آموزش فلسفه جلد دوم

آموزش فلسفه جلد دوم0%

آموزش فلسفه جلد دوم نویسنده:
گروه: درس ها

آموزش فلسفه جلد دوم

نویسنده: استاد محمد تقی مصباح یزدی
گروه:

مشاهدات: 16807
دانلود: 2885

توضیحات:

آموزش فلسفه جلد دوم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 43 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16807 / دانلود: 2885
اندازه اندازه اندازه
آموزش فلسفه جلد دوم

آموزش فلسفه جلد دوم

نویسنده:
فارسی

درس شصت و چهارم - توحيد افعالى

شامل:

مقدمه، توحيد در خالقيت و ربوبيت، توحيد در افاضه وجود، نفى جبر و تفويض

مقدمه

در درس گذشته توحيد بمعناى نفى شريك در وجوب وجود و نيز بمعناى نفى كثرت در درون ذات را بيان كرديم و ضمنا اشاره اى به نفى مغايرت صفات با ذات الهى نموديم و توضيح آن در بحث صفات الهى خواهد آمد اما شركى كه در ميان طوايف مختلف مشركين شايع بوده و هست شرك در خالقيت و بخصوص شرك در تدبير جهان است و مباحث گذشته براى ابطال آن كافى نيست زيرا ممكن است كسى با پذيرفتن توحيد به معناى گذشته معتقد شود كه واجب الوجود يگانه تنها يك يا چند مخلوق را آفريد و ديگر نقشى در آفرينش ساير مخلوقات و تدبير امور آنها ندارد و اين امور بوسيله كسانى انجام مى گيرد كه خودشان واجب الوجود نيستند اما در ايجاد و تدبير ساير پديده ها مستقل هستند و نيازى به خداى متعال ندارند از اين روى لازم است توحيد در خالقيت و ربوبيت بطور جداگانه مورد بحث قرار گيرد

توحيد در خالقيت و ربوبيت

فلاسفه پيشين براى اثبات توحيد در خالقيت و نفى شريك براى خداى متعال در آفرينش و اداره جهان به اين صورت استدلال مى كرده اند كه آفرينش منحصر به آفرينش مستقيم و بى واسطه نيست و خدايى كه نخستين مخلوق را مستقيما و بى واسطه مى آفريند افعال و مخلوقات او را هم با وساطت وى مى آفريند و اگر صدها واسطه هم در كار باشد باز هم همگى آنها مخلوق با واسطه خداى متعال بشمار مى روند و به تعبير فلسفى علت علت هم علت است و معلول معلول هم معلول و در واقع با اضافه كردن همين مقدمه به براهين اثبات واجب الوجود معلوليت همه جهان را نسبت به وى اثبات مى كرده اند

اما بر اساس اصول حكمت متعاليه و مخصوصا با توجه به اصل تعلقى بودن وجود معلول و عدم استقلال آن نسبت به علت هستى بخش اين مطلب تبيين روشنتر و استوارترى يافت و حاصل آن اين است كه هر چند هر علتى نسبت به معلول خودش از نوعى استقلال نسبى برخوردار است اما همگى علتها و معلولها نسبت به خداى متعال عين فقر و وابستگى و نياز هستند و هيچگونه استقلالى ندارند از اين روى خالقيت حقيقى و استقلالى منحصر به خداى متعال است و همه موجودات در همه شؤون خودشان و در همه احوال و ازمنه نيازمند به وى مى باشند و محال است كه موجودى در يكى از شؤون هستيش بى نياز از وى گردد و بتواند مستقلا كارى را انجام دهد

و اين يكى از درخشانترين و ارزشمندترين دستاوردهاى فلسفه اسلامى است كه به بركت انديشه تابناك صدر المتالهين به جهان فلسفه ارائه گرديد

همچنين فلاسفه براهين ديگرى را براى توحيد در خالقيت و ربوبيت اقامه كرده اند كه مبتنى بر مقدمات نظرى متعددى است و براى جلوگيرى از اطاله سخن از ذكر و بررسى آنها صرف نظر مى شود و تنها به برهانى كه در قرآن كريم به آن اشاره شده( لوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّـهُ لَفَسَدَتَا ) بسنده مى كنيم

اين برهان به چند صورت تقرير شده است و ذيلا تقريرى را كه روشنتر و به مفاد آيه نزديكتر بنظر مى رسد مى آوريم اين تقرير از دو مقدمه تشكيل مى شود:

١- وجود هر معلولى وابسته به علت خودش مى باشد و به ديگر سخن هر معلولى وجود خودش را با همه شؤون و متعلقاتش از علت هستى بخش خودش دريافت مى دارد و اگر احتياج به شروط و معداتى هم داشته باشد مى بايست وجود آنها هم مستند به علت هستى بخش خودش باشد بنابراين اگر دو يا چند علت هستى بخش در عرض هم فرض شوند معلول هر يك از آنها وابسته به علت خودش مى باشد و هيچگونه وابستگى به علت ديگر يا معلولهاى آن نخواهد داشت و بدين ترتيب ارتباط و وابستگى ميان معلولهاى آنها بوجود نخواهد آمد

٢- نظام اين جهان مشهود آسمانها و زمين و پديده هاى آنها نظام واحدى است كه در آن پديده هاى همزمان و ناهمزمان با يكديگر ارتباط و وابستگى دارند اما ارتباط پديده هاى همزمان همان تاثير و تاثرات على و معلولى گوناگون در ميان آنها است كه موجب تغييرات و دگرگونيهايى در آنها مى شود و به هيچ وجه قابل انكار نيست و اما ارتباط بين پديده هاى گذشته و حال و آينده به اين صورت است كه پديده هاى گذشته زمينه پيدايش پديده هاى كنونى را فراهم آورده اند و پديده هاى كنونى هم به نوبه خود زمينه پيدايش پديده هاى آينده را فراهم مى سازند و اگر روابط على و اعدادى از ميان پديده هاى جهان بر داشته شود جهانى باقى نخواهد ماند و هيچ پديده ديگرى هم بوجود نخواهد آمد چنانكه اگر ارتباط وجود انسان با هوا و نور و آب و مواد غذائى بريده شود ديگر نمى تواند به وجود خود ادامه دهد و زمينه پيدايش انسان ديگر يا پديده ديگرى را فراهم سازد

با ضميمه كردن اين دو مقدمه نتيجه گرفته مى شود كه نظام اين جهان كه شامل مجموعه پديده هاى بى شمار گذشته و حال و آينده است آفريده يك آفريدگار مى باشد و تحت تدبير حكيمانه يك پروردگار اداره مى گردد زيرا اگر يك يا چند آفريدگار ديگرى مى بود ارتباطى ميان آفريدگان بوجود نمى آمد و نظام واحدى بر آنها حكمفرما نمى شد بلكه هر آفريده اى از طرف آفريدگار خودش بوجود مى آمد و به كمك ديگر آفريدگان همان آفريدگار پرورش مى يافت و در نتيجه نظامهاى متعدد و مستقلى بوجود مى آمد و ارتباط و پيوندى بين آنها برقرار نمى شد در صورتى كه نظام موجود در جهان نظام واحد همبسته اى است و پيوند بين پديده هاى آن مشهود است

در پايان بايد اين نكته را خاطر نشان كنيم كه خالقيت و ربوبيت انفكاك ناپذيرند و پرورش و تدبير و اداره امور يك موجود جداى از آفرينش او و آفريدگان مورد نياز او نيست مثلا روزى دادن به انسان چيزى جداى از آفريدن دستگاه گوارش براى او و آفريدن مواد خوراكى در محيط زندگى او نيست و به ديگر سخن اينگونه مفاهيم از روابط آفريدگان با يكديگر انتزاع مى شود و مصداقى منحاز از آفرينش آنها ندارد بنابراين با اثبات توحيد در خالقيت توحيد در تدبير امور و ساير شؤون ربوبيت نيز ثابت مى گردد

توحيد در افاضه وجود

همچنين معناى ديگر توحيد انحصار تاثير استقلالى و افاضه وجود به ذات مقدس الهى است كه شواهد فراوانى در آيات و روايات دارد و با توجه به برهانى كه بر اساس اصول حكمت متعاليه براى توحيد در خالقيت و ربوبيت اقامه شد بخوبى اثبات مى گردد ولى در اين زمينه كژانديشيهايى وجود دارد كه بايد به آنها توجه كرد و از سقوط در دره هاى افراط و تفريط پرهيز نمود

از يك سوى گروهى از متكلمين اشاعره به استناد ظواهر دسته اى از آيات و روايات بكلى سلب تاثير از علل متوسطه نموده و اساسا منكر عليت و تاثير براى آنها شده اند و خداى متعال را فاعل بى واسطه براى هر پديده اى قلمداد كرده اند و معتقد شده اند كه عادت الهى بر اين جارى شده كه در شرايط خاصى پديده معينى را بوجود بياورد و گرنه اسباب و شرايط هيچ تاثيرى در پيدايش آن ندارند

و از سوى ديگر گروه ديگرى از متكلمين معتزله نوعى استقلال در تاثير بخصوص در مورد فاعلهاى اختيارى قائل شده اند و استناد افعال اختيارى انسان را به خداى متعال صحيح ندانسته اند و اين يكى از اصلى ترين اختلافات بين اين دو مكتب كلامى است

اما فلاسفه هر چند استناد باواسطه همه پديده ها حتى افعال اختيارى انسان را به خداى متعال صحيح مى دانستند اما اين استناد را تنها بر اساس عله العلل بودن واجب الوجود توجيه مى كردند تا اينكه صدر المتالهين تبيين صحيحى از رابطه عليت بدست داد و ثابت كرد كه علل متوسطه چون خودشان معلول خداى متعال هستند هيچگونه استقلالى ندارند و اساسا افاضه وجود بمعناى دقيق كلمه مختص به خداى متعال مى باشد و ساير علتها بمنزله مجارى فيض وجود هستند كه با اختلاف مراتبى كه دارند نقش وسايط را بين سرچشمه اصلى وجود و ديگر مخلوقات ايفاء مى كنند بنابراين معناى عبارت معروف لا مؤثر فى الوجود الا الله اين خواهد بود كه تاثير استقلالى و افاضه وجود مخصوص به خداى متعال است و اين حقيقتى است كه در لسان آيات و روايات بصورت منوط بودن همه چيز حتى افعال اختيارى انسان به اذن و مشيت و اراده و تقدير و قضاى الهى بيان شده است و در واقع اين امور نشان دهنده مراحل مختلفى است كه عقل براى استناد پديده ها به ذات مقدس الهى در نظر مى گيرد و از يك نظر مى توان اين بيانات را از قبيل تدريج در تعليم تلقى كرد زيرا فهميدن معناى دقيق توحيد افعالى براى كسانى كه ورزيدگى كافى در مسائل عقلى ندارند ميسر نيست و بهترين راه تعليم آن اين است كه در چند مرحله انجام گيرد

نفى جبر و تفويض

يكى از شبهاتى كه موجب اين شده است كه معتزله استناد افعال اختيارى انسان را به خداى متعال نفى كنند اين است كه گمان كرده اند در غير اين صورت بايد ملتزم به مجبور بودن انسان در مطلق افعالش بشويم و اين فرض علاوه بر اينكه خلاف وجدان و بداهت است جايى براى تكليف و هدايت و پاداش و كيفر باقى نمى گذارد و همه آنها محتواى خودشان را از ست خواهند داد و بدين ترتيب مساله جبر و تفويض در كلام اسلامى مطرح شده و بحثهاى فراوانى از طرفين درباره آن انجام گرفته كه بررسى همه آنها نيازمند به كتاب مستقلى است و در اينجا در حدى كه با مساله مورد بحث ارتباط پيدا مى كند به آن مى پردازيم

شبهه ياد شده را به اين صورت مى توان تقرير كرد هر فعل اختيارى فاعلى دارد كه با اراده و اختيار خودش آن را انجام مى دهد و محال است كه فعل واحد از دو فاعل سر بزند و مستند به اراده هر دو باشد اكنون اگر افعال انسان را مستند به اراده و اختيار خودش بدانيم جايى براى استناد آنها به خداى متعال باقى نمى ماند مگر از اين نظر كه خدا آفريننده انسان است و اگر او را نيافريده بود و نيروى اراده و اختيار را به او نداده بود افعال اختيارى وى هم تحقق نمى يافت ولى اگر آنها را مستند به اراده الهى بدانيم بايد استناد آنها را به اراده انسان نفى كنيم و انسان را تنها موضوعى بى اختيار براى تحقق افعال الهى بشماريم و اين همان جبر باطل و غير قابل قبول است

پاسخ اين است كه استناد فعل واحد به اراده دو فاعل در صورتى محال است كه هر دو فاعل در عرض يكديگر مؤثر در انجام آن فرض شوند و به اصطلاح فاعل جانشينى باشند اما اگر دو فاعل در طول يكديگر باشند استناد فعل به هر دوى آنها اشكالى ندارد و استناد به دو فاعل طولى تنها به اين معنى نيست كه اصل وجود فاعل بى واسطه مستند به فاعل باواسطه است بلكه علاوه بر اين تمام شؤون وجود او هم مستند به فاعل هستى بخش مى باشد و حتى در انجام كارهاى اختياريش هم بى نياز از او نمى باشد و دمادم وجود و همه شؤون وجودش را از او دريافت مى دارد و اين است معناى صحيح لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين و چنانكه قبلا يادآور شديم فهم صحيح اين معنى در سايه درك صحيح رابطه عليت و تعلقى بودن وجود معلول ميسر مى شود كه ابتكار تبيين آن از افتخارات صدر المتالهين بشمار مى رود.

خلاصه

١- فلاسفه پيشين براى اثبات توحيد در خالقيت و ربوبيت به اين صورت استدلال كرده اند كه خداى متعال علت بى واسطه براى نخستين معلول و علت باواسطه براى ساير مخلوقات است و علت باواسطه هم علت بشمار مى رود پس خداى متعال آفريدگار همه جهان مى باشد كه بعضى را بى واسطه و بعضى را باواسطه آفريده است

٢- دليل دوم اين است كه هيچ علتى بجز خداى متعال استقلال در وجود و ايجاد ندارد پس خالقيت حقيقى و استقلالى مخصوص اوست

٣- دليل سوم اين است كه نظام اين جهان كه شامل پديده هاى بى شمار گذشته و حال و آينده مى شود نظام واحد همبسته اى است و اگر جهان داراى چند آفريدگار مى بود نظامهاى متعدد و مستقلى مى داشت و مخلوقات يكى از خدايان نيازى به خداى ديگر و آفريدگار او نمى داشت

٤- ربوبيت و تدبير آفريدگان از روابط آنها با يكديگر انتزاع مى شود و مصداقى منحاز از وجود آنها ندارد از اين روى با اثبات توحيد در خالقيت توحيد در ربوبيت و تدبير جهان هم ثابت مى شود

٥- اشاعره رابطه عليت بين مخلوقات را انكار كرده همگى آنها را بى واسطه مستند به خداى متعال انگاشته اند و معتزله نوعى استقلال براى ساير فاعلها بويژه فاعلهاى اختيارى قائل شده اند و استناد افعال اختيارى انسان به خداى متعال را نفى كرده اند

٦- فلاسفه پيشين استناد پديده ها و از جمله افعال اختيارى انسان را به خداى متعال بعنوان عله العلل اثبات مى كرده اند

٧- با توجه به تعلقى بودن وجود معلول توحيد افعالى تبيين روشنتر و صحيحترى مى يابد و افعال اختيارى انسان هم از اين نظر مستند به خداى متعال خواهند بود كه افاضه وجود و تاثير استقلالى مخصوص اوست

٨- بياناتى كه در كتاب و سنت مبنى بر استناد همه پديده ها و از جمله افعال اختيارى انسان به اذن و مشيت و اراده و تقدير و قضاى الهى وارد شده ناظر به مراحل مختلفى است كه عقل براى استناد پديده ها به خداى متعال در نظر مى گيرد و در عين حال مى توان آنها را تعليم مرحله به مرحله براى توحيد افعالى تلقى كرد

٩- شبهه قائلين به تفويض اين است كه هر فعل اختيارى مستند به اراده فاعل واحدى است و اگر افعال انسان مستند به اراده الهى باشد نمى توان آنها را مستند به اراده انسان دانست و لازمه اش جبر باطل و غير قابل قبول است

١٠- پاسخ اين است كه استناد يك فعل به دو اراده در صورتى محال است كه تاثير اراده ها در عرض هم فرض شود اما با توجه به اينكه انسان مانند ديگر مخلوقات استقلالى در وجود و شؤون وجودش ندارد افعال مستند به اراده او هم در مرتبه بالاترى مستند به اراده الهى مى باشد

١- وجود هر معلولى وابسته به علت خودش مى باشد و به ديگر سخن هر معلولى وجود خودش را با همه شؤون و متعلقاتش از علت هستى بخش خودش دريافت مى دارد و اگر احتياج به شروط و معداتى هم داشته باشد مى بايست وجود آنها هم مستند به علت هستى بخش خودش باشد بنابراين اگر دو يا چند علت هستى بخش در عرض هم فرض شوند معلول هر يك از آنها وابسته به علت خودش مى باشد و هيچگونه وابستگى به علت ديگر يا معلولهاى آن نخواهد داشت و بدين ترتيب ارتباط و وابستگى ميان معلولهاى آنها بوجود نخواهد آمد

٢- نظام اين جهان مشهود آسمانها و زمين و پديده هاى آنها نظام واحدى است كه در آن پديده هاى همزمان و ناهمزمان با يكديگر ارتباط و وابستگى دارند اما ارتباط پديده هاى همزمان همان تاثير و تاثرات على و معلولى گوناگون در ميان آنها است كه موجب تغييرات و دگرگونيهايى در آنها مى شود و به هيچ وجه قابل انكار نيست و اما ارتباط بين پديده هاى گذشته و حال و آينده به اين صورت است كه پديده هاى گذشته زمينه پيدايش پديده هاى كنونى را فراهم آورده اند و پديده هاى كنونى هم به نوبه خود زمينه پيدايش پديده هاى آينده را فراهم مى سازند و اگر روابط على و اعدادى از ميان پديده هاى جهان بر داشته شود جهانى باقى نخواهد ماند و هيچ پديده ديگرى هم بوجود نخواهد آمد چنانكه اگر ارتباط وجود انسان با هوا و نور و آب و مواد غذائى بريده شود ديگر نمى تواند به وجود خود ادامه دهد و زمينه پيدايش انسان ديگر يا پديده ديگرى را فراهم سازد

با ضميمه كردن اين دو مقدمه نتيجه گرفته مى شود كه نظام اين جهان كه شامل مجموعه پديده هاى بى شمار گذشته و حال و آينده است آفريده يك آفريدگار مى باشد و تحت تدبير حكيمانه يك پروردگار اداره مى گردد زيرا اگر يك يا چند آفريدگار ديگرى مى بود ارتباطى ميان آفريدگان بوجود نمى آمد و نظام واحدى بر آنها حكمفرما نمى شد بلكه هر آفريده اى از طرف آفريدگار خودش بوجود مى آمد و به كمك ديگر آفريدگان همان آفريدگار پرورش مى يافت و در نتيجه نظامهاى متعدد و مستقلى بوجود مى آمد و ارتباط و پيوندى بين آنها برقرار نمى شد در صورتى كه نظام موجود در جهان نظام واحد همبسته اى است و پيوند بين پديده هاى آن مشهود است

در پايان بايد اين نكته را خاطر نشان كنيم كه خالقيت و ربوبيت انفكاك ناپذيرند و پرورش و تدبير و اداره امور يك موجود جداى از آفرينش او و آفريدگان مورد نياز او نيست مثلا روزى دادن به انسان چيزى جداى از آفريدن دستگاه گوارش براى او و آفريدن مواد خوراكى در محيط زندگى او نيست و به ديگر سخن اينگونه مفاهيم از روابط آفريدگان با يكديگر انتزاع مى شود و مصداقى منحاز از آفرينش آنها ندارد بنابراين با اثبات توحيد در خالقيت توحيد در تدبير امور و ساير شؤون ربوبيت نيز ثابت مى گردد

توحيد در افاضه وجود

همچنين معناى ديگر توحيد انحصار تاثير استقلالى و افاضه وجود به ذات مقدس الهى است كه شواهد فراوانى در آيات و روايات دارد و با توجه به برهانى كه بر اساس اصول حكمت متعاليه براى توحيد در خالقيت و ربوبيت اقامه شد بخوبى اثبات مى گردد ولى در اين زمينه كژانديشيهايى وجود دارد كه بايد به آنها توجه كرد و از سقوط در دره هاى افراط و تفريط پرهيز نمود

از يك سوى گروهى از متكلمين اشاعره به استناد ظواهر دسته اى از آيات و روايات بكلى سلب تاثير از علل متوسطه نموده و اساسا منكر عليت و تاثير براى آنها شده اند و خداى متعال را فاعل بى واسطه براى هر پديده اى قلمداد كرده اند و معتقد شده اند كه عادت الهى بر اين جارى شده كه در شرايط خاصى پديده معينى را بوجود بياورد و گرنه اسباب و شرايط هيچ تاثيرى در پيدايش آن ندارند

و از سوى ديگر گروه ديگرى از متكلمين معتزله نوعى استقلال در تاثير بخصوص در مورد فاعلهاى اختيارى قائل شده اند و استناد افعال اختيارى انسان را به خداى متعال صحيح ندانسته اند و اين يكى از اصلى ترين اختلافات بين اين دو مكتب كلامى است

اما فلاسفه هر چند استناد باواسطه همه پديده ها حتى افعال اختيارى انسان را به خداى متعال صحيح مى دانستند اما اين استناد را تنها بر اساس عله العلل بودن واجب الوجود توجيه مى كردند تا اينكه صدر المتالهين تبيين صحيحى از رابطه عليت بدست داد و ثابت كرد كه علل متوسطه چون خودشان معلول خداى متعال هستند هيچگونه استقلالى ندارند و اساسا افاضه وجود بمعناى دقيق كلمه مختص به خداى متعال مى باشد و ساير علتها بمنزله مجارى فيض وجود هستند كه با اختلاف مراتبى كه دارند نقش وسايط را بين سرچشمه اصلى وجود و ديگر مخلوقات ايفاء مى كنند بنابراين معناى عبارت معروف لا مؤثر فى الوجود الا الله اين خواهد بود كه تاثير استقلالى و افاضه وجود مخصوص به خداى متعال است و اين حقيقتى است كه در لسان آيات و روايات بصورت منوط بودن همه چيز حتى افعال اختيارى انسان به اذن و مشيت و اراده و تقدير و قضاى الهى بيان شده است و در واقع اين امور نشان دهنده مراحل مختلفى است كه عقل براى استناد پديده ها به ذات مقدس الهى در نظر مى گيرد و از يك نظر مى توان اين بيانات را از قبيل تدريج در تعليم تلقى كرد زيرا فهميدن معناى دقيق توحيد افعالى براى كسانى كه ورزيدگى كافى در مسائل عقلى ندارند ميسر نيست و بهترين راه تعليم آن اين است كه در چند مرحله انجام گيرد

نفى جبر و تفويض

يكى از شبهاتى كه موجب اين شده است كه معتزله استناد افعال اختيارى انسان را به خداى متعال نفى كنند اين است كه گمان كرده اند در غير اين صورت بايد ملتزم به مجبور بودن انسان در مطلق افعالش بشويم و اين فرض علاوه بر اينكه خلاف وجدان و بداهت است جايى براى تكليف و هدايت و پاداش و كيفر باقى نمى گذارد و همه آنها محتواى خودشان را از ست خواهند داد و بدين ترتيب مساله جبر و تفويض در كلام اسلامى مطرح شده و بحثهاى فراوانى از طرفين درباره آن انجام گرفته كه بررسى همه آنها نيازمند به كتاب مستقلى است و در اينجا در حدى كه با مساله مورد بحث ارتباط پيدا مى كند به آن مى پردازيم v شبهه ياد شده را به اين صورت مى توان تقرير كرد هر فعل اختيارى فاعلى دارد كه با اراده و اختيار خودش آن را انجام مى دهد و محال است كه فعل واحد از دو فاعل سر بزند و مستند به اراده هر دو باشد اكنون اگر افعال انسان را مستند به اراده و اختيار خودش بدانيم جايى براى استناد آنها به خداى متعال باقى نمى ماند مگر از اين نظر كه خدا آفريننده انسان است و اگر او را نيافريده بود و نيروى اراده و اختيار را به او نداده بود افعال اختيارى وى هم تحقق نمى يافت ولى اگر آنها را مستند به اراده الهى بدانيم بايد استناد آنها را به اراده انسان نفى كنيم و انسان را تنها موضوعى بى اختيار براى تحقق افعال الهى بشماريم و اين همان جبر باطل و غير قابل قبول است

پاسخ اين است كه استناد فعل واحد به اراده دو فاعل در صورتى محال است كه هر دو فاعل در عرض يكديگر مؤثر در انجام آن فرض شوند و به اصطلاح فاعل جانشينى باشند اما اگر دو فاعل در طول يكديگر باشند استناد فعل به هر دوى آنها اشكالى ندارد و استناد به دو فاعل طولى تنها به اين معنى نيست كه اصل وجود فاعل بى واسطه مستند به فاعل باواسطه است بلكه علاوه بر اين تمام شؤون وجود او هم مستند به فاعل هستى بخش مى باشد و حتى در انجام كارهاى اختياريش هم بى نياز از او نمى باشد و دمادم وجود و همه شؤون وجودش را از او دريافت مى دارد و اين است معناى صحيح لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين و چنانكه قبلا يادآور شديم فهم صحيح اين معنى در سايه درك صحيح رابطه عليت و تعلقى بودن وجود معلول ميسر مى شود كه ابتكار تبيين آن از افتخارات صدر المتالهين بشمار مى رود.

خلاصه

١- فلاسفه پيشين براى اثبات توحيد در خالقيت و ربوبيت به اين صورت استدلال كرده اند كه خداى متعال علت بى واسطه براى نخستين معلول و علت باواسطه براى ساير مخلوقات است و علت باواسطه هم علت بشمار مى رود پس خداى متعال آفريدگار همه جهان مى باشد كه بعضى را بى واسطه و بعضى را باواسطه آفريده است

٢- دليل دوم اين است كه هيچ علتى بجز خداى متعال استقلال در وجود و ايجاد ندارد پس خالقيت حقيقى و استقلالى مخصوص اوست

٣- دليل سوم اين است كه نظام اين جهان كه شامل پديده هاى بى شمار گذشته و حال و آينده مى شود نظام واحد همبسته اى است و اگر جهان داراى چند آفريدگار مى بود نظامهاى متعدد و مستقلى مى داشت و مخلوقات يكى از خدايان نيازى به خداى ديگر و آفريدگار او نمى داشت

٤- ربوبيت و تدبير آفريدگان از روابط آنها با يكديگر انتزاع مى شود و مصداقى منحاز از وجود آنها ندارد از اين روى با اثبات توحيد در خالقيت توحيد در ربوبيت و تدبير جهان هم ثابت مى شود

٥- اشاعره رابطه عليت بين مخلوقات را انكار كرده همگى آنها را بى واسطه مستند به خداى متعال انگاشته اند و معتزله نوعى استقلال براى ساير فاعلها بويژه فاعلهاى اختيارى قائل شده اند و استناد افعال اختيارى انسان به خداى متعال را نفى كرده اند

٦- فلاسفه پيشين استناد پديده ها و از جمله افعال اختيارى انسان را به خداى متعال بعنوان عله العلل اثبات مى كرده اند

٧- با توجه به تعلقى بودن وجود معلول توحيد افعالى تبيين روشنتر و صحيحترى مى يابد و افعال اختيارى انسان هم از اين نظر مستند به خداى متعال خواهند بود كه افاضه وجود و تاثير استقلالى مخصوص اوست

٨- بياناتى كه در كتاب و سنت مبنى بر استناد همه پديده ها و از جمله افعال اختيارى انسان به اذن و مشيت و اراده و تقدير و قضاى الهى وارد شده ناظر به مراحل مختلفى است كه عقل براى استناد پديده ها به خداى متعال در نظر مى گيرد و در عين حال مى توان آنها را تعليم مرحله به مرحله براى توحيد افعالى تلقى كرد

٩- شبهه قائلين به تفويض اين است كه هر فعل اختيارى مستند به اراده فاعل واحدى است و اگر افعال انسان مستند به اراده الهى باشد نمى توان آنها را مستند به اراده انسان دانست و لازمه اش جبر باطل و غير قابل قبول است

١٠- پاسخ اين است كه استناد يك فعل به دو اراده در صورتى محال است كه تاثير اراده ها در عرض هم فرض شود اما با توجه به اينكه انسان مانند ديگر مخلوقات استقلالى در وجود و شؤون وجودش ندارد افعال مستند به اراده او هم در مرتبه بالاترى مستند به اراده الهى مى باشد.