تفسیر نمونه جلد ۱۰

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 21329
دانلود: 2566


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 47 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21329 / دانلود: 2566
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 10

نویسنده:
فارسی

آيه (1) تا (4) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( المر تلك ايت الكتب و الذى انزل اليك من ربك الحق و لكن اكثر الناس لا يؤ منون ) (1)( الله الذى رفع السموت بغير عمد ترونها ثم استوى على العرش و سخر الشمس و القمر كل يجرى لا جل مسمى يدبر الامر يفصل الايت لعلكم بلقاء ربكم توقنون ) (2)( و هو الذى مد الارض و جعل فيها روسى و انهرا و من كل الثمرت جعل فيها زوجين اثنين يغشى اليل النهار ان فى ذلك لايت لقوم يتفكرون ) (3)( و فى الارض قطع متجورت و جنت من اعنب و زرع و نخيل صنوان و غير صنوان يسقى بماء وحد و نفضل بعضها على بعض فى الاكل ان فى ذلك لايت لقوم يعقلون ) (4)

ترجمه:

نام خداوند بخشنده بخشايشگر

1 - المر - اينها آيات كتاب (آسمانى ) است، و آنچه از طرف پروردگار بر تو نازل شده حق است ولى اكثر مردم ايمان نمى آورند.

2 - خدا همان كسى است كه آسمان را - بدون ستونى كه قابل رؤ يت باشد - آفريد سپس بر عرش استيلا يافت (و زمام تدبير جهان را بدست گرفت ) و خورشيد و ماه را مسخر ساخت كه هر كدام تا زمان معينى حركت دارند كارها را او تدبير مى كند آيات را (براى شما) تشريح مى نمايد تا به لقاى پروردگارتان يقين پيدا كنيد

3 - و او كسى است كه زمين را گسترد و در آن كوهها و نهرهائى قرار داد و از تمام ميوه ها در آن دو جفت آفريد (پرده سياه ) شب را بر روز مى پوشاند، در اينها آياتى است براى آنها كه تفكر مى كنند.

4 - و در روى زمين قطعاتى در كنار هم قرار دارد كه با هم متفاوتند و باغهائى از انگور، و زراعت، و نخلها، كه گاهى بر يك پايه مى رويند و گاهى بر دو پايه، همه آنها از يك آب سيراب مى شوند و با اينحال بعضى از آنها را از جهت ميوه بر ديگرى برترى مى دهيم، در اينها نشانه هائى است براى آنها كه عقل خويش را بكار مى گيرند.

تفسير:

نشانه هاى خدا در آسمان و زمين و جهان گياهان

بار ديگر به حروف مقطعه قرآن كه در 29 سوره آمده است، در آغاز اين سوره برخورد مى كنيم، منتها حروف مقطعهاى كه در اينجا ذكر شده، در واقع تركيبى است از (الم ) كه در آغاز چند سوره آمده و (الر) كه در آغاز چند سوره ديگر بيان شده، و در واقع اين سوره تنها سورهاى است كه در آغاز آن (المر) ديده مى شود، و از آنجا كه به نظر مى رسد حروف مقطعه آغاز هر سوره پيوند مستقيمى با محتواى آن سوره دارد، محتمل است اين تركيب كه در آغاز سوره رعد است اشاره به اين باشد كه محتواى سوره (رعد) جامع محتواى هر دو گروه از سوره هائى است كه با (الم ) و (الر) آغاز مى شود، و اتفاقا دقت در محتواى اين سوره ها اين موضوع را تاييد مى كند.

در باره تفسير حروف مقطعه قرآن تاكنون در آغاز سوره هاى بقره و آل عمران و اعراف، بحثهاى مشروحى داشتهايم، كه نيازى به تكرار آنها نمى بينيم.

به هر حال نخستين آيه اين سوره از عظمت قرآن سخن مى گويد:

(اينها آيات كتاب بزرگ آسمانى است )( تلك آيات الكتاب )

(و آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق است )( و الذى انزل اليك من ربك الحق ) .

و جاى هيچگونه شك و ترديد در آن ديده نمى شود، چرا كه بيان كننده حقايق عينى جهان آفرينش و روابط آن با انسانها مى باشد.

حقى است كه با باطل آميخته نشده و به همين دليل نشانه هاى حقانيتش از چهره اش هويدا است، و نياز به استدلال بيشترى ندارد.

(اما با اين همه، مردم بوالهوس و نادان كه اكثريت را تشكيل مى دهند به اين آيات ايمان نمى آورند)( و لكن اكثر الناس لا يؤ منون ) .

چرا كه اگر انسان را به حال خودش وا گذارند و پيروى معلمى پاكدل را كه در مسير زندگى، هدايت و تربيتش كند نپذيرد و همچنان در پيروى از هوسها آزاد باشد، غالبا راه را گم كرده، به بيراهه مى رود.

اما اگر مربيان الهى و هاديان راه حق، امام و پيشواى آنها باشند و او خود را در اختيارشان بگذارد، اكثريت به راه حق مى روند.

سپس به تشريح قسمت مهمى از دلائل توحيد و نشانه هاى خدا در جهان آفرينش مى پردازد، و انسان خاكى را در پهنه آسمانها به گردش وا مى دارد، و اين كرات با عظمت و نظام و حركت و اسرار آن را به او نشان مى دهد، تا به قدرت بى پايان و حكمت بى انتهايش ‍ پى برد، و چه زيبا مى گويد:

خدا همان كسى است كه آسمانها را چنانكه مى بينيد بدون ستون بر پا داشت يا آنها را با ستونهاى نامرئى بر افراشت( الله الذى رفع السماوات بغير عمد ترونها )

براى جمله (بغير عمد ترونها) دو تفسير گفته اند: نخست اينكه همانگونه كه مى بينيد آسمان، بيستون است (گوئى در اصل چنين بوده، ترونها بغير عمد)

ديگر اينكه (ترونها)، صفت براى (عمد) بوده باشد كه معنيش چنين است، آسمانها را بدون ستونى كه مرئى باشد، برافراشته است، كه لازمه آن وجود ستونى براى آسمان است، اما ستونى نامرئى!.

و اين همان است كه از امام على بن موسى الرضا (عليهما‌السلام ) در حديث حسين بن خالد آمده است، او مى گويد از امام ابى الحسن الرضا (عليها‌السلام ) پرسيدم، اينكه خداوند فرموده و السماء ذات الحبك (سوگند به آسمان كه داراى راههاست ) يعنى چه، فرمود: اين آسمان راههائى به سوى زمين دارد... حسين بن خالد مى گويد عرض كردم چگونه مى تواند راه ارتباطى با زمين داشته باشد در حالى كه خداوند مى فرمايد آسمانها بيستون است، امام فرمود: سبحان الله، اليس الله يقول بغير عمد ترونها؟ قلت بلى، فقال ثم عمد و لكن لا ترونها: عجيب است، آيا خداوند نمى فرمايد بدون ستونى كه قابل مشاهده باشد؟ من عرض كردم آرى، فرمود: پس ستونهائى هست و ليكن شما آنرا نمى بينيد.

اين آيه با توجه به حديثى كه در تفسير آن وارد شده است، پرده از روى يك حقيقت علمى برداشته كه در زمان نزول آيات، بر كسى آشكار نبود، چرا كه در آن زمان هيئت بطلميوس با قدرت هر چه تمامتر، بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مى كرد، و طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند طبقات پياز روى هم قرار داشتند و طبعا هيچكدام معلق و بيستون نبود، بلكه هر كدام بر ديگرى تكيه داشت، ولى حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات، علم و دانش بشر به اينجا رسيد كه افلاك پوست پيازى، به كلى موهوم است و آنچه واقعيت دارد، اين است كه كرات آسمان هر كدام در مدار و جايگاه خود، معلق و ثابتند، بى آنكه تكيه گاهى داشته باشند، و تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت ميدارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است كه يكى ارتباط با جرم اين كرات دارد و ديگرى مربوط به حركت آنهاست.

اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامرئى، كرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است.

حديثى كه از امير مؤ منان على (عليها‌السلام ) در اين زمينه نقل شده بسيار جالب است، طبق اين حديث امام فرمود: هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل المدائن الذى فى الارض مربوطة كل مدينة الى عمود من نور.

: (اين ستارگانى كه در آسمانند، شهرهائى هستند همچون شهرهاى روى زمين كه هر شهرى با شهر ديگر (هر ستاره اى با ستاره ديگر) با ستونى از نور مربوط است ).

آيا تعبيرى روشنتر و رساتر از ستون نامرئى يا ستونى از نور در افق ادبيات آن روز براى ذكر امواج جاذبه و تعادل آن با نيروى دافعه پيدا مى شد؟

سپس مى فرمايد: (خداوند بعد از آفرينش اين آسمانهاى بيستون كه نشانه بارز عظمت و قدرت بى انتهاى او است، بر عرش استيلا يافت، يعنى حكومت عالم هستى را بدست گرفت )( ثم استوى على العرش )

درباره معنى (عرش ) و تسلط خداوند بر آن در سوره اعراف ذيل آيه 54 به قدر كافى بحث شده است.

بعد از بيان آفرينش آسمانها و حكومت پروردگار بر آنها، سخن از تسخير خورشيد و ماه مى گويد: (او كسى است كه خورشيد و ماه را مسخر و فرمانبردار و خدمتگذار ساخت )( و سخر الشمس و القمر ) .

چه تسخيرى از اين بالاتر كه همه اينها سر بر فرمان او هستند، و خدمتگذار انسانها و همه موجودات زنده اند. نور ميپاشند، جهانى را روشن ميسازند، بستر موجودات را گرم نگه ميدارند، موجودات زنده را پرورش مى دهند، در درياها جزر و مد مى آفرينند و خلاصه سرچشمه همه حركتها و بركتها هستند.

اما اين نظام جهان ماده جاودانى و ابدى نيست، (و هر كدام از اين خورشيد و ماه تا سرآمد مشخصى كه براى آنها تعيين شده است در مسير خود به حركت ادامه مى دهند)( كل يجرى لاجل مسمى ) .

و به دنبال آن مى افزايد كه اين حركات و گردشها و آمد و شدها و دگرگونيها بيحساب و كتاب نيست و بدون نتيجه و فائده نمى باشد بلكه (اوست كه همه كارها را تدبير مى كند)، و براى هر حركتى حسابى، و براى هر حسابى هدفى در نظر گرفته است( يدبر الامر ) .

(او آيات خويش را براى شما برمى شمرد و ريزه كاريهاى آنها را شرح مى دهد تا به لقاى پروردگار و سراى ديگر ايمان پيدا كنيد)( يفصل الايات لعلكم بلقاء ربكم توقنون ) .

به دنبال آيه قبل كه انسان را به آسمانها ميبرد و آيات الهى را در عالم بالا نشان مى دهد دومين آيه از آيات توحيدى اين سوره، انسان را به مطالعه زمين و كوهها و نهرها و انواع ميوه ها و طلوع و غروب خورشيد دعوت مى كند، تا بينديشد كه محل آسايش و آرامش او در آغاز چه بوده و چگونه به اين صورت در آمده است.

مى گويد: (او كسى است كه زمين را گسترش داد)( و هو الذى مد الارض ) .

آنچنان آن را گسترد كه براى زندگى انسان و پرورش گياهان و جانداران آماده باشد، گودالها و سراشيبيهاى تند و خطرناك را بوسيله فرسايش كوهها و تبديل سنگها به خاك پر كرد، و آنها را مسطح و قابل زندگى ساخت، در حالى كه چين خوردگيهاى نخستين آنچنان بودند كه اجازه زندگى به انسان نميدادند.

اين احتمال نيز در اين جمله وجود دارد كه منظور از (مد الارض ) اشاره به همان مطلبى باشد كه دانشمندان زمين شناسى مى گويند كه تمام زمين در آغاز زير آب پوشيده بود، سپس آبها در گودالها قرار گرفت و خشكيها تدريجا از آب سر بر آوردند و روز به روز گسترده شدند، تا به صورت كنونى در آمدند.

پس از آن به مساله پيدايش كوهها اشاره مى كند و مى فرمايد: (خداوند در زمين كوهها قرار داد)( و جعل فيها رواسى ) .

همان كوههائى كه در آيات ديگر قرآن (اوتاد) (ميخهاى ) زمين معرفى شده شايد به دليل اينكه كوهها از زير به هم پنجه افكنده اند و همچون زرهى تمام سطح زمين را پوشانده كه هم فشارهاى داخلى را از درون خنثى كنند و هم نيروى فوق العاده جاذبه ماه و جزر و مد را از بيرون، و به اين ترتيب، تزلزل و اضطراب و زلزله هاى مداوم را از ميان ببرند و كره زمين را در آرامش براى زندگى انسانها نگه دارند.

ذكر كوهها بعد از ذكر گسترش زمين گويا اشاره به آن است كه نه زمين آنچنان گسترده است كه هيچ پستى و بلندى در آن نباشد كه در اين صورت هرگز بارانها و آبها روى آن قرار نميگرفت و يا همه جا تبديل به باتلاق ميگشت و طوفانها دائما بر سطح آن جريان داشت، ولى با آفرينش كوهها از هر دو جهت امن و امان شد.

و نه تمامش كوه و دره است كه قابل زندگى نباشد، و در مجموع تركيبى است از مناطق مسطح و صاف و كوهها و دره ها كه بهترين تركيب را براى زندگى بشر و ساير موجودات زنده تشكيل مى دهد. سپس به آبها و نهرهائى كه در روى زمين، جريان دارد اشاره كرده مى گويد: (و در آن نهرهائى قرار داد)( و انهارا ) .

سيستم آبيارى زمين بوسيله كوهها، و ارتباط كوهها با نهرها، بسيار جالب است، زيرا بسيارى از كوههاى روى زمين، آبهائى را كه به صورت برف در آمده در قله خود يا در شكافهاى دره هايشان ذخيره مى كنند كه تدريجا آب مى شوند و به حكم قانون جاذبه از مناطق مرتفعتر به سوى مناطق پست و گسترده روان ميگردند و بى آنكه نياز به نيروى ديگرى باشد در تمام مدت سال به طور طبيعى بسيارى از زمينها را آبيارى و سيراب مى كنند.

اگر شيب ملايم زمينها نبود، و اگر آبها به اين صورت در كوهها ذخيره نميشد، آبيارى اغلب مناطق خشك امكان پذير نبود، و يا اگر امكان داشت هزينه فوق العاده زيادى لازم داشت.

بعد از آن به ذكر مواد غذائى و ميوه هائى كه از زمين و آب و تابش آفتاب به وجود مى آيد و بهترين وسيله براى تغذيه انسان است پرداخته، مى گويد: (و از تمام ميوه ها دو جفت در زمين قرار داد)( و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين ) .

اشاره به اينكه ميوه ها موجودات زنده اى هستند كه داراى نطفه هاى نر و ماده ميباشند كه از طريق تلقيح، بارور مى شوند.

اگر (لينه ) دانشمند و گياهشناس معروف سوئدى در اواسط قرن 18 ميلادى موفق به كشف اين مساله شد كه زوجيت در جهان گياهان تقريبا يك قانون عمومى و همگانى است و گياهان نيز همچون حيوانات از طريق آميزش نطفه نر و ماده، بارور مى شوند و ميوه مى دهند، قرآن مجيد در يكهزار و يكصد سال قبل از آن، اين حقيقت را فاش ساخت، و اين خود يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است كه بيانگر عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى مى باشد.

شكى نيست كه قبل از (لينه ) بسيارى از دانشمندان اجمالا به وجود نر و ماده در بعضى از گياهان پى برده بودند، حتى مردم عادى ميدانستند كه مثلا اگر نخل را بر ندهند يعنى از نطفه نر روى قسمتهاى ماده گياه نپاشند ثمر نخواهد داد، اما هيچكس بدرستى نميدانست كه اين يك قانون تقريبا همگانى است، تا اينكه لينه موفق به كشف آن شد، ولى همانگونه كه گفتيم قرآن قرنها قبل از وى، از روى آن پرده برداشته بود.

و از آنجا كه زندگى انسان و همه موجودات زنده و مخصوصا گياهان و ميوه ها بدون نظام دقيق شب و روز امكان پذير نيست در قسمت ديگر اين آيه از اين موضوع سخن به ميان آورده، مى گويد: خداوند بوسيله شب، روز را ميپوشاند و پرده بر آن ميافكند (يغشى الليل النهار).

چرا كه اگر پرده تاريك آرامبخش شب نباشد، نور مداوم آفتاب، همه گياهان را مى سوزاند و اثرى از ميوه ها و بطور كلى از موجودات زنده بر صفحه زمين باقى نمى ماند.

با اينكه در كره ماه، روز، دائمى نيست، اما همين مقدار كه طول روزها به مقدار پانزده شبانه روز كره زمين است، حرارت در وسط روز در كره ماه آنقدر بالا ميرود كه اگر آب و مايع ديگرى در آنجا باشد به نقطه جوشش و بالاتر از آن مى رسد و هيچ موجود زندهاى را كه در زمين ميشناسيم، تاب تحمل آن گرما را در شرائط عادى ندارد.

و در پايان آيه مى فرمايد: (در اين موضوعات كه گفته شد، آيات و نشانه هائى است براى آنهائى كه تفكر مى كنند)( ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون ) .

آنها كه در اين نظام بديع و شگرف، مى انديشند، در نظام نور و ظلمت، در نظام كرات آسمانى و گردش آنها و در نظام نور افشانى خورشيد و ماه و خدمتگزارى آنان نسبت به انسانها، و در نظام گسترش زمين و اسرار پيدايش كوهها و نهرها و گياهان و ميوه ها، آرى آنها در اين آيات قدرت لا يزال و حكمت بى پايان آفريدگار را به روشنى مى بينند.

در آخرين آيه مورد بحث، به يك سلسله نكات جالب زمين شناسى و گياه شناسى كه هر كدام نشانه نظام حساب شده آفرينش است اشاره كرده، نخست مى فرمايد:

(در زمين قطعات مختلفى وجود دارد كه در كنار هم و در همسايگى يكديگرند)( و فى الارض قطع متجاورات ) .

با اينكه اين قطعات همه با يكديگر متصل و مربوطند، هر كدام ساختمان و استعدادى مخصوص به خود دارند، بعضى محكم، بعضى نرم، بعضى شور، بعضى شيرين و هر كدام استعداد براى پرورش نوع خاصى از گياهان و درختان ميوه و زراعت را دارد، چرا كه نيازهاى انسان و جانداران زمينى بسيار زياد و متفاوت است، گوئى هر قطعه از زمين ماموريت بر آوردن يكى از اين نيازها را دارد، و اگر همه يكنواخت بودند، و يا استعدادها به صورت صحيحى در ميان قطعات زمين تقسيم نشده بود، انسان گرفتار چه كمبودهائى از نظر مواد غذائى و داروئى و ساير نيازمنديها مى شد، اما با تقسيم حساب شده اين ماموريت و بخشيدن استعداد پرورش آن به قطعات مختلف زمين همه اين نيازمنديها به طور كامل بر طرف مى گردد.

ديگر اينكه در همين زمين باغها و درختانى وجود دارد از انواع انگور و زراعتها و نخلها( و جنات من اعناب و زرع و نخيل ) .

و عجب اينكه اين درختان و انواع مختلف آنها، گاهى از يك پايه و ساقه ميرويند و گاه از پايه هاى مختلف( صنوان و غير صنوان ) .

(صنوان ) جمع (صنو) در اصل به معنى شاخه اى است كه از تنه اصلى درخت بيرون مى آيد و بنابراين صنوان به معنى شاخه هاى مختلفى است كه از يك تنه بيرون مى آيد.

جالب اينكه گاه مى شود كه هر يك از اين شاخه ها، نوع خاصى از ميوه را تحويل مى دهد، ممكن است اين جمله اشاره به مساله استعداد درختان براى پيوند باشد

كه گاه بر يك پايه چند پيوند مختلف ميزنند و هر كدام از اين پيوندها رشد كرده و نوع خاصى از ميوه را به ما تحويل مى دهد، خاك يكى، و ريشه و ساقه يكى، اما ميوه و محصولش مختلف و متفاوت است!

و عجيبتر اينكه، (همه آنها از يك آب سيراب مى شوند)( يسقى بماء واحد ) .

و با اين همه، بعضى از اين درختان را بر بعض ديگر از نظر ميوه برترى ميدهيم( و نفضل بعضها على بعض فى الاكل ) .

حتى بسيار ديده ايم كه در يك درخت يا در يك شاخه، ميوه هائى از يك جنس وجود دارد كه طعمها و رنگهاى متفاوت دارند، و در جهان گلها بسيار ديده شده است كه يك بوته گل و حتى يك شاخه، گلهائى به رنگهاى كاملا مختلف عرضه مى كند.

اين چه آزمايشگاه و لابراتوار اسرار آميزى در شاخه درختان به كار گذارده شده است كه از مواد كاملا يكسان، تركيبات كاملا مختلف توليد مى كند كه هر يك بخشى از نيازمندى انسان را برطرف مى سازد.

آيا هر يك از اين اسرار دليل بر وجود يك مبدء حكيم و عالم كه اين نظام را رهبرى كند نيست.

اينجاست كه در پايان آيه مى فرمايد: (در اين امور نشانه هائى است از عظمت خدا براى آنها كه تعقل و انديشه مى كنند)( ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون ) .

نكته ها

1 - در نخستين آيه مورد بحث، در ابتدا اشاره به اسرار آفرينش و توحيد شده بود، ولى در پايان آيه مى خوانيم يفصل الايات لعلكم بلقاء ربكم توقنون:

(خداوند آيات خويش را براى شما تشريح مى كند تا به قيامت و معاد ايمان بياوريد اين سؤ ال پيش مى آيد كه چه رابطه اى بين مساله توحيد و معاد است كه يكى به عنوان نتيجه ديگرى ذكر شده است؟!.

پاسخ اين سؤ ال با توجه به اين نكته روشن مى شود كه اولا قدرت خداوند بر ايجاد اين جهان، دليل بر قدرت او بر اعاده آن است، همانگونه كه در آيه 29 سوره اعراف مى خوانيم( كما بدأ كم تعودون ) : (همانگونه كه شما را در آغاز آفريد باز ميگرداند و يا در اواخر سوره يس مى خوانيم: آيا خدائى كه آسمانها و زمين را آفريد قدرت ايجاد مثل آن را ندارد).

ثانيا همانگونه كه در بحثهاى معاد گفته ايم، اگر عالم آخرت نباشد، آفرينش اين جهان، بيهوده خواهد بود، چرا كه اين زندگى به تنهائى نميتواند هدفى براى آفرينش اين جهان پهناور باشد قرآن مجيد ضمن آيات مربوط به معاد (سوره واقعه آيه 62) مى گويد:( و لقد علمتم النشاة الاولى فلو لا تذكرون ) : (شما كه اين جهان را ديده ايد چگونه متذكر نميشويد كه حتما جهانى بعد از آن خواهد بود).

2 - معجزات علمى قرآن.

در قرآن مجيد، آيات فراوانى است كه پرده از روى يك سلسله اسرار علمى كه در آن زمان از چشم دانشمندان پنهان بوده، برداشته، كه اين خود نشانه اى از اعجاز و عظمت قرآن است و محققانى كه در باره اعجاز قرآن بحث كرده اند، غالبا به قسمتى از اين آيات اشاره نموده اند.

يكى از اين آيات آيه اى است كه در بالا ذكر شد كه در باره زوجيت گياهان بحث مى كند، همانگونه كه گفتيم مساله زوجيت در جهان گياهان به صورت يك قضيه جزئى براى بشر از قديم الايام شناخته شده بود، اما به عنوان يك قانون كلى و همگانى، نخستين بار در اروپا در اواسط قرن هيجدهم بوسيله دانشمند ايتاليائى (لينه ) پرده از روى آن برداشته شد، اما قرآن براى مسلمانان از هزار سال حتى بيشتر خبر داده بود.

اين موضوع در سوره لقمان آيه 10 نيز آمده است: و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فيها من كل زوج كريم: (از آسمان آبى فرستاديم و بوسيله آن در زمين از هر زوج گياه مفيد رويانديم ).

در بعضى از آيات ديگر نيز اشاره به اين موضوع شده است.

3 - تسخير خورشيد و ماه.

در آيات فوق خوانديم كه خداوند خورشيد و ماه را مسخر كرده است، آيات فراوانى در قرآن مجيد داريم كه مى گويد كرات آسمانى و موجودات زمينى و شب و روز و مانند آن، همه مسخر انسانند،

در يك مورد مى خوانيم: (خداوند نهرها را مسخر شما كرد)( و سخر لكم الانهار ) (ابراهيم - 32).

و در مورد ديگر مى فرمايد: (كشتى را مسخر شما ساخت )( و سخر لكم الفلك ) (ابراهيم - 32) و در جاى ديگر شب و روز را براى شما تسخير كرد( سخر لكم الليل و النهار ) (نحل - 12).

و در جاى ديگر (خورشيد و ماه را مسخر شما ساخت )( و سخر لكم الشمس و القمر ) (ابراهيم - 33) و در جاى ديگر (دريا را به تسخير شما در آورد تا گوشت تازه از آن استفاده كنيد)( و هو الذى سخر البحر لتاكلوا منه لحما طريا ) (نحل - 14).

و در جاى ديگر مى فرمايد: (آيا نميبينى خداوند همه آنچه را روى زمين است مسخر شما ساخت )؟( ألم تر ان الله سخر لكم ما فى الارض ) (حج - 65).

و بالاخره در جاى ديگر مى خوانيم: (خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است، همگى را مسخر شما ساخت )( و سخر لكم ما فى السماوات و ما فى الارض جميعا منه ) (جاثيه - 13).

از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه اولا انسان تكامل يافته - ترين موجود اين جهان است، و از نظر جهانبينى اسلام آنقدر به او ارزش و مقام داده شده است كه همه موجودات ديگر را مسخر اين انسان ساخته، انسانى كه خليفة الله است و قلبش ‍ جايگاه نور خدا!.

ثانيا روشن مى شود كه تسخير در اين آيات به اين معنى نيست كه انسان اين موجودات را همگى تحت فرمان خود در مى آورد، بلكه همين اندازه كه در مسير منافع و خدمت او حركت دارند و فى المثل كرات آسمانى براى او نور افشانى مى كنند يا فوائد ديگرى دارند در تسخير او هستند.

هيچ مكتبى اينقدر براى انسان ارزش و الا قائل نشده، و در هيچ فلسفه اى انسان اين همه موقعيت و شخصيت ندارد، و اين از ويژگيهاى مكتب اسلام است، كه ارزش وجودى انسان را تا اين حد بالا ميبرد، كه آگاهى از آن اثر عميق تربيتى دارد، چرا كه وقتى انسان فكر كند كه خدا اينهمه عظمت به او داده است، و ابر و باد و ماه و خورشيد و فلك همه در كارند و همگى سرگشته و فرمانبردار و خدمتكار اويند، چنين انسانى تن به غفلت و پستى نميدهد و خود را اسير شهوات و برده ثروت و مقام و زر و زور نميسازد، زنجيرها را در هم ميشكند و به اوج آسمانها پرواز مى كند.

چگونه مى توان گفت خورشيد و ماه مسخر انسان نيستند، در حالى كه با نور افشانى خود، صحنه حيات انسان را روشن و گرم و آماده ميسازند، كه اگر نور خورشيد نباشد هيچگونه جنبش و حركتى در كره زمين وجود نخواهد داشت، و از سوى ديگر بوسيله جاذبه خود، حركت زمين را در مدارش تنظيم مى كند

و جزر و مد، در درياها با همكارى ماه مى آفريند، كه خود سرچشمه بركات و منافع فراوانى است. كشتيها، درياها، نهرها، شبها و روزها، هر كدام به نحوى به انسان خدمت مى كنند، و در طريق منافع او در حركتند. دقت در اين تسخيرها و نظام حساب شده آنها، دليل روشنى است بر عظمت و قدرت و حكمت آفريدگار.

آيه (5) و (6) و ترجمه

( و ان تعجب فعجب قولهم أ إذا كنا تربا أ إنا لفى خلق جديد أولئك الذين كفروا بربهم و أولئك الأغلل فى أعناقهم و أولئك أصحب النار هم فيها خلدون ) (5)( و يستعجلونك بالسيئة قبل الحسنة و قد خلت من قبلهم المثلت و ان ربك لذو مغفرة للناس على ظلمهم و ان ربك لشديد العقاب ) (6)

ترجمه:

5 - و اگر ميخواهى (از چيزى ) تعجب كنى عجيب گفتار آنها است كه مى گويند آيا هنگامى كه خاك شديم (بار ديگر زنده ميشويم و) به خلقت جديدى باز ميگرديم؟! آنها كسانى هستند كه به پروردگارشان كافر شدهاند و آن غل و زنجيرهاست در گردنشان، و آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن خواهند ماند!.

6 - آنها پيش از حسنه (و رحمت ) از تو تقاضاى تعجيل سيئه (و عذاب ) مى كنند با اينكه قبل از آنها بلاهاى عبرتانگيز نازل شده، و پروردگار تو نسبت به مردم با اينكه ظلم مى كنند داراى مغفرت است و هم پروردگارت عذاب شديد دارد.

تفسير:

تعجب كفار از معاد.

بعد از بحثى كه پيرامون نشانه هاى عظمت خداوند در آيات قبل گذشت، در نخستين آيه مورد بحث به مساله معاد ميپردازد، و با ارتباط و پيوستگى خاصى كه ميان مساله مبدء و معاد است، اين بحث را تحكيم مى بخشد و مى گويد: اگر ميخواهى تعجب كنى از اين گفتار آنها تعجب كن كه مى گويند آيا هنگامى كه خاك شديم بار ديگر آفرينش تازه اى پيدا خواهيم كرد؟!( و ان تعجب فعجب قولهم إذا كنا ترابا أئنا لفى خلق جديد ) .

اين همان تعجبى است كه همه اقوام جاهلى از مساله معاد داشتند، و آفرينش و حيات جديد را بعد از مرگ محال مى پنداشتند، در حالى كه در آيات گذشته و ساير آيات قرآن به اين مساله به خوبى پاسخ گفته شده است و آن اينكه چه فرقى ميان آغاز خلقت و تجديد خلقت است؟ همان كسى كه قادر بود در آغاز آنها را بيافريند قادر است بار ديگر جامه هستى و حيات را در اندامشان بپوشاند، گويا اينها آغاز خلقت خويش را فراموش كرده اند كه در تجديد آن بحث و گفتگو مى كنند.

سپس وضع فعلى و سرنوشت آينده اين گروه را در سه جمله بيان مى كند: ابتدا مى گويد: (اينها كسانى هستند كه به پروردگارشان كافر شدند)( اولئك الذين كفروا بربهم ) .

چرا كه اگر خداوند و ربوبيت او را قبول داشتند، هرگز در قدرت او در مساله معاد و تجديد حيات انسان ترديد نمى كردند، بنابراين خرابى كار آنها در معاد، مولود خرابى كارشان در توحيد و ربوبيت خدا است.

ديگر اينكه بر اثر كفر و بى ايمانى و خارج شدن از زير پرچم آزادگى توحيد، خود را گرفتار غلها و زنجيرها كرده اند، و زنجيرهاى بت پرستى، هواپرستى، ماده پرستى و جهل و خرافات را با دست خود بر گردن خويش نهاده اند (و اين غلهاست در گردنهايشان )( و اولئك الاغلال فى اعناقهم ) .

(چنين افرادى با اين وضع و اين موقعيت، مسلما اصحاب دوزخند، و جاودانه در آن خواهند ماند) و جز اين نتيجه و انتظارى در باره آنان نيست( و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ) .

در آيه بعد، به يكى ديگر از سخنان غير منطقى مشركان پرداخته و مى گويد: آنها به جاى اينكه از خداوند به وسيله تو تقاضاى رحمت كنند، درخواست تعجيل عذاب و كيفر و مجازات مى نمايند( و يستعجلونك بالسيئة قبل الحسنة ) .

چرا اين قوم اينقدر لجوج و جاهلند؟ چرا آنها نمى گويند اگر راست ميگوئى رحمت خدا را چنين و چنان بر ما نازل بگردان، بلكه مى گويند اگر سخن تو راست است، عذاب خدا را بر ما فرو فرست!.

آيا آنها فكر مى كنند مجازات الهى دروغ است؟ با اينكه در گذشته عذابهائى بر امتهاى سركش پيشين نازل گرديد كه اخبار آن بر صفحات تاريخ و در دل زمين ثبت است( و قد خلت من قبلهم المثلات ) .

سپس اضافه مى كند: (خداوند، هم در برابر زشتيها و ستمهاى مردم، داراى مغفرت است و هم داراى كيفر شديد است )( و ان ربك لذو مغفرة للناس على ظلمهم و ان ربك لشديد العقاب ) .

هرگز شدت مجازات او مانع رحمت عامش نخواهد بود، همانگونه كه رحمت عام او نبايد اين اشتباه را پيش آورد كه او به ظالمان فرصت مى دهد كه هر چه بخواهند بكنند، چرا كه در چنين مواردى شديد العقاب است، و دستيابى به آثار هر يك از اين دو صفت پروردگار يعنى( ذو مغفرة و شديد العقاب )

به زمينه هائى كه در وجود خود انسان است بستگى دارد.

نكته ها:

1 - تعجب از آفرينش جديد چرا؟

از آيات مختلف قرآن استفاده مى شود كه يكى از مشكلات پيامبران در مقابل اقوام مشرك اثبات مساله (معاد جسمانى ) بوده است زيرا آنها هميشه از اين موضوع تعجب مى كردند كه چگونه انسان بعد از خاك شدن بار ديگر به حيات و زندگى باز مى گردد، و همين تعبير كه در آيات مورد بحث ديديم( إذا كنا ترابا أئنا لفى خلق جديد ) با مختصر تفاوتى در هفت مورد ديگر از آيات قرآن ديده مى شود (مؤ منون - 35، مؤ منون - 82، نمل - 67، صافات - 16 و 53، ق - 3، واقعه - 47).

و از اين روشن مى شود كه اين اشكال از نظر آنها بسيار مهم بوده است كه همه جا روى آن تكيه مى كردند، ولى قرآن مجيد در عبارات بسيار كوتاهى، جواب قاطع به آنها مى دهد، مثلا: در آيه 29 سوره اعراف با جمله كما بداءكم تعودون كه چند كلمه بيشتر نيست به اين موضوع پاسخ دندانشكن مى دهد، و مى گويد: همانگونه كه در آغاز شما را آفريد باز ميگرديد و در جاى ديگر مى گويد: و هو اهون عليه: (باز گشت شما حتى از آغاز سادهتر و آسانتر است ) (روم - 27) چرا كه در آغاز هيچ نبوديد و اكنون استخوان پوسيده يا خاك شده اى لااقل از شما موجود است.

و در بعضى از موارد دست مردم را مى گيرد و به مطالعه عظمت و قدرت خدا در آفرينش اين زمين و آسمان پهناور وا ميدارد كه آيا آن كس كه قدرت دارد اين همه كرات و كهكشانها و ثوابت و سيارات را بيافريند قادر بر اعاده خلقت نيست؟! (يس - 8).

2 - آيا خداوند ستمگران را مى بخشد؟.

در آيات فوق خوانديم كه پروردگار نسبت به مردم با ظلمى كه دارند، داراى مغفرت و آمرزش است، مسلما منظور اين نيست كه خداوند ظالمى را كه بر ظلمش اصرار دارد مشمول عفو مى كند، بلكه ميخواهند به ظالمان نيز امكان بازگشت و اصلاح خويش را به اين وسيله بدهد، و الا مشمول جمله دوم كه مى گويد پروردگار تو شديد العقاب است خواهد بود.

ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه گناهان كبيره (از جمله ظلم ) نيز قابل بخشش است (منتها با تمام شرائطش ) اين آيه و مانند آن به گفتار نادرستى كه از قديم از معتزله نقل شده كه ميگفتند گناهان كبيره هرگز بخشيده نخواهد شد پاسخ قاطع مى دهد.

و در هر حال، ذكر (مغفرت وسيع ) پروردگار و (عقاب شديد) او در واقع براى قرار دادن همگان در خط ميانه خوف و رجاء است كه عامل مهم تربيت انسان مى باشد، نه هرگز از رحمت خدا مايوس شوند، هر چند جرمشان سنگين باشد، و نه هرگز از مجازات او خود را در امان بدانند هر چند گناهشان خفيف باشد.

و لذا در حديثى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم لو لا عفو الله و تجاوزه ما هنا احدا العيش، و لو لا وعيد الله و عقابه لا تكل كل واحد: اگر عفو و بخشش خدا نبود، هرگز زندگى در كام كسى گوارا نميشد و اگر تهديدهاى الهى و مجازاتش نبود، هر كسى تكيه به رحمت او مى كرد و هر چه مى خواست انجام مى داد.

و از اينجا روشن مى شود آنها كه به هنگام انجام گناهان، مغرورانه مى گويند:

خدا كريم است، در واقع به كرم خدا تكيه نكرده اند آنها دروغ مى گويند و در واقع بى اعتنا به كيفر پروردگارند.