آيه (4) تا (7) و ترجمه
(
و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم فيضل الله من يشاء و يهدى من يشاء و هو العزيز الحكيم
)
(4)(
و لقد ارسلنا موسى بايتنا ان اخرج قومك من الظلمت الى النور و ذكرهم بايئم الله ان فى ذلك لايت لكل صبار شكور
)
(5)(
و اذ قال موسى لقومه اذكروا نعمة الله عليكم اذ انجئكم من أل فرعون يسومونكم سوء العذاب و يذبحون ابنأكم و يستحيون نساءكم و فى ذلكم بلاء من ربكم عظيم
)
(6)(
و اذ تاذن ربكم لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد
)
(7)
ترجمه:
4 - ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به زبان قومش تا (حقايق را) براى آنها آشكار سازد، سپس خدا هر كس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت مى كند، و او توانا و حكيم است.
5 - ما موسى را با آيات خود فرستاديم (و دستور داديم ) قوم خود را از ظلمات به نور بيرون آر، و ايام الله را به آنها متذكر شو، در اين، نشانه هائى است براى هر صبر كننده شكرگزار.
6 - و بخاطر بياور هنگامى را كه موسى به قومش گفت نعمت خدا را بر خود به ياد داشته باشيد، زمانى كه شما را از (چنگال ) آل فرعون رهائى بخشيد، همانها كه شما را به بدترين وجهى عذاب مى كردند و پسرانتان را سر مى بريدند و زنانتان را (براى خدمتكارى ) زنده مى گذاشتند، و در اين، آزمايش بزرگى از طرف پروردگارتان بود.
7 - (همچنين ) بخاطر بياوريد هنگامى را كه پروردگارتان اعلام داشت كه اگر شكر گزارى كنيد (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر كفران كنيد مجازاتم شديد است!.
تفسير:
روزهاى حساس زندگى
در آيات گذشته سخن از قرآن مجيد و اثرات حياتبخش آن بود، در نخستين آيه مورد بحث نيز همين موضوع در بعد خاصى تعقيب شده و آن وحدت لسان پيامبران و كتب آسمانى آنها با زبان نخستين قومى است كه مبعوث به سوى آنها شده اند.
مى فرمايد: ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به زبان قوم خودش(
و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه
)
.
زيرا پيامبران در درجه اول با قوم خود، همان ملتى كه از ميان آنها برخاسته اند، تماس داشتند و نخستين شعاع وحى وسيله پيامبران بر آنها مى تابيد، و نخستين ياران و ياوران آنها از ميان آنان برگزيده مى شدند، بنابراين پيامبر بايد به زبان آنها و لغت آنها سخن بگويد تا حقايق را به روشنى براى آنان آشكار سازد (ليبين لهم ).
در حقيقت در اين جمله اشاره اى به اين نكته نيز هست كه دعوت پيامبران معمولا از طريق يك اثر مرموز و ناشناخته در قلوب پيروانشان منعكس نمى شد، بلكه از طريق تبيين و روشنگرى و تعليم و تربيت با همان زبان معمولى و رائج صورت مى گرفته است.
سپس اضافه مى كند بعد از تبيين دعوت الهى براى آنها خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى كند و هر كس را بخواهد هدايت مى نمايد(
فيضل الله من يشاء و يهدى من يشاء
)
.
اشاره به اينكه هدايت و ضلالت در نهايت امر، كار پيامبران نيست، كار آنها ابلاغ و تبيين است، اين خدا است كه راهنمائى و هدايت واقعى بندگانش را در دست دارد.
ولى براى اينكه تصور نشود معنى اين سخن جبر و الزام و سلب آزادى بشر است، بلافاصله اضافه مى كند: او عزيز حكيم است(
و هو العزيز الحكيم
)
به مقتضاى عزت و قدرتش، بر هر چيز تواناست، و هيچكس را تاب مقاومت در برابر اراده او نيست، اما به مقتضاى حكمتش بى جهت و بى دليل كسى را هدايت و يا كسى را گمراه نمى سازد، بلكه گامهاى نخستين با نهايت آزادى اراده در راه سير الى الله از ناحيه بندگان برداشته مى شود و سپس نور هدايت و فيض حق بر قلب آنها مى تابد همانگونه كه در سوره عنكبوت آيه 69 كه(
و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا
)
: (آنها كه در راه ما مجاهده كردند بطور قطع آنها را هدايت به راههاى خويش خواهيم كرد).
همچنين آنها كه با لجاجت و تعصب و دشمنى با حق و غوطه ور شدن در شهوات و آلوده شدن به ظلم و ستم، شايستگى هدايت را از خود سلب كرده اند، از فيض هدايت محروم، و در وادى ضلالت، گمراه مى شوند، همانگونه كه مى فرمايد:(
كذلك يضل الله من هو مسرف مرتاب
)
: (اين چنين خداوند گمراه مى كند هر اسرافكار آلوده به شك و ترديد را) (غافر - 34).
و نيز مى فرمايد:(
و ما يضل به الا الفاسقين
)
: (خداوند با آن گمراه نمى كند مگر فاسقين را) (بقره - 26).
و نيز مى فرمايد:(
و يضل الله الظالمين
)
: (خداوند ستمگران را گمراه مى سازد) (ابراهيم - 27).
و به اين ترتيب سرچشمه هدايت و ضلالت بدست خود ماست.
در آيه بعد به يكى از نمونه هاى ارسال پيامبران در مقابل طاغوتهاى عصر خود به منظور خارج كردن آنان از ظلمتها به نور اشاره كرده مى فرمايد: ما موسى را با آيات خود (معجزات گوناگون ) فرستاديم و به او فرمان داديم كه قوم خودت را از ظلمات به نور هدايت كن(
و لقد ارسلنا موسى باياتنا ان اخرج قومك من الظلمات الى النور
)
.
همانگونه كه در نخستين آيه اين سوره خوانديم برنامه پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نيز در بيرون آوردن مردم از ظلمات به سوى نور خلاصه مى شد و اين نشان مى دهد كه اين همه پيامبران و انبياى الهى بلكه همه رهبران معنوى انسانها است، مگر بديها، زشتيها، گمراهيها، انحرافها، ظلم و ستمها، استثمارها، ذلتها و زبونيها، فساد و آلودگيها چيزى جز ظلمت و تاريكى هست؟ و مگر ايمان و توحيد، پاكى و تقوا، آزادگى و استقلال سربلندى و عزت چيزى جز نور و روشنائى مى باشد، بنابراين درست قدر مشترك و جامع ميان همه دعوتهاى رهبران الهى است.
سپس به يكى از ماموريتهاى بزرگ موسى اشاره كرده، مى فرمايد: (تو موظفى كه ايام الهى و روزهاى خدا را بياد قوم خود بياورى )(
و ذكرهم بايام الله
)
.
مسلما همه روزها، ايام الهى است، همانگونه كه همه مكانها متعلق به خدا است، اگر نقطه خاصى بنام بيت الله (خانه خدا) ناميده شد دليل بر ويژگى آن است، همچنين عنوان ايام الله مسلما اشاره به روزهاى مخصوصى است كه امتياز و روشنائى و درخشش فوق العادهاى دارد.
به همين جهت مفسران در تفسير آن احتمالات مختلفى داده اند:
بعضى گفته اند اشاره به روزهاى پيروزى پيامبران پيشين و امتهاى راستين آنها مى باشد، و روزهائى كه انواع نعمتهاى الهى بر اثر شايستگيها شامل حال آنها مى باشد.
و بعضى گفته اند اشاره به روزهائى است كه خداوند اقوام سركش را به زنجير عذاب ميكشيد و طاغوتها را با يك فرمان درو مى كرد!
و بعضى اشاره به هر دو قسمت دانسته اند.
اما اصولا نمى توان اين تعبير گويا و رسا را محدود ساخت، ايام الله، تمام روزهائى است كه داراى عظمتى در تاريخ زندگى بشر است.
هر روز كه يكى از فرمانهاى خدا در آن چنان درخشيده، كه بقيه امور را تحت الشعاع خود قرار داده، از ايام الله است.
هر روز كه فصل تازه اى در زندگى انسانها گشوده، و درس عبرتى به آنها داده و ظهور و قيام پيامبرى در آن بوده، يا طاغوت و فرعون گردنكشى در آن به قعر دره نيستى فرستاده شده، خلاصه هر روز كه حق و عدالتى بر پا شده و ظلم و بدعتى خاموش گشته، همه آنها از ايام الله است.
و چنانكه خواهيم ديد، در روايات ائمه معصومين در تفسير اين آيه نيز انگشت روى روزهاى حساسى گذاشته شده است.
در پايان آيه مى فرمايد: (در اين سخن و در همه ايام الله، آيات و نشانه هائى است براى هر انسان شكيبا و پر استقامت و شكرگزار)(
ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور
)
.
(صبار) و (شكور) هر دو صيغه مبالغه است كه يكى فزونى صبر و استقامت را ميرساند و ديگرى فزونى شكرگزارى نعمت، اشاره به اينكه افراد با ايمان نه در مشكلات و روزهاى سخت دست و پاى خود را گم مى كنند، و تسليم حوادث مى شوند، و نه در روزهاى پيروزى و نعمت گرفتار غرور و غفلت ميگردند، و ذكر اين دو بعد از اشاره به ايام الله گويا ناظر به همين مطلب است.
در آيه بعد به يكى از آن ايام الله و روزهاى درخشان و پربارى كه در تاريخ بنى اسرائيل وجود داشته و ذكر آن تذكرى براى مسلمانان است، اشاره كرده مى گويد: (به خاطر بياوريد هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت: نعمت خدا را متذكر شويد آن زمان كه شما را از چنگال آل فرعون رهائى بخشيد)
(
و اذ قال موسى لقومه اذكروا نعمت الله عليكم اذ انجاكم من آل فرعون
)
.
همان فرعونيان بيرحمى كه (بدترين عذاب را بر شما تحميل مى كردند، پسرانتان را سر مى بريدند و زنانتان را براى خدمت و كنيزى زنده نگه مى داشتند)
(
يسومونكم سوء العذاب و يذبحون ابنائكم و يستحيون نسائكم
)
.
و اين آزمايش بزرگى از پروردگارتان براى شما بود(
و فى ذلكم بلاء من ربكم عظيم
)
.
چه روزى از اين پربركتتر كه شر جمعيت خودكامه و سنگدل و استعمارگرى را از سر شما كوتاه كرد، همانها كه بزرگترين جنايت را در حق شما قائل مى شدند، چه جنايتى از اين برتر كه پسران شما را همچون حيوانات سر مى بريدند (توجه داشته باشيد كه قرآن تعبير به ذبح مى كند نه قتل ) و از اين مهمتر نواميس شما به صورت كنيزانى در چنگال دشمن بى آزرم بودند.
نه تنها در مورد بنى اسرائيل كه در مورد همه اقوام و ملتها، روز رسيدنشان به آزادى و استقلال و كوتاه شدن دست طاغوتها از ايام الله است كه بايد همواره آن را به خاطر داشته باشند، خاطرهاى كه توجه به آن از ارتجاع و بازگشت به وضع گذشته آنها را حفظ مى كند.
يسومونكم از ماده (سوم ) (بر وزن صوم ) در اصل به معنى دنبال چيزى رفتن و جستجوى آن نمودن است، و به معنى تحميل كارى بر ديگرى نمودن نيز آمده است بنابراين جمله يسومونكم سوء العذاب مفهومش اين است كه آنها بدترين شكنجه ها و عذابها را بر شما بنى اسرائيل تحميل مى كردند.
آيا اين درد كوچكى است كه نيروى فعال يك جمعيت را از ميان ببرند و زنان آنها را بدون سرپرست، به صورت كنيزانى در چنگال يك مشت افراد ظالم و ستمگر باقى بگذارند؟
ضمنا تعبير به فعل مضارع (يسومون ) اشاره به اين است كه اين كار مدتها ادامه داشت.
اين نكته نيز قابل توجه است كه سر بريدن پسران و كنيزى زنان و دختران را بوسيله (واو) بر (سوء العذاب ) عطف مى كند، در حالى كه خود از مصداقهاى سوء العذاب است، و اين به خاطر اهميت اين دو عذاب بوده است، و نشان مى دهد كه قوم جبار و ستمگر فرعون شكنجهها و تحميلات ديگرى نيز بر بنى اسرائيل داشته اند، اما از ميان همه اين دو شديدتر و سختتر بوده است.
سپس اضافه مى كند كه اين را هم (به خاطر بياوريد كه پروردگار شما اعلام كرد اگر شكر نعمتهاى مرا بجا آوريد من بطور قطع نعمتهاى شما را افزون مى كنم و اگر كفران كنيد عذاب و مجازات من شديد است )(
و اذ تاذن ربكم لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد
)
. اين آيه ممكن است دنباله كلام موسى به بنى اسرائيل باشد كه آنها را در برابر آن نجات و پيروزى و نعمتهاى فراوان دعوت به شكرگزارى كرد، و وعده فزونى نعمت به آنها داد، و در صورت كفران تهديد به عذاب نمود، و نيز ممكن است يك جمله مستقل و خطاب به مسلمانان بوده باشد، ولى به هر حال از نظر نتيجه چندان تفاوت ندارد، زيرا اگر خطاب به بنى اسرائيل هم باشد به عنوان درسى سازنده براى ما در قرآن مجيد آمده است.
جالب اينكه در مورد شكر با صراحت مى گويد لازيدنكم (مسلما نعمتم را بر شما افزون خواهم كرد) اما در مورد كفران نعمت نمى گويد شما را مجازات مى كنم بلكه تنها مى گويد عذاب من شديد است و اين تفاوت تعبير دليل بر نهايت لطف پروردگار است.
نكته ها:
1 - يادآورى ايام الله
همانگونه كه در تفسير آيات فوق گفتيم اضافه (ايام ) به (الله )، اشاره به روزهاى سرنوشت ساز و مهم زندگى انسانها است كه به خاطر عظمتش به نام (الله ) اضافه شده است، و نيز به خاطر اينكه يك نعمت بزرگ الهى شامل حال قوم و ملتى شايسته و يا يك مجازات بزرگ و دردناك الهى دامنگير ملتى سركش و طغيانگر شده است، كه در هر دو صورت شايسته تذكر و يادآورى است.
در رواياتى كه از ائمه معصومين به ما رسيده (ايام الله ) به روزهاى گوناگونى تفسير شده است:
در حديثى از امام باقر (عليهاالسلام
) مى خوانيم كه فرمود: ايام الله، يوم يقوم القائم (عليهاالسلام
) و يوم الكرة و يوم القيامه: (ايام الله روز قيام مهدى موعود و روز رجعت و روز قيامت است ).
و در تفسير على بن ابراهيم آمده كه ايام الله سه روز است، روز قيام مهدى (عليهاالسلام
) و روز مرگ و روز رستاخيز.
در حديث ديگرى از پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى خوانيم: ايام الله نعمائه و بلائه ببلائه سبحانه: (ايام الله (روزهاى ) نعمتهاى او و آزمايشهاى او بوسيله بلاهاى او است ).
همانگونه كه بارها گفته ايم هرگز اين گونه احاديث دليل بر انحصار نيست، بلكه بيان قسمتى از مصداقهاى روشن است.
و به هر حال يادآورى روزهاى بزرگ (اعم از روزهاى پيروزى يا روزهاى سخت و طاقت فرسا) نقش مؤ ثرى در بيدارى و هشيارى ملتها دارد و با الهام از همين پيام آسمانى است كه ما خاطره روزهاى بزرگى را كه در تاريخ اسلام بوده همواره جاودان ميداريم، و هر سال براى تجديد اين خاطره ها روزهاى معينى را اختصاص ميدهيم، كه در آن به تاريخ گذشته باز ميگرديم و درسهاى مهمى از آن مى آموزيم، درسهائى كه براى امروز ما فوق العاده مؤ ثر است.
و نيز در تاريخ معاصر خود، مخصوصا در تاريخ پرشكوه انقلاب اسلامى ايران روزهاى فوق العاده اى وجود دارد كه مصداق زنده (ايام الله ) است، و بايد در هر سال خاطره آنها را زنده كرد كه آميخته با خاطره شهيدان، رزمندگان، مجاهدان و مبارزان بزرگ است، و سپس از آنها الهام گرفت و ميراث بزرگشان را پاسدارى كرد.
و بر همين اساس بايد اين روزهاى بزرگ در متن كتابهاى درسى در مدارس ما و در تعليم و تربيت فرزندان ما داخل گردد، و وظيفه ذكرهم (آنها را ياد آورى كن ) در باره نسلهاى آينده نيز پياده شود.
در قرآن مجيد نيز كرارا ايام الله تذكر داده شده يعنى هم نسبت به بنى اسرائيل و هم نسبت به مسلمانها روزهاى نعمت و مجازات خاطر نشان گرديده.
2 - راه و رسم جباران
كرارا در آيات قرآن مى خوانيم كه فرعونيان پسران بنى اسرائيل را سر مى بريدند و زنان آنها را زنده نگه مى داشتند، اين تنها كار فرعون و فرعونيان نبود، بلكه در طول تاريخ شيوه هر استعمارگرى چنين بوده است كه قسمتى از نيروهاى فعال و پرخاشگر و پر مقاومت را نابود مى كردند، و قسمت ديگرى را تضعيف كرده و در مسير منافع خود به كار مى انداختند، كه بدون اين كار ادامه استعمار و استثمار براى آنها ممكن نبوده است.
ولى مهم اين است كه بدانيم گاهى حقيقتا پسران را نابود مى كنند، (همچون فرعونيان ) و گاهى از طريق مبتلا ساختن آنها به انواع اعتياد به مواد مخدر، و مشروبات الكلى و غوطهور ساختن آنها در فحشاء، نيروى فعال آنها را از كار مى اندازند و از آنها مرده زنده نمائى ميسازند، اين همان چيزى است كه مسلمانان بايد به دقت مراقب آن باشند كه اگر نسل جوان آنها با وسائل مختلف، سرگرم شد و نيروى ايمان و قدرت جسمانى خود را از دست داد، بايد بدانند كه اسارت و بردگى براى آنها قطعى است.
3 - آزادى برترين نعمت
جالب اينكه در آيات فوق پس از ذكر ايام الله، تنها روزى كه صريحا روى آن انگشت گذاشته شده است، روز نجات بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان است (اذ انجاكم من آل فرعون ) با اينكه در تاريخ بنى اسرائيل، روزهاى بزرگى كه خداوند در پرتو هدايت موسى به آنها نعمتهاى بزرگ بخشيد، فراوان بوده، ولى ذكر (روز نجات ) در آيات مورد بحث دليل بر اهميت فوق العاده آزادى و استقلال در سرنوشت ملتها است.
آرى هيچ ملتى تا از وابستگى نرهد، و از چنگال اسارت و استثمار آزاد نشود، نبوغ و استعداد خود را هرگز ظاهر نخواهد ساخت، و در راه الله كه راه مبارزه با هر گونه شرك و ظلم و بيدادگرى است گام نخواهد گذاشت، و به همين دليل رهبران بزرگ الهى، نخستين كارشان اين بود كه ملت هاى اسير را از اسارت فكرى و فرهنگى و سياسى و اقتصادى آزاد سازند، سپس روى آنها كار كنند و برنامه هاى توحيدى و انسانى پياده كنند.
4 - شكر مايه فزونى نعمت و كفر موجب فنا است
بدون شك خداوند در برابر نعمتهائى كه به ما مى بخشد نيازى به شكر ما ندارد، و اگر دستور به شكرگزارى داده آن هم موجب نعمت ديگرى بر ما و يك مكتب عالى تربيتى است.
مهم اين است كه ببينيم حقيقت شكر چيست؟ تا روشن شود كه رابطه آن با افزونى نعمت از كجاست و چگونه مى تواند خود يك عامل تربيت بوده باشد.
حقيقت شكر تنها تشكر زبانى يا گفتن الحمد لله و مانند آن نيست، بلكه شكر داراى سه مرحله است نخستين مرحله آن است كه به دقت بينديشيم كه بخشنده نعمت كيست؟ اين توجه و ايمان و آگاهى پايه اول شكر است، و از آن كه بگذريم مرحله زبان فرا مى رسد، ولى از آن بالاتر مرحله عمل است، شكر عملى آن است كه درست بينديشيم كه هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است آنرا در مورد خودش صرف كنيم كه اگر نكنيم كفران نعمت كرده ايم، همانگونه كه بزرگان فرموده اند: الشكر صرف العبد جميع ما انعمه الله تعالى فيما خلق لاجله.
راستى چرا خدا به ما چشم داد؟ و چرا نعمت شنوائى و گويائى بخشيد؟ آيا جز اين بوده كه عظمت او را در اين جهان ببينيم، راه زندگى را بشناسيم و با اين وسائل در مسير تكامل گام برداريم؟ حق را درك كنيم و از آن دفاع نمائيم و با باطل بجنگيم، اگر اين نعمتهاى بزرگ خدا را در اين مسيرها مصرف كرديم، شكر عملى او است، و اگر وسيله اى شد براى طغيان و خودپرستى و غرور و غفلت و بيگانگى و دورى از خدا اين عين كفران است!
امام صادق (عليهاالسلام
) مى فرمايد: ادنى الشكر رؤ ية النعمة من الله من غير علة يتعلق القلب بها دون الله، و الرضا بما اعطاه، و ان لا تعصيه بنعمة و تخالفه بشى ء من امره و نهيه بسبب من نعمته: (كمترين شكر اين است كه نعمت را از خدا بدانى، بى آنكه قلب تو مشغول به آن نعمت شود، و خدا را فراموش كنى، و همچنين راضى بودن به نعمت او و اينكه نعمت خدا را وسيله عصيان او قرار ندهى، و اوامر و نواهى او را با استفاده از نعمتهايش زير پا نگذارى ).
و از اينجا روشن مى شود كه شكر قدرت و علم و دانش و نيروى فكر و انديشه و نفوذ اجتماعى و مال و ثروت و سلامت و تندرستى هر كدام از چه راهى است؟ و كفران آنها چگونه است؟
حديثى كه از امام صادق (عليهاالسلام
) در تفسير نور الثقلين نقل شده نيز دليل روشنى بر اين تفسير است، آنجا كه مى فرمايد: شكر النعمة اجتناب المحارم شكر نعمت آنست كه از گناهان پرهيز شود).
و نيز از اينجا رابطه ميان شكر و فزونى نعمت روشن مى شود، چرا كه هر گاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف كردند، عملا ثابت كرده اند كه شايسته و لايقند و اين لياقت و شايستگى سبب فيض بيشتر و موهبت افزونتر مى گردد.
اصولا ما دو گونه شكر داريم، (شكر تكوينى ) و (شكر تشريعى ).
(شكر تكوينى ) آن است كه يك موجود از مواهبى كه در اختيار دارد، براى نمو و رشدش استفاده كند، فى المثل باغبان مى بيند در فلان قسمت باغ درختان به خوبى رشد و نمو مى كنند و هر قدر از آنها پذيرائى بيشتر مى كند شكوفاتر مى شوند، همين امر سبب مى شود كه باغبان همت بيشترى به تربيت آن بخش از باغ درختان بگمارد و مراقبت از آنها را به كاركنان خويش توصيه كند چرا كه آن درختان به زبانحال فرياد ميزنند اى باغبان! ما لا يقيم، ما شايسته ايم، نعمتت را بر ما افزون كن، و او هم به اين ندا پاسخ مثبت مى دهد.
و اما در بخش ديگر از باغ درختانى را مى بيند كه پژمرده شده اند، نه طراوتى، نه برگى، نه گلى نه سايه دارند و نه ميوه و برى، اين كفران نعمت سبب مى شود كه باغبان آنها را مورد بى مهرى قرار دهد، و در صورتى كه اين وضع ادامه پيدا كند، دستور مى دهد اره بر پاى آنها بگذارند چرا كه:
بسوزند چوب درختان بى بر
|
|
سزا خود همين است مر، بى برى را
|
در جهان انسانيت نيز همين حالت وجود دارد با اين تفاوت كه درخت از خود اختيارى ندارد، و صرفا تسليم قوانين تكوينى است، اما انسانها با استفاده از نيروى اراده و اختيار و تعليم و تربيت تشريعى، مى توانند آگاهانه در اين راه گام بگذارند.
بنابراين آنكس كه نعمت قدرت را وسيله ظلم و طغيان قرار مى دهد به زبانحال فرياد ميكشد خداوندا لايق اين نعمت نيستم، و آنكس كه از آن در مسير اجراى حق و عدالت بهره مى گيرد به زبانحال مى گويد پروردگارا شايسته ام افزون كن!
اين واقعيت نيز قابل ترديد نيست كه ما هر وقت در مقام شكر الهى چه با فكر چه با زبان و چه با عمل بر مى آئيم، خود اين توانائى بر شكر در هر مرحله موهبت تازهاى است و به اين ترتيب اقدام بر شكر، ما را مديون نعمتهاى تازه او مى سازد و به اين ترتيب هرگز قادر نيستيم كه حق شكر او را ادا كنيم همانگونه كه در مناجات شاكرين از مناجاتهاى پانزده گانه امام سجاد (عليهاالسلام
) مى خوانيم: كيف لى بتحصيل الشكر و شكرى اياك يفتقر الى شكر، فكلما قلت لك الحمد وجب على لذلك ان اقول لك الحمد!: (چگونه ميتوانم حق شكر ترا بجاى آورم در حالى كه همين شكر من نياز به شكرى دارد، و هر زمان كه ميگويم لك الحمد بر من لازم است كه به خاطر همين توفيق شكرگزارى بگويم لك الحمد)!.
و بنابراين برترين مرحله شكرى كه از انسان ساخته است اين است كه اظهار عجز و ناتوانى از شكر نعمتهاى او كند، همانگونه كه در حديثى از امام صادق (عليهاالسلام
) مى خوانيم كه فرمود: فيما اوحى الله عز و جل الى موسى اشكرنى حق شكرى فقال يا رب و كيف اشكرك حق شكرك و ليس من شكر اشكرك به الا و انت انعمت به على قال يا موسى الان شكرتنى حين علمت ان ذلك منى:
(خداوند به موسى (عليهاالسلام
) وحى فرستاد كه حق شكر مرا ادا كن، عرض كرد پروردگارا! چگونه حق شكر تو را ادا كنم در حالى كه هر زمانى شكر تو را بجا آورم اين موفقيت خود نعمت تازه اى براى من خواهد بود، خداوند فرمود اى موسى الان حق شكر مرا ادا كردى چون ميدانى حتى اين توفيق از ناحيه من است ).
بنده همان به كه ز تقصير خويش
|
|
عذر به درگاه خدا آورد
|
ورنه سزاوار خداونديش
|
|
كس نتواند كه بجا آورد!
|
چند نكته مهم در زمينه شكر نعمت
1 - على (عليهاالسلام
) در يكى از كلمات حكمت آميز خود در نهج البلاغه مى فرمايد: اذا وصلت اليكم اطراف النعم فلا تنفروا اقصاها بقلة الشكر: (هنگامى كه
مقدمات نعمتهاى خداوند به شما مى رسد سعى كنيد با شكرگزارى، بقيه را به سوى خود جلب كنيد، نه آنكه با كمى شكرگزارى آن را از خود برانيد)!
2 - اين موضوع نيز قابل توجه است كه تنها تشكر و سپاسگزارى از خداوند در برابر نعمتهاى كافى نيست، بلكه بايد از كسانى كه وسيله آن موهبت بوده اند نيز تشكر و سپاسگزارى نمود و حق زحمات آنها را از اين طريق ادا كرد، و آنها را از اين راه به خدمات بيشتر تشويق نمود، در حديثى از امام على بن الحسين (عليهماالسلام
) مى خوانيم كه فرمود: روز قيامت كه مى شود خداوند به بعضى از بندگانش مى فرمايد: آيا فلان شخص را شكرگزارى كردى؟ عرض مى كند: پروردگارا من شكر تو را بجا آوردم، مى فرمايد: چون شكر او را بجا نياوردى شكر مرا هم ادا نكردى! سپس امام فرمود: اشكركم لله اشكركم للناس: (شكرگزارترين شما براى خدا آنها هستند كه از همه بيشتر شكر مردم را بجا مى آورند).
3 - افزايش نعمتهاى خداوند كه به شكرگزاران وعده داده شده، تنها به اين نيست كه نعمتهاى مادى تازهاى به آنها ببخشد، بلكه نفس شكرگزارى كه تواءم با توجه مخصوص به خدا و عشق تازهاى نسبت به ساحت مقدس او است خود يك نعمت بزرگ روحانى است كه در تربيت نفوس انسانها، و دعوت آنان به اطاعت فرمانهاى الهى، فوق العاده مؤ ثر است، بلكه شكر ذاتا راهى است براى شناخت هر چه بيشتر خداوند، و به همين دليل علماى عقائد در علم كلام براى اثبات (وجوب معرفه الله ) (شناخت خدا) از طريق وجوب شكر منعم (نعمت بخش ) وارد شده اند.
4 - احياى روح شكرگزارى در جامعه و ارج نهادن و تقدير و سپاسگذاز آنها
كه با علم و دانش خود و يا با فداكارى و شهادت، يا با ساير مجاهدات در طريق پيشبرد اهداف اجتماعى خدمت كرده اند يك عامل مهم حركت و شكوفائى و پويائى جامعه است. در اجتماعى كه روح تشكر و قدردانى مرده كمتر كسى علاقه و دلگرمى به خدمت پيدا مى كند، و به عكس آنها كه بيشتر قدردانى از زحمات و خدمات اشخاص مى كنند، ملتهائى بانشاطتر و پيشروترند. توجه به همين حقيقت سبب شده است كه در عصر ما به عنوان قدردانى از زحمات بزرگان گذشته در صدمين سال، هزارمين سال، زاد روز، و در هر فرصت مناسب ديگر، مراسمى براى بزرگداشت آنها بگيرند و ضمن سپاسگزارى از خدماتشان مردم را به حركت و تلاش بيشتر دعوت كنند. فى المثل در انقلاب اسلامى كشور ما كه پايان يك دوران تاريك دو هزار و پانصد ساله و آغاز دوران جديدى بود، وقتى ميبينيم همه سال و هر ماه بلكه هر روز، خاطره شهيدان انقلاب زنده مى شود و بر آنها درود ميفرستند و به تمام كسانى كه به آنها منسوبند احترام ميگذارند و به خدماتشان ارج مينهند، اين خود سبب مى شود كه عشق و علاقه به فداكارى در ديگران پرورش يابد و سطح فداكارى مردم بالاتر رود، و به تعبير قرآن شكر اين نعمت باعث فزونى آن خواهد شد، و از خون يك شهيد هزاران مجاهد ميرويد و مصداق زنده لازيدنكم مى شود!