تفسیر نمونه جلد ۱۰

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 21343
دانلود: 2566


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 47 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21343 / دانلود: 2566
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 10

نویسنده:
فارسی

آيه (24) تا (27) و ترجمه

( الم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء ) (24)( تؤ تى اكلها كل حين باذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون ) (25)( و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار ) (26)( يثبت الله الذين ءامنوا بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة و يضل الله الظلمين و يفعل الله ما يشاء ) (27)

ترجمه:

24 - آيا نديدى چگونه خداوند كلمه طيبه (و گفتار پاكيزه ) را به درخت پاكيزه اى تشبيه كرده كه ريشه آن (در زمين ) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟!

25 - ميوه هاى خود را هر زمان به اذن پروردگارش مى دهد، و خداوند براى مردم مثلها ميزند شايد متذكر شوند، (و پند گيرند).

26 - و (همچنين ) كلمه خبيثه را به درخت ناپاكى تشبيه كرده كه از زمين بركنده شده، و قرار و ثباتى ندارد.

27 - خداوند كسانى را كه ايمان آوردند بخاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان ثابت قدم مى دارد، هم در اين جهان و هم در سراى ديگر، و ستمگران را گمراه مى سازد (و لطف خود را از آنها بر مى گيرد) و خداوند هر كار را بخواهد (و صلاح بداند) انجام مى دهد.

تفسير:

شجره طيبه و شجره خبيثه

در اينجا صحنه ديگرى از تجسم حق و باطل، كفر و ايمان، طيب و خبيث را ضمن يك مثال جالب و بسيار عميق و پرمعنى بيان كرده، و بحثهاى آيات گذشته را كه در اين زمينه بود تكميل مى كند.

نخست مى فرمايد: (آيا نديدى چگونه خدا مثالى براى كلام پاكيزه زده، و آن را به شجره طيبه و پاكى تشبيه كرده است )؟( الم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة ) .

سپس به ويژگيهاى اين شجره طيبه (درخت پاكيزه و پر بركت ) ميپردازد و به تمام ابعاد آن ضمن عبارات كوتاهى اشاره مى كند.

اما پيش از آنكه ويژگيهاى اين شجره طيبه را همراه قرآن بررسى كنيم بايد ببينيم منظور از (كلمه طيبه ) چيست؟

بعضى از مفسران آن را به كلمه توحيد و جمله لا اله الا الله تفسير كرده اند.

در حالى كه بعضى ديگر آن را اشاره به اوامر و فرمانهاى الهى ميدانند.

و بعضى ديگر آن را ايمان مى دادند كه محتوا و مفهوم لا اله الا الله است.

و بعضى ديگر آن را به شخص (مؤ من ) تفسير كرده اند.

و بعضى روش و برنامه هاى سازنده را در تفسير آن آورده اند.

ولى با توجه به وسعت مفهوم و محتواى كلمه طيبه مى توان گفت همه اينها را شامل مى شود، زيرا (كلمه ) به معنى وسيع همه موجودات را در بر مى گيرد، و به همين دليل بر مخلوقات (كلمة الله ) گفته مى شود.

و (طيب ) هر گونه پاك و پاكيزه است، نتيجه اينكه اين مثال هر سنت و دستور و برنامه و روش و هر عمل و هر انسان و خلاصه هر موجود پاك و پر بركتى را شامل مى شود، و همه اينها همانند يك درخت پاكيزه است با ويژگيهاى زير:

1 - موجودى است داراى رشد و نمو، نه بيروح، و نه جامد و بيحركت، بلكه پويا و رويا و سازنده ديگران و خويشتن (تعبير به شجره بيانگر اين حقيقت است ).

2 - اين درخت پاك است و طيب اما از چه نظر؟ چون انگشت روى هيچ قسمتى گذارده نشده مفهومش اين است از هر نظر منظره اش پاكيزه، ميوه اش پاكيزه، شكوفه و گلش پاكيزه، سايه اش پاكيزه، و نسيمى كه از آن برميخيزد نيز پاكيزه است.

3 - اين شجره داراى نظام حساب شده اى است ريشه اى دارد و شاخه ها و هر كدام ماموريت و وظيفه اى دارند، اصولا وجود اصل و فرع در آن، دليل بر حاكميت نظام حساب شده اى بر آن است.

4 - اصل و ريشه آن ثابت و مستحكم است به طورى كه طوفانها و تند بادها نميتواند آن را از جا بركند و توانائى آن را دارد كه شاخه هاى سر به آسمان كشيده اش را در فضا در زير نور آفتاب و در برابر هواى آزاد معلق نگاه دارد و حفظ كند، چرا كه شاخه هر چه سركشيده تر باشد بايد متكى به ريشه قويترى باشد (اصلها ثابت ).

5 - شاخه هاى اين شجره طيبه در يك محيط پست و محدود نيست بلكه بلند آسمان جايگاه او است، اين شاخه ها سينه هوا را شكافته و در آن فرو رفته، آرى (شاخه هايش در آسمان است )( و فرعها فى السماء ) .

روشن است هر قدر شاخه ها برافراشته تر باشند از آلودگى گرد و غبار زمين دورترند و ميوه هاى پاكترى خواهند داشت، و از نور آفتاب و هواى سالم بيشتر بهره مى گيرند، و آن را به ميوه هاى طيب خود بهتر منتقل مى كنند.

6 - اين شجره طيبه شجره پربار است نه همچون درختانى كه ميوه و ثمرى ندارند بنابراين مولد هستند و ميوه خود را مى دهد( توتى اكلها ) .

7 - اما نه در يك فصل يا دو فصل، بلكه در هر فصل، يعنى هر زمان كه دست به سوى شاخه هايش دراز كنى محروم بر نميگردى( كل حين ) .

8 - ميوه دادن او نيز بيحساب نيست بلكه مشمول قوانين آفرينش است و طبق يك سنت الهى و به اذن پروردگارش اين ميوه را به همگان ارزانى ميدارد( باذن ربها ) .

اكنون درست بينديشيم و ببينيم اين ويژگيها و بركات را در كجا پيدا مى كنيم؟ مسلما در كلمه توحيد و محتواى آن، و در يك انسان موحد و با معرفت، و در يك برنامه سازنده و پاك، اينها همه روينده هستند، و پوينده هستند، و متحرك، همه داراى ريشه هاى محكم و ثابتند همه داراى شاخه هاى فراوان و سر به آسمان كشيده و دور از آلودگيها و كثافات جسمانى، همگى پرثمرند و نورپاش و فيض بخش.

هر كس به كنار آنها بيايد و دست به شاخسار وجودشان دراز كند در هر زمان كه باشد از ميوه هاى لذيذ و معطر و نيروبخششان بهره مى گيرد. تند باد حوادث و طوفانهاى سخت و مشكلات آنها را از جا حركت نميدهد، و افق فكر آنها محدود به دنياى كوچك نيست، حجابهاى زمان و مكان را ميدرند، و به سوى ابديت و بى نهايت پيش مى روند.

برنامه هاى آنها از سر هوى و هوس نيست بلكه همگى به اذن پروردگار و طبق فرمان او است، و اين حركت و پويائى و ثمر بخش بودن نيز از همينجا سرچشمه مى گيرد.

مردان بزرگ و با ايمان اين كلمات طيبه پروردگار، حياتشان مايه بركت است، مرگشان موجب حركت، آثار آنها و كلمات و سخنانشان و شاگردان و كتابهايشان و تاريخ پرافتخارشان، و حتى قبرهاى خاموششان همگى الهام بخش است و سازنده و تربيت كننده.

آرى (خداوند اين چنين براى مردم مثل ميزند شايد متذكر شوند)( و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون ) .

در اينجا ميان مفسران سؤ الى مطرح شده، و آن اينكه آيا درختى با صفات فوق وجود خارجى دارد كه (كلمه طيبه ) به آن تشبيه شده است (درختى كه در تمام فصول سال سرسبز و پر ميوه باشد).

بعضى معتقدند كه وجود دارد و آن درخت نخل است، و به همين جهت مجبور شده اند كه (كل حين ) را تفسير به (شش ماه ) كنند.

ولى به هيچ وجه لزومى ندارد كه اصرار به وجود چنين درختى داشته باشيم بلكه تشبيهات زيادى در زبانهاى مختلف داريم كه اصلا وجود خارجى ندارد، مثلا ميگوئيم قرآن همچون آفتابى است كه غروب ندارد (در حالى كه مى دانيم آفتاب هميشه غروب دارد) و يا اينكه هجران من همچون شبى است كه پايان ندارد (در حالى كه مى دانيم هر شبى پايان دارد).

و به هر حال از آنجا كه هدف از تشبيه مجسم ساختن حقايق و قرار دادن مسائل عقلى در قالب محسوس است، اينگونه تشبيهات هيچگونه مانعى ندارد بلكه كاملا دلنشين و مؤ ثر و جذاب است.

در عين حال درختانى در همين جهان وجود دارند كه در تمام مدت سال ميوه از شاخه هاى آنها قطع نمى شود، حتى خود ما بعضى از درختان را در مناطق گرمسير ديديم كه هم ميوه داشت و هم مجددا گل كرده بود و مقدمات ميوه جديد در آن فراهم مى شد در حالى كه فصل زمستان بود!

و از آنجا كه يكى از بهترين طريق براى تفهيم مسائل استفاده از روش مقابله و مقايسه است بلافاصله نقطه مقابل شجره طيبه را در آيه بعد چنين بيان مى كند:

اما (مثل كلمه خبيثه و ناپاك همانند درخت خبيث و ناپاك و بيريشه است كه از روى زمين كنده شده و در برابر طوفانها هر روز به گوشهاى پرتاب مى شود و قرار و ثباتى براى آن نيست )( و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار ) .

كلمه (خبيثه ) همان كلمه كفر و شرك، همان گفتار زشت و شوم، همان برنامه هاى گمراه كننده و غلط، همان انسانهاى ناپاك و آلوده، و خلاصه هر چيز خبيث و ناپاك است.

بديهى است درخت زشت و شومى كه ريشه آن كنده شده، نه نمو و رشد دارد نه ترقى و تكامل، نه گل و ميوه، و نه سايه و منظره، و نه ثبات و استقرار، قطعه چوبى است كه جز بدرد سوزاندن و آتش زدن نمى خورد، بلكه مانع راه است و مزاحم رهروان، و گاه گزنده است مجروح كننده و مردم آزار!.

جالب اينكه در وصف شجره طيبه قرآن با تفصيل سخن مى گويد و اما به هنگام شرح شجره خبيثه با يك جمله كوتاه از آن ميگذرد تنها مى گويد (اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار) از زمين كنده شده و قرارى ندارد زيرا هنگامى كه ثابت شد اين درخت بى ريشه است ديگر شاخ و برگ و گل و ميوه تكليفش روشن است.

به علاوه اين يك نوع لطافت بيان است كه انسان در مورد ذكر محبوب به همه خصوصيات به پردازد اما هنگامى كه به ذكر مبغوض ‍ مى رسد با يك جمله كوبنده از آن بگذرد!

باز در اينجا ميبينيم مفسران در باره اينكه اين درخت كه (مشبه به ) واقع شده است كدام درخت است به بحث پرداخته اند، بعضى آنرا درخت (حنظل ) كه ميوه بسيار تلخ و بدى دارد دانسته اند، و بعضى آنرا (كشوت ) (بر وزن سقوط) كه نوعى گياه پيچيده است كه در بيابانها به بوته هاى خار ميپيچد و از آن بالا ميرود نه ريشه دارد و نه برگ (توجه داشته باشيد كه شجر در لغت عرب هم به درخت گفته مى شود و هم به گياه ).

ولى همان گونه كه در تفسير (شجره طيبه ) بيان كرديم هيچ لزومى ندارد كه در هر تشبيه (مشبه به ) با تمام آن صفات وجود خارجى داشته باشد بلكه هدف مجسم ساختن چهره واقعى كلمه شرك و برنامه هاى انحرافى و مردم خبيث است كه آنها همانند درختانى هستند كه همه چيزشان خبيث و ناپاك و هيچگونه ميوه و ثمره و فايده اى جز مزاحمت و توليد درد سر ندارد.

به علاوه وجود درخت ناپاكى كه آنرا از ريشه كنده باشند و در بيابان بر سينه طوفان و تند باد قرار گرفته باشد كم نيست.

از آنجا كه در آيات گذشته در دو مثال گويا، حال (ايمان ) و (كفر) و (مؤ من ) و (كافر) و به طور كلى (هر پاك ) و (ناپاك ) تجسم يافت، در آخرين آيه مورد بحث به نتيجه كار و سرنوشت نهائى آنها ميپردازد.

نخست مى گويد: خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابت و پايدارشان ثابت قدم ميدارد، هم در اين جهان و هم در جهان ديگر( يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة ) .

چرا كه ايمان آنها يك ايمان سطحى و متزلزل و شخصيت آنها يك شخصيت كاذب و متلون نبوده است، بلكه شجره طيبه اى بوده كه ريشه اش ثابت و شاخه هايش در آسمان قرار داشته است، و از آنجا كه هيچكس بى نياز از لطف خدا نيست و به تعبير ديگر هر موهبتى سرانجام بذات پاك او بر مى گردد اين مؤ منان راستين ثابت قدم با تكيه بر لطف خداوند در برابر هر گونه حادثه اى چون كوه استقامت مى كنند.

لغزشگاهى كه در زندگى اجتناب ناپذير است بر سر راه آنها نمايان مى شود اما خداوند آنها را حفظ مى كند.

(شياطين ) از هر سو به وسوسه آنها ميپردازند و با استفاده از زرق و برقهاى مختلف اين جهان تلاش در لغزش آنها دارند اما خدايشان نگه ميدارد.

قدرتهاى جهنمى و ظالمان سنگدل با انواع تهديدها براى تسليم كردن آنها تلاش مى كنند، اما خدا آنها را ثابت ميدارد چرا كه آنها ريشه ثابت و محكمى براى خود انتخاب كرده اند.

و جالب اينكه اين حفظ و ثبات الهى سراسر زندگى آنها را در بر مى گيرد هم زندگى اين جهان و هم زندگى آن جهان، در اينجا در ايمان و پاكى ثابت ميمانند و دامانشان از ننگ آلودگيها مبرا خواهد بود، و در آنجا در نعمتهاى بيپايان خدا جاودان خواهند ماند.

سپس به نقطه مقابل آنها پرداخته مى گويد: (و خداوند ظالمان را گمراه مى سازد و خدا هر چه بخواهد انجام مى دهد)( و يضل الله الظالمين و يفعل الله ما يشاء ) .

بارها گفته ايم هر جا سخنى از هدايت و ضلالت است و به خدا نسبت داده مى شود، گامهاى نخستين آن از ناحيه خود انسان برداشته شده است، كار خدا همان تاثيرى است كه در هر عمل آفريده، و نيز كار خدا مواهب و نعمتها يا سلب نعمتها است كه به مقتضاى شايستگى و عدم شايستگى افراد مقرر ميدارد (دقت كنيد).

تعبير به (ظالمين ) بعد از جمله (يضل الله ) بهترين قرينه براى اين موضوع است، يعنى تا كسى به ظلم و ستم آلوده نشود نعمت هدايت از او سلب نخواهد شد، اما پس از آلودگى به ظلم و بيدادگرى ظلمت گناه وجود او را فرا مى گيرد و نور هدايت الهى از قلب او بيرون ميرود، و اين عين اختيار و آزادى اراده است، البته اگر به زودى مسير خود را تغيير دهد راه نجات باز است، ولى پس از استحكام گناه، بازگشت بسيار مشكل خواهد بود.

نكته ها:

1 - آيا منظور از آخرت در آيه اخير قبر است؟

در روايات متعددى مى خوانيم كه خداوند انسان را به هنگام ورود در قبرش در برابر سؤ الاتى كه فرشتگان از هويت او مى كنند، بر خط ايمان ثابت نگاه ميدارد و اين است معنى( يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة ) .

در بعضى از اين روايات صريحا كلمه قبر آمده است در حالى كه در بعضى ديگر از روايات چنين مى خوانيم كه شيطان به هنگام مرگ به سراغ افراد با ايمان مى آيد و از چپ و راست براى گمراهى او، به وسوسه ميپردازد اما خداوند اجازه به او نميدهد كه مؤ من را گمراه كند و اين است معنى يثبت الله الذين آمنوا... (قال الصادقعليه‌السلام ان الشيطان لياتى الرجل من اوليائنا عند موته عن يمينه و عن شماله ليضله عما هو عليه، فيابى الله عز و جل له ذلك قول الله عز و جل يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة ).

و اكثر مفسران - طبق نقل مفسر بزرگ طبرسى در مجمع البيان - همين تفسير را پذيرفته اند.

شايد به اين علت كه سراى آخرت نه جاى لغزش است، و نه جاى عمل، بلكه تنها محل برخورد با نتيجه ها است، ولى در لحظه فرا رسيدن موت و حتى در عالم برزخ (جهانى كه ميان اين عالم و عالم آخرت قرار دارد) امكان لغزش كم و بيش وجود دارد و در همين جا است كه لطف خداوند بيارى انسان ميشتابد و او را حفظ كرده و ثابت قدم ميدارد.

2 - نقش ثبات و استقامت

در ميان تمام صفاتى كه در آيات فوق براى شجره طيبه و شجره خبيثه ذكر شده بيش از همه مساله ثبات و عدم ثبات به چشم ميخورد، و حتى در بيان ثمره اين شجره در آخرين آيه مورد بحث خوانديم: خداوند افراد با ايمان را به خاطر عقيده ثابتشان در دنيا و آخرت ثابت قدم ميدارد و به اين ترتيب اهميت فوق العاده مساله ثبات و نقش آن مشخص مى شود.

در بيان عوامل پيروزى مردان بزرگ سخن بسيار گفته اند ولى از ميان همه آنها در رديف اول مساله استقامت و پايمردى را بايد نام برد.

بسيارند كسانى كه از هوش و استعداد متوسطى برخوردارند و يا ابتكار عمل آنها كاملا متوسط است، ولى به پيروزيهاى بزرگى در زندگى نائل شده اند كه پس از تحقيق و بررسى ميبينيم دليلى جز ثبات و استقامت ندارد!

از نظر اجتماعى پيشرفت هر برنامه مؤ ثرى تنها در سايه ثبات امكان پذير است، و به همين دليل تمام كوشش تخريب كنندگان براى از ميان بردن ثبات به كار ميرود. و اصولا مؤ منان راستين را بايد از ثبات و استقامتشان در برابر حوادث سخت و طوفانهاى زندگى شناخت.

3 - شجره طيبه و خبيثه در روايات اسلامى

همانگونه كه در بالا گفتيم كلمه (طيبه ) و (خبيثه ) كه به اين دو شجره تشبيه شده مفهوم وسيعى دارند كه هر گونه شخص و برنامه و مكتب و فكر و انديشه و گفتار و عمل را شامل مى شوند، ولى در بعضى از روايات اسلامى به مورد خاصى تفسير شده كه پيدا است در صدد انحصار نيست.

از جمله در كتاب كافى از امام صادق (عليها‌السلام ) در تفسير جمله (كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء) چنين نقل شده است: رسول الله اصلها و امير المؤ منين فرعها، و الائمة من ذريتها اغصانها، و علم الائمة ثمرها، و شيعتهم المؤ منون ورقها، هل فيها فضل؟ قال قلت لا و الله، قال: و الله ان المؤ من ليولد فتورق ورقة فيها و ان المؤ من ليموت فتسقط ورقة منها:

(پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ريشه اين درخت است و امير مؤ منان على (عليها‌السلام ) شاخه آن، و امامان كه از ذريه آنها هستند شاخه هاى كوچكتر، و علم امامان ميوه اين درخت است، و پيروان با ايمان آنها برگهاى اين درختند سپس امام فرمود: آيا چيز ديگرى باقى ماند؟ راوى مى گويد: گفتم نه، به خدا سوگند! فرمود: به خدا قسم هنگامى كه يك فرد با ايمان متولد مى شود برگى در آن درخت ظاهر مى گردد و هنگامى كه مؤ من راستين ميميرد برگى از آن درخت مى افتد)!.

در روايت ديگرى همين مضمون از امام صادق (عليها‌السلام ) نقل شده و در ذيل آن مى خوانيم كه راوى سؤ ال كرد، جمله (تؤ تى اكلها كل حين باذن ربها) مفهومش چيست؟ امام فرمود: اشاره به علم و دانش امامان است كه در هر سال از هر منطقه به شما مى رسد.

در روايات ديگرى مى خوانيم كه: (شجره طيبه ) پيامبر و على و فاطمه و فرزندان آنها است و شجره خبيثه بنى اميه است.

در بعضى از روايات نيز نقل شده كه شجره طيبه درخت نخل و شجره خبيثه بوته حنظل است.

و در هر حال در ميان اين تفسيرها تضادى وجود ندارد و همچنين در ميان آنها و آنچه در بالا از عموميت معنى آيه ذكر كرديم هماهنگى برقرار است، چرا كه اينها مصاديق آن هستند.

آيه (28) تا (30) و ترجمه

( ألم تر الى الذين بدلوا نعمت الله كفرا و أحلوا قومهم دار البوار ) (28)( جهنم يصلونها و بئس القرار ) (29)( و جعلوا لله أندادا ليضلوا عن سبيله قل تمتعوا فان مصيركم الى النار ) (30)

ترجمه:

28 - آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را به كفران تبديل كردند و جمعيت خود را به دار البوار (نيستى و نابودى ) كشاندند.

29 - (دار البوار همان ) جهنم است كه آنها در آتش آن وارد مى شوند و بد قرارگاهى است.

30 - آنها براى خدا شبيهانى قرار داده اند تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گمراه سازند بگو (چند روزى ) از زندگى دنيا (و لذات آن ) بهره گيريد اما سرانجام كار شما به سوى آتش (دوزخ ) است.

تفسير:

سرانجام كفران نعمتها

در اين آيات روى سخن به پيامبر است و در حقيقت ترسيمى از يكى از موارد (شجره خبيثه ) در آن به چشم ميخورد.

نخست مى فرمايد: آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را تبديل به كفران كردند( ا لم تر الى الذين بدلوا نعمت الله كفرا ) .

(و سرانجام قوم خود را به دارالبوار و سرزمين هلاكت و نيستى فرستادند)( و احلوا قومهم دارالبوار ) .

اينها همان ريشه هاى شجره خبيثه و رهبران كفر و انحرافند، همچون وجود پيامبر كه نعمتى بالاتر از آن نبوده است در دامانشان قرار گرفت كه ميتوانستند با استفاده از آن در مسير سعادت، يك شبه ره صد ساله را طى كنند، اما تعصب كوركورانه و لجاجت و خودخواهى و خودپرستى سبب شد كه اين بزرگترين نعمت را كنار گذارند، نه تنها خودشان كه قومشان را نيز در اين عمل وسوسه كنند و هلاكت و بدبختى را براى آنها به ارمغان آورند.

گرچه مفسران بزرگ به پيروى از رواياتى كه در منابع اسلامى وارد شده گاهى اين نعمت را به وجود پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تفسير كرده اند، و گاهى به ائمه اهلبيت (عليهما‌السلام ) و كفران كنندگان اين نعمت را گاهى (بنى اميه ) و بنى مغيرة و گاهى همه كفار عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) معرفى نموده اند، ولى مسلما مفهوم آيه وسيع است و اختصاص به گروه معينى ندارد و همه كسانى را كه نعمتى از نعمتهاى خدا را كفران كنند شامل مى شود.

ضمنا آيه فوق اين واقعيت را ثابت مى كند كه استفاده از نعمتهاى الهى، و مخصوصا نعمت رهبرى پيشوايان بزرگ كه از مهمترين نعمتها است، نتيجه و ثمرهاش عائد خود انسان مى شود، و كفران اين نعمتها و پشت كردن به اين رهبرى پايانى جز هلاكت و سرنگون شدن به دارالبوار ندارد.

قرآن (سپس دارالبوار) را چنين تفسير مى كند: جهنم است كه در شعله هاى سوزانش فرو ميروند و بدترين قرارگاهها است )( جهنم يصلونها و بئس القرار ) .

در آيه بعد اشاره به يكى از بدترين انواع كفران نعمت كه آنها مرتكب مى شدند كرده مى گويد: (آنها براى خدا شريكهائى قرار دادند تا مردم را به اين وسيله از راه او گمراه سازند)( و جعلوا لله اندادا ليضلوا عن سبيله ) .

و چند روزى در سايه اين شرك و كفر و منحرف ساختن افكار مردم از آئين و طريق حق بهرهاى از زندگى مادى و رياست و حكومت بر مردم مى برند.

اى پيامبر (به آنها بگو: از اين زندگى ناپايدار و بى ارزش مادى بهره بگيريد اما بدانيد سرانجام كار شما آتش است )( قل تمتعوا فان مصيركم الى النار ) .

با اينكه نه اين زندگى شما زندگى است كه بدبختى است و نه اين رياست و حكومت شما ارزشى دارد كه تبهكارى و دردسر و مصيبت است، ولى با اينهمه اين زندگى در برابر سرانجامى كه داريد تمتع محسوب مى شود، همانگونه كه در آيه ديگر مى خوانيم:( قل تمتع بكفرك قليلا انك من اصحاب النار ) : (بگو اندكى از كفر خود بهره گير كه سرانجام از اصحاب آتشى ) (زمر - 8).

نكته ها:

1 - در تعبيرات معمولى گفته مى شود فلان شخص نعمت خدا را كفران كرد، ولى در آيه فوق مى خوانيم آنها نعمت خدا را تبديل به كفر و كفران كردند اين تعبير خاص ممكن است به خاطر يكى از دو مطلب باشد:

الف - منظور تبديل شكر نعمت به كفران است، يعنى آنها لازم بود كه در برابر نعمتهاى پروردگار شكرگزار باشند، اما اين شكر را تبديل به كفران كردند (در حقيقت كلمه شكر در تقدير است و در تقدير چنين بوده:( الذين بدلوا شكر نعمت الله كفرا ) .

ب - منظور اين است كه آنها خود نعمت را تبديل به (كفر) كردند،

در حقيقت نعمتهاى الهى وسائلى است كه طرز برداشت از آنها بستگى به اراده خود انسان دارد، همانگونه كه ممكن است از نعمتها در مسير ايمان و خوشبختى و نيكى بهره بردارى كرد، در مسير كفر و ظلم و بدى هم مى توان آنها را به كار گرفت، اين نعمتها همچون مواد اوليه هستند كه به كمك آنها همه گونه محصول و فراورده مى توان تهيه نمود، ولى در اصل براى خير و سعادت آفريده شده اند.

2 (كفران نعمت ) تنها به اين نيست كه انسان ناسپاسى خدا گويد، بلكه هر گونه بهره گيرى انحرافى و سوء استفاده از نعمت، كفران نعمت است. اصولا حقيقت كفران نعمت همين است و ناسپاسگوئى در درجه دوم قرار دارد.

همانگونه كه شكران نعمت - چنانكه سابقا هم گفتيم - به معنى صرف نعمت در آن هدفى است كه براى آن آفريده شده، و سپاسگوئى با زبان در درجه بعد است، اگر هزار بار با زبان الحمد لله بگوئى ولى عملا از نعمت سوء استفاده كنى كفران نعمت كرده اى!

در همين عصرى كه ما زندگى مى كنيم بارزترين نمونه اين تبديل نعمت به كفران، به چشم ميخورد، نيروهاى مختلف جهان طبيعت در پرتو هوش و ابتكار خدادادى بشر به دست انسان مهار شده، و در مسير منافع او به كار افتاده است.

اكتشافات علمى و اختراعات صنعتى چهره اين جهان را دگرگون ساخته بارهاى سنگين از روى دوش انسانها برداشته شده و بر دوش ‍ چرخهاى كارخانه ها قرار گرفته است.

مواهب و نعمتهاى الهى بيش از هر زمان ديگر است، و وسائل نشر انديشه و گسترش علم و دانش و آگاهى از همه اخبار جهان در دسترس همگان قرار گرفته و مى بايست در چنين عصر و زمان مردم اين جهان از هر نظر انسانهاى خوشبختى باشند، هم از نظر مادى و هم از نظر معنوى.

ولى به خاطر تبديل اين نعمتهاى بزرگ الهى به كفر و صرف كردن نيروهاى شگرف طبيعت در راه طغيان و بيدادگرى و به كار گرفتن اختراعات و اكتشافات در طريق هدفهاى مخرب به گونه اى كه هر پديده تازه صنعتى نخست مورد بهره بردارى تخريبى قرار مى گيرد و جنبه هاى مثبت آن در درجه بعد است، خلاصه اين ناسپاسى بزرگ كه معلول دور افتادن از تعليمات سازنده پيامبران خدا است، سبب شده كه، قوم و جمعيت خود را به دار البوار بكشانند.

همان دار البوارى كه مجموعه اى است از جنگهاى منطقه اى و جهانى، با همه آثار تخريبيش، و همچنين ناامنيها و ظلمها و فسادها و استعمارها و استثمارها كه سرانجام دامان بنيانگذارانش را نيز مى گيرد، چنانكه در گذشته ديديم و امروز هم با چشم ميبينيم.

و چه جالب قرآن پيش بينى كرده كه هر قوم و ملتى كفران نعمتهاى خدا كنند مسيرشان به سوى دار البوار است.

3 - (انداد) جمع ند به معنى مثل است، ولى آن گونه كه (راغب ) در (مفردات ) و (زبيدى ) در (تاج العروس ) (از بعضى از اهل لغت ) نقل كرده اند (ند) به چيزى گفته مى شود كه شباهت جوهرى به چيز ديگرى دارد، ولى (مثل ) به هر گونه شباهت اطلاق مى شود، بنابراين (ند) معنى عميقتر و رساترى از (مثل ) دارد.

طبق اين معنى از آيه فوق چنين استفاده مى كنيم كه كوشش ائمه كفر بر اين بوده كه شريكهائى براى خدا بتراشند و آنها را در جوهر ذات شبيه خدا معرفى كنند، تا نظر خلق خدا را از پرستش او باز دارند و به مقاصد شوم خود برسند.

گاهى سهمى از قربانيها را براى او قرار مى دادند، گاهى قسمتى از نعمتهاى الهى را (مانند بعضى از چهار پايان ) مخصوص بتها ميدانستند، و زمانى با پرستش، آنها را همرديف خدا مى پنداشتند.

و از همه وقيحتر اينكه در مراسم حج خود در عصر جاهليت كه آئين ابراهيم را با انبوهى از خرافات آميخته بودند به هنگام گفتن لبيك چنين ميگفتند:

لبيك لا شريك لك - الا شريك هو لك - تملكه و ما ملك!:

(اجابت دعوت كردم اى خدائى كه شريكى براى تو نيست - بجز شريكى كه براى تو است! - هم مالك او هستى و هم مالك ما يملك او)!.