى رو به سوى مردم كرد و فرمود: به نظر شما اميد بخشترين آيه قـرآن كـدام آيـه است؟ بعضى گفتند( آيه ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمـن يـشـاء ) (خـداونـد هـرگـز شـرك را نـمـى بـخشد و پائين تر از آن را براى هر كس كه بخواهد مى بخشد).

امـام فـرمـود: خـوب اسـت، ولى آنـچـه مـن مـيـخـواهـم نـيـسـت، بـعـضـى گـفـتـنـد آيـه( و مـن يـعـمـل سـوء او يـظـلم نـفـسـه ثـم يـسـتـغـفـر الله يـجـد الله غـفـورا رحـيـمـا ) (هـر كـس عـمـل زشـتـى انـجام دهد يا بر خويشتن ستم كند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحيم خواهد يافت ) امام فرمود خوبست ولى آنچه را مى خواهم نيست.

بعضى ديگر گفتند آيه( قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ) (اى بندگان من كه اسراف بر خويشتن كرده ايد از رحمت خدا مايوس نشويد) فرمود خوبست اما آنچه مى خواهم نيست!

بـعـضـى ديگر گفتند آيه( و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا نفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله ) (پرهيزكاران كسانى هستند كه هنگامى كه كار زشتى انـجـام مى دهند يا به خود ستم مى كنند به ياد خدا مى افتند، از گناهان خويش آمرزش مى طـلبـنـد و چه كسى است جز خدا كه گناهان را بيامرزد) باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مى خواهم نيست.

در ايـن هـنـگـام مـردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه كردند فرمود: چه خبر است اى مسلمانان؟ عرض كردند: به خدا سوگند ما آيه ديگرى در اين زمينه سراغ نداريم.

امـام فرمود: از حبيب خودم رسولخدا شنيدم كه فرمود: اميد بخشترين آيه قرآن اين آيه است( و اقـم الصـلوة طـرفـى النـهـار و زلفـا مـن الليل ان الحسنات يذهبن السيئات ذلك ذكرى للذاكرين ) .

البـتـه هـمـانگونه كه در ذيل آيه 48 سوره نساء گفتيم در حديث ديگرى آمده است كه اميد بـخـشترين آيه قرآن: آيه( ان الله لا يغفران يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء ) مى باشد.

اما با توجه به اينكه هر يك از اين آيات به زاويه اى از اين بحث نظر دارد و يك بعد از ابعاد آنرا بيان مى كند، تضادى با هم ندارد:

در واقع آيه مورد بحث از كسانى سخن مى گويد كه نمازهاى خود را به خوبى انجام مى دهـنـد، نـمـازى بـا روح و بـا حـضـور قـلب كـه آثـار گـنـاهـان ديـگـر را از دل و جانشان مى شويد.

امـا آيـه ديـگر از كسانى سخن مى گويد كه داراى چنين نمازى نيستند و تنها از در توبه وارد مى شوند پس اين آيه براى اين گروه و آن آيه براى آن گروه اميد بخش ترين آيه است.

چـه امـيـدى از ايـن بـيـشـتر كه انسان بداند هر گاه پاى او بلغزد و يا هوى و هوس بر او چيره شود (بدون اينكه اصرار بر گناه داشته باشد پايش به گناه كشيده شود) هنگامى كه وقت نماز فرا رسيد، وضو گرفت و در پيشگاه معبود به راز و نياز برخاست احساس شـرمـسـارى كـه از لوازم تـوجـه بـه خـدا اسـت نـسـبـت بـه اعمال گذشته به او دست داد گناه او بخشوده مى شود و ظلمت و تاريكيش از قلب او بر مى خيزد.

به دنبال برنامه انسانساز نماز و بيان تاثيرى كه حسنات در زدودن سيئات دارد در آيه بـعـد فرمان به (صبر) مى دهد، و مى گويد: (شكيبا باش كه خدا اجر نيكوكاران را ضايع نمى كند)( و اصبر فان الله لا يضيع اجر المحسنين ) .

گرچه بعضى از مفسران خواسته اند معنى صبر را در اينجا محدود به مورد نماز و يا اذيت و آزارهاى دشمنان در برابر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كنند.

ولى روشن است كه هيچگونه دليلى بر محدود ساختن معنى صبر، در آيه مورد بحث نداريم بـلكـه يك مفهوم كلى و جامع را در بر دارد كه هر گونه شكيبائى را در برابر مشكلات، مـخـالفـتـهـا، آزارهـا، هـيـجـانـهـا، طـغـيـانـهـا و مـصـائب گـونـاگـون را شامل مى شود و ايستادگى در برابر تمام اين حوادث در مفهوم جامع صبر مندرج است.

(صـبـر) يـك اصـل كـلى و اسـاس اسلامى است كه در موردى از قرآن با نماز همراه ذكر شـده اسـت شـايـد بـه اين دليل كه نماز در انسان (حركت ) مى آفريند و دستور صبر، مـقاومت ايجاب مى كند، و اين دو يعنى (حركت ) و (مقاومت ) هنگامى كه دست به دست هم دهند عامل اصلى هر گونه پيروزى خواهند شد.

اصـولا هـيچگونه نيكى بدون ايستادگى و صبر ممكن نيست، چون بپايان رساندن كارهاى نـيـك حـتـمـا اسـتـقـامـت لازم دارد، و بـه هـمـيـن جـهـت در آيـه فـوق بـه دنـبـال امـر بـه صـبـر مـى فـرمـايـد خـداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند، يعنى نيكوكارى بدون صبر و ايستادگى ميسر نيست.

ذكـر ايـن نـكـته نيز لازم است كه مردم در برابر حوادث ناگوار به چند گروه تقسيم مى شوند.

1 - گروهى فورا دست و پاى خود را گم مى كنند و به گفته قرآن بنا بر جزع و فزع مى گذارند اذا مسه الشر جزوعا (معارج - 20).

2 - گـروه ديـگـرى دسـت و پـاى خـود را گـم نـمـى كـنـنـد و بـا تحمل و برد بارى در برابر حادثه مى ايستند.

3 - گروه ديگرى هستند كه علاوه بر تحمل و برد بارى، شكر گزارى هم دارند.

4 - گروه ديگرى هستند كه در برابر اينگونه حوادث عاشقانه به تلاش و كـوشـش بـر مـى خـيـزند و براى خنثى كردن اثرات منفى حادثه، طرح ريزى مى كنند، جـهـاد و پـيـكـار خـسـتـگـى نـاپـذيـر بـه خـرج مـى دهـنـد و تـا مشكل را از پيش پا بر ندارند آرام نمى گيرند.

خداوند به چنين صابرانى وعده پيروزى داده( ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا ماتين ) - انفال: 65).

و نـعمتهاى بهشتى را پاداش سراى ديگر آنها شمرده( و جزا هم بما صبروا جنة و حريرا ) - انسان: 12).

آيه (116) و (117) و ترجمه

( فـلو لا كـان مـن القـرون من قبلكم أولوا بقية ينهون عن الفساد فى الأرض إلا قليلا ممن أنجينا منهم و اتبع الذين ظلموا ما أترفوا فيه و كانوا مجرمين ) (116)( و ما كان ربك ليهلك القرى بظلم و أهلها مصلحون ) (117)

ترجمه:

116 - چرا در قرون (و اقوام ) قبل از شما دانشمندان صاحب قدرتى نبودند كه از فساد در زمـيـن جـلوگـيـرى كنند، مگر اندكى از آنها كه نجاتشان داديم و آنها كه ستم مى كردند از تنعم و تلذذ پيروى كردند و گناهكار بودند (و نابود شدند).

117 - و چـنـيـن نـبـود كـه پروردگارت آباديها را به ظلم و ستم نابود كند در حالى كه اهلش در صدد اصلاح بوده باشند.

تفسير:

امل تباهى جامعه ها.

بـراى تـكـمـيـل بـحـثـهـاى گـذشـتـه در ايـن دو آيـه يـك اصـل اسـاسى اجتماعى كه ضامن نجات جامعه ها از تباهى است مطرح شده است، و آن اينكه در هر جامعه اى تـا زمـانـى كه گروهى از انديشمندان متعهد و مسئول وجود دارد كه در برابر مفاسد ساكت نمى نشينند، و به مبارزه بر مى خيزند، و رهبرى فكرى و مكتبى مردم را در اختيار دارند اين جامعه به تباهى و نابودى كشيده نمى شود.

امـا آن زمـان كـه بـى تـفاوتى و سكوت در تمام سطوح حكم فرما شد و جامعه در برابر عوامل فساد بى دفاع ماند، فساد و به دنبال آن نابودى حتمى است.

در آيه نخست ضمن اشاره به اقوام پيشين كه گرفتار انواع بلاها شدند مى گويد

(چـرا در قرون و امتها و اقوام قبل از شما نيكان و پاكان قدرتمند و صاحب فكرى نبودند كـه از فـسـاد در روى زمـيـن جـلوگـيرى كنند)( فلو لا كان من القرون من قبلكم اولوا بقية ينهون عن الفساد فى الارض ) .

بـعـد به عنوان استثناء مى گويد: مگر افراد اندكى كه آنها را نجات داديم( الا قليلا ممن انجينا منهم ) .

اين گروه اندك هر چند امر به معروف و نهى از منكر داشتند، اما مانند لوط و خانواده كوچكش و نـوح و ايـمـان آورندگان محدودش و صالح و تعداد كمى كه از او پيروى كرده بودند، آنچنان كم و اندك بودند كه توفيق بر اصلاح كلى جامعه نيافتند.

و بـه هـر حـال سـتـمـگـران كـه اكـثـريـت ايـن جـامـعـه هـا را تـشكيل مى دادند به دنبال ناز و نعمت و عيش و نوش رفتند و آنچنان مست باده غرور و تنعم و لذات شدند كه دست به انواع گناهان زدند( و اتبع الذين ظلموا ما اترفوا فيه و كانوا مجرمين ) .

سـپـس بـراى تاءكيد اين واقعيت، در آيه بعد اضافه مى فرمايد: اينكه مى بينى خداوند اين اقوام را به ديار عدم فرستاد به خاطر آن بود كه مصلحانى در مـيـان آنها نبودند، زيرا (خداوند هرگز قوم و ملت و شهر و ديارى را به خاطر ظلم و سـتـمـش نـابـود نـمـى كند اگر آنها در راه اصلاح گام بردارند)( و ما كان ربك ليهلك القرى بظلم و اهلها مصلحون ) .

چه اينكه در هر جامعهاى معمولا ظلم و فسادى وجود دارد، اما مهم اين است كه مردم احساس كنند كـه ظـلم و فـسـادى هست و در طريق اصلاح باشند و با چنين احساس و گام برداشتن در راه اصـلاح، خـداونـد بـه آنـان مـهـلت مـى دهـد و قـانـون آفـريـنـش بـراى آنـهـا حـق حـيـات قائل است.

اما همين كه اين احساس از ميان رفت و جامعه بى تفاوت شد و فساد و ظلم به سرعت همه جا را گرفت آنگاه است كه ديگر در سنت آفرينش حق حياتى براى آنها وجود ندارد اين واقعيت را با يك مثال روشن مى توان بيان كرد:

در بـدن انـسـان، نـيـروى مـدافـع مـجهزى است به نام (گلبولهاى سفيد خون ) كه هر مـيـكـرب خـارجـى از طـريـق هـوا، آب و غـذا و خـراشـهـاى پـوسـت بـه داخـل بدن هجوم كند اين سربازان جانباز در برابر آنها ايستادگى كرده و نابودشان مى كنند و يا حداقل جلو توسعه و رشد آنها را مى گيرند.

بـديـهـى اسـت اگـر يـك روز ايـن نـيـروى بـزرگ دفـاعـى كـه از مـليـونـهـا سـربـاز تـشـكـيـل مـى شود دست به اعتصاب بزند و بدن بى دفاع بماند چنان ميدان تاخت و تاز ميكربهاى مضر، مى شود كه به سرعت انواع بيماريها به او هجوم مى آورند.

كل جامعه انسانى نيز چنين حالى را دارد اگر نيروى مدافع كه همان (اولوا بقيه ) بوده بـاشد از آن برچيده شود ميكربهاى بيمارى زاى اجتماعى كه در زواياى هر جامعه اى وجود دارد به سرعت نمو و تكثير مثل كرده، جامعه را سر تا پا بيمار مى كنند.

نقش (اولوا بقيه ) در بقاى جوامع آنقدر حساس است كه بايد گفت: بدون آنها حق حيات از آنان سلب مى شود و اين همان چيزى است كه آيات فوق به آن اشاره دارد.

اولوا بقيه چه كسانى هستند

(اولوا) بـه مـعـنـى صاحبان و بقيه به معنى باقيمانده است و معمولا اين تعبير در لغت عـرب بـه مـعـنـى اولوا الفـضل (صاحبان فضيلت و شخصيت و نيكان و پاكان ) گفته مى شـود زيـرا انـسـان مـعمولا اجناس بهتر و اشياء نفيستر را ذخيره مى كند و نزد او باقى مى ماند و به همين جهت اين كلمه مفهوم نيكى و نفاست را با خود دارد.

و از ايـن گـذشـتـه هـمـواره در ميدان مبارزات اجتماعى آنها كه ضعيفترند، زودتر از صحنه خـارج مـى شـوند يا نابود مى گردند، و تنها آنها باقى مى مانند كه از نظر تفكر و يا نيروى جسمانى قويترند، و به همين دليل باقيماندگان نيرومندانند، به همين جهت در عرب ايـن ضـرب المـثـل وجـود دارد كـه مـى گـويـنـد فـى الزوايـا خـبـايـا و فـى الرجـال بـقـايـا (در زاويـه هـا هـنـوز مـسـائل مـخـفـى وجـود دارد و در مـيـان رجال، شخصيتهائى باقيمانده ).

و نيز به همين دليل كلمه (بقيه ) كه در سه مورد از قرآن مجيد آمده است همين مفهوم را در بر دارد: در داستان طالوت و جالوت در قرآن مجيد مى خوانيم:

( ان آيـة مـلكـه ان يـاتـيـكـم التـابـوت فـيـه سـكـيـنـة مـن ربـكـم و بـقـيـة مـمـا تـرك آل موسى ) : (نشانه حقانيت حكومت طالوت اين است كه صندوق عهد به سوى شما خواهد آمد هـمـان صـنـدوقـى كه يادگارى نفيس خاندان موسى و هارون در آنست و مايه آرامش شما است ).

و نـيـز در داسـتـان شعيب در همين سوره خوانديم كه به قومش گفت:( بقية الله خير لكم ان كنتم مؤ منين ) (هود - 86).

و اينكه در پارهاى از تعبيرات نام (بقية الله ) بر مهدى موعود (عليها‌السلام ) گذارده شـده نـيـز اشـاره به همين موضوع است، زيرا او يك وجود پر فيض و ذخيره بزرگ الهى اسـت كـه بـراى بـر چـيـدن بـسـاط ظـلم و بـيـدادگـرى در جـهـان و بـر افـراشـتـن پرچم عدل و داد نگاهدارى شده است

و از ايـنـجـا روشن مى شود كه چه حق بزرگى اين شخصيتهاى ارزشمند و مبارزه كنندگان با فساد و (اولوا بقيه ها) بر جوامع بشرى دارند چرا كه آنها رمز بقاء و حيات ملتها و نجات آنها از نابودى و هلاكتند!

نكته ديگرى كه در آيه فوق جلب توجه مى كند اين است كه قرآن مى گويد: خداوند هيچ شـهـر و آبـادى را بـه ظـلم و سـتم نابود نمى كند در حالى كه اهلش (مصلح ) باشند. تـوجـه بـه تـفـاوت (مـصـلح ) و (صـالح ) ايـن نـكـتـه را روشن مى سازد كه تنها (صـلاحـيـت ) ضامن بقاء نيست بلكه اگر جامعه اى صالح نباشد ولى در مسير اصلاح گام بردارد او نيز باز حق بقاء و حيات دارد، ولى آن روز كه نه صالح بود و نه مصلح، از نظر سنت آفرينش حق حيات براى او نيست و به زودى از ميان خواهد رفت.

بـه تعبير ديگر هر گاه جامعه اى ظالم بود اما به خود آمده و در صدد اصلاح باشد چنين جامعه اى مى ماند، ولى اگر ظالم بود و در مسير اصلاح و پاكسازى نبود، نخواهد ماند.

نـكـتـه ديـگر اينكه يكى از سرچشمه هاى ظلم و جرم در آيات فوق پيروى از هوسرانى و لذت پـرسـتـى و عـيـش و نـوشـهـا ذكر شده كه در قرآن از آن تعبير به (اتراف ) مى شود.

اين تنعم و تلذذ بيقيد و شرط سرچشمه انواع انحرافاتى است كه در طبقات تصيح توسط اسماعيل در ابتداى كار پاك شود

مـرفـه جـامـعـه هـا به وجود مى آيد، چرا كه مستى شهوت آنها را از پرداختن به ارزشهاى اصيل انسانى و درك واقعيتهاى اجتماعى باز مى دارد و غرق عصيان و گناه مى سازد.

آيه (118) و (119) و ترجمه

( و لو شاء ربك لجعل الناس أمة وحدة و لا يزالون مختلفين ) (118)( إلا من رحم ربك و لذلك خلقهم و تمت كلمة ربك لا ملا ن جهنم من الجنة و الناس أجمعين ) (119)

ترجمه:

118 - و اگـر پـروردگـارت مـى خـواسـت هـمه مردم را امت واحده (بدون هيچگونه اختلاف ) قرار مى داد، ولى آنها همواره مختلفند.

119 - مـگـر آنـچـه پـروردگـارت رحـم كـنـد و بـراى هـمـين (پذيرش رحمت و در سايه آن تكامل ) آنها را آفريد و فرمان پروردگارت قطعى است كه جهنم را از (سركشان و طاغيان ) جن و انس پر خواهم كرد.

تفسير:

در نـخـسـتـيـن آيـه مـورد بـحـث بـه يـكـى از سـنـن آفـريـنش كه در واقع زير بناى ساير مـسـائل مـربـوط بـه انسان است اشاره شده و آن مساله اختلاف و تفاوت در ساختمان روح و جسم و فكر و ذوق و عشق انسانها، و مساله آزادى اراده و اختيار است.

مـى فرمايد: اگر خدا مى خواست، همه مردم را امت واحده قرار مى داد ولى خداوند چنين كارى را نـكـرده و هـمـواره انـسـانـهـا بـا هـم اخـتـلاف دارنـد( و لو شـاء ربـك لجعل الناس امة واحدة و لا يزالون مختلفين ) .

تـا كـسـى تـصـور نـكـنـد تـاكـيـد و اصـرار پـروردگـار در اطـاعـت فـرمـانـش دليل بر اين است كه او قادر بر اين نبود كه همه آنها را در يك مسير و در يك برنامه معين قرار دهد.

آرى هيچ مانعى نداشت كه او به حكم اجبار و الزام، همه انسانها را يكنواخت و مؤ من به حق و مجبور بر قبول ايمان بيافريند.

ولى نـه چـنـيـن ايـمانى فايده اى داشت، و نه چنان اتحاد و هماهنگى، ايمان اجبارى كه از روى انـگـيـزه هـاى غـيـر ارادى بـرخـيـزد، نـه دليـل بـر شـخـصـيـت اسـت و نـه وسـيـله تـكـامـل، و نـه مـوجـب پـاداش و ثـواب، درسـت بـه ايـن مـيـمـانـد كـه خـداونـد زنـبـور عـسـل را چـنـان آفـريـده كـه بـه حـكـم الزام غـريـزه بـه دنبال جمع آورى شيره گلها مى رود، و پشه مالاريا را آنچنان قرار داده كه تنها در مردابها لانه مى كند و هيچكدام در اين راه از خود اختيارى ندارند.

اصـولا ارزش و امـتـياز انسان و مهمترين تفاوت او با موجودات ديگر داشتن همين موهبت آزادى اراده و اخـتـيار است، همچنين داشتن ذوقها و سليقه ها و انديشه هاى گوناگون و متفاوت كه هر كدام بخشى از جامعه را مى سازد، و بعدى از ابعاد آن را تامين مى كند.

از طرفى هنگامى كه آزادى اراده آمد، اختلاف در انتخاب عقيده و مكتب، طبيعى است، اختلافى كـه سـبـب مـى شـود گـروهـى راه حـق را بـپـذيـرنـد و گـروه ديـگـرى راه باطل را، مگر اينكه انسانها تربيت شوند و در دامان رحمت پروردگار و با استفاده از مواهب او تـعليمات صحيح ببينند، در اين هنگام با تمام تفاوتهائى كه دارند و با حفظ آزادى و اختيار، در راه حق گام خواهند گذارد هر چند در همين مسير نيز تفاوتهائى خواهند داشت.

بـه همين جهت در آيه بعد مى فرمايد: مردم در پذيرش حق با هم اختلاف دارند مگر آنها كه مشمول رحمت پروردگارند( الا من رحم ربك ) .

ولى ايـن رحـمت الهى مخصوص گروه معينى نيست، همه مى توانند (بشرط اينكه بخواهند) از آن اسـتـفاده كنند، اصلا خداوند مردم را براى پذيرش اين رحمت و موهبت آفريده( و لذلك خلقهم ) .

آنـها كه بخواهند در زير اين چتر رحمت الهى قرار بگيرند راه براى آنها باز است رحمتى كه از طريق تشخيص عقل و هدايت انبياء و كتب آسمانى به همه مردم افاضه شده است.

و هـر گـاه از ايـن رحـمـت و مـوهـبت استفاده كنند درهاى بهشت و سعادت جاويدان به روى آنها گشوده خواهد شد.

در غـيـر اين صورت فرمان خدا صادر شده است كه جهنم را از سركشان و طاغيان جن و انس پر مى كنم( و تمت كلمة ربك لاملئن جهنم من الجنة و الناس اجمعين ) .

نكته ها:

در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت:

1 - آزادى اراده اساس آفرينش انسان و دعوت همه انبياء است، و اصولا بدون آن انسان حتى يـك گـام در مـسـيـر تـكـامـل (تـكـامـل انـسـانـى و مـعـنـوى ) پـيـش نـخـواهـد رفـت، بـه هـمين دليـل در آيـات متعددى از قرآن تاكيد شده است كه اگر خداوند مى خواست همه را به اجبار هدايت مى كرد، اما چنين نخواست.

كـار خـداونـد تـنـهـا دعـوت بـه مـسـير حق و نشان دادن راه، و علامتگذارى، و هشدار دادن در برابر بيراهه، و تعيين كردن راهبر، و برنامه طى طريق است.

قـرآن مـى گـويـد: ان عـليـنـا للهـدى! بـر مـا نـشـان دادن راه اسـت (سـوره ليل آيه 12).

و نيز مى گويد( انما انت مذكر لست عليهم بمصيطر ) : تو فقط يادآورى كننده اى نه اجبار كننده (سوره غاشيه آيه 21).

و در سوره (شمس آيه 8) مى فرمايد:( فالهمها فجورها و تقواها ) :

خداوند انسانرا آفريد و راه فجور و تقوا را به او الهام كرد.

و نـيـز در سـوره انـسـان آيـه 4 مـى خـوانـيـم:( انـا هـديـنـاه السـبـيل اما شاكرا و اما كفورا ) : ما راه را به انسان نشان داديم يا شكر گذارى مى كند و يا كفران؟

بـنـابـراين آيات مورد بحث از روشنترين آياتى است كه بر آزادى اراده انسان و نفى مكتب جبر تاكيد مى كند و دليل بر آن است كه تصميم نهائى با خود انسان است.

2 - درباره هدف آفرينش در آيات قرآن بيانات مختلفى آمده است كه در( خلقت الجن و الانس الا ليـعبدون ) : من جن و انس را نيافريديم مگر اينكه مرا پرستش كنند (ذاريات - 56) يعنى در مكتب بندگى و عبادت تكامل يا بند، و به عاليترين مقام انسانيت در اين مكتب برسند.

در جـاى ديـگـر مى خوانيم( الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا ) : آن خدائى كه مـرگ و زنـدگـى را آفـريـد تـا شـمـا را بـيـازمـايـد تـا كـدامـيـن بـهـتـر عـمـل مـى كـنـيـد (يـعـنـى آزمـايـشـى آمـيـخـتـه بـا پـرورش و در نـتـيـجـه تكامل ) - سوره ملك آيه 2.

و در آيـه مـورد بـحـث مى فرمايد( و لذلك خلقهم ) : براى پذيرش رحمت، رحمتى آميخته با هدايت و قدرت بر تصميم گيرى، مردم را آفريد.

همانگونه كه ملاحظه مى كنيد، همه اين خطوط به يك نقطه منتهى مى شود و آن پرورش و هدايت و پيشرفت و تكامل انسانها است كه هدف نهائى آفرينش محسوب مى شود.

هـدفـى كه بازگشتش به خود انسان است، نه به خدا، زيرا او وجودى است بى نهايت از تـمـام جـهـات، و چـنـين وجودى كمبود در آن راه ندارد تا بخواهد با آفرينش خلق، كمبود و نيازى را برطرف سازد.

3 - در ذيـل آيه اخير، فرمان مؤ كد خداوند دائر به پر كردن جهنم از جن و انس مى خوانيم ولى بديهى است كه اين فرمان حتمى تنها يك شرط دارد و آن بيرون رفتن از دايره رحمت الهى و پشت پا زدن به هدايت و راهنمائى فرستادگان او است، و به اين ترتيب اين آيه نه تنها دليل بر مكتب بر جبر نخواهد بود، بلكه تاكيد مجددى است بر اختيار.