تفسیر نمونه جلد ۱۱

تفسیر نمونه6%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵ جلد ۱۶ جلد ۱۷ جلد ۱۸ جلد ۱۹ جلد ۲۰ جلد ۲۱ جلد ۲۲
  • شروع
  • قبلی
  • 52 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27188 / دانلود: 3110
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد ۱۱

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

5

6

7

8

آيه (۷۰) تا (۷۲) و ترجمه

( و الله خلقكم ثم يتوفئكم و منكم من يرد إلى أرذل العمر لكى لا يعلم بعد علم شيا إن الله عليم قدير ) (۷۰)( و الله فضل بعضكم على بعض فى الرزق فما الذين فضلوا برادى رزقهم على ما ملكت أيمنهم فهم فيه سوأ أفبنعمة الله يجحدون ) (۷۱)( و الله جعل لكم من أنفسكم أزوجا و جعل لكم من أزوجكم بنين و حفدة و رزقكم من الطيبت أ فبالبطل يؤ منون و بنعمت الله هم يكفرون ) (۷۲)

ترجمه:

۷۰ - خداوند شما را آفريد، سپس شما را مى ميراند، بعضى از شما به سنين بالاى عمر مى رسند، بطورى كه بعد از علم و آگاهى چيزى نخواهند دانست (و همه چيز را فراموش مى كنند) خداوند عالم و قادر است.

۷۱ - خداوند بعضى از شما را بر بعضى ديگر از نظر روزى برترى داد (چرا كه استعدادها و تلاشهايتان متفاوت است ) اما آنها كه برترى داده شده اند حاضر نيستند، از روزى خود به بردگانشان بدهند و همگى مساوى گردند، آيا آنها نعمت خدا را انكار مى كنند؟

۷۲ - و خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد و براى شما از همسرا

فرزندان و نوه ها، و از طيبات به شما روزى داد، آيا به باطل ايمان مى آورند و نعمت خدا را انكار مى كنند!

تفسير:

سرچشمه تفاوت روزيها

از آنجا كه در آيات گذشته بخشى از نعمتهاى مهم الهى و مواهب گوناگونى كه در جهان گياهان و حيوانات آفريده شده است بيان گرديد، تا از اين راه مردم به آفريننده اين همه نعمتها و نظام دقيق آنها آشنا شوند، آيات مورد بحث نيز از طريق ديگرى مسأله اثبات خالق يكتا را تعقيب مى كند و آن از طريق دگرگونى و تغييرات نعمتها است كه از اختيار انسان بيرون است و نشان ميدهد از ناحيه ديگرى مقدر مى شود.

نخست مى گويد: خداوند شما را آفريد)( و الله خلقكم ) .

(سپس روح شما را مى گيرد و مرگتان فرا مى رسد( ثم يتوفاكم ) .

هم حيات از ناحيه او است، و هم مرگ، تا بدانيد اين شما نيستيد كه آفريننده مرگ و حياتيد.

مقدار طول عمر شما نيز در اختيارتان نيست، بعضى در جوانى يا نزديك به پيرى از دنيا مى روند ولى بعضى از شما به بالاترين و بدترين ساليان عمر يعنى نهايت پيرى باز مى گردند)( و منكم من يرد الى ارذل العمر ) .

(و نتيجه اين عمر طولانى آن خواهد شد كه بعد از علم و دانش و آگاهى چيزى نخواهد دانست و همه را بدست فراموشى مى سپارد( لكى لا يعلم بعد علم شيئا ) .

درست مانند آغاز عمر و سنين كودكى كه يكپارچه نسيان بود و فراموشكارى و ناآگاهى، آرى خداوند آگاه و قادر است )( ان الله عليم قدير ) .

همه قدرتها در اختيار او است و به هر مقدار كه صلاح بداند ميبخشد و به هر موقع كه لازم ببيند مى گيرد.

در آيه بعد نيز ادامه مى دهد كه حتى روزيهاى شما بدست شما نيست، اين خداوند است كه بعضى از شما را بر بعض ديگرى از نظر روزى برترى مى دهد( و الله فضل بعضكم على بعض فى الرزق ) .

(اما آنها كه برترى يافته اند به خاطر تنگ نظرى حاضر نيستند از آنچه در اختيار دارند به بندگان مملوك خود بدهند و آنها را در اموال خويش شريك سازند تا آنها نيز با شما مساوى گردند( فما الذين فضلوا برادى رزقهم على ما ملكت ايمانهم فهم فيه سوأ ) .

بعضى از مفسران احتمال داده اند كه اين جمله اشاره به پاره اى از اعمال احمقانه مشركان باشد كه براى بتها و آلهه خود، سهمى از چهارپايان و كشت و زرع خود قائل بودند، در حالى كه اين سنگ و چوبهاى بيارزش كمترين نقشى در زندگى آنها نداشتند، ولى حاضر نبودند همان را در اختيار بردگان بيچاره اى بگذارند كه شب و روز به آنها خدمت مى كردند.

آيا ايجاد تفاوت با عدالت سازگار است؟

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا ايجاد تفاوت و اختلاف از نظر رزق و روزى در ميان مردم با اصول عدالت پروردگار و مساواتى كه بايد بر نظام جوامع بشرى حاكم باشد، سازگار است؟

در پاسخ اين سؤ ال بايد به دو نكته دقيقا توجه داشت:

۱ - بدون شك اختلافى كه در ميان انسانها از نظر بهرههاى مادى و درآمدها وجود دارد قسمت مهمش مربوط به تفاوت استعدادهاى آنها است، اين تفاوت استعدادهاى جسمانى و روحانى كه سرچشمه تفاوت در كميت و كيفيت فعاليتهاى اقتصادى مى شود بهره بعضى را بيشتر و در آمد بعضى را كمتر مى كند.

البته ترديدى نيست كه گاهى صرفا حوادثى كه از نظر ما جنبه تصادف دارد سبب مى شود كه بعضى به مواهب بيشترى دست يابند، ولى اينها را ميتوان امور استثنائى شمرد، آنچه پايه و ضابطه اصلى در غالب موارد است، همان تفاوت در كميت يا كيفيت تلاشها است (البته موضوع بحث ما يك جامعه سالم و خالى از استثمار و بهره كشيهاى ظالمانه است، نه جوامع منحرف كه از قوانين آفرينش و نظام انسان بركنارند).

حتى كسانى را كه گاهى ما آنها را انسانهاى بى دست و پا و بيعرضهاى مى پنداريم و از اينكه در آمدهاى قابل ملاحظهاى دارند تعجب مى كنيم اگر با دقت بيشترى دو جسم و روان و اخلاق آنها بينديشيم و قضاوتهائى كه از مطالعات سطحى سرچشمه ميگيرد، دور بى فكنيم، خواهيم ديد كه آنها غالبا نقطه قوتى داشته اند كه به جائى رسيده اند (باز تكرار مى كنيم موضوع بحث ما جامعه سالمى است كه از استثمار دور باشد).

به هر حال اين تفاوت درآمدها از تفاوت استعدادهائى سرچشمه مى گيرد كه آن هم نيز از مواهب الهى است، ممكن است در پارهاى از موارد اكتسابى باشد ولى در پارهاى از موارد نيز قطعا غير اكتسابى است، بنابر اين حتى در يك جامعه سالم از نظر اقتصادى نيز تفاوت در آمدها غير قابل انكار است، مگر اينكه بتوانيم انسانهاى قالبى هم شكل و همرنگ و هم استعداد بسازيم كه هيچگونه تفاوتى با هم نداشته باشند و تازه اول درد سر و مشكلات است!.

۲ - بدن يك انسان، يا اندام يك درخت، يا يك بوته گل را در نظر بگيريد، آيا امكان دارد اين ساختمان موزون با تساوى ميان اعضأ و اندامها از هر نظر پيدا شود؟ آيا قدرت مقاومت و استعداد ريشه درختان مى تواند با گلبرگهاى لطيف شكوفه ها، و استخوان پاشنه پا با پردههاى ظريف شبكيه چشم از هر نظر يكسان باشد؟ و اگر ما بتوانيم آنها را يكسان كنيم آيا فكر ميكنيد كار صحيحى انجام داده ايم؟!

اگر از (شعارهاى ) كاذب و خالى از (شعور) بگذريم، فرض كنيد ما يك روز بتوانيم همان انسانها قالبى و خيالى از هر نظر بسازيم و كره زمين را از پنج هزار ميليون نفر انسان هم شكل و همقواره و هم ذوق و همفكر و همسان از هر نظر، درست مانند سيگارهائى كه به يك كارخانه سفارش داده اند، پر كنيم.

آيا آن روز زندگى خوبى نصيب انسانها خواهد شد؟ مسلما نه، جهنمى پيدا مى شود كه همه در آن در زحمت خواهند بود، همه به يكسو حركت مى كنند، همه يك چيز مى خواهند همه يك پست مى طلبند، همه يكنوع غذا را دوست دارند، و همه مى خواهند يك كار واحد انجام دهند.

بديهى است خيلى زود عمر چنين زندگى پايان مى يابد و بفرض باقى بماند زندگى خسته كننده بى روح و يكنواختى خواهد بود كه چندان تفاوتى با مرگ ندارد.

بنابر اين وجود تفاوت در استعدادها و آنچه لازمه اين تفاوت است، براى حفظ نظام جامعه و حتى براى پرورش استعدادهاى مختلف، نهايت لزوم را دارد، و شعارهاى كاذب هرگز نمى تواند جلو اين واقعيت را بگيرد.

اما مبادا اين سخن را چنين تفسير كنيد كه ما جامعه طبقاتى و نظام استثمار و استعمار را با اين سخن مى پذيريم، نه، هرگز، منظور تفاوتهاى طبيعى است و نه مصنوعى و تفاوتهائى است كه در عين حال مكمل يكديگر و معاون يكديگر بوده باشند، نه سدى بر سر راه پيشرفت يكديگر ايجاد كنند و به تجاوز و تعدى بپردازند.

اختلاف طبقاتى (توجه داشته باشيد منظور از طبقات همان مفهوم اصطلاحى آن يعنى طبقه استثمار كننده و استثمار شونده است ) هرگز موافق نظام آفرينش نيست، آنچه موافق و هماهنگ نظام آفرينش است، تفاوت استعدادها و تلاشها و كوششها است و ميان اين دو از زمين تا آسمان فرق است (دقت كنيد).

و به تعبير ديگر، تفاوت استعدادها بايد در مسير سازنده به كار افتد، درست مانند تفاوت ساختمان اعضأ يك بدن، يا اندام يك گل، آنها در عين تفاوت معاون يكديگرند، نه مزاحم يكديگر.

كوتاه سخن اينكه: نبايد تفاوت استعدادها و درآمدها باعث سوء استفاده در راه ايجاد جامعه طبقاتى گردد.

و به همين دليل در پايان آيه مورد بحث ميفرمايد: آيا آنها نعمت خدا را انكار مى كنند( ا فبنعمة الله يجحدون ) .

اشاره به اينكه اين تفاوتها در صورت طبيعيش (نه صورت مصنوعى و ظالمانه )

از نعمتهاى خدا است كه براى حفظ نظام مجتمع بشرى ايجاد شده است.

آخرين آيه مورد بحث كه مانند دو آيه گذشته با كلمه الله شروع مى شود، و بيانگر نعمتهاى خداوند است، اشاره به مواهب او از نظر نيروهاى انسانى و معاونان و كمك كاران، و همچنين روزيهاى پاكيزه، مى كند، و اين حلقه هااى سه گانه نعمت را كه در اين سه آيه ذكر شده تكميل مى نمايد، يعنى از نظام حيات و مرگ، شروع كرده، سپس تفاوت روزيها و استعدادها را كه نظام تنوع زندگى است بيان مى كند، و با آيه مورد بحث كه ناظر به نظام تكثير مثل بشر، و روزيهاى پاكيزه است پايان ميگيرد.

مى گويد: (خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد)( و الله جعل لكم من انفسكم ازواجا ) .

همسرانى كه هم مايه آرامش روح و جسمند و هم سبب بقأ نسل.

لذا بلافاصله اضافه مى كند و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوهها قرار داد( و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفدة ) .

(حفدة ) جمع (حافد) در اصل به معنى كسى است كه بدون انتظار پاداش، با سرعت همكارى مى كند، ولى در آيه مورد بحث به عقيده بسيارى از مفسران، منظور نوه ها است و بعضى خصوص نوه هاى دخترى را گفته اند.

بعضى ديگر معتقدند كه بنون به فرزندان كوچك گفته مى شود و حفده به فرزندان بزرگ كه ميتوانند كمك و همكارى كنند.

و بعضى هر گونه معاون و كمككار را اعم از فرزندان و غير فرزندان دانسته اند.

ولى معنى اول يعنى نوه ها در اينجا از همه، نزديكتر به نظر مى رسد، هر چند حفدة در اصل مفهومش چنانكه گفتيم، وسيع است.

و به هر حال بى شك وجود نيروهاى انسانى، همچون فرزندان و نوهها و همسران در اطراف هر كس، نعمت بزرگى براى او است، كه هم از نظر معنوى او را حمايت مى كنند و هم از نظر مادى.

سپس ميفرمايد: (خداوند از پاكيزهها به شما روزى داد)( و رزقكم من الطيبات ) .

(طيبات ) در اينجا مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه روزى پاكيزه را شامل مى شود خواه جنبه مادى داشته باشد يا معنوى، جنبه فردى داشته باشد يا اجتماعى.

و در پايان به عنوان يك نتيجه گيرى كلى از اين بحث مى گويد: آيا آنها با اين همه آثار عظمت و قدرت خدا كه مشاهده مى كنند، و با اين همه مواهبى كه از ناحيه او به آنها ارزانى شده باز سراغ بتها مى روند آيا به باطل ايمان مى آورند و نعمت خداوند را انكار مى كنند؟( ا فبالباطل يؤ منون و بنعمة الله هم يكفرون ) .

اين چه نوع قضاوتى است؟ و اين چه برنامه نادرستى است؟ كه انسان سر چشمه نعمتها را فراموش كرده و به سراغ موجودى برود كه منشا كمترين اثرى نيست و مصداق روشن باطل در تمام ابعاد است.

نكته ها:

۱ - اسباب و سرچشمه هاى روزى

بدون شك - همانگونه كه گفتيم - انسانها از نظر استعدادها و مواهب خداداد با هم متفاوتند، ولى با اين حال آنچه پايه اصلى پيروزيها را تشكيل ميدهد

تلاش و سعى و كوشش آدمى است، آنها كه سخت كوش ترند، پيروزترند، و آنها كه تنبلتر و كم تلاشترند، محرومترند.

به همين دليل قرآن، بهره انسان را متناسب با سعى او مى شمرد و صريحا مى گويد( و ان ليس للانسان الا ما سعى ) (نجم - ۳۹).

و در اين ميان به كار بستن اصول تقوى و درستكارى و امانت و نظامات و قوانين الهى، و اجراى اصول عدل و داد، اثر فوق العاده عميقى دارد، چنانكه قرآن مى گويد:( و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السمأ و الارض ) : اگر مردمى كه در شهرها و آباديهاى روى زمين زندگى مى كنند ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند، درهاى بركات از آسمان و زمين را به روى آنها مى گشائيم! (اعراف - ۹۶).

و نيز مى گويد:( و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب ) : كسى كه تقوا را پيشه كند خداوند گشايشى براى او ميدهد و از آنجا كه گمان ندارد به او روزى ميبخشد (سوره طلاق آيه ۲ و ۳).

و نيز به همين دليل، نقش انفاق را در وسعت روزى ياد آور شده و مى گويد:( ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم ) : اگر به خدا قرض الحسنه دهيد يعنى در راه او انفاق كنيد آن را براى شما مضاعف مى گرداند (تغابن - ۱۷).

شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه در زندگى اجتماعى، از ميان رفتن يك فرد يا يك گروه، زيانش متوجه همه اجتماع مى گردد، و به همين دليل نگهدارى افراد و كمك به آنها بازده براى كل اجتماع دارد (گذشته از جنبه هاى معنوى و انسانى ).

خلاصه اينكه اگر نظام حاكم بر اقتصاد جامعه، نظام تقوا و درستى و پاكى و تعاون و همكارى و انفاق باشد بدون شك چنين جامعه اى نيرومند و سربلند خواهد شد، اما اگر به عكس نظام استثمار و تقلب و چپاول و تجاوز و فراموش كردن ديگران باشد چنين جامعه اى از نظر اقتصادى نيز عقب مانده خواهد بود، و رشته زندگى مادى آنها نيز متلاشى مى گردد.

لذا در روايات اسلامى، فوق العاده به مساله تلاش و كوشش توام با تقوا براى كسب روزى اهميت داده شده است، تا آنجا كه امام صادق (عليه‌السلام ) مى فرمايد: لا تكسلوا فى طلب معايشكم فان آبائنا كانوا يركضون فيها و يطلبونها: (در تحصيل روزى تنبلى نكنيد زيرا پدران ما در اين راه مى دويدند و آنرا طلب مى كردند).

و نيز از همان امام بزرگوار مى خوانيم: الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل الله: (كسى كه براى خانواده خود، تلاش روزى مى كند، مانند مجاهدان راه خدا است ).

حتى دستور داده شده است كه مسلمانان صبح هر چه زودتر از خانه خارج شوند و به دنبال تلاش براى زندگى بروند و از جمله كسانى كه دعايشان هرگز به استجابت نمى رسد، كسانى هستند كه تنى سالم دارند و گوشه خانه نشسته و تنها براى گشايش روزى دعا مى كنند.

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد پس چرا در آيات و روايات بسيارى، روزى بدست خدا معرفى شده است و تلاش در راه آن مذموم است؟!

در پاسخ اين سؤ ال بايد به دو نكته توجه داشت:

۱ - دقت در منابع اسلامى نشان مى دهد كه آيات و يا رواياتى كه در نظر سطحى و ابتدائى - چه در اين بحث چه در بحثهاى ديگر - متضاد به نظر مى رسند، هر كدام به يكى از ابعاد مسأله اى كه داراى بعدهاى مختلفى است نظر دارند كه غفلت از اين ابعاد موجب توهم تناقض شده است.

آنجا كه مردم با ولع و حرص هر چه شديدتر به دنبال دنيا و زرق و برق جهان ماده مى روند، و براى نيل به آن از هيچ جنايتى فروگذار نمى كنند، دستورات مؤ كد و پشت سر هم وارد مى شود و آنها را به ناپايدارى دنيا و بى ارزش بودن مال و جاه توجه مى دهد.

و آنجا كه گروهى به بهانه زهد، دست از كار و كوشش و تلاش مى كشند، اهميت كار و كوشش به آنها گوشزد مى شود، در حقيقت برنامه رهبران راستين نيز بايد چنين باشد كه جلو افراط و تفريطها را به طرز شايسته اى بگيرند.

آيات و رواياتى كه تأكيد مى كند روزى دست خدا است، و سهم و بهره هر كسى را خدا تعيين كرده در حقيقت براى پايان دادن به حرص و ولع و دنيا پرستى، و فعاليت بى قيد و شرط و بى حد و مرز براى كسب درآمد بيشتر است، نه اينكه هدف آن خاموش ‍ كردن شعله هاى گرم و داغ نشاط كار و كوشش براى زندگى آبرومندانه و مستقل و خود كفا است.

و با توجه به اين واقعيت، تفسير رواياتى كه مى گويد: بسيارى از روزى ها است كه اگر شما هم به دنبال آن نرويد به دنبال شما مى آيد، روشن مى شود.

۲ - از نظر جهان بينى توحيدى همه چيز به خدا منتهى مى شود، و يك خداپرست موحد راستين چيزى را از ناحيه خود نمى داند، بلكه هر موهبتى به او مى رسد، سرچشمه آنرا از خدا مى بيند و مى گويد( بيدك الخير انك على كل شى ء قدير ) : (كليد همه خوبيها و نيكيها بدست تو است و تو بر هر چيزى قادر و توانائى ) (آل عمران - ۲۶).

و به اين ترتيب او بايد در هر مورد توجه به اين حقيقت داشته باشد كه حتى فرآورده هاى سعى و كوشش و فكر و خلاقيت او نيز اگر درست بنگرد از طرف خدا است، و اگر يك لحظه نظر لطفش برگرفته شود همه اينها خاموش مى گردد.

او به هنگامى كه بر مركب سوار مى شود،( سبحان الذى سخر لنا هذا ) مى گويد (منزه است خداوندى كه اين را مسخر ما ساخت ) او به هنگامى كه به نعمتى برسد، سرود توحيد را سر مى دهد و مى گويد: و ما بنا من نعمة فمنك: هر نعمتى داريم از تو است اى خدا و حتى هنگامى كه يك گام مهم اصلاحى همچون پيامبران در مسير نجات انسانها برمى دارد، مى گويد:( و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب ) : (موفقيت من تنها از ناحيه خدا است، بر او توكل كردم، و به سوى او باز مى گردم ) (هود - ۸۸).

ولى آنچه مسلم است در كنار همه اين بحثها، اساس و پايه كسب روزى، تلاش و فعاليت صحيح و مثبت و سازنده و دور از هر گونه افراط و تفريط است، و اما روزى هائى كه بدون تلاش به انسان مى رسد، جنبه فرعى دارد نه اساسى، و شايد به همين دليل، على (عليه‌السلام ) در كلمات قصارش در درجه اول، روزى هائى را ذكر مى كند كه انسان به دنبال آن مى رود سپس آنها كه به دنبال انسان مى آيد: يا بن آدم! الرزق رزقان رزق تطلبه و رزق يطلبك: (اى فرزند آدم روزى دو گونه است يكى آن روزى كه تو به دنبال آن مى روى، و ديگرى آن روزى كه او به دنبال تو مى آيد).

۲ - مواسات با ديگران

در آيات فوق اشارهاى به تنگ نظرى و بخل بسيارى از انسانها شده كه آنها حاضر نيستند از مواهب بيشترى كه در اختيار دارند به زير دستان خود

ببخشند (مگر آنانكه در مكتب تربيتى انبيأ و رهبران الهى، پرورش يافته اند).

در ذيل همين آيات در رواياتى تأكيد و توصيه به مسأله مساوات و مواسات شده است از جمله: در تفسير على بن ابراهيم در ذيل آيات فوق مى خوانيم: (لا يجوز للرجل ان يخص نفسه بشى ء من الماكول دون عياله): (براى انسان سزاوار نيست كه در خانه غذاى اختصاصى داشته باشد، و از چيزى بخورد كه خانواده او نمى خورد).

و نيز از ابو ذر نقل شده كه مى گويد از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شنيدم كه مى فرمود: انما هم اخوانكم فاكسوهم مما تكسون، و اطعموهم مما تطعمون، فما رؤ ى عبده بعد ذلك الا و ردائه ردائه، و ازاره ازاره، من غير تفاوت!: (زير دستان شما برادران شما هستند از آنچه مى پوشيد به آنها بپوشانيد، و از آنچه مى خوريد به آنها اطعام كنيد - ابو ذر بعد از اين توصيه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) - كارى مى كرد كه ردا و لباس زير دستانش با خودش كمترين تفاوتى نداشته باشد)!.

از روايات فوق و همچنين از خود آيه كه مى گويد: (فهم فيه سوأ) استفاده مى شود كه اسلام توصيه ميكند كه همه مسلمانان به عنوان يك برنامه اخلاق اسلامى با همه اعضأ خانواده خود و كسانى كه در زير دست آنها قرار دارند، حتى الامكان مساوات را رعايت كنند، و در محيط خانواده و در برابر زيردستان هيچگونه فضيلت و امتيازى براى خود قائل نشوند.

آيه (۷۳) و (۷۴) و ترجمه

( و يعبدون من دون الله ما لا يملك لهم رزقا من السموت و الا رض شيا و لا يستطيعون ) (۷۳)( فلا تضربوا لله الا مثال إ ن الله يعلم و أنتم لا تعلمون ) (۷۴)

ترجمه:

۷۳ - آنها غير از خدا موجوداتى را مى پرستند كه مالك روزى آنها از آسمانها و زمين نيستند و توانائى بر اينكار را ندارند.

۷۴ - بنابراين براى خدا امثال (و شبيه ) قائل نشويد. چرا كه خدا مى داند و شما نمى دانيد.

تفسير:

براى خدا شبيه قرار ندهيد

در تعقيب بحثهاى توحيدى گذشته، آيات مورد بحث، به مسأله شرك پرداخته و با لحنى پر از سرزنش و ملامت و توبيخ مى گويد: (آنها غير از خدا موجوداتى را پرستش مى كنند كه مالك روزى آنها از آسمان و زمين نيست، و كمترين نقشى در اين زمينه ندارد)( و يعبدون من دون الله ما لا يملك لهم رزقا من السماوات و الارض شيئا ) .

نه تنها مالك چيزى در اين زمينه نيستند، بلكه (توانائى بر خلق و ايجاد و دسترسى به آنها نيز ندارند)( و لا يستطيعون ) .

اشاره به اينكه مشركان به اين گمان به دنبال پرستش بتها مى رفتند كه آنها را در سر نوشت و سود و زيان خود، مؤ ثر مى پنداشتند، در حالى كه مى دانيم يكى از مهمترين مسائل زندگى انسان رزق و روزى او است، اعم از ارزاقى كه از آسمان نازل مى شود (همچون قطرات حياتبخش باران و اشعه زنده كننده آفتاب و مانند آن ) و يا آنها كه از زمين مى رويد و استخراج مى گردد، هيچ يك از اينها در اختيار بتها نيست، آنها موجودات بى ارزشى هستند كه هيچ ارادهاى از خود ندارند، و تنها خرافات و تعصبهاى مملو از جهل است كه به آنان نقشى داده است.

در حقيقت جمله (لا يستطيعون ) دليلى است براى جمله (لا يملكون ) يعنى آنها مالك چيزى از روزيها نيستند به دليل اينكه كمترين قدرتى براى خلقت يا حفظ آنها ندارند.

آيه بعد به عنوان يك نتيجهگيرى مى گويد اكنون كه چنين است شما براى خدا امثال و شبيه و نظير قائل نشويد( فلا تضربوا الله الامثال ) .

(چرا كه خدا ميداند و شما نمى دانيد( ان الله يعلم و انتم لا تعلمون ) .

بعضى از مفسران گفته اند جمله فلا تضربوا لله الامثال اشاره به منطقى است كه مشركان عصر جاهلى داشته اند (و شبيه آن در ميان بعضى از مشركان عصر ما نيز ديده مى شود) آنها مى گفتند ما اگر به سراغ بتها مى رويم به خاطر اين است كه ما شايسته پرستش ‍ خدا نيستيم بايد به سراغ بتها برويم كه آنها مقربان درگاه او هستند! خداوند همانند يك پادشاه بزرگ است كه وزرأ و خاصان او به سراغ او مى روند، ولى توده مردم كه دسترسى به او ندارند به سراغ حواشى و خاصان و مقربانش خواهند رفت.

اينگونه منطقه اى زشت و غلط كه گاهى در لباس يك مثل انحرافى مجسم مى گردد يكى از خطرناكترين منطق ها است.

قرآن در پاسخ آنها مى گويد: (براى خداوند مثال نزنيد) يعنى مثالى كه متناسب با افكار محدود و موجودات ممكن و مملو از نقائص است. شما اگر توجه به احاطه وجودى خداوند نسبت به همه موجودات و لطف و مرحمت بى انتهاى او و نزديكيش به خودتان ميداشتيد، تا آنجا كه از شما به شما نزديكتر است، هرگز براى توجه به خدا به وسائط متوجه نمى شديد.

خدائى كه شما را دعوت به نيايش و سخن گفتن مستقيم با خودش كرده، و درهاى خانهاش را شب و روز به روى شما باز گذارده، اين خدا را نبايد به پادشاه جبار مستكبرى تشبيه كرد كه درون قصرش خزيده و جز عده معدودى، راه به درون خانه او ندارند( فلا تضربوا لله الامثال ) .

در بحثهاى صفات خدا مخصوصا اين نكته را متذكر شده ايم كه يكى از خطرناكترين پرتگاههائى كه در راه شناخت صفات او وجود دارد، پرتگاه تشبيه است، يعنى صفات او را با بندگان مقايسه كردن و شبيه دانستن، چرا كه خدا وجودى است بى نهايت از هر نظر و ديگران وجودهائى هستند محدود از هر جهت و هر گونه تشبيه و تمثيل در اينجا مايه بعد و دورى از شناخت او مى شود. حتى در آنجائى كه ناچار مى شويم ذات مقدس او را به نور و مانند آن تشبيه كنيم بايد توجه داشته باشيم كه اين گونه تشبيهات، به هر حال ناقص و نارسا است، و تنها از يك جنبه قابل قبول است نه از تمام جهات! (دقت كنيد).

در حالى كه بسيارى از مردم توجه به اين واقعيت ندارند، غالبا در دره تشبيه و قياس سقوط مى كنند، و از حقيقت توحيد به دور ميافتند و لذا قرآن كرارا هشدار مى دهد، گاهى با جمله و لم يكن له كفوا احد چيزى شبيه او نمى باشد (سوره توحيد - ۴) و گاهى با جمله ليس كمثله شى ء: هيچ چيز مانند او نيست (شورى - ۱۱) و گاهى با جمله فلا تضربوا لله الامثال كه در آيات فوق آمده است، مردم را به اين واقعيت توجه مى دهد. و شايد جمله ان الله يعلم و انتم لا تعلمون (خداوند مى داند و شما نمى دانيد) كه در ذيل آيات فوق آمده نيز بيانگر همين موضوع است كه مردم غالبا از اسرار صفات خدا بى خبرند.

آيه (3) تا (8) و ترجمه

( خلق السموت و الارض بالحق تعلى عما يشركون ) (3)( خلق الانسن من نطفة فإذا هو خصيم مبين ) (4)( و الا نعم خلقها لكم فيها دف ء و منفع و منها تأكلون ) (5)( و لكم فيها جمال حين تريحون و حين تسرحون ) (6)( و تحمل أثقالكم إلى بلد لم تكونوا بلغيه إلا بشق الا نفس إن ربكم لرؤف رحيم ) (7)( و الخيل و البغال و الحمير لتركبوها و زينة و يخلق ما لا تعلمون ) (8)

ترجمه:

3 - آسمانها و زمين را به حق آفريد، او برتر است از اينكه شريك براى او مى سازند

4 - انسان را از نطفه بى ارزشى خلق كرد و سرانجام او موجودى فصيح و مدافع آشكار از خويشتن گرديد.

5 - و چهار پايان را آفريد در حالى كه براى شما در آنها وسيله پوشش و منافع ديگر است و از گوشت آنها ميخوريد.

6 - و در آنها براى شما زينت و شكوه است به هنگامى كه به استراحتگاه شان باز ميگردانيد و هنگامى كه (صبحگاهان ) آنها را به صحرا ميفرستيد.

7 - آنها بارهاى سنگين شما را به شهرى كه جز با مشقت زياد به آن نميرسيد حمل ميكنند چرا كه پروردگارتان رؤ ف و رحى

8 - (و همچنين ) اسبها و استرها و الاغها را آفريد تا بر آنها سوار شويد و هم مايه زينت شما باشد و چيزها (وسائل نقليه ديگرى ) مى آفريند كه شما نمى دانيد!

تفسير:

منافع گوناگون حيوانات

از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از نفى شرك به ميان آمد در اين آيات براى ريشه كن ساختن شرك و توجه به خداوند يكتا از دو راه وارد مى شود: نخست از طريق دلائل عقلى بوسيله نظام شگرف آفرينش و عظمت خلقت، و ديگر از طريق عاطفى و بيان نعمتهاى گوناگون خداوند نسبت به انسان، تا حس شكر - گزارى او تحريك گردد و سرانجام وى را به خدا نزديك سازد.

در آغاز مى گويد: (خداوند آسمانها و زمين را بحق آفريد)( خلق السماوات و الارض بالحق ) .

حقانيت آسمان و زمين هم از نظام عجيب و آفرينش منظم و حساب شده آن روشن است و هم از هدف و منافعى كه در آنها وجود دارد.

و به دنبال آن اضافه ميكند: (خدا برتر از آن است كه براى او شريك مى سازند)( تعالى عما يشركون ) .

آيا بتهائى كه آنها را شريك او قرار داده اند هرگز قادر به چنين خلقتى هستند؟ و يا حتى مى توانند پشه كوچك و يا ذره غبارى بيافرينند!، با اين حال چگونه آنها را شريك او قرار ميدهند؟!

جالب اينكه خود مشركان اين نظام عجيب و خلقت بديع را كه بيانگر علم و قدرت خالق است تنها از الله مى دانستند، ولى با اين حال به هنگام عبادت در برابر بتها به خاك مى افتادند.

بعد از اشاره به مسأله آفرينش آسمان و زمين و اسرار بى پايان آنها، سخن از خود انسان مى گويد، انسانى كه به خودش از هر كس نزديكتر است، مى فرمايد: انسان را از نطفه بى ارزشى آفريد، اما سرانجام به جائى رسيد كه موجودى متفكر و فصيح و بليغ و مدافع از خويشتن و سخنگوى آشكار شد( خلق الانسان من نطفة فاذا هو خصيم مبين ) .

(نطفه ) در اصل به معنى آب كم يا آب صاف است، سپس به قطرات آبى كه از طريق لقاح سرچشمه پيدايش انسان مى شود، اطلاق شده است، در حقيقت با اين تعبير ميخواهد عظمت قدرت خدا را مجسم كند كه از قطره آب بى ارزشى چه آفرينش ‍ عجيبى كرده است كه ميان قوس نزول و صعودى او اين همه فاصله است.

اين در صورتى است كه (خصيم ) را به معنى (مدافع و بيانگر درون خويش ) بدانيم، همانگونه كه در آيه 105 سوره نسأ ميخوانيم( و لا تكن للخائنين خصيما ) : (اى پيامبر مدافع خائنان مباش ).

ولى در مقابل اين تفسير كه مورد قبول گروهى از مفسران است، تفسير ديگرى از سوى جمع ديگرى از مفسران اظهار شده است، و آن اينكه خداوند انسان را با قدرت كاملهاش از نطفه بى ارزش آفريد ولى اين انسان ناسپاس، به مجادله و مخاصمه آشكار در برابر خدا برخاست (آيه 77 سوره يس را گواه بر اين تفسير گرفتهاند).

ولى معنى اول صحيحتر به نظر ميرسد زيرا آيات فوق در مقام بيان عظمت آفرينش خدا است و عظمت آنگاه آشكار مى شود كه از موجود ظاهرا ناچيزى موجود بسيار پر ارزشى بسازد:

در تفسير على بن ابراهيم نيز چنين ميخوانيم: خلقه من فطرة من مأ منتن فيكون خصيما متكلما بليغا: خداوند انسان را از قطره آب بدبوئى آفريد و سرانجام سخنگوى بليغى شد.

پس از آفرينش انسان به نعمت مهم ديگرى يعنى خلقت چهار پايان، و فوائد مختلفى كه از آنها عايد مى شود اشاره كرده مى گويد (خداوند چهار پايان را آفريد در حالى كه در آنها وسيله پوشش براى شما است و منافع ديگر و از گوشت آنها مى خوريد)( و الانعام خلقها لكم فيها دف ء و منافع و منها تاكلون ) .

در اين آيه نخست به مسأله خلقت چهار پايان كه دليلى بر علم و قدرت خدا است، پرداخته، سپس به بيان نعمتهاى مختلفى كه در آنها وجود دارد مى پردازد، و از ميان اين نعمتها به سه قسمت اشاره كرده نخست مسأله دف ء كه به معنى هر گونه پوشش است مى باشد، (با استفاده از پشم و پوست آنها) مانند لباس و لحاف و كفش و كلاه و خيمه، و ديگر منافع كه اشاره به شير و مشتقات آنست، و سوم گوشت كه با جمله و منها تاكنون بيان شده است:

جالب اينكه در ميان اينهمه فوائد، قبل از هر چيز مسأله پوشش و مسكن را مطرح ميكند، زيرا بسيارى از مردم (بخصوص ‍ باديه نشينان ) هم لباسشان از پشم و مو يا پوست تهيه مى شود، و هم خيمه هايشان كه آنها را از سرما و گرما حفظ ميكند، و به هر حال اين دليل بر اهميت پوشش و مسكن و مقدم بودن آن بر هر چيز ديگر است.

نكته ديگر اينكه آنرا قبل از (منافع ) ذكر كرده، اشاره به اينكه پوشش در واقع براى دفع ضرر است، و دفع ضرر مقدم بر جلب منفعت ميباشد. ممكن است كسانى كه مخالف گوشتخوارى هستند، اين استفاده را از آيه فوق نيز بكنند كه خداوند مسأله خوردن گوشت حيوانات را جزء (منافع ) آنها نشمرده، لذا بعد از ذكر منافع با جمله (و منها تأكلون ) (از آن حيوانات ميخوريد) از آن ياد شده، حداقل اين استفاده را از تعبير فوق ميتوان كرد كه اهميت لبنيات بمراتب بيشتر است.

جالب اينكه تنها به منافع معمولى و عادى اين چهار پايان سودمند اكتفا نميكند بلكه روى جنبه استفاده روانى از آنها در آيه بعد تكيه كرده مى گويد: در اين حيوانات براى شما زينت و شكوهى است به هنگامى كه آنها را به استراحتگاهشان باز ميگردانيد، و هنگامى كه صبحگاهان به صحرا ميفرستيد( و لكم فيها جمال حين تريحون و حين تسرحون ) .

(تريحون ) از ماده (اراحه ) به معنى باز گرداندن حيوانات به هنگام غروب به آغلها و استراحتگاهشان است، لذا محلى را كه در آن استراحت ميكنند (مراح ) مى گويند.

(تسرحون ) از ماده (سروح ) به معنى بيرون كردن چهار پايان به هنگام صبح به سوى چراگاه است.

منظره جالب حركت دستجمعى گوسفندان و چهارپايان به سوى بيابان و چراگاه، سپس بازگشتشان به سوى آغل و استراحتگاه كه قرآن از آن تعبير به (جمال ) كرده تنها يك مسأله ظاهرى و تشريفاتى نيست، بلكه بيانگر واقعيتى است در اعماق جامعه، و گوياى اين حقيقت است كه چنين جامعهاى خود كفا است، فقير و مستمند و وابسته به اين و آن نميباشد، خودش توليد ميكند، و آنچه را خود دارد مصرف مينمايد!.

اين در واقع جمال استغنأ و خودكفائى جامعه است، جمال توليد و تأمين فرآورده هاى مورد نياز يك ملت است، و به تعبير گوياتر جمال استقلال اقتصادى و ترك هر گونه وابستگى است!.

اين واقعيت را روستائيان و روستازادگان بهتر از مردم شهرنشين درك ميكنند كه مشاهده رفت و آمد اين چهار پايان سودمند چگونه به آنها آرامش خيال ميدهد، آرامشى كه از احساس بى نيازى برميخيزد، آرامشى كه از انجام مؤ ثر يك وظيفه اجتماعى حاصل مى شود.

و جالب اينكه در آيه فوق، نخست به بازگشت آنها از صحرا اشاره ميكند چرا كه در هنگام بازگشت پستانهايشان پر شير، شكمهايشان سير، و در چهرههايشان نشانه هاى رضايت مندى ديده مى شود، به همين دليل از آن حرص و ولع و عجله اى كه صبح به هنگام حركت به صحرا دارند در آنها خبرى نيست، آرام و مطمئن گام بر ميدارند و به استراحتگاه نزديك ميشوند و از مشاهده منظره پستانهاى پر شيرشان هر كس احساس بى نيازى ميكند.

در آيه بعد به يكى از منافع مهم اين حيوانات اشاره كرده مى گويد: آنها بارهاى سنگين شما را بر دوش خود حمل ميكنند و به سوى شهر و ديارى كه جز با مشقت زياد به آن نمى رسيديد مى برند)( و تحمل اثقالكم الى بلد لم تكونوا بالغيه الا بشق الانفس ) .

اين نشانه رحمت و رافت خداوند است كه اين چهار پايان را با اين قدرت و نيرو آفريده است، و آنها را رام و تسليم شما نيز گردانيده، چرا كه پروردگار شما رؤ ف و رحيم است( ان ربكم لرؤف رحيم ) .

(شق ) از ماده (مشقت ) است، ولى بعضى از مفسران احتمال داده اند كه به معناى شكافتن و نصف كردن باشد، يعنى شما نميتوانيد خودتان اين بارها را بر دوش كشيده و به مقصد برسانيد مگر اينكه نيمى از قوت شما از ميان برود و به اصطلاح نيم جان شويد، ولى تفسير اول نزديكتر به نظر ميرسد.

به اين ترتيب اين چهار پايان در درجه اول، پوشش و وسائل دفاعى براى انسان در برابر گرما و سرما توليد ميكنند، و در درجه بعد از فرآوردههاى لبنياتى آنها استفاده مى شود، و سپس از گوشتشان، و بعد آثار روانى كه در دلها ميگذارند، مورد توجه قرار گرفته و سرانجام باربرى آنها.

قابل توجه اينكه حتى در عصر و زمان ما كه عصر ماشين و وسائل ماشينى است، باز در بسيارى موارد تنها بايد از همين چهار پايان استفاده كرد، و راه ديگرى ندارد.

آنگاه به سراغ گروه ديگرى از حيوانات ميرود كه براى سوارى انسان از آنها استفاده مى شود مى فرمايد (خداوند اسبها و استرها و الاغها را آفريد تا شما بر آن سوار شويد، و هم مايه زينت شما باشد)( و الخيل و البغال و الحمير لتركبوها و زينة ) .

بديهى است زينت در اينجا باز يك مسأله تشريفاتى نيست و براى كسى كه با محتواى تعليمات قرآن آشنا است اين مطلب روشن است، بلكه يكنوع زينت است كه اثر آن در زندگى اجتماعى ظاهر ميگردد، براى پى بردن به اين حقيقت كافى است است منظره و حال كسى كه با پاى پياده يك راه طولانى بيابانى را پيموده، و خسته و كوفته و ناتوان به مقصد رسيده، به طورى كه تا مدتى هيچ كارى از او ساخته نيست و نشاطى در او ديده نميشود، با منظره كسى مقايسه كنيم كه بر يك مركب را هوار سوار شده زودتر به مقصد رسيده نيروى خود را از دست نداده، نشاط خود را كاملا حفظ كرده و آماده انجام هدفهاى خود و استفاده از وقت و نيروى خويش است، آيا اين زينت نيست؟

در پايان آيه به مسأله مهمترى اشاره كرده و افكار را به وسائل نقليه و مركبهاى گوناگونى كه در آينده در اختيار بشر قرار ميگيرد و بهتر و خوبتر از اين حيوانات مى تواند استفاده كند متوجه ميسازد، و مى گويد خداوند چيزها (وسائل نقليه ديگرى ) مى آفريند كه شما نميدانيد( و يخلق ما لا تعلمون ) .

گرچه بعضى از مفسران پيشين اين جمله را اشاره به حيواناتى گرفتهاند كه در آينده آفريده مى شود و رام بشر ميگردد.

ولى همانگونه كه در تفسير مراغى و تفسير فى ظلال آمده است درك مفهوم اين جمله براى ما كه در عصر ماشين و وسائل و مركبهاى سريع السير زندگى ميكنيم، ساده و آسان است.

و اگر ملاحظه ميكنيد كه تعبير به يخلق (مى آفريند) كرده است دليلش واضح است، زيرا كار انسان در اين اختراعات در حقيقت چيزى جز جفت و جور كردن و به هم پيوستن نيست، اساس آنها كه مواد اصلى را تشكيل ميدهد، تنها با آفرينش خداوندى است، از اين گذشته آن ابتكارى كه بشر در طريق اختراع اين وسائل به كار ميبرد آن هم مولود استعدادى است كه خدا به او داده است.

اهميت دامدارى و كشاورزى

حتى امروز كه دستگاههاى توليدى، ماشينى آنقدر گسترده شده كه همه چيز را تحت الشعاع قرار داده باز دامدارى و كشاورزى مهمترين بخش توليد زندگى انسان را تشكيل ميدهد، چرا كه ميدانيم پايه اصلى تغذيه در اين دو قسمت نهفته شده، و به همين دليل رسيدن به حد خودكفائى در قسمت دامدارى و كشاورزى نه تنها ضامن استقلال اقتصادى است كه استقلال سياسى نيز تا حد زيادى به آن مربوط است.

بنابر اين جاى تعجب نيست كه تمام ملتهاى دنيا كوشش ميكنند كه صنعت كشاورزى و دامدارى خود را تا سر حد امكان توسعه دهند و از صنايع مدرن براى اين توسعه كمك گيرند.

نياز به اين دو، تا آن حد اساسى است كه گاه كشورهاى به اصطلاح ابر قدرتى همچون روسيه براى رفع نيازمندى خود در اين زمينه ناچار ميشوند با دادن امتيازهاى سياسى دست نياز خود را به سوى كشورهائى كه درست در قطب مخالفند دراز كنند!

و به همين جهت در اسلام و تعليمات حيات آفرين آن اهميت فوق العاده زيادى به مساله دامدارى و كشاورزى داده شده است و با استفاده از هر فرصت مسلمانان را تشويق به اين دو نموده:

در آيات فوق ديديم كه با چه لحن تشويق آميزى از موضوع دامها سخن مى گويد و منافع آن را اعم از منافع غذائى و پوششى بر ميشمرد و حتى رفت و آمد آنها را به صحرا با تعبير زيبائى كه بسيار شوقانگيز است بيان ميكند.

همچنين درباره اهميت زراعت و ميوههاى مختلف، و كشاورزى بطور كلى، در آيات آينده سخن به ميان خواهد آمد.

در روايات اسلامى در زمينه دامدارى تعبيرات جالبى ديده مى شود و همچنين در زمينه كشاورزى كه به عنوان نمونه احاديث زير را از منابع مختلف يادآور ميشويم:

1 - پيامبر به يكى از بستگانش فرمود چرا در خانهات (بركت ) نمى آورى؟ عرض كرد منظورتان از بركت چيست؟ فرمود: شاة تحلب: (گوسفند شيرده )! سپس اضافه فرمود: انه من كانت فى داره شاة تحلب او نعجة او بقرة فبركاة كلهن: (هر كس ‍ در خانه خود گوسفند شيرده يا گاو ماده داشته باشد سر تا پا بركت است ).

2 - و نيز از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده كه درباره اهميت گوسفند فرمود: نعم المال الشاة گوسفند سرمايه بسيار خوبى است.

3 - در تفسير نور الثقلين ذيل آيات مورد بحث از امام امير مؤ منان على (عليها‌السلام ) ميخوانيم: افضل ما يتخذه الرجل فى منزله لعياله الشاة فمن كان فى منزله شاة قدست عليه الملائكة مرتين فى كل يوم: (بهترين چيزى كه انسان در خانه براى خانواده خود تهيه ميكند گوسفند است، هر كس در منزل خود گوسفندى داشته باشد در هر روز فرشتگان خدا دو بار او را تقديس ميكنند اشتباه نشود ممكن است شرائط تربيت كردن گوسفند در خانه براى بسيارى فراهم نباشد ولى هدف اصلى اين است كه به تعداد خانواده ها توليد و تربيت گوسفند بطور مستمر انجام گيرد (دقت كنيد).

4 - در اهميت زراعت همين بس كه امير مؤ منان على (عليها‌السلام ) مى فرمايد: من وجد مأ و ترابا ثم افتقر فابعده الله: هر كس ‍ آب و خاكى داشته باشد و با اين حال فقير باشد، خدا او را از رحمت خويش دور كند.

بديهى است اين گفتار بزرگ همانگونه كه درباره يك فرد صادق است در باره يك ملت نيز صدق ميكند، مردمى كه آب و خاك بقدر كافى دارند، باز هم نيازمند به ديگران هستند، مسلما از رحمت خدا دورند!

5 - و نيز از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده است كه فرمود عليكم بالغنم و الحرث فانهما يروحان بخير و يغدوان بخير: وظيفه شماست كه به تربيت گوسفند و كشاورزى بپردازيد كه رفت و آمد هر دو خير و بركت است.

6 - از امام صادق (عليها‌السلام ) نقل شده كه فرمود: ما فى الاعمال شى ء احب

الى الله من الزراعة: (هيچ عملى نزد خدا از زراعت محبوبتر نيست ).

بالاخره در حديثى از امام صادق (عليها‌السلام ) مى خوانيم الزارعون كنوز الانام تزرعون طيبا اخرجه الله عز و جل و هم يوم القيامة احسن الناس مقاما و اقربهم منزلة يدعون المباركين: (كشاورزان گنج هاى مردمند، غذاى پاكيزه را كه خداوند ارزانى داشته زراعت مى كنند و آنها در روز قيامت برترين مقام را دارند و به خدا نزديكترند و آنها را بنام مباركها صدا مى زنند).


11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29