اسلام در یک نگاه

اسلام در یک نگاه0%

اسلام در یک نگاه نویسنده:
گروه: مجموعه عقایدی

اسلام در یک نگاه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه: مشاهدات: 4152
دانلود: 2460

توضیحات:

اسلام در یک نگاه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 57 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4152 / دانلود: 2460
اندازه اندازه اندازه
اسلام در یک نگاه

اسلام در یک نگاه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

راه‌های خداشناسی‌

برای شناخت خدا راه‌های متعدّدی وجود دارد که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می‌کنیم:

راه اوّل: مطالعه نظام آفرینش

نخستین راه خداشناسی مطالعه در نظام هستی است، بدین منظور باید به موجودات و نمودهای مختلف جهان نگاه کرده و ببینیم، آیا در چهره موجودات، آثار عقل و خردِ علّت نخستین دیده می‌شود یا آثار نبود آن؟

آیا ساختمان چشم انسان و طرز قرار گرفتن عدسی چشم، و شبکیّه، و پرده‌های مختلف آن، گواهی نمی‌دهد که سازنده چشم، از «قوانین

اسلام در یک نگاه، ص: 37

فیزیکی مربوط به انعکاس نور، عدسی‌ها و آیینه‌ها» کاملًا آگاهی داشته است؟! «آیا ترکیب خون انسان» از فلزّات و شبه فلزات کاملًا متنوع، با نسبت‌های حساب شده که کمترین تغییری در آن باعث بهم خوردن همه نظامات حیاتی خواهد شد، روشنگر این حقیقت نیست که سازنده آن از «ترکیبات شیمیایی و خواصّ هریک از فلزّات و شبه فلزّات» کاملًا آگاه بوده است؟! و آیا ساختمان سلّول‌های انسان، حیوان و گیاه با آن وضع پیچیده و اسرارآمیز و در عین حال ظریف و دقیق، گویای این واقعیّت نیست که به دست عاملی صورت گرفته که از همه قوانین مربوط به «فیزیولوژی انسانی، حیوانی و گیاهی» مطلّع بوده است؟!

«آیا منظومه شمسی» و نسبت‌های خاصّی که در میان حجم، فاصله و سرعتِ حرکت هریک از سیّارات این منظومه وجود دارد نشان نمی‌دهد که بوجود آورنده این دستگاه از تمام جزئیّات «قانون جاذبه» و اثر حرکت دورانی در ایجاد «نیروی فرار از مرکز» و مانند آن با خبر بوده است؟!

بنابراین در هریک از موجودات این جهان، از کوچکترین ذرّات یعنی اتم گرفته، تا بزرگترین کهکشان‌ها؛ نظم و دقّت حیرت‌انگیزی بکار رفته که گواه زنده اطلاع و آگاهی مبدأ نخستین از همه این قوانین و نظامات است.

چگونه می‌توان باور کرد که ما با آگاهی بر علوم و دانش‌های انسانی که چیزی جز آگاهی بر گوشه‌ای از اسرار و قوانین و نظامات جهان نیست، عالم و دانشمند شویم؛ ولی مبدأ نخستین که بوجود آورنده همه آنهاست، علم و دانشی نداشته است باشد؟!

اسلام در یک نگاه، ص: 38

چگونه می‌توان باور کرد که میلیون‌ها دانشمند که باید افکار خود را در طول هزاران سال متراکم ساخته تا دانش طب و جراحی تکامل یافته و کسی همچون «دکتر بارنارد» بتواند قلب انسانی را به انسان دیگری پیوند زند همگی دانشمند و عالم باشند ولی پیوند زننده نخستین قلب، و از آن بالاتر سازنده قلب؛ مبدئی فاقد علم و خرد باشد؟!

کوتاه سخن این که، اگر در توجیه پیوند قلبی که به وسیله دکتر بار نارد و تیم پزشکی «گرت شور» انجام شد، گفته شود که این پیوند معلول هیچ علم و دانشی نبود، بلکه آنها بدون مطالعه، دست به چنین کاری زدند، و تصادفاً این جراحّی حیرت‌انگیز به وسیله آنها انجام شد، و پیوند مزبور صورت گرفت، این تفسیر را هیچ‌کس نمی‌پذیرد، پس چگونه تفسیر پیدایش جهان با عظمت و حساب شده هستی از طریق تصادفات، حوادث اتّفاقی و علل فاقد هدف و نقشه که به مراتب از آن غیر منطقی‌تر است را می‌توان پذیرفت؟! «بنابراین تفسیر مادّی‌ها درباره پیدایش جهان و موجودات گوناگون آن، یک تفسیر غیر علمی» است.

به این ترتیب هریک از کتب علوم طبیعی ما از قبیل فیزیک، شیمی، بیولوژی، فیزیولوژی، تشریح طب، حیوان‌شناسی، گیاه‌شناسی، و مانند آنها می‌تواند به عنوان یک «کتاب خداشناسی» مورد استفاده قرار گیرد، چرا که، همه درباره اسرار و قوانین و نظامات شگرف آفرینش بحث می‌کنند که تفسیر صحیح و منطقی آنها جز با قبول اصل «خداشناسی» امکان‌پذیر نیست و این همان راهی است که قرآن مجید در بیشتر استدلالات توحیدی خود پیموده است.

بگفته دانشمند معروف فلکی و پایه‌گذار نجوم جدید:

اسلام در یک نگاه، ص: 39

«هرچه آگاهی ما بر خلقت و عظمت آسمان‌ها بیشتر باشد دینداری ما عمیق‌تر است». «1»

به این ترتیب پیوند نزدیکی میان «پیشرفت علوم» و «ایمان به خدا» وجود دارد؛ یعنی هر قدر دامنه علوم گسترده‌تر شود، ریشه‌های ایمان به یک مبدأ علم و قدرت در دلها محکم‌تر خواهد شد.

به گفته دانشمند زیست شناس معاصر و رییس آکادمی علوم فلوریدا «آلبرت وینچستر» «2»:

«هر کشف تازه‌ای که در دنیای علم به وقوع می‌پیوندد صدها مرتبه بر استواری ایمان ما می‌افزاید، و وسوسه‌های نهانی را که کم و بیش در باطن معتقدان ما وجود دارد از بین می‌برد و جای آن را به افکار عالی خداشناسی و توحید می‌بخشد».«3» راه دوّم: حرکت و تکامل از یک سو علم به ما می‌گوید: مادّه بی‌جان، میل دارد اگر ساکن است همواره به ساکن بماند، و اگر متحرّک است مسیر خود را همچنان دنبال کند، مگر این‌که یک عامل خارجی سکون اوّل، و حرکت دوّم را به هم بزند، مثلًا اگر سنگی در گوشه‌ای از فضا ساکن باشد بدون تأثیر نیروی خارجی، متحرّک نمی‌شود، و اگر متحرّک باشد، بدون تأثیر عامل بیرونی از حرکت باز نمی‌ایستد.

اسلام در یک نگاه، ص: 40

و از سوی دیگر علم به ما می‌گوید: مواد تشکیل دهنده جهان با گذشت زمان بسمت تجزیه، انحلال و تبدیل به شکل‌های ساده‌تر، می‌رود، موادّ آلی به موادّ ساده‌تر تبدیل شده، عناصر و اتم‌ها- اگر به حال خود بمانند- تجزیه شده و ستارگان فروزان رو به خاموشی می‌روند. پس در درون مادّه بی‌جانِ جهان، عاملی که آن را به سوی تکامل بشکاند دیده نمی‌شود، بلکه جهان خود به خود رو به فساد و تجزیه و متلاشی شدن می‌رود. در نتیجه باید قبول کرد که «تکامل و حیات» از خارج جهان مادّه، سرچشمه گرفته است، زیرا در درون مادّه بی‌جان، تمایلی به این موضوع دیده نمی‌شود، و چون در درون آن چنین کششی وجود ندارد، از بیرون ذات آن فراهم شده است.

یکی از فلاسفه می‌گوید:

«آیا می‌توانید درباره آن کشش حیاتی که از آمیب ساده تا وجود انسانی همچون اینشتاین و ادیسون و آناتول فرانس کشیده شده، فکر کنید، بی‌آن‌که دنیا را در کسوت خدایی ببینید»«1» معنای این سخن این است که تفسیر این کشش حیاتی و میل به تکامل بدون یک تفسیر الهی ممکن نیست.

راه سوّم: حدوث جهان‌هستی علم به ما می‌گوید: انرژی‌های موجود در جهان طبق اصل دوّم «ترمو دینامیک»، رو به خنثی شدن و یکنواختی پیش می‌روند، و روزی فرا

اسلام در یک نگاه، ص: 41

می‌رسد که همه یکسان و خنثی می‌شوند و حالت بی تفاوتی در سراسر جهان پدیدار می‌گردد؛ درست مانند ظروف بهم پیوسته مایعات که به هنگام تفاوت سطوح، شاهد حرکت و جنبش در آنها هستیم، امّا این وضع برای همیشه ادامه پیدا نمی‌کند، و دیر یا زود، وقتی که همه سطوح یکسان شدند، همه چیز خاموش، آرام و بی حرکت خواهد گردید.

طبق این اصل پیدایش جهان حتماً تاریخی دارد و اگر ازلی بود مدّتها قبل به حالت یکنواختی دچار شده، و همه چیز خنثی و هر حرکتی خاموش می‌شد.

بنابراین باید قبول کنیم که جهان مادّه حادث است نمی‌تواند ازلی باشد.

اکنون این سخن پیش می‌آید که حدوث نخستین، و بر هم خوردن بی‌تفاوتی روز اوّل، که مبدأ پیدایش این همه نمودها شده چه بوده است؟ «انفجار نخستین» و یا به عبارت دیگر انفجاری که در اتم‌های یکنواخت مادّه اولّی روی داده از چه عاملی سرچشمه گرفته؟ این انفجار در حالت «بی‌تفاوت کامل» چگونه ممکن است خود به خود بوجود آمده باشد؟!

پس باید اعتراف کرد که عاملی از خارج، سرچشمه به هم خوردن بی‌تفاوتی نخستین، و ایجاد موج، در عالم یکنواخت مادّه بی‌جان و سپس پیدایش انرژی‌ها و نمودهای مختلف جهان شده است، و مادّه تنها نمی‌تواند عامل پیدایش نمودهای این جهان باشد. بلکه به یک عامل ما فوق طبیعی نیاز دارد که ما نامش را «خدا» می‌گذاریم.

اسلام در یک نگاه، ص: 42

دلایل سه گانه فوق که- یکی از طریق مطالعه «نظام جهان هستی» و دیگری از طریق «حرکت و تکامل»؛ و سوّمی از طریق «حدوث جهان هستی»- برای اثبات وجود خدا ذکر شد، هریک موضوع کتابهای مشروحی‌است که توسط فلاسفه الهی و خداشناس تألیف شده، و آنچه ما در بالا آوردیم خلاصه و چکیده آنهاست.

خداشناسی در قرآن‌

آیات فراوانی از کتاب آسمانی ما قرآن مجید، به تقویت روح ایمان و خداشناسی اختصاص دارد و همواره روی استدلالات زنده علمی تکیه کرده است. قرآن در بیشتر آیات توحید، به طریق اوّل (مطالعه نظام آفرینش) اشاره کرده و همگان را به مطالعه این نظام شگفت‌انگیز دعوت می‌نماید؛ در این راستا گاهی به اسرار آفرینش آسمانها اشاره کرده و می‌فرماید:

«انَّ فِی خَلْقِ السَّمَواتِ وَ الْارْضِ وَ اخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ لَأَیَاتٍ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ؛ در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد (منظّم) شب و روز، نشانه‌های روشنی برای اندیشمندان و صاحب نظران است».«1»

و گامی به راه‌های دیگر اشاره کرده، و از زبان ابراهیم، قهرمان توحید چنین می‌گوید:

«رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِ وَ یُمِیتُ؛ پروردگار من آن کسی است که زندگی و مرگ از اوست». «2»

اسلام در یک نگاه، ص: 43

در این‌جا به مسئله زندگی و مرگ و دلالت آن بر وجود آفریدگار اشاره شده و این در حقیقت همان راه دوّمی (وکت و تکامل) است که سابقاً اشاره شد.

در قرآن مجید صدها آیه در زمینه توحید و خداشناسی وجود دارد که در آنها ریزه کاری‌های جالب آفرینش، و عظمت این دستگاه، مورد توجّه قرار گرفته است. بررسی این آیات کتاب مستقلّی را می‌طلبد که اسرار علوم طبیعی و قرآن در آن به هم آمیخته و بحث شیرینی را بوجود می‌آورد.

بی خدایی وجود ندارد

با توجّه به استدلالات علمی گذشته، برای اثبات وجود خدا ممکن است این پرسش پیش آید که چرا بسیاری از دانشمندان و بنیان‌گذاران علوم طبیعی، راه انکار را پیموده‌اند؟

پاسخ این پرسش چندان مشکل نیست، چرا که کمتر دانشمندی را می‌توان یافت که در اعماق سخنان خود، به وجود یک عقل کل و یک مبدأ علم و قدرت معتقد نباشد، اگر چه در نام‌گذاری و تعبیر از آن، الفاظی غیر از «خدا» و «اللَّه» را بکار برد.

به گفته «فلیسبن شاله» فیلسوف معروف:

«هیچ بی‌خدایی وجود ندارد، هرکس به طرزی به او می‌اندیشد و هرکس به گونه‌ای او را درک می‌کند».«1»

اسلام در یک نگاه، ص: 44

کسی که به هنگام بحث درباره ساختمان قلب می‌گوید «طبیعت، برای این منظور در میان بطنها، و دهلیزهای قلب، دریچه‌ای قرار داده تا خون از بطنها به دهلیزها باز نگردد و جریان آن به هم نخورد» و به این ترتیب برای طبیعت «هدف، قصد، برنامه و عقل» قائل می‌شود، آیا می‌توان گفت منظورش از کلمه «طبیعت» عوامل فاقد شعور و ارزش است؟! یا باید گفت منظور او «خدا» است، اگر چه کلمه طبیعت را به جای آن به کار برده است.

نظیر این تعبیرات را، که همه گواه بر ایمان به وجود یک عقل کل است، در کلمات غالب دانشمندان مادّی می‌یابیم که برای طبیعت، هدف، برنامه، اراده و قصد را قائل شده‌اند، و اینها همه گواه بر این است که منظورشان از کلمه «طبیعت»، عوامل فاقد شعور و قصد نیست، بلکه آنها در واقع نام طبیعت را بر «خدا» نهاده‌اند.

صفات خدا

به همان اندازه که خداشناسی و اثبات وجود خدا، روشن و آسان است، پی بردن به صفات و کنه ذات او مشکل و پیچیده است. زیرا قبل از هر چیز، باید بدانیم که او وجودی ازلی و ابدی بوده و از نظر علم، قدرت، زمان و مکان بی نهایت است، در حالی که هستی، قدرت و علم ما، هر قدر زیاد و وسیع هم باشد محدود و متناهی است. بنابراین وجود محدود و متناهی چگونه می‌تواند هستی «نامحدود و غیر متناهی» را بطور کامل درک کرده و به کنه ذات او پی برد؟!

به عنوان مثال جوجه‌ای که در درون پوسته محدود تخم پرورش

اسلام در یک نگاه، ص: 45

یافته، و یا جنینی که در رحم مادر قرار دارد، آیا می‌تواند از آنچه در اعماق فضای بیکران و در دل کهکشان‌ها روی می‌دهد آگاه باشد، و این رویدادها را آن چنان که هست درک کند؟ به یقین تصوّر این امور، برای آن غیر ممکن است.

این سخن به این معنا نیست که ما نمی‌توانیم صفات خدا را به اندازه توانایی فکر قدرت عقل و اندیشه خود دریابیم؛ بلکه ما از مطالعه نمودها و پدیده‌های این جهان به خوبی درمی‌یابیم که او:

«عالم است»، زیرا تنوع شگفت‌انگیز و فوق‌العاده در حیات و زندگی موجودات زمین و آسمانها نشانه علم و توانایی او بر همه چیز است.

«حیّ» است، زیرا حیات به معنای واقعی، چیزی جز مجموعه علم و قدرت نیست، و خداوند هم عالم است و هم قادر، بنابراین او «زنده» است.

«مرید و مدرک» است یعنی دارای «اراده» و «ادراک» است «به همان دلیل سابق».

«بصیر و سمیع» است، یعنی همه چیز را «می‌بیند و هر صدایی را می‌شنود»، چرا که او محیط و آگاه بر همه چیز است.

«ازلی و ابدی» است، یعنی، همیشه بوده و همواره خواهد بود.

اینها قسمتی از صفات اوست که «صفات ثبوتیّه» نامیده می‌شود، یعنی صفاتی که جنبه اثباتی داشته و در ذات او هست.

از طرفی:

چون هستی او از هر نظر بی‌نهایت و کامل است. «جهل، عجز، نیاز و نقص» در وجود او راه ندارد، چون هستی او از هر نظر بی‌نهایت و کامل است.

اسلام در یک نگاه، ص: 46

«شریک و شبیه» ندارد، زیرا فرض دو وجود بی‌نهایت از تمام جهات، ممکن نیست، و اگر دو وجود فرض کنیم، حتماً هر دو محدود خواهند بود، چرا که هر کدام فاقد هستی دیگری است.«1»

«جسم» ندارد، زیرا همه اجسام محدودند، و روزی متلاشی شده و اتم‌های آنها تجزیه گردیده و سازمان آنها در هم می‌ریزد، بنابراین یک وجود ازلی و ابدی نمی‌تواند جسم باشد، چرا که جسم در معرض زوال، تجزیه و همه‌گونه دگرگونی است.

اینها را «صفات سلبیّه» می‌نامند، زیرا در ذات پاک خدا راه ندارد.

توحید زیر بنای تعلیمات دینی‌

مسأله توحید و یگانگی در اسلام اهمّیّت فوق‌العاده‌ای دارد، و در واقع در همه عقاید و تعلیمات اسلامی، به نحوی گنجانده شده است:

1- در تعلیمات اسلام نه تنها هرگونه اعتقاد به «شرک (بت پرستی)، ثنویت» (دو گانه پرستی)، تثلیث (سه گانه پرستی) و مانند آن طرد شده، بلکه ذات خداوند را حقیقت واحد و خالی از هرگونه «اجزای ترکیبی» (هستی مطلق و بی‌انتها) معرفی می‌کند، بنابراین نه او «مانند» دارد و نه «اجزاء»، این مرحله را «توحید ذات» می‌نامند.

2- صفات متعدّدی از قبیل «علم»، «قدرت»، «ازلیّت» و «ابدیّت» که برای ذات خدا ذکر می‌کنیم همه به یک چیز باز گشته و عین ذات

اسلام در یک نگاه، ص: 47

اوست، چرا که او هستی بی‌نهایت است و هستی بی‌نهایت یک حقیقت بیش نیست و همه کمالات و صفات کمال را در بر دارد، این مرحله را «توحید صفات» می‌نامند.

3- براساس تعلیمات اسلام، پرستش، عبادت و بندگی مخصوص ذات یکتای خداست و غیر او را نمی‌توان پرستید، نه خورشید و نه ستارگان و نه افراد بشر، چرا که همه «مخلوق» و «آفریده» اند و نیازمند به او هستند، پس تنها او شایسته عبادت، است. این مرحله را «توحید عبادت» می‌نامند.

4- براساس یک مطالعه دقیق، همه کارها و قدرت‌ها در جهان به خداوند باز می‌گردد، چرا که او آفریننده و خالق اصلی و سرچشمه همه قدرت‌هاست، و اگر ما کاری انجام می‌دهیم نیروی لازم برای انجام آن را، او به ما داده است، طبق این نظر می‌توان گفت: همه کارها به کمک او و از اوست، و هیچ‌کس قدرت مستقلّی در برابر قدرت بی‌پایان او ندارد. این مرحه را «توحید افعال» می‌گویند.

امّا باید دانست که نفوذ اراده و قدرت او در همه کارها مانع از اختیار و مسؤولیّت ما در برابر کارهایمان نیست، چرا که او «آزادی اراده به ما عطا کرده»، و خواسته است که ما آزاد بوده و آزاد بیندیشیم و راه خود را به سوی زندگی بهتر در این جهان و جهان دیگر «آزادانه» انتخاب کنیم. او به ما محبّت کرده و همه وسایل لازم برای رسیدن به این هدف را در اختیار ما قرار داده است.

انسان و آزادی اراده‌

انسان در کارهای خود مجبور نبوده، بلکه دارای «اختیار و آزادی اراده» است. آزادی اراده موهبتی است که خداوند به ما عطا کرده، و به خاطر داشتن آن در برابر کارهایمان مسؤول هستیم.

دلیل بارز این موضوع، این است که افراد مقصّر را به خاطر تخلّف‌هایی که کرده‌اند ملامت کرده و از متجاوزان و خائنان به دادگاه شکایت می‌نماییم و آنها را «محاکمه» کرده و به کیفر اعمالشان می‌رسانیم؛ حتّی آنها که مدعّی جبرند و انسان را در اعمال خود مجبور می‌دانند در عمل همه این کارها را در مورد مقصّران و متجاوزان انجام می‌دهند.

اگر انسان در اعمال خود مجبور است (مجبور در برابر یک اراده ازلی، و یا مجبور در برابر ساختمان خاصّ روحی، جسمی و محیط تربیتی خود) محاکمه، کیفر، دادگاه و ملامت معنا ندارد، نه نیکوکار وظیفه شناس در خور تقدیر است و نه بد کار شایسته ملامت، محاکمه و کیفر، زیرا همه در کار خود مجبورند و محاکمه چنین کسانی از عدالت دور است. بنابر شیوه عمل روزانه ما و همه متفکّران و عقلای جهان، گواه بر اختیار و آزادی اراده همه انسان‌ها و «ابطال عقیده جبر است».

خدا موهبت آزادی را به ما داده است، ولی ما موظّفیم از این آزادی سوءِ استفاده نکرده و نیروی خود را در راه سعادت خود و اجتماع بسیج کنیم.

ما هیچ‌گاه به نام آزادی فکر یا آزادی عمل، مجاز نیستیم به دنبال هر مکتب و فکر نادرستی گام برداشته و یا هر کار خلافی را مرتکب شویم، چرا که این آزادی نیست، بلکه هرج و مرج و بی‌بند و باری است.

2 معاد رستاخیز

اشاره

تصوّر این‌که انسان با مرگ همه چیز خود را از دست داده و به کلی محو و نابود شود، نه تنها وحشتناک است، بلکه عجیب و غیر منطقی هم به نظر می‌رسد. به خصوص پس از قبول اصل توحید و خداشناسی، چنین امری نادرست و نامفهوم است.

آیا تمامی قوانین پیچیده رشد و تکامل انسان، برای این است که موجودات ساده و بی‌ارزش تک‌یاخته‌ای را به انسان متفکّر و عاقل تبدیل‌کرده و، سپس این جامعه انسانی را از هم متلاشی و معدوم سازد تا تمام آثار حیات و تمدّن محو و نابود گردد؟!

به راستی این موضوع باور کردنی و عاقلانه نبوده، و با علم، حکمت و تدبیر آفریدگار، سازگار نمی‌باشد، و مانند این است که شخصی هوس بازی کارخانه عظیمی را با دقّت، ظرافت و عظمت هرچه بیشتر ساخته و، سپس با چند دینامیت آن را منفجر و از هم متلاشی سازد.

آیا منطقی‌تر نیست که قبول کنیم زندگی و بقا به صورت دیگری

اسلام در یک نگاه، ص: 50

پس از مرگ ادامه دارد، و این سلسله تکامل از هم گسسته نمی‌شود؟

در زندگی ما در این جهان در حقیقت همچون زندگی «جنین» است که پس از قبول یک سلسله تکامل‌ها، به محیط وسیع‌تر و کامل‌تری که حتّی تصوّرش هم برای جنین (اگر شعور کافی می‌داشت) ممکن نبود، انتقال می‌یابد. اگر زندگی انسان منحصر به دوران جنینی بود و همه جنین‌ها پس از تولّد بلافاصله می‌مردند، آیا این زندگی، غیر منطقی و نامعقول نبود؟

بنابراین زندگی انسان در این جهان، پیمودن جادّه‌های پر پیچ و خم و صعب العبور تکامل جسمی، فکری و اخلاقی مقدّمه و سرآغازی برای زندگی عالی‌تر و وسیع‌تر در جهانی دیگر است که نسبت آن به زندگی این جهان، همانند زندگی این جهان است نسبت به زندگی «جنینی».

به همین دلیل، خداپرستان جهان عقیده دارند که انسان با مردن نابود نمی‌گردد، بلکه به جهان دیگری منتقل می‌گردد، که تصوّر تمام جزئیات و خصوصیّاتش برای ما که در چهار دیوار این جهان محصور هستیم، ممکن نیست ولی این قدر می‌دانیم که با ترک این جهان، زندگی پایان نمی‌یابد و جهان دیگری وجود دارد.

ملاحظه قوانین جهان آفرینش، و دستگاه‌هایی که «انسان را به سوی تکامل پیش می‌برد»، و این همه حکمت و عظمت که در این جهان به چشم می‌خورد، دلیل بارزی برای این حقیقت است.

قرآن مجید می‌فرماید:«افَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَاتُرْجَعُونَ ؛ آیا تصور می‌کنید شما را بیهوده آفریدیم و پس از مرگ فانی می‌شوید وبه سوی ما باز نمی‌گردید؟».«1»

و نیز می‌فرماید: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْاولَی فَلَوْلَا تَذَکَّرُونَ ؛ شما زندگی این جهان را دیدید و شناختید، چگونه از آن پی به وجود جهان دیگر نمی‌برید؟»«2» ، یعنی مطالعه این جهان و قوانین مربوط به تکامل انسان، نشانه این است که جهانی دیگر در پیش رو داریم که این رشته تکامل در آن همچنان ادامه یافته و قطع نمی‌گردد.

قوانین علمی و رستاخیز

امروزه علوم با اکتشافات خود، گام‌های تازه و بلندی به سوی معاد و رستاخیز برداشته است و با بیان اصل «بقای مادّه و انرژی» رستاخیز و بازگشت به زندگی جدید را که در گذشته از نظر ظاهربینان محال و غیر ممکن جلوه می‌کرد، ممکن و منطقی نشان می‌دهد.

اصل بقای مادّه که نخستین بار توسّط «لاوازیه» کشف شد، مسأله فنای مطلق را از محیط علم بیرون راند، و تصریح کرد که ذرات وجود انسان، هر قدر متلاشی و پراکنده گردد باز هم در دل این جهان وجود دارد، و ممکن است روزی همه آنها جمع‌آوری گردد. این نخستین گام به سوی امکان تجدید حیات انسان و بازگشت او به زندگی است.

این قانون که با کشف اجسام «رادیو اکتیو» به وسیله «مادام کوری» تکمیل شد و به صورت قانون بقای «ماده- انرژی» در آمد، نشان می‌دهد که نه تنها موادّ این جهان بلکه انرژی‌های آن هم باقی و ثابت

اسلام در یک نگاه، ص: 52

است و حتّی دو گانگی که در سابق میان «مادّه و انرژی»، تصوّر می‌رفت وجود نداشته، و هر دو قابل تبدیل به یکدیگرند.

به عنوان مثال، امواج صوتی ما هرگز نابود نمی‌شود و آثار آن در هوا و اشیایی که پیرامون ماست همواره باقی می‌ماند، و تنها تغییر شکل می‌دهد، همچنین است سایر کارهای ما، بنابراین باید قبول کنیم، افکار، اعمال، و همه حرکات ما، که نتیجه تبدیل انرژی‌های مختلف وجود ماست در این جهان باقی می‌ماند. و این گام دیگری به سوی رستاخیز و مشاهده نتایج اعمال، بلکه مشاهده خود اعمال است.

نتیجه این که با پیشرفت علوم، مسأله رستاخیز از آن پیچیدگی که در گذشته داشته، خارج شده و به صورت مسأله مفهومی در آمده و بطور کامل از نظر علمی مورد قبول واقع شده است.

ایمان به رستاخیز و تربیت انسان‌

گذشته از این‌که ایمان به رستاخیز معمّای زندگی و مرگ را به صورت منطقی تفسیر و حل می‌کند، آثار گوناگونی در زندگی انسانها دارد که از همه مهم‌تر دو اثر زیر است:

1- چهره مرگ همواره یک چهره آزار دهنده برای بشر بوده، و تفکّر و اندیشه درباره آن، راحتی و آرامش روح و جان انسان را بر هم می‌زند، و افق زندگی را تاریک و به کلی دگرگون می‌گرداند.

با قبول زندگی پس از مرگ و رستاخیز، آن هم در جهانی با عظمت و وسیع که همه مواهب حیات را در سطح عالی و جاودانی دارد، دیگر مرگ آن چهره عبوس و آزار دهنده را ندارد، دیگر مشاهده مظاهر مرگ

اسلام در یک نگاه، ص: 53

یا پیری، آرامش روح و جان آدمی را بر هم نمی‌زند، دیگر اضطراب دائمی و نگرانی همیشگی که بر اثر تصوّر مرگ، ماتریالیست‌ها را آزار می‌دهد، ما را ناراحت نمی‌سازد و به این طریق زندگی آرام‌تر و مطمئن‌تری خواهیم داشت.

معتقدان به معاد هنگام لزوم، از فداکاری و شهادت در راه هدف‌های مقدّس، به عنوان دریچه‌ای به جهانی وسیع‌تر و عالی‌تر، استقبال می‌کنند.

2- توجه به این حقیقت که آثار اعمال و افکار انسان باقی مانده و در جهان دیگر پس از رشد و نمود با مقیاس بزرگتری به سوی او باز می‌گردد، و نیکی‌ها و بدی‌ها به طور دقیق محاسبه شده، و کیفر و پاداش قطعی خواهد داشت به یقین، در اعمال و رفتار انسان اثر می‌بخشد.

این عقیده، سرچشمه‌ای برای جوشش افکار خیر خواهانه، و محیط مساعدی برای پرورش اعمال صالح، در وجود انسان به وجود آورده و روی طغیان غرائز و احساسات اثر می‌گذارد، و به نسبت قدرت این عقیده، انسان را در برابر سرکشی‌ها کنترل می‌نماید.

استقلال و بقای روح‌

گرچه ماتریالیست‌ها می‌کوشند فکر، ادراک، روح و پدیده‌های روانی را از خواصّ «فیزیک و شیمیایی» مادّه مغزی و سلسله اعصاب معرفی کنند و در نتیجه آن را مادّی بدانند، ولی عجز تفسیرهای مادّی از «روح و پدیده‌های روانی» نشانه روشنی بر استقلال و عدم مادّیت روح آدمی است، زیرا در پدیده‌های روحی مانند تفکّر، تصوّر و حافظه

اسلام در یک نگاه، ص: 54

آثاری می‌بینیم که از خواصّ عمومی مادّه نیست از جمله:

1- ما می‌توانیم سیّارات عظیم، کهکشان‌ها، منظومه‌های آسمانی، و یا کوه‌ها، بیابان‌ها و دریاهای پهناور زمین را درست با همان عظمتی که در خارج دارند در فکر خود ترسیم و مجسّم کنیم، در این حالت صورتی بزرگ به بزرگی آسمانها و زمین در ذهن ما نقش می‌بندد، و ما این نقشها و صورتهای ذهنی عظیم را در درون وجود خود می‌یابیم.

اکنون این سؤال پیش می‌آید که محلّ این صورتها و نقشها کجاست؟

نقشه‌های با عظمت ذهنی ما میلیاردها مرتبه از مغز ما بزرگتر است و سلول‌های مغزی و خواصّ آن نمی‌تواند محلّی برای ترسیم این نقش‌ها باشد، مانند این است که بخواهیم نقشه کشور ایران را با همان مقیاس واقعی و عینی روی صفحه کاغذی ترسیم کنیم.

بنابراین باید به نیرویی ماورای مادّه و نیروهای جسمانی عقیده داشته باشیم تا بتوانیم این پدیده را تفسیر کنیم و گرفتار مشکل «عدم انطباق بزرگ بر کوچک» نگردیم، یعنی یک نیروی غیر مادّی را بپذیریم تا بتوانیم بوسیله آن، این نقشه‌ها و صورت‌های عظیم را دریابیم.

2- یکی از خواصّ عمومی مادّه «تغییر و تحوّل دائمی و فرسودگی» است که با گذشت زمان صورت می‌گیرد، در حالی‌که تصّورات ذهنی ما وضع ثابتی دارند، و با گذشت زمان، دگرگون یا فرسوده نمی‌شوند. به طور مثال اگر دوست جوان خود را، چند سال پیش در مجلسی دیده باشیم، پس از پنجاه سال دیگر هنگامی‌که به یاد آن جلسه می‌افتیم، همان نقشه و صورت ذهنی بدون کوچکترین تغییر، فرسودگی و دگرگونی که در

اسلام در یک نگاه، ص: 55

حافظه ما باقی مانده در ذهن ما حاضر می‌شود. این امر نشان می‌دهد که صورت‌های ذهنی، از خواصّ عمومی مادّه برکنارند و نمی‌توانند مادّی باشند، زیرا همواره وضع آنها ثابت است.

عدم انطباق کوچک بر بزرگ و عدم دگرگونی صورت‌های ذهنی، دو دلیل از دلایل فلاسفه الهی بر تجرّد و استقلال روح آدمی می‌باشد.

(دلایل دیگر را می‌توانید در کتب فلسفه مطالعه نمایید).

از آنچه گفته شد می‌توانیم چنین نتیجه بگیریم که چون روح و پدیده‌های روحی دارای خواصّ عمومی مادّه نیستند، با مرگ جسم از میان نمی‌روند و پس از جدایی از تن، همچنان به حیات خود ادامه خواهند داد. این موضوع یکی از پایه‌های اثبات امکان معاد و رستاخیز است، اگر چه بدون آن نیز، با دلایلی که در گذشته به آن اشاره شد، می‌توان مسأله رستاخیز و معاد را اثبات نمود.

اسلام در یک نگاه، ص: 57

3 نبوّت‌

اشاره

می‌دانیم آفرینش انسان به خاطر نیاز آفریدگار نبوده، زیرا او از هر نظر بی‌نیاز است، بلکه «به خاطر تکمیل و تکامل خود انسان بوده» که با پیمودن «راه تکامل» شایستگی بیشتری برای زندگی عالی‌تر از نظر معنوی و مادّی پیدا کند. بدیهی است پیمودن این راه، نیاز به رهبرانی دارد که با دانش و تقوای فوق‌العاده خود بتوانند، راهنما و سرمشق مؤثّری برای همگان باشند، زیرا علوم و دانش‌های ما محدود است، و بسیار اتّفاق می‌افتد که در تشخیص راه سعادت و آنچه به نفع ماست، گرفتار اشتباهاتی می‌شویم بنابراین باید کسانی باشند که با ارتباط با جهان ماورای طبیعت، این راه را به درستی، و بدون اشتباه بیابند، و به ما نشان دهند. ما این افراد را «پیامبران» و ارتباط مرموز آنها را با جهان ماورای طبیعت «وحی» می‌نامیم.

عصمت پیامبران‌

پیامبران چون در رهبری خود لازم است از هر نظر، مورد اعتماد باشند، باید مرتکب هیچ‌گونه اشتباه، خطا و گناه نشوند، یعنی باید از حیث اشتباه و گناه از طرف خداوند مصونیّت داشته باشند، چرا که در غیر این صورت نمی‌توانند صددرصد مورد اعتماد باشند، بلکه احتمال اشتباه یا گناه درباره آنان، پایه‌های اعتماد را متزلزل ساخته، و نمی‌توانند سرمشق خوبی برای همگان باشند تا رفتار، گفتار و افکار آنها مورد اقتباس قرار گیرد.

این مصونیّت از اشتباه و گناه را «عصمت» می‌گوییم و کسانی که دارای این صفت هستند «معصوم» می‌نامیم.

هدف پیامبران‌

برنامه پیامبران، تعلیم و تربیت انسان، و تحکیم پایه‌های عدالت اجتماعی و مبارزه با هرگونه خرافه و انحراف از توحید، حق و عدالت، و هرگونه فساد و تبعیض نارواست.

قرآن می‌فرماید:«لَقَدْ ارْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِنَاتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزَان لِیَقُومَ الَّناسُ بِالْقِسْط؛ ما پیامبران خود را با دلایل آشکار و کتب آسمانی و قوانین لازم فرستادیم تا مردم جهان را به عدل و داد، رهبری کنند».«1»

و در مورد پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله می‌فرماید:

اسلام در یک نگاه، ص: 59

«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأُمِّیّنَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِیّهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِن کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبینٍ ؛ او خدایی است که از میان مردم درس نخوانده پیامبری را برانگیخت تا سخنان خدا را بر آنها بخواند و آنها را پاکیزه کند و علم و دانش بیاموزد، اگر چه پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند».«1»

این است هدف عالی پیامبران و آنچه به خاطر آن فرستاده شده‌اند.