مقدمه
الم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة أصلها ثابت وفرعها فی السماء تؤتی اُکلها کل حین باذن ربها ویضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون
ای رسول ما آیا ندیدی که چگونه خدا کلمه پاکیزه را به درخت زیبائی مَثَل زده که اصل ریشه آن ثابت و شاخه آن به آسمان کشیده شده است و به اذن خدا همه وقت میوه های خوبی می دهد. خدا این چنین مثالهای واضح و روشن برای یادآوری مردم می زند.
بدون تردید عقیده به ظهور مهدیعليهالسلام
یک عقیده کاملاً اسلامی است که ریشه های ثابت آن در کتاب و سنت بطور صحیح و متواتر قرار دارد، و در اینکه نمی توان آن را از دعوت اسلامی جدا ساخت، هیچگونه شک و تردیدی نیست.
آیاتی از قرآن مجید و حجم هنگفتی از احادیث و اخبار، چنان این اعتقاد را تحکیم و استوار نموده اند که حتی انکار آن مانند انکار اصل رسالت و نبوت در بعضی از روایات، کفر شمرده شده است.
اگر ما از این قرن خودمان که قرن چهارده هجری است، تا عصر مقدّس رسالت را بررسی کنیم، می بینیم که اصل ظهور مهدیعليهالسلام
در تمام این چهارده قرن، در بین صحابه و تابعین و علماء و محدثین و ادباء و شعراء و خلفاء، همواره یک موضوع ثابت و غیر قابل انکار بوده است و شخصیتهای سرشناس علمی و ادبی و سیاسی، به آن مؤمن و معتقد بوده اند.
اگر چه از کتابهائی مثل کتاب منتخب الاثر کثرت این اخبار و احادیث از طرق شیعه و اهل سنت معلوم می شود. هم اکنون کتابی جامع تر که از حیث مصادر و مآخذ و مدارک، و مطالب علمی و تحقیقی، شاید دو چندان یا بیشتر نسبت به کتاب مذکور شود، در دست تألیف است که حیات امامعليهالسلام
و مشخصات آن حضرت را از جهات مختلف روشن می سازد، اما با قطع نظر از تتبّعات گسترده می توان گفت که برای مردمی که کم و بیش، اهل اطلاع و تحقیق و مراجعه به کتابهای اسلامی در رشته های حدیث و تفسیر و تاریخ و کلام و مذهب می باشند، دو نقطه حسّاس در این مسأله واضح و مسلّم است:
نخست اینکه: مسأله ظهور حضرت مهدیعليهالسلام
یک مسأله اسلامی خالص است که مسلمانان آن را از زبان پیغمبر اکرمصلىاللهعليهوآله
شنیده و از آن حضرت فرا گرفتند و مانند هو موضوع بدیهی اسلامی دیگری نیاز به اثبات ندارد.
و دیگر اینکه: تعیین او در فرزند منحصر بفرد حضرت امام حسن عسکریعليهالسلام
نیز عقیده ای است که از اهل بیت رسالت، قبل از ولادت حضرت مهدیعليهالسلام
یعنی قبل از سال 255 هجری و قبل از ولادت پدر بزرگوارش گرفته شده است، و اهل بیت: هم اخبار خود را مستند به رسول خداصلىاللهعليهوآله
داشته اند. علاوه بر احادیثی که از طرق اهل سُنّت نیز در این باب رسیده است.
و احتمال اینکه این اخبار و احادیث پس از ولادت حضرت، یا در زمان غیبت صغری یا کبری منابع حدیثی و متون شیعه وارد شده باشد، بطور قطع، غیر عقلائی و مردود است.
زیرا کتابهائی که این احادیث در آنها ضبط است، کسانی آنها را تألیف کرده اند که احتمال این که کلمه ای جعل نمایند، در حق آنها داده نمی شود و به وثاقت و صدق امانت، معروف و مشهورند.
این افراد، هر یک این احادیث را از شیوخ خود و از کتب حدیثی دیگری که قبل از ولادت پدر حضرت مهدیعليهالسلام
نوشته شده، و یا از واسطه های صد در صد مورد اعتماد، از مشایخ روات معاصر ائمه: و عصر تابعین و صحابه، روایت نموده اند.
هر کس به این احادیث رجوع کند برای او جای شک و شبهه ای باقی نمی ماند که عقیده به اینکه حضرت مهدیعليهالسلام
فرزند حضرت امام حسن عسکریعليهالسلام
است، عقیده پیامبر گرامی اسلام، علیعليهالسلام
، فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ و امام حسن و امام حسین تا امام هادی: بوده است.
پاره ای از افراد می گویند: از جنبه عقیده و استناد این فکر، به رسالت اسلام مناقشه ای نداریم، اما می توانیم آن را در سطح دیگری مورد بحث قرار داده و بگوئیم بسیار خوب ما هم قبول داریم که در صدها حدیث و روایت موضوع مهدی مطرح است و جای شک نیست که این احادیث بطور تواتر از حضرت پیغمبرصلىاللهعليهوآله
و امیر المؤمنین و سایر ائمه: صادر شده است و همه به آن اعتقاد داریم و امیدواریم اگر عصر ظهور را به فضل خدا درک کردیم در صف پیروان آن حضرت قرار داشته باشیم؛ ولی سخن و بررسی به اینجا تمام نمی شود، ما می خواهیم بپرسیم که، این عقیده اسلامی به ظهور مهدیعليهالسلام
و حکومت جهانی او و اصلاحاتی که به دست او انجام خواهد گرفت، برای وضع فعلی ما و بر اعمال ما چه تأثیری دارد؟
می خواهیم بدانیم از این عقیده که سنّی و شیعه به آن اتفاق دارند، برای اصلاح امور اجتماعی و سیاسی، و علاج این همه مشکلات که با آن رو برو هستیم یا رو برو خواهیم شد، چه بهره ای می توانیم بگیریم؟
عقیده به خدا، اعتقاد به روز قیامت و حساب و جزا، عقیده به نبوّت و امامت، همه با عمل ما ارتباط دارد و جهت زندگی ما و کار و کوشش ما را معین می نماید، اما این عقیده از کدام نقش عملی برخوردار است، و در برابر قدرت زور و زر، و دروغ و فریب، و این دستگاه های استعمار و استثمار و استضعاف، چه نقشی را مثبت یا منفی ایفا می کند؟ و ما را چگونه و به چه سلاحی مجهّز می سازد؟
ما نمی توانیم در دنیای امروز که کاروان مدنیّت، با شتاب به سوی ترقّی پیش می رود، فقط از چنین عقیده ای که چهارده قرن است افکار را به خود مشغول داشته و رهبران اسلام آن را تبلیغ کرده اند، به جشن و چراغانی نیمه شعبان خود را قانع کنیم و از این فکر مسؤولیت و تعهدی را درک ننمائیم؛ که این برداشت با روال عمومی اصول مسلّم اسلام و احکام قرآن و عقاید دینی ما که همه آنها سازندگی دارند، سازگار نیست.
اسلام دین و مکتب مبارزه، کوشش، انقلاب، اصلاحات و آئین علم و ترقّی است، این عقیده هم باید مردم را در این جهت تشویق نماید.
ما می دانیم و تفسیر سوء نمی کنیم، و نمی گوئیم عقیده به ظهور مصلح آخر الزمان، اثر سلبی و منفی دارد، مردم را از کار و مبارزه و اقدام و قیام و اعتراض باز می دارد و سکون، سکوت، خفقان، سستی، گوشه گیری، انزوا و بی مسؤولیتی را شعار مؤمنین قرار می دهد؛ نه ما چنین نمی گوئیم، امّا می گوئیم: با اینکه احکام اسلام در هیچ عصر و زمان تعطیل نمی شود و کسانی که موضوع آن باشند، از آن معاف نخواهند بود، از این عقیده از جنبه کمک به اجرای احکام و نظامات اسلام، چگونه باید استفاده کرد و چگونه برداشتی داشته باشیم؟
این سؤالی است که می شود و اگر بسیاری از افراد، آن را به زبان نیاورند، چه بسا که در ذهنشان باشد.
به یاری خدا در این رساله به این پرسش پاسخ می دهیم و رابطه ایمان و عقیده به ظهور مهدیعليهالسلام
را با کیفیات ذهنی و فکری، با وحدت جامعه و حکومت جهانی، با مساوات اسلامی، با عدالت اجتماعی و زمامداری و با عدل و قسط، بررسی می کنیم، تا معلوم شود که این اعتقاد، در زندگی و مواقف حساس آن و در مبارزات و مجاهدات و تعیین جهت حرکت جامعه، چه نقش بزرگ و سازنده ای را ایفا می نماید.
تا روشن شود که این عقیده، علاوه بر اینکه ایمان به یک واقعیّت است، یعنی ایمان به وجود امام دوازدهم، فرزند حضرت امام حسن عسکریعليهاالسلام
است؛ و علاوه بر آنکه از فروغ ایمان به نبوت می باشد که لازمه آن ایمان به هر چیزی است که پیغمبرصلىاللهعليهوآله
از آن خبر داده است در طرز فکر و اندیشه ما، و در چگونگی برداشت ما از مطالب و مسائل حیاتی و در روابط اجتماعی و سلیقه و روش اخلاقی و سیاسی ما نیز مؤثر است.
ولا حولا ولا قوة الا بالله العلی العظیم