آيه (18) و ترجمه
(
مثل الذين كفروا بربهم اعملهم كرماد اشتدت به الريح فى يوم عاصف لا يقدرون مما كسبوا على شى ء ذلك هو الضلل البعيد
)
(18)
ترجمه:
18 - اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند همچون خاكسترى است در برابر تندباد در يك روز طوفانى، آنها توانائى ندارند كمترين چيزى از آنچه را انجام داده اند به دست آورند و اين گمراهى دور و درازى است.
تفسير:
خاكسترى بر سينه تند باد!
در اين آيه مثل بسيار رسائى براى اعمال افراد بى ايمان بيان شده كه بحث آيات گذشته را در زمينه عاقبت كار كفار تكميل مى كند.
مى فرمايد: اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند همچون خاكسترى است در مقابل تند باد در يك روز طوفانى!(
مثل الذين كفروا بربهم اعمالهم كرماد اشتدت به الريح فى يوم عاصف
)
.
همانگونه كه خاكستر در برابر تند باد، آنهم در يك روز طوفانى آنچنان پراكنده مى شود كه هيچ كس قادر بر جمع آن نيست، همين گونه منكران حق توانائى ندارند كه چيزى از اعمالى را كه انجام داده اند بدست آورند، و همگى بر باد مى رود و دستهايشان خالى مى ماند(
لا يقدرون مما كسبوا على شى ء
)
.
و اين گمراهى دور و درازى است(
ذلك هو الضلال البعيد
)
نكته ها:
چرا اعمال آنها تشبيه به خاكستر در برابر باد شده؟
1 - تشبيه اعمال آنها به خاكستر با توجه به اينكه مانند خاك و غبار موجود مفيدى نيست، بلكه باقيمانده يك مشت آتش است نشان مى دهد كه اعمال آنها ممكن است ظاهرى داشته باشد اما فقط همان ظاهر است و محتوائى ندارد، در يك ظرف كوچك خاك ممكن است گل زيبائى برويد اما در ميان خروارها خاكستر حتى علف هرزه اى نخواهد روئيد!.
2 - تشبيه اعمال كفار به خاكستر با توجه به اينكه در ميان ذرات خاكستر هيچ نوع چسبندگى و پيوند وجود ندارد و حتى با كمك آب نيز نمى توان آنها را به هم پيوند داد و هر ذره اى به سرعت ديگرى را رها مى سازد گوئى اشاره به اين واقعيت است كه آنها بر خلاف مؤ منان كه اعمالشان منسجم و به هم پيوسته و هر عملى عمل ديگر را تكميل مى كند و روح توحيد و وحدت نه تنها در ميان مؤ منان كه در ميان اعمال يك فرد با ايمان نيز وجود دارد، اثرى از اين انسجام و توحيد عمل در كار افراد بى ايمان نيست.
3 - با اينكه قرار گرفتن خاكستر در برابر تندباد، سبب پراكندگى آن مى شود، اما آنرا با جمله فى يوم عاصف (در يكروز طوفانى ) تاكيد مى كند، زيرا اگر تند باد محدود و موقت باشد ممكن است خاكسترى را از نقطه اى بلند كرده و در منطقهاى نه چندان دور بريزد، اما اگر روز، روز طوفانى باشد كه از صبح تا به شام بادها از هر سو مى وزند، بديهى است چنين خاكسترى آنچنان پراكنده مى شود كه هر ذره اى از ذراتش در نقطه دور دستى خواهد افتاد به طورى كه با هيچ قدرتى نمى توان آن را جمع كرد.
4 - اگر طوفان به توده اى از كاه يا برگهاى درختان بوزد و آنها را در نقاط دور دست پراكنده سازد، باز قابل تشخيص مى باشد ولى ذرات خاكستر آنقدر ريز و كوچكند كه اگر پراكنده شدند آنچنان از نظر محو مى شوند كه گوئى به كلى نابود گشته اند.
5 - با اينكه باد و حتى تند باد آثار سازنده اى در نظام آفرينش و طبيعت دارد و قطع نظر از آثار تخريبى كه جنبه استثنائى آن مى باشد، مبدء اثرات زيرا است
الف: بذر گياهان را در همه جا مى گستراند و همچون يك باغبان و كشاورز در سرتاسر كره زمين بذرافشانى مى كند.
ب: درختان را تلقيح و گرده هاى نر را بر قسمتهاى ماده گياه مى پاشد.
ج: ابرها را از صفحه اقيانوسها حركت داده و به سرزمينهاى خشك مى كشاند.
د: كوههاى بلند را تدريجا سائيده و به خاكهاى نرم و بارور مبدل مى سازد.
ه: هواى مناطق قطبى را به منطقه استواء و هواى استوائى را به مناطق سرد منتقل مى سازد و نقش تعيين كننده اى در تعديل حرارت در كره زمين دارد.
و: آب درياها را متلاطم و مواج مى سازد و زير و رو مى كند و از اين طريق به آنها هوا مى دهد كه اگر راكد شوند مى گندند و به همين دليل درختان و گياهان و همه موجودات زنده از وزش باد بهره مى گيرند چرا كه لايقند و شايسته اند و هر كدام به مقدار لياقت خود از آن استفاده مى كنند.
ولى (خاكستر) اين خاكستر سبك وزن، اين خاكستر بى محتوا و تيره رو اين خاكسترى كه هيچ موجود زندهاى در آن لانه نمى كند، سبز نمى شود بارور نمى گردد، اين خاكسترى كه ذراتش به كلى از هم گسسته است هنگامى كه در برابر نسيم و باد قرار گرفت به سرعت متلاشى و پخش مى شود كه همان ظاهر بى خاصيت آن نيز از نظرها محو مى گردد.
2 - چرا اعمال آنها بى محتوا است؟
بايد ديد چرا اعمال افراد بى ايمان چنين بى ارزش و ناپايدار است؟ چرا آنها نمى توانند از نتايج اعمال خود بهره گيرند؟
پاسخ اين سؤ ال، اگر با جهان بينى توحيدى و معيارهاى آن بررسى كنيم، كاملا روشن است، چرا كه آن چيزى كه به عمل، شكل و محتوا مى دهد، نيت و انگيزه و هدف و برنامه آن است.
اگر برنامه و انگيزه و هدف، سالم و ارزنده و قابل ملاحظه باشد خود عمل نيز چنين خواهد بود، ولى اگر برترين اعمال را با انگيزه اى پست، برنامه اى نادرست، و هدفى بى ارزش انجام دهيم، آن عمل به كلى مسخ و بى محتوا مى شود و چون خاكسترى خواهد بود بر سينه تند باد!.
بد نيست با يك مثال زنده اين بحث را روشن كنيم، الان برنامه هائى تحت عنوان حقوق بشر در جهان غرب و از طرف قدرتهاى بزرگ، پيشنهاد و دنبال مى شود، همين برنامه از ناحيه پيامبران نيز دنبال شده، اما محصول و محتوا و ثمره اين دو از زمين تا آسمان متفاوت است.
قدرتهاى جهانخوار وقتى دم از حقوق بشر مى زنند مسلما انگيزه انسانى و معنوى و اخلاقى ندارند، هدفشان ساختن پوششى است براى جنايات بيشتر و استعمار فزونتر، و انگيزه و برنامه، درست براى همين مقصد تنظيم شده است، لذا اگر فى المثل پاى چند نفر از جاسوسانشان به زنجير بيفتد، فرياد دفاعشان از حقوق بشر همه دنيا را پر مى كند، اما آن روز كه خودشان در ويتنام دستهاشان به خون ميليونها نفر آلوده بود، و يا در كشورهاى اسلامى ما آن همه فجايع را به بار آوردند، حقوق بشر بدست فراموشى سپرده شد، بلكه حقوق بشر همكارى با هيات هاى حاكم زورگو و دست نشانده بود!.
اما يك پيامبر راستين و يا وصى پيامبرى همچون على (عليهالسلام
) حقوق بشر را براى آزادى واقعى انسانها مى خواهد، براى شكستن غل و زنجيرهاى اسارت دنبال مى كند، و هر گاه ظلم و ستم به انسان بى دفاعى شود، فرياد ميزند، مى جوشد مى خروشد و سپس دست به كار مى شود.
و به اين ترتيب اولى خاكسترى است بر سينه تند باد، و دومى زمين پر بركتى است براى پرورش انواع گياهان و درختان برومند و گلها و ميوه ها.
و از اينجا مطلبى را كه مفسران محل بحث قرار داده اند نيز روشن مى شود، و آن اينكه منظور از اعمال در آيه فوق كدام اعمال است؟ بايد گفت همه اعمال، حتى اعمال ظاهرا خوب آنها كه در باطن رنگ شرك و بت پرستى داشت.
3 - مساله احباط
به طورى كه در سوره بقره ذيل آيه 217 بيان كرديم در مساله (حبط اعمال ) يعنى از ميان رفتن اعمال خوب به خاطر اعمال بد، و يا به خاطر كفر و بى ايمانى، در ميان دانشمندان اسلامى گفتگو بسيار است، اما حق اين است كه عدم ايمان و اصرار و لجاجت در كفر و نيز بعضى از اعمال همانند حسد و غيبت و قتل نفس، آنچنان تاثير سوء دارند كه اعمال نيك و حسنات را بر باد مى دهند.
آيه فوق نيز دليل ديگرى بر امكان حبط اعمال است (براى توضيح بيشتر به همان بحث مراجعه فرمائيد).
4 - آيا مخترعان و مكتشفان پاداش الهى دارند؟
با توجه به بحثهاى بالا سؤ ال مهمى مطرح مى شود و آن اينكه با مطالعه تاريخ علوم و اختراعات و اكتشافات مى بينيم كه جمعى از دانشمندان بشر، ساليان دراز زحمات طاقت فرسائى كشيده اند، و انواع محروميتها را تحمل كرده تا بتوانند اختراع و اكتشافى كنند كه بارى از دوش همنوعانشان بردارند.
فى المثل (اديسون ) مخترع برق چه زحمات جانكاهى براى اين اختراع پربارش متحمل شد و شايد جان خود را در اين راه نيز از دست داد، اما دنيائى را روشن ساخت، كارخانه ها را به حركت در آورد، و از بركت اختراعش، چاههاى عميق درختان سرسبز، مزارع آباد به وجود آمد، و خلاصه چهره دنيا دگرگون شد.
سؤال:
چگونه مى توان باور كرد او يا اشخاص ديگرى همچون پاستور كه با كشف ميكرب، ميليونها انسان را از خطر مرگ رهائى بخشيد و دهها مانند او همه به قعر جهنم فرستاده شوند، به حكم اينكه فرضا ايمان نداشتند، ولى افرادى كه در عمرشان هيچ كار چشمگيرى در راه خدمت به انسانها انجام نداده اند جايشان در دل بهشت باشد؟
پاسخ:
از نظر جهان بينى اسلام مطالعه نفس عمل به تنهائى كافى نيست، بلكه عمل به ضميمه، محرك و انگيزه آن ارزش دارد، بسيار ديده شده كسانى بيمارستان يا مدرسه يا بناى خير ديگرى مى سازند و تظاهر به اين هم دارند كه هدفشان صددرصد خدمت انسانى است به جامعهاى كه به آن مديونند، در حالى كه زير اين پوشش مطلب ديگرى نهفته شده است و آن حفظ مقام و يا مال و ثروت يا جلب توجه عوام، و تحكيم منافع مادى خود، و يا حتى دست زدن به خيانت هائى دور از چشم ديگران است!.
ولى به عكس ممكن است كسى كار كوچكى انجام دهد، با اخلاص تمام و انگيزه اى صددرصد انسانى و روحانى.
اكنون بايد پرونده اين مردان بزرگ را، هم از نظر عمل، هم از نظر انگيزه و محرك، مورد بررسى قرار داد، و مسلما از چند صورت خارج نيست:
الف: گاهى هدف اصلى از اختراع صرفا يك عمل تخريبى است (همانند كشف انرژى اتمى كه نخستين بار به منظور ساختن بمبهاى اتمى صورت گرفت ) سپس در كنار آن منافعى براى نوع انسان نيز به وجود آمده كه هدف واقعى مخترع يا مكتشف نبوده و يا در درجه دوم قرار داشته است، تكليف اين دسته از مخترعان كاملا روشن است.
ب: گاهى مخترع يا مكتشف، هدفش بهره گيرى مادى و يا اسم و آوازه و شهرت است و در حقيقت، حكم تاجرى دارد كه براى در آمد بيشتر تاسيسات عام المنفعه اى به وجود مى آورد و براى گروهى ايجاد كار و براى مملكتى محصولاتى به ارمغان مى آورد، بى آنكه هيچ هدفى جز تحصيل در آمد داشته باشد، و اگر كار ديگرى در آمد بيشترى داشت به سراغ آن مى رفت.
البته چنين تجارت يا توليدى اگر طبق موازين مشروع انجام گيرد، كار خلاف و حرامى نيست، ولى عمل فوق العاده مقدسى هم محسوب نمى شود.
و از اينگونه مخترعان و مكتشفان در طول تاريخ كم نبودند و نشانه اين طرز تفكر همان است كه اگر ببينند آن در آمد يا بيشتر از آن از طرقى كه مضر به حال جامعه است تامين مى شود (مثلا در صنعت داروسازى بيست درصد سود مى برند و در هروئين سازى 50 درصد) اين دسته خاص دومى را ترجيح مى دهند.
تكليف اين گروه نيز روشن است آنها هيچگونه طلبى نه از خدا دارند و نه از همنوعان خويش و پاداش آنها همان سود و شهرتى بوده كه مى خواسته اند و به آن رسيده اند.
ج: گروه سومى هستند كه مسلما انگيزه هاى انسانى دارند و يا اگر معتقد به خدا باشند انگيزه هاى الهى، و گاهى ساليان دراز از عمر خود را در گوشه لابراتوارها با نهايت فلاكت و محروميت به سر مى برند به اميد اينكه خدمتى به نوع خود كنند، و ارمغانى به جهان انسانيت تقديم دارند، زنجيرى از پاى دردمندى بگشايند و گرد و غبارى از چهره رنجديده اى بيفشانند.
اينگونه افراد اگر ايمان داشته باشند و محرك الهى، كه بحثى در آنها نيست، و اگر نداشته باشند اما محركشان انسانى و مردمى باشد بدون شك پاداش مناسبى از خداوند دريافت خواهند داشت، اين پاداش ممكن است در دنيا باشد، و ممكن است در جهان ديگر باشد، مسلما خداوند عالم عادل آنها را محروم نمى كند، اما چگونه و چطور؟ جزئياتش بر ما روشن نيست، همين اندازه مى توان گفت خداوند اجر چنين نيكوكارانى را ضايع نمى كند (البته اگر آنها در رابطه با عدم پذيرش ايمان مصداق جاهل قاصر باشند مساله بسيار روشنتر است ).
دليل بر اين مساله علاوه بر حكم عقل، اشاراتى است كه در آيات و يا روايات آمده است.
ما هيچ دليلى نداريم كه جمله ان الله لا يضيع اجر المحسنين شامل اين گونه اشخاص نشود، زيرا محسنين در قرآن فقط به مؤ منان اطلاق نشده است، لذا مى بينيم برادران يوسف هنگامى كه نزد او آمدند بى آنكه او را بشناسند و در حالى كه او را عزيز مصر مى پنداشتند به او گفتند انا نراك من المحسنين ما ترا از نيكوكاران مى دانيم.
از اين گذشته آيه فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره.
هر كس به اندازه سنگينى ذره اى كار نيك كند آن را مى بيند و هر كس بمقدار ذره اى كار بد كند آن را خواهد ديد به وضوح شامل اينگونه اشخاص مى شود.
در حديثى از على بن يقطين از امام كاظم (عليهاالسلام
) مى خوانيم: در بنى اسرائيل مرد با ايمانى بود كه همسايه كافرى داشت، مرد بى ايمان نسبت به همسايه با ايمان خود نيك رفتارى مى كرد، وقتى كه از دنيا رفت خدا براى او خانهاى بنا كرد كه مانع از گرماى آتش شود... و به او گفته شد اين به سبب نيك رفتاريت نسبت به همسايه مؤ منت مى باشد
و نيز از پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در باره عبد الله بن جدعان كه از مشركان معروف جاهليت و از سران قريش بود چنين نقل شده: كم عذابترين اهل جهنم ابن جدعان است، سؤ ال كردند يا رسول الله چرا؟ فرمود: انه كان يطعم الطعام: او گرسنگان را سير مى كرد.
در روايت ديگرى مى خوانيم كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به عدى بن حاتم (فرزند حاتم طائى ) فرمود: دفع عن ابيك العذاب الشديد بسخاء نفسه: خداوند عذاب شديد را از پدرت به خاطر جود و بخشش او برداشت.
و در حديث ديگرى از امام صادق (عليهاالسلام
) مى خوانيم: كه گروهى از يمن براى بحث و جدال خدمت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) آمدند و در ميان آنها مردى بود كه از همه بيشتر سخن مى گفت و خشونت و لجاجت خاصى در برابر پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى نمود، پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) آنچنان عصبانى شد كه آثارش در چهره مباركش كاملا آشكار گرديد، در اين هنگام جبرئيل آمد و پيام الهى را اين چنين به پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) ابلاغ كرد: خداوند مى فرمايد اين مردى است سخاوتمند پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) با شنيدن اين سخن خشمش فرو نشست، رو به سوى او كرد و فرمود: پروردگار به من چنين پيامى داده است و اگر به خاطر آن نبود آنچنان بر تو سخت مى گرفتم كه عبرت ديگران گردى.
آن مرد پرسيد آيا پروردگارت سخاوت را دوست دارد، فرمود: بلى، عرض كرد: من شهادت مى دهم كه معبودى جز الله نيست و تو رسول و فرستاده او هستى و به همان خدائى كه تو را مبعوث كرده سوگند كه تاكنون هيچكس را از نزد خود محروم برنگردانده ام.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه هم از بعضى آيات و هم از بسيارى از روايات استفاده مى شود كه ايمان و يا حتى ولايت شرط قبولى اعمال و يا ورود در بهشت است، بنابراين اگر بهترين اعمال هم از افراد فاقد ايمان سر بزند مقبول درگاه خدا نخواهد بود. ولى مى توان از اين سؤ ال چنين پاسخ گفت كه مساله (قبولى اعمال ) مطلبى است، و پاداش مناسب داشتن مطلب ديگر، به همين جهت مشهور در ميان دانشمندان اسلام اين است كه مثلا نماز بدون حضور قلب و يا با ارتكاب بعضى از گناهان مانند غيبت، مقبول درگاه خدا نيست، با اينكه مى دانيم چنين نمازى شرعا صحيح است، و اطاعت فرمان خدا است و انجام وظيفه محسوب مى شود و مسلم است كه اطاعت فرمان خدا بدون پاداش نخواهد بود. بنابراين قبول عمل همان مرتبه عالى عمل است و در مورد بحث، ما نيز همين را ميگوئيم، ميگوئيم: اگر خدمات انسانى و مردمى با ايمان همراه باشد، عاليترين محتوا را خواهد داشت، ولى در غير اين صورت به كلى بى محتوا و بى پاداش نخواهد بود، در زمينه ورود در بهشت نيز همين پاسخ را ميگوئيم كه پاداش عمل لازم نيست منحصرا ورود در جنت باشد.
(اين عصاره بحث و مناسب يك بحث تفسيرى است، مشروح آنرا بايد در مباحث فقهى طرح كرد).