تفسیر نمونه جلد ۹

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26540
دانلود: 3061


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26540 / دانلود: 3061
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 9

نویسنده:
فارسی

آيه (120) تا (123) و ترجمه

( و كـلا نقص عليك من أنباء الرسل ما نثبت به فؤ ادك و جأك فى هذه الحق و موعظة و ذكرى للمؤ منين ) (120) (و قل للذين لا يؤ منون اعملوا على مكانتكم إنا عملون ) (121)( و انتظروا إنا منتظرون ) (122)( و لله غيب السموت و الا رض و إليه يرجع الا مر كله فاعبده و توكل عليه و ما ربك بغفل عما تعملون ) (123)

ترجمه:

120 - مـا از هـر يـك از سرگذشتهاى انبياء را براى تو باز گو كرديم تا قلبت آرام (و اراده ات قـوى ) گـردد و در ايـن (اخـبـار و سرگذشتها) حق و موعظه و تذكر براى مؤ منان آمده است.

121 - و بـه آنـهـا كه ايمان نمى آورند بگو هر چه در قدرت داريد انجام دهيد ما هم انجام مى دهيم؟.

122 - و انتظار بكشيد ما هم منتظريم!

123 - و بـراى خـدا اسـت غـيـب (و اسـرار نهان ) آسمانها و زمين و همه كارها به او باز مى گـردد، او را پـرسـتـش كـن و بـر او تـوكـل نـمـا و پـروردگـارت غافل از كارهائى كه مى كنيد نيست.

تفسير:

مطالعه سرگذشت پيشينيان چهار اثر دارد

در ايـن آيـه آيـات سـوره هـود بـا آن پـايـان مـى پـذيـرد يـك نتيجه گيرى كلى از مجموع بحثهاى سوره بيان شده است و از آنجا كه قسمت عمده اين سوره داستانهاى عبرت انگيز پيامبران و اقوام پيشين بود، نتائج گرانبهاى ذكر اين داستانها را در چهار موضوع خلاصه مى كند:

نـخـسـت مـى گـويـد: مـا سر گذشتهاى گوناگون پيامبران را براى تو بيان كرديم تا قـلبـت را مـحـكـم كـنـيـم و اراده ات را قـوى و ثـابـت( و كـلا نـقـص عـليـك مـن انـبـاء الرسل ما نثبت به فؤ ادك ) .

كـلمه كلا اشاره به تنوع اين سرگذشتها است كه هر كدام به نوعى از جبهه گيريها در بـرابـر انـبياء اشاره مى كند و نوعى از انحرافات و نوعى از مجازاتها را، و اين تنوع، اشعه روشنى بر ابعاد زندگى انسانها مى اندازد.

تـثـبـيت قلب پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و تقويت اراده او كه در اين آيه به آن اشاره شده يك امر كاملا طبيعى است، زيرا مخالفتهاى سرسختانه دشمنان لجوج و بيرحم، خـواه و نـاخـواه در قـلب پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اثر مى گذاشت كه او هم انسان و بشر بود.

امـا براى اينكه هرگز كمترين گرد و غبار نوميدى و ياس بر قلب پاك او ننشيند، و اراده آهـنـيـنش از اين مخالفتها و كارشكنيها به ضعف نگرايد، خداوند داستانهاى انبياء و مشكلات كـار آنـهـا و مقاومتهايشان را در برابر اقوام لجوج و پيروزى آنها را يكى پس از ديگرى شـرح مـى دهـد، تـا روح و دل پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و همچنين مؤ منانى كه دوشـادوش او در ايـن پـيـكـار بـزرگ شـركـت دارنـد، هـر روز قـويـتـر از روز قبل باشد.

سـپـس بـه دومـيـن نـتـيـجـه بزرگ بيان اين داستانها اشاره كرده، مى گويد: در اين اخبار پـيـامـبـران حـقـايـق و واقـعـيـتـهـاى مـربـوط بـه زنـدگـى و حـيـات، پـيـروزى و شـكست، عوامل موفقيت و تيره روزى، همگى براى تو آمده است( و جائك فى هذه الحق ) .

سـومـيـن و چـهـارمـيـن اثر چشمگير بيان اين سرگذشتها آن است كه براى مؤ منان موعظه و اندرز، تذكر و يادآورى است( و موعظة و ذكرى للمؤمنين )

جـالب ايـنـكـه نويسنده المنار در ذيل اين آيه مى گويد: در اين آيه معجزه ايجاز و اختصار آنـچـنـان اسـت كه گوئى تمام اعجاز سرگذشتهاى گذشته را در خود جمع كرده و با چند جمله كوتاه همه فوائد آنها را بيان نموده است.

و به هر حال اين آيه بار ديگر تاكيد مى كند كه تواريخ قرآن را نبايد سرسرى شمرد و يا به عنوان يك سرگرمى از آن براى شنوندگان استفاده كرد چرا كه مجموعه اى است از بـهترين درسهاى زندگى در تمام زمينه ها و راهگشائى است براى همه انسانهاى امروز و فردا.

سـپـس بـه پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دسـتـور مـى دهـد كـه تـو نـيـز در مقابل سرسختيها و لجاجتهاى دشمن همان بگو كه بعضى از پيامبران پيشين به اين افراد مـى گـفـتـنـد: بـه آنـهـا كـه ايـمـان نمى آورند بگو هر چه در قدرت داريد انجام دهيد و از هـيـچـكـارى فـرو گـذار نـكـنـيـد مـا هـم آنـچـه در تـوان داريـم انـجـام خـواهـيـم داد( و قل للذين لا يؤ منون اعملوا على مكانتكم انا عاملون ) .

شـمـا در انـتظار باشيد و ما هم انتظار مى كشيم تا ببينيم كدامين پيروز مى شوند و كدامين شكست مى خورند( و انتظروا انا منتظرون ) .

شـمـا در انـتظار خام شكست ما باشيد و ما در انتظار واقعى عذاب الهى براى شما هستيم كه يا از دست ما خواهيد كشيد و يا مستقيما از طرف خدا!

ايـن گـونـه تـهـديدها كه به صورت امر ذكر مى شود در موارد ديگرى از قرآن نيز به چـشم مى خورد مانند( اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصير ) : هر كار مى خواهيد بكنيد، خدا از اعمال شما آگاه است (سوره فصلت آيه 40)

و در مـورد شـيـطـان مـى خـوانـيم( و استفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب عليهم بخيلك و رجـلك ) : بـا صـداى خـود آنها را به حركت در آور و لشگر سواره و پياده خود را به سوى آنها بفرست (سوره اسراء آيه 64).

بـديـهـى اسـت هـيـچيك از اين صيغه هاى امر براى وادار كردن به كار نيست بلكه همه آنها جنبه تهديد دارد.

آخـريـن آيـه ايـن سـوره بـه بـيـان تـوحـيـد (تـوحـيـد عـلم و تـوحـيـد افـعـال و توحيد عبادت ) مى پردازد همانگونه كه آيات آغاز اين سوره از علم توحيد سخن مى گفت.

در حـقـيقت در اين آيه انگشت روى سه شعبه از توحيد گذاشته شده است نخست توحيد علمى پروردگار، غيب آسمانها و زمين مخصوص خدا است و او است كه از همه اسرار آشكار و نهان با خبر است( و لله غيب السماوات و الارض )

و غـيـر او علمش محدود و در عين محدوديت از ناحيه تعليم الهى است، بنابراين علم نامحدود، آن هم علم ذاتى، نسبت به تمام آنچه در پهنه زمين و آسمان قرار دارد، مخصوص ذات پاك پروردگار است.

و از سوى ديگر زمام تمام كارها در كف قدرت او است، همه چيز به سوى او باز مى گردد( و اليه يرجع الامر كله ) .

و اين مرحله توحيد افعالى است.

سـپـس نتيجه مى گيرد اكنون كه آگاهى نامحدود و قدرت بى پايان، مخصوص ذات پاك او است و بازگشت هر چيز به سوى او مى باشد، تنها او را پرستش كن( فاعبده ) .

و فقط بر او توكل نما( و توكل عليه ) .

و اين مرحله توحيد عبادت است.

و از آنـچـه نـافـرمـانى و سركشى و طغيان و گناه است، بپرهيز، چرا كه خداوند از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست( و ما الله بغافل عما تعملون ) .

نكته ها:

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - علم غيب مخصوص خدا است.

هـمـانـگـونـه كـه در جـلد هـفـتـم ذيـل آيـه 188 اعـراف و در جـلد پـنـجـم ذيل آيه 50 سوره انعام مشروحا بيان كرديم جاى ترديد نيست كه آگاهى بر اسرار نهان و اسـرار گـذشـتـه و آيـنـده مـخـصـوص خـداوند است، آيات مختلف قرآن نيز بر اين حقيقت گواهى مى دهد، او در اين صفت تنها است و هيچكس شبيه و مانند او نيست.

و اگـر مى بينيم در پاره اى از آيات قرآن، بخشى از علم غيب به پيامبران نسبت داده شده و يـا در آيـات و روايـات فـراوانـى درباره پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و على (عليها‌السلام ) و ائمه معصومين (عليهم‌السلام ) مى خوانيم كه آنها گاهى از حوادث آينده و از اسرار نهان خبر مى دادند بايد دانست كه آن هم به تعليم الهى است.

او اسـت كـه در هر مورد صلاح بداند، قسمتى از اسرار غيب را به بندگان خاصش تعليم مـى دهـد اما اين علم، نه ذاتى است و نه نامحدود، بلكه از طريق تعليم الهى است و محدود به مقدارى است كه او اراده كرده است.

و بـا ايـن تـوضـيح پاسخ تمام بد گويانى كه عقيده شيعه را در زمينه علم غيب به باد انتقاد گرفته اند كه پيامبران و امامان را عالم الغيب مى دانند روشن مى گردد.

نه تنها خداوند اسرار غيب را در مورد لازم به پيامبران و امامان تعليم مى دهد بلكه گاهى بـه غـيـر پـيـامـبـر و امـام نيز چنين تعليمى مى دهد همانگونه كه در داستان مادر موسى در قـرآن مى خوانيم كه خداوند به او گفت نترس و اندوه به خود راه مده، ما اين كودك را به تو باز مى گردانيم و او را از پيامبران قرار مى دهيم( و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين ) (قصص آيه 7).

حـتـى گـاهى پرندگان و جانداران ديگر به خاطر ضرورتهاى زندگى، آگاهيهائى از اسـرار نـهـان و حـتـى از آيـنـده نـسـبـتـا دور پـيـدا مـى كـنـنـد كـه تـصـورش بـراى مـا مشكل و پيچيده است، و به اين ترتيب بعضى از مسائلى كه براى ما غيب محسوب مى شود، براى آنها غيب نيست.

2 - عبادت مخصوص او است.

در آيـه فوق دليل لطيفى بر اختصاص پرستش به خدا بيان شده است، و آن اينكه اگر پرستش به خاطر عظمت و صفات جمال و جلال باشد، اين صفات بيش از همه در خدا است، و ديـگـران در بـرابـر او نـاچـيـزند، بزرگترين نشانه عظمت، علم نامحدود و قدرت بى پايان است كه آيه فوق مى گويد هر دو مخصوص او است و اگر پرستش به خاطر پناه بردن در حل مشكلات به معبود باشد، چنين كـارى در مـورد كسى شايسته است كه از همه نيازها و احتياجهاى بندگان و از اسرار غيب و نـهـان آنـهـا بـا خـبـر اسـت و توانائى بر اجابت دعوت و انجام خواسته ها دارد، و به همين دليل توحيد صفات، سبب توحيد عبادت مى گردد (دقت كنيد).

3 - بـعـضـى از مـفـسران گفته اند كه تمام سير انسان در طريق عبوديت پروردگار در دو جـمـله در آيـه فوق خلاصه شده: فاعبده و توكل عليه چرا كه عبادت خواه عبادت جسمانى بـاشد مانند عبادات معمولى و يا عبادت روحانى باشد مانند تفكر در عالم آفرينش و نظام اسرار هستى، آغاز اين سير است.

و توكل يعنى واگذارى مطلق به خدا و سپردن همه چيز بدست او كه يكنوع فناء فى الله محسوب مى شود، آخرين نقطه اين سير مى باشد.

در تـمام اين مسير از آغاز تا انتها توجه به حقيقت توحيد صفات، رهروان اين راه را يارى مى دهد، و به تلاش و تكاپوى آميخته با عشق وا مى دارد.

پروردگارا! چنان كن كه ترا با صفات جلال و جمالت بشناسيم.

و چنان كن كه با آگاهى به سوى تو حركت كنيم.

پـروردگـارا! بـه مـا تـوفـيـقـى ده كـه مـخلصانه ترا پرستش كنيم و عاشقانه به تو توكل نمائيم.

پـروردگـارا! در ايـن بـرهـه از زمـان كـه پـس از انـقلاب شكوهمند اسلامى ما مشكلات روز افزون از هر سو ما را احاطه كرده، و دشمنان براى خاموش كردن نور اين انقلاب تلاش و كـوشـش مـى كـنـنـد، تـنـهـا امـيـد مـا تـوئى، و تـكـيـه گـاه بـراى حل اين مشكلات ذات پاك تو است.

پروردگارا! اين ما نبوديم كه راه را تا بدينجا پيموديم، بلكه تاييدات آشكار و نهان تو بود كه در همه جا ما را در رسيدن به اين مرحله توان بخشيد،

در باقيمانده راه نيز ما را از اين موهبت بزرگ محروم مفرما و لطف خاصت را از ما دريغ مدار و بـه مـا نـيـز تـوفـيـق مـرحـمـت كـن كه بتوانيم اين تفسير را كه دريچه تازه اى به كتاب بزرگ آسمانيت مى گشايد بپايان برسانيم. (پايان سوره هود)

سوره يوسف

مقدمه

(داراى 111 آيه كه همه در مكه نازل شده است )

قبل از ورود در تفسير آيات اين سوره ذكر چند امر لازم است:

1 - در ايـنـكـه ايـن سـوره در مـكـه نـازل شـده اسـت در مـيـان مـفـسـران، بـحـث و اشـكـال نـيـسـت، تنها از ابن عباس نقل شده كه چهار آيه آن (سه آيه نخست و آيه هفتم ) در مدينه نازل گرديده.

ولى دقـت در پـيوند اين آيات با آيات ديگر اين سوره نشان مى دهد كه نمى توان آنها را از بقيه تفكيك كرد، بنابراين احتمال نزول اين چهار آيه در مدينه بسيار ضعيف است.

2 - تمام آيات اين سوره جز چند آيه كه در آخر آن آمده سر گذشت جالب و شيرين و عبرت انـگـيـز پـيـامـبـر خـدا يـوسـف (عليها‌السلام ) را بـيـان مـى كـنـد و بـه هـمـيـن دليل اين سوره بنام يوسف ناميده شده است و نيز و به همين جهت از مجموع 27 بار ذكر نام يـوسـف در قـرآن 25 مـرتـبـه آن در اين سوره است، و فقط دو مورد آن در سوره هاى ديگر (سوره غافر آيه 34 و انعام آيه 84) مى باشد.

محتواى اين سوره بر خلاف سوره هاى ديگر قرآن همگى به هم پيوسته و بيان فرازهاى مختلف يك داستان است، كه در بيش از ده بخش با بيان فوق العاده گويا، جذاب، فشرده، عميق و مهيج آمده است.

گر چه داستان پردازان بى هدف، و يا آنها كه هدفهاى پست و آلوده اى دارند سعى كرده انـد از ايـن سـرگـذشـت آمـوزنـده يـك داستان عشقى محرك براى هوسبازان بسازند و چهره واقـعـى يـوسـف و سـرگـذشـت او را مـسـخ كـنـنـد، و حـتـى در شكل يك فيلم عشقى به روى پرده سينما بياورند ولى قرآن كه همه چيزش الگو و اسوه است، در لابلاى اين داستان عاليترين درسهاى عفت و خويشتن دارى و تقوى و ايمان و تسلط بر نفس را منعكس ساخته آنچنان كه هر انسانى - هر چند، بارها آنرا خوانده باشد - باز به هنگام خواندنش بى اختيار تحت تاثير جذبه هاى نيرومندش قرار مى گيرد.

و به همين جهت قرآن نام زيباى احسن القصص (بهترين داستانها) را بر آن گذارده است، و در آن براى اولواالالباب (صاحبان مغز و انديشه ) عبرتها بيان كرده است.

3 - دقـت در آيـات اين سوره اين واقعيت را براى انسان روشنتر مى سازد كه قرآن در تمام ابـعـادش مـعـجـزه اسـت، چـرا كه قهرمانهائى كه در داستانها معرفى مى كند - قهرمانهاى واقعى و نه پندارى - هر كدام در نوع خود بى نظيرند.

ابراهيم قهرمان بت شكن با آن روح بلند و سازش ناپذير در برابر طاغوتيان.

نوح آن قهرمان صبر و استقامت و پايمردى و دلسوزى در آن عمر طولانى و پربركت.

موسى آن قهرمان تربيت يك جمعيت لجوج در برابر يك طاغوت عصيانگر.

يـوسـف آن قـهـرمـان پاكى و پارسائى و تقوى، در برابر يك زن زيباى هوسباز و حيله گر.

و از ايـن گـذشته قدرت بيان وحى قرآنى در اين داستان آنچنان تجلى كرده كه انسان را بـه حـيـرت مـى انـدازد، زيـرا ايـن داسـتـان چـنـانـكـه مـى دانـيـم در پـاره اى از مـوارد بـه مسائل بسيار باريك عشقى منتهى مى گردد، و قرآن بى آنكه آنها را درز بگيرد، و از كنار آن بگذرد تمام اين صحنه ها را با ريزه كاريهايش طورى بيان مى كند كه كمترين احساس مـنـفـى و نامطلوب در شنونده ايجاد نمى گردد، در متن تمام قضايا وارد مى شود اما در همه جا اشعه نيرومندى از تقوا و پاكى، بحثها را احاطه كرده است.

4 - داستان يوسف قبل از اسلام و بعد از آن

بدون شك قبل از اسلام نيز داستان يوسف در ميان مردم مشهور و معروف بوده است، چرا كه در تـورات در چـهـارده فـصـل از سـفـر پـيـدايـش (از فصل 37 تا 50) اين داستان مفصلا ذكر شده است.

البـتـه مـطـالعـه دقـيـق ايـن چـهارده فصل نشان مى دهد كه آنچه در تورات آمده تفاوتهاى بسيارى با قرآن مجيد دارد و مقايسه اين تفاوتها نشان مى دهد كه تا چه حد آنچه در قرآن آمـده پـيـراسـته و خالص و خالى از هر گونه خرافه مى باشد و اينكه قرآن به پيامبر مـى گـويـد: پـيـش از ايـن از آن غافل بودى (بنابر اينكه منظور از احسن القصص داستان يـوسـف بـاشـد) اشاره به عدم آگاهى پيامبر از واقعيت خالص اين سرگذشت عبرت انگيز است.

از تورات كنونى چنين بر مى آيد كه يعقوب هنگامى كه پيراهن خون آلود يوسفرا ديد چنين گـفـت: ايـن قـبـاى پسر من است و جانور درنده او را خورده يقين كه يوسف دريده شده است - پـس يـعـقـوب جـامه هاى خود را دريد و پلاس به كمرش بست و روزهاى بسيارى از براى پسرش نوحه گرى نمود - و تمامى پسران و تمامى دخترانش از براى تسلى دادن به او برخاستند، اما او را تسلى گرفتن امتناع نمود و گفت به پسر خود به قبر محزونا فرود خواهم رفت.

در حالى كه قرآن مى گويد: يعقوب با هوشيارى و فراست از دورغ فرزندان آگاه شد و در ايـن مـصـيـبـت جـزغ و فـزع و بـى تـابى نكرد، بلكه آنچنان كه سنت انبياء است با آن مـصـيبت برخورد صبورانه اى داشت هر چند قلبش مى سوخت و اشكش جارى مى شد و طبعا از كـثـرت گـريـه چـشـمـش را از دسـت داد ولى بـه تـعـبـيـر قـرآن بـا صـبـر جميل و با خويشتن دارى (كظيم ) سعى كرد از كـارهـائى هـمـچـون دريـدن جـامـه و نـوحه گرى و پلاس به كمر بستن كه علامت عزادارى مخصوص بود خوددارى كند.

بهر حال بعد از اسلام نيز اين داستان در نوشته هاى مورخين شرق و غرب گاهى با شاخ و بـرگـهـاى اضـافـى آمـده اسـت در شـعـر فـارسـى نخستين قصه يوسف و زليخا را به فردوسى نسبت مى دهند و پس از او يوسف و زليخاى شهاب الدين عمعق و مسعودى قمى است و بعد از او، يوسف و زليخاى عبدالرحمن جامى شاعر معروف قرن نهم است.

5 - چـرا بر خلاف سرگذشتهاى ساير انبياء داستان يوسف يكجا بيان شده است؟ - يكى از ويـژگـيـهـاى داسـتـان يـوسـف ايـن است كه همه آن يكجا بيان شده، بخلاف سرگذشت سـاير پيامبران كه بصورت بخشهاى جداگانه در سوره هاى مختلف قرآن پخش گرديده است.

اين ويژگى به اين دليل است كه تفكيك فرازهاى اين داستان با توجه به وضع خاصى كـه دارد پـيـونـد اسـاسـى آن را از هـم مـى بـرد، و بـراى نـتـيـجـه گـيـرى كـامـل همه بايد يكجا ذكر شود، فى المثل داستان خوب يوسف و تعبيرى كه پدر براى آن ذكر كرد كه در آغاز اين سوره آمده بدون ذكر پايان داستان مفهومى ندارد.

لذا در اواخـر ايـن سـوره مى خوانيم، هنگامى كه يعقوب و برادران يوسف به مصر آمدند و در بـرابـر مـقـام پـر عـظـمـت او خضوع كردند، يوسف رو به پدر كرد و گفت: يا ابت هذا تـاويـل رؤ يـاى مـن قـبـل قـد جـعـلهـا ربـى حـقـا: پـدرم! ايـن تاويل همان خوابى است كه در آغاز ديدم خداوند آن را به واقعيت پيوست (آيه 100).

ايـن نـمـونـه پـيوند ناگسستنى آغاز و پايان اين داستان را روشن مى سازد، در حالى كه داسـتـانـهـاى پـيـامـبـران ديـگـر ايـن چـنـيـن نـيـسـت و هـر يـك از فـرازهـاى آن مـسـتـقـلا قابل درك و نتيجه گيرى است.

يـكـى ديـگر از ويژگيهاى اين سوره آنست كه داستانهاى ساير پيامبران كه در قرآن آمده معمولا بيان شرح مبارزاتشان با اقوام سركش و طغيانگر است كه سرانجام گروهى ايمان مى آوردند و گروه ديگرى به مخالفت خود تا سر حد نابودى به مجازات الهى ادامه مى دادند.

امـا در داسـتـان يـوسـف، سـخـنـى از اين موضوع به ميان نيامده است بلكه بيشتر بيانگر زنـدگانى خود يوسف و عبور او از كورانهاى سخت زندگى است كه سرانجام به حكومتى نيرومند تبديل مى شود كه در نوع خود نمونه بوده است.

6 - فضيلت سوره يوسف.

در روايـات اسـلامـى بـراى تـلاوت ايـن سـوره فـضـائل مـخـتـلفى آمده است از جمله در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم: من قـرء سـورة يـوسـف فـى كـل يـوم او فـى كـل ليـلة بـعـثـه الله يـوم القـيـامـه و جـمـاله مثل جمال يوسف و لا يصيبه فزع يوم القيامة و كان من خيار عباد الله الصالحين.

: هـر كـس سـوره يـوسـف را هـم روز و هـم شـب بـخـواند، خداوند او را روز رستاخيز بر مى انگيزد در حالى كه زيبائيش همچون زيبائى يوسف است و هيچگونه ناراحتى روز قيامت به او نمى رسد و از بندگان صالح خدا خواهد بود.

بـارهـا گـفـتـه ايـم روايـاتـى كه در بيان فضيلت سوره هاى قرآن آمده به معنى خواندن سـطـحـى بـدون تفكر و عمل نيست بلكه تلاوتى است مقدمه تفكر، و تفكرى است سر آغاز عمل، و با توجه به محتواى اين سوره روشن است كه اگر كسى بـرنـامـه زنـدگـى خـود را از آن بـگـيـرد و در بـرابـر طـوفـانـهـاى شـديـد شـهـوت و مـال و جـاه و مـقـام خـويـشـتـنـدارى كـنـد تـا آنـجـا كـه سـيـاه چال زندان را توام با پاكدامنى بر قصر آلوده شاهان مقدم دارد، چنين كسى زيبائى روح و جـان او هـمـانـنـد زيـبـائى يـوسـف است و در قيامت كه هر چيز در درون است آشكار مى گردد جمال خيره كننده اى پيدا خواهد كرد و در صف بندگان صالح خدا خواهد بود.

لازم بـه تـذكـر اسـت كـه در چـنـد حـديث از تعليم دادن اين سوره به زنان نهى شده است شايد به اين دليل كه آيات مربوط به همسر عزيز مصر و زنان هوسباز مصرى با تمام عـفـت بـيـانـى كه در آن رعايت شده براى بعضى از زنان تحريك كننده باشد و به عكس تاكيد شده است كه سوره نور (كه مشتمل بر آيات حجاب است ) به آنها تعليم گردد.

ولى اسـنـاد ايـن روايـات رويـهـمـرفـتـه چـندان قابل اعتماد نيست و به علاوه در بعضى از روايـات عـكـس اين مطلب ديده مى شود و در آن تشويق به تعليم اين سوره به خانواده ها شـده اسـت از ايـن گـذشته دقت در آيات اين سوره نشان مى دهد كه نه تنها هيچ نقطه منفى بـراى زنـان در آن وجود ندارد بلكه ماجراى زندگى آلوده همسر عزيز مصر درس عبرتى است براى همه آنهائى كه گرفتار وسوسه هاى شيطانى مى شوند.