تفسیر نمونه جلد ۱۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25747
دانلود: 2661


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 52 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25747 / دانلود: 2661
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 11

نویسنده:
فارسی

آيه (78) تا (83) و ترجمه

( و الله أخرجكم من بطون أمهتكم لا تعلمون شيا و جعل لكم السمع و الا بصر و الا فدة لعلكم تشكرون ) (78)( ألم يروا إلى الطير مسخرت فى جو السمأ ما يمسكهن إلا الله إن فى ذلك لايات لقوم يؤ منون ) (79)( و الله جعل لكم من بيوتكم سكنا و جعل لكم من جلود الا نعم بيوتا تستخفونها يوم ظعنكم و يوم إقامتكم و من أصوافها و أوبارها و أشعارها أثثا و متعا إلى حين ) (80)( و الله جعل لكم مما خلق ظللا و جعل لكم من الجبال أكننا و جعل لكم سربيل تقيكم الحر و سربيل تقيكم بأ سكم كذلك يتم نعمته عليكم لعلكم تسلمون ) (81)( فإن تولوا فإنما عليك البلغ المبين ) (82)( يعرفون نعمت الله ثم ينكرونها و أكثرهم الكفرون ) (83)

ترجمه:

78 - و خداوند شما را از شكم مادران خارج نمود در حالى كه هيچ نميدانستيد، اما براى شما گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شكر نعمت او را بجا آوريد.

79 - آيا آنها به پرندگانى كه بر فراز آسمان تسخير شدهاند نظر نى فكندند؟ هيچكس جز خدا آنها را نگاه نمى دارد، در اين نشانه هاائى است (از عظمت و قدرت خدا) براى كسانى كه ايمان دارند.

80 - و خدا براى شما از خانه هاايتان محل سكونت (و آرامش ) قرار داد، و از پوست چهارپايان نيز براى شما خانه هاائى قرار داد كه كوچ كردن و روز اقامتتان به آسانى مى توانيد آنها را جابجا كنيد، و از پشم و كرك و موى آنها اثاث و متاع (وسائل مختلف زندگى ) تا زمان معينى قرار داد.

81 - خداوند از آنچه آفريده سايه هائى براى شما قرار داده، و از كوهها پناهگاههائى، و براى شما پيراهنهائى آفريده كه شما را از گرما (و سرما) حفظ ميكند، و پيراهنهائى كه حافظ شما به هنگام جنگ است، اينگونه نعمتهايش را بر شما كامل ميكند تا تسليم فرمان او شويد.

82 - (با اين همه ) اگر روى برتابند (نگران مباش ) تو فقط وظيفه ابلاغ آشكار دارى.

83 - (ولى ) آنها نعمت خدا را مى شناسند سپس آن را انكار ميكنند و اكثرشان كافرند.

تفسير:

انواع نعمتهاى مادى و معنوى

بار ديگر قرآن به عنوان يك درس توحيد و خداشناسى به مساله نعمتهاى گوناگون پروردگار باز مى گردد، و در اين بخش از نعمتها نخست به نعمت علم و دانش و ابزار شناخت اشاره كرده، مى گويد: خداوند شما را از شكم مادران بيرون فرستاد در حالى كه هيچ نميدانستيد (و الله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا). البته در آن محيط محدود و تاريك و وابسته، اين

تحمل بود، ولى به هنگامى كه در فراخناى اين عالم پهناور گام گذارديد، ديگر ادامه آن جهل امكان پذير نبود، لذا ابزار درك حقايق و شناخت موجودات، يعنى گوش و چشم و عقل در اختيار شما گذارد( و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة ) .

تا اين نعمتهاى بزرگ را درك كنيد، و حس شكرگزارى شما در برابر بخشنده اينهمه موهبت تحريك گردد شايد شكر او را بجاى آوريد( لعلكم تشكرون ) .

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - انسان در آغاز هيچ علمى نداشت

اين آيه به وضوح مى گويد انسان در آغاز تولد، مطلقا علمى نداشته، بنابر اين هر چه كسب كرده بعد از تولد و بوسيله ابزارى كه خدا در اختيارش قرار داده بوده است.

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه قرآن مى گويد به هنگام خارج شدن از محيط جنين هيچ چيز نميدانستيد در حالى كه ما داراى يك سلسله علوم فطرى هستيم، مانند آگاهى از توحيد و خداشناسى و همچنين مسائل بديهى (مثل عدم اجتماع نقيضين و يا اينكه مثلا كل از جزء بزرگتر است و يا در مسائل اجتماعى و اخلاقى مانند حسن عدالت و قبح ظلم، و امثال اينها) همه اينها علومى هستند كه در نهاد ما از آغاز قرار داشته و با ما از مادر متولد شده است، پس چگونه قرآن مى گويد در آغاز تولد هيچ نميدانستيد.

آيا حتى علم ما به وجود خويشتن كه علم حضورى محسوب ميشود نيز وجود نداشت و از طريق سمع و بصر و افئده (گوش و چشم و عقل ) بدست آمد؟ در پاسخ اين سؤ ال ميگوئيم: بدون شك حتى اين علوم بديهى و ضرورى و فطرى در آن لحظه به صورت فعليت در انسان نبود، تنها استعداد و قوه آن در نهاد آدمى وجود داشت، و به تعبير ديگر، ما، در لحظه تولد از همه چيز غافل بوديم حتى از خويشتن خويش، ولى درك بسيارى از حقايق به صورت بالقوه در ما نهفته بود، كم كم چشم ما قدرت بينائى پيدا كرد و گوش قدرت شنوائى، و عقل قدرت درك و تجزيه و تحليل يافت و ما از اين مواهب سه گانه الهى بهره مند شديم، نخست تصورات بسيارى از اشيأ را از طريق حس درك كرديم، و آنرا به عقل سپرديم سپس از آنها مفاهيم كلى، و كلى تر، ساختيم و از طريق تعميم و تجريد به حقايق عقلى دست يافتيم.

قدرت تفكر ما به جائى مى رسد كه از خويشتن (به عنوان يك علم حضورى آگاه مى شويم ) سپس علوم و دانشهائى كه بصورت بالقوه در نهاد ما بود، جان مى گيرد و فعليت پيدا مى كند، و ما اين علوم بديهى و ضرورى را پايه اى قرار مى دهيم براى شناخت علوم نظرى و غير بديهى.

بنابر اين عموميت و كليت آيه كه مى گويد: در آغاز تولد هيچ نمى دانستيد تخصيص و استثنائى بر نداشته است.

2 - نعمت ابزار شناخت.

بدون شك هرگز عالم خارج به درون وجود ما راه نمى يابد، بلكه تصوير و ترسيم و اشكالى از آن با وسائلى در روح ما نقش ‍ مى بندد، و به اين ترتيب هميشه شناخت ما نسبت به جهان خارج به وسيله ابزارى صورت مى گيرد كه او همه مهمتر سمع و بصر (چشم و گوش ) است.

اين ابزار آنچه را از خارج دريافته اند به ذهن و فكر ما منتقل مى سازند و ما با نيروى عقل و انديشه آنرا در مى يابيم و به تجزيه و تحليل آن مى پردازيم:

به همين دليل در آيه فوق، پس از بيان عدم آگاهى مطلق انسان به هنگام گام نهادن در اين جهان، مى فرمايد: خداوند چشم و گوش و دل را در اختيارتان گذاشت (تا حقايق هستى را دريابيد).

و اگر مى بينيم نخست از (گوش ) نام مى برد و سپس از (چشم )، با اينكه چشم ظاهرا دايره فعاليت وسيعترى دارد شايد به خاطر آنست كه در نوزاد نخست فعاليت گوش شروع مى شود و بعد از مدتى چشمها قدرت ديد را پيدا مى كنند، زيرا چشم در عالم رحم مادر كه تاريكى مطلق بر آن حكومت مى كند در آغاز تولد آمادگى براى پذيرش اشعه نور ندارد. و به همين دليل بعد از تولد غالبا بسته است، تدريجا به نور عادت مى كند، و قدرت ديد در آن زنده مى شود، در حالى كه گوش انسان به اعتقاد بعضى حتى در عالم جنين كم و بيش قدرت شنوائى دارد و آهنگ قلب مادر را مى شنود و به آن عادت مى كند!

از اين گذشته انسان با چشم، تنها امور حسى را مى بيند در حالى كه گوش وسيله اى است براى تعليم و تربيت در همه زمينه ها، زيرا از طريق شنيدن كلمات به همه حقايق اعم از آنچه در دائره حس است و آنچه بيرون از دائره حس آشنا مى گردد، در حالى كه چشم اين وسعت عمل را ندارد، درست است كه انسان با خواندن كلمات از طريق چشم مى تواند به اين مسائل آشنا شود اما ميدانيم خواندن و سواد در مورد همه انسانها جنبه عمومى ندارد، در حالى كه شنيدن كلمات عمومى است.

اما اينكه چرا (سمع ) به صورت مفرد ذكر شده و ابصار (جمع بصر) به صورت جمع؟ دليل آنرا در جلد اول ذيل آيه 7 سوره بقره بيان كردهايم.

اين نكته نيز قابل توجه است كه فؤاد گرچه به معنى قلب (عقل ) آمده است، ولى اين تفاوت را با قلب دارد، كه در معنى فؤ اد، جوشش و افروختگى و يا به تعبير ديگر تجزيه و تحليل و ابتكار افتاده است.

راغب در (مفردات ) مى گويد: (الفواد كالقلب لكن يقال له فواد اذا اعتبر فيه معنى التفود اى التوقد): (فواد مانند قلب است، و لكن اين كلمه

در جائى گفته مى شود كه افروختگى و پختگى در آن منظور باشد (و مسلما اين موضوع پس از تجربه كافى به انسان دست مى دهد، و به هر حال گرچه ابزار شناخت منحصر به اين دو، يا اين سه، نيست ) ولى مسلما مهمترين ابزار همين ها است.

زيرا علم انسان يا از طريق (تجربه ) حاصل مى شود يا استدلالات عقلى اما تجربه بدون استفاده از چشم و گوش امكان ندارد، و اما استدلالات عقلى از طريق فؤ اد يعنى عقل صورت مى گيرد.

3 - تا شكر او را بجاى آوريد (لعلكم تشكرون ).

از آنجا كه نعمت ابزار شناخت برترين نعمتى است كه به انسان داده شده است، چرا كه نه تنها با چشم و گوش، آثار خدا را در پهنه هستى مى نگرد و سخنان رهبران الهى را مى شنود و با دل درك و تجزيه و تحليل مى كند، بلكه در زندگى مادى او نيز هر گونه پيشرفت و ترقى و تكامل مرهون اين سه وسيله است، لذا بلافاصله بعد از آن با جمله (لعلكم تشكرون ) اهميت اين سه موضوع را يادآور مى شود، يعنى اين وسائل را به شما داد تا عالم و آگاه شويد و سپس شكر اينهمه آگاهى و علم و دانش كه بزرگترين امتياز شما از حيوانات است بجاى آوريد، و بدون شك هيچ انسانى قادر بر اداى شكر اين سه نعمت بزرگ نيست جز اينكه عذر تقصير به درگاه خدا آورد!.

در آيه بعد اسرار عظمت خدا را در پهنه هستى همچنان ادامه مى دهد و مى گويد: آيا آنها به پرندگانى كه بر فراز آسمان حركت دارند نظر نيفكندند؟( الم يروا الى الطير مسخرات فى جو السمأ ) .

(جو) در لغت به معنى (هوا) است (آنچنان كه راغب در مفردات مى گويد) و يا قسمتى از هوا كه از زمين دور است (آنچنان كه در تفسير مجمع البيان و الميزان و آلوسى آمده است ) مى باشد.

و از آنجا كه طبيعت اجسام، جذب شدن به سوى زمين است، حركت پرندگان در بالاى زمين را با عنوان مسخرات (تسخير شده ها) بيان كرده است، يعنى خداوند نيروئى در بال و پر آنها و خاصيتى در هوا قرار داده است كه به آنها اين امكان را مى دهد كه بر خلاف قانون جاذبه به هوا پرواز كنند.

سپس اضافه مى كند هيچكس جز خدا آنها را اين چنين نگه نمى دارد( ما يمسكهن الا الله ) .

درست است كه خاصيت طبيعى بالها و عضلاتى كه در آن آفريده شده و شكل مخصوص پرندگان و ويژگيهائى كه در هوا موجود است، دست بدست هم داده و به پرندگان امكان پرواز مى دهند، ولى چه كسى اين شكل و خواص را آفريده؟ و اين نظام دقيق و حساب شده را مقرر داشته؟ آيا طبيعت كور و كر؟، يا كسى كه از تمام خواص فيزيكى اجسام آگاه است و علم بى پايانش به همه اينها احاطه دارد؟

و اگر مى بينيم اين امور به خدا نسبت داده مى شود، به خاطر همان است كه سرچشمه آن از او است، و اين تعبير كه خواص اسباب و علل را به خدا نسبت مى دهد در قرآن فراوان است.

و در پايان آيه مى فرمايد: در اين امر نشانه هائى است از عظمت و قدرت خدا براى كسانى كه ايمان دارند( ان فى ذلك لايات لقوم يومنون ) .

يعنى با چشم كنجكاو و حقيقت جو، اين امور را مى نگرند و به تجزيه و تحليل آن مى پردازند و در پرتو آن ايمانشان قويتر و راسختر مى گردد.

نكته ها:

1 - اسرار پرواز پرندگان در پهنه آسمان

درك اين مساله آسان است كه چرا بسيارى از شگفتيهاى جهان هستى در نظر ما زياد جلوه نمى كند؟ زيرا هميشه آن را ديدهايم و به آن خو گرفتهايم، و اين عادت و خو گرفتن در حقيقت حجابى شده است كه بر اين صحنه هاى شگفت انگيز افتاده، به همين دليل اگر بتوانيم ذهن خود را از آنچه به آن خو گرفتهايم تخليه كنيم، شگفتيهاى فراوانى در اطراف خود مشاهده خواهيم كرد.

مساله پرواز پرندگان از همين قبيل است، جسم سنگين بر خلاف قانون جاذبه به آسانى حركت كند، آنچنان سريع بالا برود كه در چند لحظه از نظرها ناپديد گردد، اين مساله ساده اى نيست.

اگر روى ساختمان پرندگان از هر نظر دقت كنيم خواهيم ديد كه تمام وجود آنها براى پرواز هماهنگ است: ساختمان دوكى شكل آنها كه مقاومت هوا را بر بدنشان به حداقل مى رساند، پرهاى سبك و تو خالى آنها به اضافه سينه پهنشان كه به آنها امكان سوار شدن بر امواج هوا مى دهد، ساختمان مخصوص بالها كه نيروى بالا بر را در آنها ايجاد مى كند.

و ساختمان مخصوص دمها كه براى مانور دادن و حركت سريع به چپ و راست و بالا و پائين (مانند دم هواپيما) به آنها كمك مى كند، و هماهنگى قدرت ديد و ساير حواس كه آنها را در اين برنامه يارى مى دهد، همه امورى هستند كه امكان پرواز سريع را براى پرندگان فراهم مى سازند.

از همه اينها گذشته پرورش جنين به صورت جداگانه از مادر (از طريق تخمگذارى ) سبب مى شود كه سنگينى دوران باردارى كه مسلما مانعى براى پرواز است، از آنها برداشته شود، و امور فراوان ديگر كه هر كدام دقيقا از نظر فيزيكى عامل مؤ ثرى است براى پرواز.

اين مجموعه، نشان مى دهد كه علم و قدرت فوق العاده اى در پيدايش آن به كار رفته است و به گفته قرآن( ان فى ذلك لايات لقوم يومنون ) .

شگفتيهاى جهان پرندگان بيش از آنست كه در يك كتاب و چند كتاب بگنجد هم اكنون پرندگان زيادى را بنام پرندگان مهاجر مى شناسيم كه براى ادامه حيات خود به نقاط مختلف جهان سفر مى كنند، حتى گاهى فاصله ميان قطب شمال و جنوب را كه فاصله اى است بسيار طولانى مى پيمايند، و در اين سفر دور و دراز از وسيله هاى راهنمائى مرموزى استفاده مى كنند، و در پرتو آن مى توانند راه خود را از ميان كوهها و دشتها و دره ها و درياها، حتى در روزهاى ابرى و احيانا شبهاى تاريك كه هيچ انسانى قادر به پيدا كردن راهش نيست پيدا كنند، گاهى بر فراز آسمان در خوابند و پرواز مى كنند! گاهى هفته ها بدون يك لحظه توقف شب و روز به پرواز ادامه مى دهند بى آنكه نياز به غذا داشته باشند! زيرا قبل از شروع به حركت با يك الهام درونى، بيش از اندازه غذا مى خورند، و اين غذاها به صورت چربيها در اطراف بدن آنها ذخيره مى شود همچنين اسرار ديگرى كه پرندگان در ساختن خانه، تربيت فرزندان، مبارزه با دشمنان، پيدا كردن غذاهاى لازم، همكارى با يكديگر و حتى تعاون و همزيستى با غير جنس خود و مانند اينها كه هر كدام داستان طولانى دارد.

آرى همانگونه كه در آيه فوق خوانديم هر يك از اينها نشانه هائى است از عظمت پروردگار و علم و قدرت بى پايانش.

2 - پيوند آيات

بدون شك ميان آيه فوق كه از پرواز پرندگان سخن مى گويد و آيه قبل و بعد آن، اين پيوند وجود دارد كه همگى از نعمتهاى خدا در جهان آفرينش و ابعاد و قدرت و عظمت او سخن مى گويند، ولى اين احتمال نيز چندان دور نيست كه ذكر پرواز پرندگان به دنبال بيان ابزار شناخت اشاره لطيفى به اين نكته باشد كه پرواز اين پرندگانرا در جهان محسوس با پرواز انديشه ها در جهان نامحسوس تشبيه كند كه هر كدام با ابزارى كه دارند در جو مخصوص به خودشان به پرواز در مى آيند.

على (عليها‌السلام ) در خطبه شقشقيه مى فرمايد ينحدر عنى السيل و لا يرقى الى الطير: سيلاب علم و دانش از كوهسار وجودم سرازير مى شود، و انديشه هاى دور پرواز به قله آن نمى رسد!

و در كلمات قصارش در بيان فضيلت مالك اشتر آن افسر جانباز مى خوانيم: لا يرتقيه الحافر و لا يوفى عليه الطائر: هيچ مركبى نمى تواند از كوهسار وجودش بالا رود و هيچ پرنده انديشه به اوج او راه نمى يابد.

همانگونه كه در آغاز اين سوره گفتيم يكى از نامهاى اين سوره، سوره نعمتها است به خاطر اينكه به نعمتهاى گوناگون مادى و معنوى پروردگار كه بالغ بر پنجاه نعمت مى شود در اين سوره اشاره شده است، تا هم دليلى بر شناسائى ذات پاك او باشد و هم انگيزه اى بر شكر نعمتش.

در سومين آيه مورد بحث نيز مساله ادامه يافته، مى فرمايد: خداوند براى شما از خانه هايتان محل سكونت قرار داد( و الله جعل لكم من بيوتكم سكنا ) .

و حقا نعمت مسكن از مهمترين نعمتهائى است كه تا آن نباشد، بقيه گوارا نخواهد بود.

كلمه (بيوت ) جمع (بيت ) به معنى اطاق يا خانه است، و ماده بيتوته كه اين كلمه از آن گرفته شده است در اصل به معنى توقف شبانه مى باشد، و از آنجا كه انسان از اطاق و خانه خود بيشتر براى آرامش در شب استفاده مى كند، كلمه بيت به آن اطلاق شده است.

توجه به اين نكته نيز لازم است كه قرآن نمى گويد: خانه شما را محل سكونتتان قرار داد بلكه با ذكر كلمه (من ) كه براى تبعيض است مى گويد: قسمتى از خانه و اطاقهاى شما را محل سكونت قرار داد و اين تعبير كاملا دقيقى است چرا كه يك خانه كامل خانهاى است كه داراى مرافق مختلف باشد از محل سكونت گرفته تا محل توقف مركب و انبار براى ذخيره هاى لازم، و ساير نيازمنديها.

و به دنبال ذكر خانه هاى ثابت سخن از خانه هاى سيار به ميان مى آورد و مى گويد خداوند براى شما از پوست چهارپايان خانه هائى قرار داد( و جعل لكم من جلود الانعام بيوتا ) .

خانه هائى كه بسيار سبك و كم وزن است، و به هنگام كوچ كردن و موقع اقامت به آسانى آنرا جابجا مى كنيد( تستخفونها يوم ظعنكم و يوم اقامتكم ) .

علاوه بر اين از پشمها و كركها و موهاى اين چهار پايان براى شما، اثاث و متاع و وسائل مختلف زندگى تا زمان معينى قرار داد( و من اصوافها و اوبارها و اشعارها اثاثا و متاعا الى حين ) .

ميدانيم موهائى كه بر بدن چهار پايان مى رويد بعضى كاملا خشن است، مانند موهاى بز كه عرب آنرا (شعر) مى گويد (و جمع آن اشعار است ) و گاهى كمى نرمتر است كه آنرا پشم ميگوئيم و عرب آنرا صوف مى نامد (و جمع آن اصواف است ) و گاهى از آن هم نرمتر است كه آنرا كرك مى ناميم كه عرب آنرا (وبر) (بر وزن ظفر) جمع آن اوبار مى گويد بديهى است اين تفاوت ساختمان موها سبب مى شود كه از هر كدام براى مصرف خاصى استفاده شود، از يكى فرش درست كنند، از ديگرى لباس، از ديگرى خيمه و مانند آن.

در اينكه منظور از (اثاث ) و (متاع ) در اين آيه چيست مفسران احتمالاتى داده اند:

رويهمرفته (اثاث ) به معنى وسائل خانه است و در اصل از ماده اث به معنى كثرت و درهم پيچيدگى گرفته شده و از آنجا كه وسائل خانه معمولا زياد است به آن اثاث گفته اند.

(متاع ) به هر گونه چيزى مى گويند كه انسان از آن متمتع و بهره مند مى شود (بنابر اين هر دو تعبير يك مطلب را از دو زاويه مختلف نشان مى دهد).

و با توجه به آنچه گفته شد ذكر اين دو تعبير پشت سر هم ممكن است اشاره به اين باشد كه شما مى توانيد از پشم و كرك و موى چهار پايان، وسائل زيادى براى خانه خود فراهم سازيد و از آن متمتع گرديد.

بعضى ديگر مانند فخر رازى اين احتمال را داده اند كه منظور از اثاث، پوشش و لباس است و متاع اشاره به فرش است، ولى هيچگونه دليلى براى اثبات اين موضوع ذكر نكرده اند.

(آلوسى ) در روح المعانى اين احتمال را نيز نقل مى كند كه اثاث اشاره به وسائل منزل بوده باشد و متاع به وسائلى كه به عنوان مال التجاره از آن استفاده مى كنند.

ولى آنچه ابتدا گفتيم نزديكتر به نظر مى رسد.

براى كلمه (الى حين ) نيز تفسيرهاى متعددى ذكر كرده اند، اما ظاهرا منظور اين است كه در اين جهان و تا پايان زندگى از اين وسائل بهره مى گيريد، اشاره به اينكه عمر زندگى اين جهان و وسائل و ابزار آن جاودان نيست، و هر چه باشد محدود است.

سايه ها، مسكنها، و پوششها

سپس به سراغ يكى ديگر از نعمتهاى الهى ميرود و مى گويد: خداوند از آنچه آفريده است سايه هائى براى شما قرار داد( و الله جعل لكم مما خلق ظلالا ) .

و از كوهها، براى شما پناهگاههائى( و جعل لكم من الجبال اكنانا ) .

(اكنان ) جمع (كن ) (بر وزن جن ) به معنى وسيله پوشش و حفظ و نگهدارى است، و به همين جهت به مخفيگاهها و غارها و پناهگاههائى كه در كوهها وجود دارد، اكنان گفته مى شود.

در اينجا به وضوح مى بينيم كه سايه ها اعم از سايه درختان و اشيأ ديگر و يا سايه هاى غارها و پناهگاههاى كوهستانى به عنوان يك نعمت قابل ملاحظه الهى بيان شده است، و حقيقت نيز همين است، زيرا همانگونه كه انسان در زندگى خود نياز به تابش نور دارد، در بسيارى از اوقات نياز به سايه دارد، چرا كه اگر نور يكنواخت بتابد، زندگى غير ممكن خواهد بود، و ميدانيم بزرگترين سايه براى ما ساكنان زمين، سايه كره زمين است كه شب نام دارد و نيمى از سطح زمين را مى پوشاند، نقش اين سايه بزرگ، در زندگى انسانها براى هيچكس پوشيده نيست، همچنين نقش سايه هاى كوچكتر و كوچكتر به هنگام روز در مناطق مختلف.

ذكر نعمت (سايه ها) و (پناهگاههاى كوهستانى ) پس از ذكر نعمت خانه ها و خيمه ها كه در آيه قبل گذشت گويا اشاره به اين است كه انسانها از سه گروه خارج نيستند: گروهى در شهرها و آباديها زندگى مى كنند و از خانه ها بهره مى گيرند، گروهى ديگر كه در سفرند و خيمه با خود دارند از خيمه ها استفاده مى كنند، اما خداوند گروه سوم يعنى مسافرانى كه حتى خيمه با خود ندارند، محروم نگذاشته، و در مسير راه پناهگاههائى براى آنها تهيه ديده است.

ممكن است اهميت غارها و پناهگاههاى كوهستانى براى شهرنشينان آسوده خاطر، هرگز روشن نباشد، ولى بيابانگردها، مسافران بى دفاع، چوپانها و خلاصه همه كسانى كه از نعمت خانه هاى ثابت و سيار محرومند و در يك آفتاب داغ تابستان و يا سوز سرماى زمستان گرفتار مى شوند مى دانند تا چه اندازه وجود يك پناهگاه كوهستانى، اهميت حياتى دارد و گاهى انسانها و حيوانات زيادى را از مرگ حتمى نجات مى بخشد، بخصوص اينكه اين گونه پناهگاهها معمولا در زمستان گرم و در تابستان سرد است.

سپس در تعقيب اين سايبانهاى طبيعى و مصنوعى به سراغ پوششهاى تن انسان مى رود و مى گويد: خداوند براى شما پيراهنهائى قرار داد كه شما را از گرما

حفظ مى كند( و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر ) .

و همچنين پيراهنهاى مخصوص پر مقاومتى كه حافظ شما به هنگام جنگ است( و سرابيل تقيكم باسكم ) .

(سرابيل ) جمع (سربال ) (بر وزن مثقال ) به گفته راغب در مفردات به معنى پيراهن است، از هر جنسى كه باشد، ساير مفسرين نيز همين معنى را تاييد كرده اند، ولى بعضى آنرا به معنى هر گونه لباس و پوشش دانسته اند، اما مشهور همان معنى اول است.

البته پوشش و لباس فايده اش تنها اين نيست كه انسان را از گرما و سرما حفظ كند، بلكه هم شكوهى است براى انسان و هم در برابر بسيارى از خطراتى كه متوجه جسم او مى شود لباس يك وسيله دفاعى است، چرا كه اگر انسان برهنه بود شايد هر روز گوشهاى از بدنش مجروح مى شد ولى در آيه فوق روى خاصيت اول از نظر اهميت تكيه شده است.

قابل توجه اينكه تنها دفاع در مقابل گرما در آيه ذكر شده، اين تعبير شايد به خاطر آنست كه عرب در بسيارى از موارد، از دو ضد يكى را به عنوان اختصار ذكر مى كند و دومى به قرينه اولى روشن مى شود و يا به اين جهت است كه در آن مناطق كه قرآن نازل گرديد، دفاع در برابر گرما از اهميت بيشترى برخوردار بود.

اين احتمال نيز وجود دارد كه خطرات گرمازدگى و سوختگى در برابر آفتاب سريعتر و خطرناكتر است و به تعبير ديگر تحمل انسان در مقابل گرما و تابش شديد آفتاب كمتر از مقاومت او در برابر سرما است، چرا كه حرارت درونى انسان در سرما تا حد زيادى مى تواند او را حفظ كند، ولى دفاع بدن در مقابل گرما كمتر است.

و در پايان آيه به عنوان يك تذكر و هشدار مى گويد: اين گونه خداوند

نعمتش را بر شما تمام مى كند شايد در برابر فرمان او تسليم شويد( كذلك يتم نعمته عليكم لعلكم تسلمون ) .

اين طبيعى است كه انسان با بررسى نعمتهاى مختلفى كه وجودش را احاطه كرده بى اختيار به ياد آفريننده نعمت مى افتد و اگر كمترين حس قدردانى و شكرگزارى در درونش باشد بيدار مى گردد و به سراغ بخشنده نعمت مى رود و به شناخت او مى پردازد.

گرچه بعضى از مفسران، كلمه نعمت را كه در آيه فوق آمده محدود به بعضى از نعمتها مانند نعمت آفرينش و تكامل عقل و يا توحيد و يا نعمت وجود پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دانسته اند، اما روشن است كه نعمت در اين آيه معنى وسيعى دارد همه اينها و غير اينها را شامل مى شود، و اين تفسيرهاى محدود از قبيل تفسير به مصداق واضح و روشن است.

بعد از ذكر اين نعمتهاى آشكار و نهان مى فرمايد: با اينهمه اگر آنها روى برتابند و تسليم دعوت حق نشوند، نگران مباش چرا كه وظيفه تو فقط ابلاغ آشكار است( فان تولوا فانما عليك البلاغ المبين ) .

منطق و سخن گوينده هر قدر مستدل و گيرا و جذاب باشد تا در شنونده آمادگى وجود نداشته باشد، اثر نخواهد كرد، به تعبير ديگر قابليت محل نيز شرط است، و هر سخنى اهلى دارد، بنابر اين اگر كوردلان لجوج تسليم دعوت تو نشوند چيز تازهاى نيست، مهم آنست كه تو در بلاغ مبين كوتاهى نكنى، و دعوتت را آشكار براى همگان بيان نمائى.

اين جمله در حقيقت، براى دلدارى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و تسلى خاطر او است.

و براى تكميل اين گفتار اضافه مى كند كه آنان نعمت خدا را مى شناسند

و به ابعاد آن آشنا هستند و به عمقش پى بردهاند ولى با اين حال باز انكار مى كنند( يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها ) .

بنابراين دليل كفر آنها را در عدم آگاهى نبايد جستجو كرد، چرا كه به قدر كافى آگاه شده اند، عامل اين كفر را در صفات زشت ديگر آنها كه سد راه ايمانشان شده است بايد يافت، و آن تعصب كوركورانه، لجاجت، دشمنى با حق، مقدم شمردن منافع كوتاه مدت مادى بر همه چيز، آلوده بودن به انواع شهوات و بالاخره تكبر و خود برتر بينى است.

و شايد به همين دليل در پايان آيه اضافه مى كند: و اكثر آنها كافرند( و اكثرهم الكافرون ) .

كلمه (اكثرهم ) توجه بسيارى از مفسران را به خود جلب كرده است و از خود سوال كرده اند كه چرا تعبير به اكثر مى كند؟

هر يك براى آن تفسيرى ذكر كرده اند، ولى آنچه به نظر از همه نزديكتر مى رسد همانست كه در بالا اشاره شد يعنى اكثريت اين كفار كافران لجوج و معاند و متعصبند و كسانى كه در اشتباه باشند اقليتى را تشكيل مى دهند.

اطلاق كفر به اين نوع از كفر كه از استكبار سرچشمه مى گيرد در ساير آيات قرآن نيز ديده مى شود از جمله درباره شيطان مى خوانيم: (ابى و استكبر و كان من الكافرين ) شيطان از اطاعت فرمان خدا سر باز زد و استكبار كرد و از كافران بود (بقره - 34).

اين احتمال را نيز داده اند كه منظور از اكثر آنهائى هستند كه اتمام حجت در حقشان شده است، و در برابر آنها اقليتى بوده اند كه هنوز اتمام حجت بر آنها نشده بود، اين معنى را نيز مى توان به معنى اول باز گرداند.

نكته ها:

1 - در اينكه منظور از (نعمت الله ) در اين آيه چيست؟ با تفسيرهاى متعددى در كلمات مفسران برخورد مى كنيم كه غالبا از قبيل تفسير به مصداق است، در حالى كه مفهوم (نعمت الله ) آنچنان وسيع و گسترده است كه همه نعمتهاى مادى و معنوى را شامل مى شود و حتى وجود شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را.

در روايات اهل بيت (عليهما‌السلام ) مى خوانيم كه منظور از نعمت الله همان نعمت وجود ائمه و رهبران معصوم است.

در روايتى از امام صادق (عليها‌السلام ) مى خوانيم نحن و الله نعمة الله التى انعم بها على عباده و بنا فاز من فاز: به خدا سوگند نعمت الله كه خداوند به وسيله آن بندگانش را مشمول لطف خود قرار داده مائيم، و سعادتمندان بوسيله ما سعادتمند مى شوند.

روشن است كه سعادت و پيروزى بدون استفاده از رهبرى رهبران راستين امكان پذير نيست و اين از روشنترين نعمتهاى الهى است كه به عنوان بيان يك مصداق آشكار در اينجا ذكر شده است.

2 - در كشاكش نيروى حق و باطل

بعضى از مفسران نظر خود را متوجه اين نكته كرده اند كه چرا در آيات فوق، در جمله (يعرفون نعمت الله ثم ينكرونها)، كلمه (ثم ) كه معمولا براى عطف كردن توام با فاصله به كار مى رود، ذكر شده، و نشان مى دهد در ميان آگاهى آنها نسبت به نعمتهاى الهى و سپس انكار كردن فاصله اى بوده است، و گفته اند كه هدف از اين تعبير بيان اين نكته است كه سزاوار اين بوده آنها با شناخت نعمت خدا صميمانه اعتراف كنند، و به سوى او بيايند، اما راه انكار را پوئيدند، قرآن عمل آنها را مستبعد شمرده و با (ثم ) از آن تعبير كرده است!

ولى ما احتمال مى دهيم كه ثم در اينجا اشاره به نكته ظريفترى باشد و آن اينكه هنگامى كه دعوت حق با اصول منطقيش در درون جان انسان پرتو افكن شد، با عوامل نفى و بطلان كه احيانا در آن وجود دارد، درگير مى شود، اين طوفان و جدال مدتى طول مى كشد كه مقدار آن متناسب با قدرت و ضعف عوامل نفى است، اگر عوامل نفى و انكار قويتر بود بعد از مدتى غلبه با آنها خواهد شد و به اين ترتيب تعبير به ثم كاملا متناسب خواهد بود.

در آيات سوره انبيأ نيز ضمن بيان سرگذشت ابراهيم مى خوانيم هنگامى كه منطق نيرومندش را پس از شكستن بتها براى بت پرستان آشكار كرد، آنها لحظات كوتاهى در خود فرو رفتند و خويشتن را ملامت كردند، و نزديك بود بيدارى گرايش به حق سراسر وجودشان را روشن كند، اما عوامل منفى يعنى تعصب و استكبار و لجاجت بر دعوت حق غلبه كرد، اين لحظات پايان يافت و مجددا به انكار برخاستند (در اينجا نيز كلمه ثم به چشم مى خورد)( فرجعوا الى انفسهم فقالوا انكم انتم الظالمون ثم نكسوا على روسهم لقد علمت ما هؤ لأ ينطقون ) (انبيأ - 64 - 65). ضمنا از اين بيان هماهنگى آنچه در معنى كافرون در اينجا گفتيم با ثم روشن تر مى شود.