آيه (24) تا (29) و ترجمه
(
و إذا قيل لهم ما ذا أنزل ربكم قالوا أسطير الاولين
)
(24)(
ليحملوا أوزارهم كاملة يوم القيمة و من أوزار الذين يضلونهم بغير علم ألا سأ ما يزرون
)
(25)(
قد مكر الذين من قبلهم فأتى الله بنينهم من القواعد فخر عليهم السقف من فوقهم و أتئهم العذاب من حيث لا يشعرون
)
(26)(
ثم يوم القيمة يخزيهم و يقول أين شركأى الذين كنتم تشقون فيهم قال الذين أوتوا العلم إن الخزى اليوم و السوء على الكفرين
)
(27)(
الذين تتوفئهم الملئكة ظالمى أنفسهم فأ لقوا السلم ما كنا نعمل من سوء بلى إن الله عليم بما كنتم تعملون
)
(28)(
فادخلوا أبوب جهنم خلدين فيها فلبئس مثوى المتكبرين
)
(29)
ترجمه:
24 - و هنگامى كه به آنها گفته شود پروردگار شما چه نازل كرده است! مى گويند اينها (وحى الهى نيست ) همان افسانه هاى دروغين پيشينيان است.
25 - آنها بايد روز قيامت بار گناهان خود را بطور كامل بر دوش كشند، و هم سهمى از گناهان كسانى را كه بخاطر جهل گمراهشان ساختند، بدانيد آنها بار سنگين بدى بر دوش مى كشند.
26 - كسانى كه قبل از ايشان بودند (نيز) از اين توطئه ها داشتند، ولى خداوند به سراغ شالوده (زندگى ) آنها رفت و آنرا از اساس ويران كرد، و سقف بر سرشان از بالا فرو ريخت، و عذاب (الهى ) از آنجايى كه نمى دانستند به سراغشان آمد!.
27 - سپس روز قيامت خدا آنها را رسوا مى سازد، و مى گويد شريكانى كه شما براى من ساختيد، و بخاطر آنها با ديگران دشمنى مى كرديد كجا هستند؟ (در اين هنگام ) عالمان مى گويند: رسوائى و بدبختى، امروز بر كافران است.
28 - همانها كه فرشتگان (قبض ارواح ) روحشان را مى گيرند در حالى كه به خود ظلم كرده بودند، در اين هنگام آنها تسليم مى شوند (و مى گويند) ما كار بدى انجام نمى داديم، آرى خداوند به آنچه انجام مى داديد عالم است.
29 - اكنون از درهاى جهنم وارد شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد بود، چه جاى بدى است جايگاه مستكبران؟!
شان نزول
در تفسير مجمع البيان مى خوانيم كه بر طبق بعضى از روايات آيه نخست درباره مقتسمين (تبعيضگران ) كه قبلا درباره آنها بحث شد نازل گرديده است، آنها 16 نفر بودند كه به چهار گروه تقسيم شدند و هر گروه چهار نفرى بر سر راه مردم در يكى از جاده هاى مكه در ايام حج ايستادند تا پيش از آنكه مردم وارد شوند ذهن آنها را نسبت به قرآن و اسلام بدبين سازند، و بگويند محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) دين و آئين تازهاى نياورده بلكه همان افسانه هاى دروغين پيشينيان است.
تفسير:
آنها كه بار گناه ديگران را بر دوش مى كشند
در آيات گذشته سخن از مستكبران بود كه هرگز در برابر حق تسليم نمى شدند، بلكه كوشش داشتند به نحوى از زير بار آن شانه خالى كنند.
و در اين آيات منطق هميشگى اين گروه بى ايمان منعكس شده است، مى گويد: هنگامى كه به آنها گفته شود پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟ در پاسخ مى گويند اينها وحى الهى نيست، همان افسانه هاى دروغين پيشينيان است(
و اذا قيل لهم ما ذا انزل ربكم قالوا اساطير الاولين
)
.
و با اين تعبير موذيانه دو مطلب را بيان مى داشتند نخست اينكه سطح فكر ما از اين مسائل بسيار برتر است، اينها افسانه اى بيش نيست كه بر سرگرمى عوام الناس ساخته شده، و از اين گذشته تازگى ندارد زيرا اولين بار نيست كه انسانى چنين سخنانى را اظهار مى دارد، حتى محمد از خود ابتكارى به خرج نداده همان اسطورههاى گذشتگان را تكرار مى كند.
(اساطير) جمع (اسطوره ) به حكايات و داستانهاى خرافى و دروغين گفته مى شود، و اين كلمه 9 بار در قرآن از زبان كفار بى ايمان در برابر انبيأ نقل شده است كه غالبا براى توجيه مخالفت خود با دعوت رهبران الهى به اين بهانه متوسل مى شدند، و عجب اينكه هميشه كلمه اساطير را با (اولين ) توصيف مى كردند، تا ثابت كنند اينها تازگى ندارد، و حتى گاه مى گفتند اينها مهم نيست ما هم اگر بخواهيم مى توانيم مانند آن را بياوريم
(آيه 31 - انفال ).
جالب اينكه مستكبران امروز نيز غالبا موذيانه براى فرار از حق و همچنين براى گمراه ساختن ديگران متوسل مى شوند، حتى در كتب جامعه شناسى شكل به اصطلاح علمى به آن داده اند و مذهب را زائيده جهل بشر و تفسيرهاى مذهبى را اسطوره ها مى نامند!
اما اگر درست به اعماق فكر آنها نفوذ كنيم مى بينيم مسأله چيز ديگر است، آنها با مذاهب خرافى و ساختگى هرگز جنگ و ستيز ندارند، بلكه خود عامل پيدايش يا نشر آنند، مخالفت آنها تنها با مذاهب راستين است كه افكار انسانها را بيدار مى كند، و زنجيرهاى استعمار را در هم مى شكند و سد راه مستكبران و استعمارگران است.
آنها مى بينند قبول تعليمات مذهبى كه اصول عدل و انصاف را پيشنهاد مى كند و با تبعيض و ستمگرى و هر گونه خودگامگى مى جنگد با نقشه هاى آنها مخالف است.
آنها مى بينند پذيرش دستورات اخلاقى مذهب با هوسهاى سركش و آزاديهائى كه مورد نظر آنها است سازگار نيست، مجموع اين جهات سبب مى شود كه اين سد و مانع را از سر راه خود بردارند، و حتما بايد پاسخى براى مردم درست كنند، چه پاسخى از اين بهتر كه آنها را به نام اسطوره و افسانه دروغين معرفى كنند.
آنچه متأسفانه آنها را در اين برچسب زدن به مذهب تا حدى موفق مى كند خرافاتى است كه گاهى افراد نادان و بى اطلاع ساخته و پرداخته و به نام مذهب قالب مى زنند، بر همه طرفداران مذهب راستين لازم است شديدا با اينگونه خرافات به مبارزه برخيزند، و دشمنان را خلع سلاح كنند، اين حقيقت را همه جا بنويسند و بگويند كه اينگونه خرافات هيچگونه ارتباطى به مذاهب راستين ندارد و دشمن نبايد آن را دستاويز قرار دهد، و گرنه تعليمات پيامبران هم در زمينه اصول عقائد مذهبى، و هم در زمينه مسائل عملى آنچنان با عقل و منطق هماهنگ است كه جائى براى اينگونه تهمتها وجود ندارد.
آيه بعد نتيجه اعمال اين كوردلان را چنين بيان مى كند: اينها بايد روز رستاخيز هم بار گناهان خود را به طور كامل بر دوش بكشند و هم سهمى از گناهان كسانى را كه بخاطر جهل گمراه كرده اند!(
ليحملوا اوزارهم كاملة يوم القيامة و من اوزار الذين يضلونهم بغير علم
)
.
(بدانيد آنها بدترين وزر و مسئوليت را بر دوش مى كشند)(
الا سأ ما يزرون
)
.
چرا كه گاهى گفتار آنها سبب گمراهى هزاران نفر مى شود، چقدر دشوار است كه انسان هم بار گناهان خود را بر دوش كشد و هم بار گناهان هزاران نفر ديگر را، و هر گاه سخنان گمراه كننده آنها باقى بماند و سرچشمه گمراهى نسلها شود بار آنها نيز بر دوششان سنگينى مى كند!
جمله (ليحملوا) (بايد اين بار را بر دوش كشند) به صورت امر است، مفهومش بيان نتيجه و عاقبت كار است، درست همانند اينكه به كسى ميگوئيم اكنون كه اين عمل خلاف را انجام دادى بايد نتيجه آن را تحمل كنى و تلخى آن را بچشى (بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه لام ليحملوا لام عاقبت باشد).
(اوزار) جمع (وزر) به معنى بار سنگين و نيز به معنى گناه آمده است و اينكه به وزير، وزير گفته مى شود براى اينكه مسؤ ليت سنگينى به دوش ميكشد.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه قرآن گفته است قسمتى از بار گناهان كسانى را كه گمراه كرده اند بر دوش دارند و نگفته همه بار گناهان آنها را، با اينكه در روايات مى خوانيم اگر كسى سنت بدى بگذارد تمام گناهان كسانى كه به آن عمل كرده اند بر دوش مى كشد.
بعضى از مفسران در پاسخ اين سؤ ال گفته اند كه پيروان گمراه دو نوع گناه دارند گناهانى را كه به عنوان پيروى از رهبرانشان مرتكب مى شوند، و گناهانى را كه مستقلا دارند، آنچه بر دوش رهبران سنگينى مى كند نوع اول است.
و بعضى (من ) را در آيه فوق براى تبعيض نگرفته اند بلكه براى بيان اينكه گناهان پيروان بر دوش رهبران است دانسته اند.
ولى تفسير ديگرى به نظر ميرسد كه از همه اينها دلچسب تر است، و آن اينكه پيروان گمراه دو حالت دارند، گاهى آگاهانه به دنبال اين رهبران منحرف مى افتند كه نظيرش را در طول تاريخ فراوان ديدهايم، در اين صورت عامل گناه هم دستور رهبران است و هم تصميم خودشان، و در اينجا است كه يك سهم از مسؤ ليت گناهانشان بر دوش رهبران است (بى آنكه چيزى از گناهان آنها كاسته شود).
اما گاه مى شود كه پيروان بدون اينكه مايل باشند اغفال مى شوند و تحت تأثير وسوسه هاى رهبران گمراه قرار مى گيرند كه نمونه آن در ميان مردم عوام در بسيارى از جوامع ديده مى شوند، آنها حتى ممكن است با قصد تقرب الى الله به دنبال چنين برنامه هائى حركت كنند، در اين صورت همه بار گناهانشان بر دوش پيشوايان گمراه است، و خودشان اگر در تحقيق كوتاهى نكرده باشند مسؤ ليتى ندارند، ولى دسته اول كه با علم و آگاهى تبعيت كرده اند مسلما سر سوزنى از گناهشان كم نمى شود در عين اينكه پيشوايانشان سهمى از مسؤ ليت را بر دوش مى كشند.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه تعبير (بغير علم ) دليل بر آن نيست كه پيروان اين گمراهان هيچگونه آگاهى از وضع رهبرانشان نداشتند و به طور كلى اغفال شده بودند تا هيچگونه مسؤ ليتى شخصا نداشته باشند، بلكه اين تعبير همانند آنست كه ميگوئيم افراد جاهل و نادان زود به دام اغواگران مى افتند، اما افراد دانا بسيار دير.
لذا قرآن در آيات ديگر اين پيروان را تبرئه نكرده و سهمى از مسئوليت را نيز براى آنان قائل شده است، چنانكه در آيه 47 و 48 سوره مؤ من مى خوانيم(
و اذ يتحاجون فى النار فيقول الضعفأ للذين استكبروا انا كنا لكم تبعا فهل انتم مغنون عنا نصيبا من النار
(
47
)
قال الذين استكبروا انا كل فيها ان الله قد حكم بين العباد
)
: (گمراه كنندگان و گمراه شوندگان در دوزخ با هم بحث و جدل مى كنند، پيروان نادان و ضعيف به مستكبرين مى گويند ما پيرو شما بوديم، آيا سهمى از آتش را به جاى ما مى پذيريد؟! آنها پاسخ مى دهند ما همگى در دوزخيم خداوند حكم (عادلانه اى ) بين بندگانش كرده است )!
آيه بعد به بيان اين نكته مى پردازد كه اين اولين بار نيست كه مستكبران به رهبران الهى تهمت مى زنند و وحى آسمانى را اساطير اولين مى شمارند، بلكه آنهائى كه قبل از اينها بودند نيز از اين گونه توطه ها داشتند، ولى خداوند به سراغ شالوده زندگى آنها رفت و از اساس آن را ويران نمود، و سقف بر سرشان از بالا فرود آمد!(
قد مكر الذين من قبلهم فاتى الله بنيانهم من القواعد فخر عليهم السقف من فوقهم
)
. و عذاب و مجازات الهى از آنجا كه باور نمى كردند و نمى دانستند به سراغشان آمد(
و أتاهم العذاب من حيث لا يشعرون
)
.
گر چه بعضى از مفسران آيه فوق را به جريان كار (نمرود) و ساختمانى كه به پندارش براى صعود به آسمان و مبارزه با خداى آسمان!! ساخته بود تفسير كرده اند، و بعضى ديگر به جريان بختالنصر، ولى مسلم است كه مفهوم آيه عام است، و توطئه هاى همه مستكبران و رهبران گمراه را در بر ميگيرد.
جالب اينكه قرآن مى گويد: خداوند براى بر هم زدن توطئه هاى اين مستكبران اقدام روبنائى نمى كند، بلكه به سراغ ريشه و زيربناى كار آنها رفته، تشكيلاتشان را از اساس به هم مى ريزد، و سقفها را بر سرشان فرود مى آورد. آرى چنين است مجازات الهى درباره اين گونه افراد.
مسلما ريشه كن كردن ساختمان و فرود آمدن سقف، ممكن است اشاره به ساختمان و سقف ظاهرى آنها باشد كه بر اثر زلزله ها و صاعقه ها در هم كوبيده شد و بر سر آنان فرود آمد، و ممكن است كنايه از سازمان و تشكيلات آنها باشد كه به فرمان خدا از ريشه بر كنده شد، و نابود گشت، ضمنا مانعى ندارد كه آيه اشاره به هر دو معنى باشد.
اين نكته نيز قابل ملاحظه است كه قرآن بعد از ذكر كلمه (سقف ) تعبير به (من فوقهم ) مى كند، با اينكه مسلما سقف هميشه در طرف بالا است، اين ممكن است به خاطر تاكيد باشد و هم به خاطر بيان اين نكته كه گاهى ممكن است سقف فرود آيد ولى صاحب خانه در آنجا نباشد اما در مورد اين تبهكاران سقف فرود آمد و آنها زير آن بودند و نابود شدند
تاريخ امروز و گذشته چقدر زنده و روشن صحنه هاى اين مجازات الهى را نشان ميدهد، زورمندان و جبارانى بوده اند كه دستگاه خويش را آنچنان مستحكم مى پنداشتند كه نه براى خود بلكه براى آينده فرزندانشان در آن دستگاه نقشه مى كشيدند و طرح مى ريختند و ظاهرا تمام مقدمات براى حفظ قدرت و ثبات نظامشان را فراهم ساخته بودند، ولى ناگهان از همانجا كه آنها هيچ فكرش را نمى كردند عذاب الهى به سراغشان آمد و سقف بارگاهشان را بر سرشان فرو ريخت، آنچنان نابود يا پراكنده شدند كه گوئى هرگز بر صفحه زمين نبودند!
آنچه گفته شد عذاب دنياى آنها است ولى مجازات آنها به همين جا پايان نمى گيرد، بلكه بعد از اين در روز رستاخيز خدا آنها را رسوا مى سازد(
ثم يوم القيامة يخزيهم
)
.
و آنها را مورد سؤ ال قرار ميدهد و مى گويد كجا هستند آن شريكانى كه شما براى من ساخته بود، و به آنها عشق مى ورزيديد، و به خاطر آنها با ديگران به مجادله و حتى دشمنى برمى خاستيد)؟!(
و يقول اين شركائى الذين كنتم تشاقون فيهم
)
.
در اينجا آنها پاسخى براى اين سؤ ال مسلما ندارند ولى عالمان در آنجا زبان به سخن مى گشايند و مى گويند شرمندگى و رسوائى و همچنين بدبختى امروز براى كافران است(
قال الذين اوتوا العلم ان الخزى اليوم و السوء على الكافرين
)
.
و از اينجا روشن مى شود كه سخنگويان در قيامت، عالمان و دانشمندانند چرا كه در آن محضر بزرگ بايد سخنى گفت كه خلافى در آن نباشد و اين از كسى جز عالمان با ايمان ساخته نيست.
و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اهلبيت (عليهالسلام
) تفسير به امامان معصوم شده است، به خاطر آن است كه آنها مصداق اتم و اكمل عالمان باايمانند.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه منظور از اين سؤ ال و جواب كه ميان مشركان و عالمان رد و بدل مى شود كشف مطلب پنهان و مكتومى نمى باشد، بلكه اين خود يكنوع مجازات و كيفر روانى است، به خصوص اينكه مؤ منان آگاه در اين جهان همواره مورد ملامت و سرزنش اين مشركان مغرور بودند، و در آنجا بايد اين مغروران كيفر خود را از همين راه ببينند و مورد ملامت و شماتت واقع شوند در جائى كه هيچ راه انكار و نجات براى آنها نيست.
آيه بعد توصيفى از كافران مى كند كه آيه قبل با نام آنها پايان يافته بود با تعبيرى كه درس تكان دهندهاى براى بيدار كردن غافلان و بيخبران است مى گويد آنها كسانى هستند كه فرشتگان مرگ روح آنها را مى گيرند، در حالى كه به خود ظلم كرده بودند(
الذين تتوفيهم الملائكة ظالمى انفسهم
)
.
زيرا انسان هر ظلم و ستمى كند در درجه اول به خودش باز ميگردد و خانه خويشتن را قبل از خانه ديگران ويران مى سازد، چرا كه گام اول ظلم گام اول ويرانگرى ملكات درونى و صفات برجسته خود انسان است، و از اين گذشته بنياد ظلم در هر جامعهاى بر قرار شود، با توجه به پيوندهاى اجتماعى، سرانجام دور ميزند و به خانه ظالم بر مى گردد.
اما آنها هنگامى كه خود را در آستانه مرگ مى بينند و پردههاى غرور و غفلت از مقابل چشمانشان كنار ميرود فورا تسليم مى شوند، و مى گويند ما كار بدى انجام نمى داديم!(
فالقوا السلم ما كنا نعمل من سوء
)
.
چرا آنها انجام هر گونه كار بد را انكار مى كنند؟ آيا دروغ مى گويند، به خاطر اينكه دروغ بر اثر تكرار، صفت ذاتى آنها شده است؟ و يا مى خواهند بگويند ما ميدانيم اين اعمال را انجام دادهايم ولى اشتباه كردهايم و سوء نيت نداشته ايم، ممكن است هر دو باشد.
ولى بلافاصله به آنها گفته مى شود شما دروغ ميگوئيد، اعمال زشت فراوانى انجام داديد آرى خداوند از اعمال و همچنين از نيتهاى شما با خبر است(
بلى ان الله عليم بما كنتم تعملون
)
.
بنابر اين جاى انكار كردن و حاشا نمودن نيست!
(اكنون كه چنين است از درهاى جهنم وارد شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد بود)(
فادخلوا ابواب جهنم خالدين فيها
)
.
(چه جاى بدى است جايگاه متكبران )(
فلبئس مثوى المتكبرين
)
.
نكته ها:
1 - سنت حسنه و سيئه
براى انجام يك عمل قطعا مقدمات زيادى لازم است، و در اين ميان نقش رهبران و ارشاد كنندگان و يا وسوسه گران، نقش مهمى است، همچنين نقش سنتهاى خوب يا زشت و ننگين كه زمينه فكرى و اجتماعى را براى اين گونه اعمال فراهم مى كند نمى توان از نظر دور داشت، بلكه گاه مى شود كه نقش رهبران، و يا سنتگزاران بر همه عوامل ديگر پيشى مى گيرد.
از اين رو هيچ دليلى ندارد كه آنها شريك جرم و يا شريك در نيكيها نباشند.
روى همين منطق در آيات قرآن و روايات اسلامى به مسأله دلالت بر نيكى و بدى و يا سنت گذاردن، اعم از نيك و بد تكيه فراوان شده است.
در آيات فوق خوانديم كه مستكبران گمراه و اغواگر، هم بار گناهان خويش را بر دوش مى كشند و هم سهمى از بار گناهان پيروانشان را (بى آنكه از مسئوليت پيروان كاسته شود).
اين موضوع تا آنجا مورد اهميت، كه به گفته پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) الدال على الخير كفاعله: آنكس كه دعوت به نيكى مى كند همانند فاعل آنست ).
در حديثى كه در ذيل آيات فوق، از پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نقل شده مى خوانيم: ايما داع دعى الى الهدى فاتبع، فله مثل اجورهم، من غير ان ينقص من اجورهم شيئا و ايما داع دعى الى ضلالة فاتبع عليه، فان عليه مثل اوزار من اتبعه، من غير ان ينقص من اوزارهم شيئا!: (هر كسى دعوت به هدايت كند و از او پيروى كنند، پاداشى همچون پاداش پيروانش خواهد داشت، بى آنكه از پاداش آنها چيزى كاسته شود. و هر كس دعوت به ضلالت كند و از او پيروى كنند همانند كيفر پيروانش را خواهد داشت، بى آنكه از كيفر آنها كاسته شود.
و از امام باقر (عليهالسلام
) چنين نقل شده: من استن بسنة عدل فاتبع كان له اجر من عمل بها، من غير ان ينتقص من اجورهم شى ء و من استن سنة جور فاتبع كان عليه مثل وزر من عمل به، من غير ان ينتقص من اوزارهم شى ء: كسى كه سنت عدلى ايجاد كند و از آن پيروى شود همانند پاداش كسانى را كه به آن عمل مى كنند خواهد داشت، بى آنكه از پاداش آنها كم شود و كسى كه سنت ظلمى بگذارد و از آن پيروى شود همانند گناه كسانى كه به آن عمل مى كنند خواهد داشت، بى آنكه چيزى از گناهان آنها كاسته شود.
به همين مضمون روايات متعدد ديگرى از پيشوايان معصوم نقل شده كه شيخ حر عاملى (ره ) در جلد يازدهم وسائل كتاب الامر بالمعروف و النهى عن المنكر باب شانزدهم، آنها را جمع آورى كرده است.
در صحيح مسلم نيز حديثى از پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به مضمون زير آمده است: پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در ميان ياران نشسته بود، جمعى پا برهنه و فاقد لباس خدمتش رسيدند در حالى كه شمشيرها را بر كمر بسته بودند (و آماده جهاد بودند) از مشاهده فقر آنها، چهره پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) دگرگون شد، به خانه رفت و سپس برگشت و به بلال دستور داد مردم را دعوت به اجتماع و نماز كند، بعد از برگزارى نماز پيامبر خطبه اى خواند و فرمود: اى مردم از خدا بترسيد همان خدائى كه شما را همگى از يك نفس آفريد و بدانيد خدا مراقب شما است، مردم! تقوا پيشه كنيد و به فكر فرداى قيامت باشيد، هر كدام بتوانيد از دينار، درهم، لباس، گندم، خرما، حتى بخشى از يك دانه خرما به نيازمندان كمك كنيد.
در اين هنگام مردى از انصار، كيسه پولى آورد كه در دستش جاى نمى گرفت اين امر سبب تشويق مردم شد و پشت سر هم كمكهاى مختلف فراهم كردند بحدى كه دو كوپه از مواد غذائى و لباس جمع شد، آثار سرور در چهره پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نمايان گشت در اين هنگام فرمود: من سن فى الاسلام سنة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها بعده من غير ان ينقص من اجورهم شى ء و من سن فى الاسلام سنة سيئة كان عليه وزرها و وزر من عمل بها من بعده من غير ان ينقص من اوزارهم شى ء.
معنى اين بخش از حديث همانند احاديث سابق است.
در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه اين احاديث و مانند آن از آيات قرآن، با آيه 164 انعام(
و لا تزر وازرة وزر اخرى
)
(كسى گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد) چگونه سازگار است؟
پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته كاملا روشن است، و آن اينكه اينها مسئول گناهان ديگرى نيستند بلكه مسئول گناهان خويشند، زيرا در تحقق گناه ديگران شركت داشتند و از يك نظر گناه خودشان محسوب مى شود.
2 - تسليم بيهوده!
كمتر كسى پيدا مى شود كه حقيقت را در مرحله شهود ببيند و باز هم آن را انكار كند، به همين دليل گنهكاران و ستمگران هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند و پردهه اى غفلت و غرور كنار مى رود و چشم برزخى پيدا مى كنند اظهار ايمان مى كنند، همانگونه كه در آيات فوق خوانديم فالقوا السلم.
منتها در اين هنگام سخنان مختلفى دارند، بعضى اعمال زشت خود را حاشا مى كنند و مى گويند: ما عمل بدى انجام نداديم (همانگونه كه در آيات فوق آمده ) يعنى آنقدر دروغ گفتند كه دروغ جزء خميره وجودشان شده و با اينكه مى دانند جاى دروغ نيست باز هم دروغ مى گويند!، حتى از بعضى آيات قرآن استفاده مى شود كه در رستاخيز نيز جمعى دروغ مى گويند(
قالوا و الله ربنا ما كنا مشركين
)
: مشركان مى گويند سوگند به پروردگار كه ما مشرك نبوديم! (سوره انعام آيه 23).
بعضى ديگر اظهار ندامت مى كنند و تقاضاى بازگشت به دنيا (سوره سجده آيه 12).
بعضى ديگر تنها ابراز ايمان مى كنند مانند فرعون (سوره يونس - 90) ولى به هر حال هيچيك از اين سخنان پذيرفته نخواهد شد، چرا كه وقت آن گذشته است و اين گونه ابراز ايمان جنبه اضطرارى دارد و كرارا گفتهايم كه ايمان اضطرارى بى اثر است.