آيه (4) تا (6) و ترجمه
(
إذ قـال يـوسـف لا بـيـه يـأ بـت إنـى رأ يت أحد عشر كوكبا و الشمس و القمر رأيتهم لى سجدين
)
(4)(
قال يبنى لا تقصص رؤياك على إ خوتك فيكيدوا لك كيدا إ ن الشيطن للانسن عدو مبين
)
(5)(
و كـذلك يـجـتـبـيـك ربـك و يـعـلمـك مـن تـأويـل الا حـاديـث و يـتـم نـعـمـتـه عـليـك و عـلى أل يعقوب كما أتمها على أبويك من قبل إبرهيم و إسحق إن ربك عليم حكيم
)
(6)
ترجمه:
4 - (بـخـاطـر آر) هـنـگـامـى را كـه يوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب ديدم يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرم سجده مى كنند!.
5 - گـفـت: فـرزنـدم! خـواب خـود را بـراى بـرادرانـت بـازگـو مـكن كه براى تو نقشه خطرناك مى كشند، چرا كه شيطان دشمن آشكار انسان است!.
6 - و اينگونه پروردگارت تو را بر مى گزيند، و از تعبير خوابها به تو مى آموزد، و نـعـمـتـش را بـر تـو و بـر آل يعقوب تمام و كامل مى كند، همانگونه كه پيش از اين بر پدرانت ابراهيم و اسحاق تمام كرد، پروردگار تو عالم و حكيم است.
تفسير:
بارقه اميد و آغاز مشكلات!.
قـرآن داسـتـان يـوسف را از خواب عجيب و پر معنى او آغاز مى كند، زيرا اين خواب در واقع نخستين فراز زندگى پر تلاطم يوسف محسوب مى شود يك روز صبح با هيجان و شوق به سراغ پدر آمد و پرده از روى حادثه تازه اى برداشت كـه در ظـاهـر چـنـدان مـهـم نـبـود امـا در واقـع شـروع فصل جديدى را در زندگانى او اعلام مى كرد.
(يـوسـف گـفـت پـدرم! من ديشب در خواب يازده ستاره را ديدم كه از آسمان فرود آمدند، و خـورشـيـد و مـاه نـيـز آنـهـا را هـمراهى مى كردند، همگى نزد من آمدند و در برابر من سجده كـردنـد)(
اذ قـال يوسف لابيه يا ابت انى رايت احد عشر كوكبا و الشمس و القمر رايتهم لى ساجدين
)
.
ابـن عـبـاس مـى گـويـد: يـوسـف ايـن خواب را در شب جمعه كه مصادف شب قدر، (شب تعيين سرنوشتها و مقدرات بود) ديد.
در ايـنـكـه يـوسـف بـه هـنـگـام ديـدن ايـن خـواب چـنـد سـال داشـت، بـعـضـى نـه سـال، بـعـضـى دوازده سـال و بـعـضـى هـفـت سـال، نـوشـتـه انـد، قـدر مـسـلم ايـن اسـت كـه در آن هـنـگـام بـسـيـار كـم سـن و سال بود.
قابل توجه اينكه: جمله (رايت ) به عنوان تأكيد و قاطعيت در اين آيه تكرار شده است اشـاره بـه ايـنكه من چون بسيارى از افراد كه قسمتى از خواب خود را فراموش مى كنند و بـا شـك و تـرديد از آن سخن مى گويند نيستم، من با قطع و يقين ديدم كه يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرم سجده كردند، در اين موضوع شك ترديدى ندارم.
نـكـتـه ديـگـر ايـنـكـه ضـمـيـر (هـم ) كـه بـراى جـمـع مـذكـر عاقل است در مورد خورشيد و ماه و ستارگان به كار رفته، همچنين كلمه (ساجدين ).
اشـاره بـه ايـنـكـه سـجـده آنـها يك امر تصادفى نبود بلكه پيدا بود روى حساب همچون افراد عاقل و هوشيار سجده مى كنند.
البته روشن است كه منظور از سجده در اينجا خضوع و تواضع مى باشد و گرنه سجده به شكل سجده معمولى انسانها در مورد خورشيد و ماه و ستارگان مفهوم ندارد.
اين خواب هيجان انگيز و معنى دار يعقوب پيامبر را در فكر فرو برد:
خـورشـيـد و ماه و ستارگان آسمان؟ آنهم يازده ستاره؟ فرود آمدند و در برابر فرزندم يوسف سجده كردند، چقدر پر معنى است؟ حتما خورشيد و ماه، من و مادرش (يا من و خاله اش ) مـى بـاشـيـم، و يـازده سـتـاره، بـرادرانـش، قـدر و مـقـام فـرزندم آنقدر بالا ميرود كه ستارگان آسمان و خورشيد و ماه سر بر آستانش مى سايند، آنقدر در پيشگاه خدا عزيز و آبـرومـنـد مـى شـود كـه آسـمـانـيـان در بـرابرش خضوع مى كنند، چه خواب پر شكوه و جالبى؟!.
لذا بـا لحـن آمـيـخـتـه بـا نـگـرانى و اضطراب اما توام با خوشحالى به فرزندش چنين (گـفـت: فـرزنـدم ايـن خـوابـت را بـراى بـرادران بـازگـو مـكـن )(
قال يا بنى لا تقصص رؤ ياك على اخوتك
)
.
(چرا كه آنها براى تو نقشه هاى خطرناك خواهند كشيد) (فيكيدوا لك كيدا).
من مى دانم (شيطان براى انسان دشمن آشكارى است )(
ان الشيطان للانسان عدو مبين
)
.
او مـنتظر بهانه اى است كه وسوسه هاى خود را آغاز كند، به آتش كينه و حسد دامن زند، و حتى برادران را به جان هم اندازد.
جالب اينكه يعقوب نگفت: (مى ترسم برادران قصد سوئى درباره تو كنند بلكه آنرا بـصـورت يـك امـر قـطـعـى و مـخـصـوصـا بـا تـكـرار (كـيـد) كـه دليـل بـر تـأكـيـد اسـت بـيان كرد، چرا كه از روحيات ساير فرزندانش با خبر بود، و حساسيت آنها را نسبت به (يوسف ) مى دانست، شايد برادران نيز از تعبير كردن خواب بى اطلاع نبودند، به علاوه اين خواب خوابى بود كه تعبيرش چندان پيچيدگى نداشت.
از طرفى اين خواب، شبيه خوابهاى كودكانه به نظر نمى رسيد، كودك مـمـكـن اسـت خـواب مـاه و سـتـاره را بـبـيـند اما اينكه ماه و ستارگان به صورت موجوداتى عاقل و با شعور در برابر او سجده كنند، اين يك خواب كودكانه نيست و روى اين جهات جا داشت كه يعقوب نسبت به افروخته شدن آتش حسد برادران نسبت به يوسف بيمناك باشد.
ولى ايـن خـواب تـنـها بيانگر عظمت مقام يوسف در آينده از نظر ظاهرى و مادى نبود، بلكه نـشـان مـى داد كـه او بـه مـقـام نـبـوت نـيـز خـواهـد رسـيـد، چـرا كـه سـجـده آسـمـانـيـان دليل بر بالا گرفتن مقام آسمانى او است، و لذا پدرش يعقوب اضافه كرد: (و اينچنين پروردگارت تو را بر مى گزيند)(
و كذلك يجتبيك ربك
)
.
(و از تـعـبـيـر خـواب بـه تـو تـعـليـم مـى دهـد)(
و يـعـلمـك مـن تاويل الاحاديث
)
.
(و نـعـمـتـش را بـر تـو و آل يـعـقـوب تـكـمـيـل مـى كـنـد)(
و يـتـم نـعـمـتـه عـليك و على آل يعقوب
)
.
(هـمـانـگـونـه كـه پيش از اين بر پدرانت ابراهيم و اسحاق تمام كرد)(
كما اتمها على ابويك من قبل ابراهيم و اسحاق
)
.
آرى (پروردگارت عالم است و از روى حكمت كار مى كند)(
ان ربك عليم حكيم
)
.
نكته ها:
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:
1 - رؤيا و خواب ديدن.
مـسـاءله رؤ يا و خواب ديدن، هميشه از مسائلى بوده است كه فكر افراد عادى و دانشمندان را از جهات مختلفى به خود جلب كرده است.
ايـن صـحـنـه هـاى زشت و زيبا، وحشتناك و دلپذير، سرورآفرين و غم انگيز كه انسان در خواب مى بيند چيست؟!.
آيـا ايـنـهـا مـربـوط بـه گـذشته است كه در اعماق روح انسان لانه كرده و يا تغييرات و تـبـديـلاتـى خـودنـمـائى مى كنند و يا مربوط به آينده است كه بوسيله دستگاه گيرنده حـساس روح آدمى از طريق ارتباط مرموزى از حوادث آينده عكسبردارى مى نمايد، و يا انواع و اقسام مختلفى دارد كه بعضى مربوط به گذشته و بعضى مربوط به آينده و قسمتى نتيجه تمايلات و خواستهاى ارضا نشده است.
قرآن در آيات متعددى صراحت دارد كه حداقل، پاره اى از خوابها، انعكاسى از آينده دور يا نزديك مى باشد.
در داستان خواب يوسف كه در آيات فوق خوانديم، و همچنين داستان خواب زندانيان كه در آيـه 36 هـمـيـن سـوره و داسـتـان خواب عزيز مصر كه در آيه 43 خواهد آمد به چند نمونه خـواب بـرخـورد مـى كنيم كه همه آنها از حوادث آينده پرده برداشته است، بعضى از اين حـوادث نـسـبـتـا دور مـانـنـد خـواب يـوسـف كـه مـى گـويـنـد بـعـد از چهل سال به تحقق پيوست و بعضى در آينده نزديكتر مانند خواب عزيز مصر و هم بندهاى يوسف به وقوع پيوست.
در غـيـر ايـن سـوره اشـاره بـه (خـوابـهـاى تعبيردار) ديگرى نيز شده، مانند رؤ ياى پـيـغـمـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) كـه در سوره فتح به آن اشاره شده و خواب ابـراهـيم كه در سوره صافات آمده است (اين خواب، هم فرمان الهى بود و هم تعبير داشت ).
جالب اينكه در روايتى از پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) چنين مى خوانيم: الرؤ يا ثـلاثـة بـشـرى من الله و تحزين من الشيطان و الذى يحدث به الانسان نفسه فيراه فى مـنامه: (خواب و رؤ يا سه گونه است گاهى بشارتى از ناحيه خداوند است گاه وسيله غـم و انـدوه از سوى شيطان، و گاه مسائلى است كه انسان در فكر خود مى پروراند و آن را در خواب مى بيند.
روشن است كه خوابهاى شيطانى چيزى نيست كه تعبير داشته باشد، اما خوابهاى رحمانى كـه جـنـبـه بـشارت دارد حتما بايد خوابى باشد كه از حادثه مسرت بخش در آينده پرده بردارد.
بهر حال لازم است در اينجا به نظرات مختلف كه درباره حقيقت رؤ يا ابراز شده به طور فشرده اشاره كنيم:
درباره حقيقت رؤ يا. تفسيرهاى زيادى شده است كه ميتوان آنها را به دو بخش تقسيم كرد:
1 - تفسير مادى.
2 - تفسير روحى.
ماديها مى گويند رؤ يا چند علت ميتواند داشته باشد:
الف - ممكن است خواب ديدن و رؤ يا نتيجه مستقيم كارهاى روزانه انسان باشد، يعنى آنچه بـراى انـسـان در روزهـاى گـذشـتـه روى داده بـه هـنـگـام خـواب در مقابل فكرش مجسم گردد.
ب - ممكن است يك سلسله آرزوهاى بر آورده نشده باعث ديدن خوابهائى شـود، هـمانطور كه شخصى تشنه، آب در خواب مى بيند و كسى كه در انتظار سفر كرده اى اسـت آمـدن او را از سفر بخواب مى بيند (و از قديم گفته اند شتر در خواب بيند پنبه دانه!...)
ج - مـمـكـن اسـت تـرس از چيزى باعث شود كه انسان خواب آن را ببيند زيرا مكرر تجربه شـده اسـت كـسـانـى كـه از دزد وحـشـت دارنـد شـب خـواب دزد مـى بـيـنـنـد (ضـرب المثل معروف دور از شتر به خواب و خواب آشفته نبين اشاره به همين حقيقت است ).
(فرويد) و پيروان مكتب فرويد يكنوع تفسير و تعبير مادى ديگرى براى خواب دارند:
آنـهـا طـى مـقـدمـات مـشـروحـى اظـهـار مـى دارنـد كـه: خواب و رؤ يا عبارت است از ارضاى تـمـايلات واپس زده و سركوفته اى كه هميشه با تغيير و تبديلهائى براى فريب (من ) به عرصه خودآگاهى روى مى آورند.
تـوضـيـح ايـنـكـه: بـعـد از قـبـول ايـن مـسـئله كـه روان آدمـى مـشـتـمـل بـر دو بـخـش است (بخش آگاه ) (آنچه به تفكرات روزانه و معلومات ارادى و اخـتـيـارات انسان ارتباط دارد) و (بخش ناآگاه ) (آنچه در ضمير باطن به صورت يك ميل ارضا نشده پنهان گرديده است ) مى گويند:
بـسـيـار مـى شـود امـيـالى كـه مـا داريـم و به عللى نتوانسته ايم آنها را ارضا كنيم و در ضـمـيـر بـاطـن مـا جـاى گـرفته اند، به هنگام خواب كه سيستم خود آگاه از كار مى افتد براى يك نوع اشباع تخيلى به مرحله خودآگاه روى مى آورند، گاهى بدون تغيير منعكس مـى شـونـد (هـمـانـند عاشقى كه محبوب از دست رفته خود را در عالم خواب مشاهده ميكند ) و گـاهـى تـغيير شكل داده و به صورتهاى مناسبى منعكس مى شوند كه در اين صورت نياز به تعبير دارند.
بنابراين (رؤ ياها) هميشه مربوط به گذشته است، و از آينده هرگز خبر نمى دهد، تنها ميتوانند وسيله خوبى براى خواندن ضمير( ناآگاه ) باشند، و به همين جـهـت بـراى درمـان بيماريهاى روانى كه متكى به كشف ضمير ناآگاه است بسيار مى شود كه از خوابهاى بيمار كمك مى گيرند.
بـعـضـى از دانـشـمـنـدان غـذا شـنـاس ميان (خواب و رؤ يا) و (نيازهاى غذائى بدن ) رابطه قائل هستند و معتقدند كه مثلا اگر انسان در خواب ببيند از دندانش (خون ) ميچكد لابد ويتامين ث بدن او كم شده است! و اگر در خواب ببيند موى سرش سفيد گشته معلوم مى شود گرفتار كمبود ويتامين ب شده است!!.
و امـا فـلاسفه روحى تفسير ديگرى براى خوابها دارند، آنها ميگويند، خواب و رؤ يا بر چند قسم است:.
1 - خـوابـهـاى مـربـوط بـه گذشته زندگى و اميال و آرزوها كه بخش مهمى از خوابهاى انسان را تشكيل مى دهد.
2 - خـوابـهـاى پـريـشـان و نـامـفـهـوم كـه مـعـلول فـعـاليـت تـوهـم و خيال است (اگر چه ممكن است انگيزه هاى روانى داشته باشد).
3 - خوابهائى كه مربوط به آينده است و از آن گواهى مى دهد.
شـك نيست كه خوابهاى مربوط به زندگى گذشته و جان گرفتن و تجسم صحنه هائى كـه انسان در طول زندگى خود ديده است تعبير خاصى ندارند، همچنين خوابهاى پريشان و بـه اصـطـلاح (اضغاث احلام ) كه نتيجه افكار پريشان، و همانند افكارى است كه انـسـان در حـال تـب و هـذيـان پـيـدا مـى كـنـد نـيـز تـعـبـيـر خـاصـى نـسـبـت بـه مـسـائل آيـنـده زندگى نمى تواند داشته باشد، اگر چه روانشناسان و روانكاوان از آنها بـه عـنـوان دريـچـه اى براى دست يافتن به ضمير ناآگاه بشرى استفاده كرده و آنها را كـليـدى بـراى درمـان بيماريهاى روانى مى دانند، بنابراين تعبير خواب آنها براى كشف اسرار روان و سرچشمه بيماريها است نه براى كشف حوادث آينده زندگى.
و اما خوابهاى مربوط به آينده نيز داراى دو شعبه است، قسمتى خوابهاى صريح و روشن مـى باشند كه به هيچوجه تعبيرى نمى خواهند و گاهى بدون كمترين تفاوتى با نهايت تعجب، در آينده دور يا نزديك تحقق مى پذيرد مى باشد.
دوم خـوابـهـائى اسـت كـه در عـيـن حـكـايـت از حـوادث آيـنـده بـر اثـر عوامل خاص ذهنى و روحى تغيير شكل يافته و نيازمند به تعبير است.
بـراى هـر يـك از ايـن خوابها نمونه هاى زيادى وجود دارد كه همه آنها را نمى توان انكار كـرد، نـه تـنـهـا در مـنـابـع مـذهـبـى و كـتب تاريخى نمونه هائى از آن ذكر شده بلكه در زنـدگـى خـصـوصى خود ما يا كسانى كه مى شناسيم مكرر رخ داده است به اندازه اى كه هرگز نمى توان همه را معلول تصادف دانست.
در اينجا چند نمونه از خوابهائى كه بطرز عجيبى پرده از روى حوادث آينده برداشته و از افراد مورد اعتماد شنيده ايم يادآور مى شويم.
1 - يكى از علماى معروف و كاملا مورد وثوق همدان مرحوم اخوند ملا على از مرحوم آقا ميرزا عـبـد النـبـى كـه از عـلمـاى بـزرگ تـهـران بـود چـنـيـن نـقـل مـى كـرد: هـنگامى كه در سامرا بودم هر سال مبلغى در حدود يكصد تومان از مازندران بـراى مـن فـرسـتـاده مـى شد، و به اعتبار همين موضوع قبلا كه نياز پيدا مى كردم قرض هائى مى نمودم و بهنگام وصول آن وجه، تمام بدهى هاى خود را ادا مى كردم.
يـك سـال بـمـن خـبـر دادنـد كـه امـسال وضع محصولات بسيار بد بوده و بنابراين وجهى فرستاده نمى شود! بسيار ناراحت شدم و با همين فكر ناراحت خوابيدم، ناگهان در خواب پـيـامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) را ديدم كه مرا صدا زد و گفت: فلان كس! بـرخـيـز در آن دو لاب را بـاز كـن (اشـاره بـه دولابـى كـرد) و يـك صـد تومان در آن هست بردار. از خواب بيدار شدم چيزى نگذشت در خانه را زدند بعد از ظهر بود ديدم فرستاده مرحوم ميرزاى شيرازى مرجع بزرگ تقليد شيعيان است گفت
مـيـرزا شـمـا را مـى خـواهـد. مـن تعجب كردم كه در اين موقع براى چه آن مرد بزرگ مرا مى خواهد رفتم ديدم در اطاق خود نشسته، (من خواب خود را بكلى فراموش كرده بودم ) ناگاه مرحوم ميرزاى شيرازى به من گفت: ميرزا عبد النبى در آن دولاب را باز كن و يكصد تومان در آنـجـا هـسـت بـردار، بـلا فاصله داستان خواب به نظرم آمد و از اين حادثه سخت تعجب كـردم خـواسـتـم چـيـزى بـگـويـم، احـسـاس كـردم او مايل نيست سخنى در اين زمينه گفته شود، وجه را برداشتم و بيرون آمدم.
2 - دوسـتـى كـه مـورد اعـتـمـاد اسـت نـقـل مى كرد نويسنده كتاب (ريحانة الادب ) مرحوم تـبـريـزى فـرزنـدى داشـت دسـت راسـت او ناراحت بود (شايد روماتيسم شديد داشت ) به طـورى كـه بـه زحـمـت مـى تـوانـست قلم به دست بگيرد، بنا شد براى معالجه به آلمان برود او مى گويد: در كشتى كه بودم خواب ديدم مادرم از دنيا رفته است، تقويم را باز كـردم و جـريـان را بـا قـيـد روز و ساعت نوشته چيزى نگذشت كه به ايران آمدم جمعى از بـسـتـگـان به استقبال من آمدند ديدم لباس مشكى در تن دارند، تعجب كردم و جريان خواب بـه كـلى از خـاطرم رفته بود، بالاخره تدريجا به من حالى كردند كه مادرم فوت كرده بـلافـاصـله بـيـاد جـريـان خـواب افـتـادم، تـقـويـم را بـيرون آوردم و روز فوت را سؤال كردم ديدم درست در همان روز مادرم از دنيا رفته بود!.
3 - نـويـسـنـده مـعـروف اسـلامـى سـيـد قـطـب در تـفـسـيـر خـود فـى ظلال القرآن ذيل آيات مربوط به سوره يوسف چنين مى نويسد: اگر من تمام آنچه درباره رؤ يـا گـفـتـه ايـد انكار كنم هيچگاه نمى توانم جريانى را كه براى خودم هنگامى كه در آمريكا بودم واقع شد انكار نمايم، در آنجا من در خواب ديدم كه خواهر زاده ام خون چشمانش را فـرا گـرفـتـه بود و قادر به ديدن نيست (خواهرزاده ام با ساير اعضاى خانواده ام در مصر بودند) من از اين جريان متوحش شدم، فورا نامه اى براى خانواده ام به مصر نوشتم و مخصوصا از وضع چشم خواهر زاده ام سـؤ ال كـردم، چـيزى نگذشت كه جواب نامه بدستم رسيد نوشته بودند كه چشم او مبتلا بـه خـونـريـزى داخـلى شـده و قـادر بـه ديـدن نـيـسـت و هـم اكـنـون مشغول معالجه است.
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه خـونـريـزى داخـلى چـشـم او طـورى بـود كـه در مـشـاهـده مـعـمـولى قـابـل رؤ يـت نـبـود و تـنـهـا بـا وسـائل پـزشـكـى ديـدن آن مـيـسـر بـود ولى بـه هـر حـال از بـيـنـائى چـشـم مـحـروم گـشته بود، من حتى اين خونريزى درونى را در خواب به شكل آشكار ديدم!.
خـوابـهـائى كـه پـرده از روى اسـرارى بـرداشـته و حقايقى مربوط به آينده و يا حقايق پـنـهـانـى مـربـوط به حال را كشف كرده بيش از آن است كه حتى افراد دير باور بتوانند انـگـشـت انـكـار روى هـمـه آنـهـا بـگـذارنـد، و يـا آنـهـا را حمل بر تصادف كنند.
بـا تـحـقـيـق از دوسـتان نزديك خود غالبا مى توانيد به نمونه هائى از اين خوابها دست يـابـيـد، ايـنـگـونـه خـوابـهـا از طـريـق (تـفـسـيـر مـادى رؤ يـا) هـرگـز قـابـل تـعـبـيـر نـيـسـتـنـد و تـنـهـا بـا تـفـسـيـر فـلاسـفـه روحـى، و اعـتـقـاد بـه اسـتـقـلال روح مـى تـوان آنـهـا را تـفسير كرد، بنابراين از مجموع آنها به عنوان شاهدى براى استقلال روح مى توان استفاده كرد.
2 - در آيات مورد بحث خوانديم كه يعقوب علاوه بر اينكه فرزندش را از بازگو كردن خـواب خـود بـه بـرادران بـر حـذر داشـت، خـواب را بـطـور اجمال براى او تعبير كرد، و به او گفت تو بر گزيده خدا خواهى شد و تعبير خواب به تو خواهد آموخت و نعمتش را بر تو و آل يعقوب تمام خواهد كرد.
دلالت خواب يوسف بر اينكه او در آينده به مقامهاى بزرگ معنوى و مادى خواهد رسيد كاملا قابل درك است، ولى اين سؤ ال پيش مى آيد كه مساله آگاهى يـوسـف از تـعبير خواب در آينده چگونه از رؤياى يوسف براى يعقوب، كشف شد؟ آيا اين يـك خبر تصادفى بود كه يعقوب به يوسف داد و كار به خواب او نداشت، و يا آن را از همان خواب يوسف كشف كرد؟.
ظـاهر اين است كه يعقوب اين مساءله را از خواب يوسف فهميد، و اين ممكن است از يكى از دو راه بوده باشد:
نـخـسـت ايـنـكـه يـوسـف در آن سـن و سـال كـم ايـن خـوابرا بطور خصوصى و دور از چشم برادران براى پدر نقل كرد (چرا كه پدر به او توصيه كرد در كتمان آن بكوشد) و اين نشان مى دهد كه يوسف نيز از خواب خود احساس خاصى داشت كه آنرا در جمع مطرح نكرد، وجـود چـنـيـن احـسـاسـى در كـودك كـم سـن و سـالى مـانـنـد يـوسـف دليل بر اين است كه او يكنوع آمادگى روحى براى كشف تعبير خواب، دارد و پدر احساس كرد با پرورش اين آمادگى او در آينده آگاهى وسيعى در اين زمينه پيدا خواهد كرد.
ديـگـر ايـنـكه ارتباط پيامبران با عالم غيب از چند طريق بوده است گاهى از طريق الهامات قـلبى، و گاه از طريق نزول فرشته وحى، و گاه از طريق خواب، گرچه يوسف در آن زمان هنوز به مقام نبوت نرسيده بود اما وقوع چنين خواب معنى دارى براى يوسف نشان مى داد كـه او در آيـنـده از ايـن طـريق با عالم غيب، ارتباط خواهد گرفت و طبعا بايد تعبير و مفهوم خواب را بداند تا بتواند چنين رابطه اى داشته باشد.
3 - از درسهائى كه اين بخش از آيات به ما مى دهد درس حفظ اسرار است، كه گاهى حتى در مـقـابـل بـرادران نـيز بايد عملى شود، هميشه در زندگى انسان اسرارى وجود دارد كه اگـر فاش شود ممكن است آينده او يا جامعهاش را به خطر اندازد، خويشتن دارى در حفظ اين اسرار يكى از نشانه هاى وسعت روح و قدرت
اراده اسـت، چـه بـسـيـارنـد افـرادى كه به خاطر ضعف در اين قسمت سرنوشت خويش و يا جـامـعه اى را به خطر افكنده اند و چه بسيار ناراحتيهائى كه در زندگى به خاطر ترك حفظ اسرار براى انسان پيش مى آيد.
در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليهمالسلام
) مى خوانيم: لا يكون المؤ من مؤ منا حتى تكون فيه ثلاث خصال سنة من ربه و سنة من نبيه (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و سـنـة مـن وليـه (عـليـهـم السـلام ) فـامـا السـنة من ربه فكتمان السر و اما السنة من نبيه فمداراة الناس و اما السنة من وليه فالصبر فى البا ساء و الضراء.
(مـؤ مـن، مـؤ مـن نـخواهد بود مگر اينكه سه خصلت داشته باشد: سنتى از پروردگار و سـنـتـى از پـيـامبر و سنتى از امام و پيشوا، اما سنت پروردگار كتمان اسرار است، اما سنت پيامبر مدارا با مردم است و اما سنت امام شكيبائى در برابر ناراحتيها و مشكلات مى باشد) (البته كتمان سر در اينجا بيشتر ناظر به كتمان اسرار ديگران است ).
و در حـديـثـى از امام صادق (عليهمالسلام
) مى خوانيم: سرك من دمك فلا يجرين من غير او داجك: (اسرار تو همچون خون تو است كه بايد تنها در عروق خودت جريان يابد).