تفسیر نمونه جلد ۱۱

تفسیر نمونه6%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵ جلد ۱۶ جلد ۱۷ جلد ۱۸ جلد ۱۹ جلد ۲۰ جلد ۲۱ جلد ۲۲
  • شروع
  • قبلی
  • 52 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27183 / دانلود: 3107
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد ۱۱

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

آيه (۸۴) تا (۸۹) و ترجمه

( و يوم نبعث من كل أمة شهيدا ثم لا يوذن للذين كفروا و لا هم يستعتبون ) (۸۴)( و اذا راالذين ظلموا العذاب فلا يخفف عنهم و لا هم ينظرون ) (۸۵)( و اذا را الذين أشركوا شركأهم قالوا ربنا هولأ شركاونا الذين كنا ندعوا من دونك فالقوا اليهم القول انكم لكذبون ) (۸۶)( و ألقوا الى الله يومئذ السلم و ضل عنهم ما كانوا يفترون ) (۸۷)( الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله زدنهم عذابا فوق العذاب بما كانوا يفسدون ) (۸۸)( و يوم نبعث فى كل أمة شهيدا عليهم من أنفسهم و جئنا بك شهيدا على هولأ و نزلنا عليك الكتب تبينا لكل شى ء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمين ) (۸۹)

ترجمه:

۸۴ - بخاطر بياوريد روزى را كه از هر امتى گواهى بر آنها مبعوث مى كنيم، سپس به كافران اجازه (سخن گفتن ) داده نمى شود (چرا كه دست و پا و گوش و چشم حتى پوست تن آنها گواهى مى دهند) و توانائى بر رضايت طلبيدن (و تقاضاى ) عفو ندارند.

۸۵ - هنگامى كه ظالمان عذاب را ببينند نه به آنها تخفيف داده مى شود، و نه مهلت.

۸۶ - و هنگامى كه مشركان معبودهائى را كه شريك خدا قرار دادند مى بينند مى گويند پروردگارا اينها شريكانى است كه ما بجاى تو آنها را مى خوانديم، در اين هنگام معبودان به آنها مى گويند شما دروغگو هستيد.

۸۷ - و در آن روز همگى در پيشگاه خدا اظهار تسليم مى كنند، و تمام آنچه را دروغ مى بستند گم و نابود مى شود!.

۸۸ - آنها كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند عذابى بر عذابشان بخاطر فسادى كه مى كردند مى افزائيم.

۸۹ - بياد آوريد روزى را كه از هر امتى گواهى از خودشان بر آنها معبوث مى كنيم، و تو را گواه آنها قرار مى دهيم، و ما اين كتاب (آسمانى ) را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است.

تفسير:

آنجا كه تمام درها به روى بدكاران بسته مى شود

در تعقيب آيات گذشته كه واكنش نادرست منكران حق را در برابر نعمتهاى گوناگون پروردگار بيان مى كرد، در اين آيات به گوشهاى از مجازاتهاى دردناك آنها در جهان ديگر اشاره مى كند تا سرنوشت شوم خود را دريابند و تا دير نشده به تجديد نظر برخيزند.

نخست مى گويد: (به خاطر بياوريد روزى را كه ما از هر امتى گواهى بر آنها مبعوث مى كنيم( و يوم نبعث من كل امة شهيدا ) .

آيا با وجود علم بى پايان خدا نيازى به وجود شهيد و گواه ديگرى نيز هست؟ اين سؤ الى است كه فورا در اينجا به ذهن مى رسد، اما با توجه به يك نكته پاسخ آن روشن مى شود، و آن اينكه اين امور غالبا جنبه روانى دارد يعنى انسان هر قدر مراقبين و گواهان بيشترى در برابر خود ببيند، بيشتر حساب كار خود را مى رسد، حداقل از شرمسارى و رسوائى در ميان افراد فزونترى نگران مى شود.

سپس اضافه مى كند كه در آن دادگاه، اجازه سخن گفتن به كافران داده نمى شود( ثم لا يؤ ذن للذين كفروا ) .

آيا ممكن است خداوند اجازه دفاع به مجرمى ندهد؟ آرى، در آنجا نياز به سخن گفتن با زبان نيست، دست و پا و گوش و چشم و پوست بدن و حتى زمينى كه انسان بر آن گناه يا ثواب كرده است، گواهى مى دهند، بنابر اين نوبت به زبان نمى رسد، اين حقيقتى است كه از آيات ديگر قرآن نيز استفاده مى شود (سوره يس آيه ۶۵ و سوره مرسلات آيه ۳۶).

نه تنها به آنها اجازه سخن گفتن داده نمى شود بلكه توانائى بر جبران و اصلاح و تقاضاى عفو نيز ندارند( و لا هم يستعتبون ) .

چرا كه آنجا سراى برخورد با نتيجه ها و بازتابهاى عمل است نه جاى انجام عمل و يا جبران و اصلاح، درست همانند ميوه اى كه از شاخه جدا مى شود كه دوران رشد و نموش پايان گرفته است.

آيه بعد اضافه مى كند اين ظالمان ستم پيشه هنگامى كه از مرحله حساب گذشته و در برابر عذاب الهى قرار گرفتند گاهى تقاضاى تخفيف و گاهى تقاضاى مهلت مى كنند، اما هنگامى كه ظالمان مجازات را ببينند نه به آنها تخفيف عذاب داده مى شود و نه مهلت( و اذا رأ الذين ظلموا العذاب فلا يخفف عنهم و لا هم ينظرون ) .

نكته جالب توجه اينكه در اين دو آيه به چهار مرحله از حالات مجرمان اشاره شده كه مشابه آنرا در اين جهان نيز با چشم خود مى بينيم:

نخستين مرحله اينكه مجرم مى كوشد با پشت هم اندازى خود را تبرئه كند.

هنگامى كه به اين هدف نائل نشد در مرحله دوم تلاش مى كند كه طرف را بر سر مهر آورد، سرزنشهاى او را به جان بخرد و رضايت او را حاصل كند.

اگر اين مرحله نيز كارگر نشد، در مرحله سوم تقاضاى تخفيف عذاب مى كند، مى گويد مجازات بكن اما كمتر؟

اگر آنهم به خاطر عظمت گناهش موثر نيفتاد تقاضاى مهلت مى كند، و اين آخرين تلاش براى نجات از مجازات است.

ولى قرآن مى گويد: اعمال اين ستمكاران آنقدر زشت و بار گناهانشان سنگين است كه نه اجازه دفاع مى يابند، نه موفق به جلب رضايت مى شوند، نه تخفيفى در كارشان است، و نه مهلتى!.

در آيه بعد همچنان، سخن از آينده شوم مشركان، به خاطر پرستيدن بتها است، مى فرمايد، در صحنه قيامت كه معبودهاى ساختگى و انسانهائى كه همچون بت پرستش مى شدند در كنار پرستش كنندگان قرار مى گيرند، هنگامى كه اين عابدان، معبودان خود را مى بينند مى گويند پروردگارا! اينها همان، شريكانى هستند كه ما براى تو ساختيم و به جاى خواندن تو آنها را مى خوانديم( و اذا رأ الذين اشركوا شركائهم قالوا ربنا هولأ شركاونا الذين كنا ندعوا من دونك ) .

اين معبودان نيز، ما را در اين كار وسوسه كردند و در حقيقت شريك جرم ما بودند، بنابر اين سهمى از عذاب و مجازات ما را براى آنها قرار ده.

در اين هنگام به فرمان خدا، بتها به سخن در مى آيند و به عابدان خود مى گويند شما قطعا دروغگو هستيد!( فالقوا اليهم القول انكم لكاذبون ) .

ما نه شريك خدا بوديم و نه شما را وسوسه كرديم و نه محكوم به پذيرش بخشى از مجازاتتان هستيم.

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

۱ - تعبير به شركاؤ هم (شركاى بت پرستان ) به جاى شركأ الله (شريكان خدا) به خاطر اين است كه بتها هرگز شريك پروردگار نبودند، بلكه اين شركأ تخيلى و پندارى و كاذب را بت پرستان براى خود ساخته بودند، و چه بهتر كه به خود آنها نسبت داده شود نه به خدا.

علاوه بر اين چنانكه در گذشته ديديم، بت پرستان بخشى از چهارپايان و زراعتهاى خود را به بتها اختصاص مى دادند و آنها را شريك خود مى ساختند.

۲ - از آيه فوق استفاده مى شود كه بتها نيز در عرصه قيامت، ظاهر مى شوند نه تنها انسانهائى كه همچون فرعون و نمرود، معبود واقع شدند بلكه بتهاى بيجان نيز در آنجا حضور دارند.

در آيه ۹۸ از سوره انبيأ خطاب به مشركان مى خوانيم( انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم ) : شما و آنچه را غير از خدا پرستش مى كنيد آتشگيره جهنمند.

۳ - در آيه بالا مى خوانيم مشركان در آن روز مى گويند ما اين معبودها را پرستش مى كرديم البته اين سخن دروغى نيست كه بتها بخواهند آنها را تكذيب كنند.

ولى ممكن است اين تكذيب به خاطر آن باشد كه معبودهاى ساختگى، لياقت خود را براى پرستش تكذيب مى كنند، و يا اينكه عابدين، جمله ديگرى را هم اضافه مى كردند كه خدايا اين معبودها نيز در وسوسه كردن ما شريك بودند و در جواب مى شنوند كه شما دروغ ميگوئيد، ما قدرت بر وسوسه نداشتيم.

۴ - تعبير به (فالقوا اليهم القول ) (سخن به آنها مى افكنند) به جاى (قالوا لهم ) (به آنها مى گويند) شايد به خاطر آن است كه بتها قدرتى بر سخن گفتن از خود ندارند و اگر سخنى مى گويند به خاطر القاى پروردگار است، يعنى خداوند سخنى به آنها القا مى كند و آنها همان را به پرستش كنندگان خود القا مى نمايند.

در آيه بعد اضافه مى كند كه بعد از اين سخن و شنيدن پاسخ همگى در پيشگاه خدا اظهار تسليم مى كنند و غرور و نخوت و تعصبهاى كوركورانه اين عابدان نادان با ديدن چهره حق كنار مى رود و سر تعظيم در پيشگاهش فرود مى آورند( و القوا الى الله يومئذ السلم ) .

و در اين هنگام كه همه چيز همچون آفتاب روشن مى گردد تمام دروغها و افتراهاى اين گروه بيخرد، گم و نابود مى شود( و ضل عنهم ما كانوا يفترون ) .

هم نسبت دروغين شريك خدا بودن، محو و بى رنگ مى شود، و هم پندار شفاعت بتها در پيشگاه خدا، چرا كه به خوبى مى بينند، نه تنها كارى از بتها ساخته نيست، بلكه همانها آتش گيره هاى دوزخ مى شوند و به جان پرستش كنندگانشان مى افتند!

تا اينجا بيان حال مشركان گمراهى بود كه در شرك و انحراف خود غوطه ور بودند، بى آنكه ديگرى را به اين راه بخوانند، سپس ‍ حال كسانى را بيان مى كند كه در عين گمراهى به گمراه ساختن ديگران نيز اصرار دارند، و مى فرمايد كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا باز داشتند، مجازاتى ما فوق مجازات كفرشان بر آنها مى افزائيم در برابر آنچه فساد مى كردند.( الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله زدناهم عذابا فوق العذاب بما كانوا يفسدون ) .

آنها هم بار مسئوليت خويش را بر دوش مى كشند و هم شريك جرم ديگران هستند، چرا كه عامل فساد در روى زمين و گمراهى خلق خدا، و مانع از پيمودن راه حق شدند.

تاكنون كرارا يادآور شدهايم كه از نظر منطق اجتماعى اسلام، هر كس سنت نيك و بدى بگذارد در تمام عمل عاملان به آن سنت شريك است، در حديث مشهورى مى خوانيم (هر كس سنت نيكى بگذارد، پاداش كسانى كه به آن عمل كنند براى او هست بى آنكه از پاداش آنها كاسته شود، و هر كس سنت بدى بگذارد، گناه همه كسانى كه به آن عمل مى كنند بر او نوشته مى شود، بى آنكه از گناه آنها چيزى كاسته شود).

و به هر حال اين تعبيرهاى تكان دهنده قرآن و احاديث، مسئوليت رهبران را در برابر خدا و خلق خدا آشكار مى سازد.

سپس به دنبال سخنى كه از وجود گواه در امتى در چند آيه قبل به ميان آمد مجددا به سراغ آن بحث با توضيح بيشترى مى رود، و مى گويد: به خاطر بياوريد آن روز را كه ما از ميان هر امتى گواهى از خود آنها بر آنها مبعوث مى كنيم( و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم ) .

با اينكه علم خدا به همه چيز احاطه دارد، اما وجود اين گواهان مخصوصا از كسانى كه از ميان خود امتها برخاسته اند تاكيد بيشترى بر نظارت دائمى بر اعمال انسانها است، و هشدارى است بر اين مراقبت قطعى و هميشگى.

گرچه اين حكم عام شامل مسلمانان و پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيز مى شود، ولى براى تاكيد بيشتر خصوصا آنرا مطرح كرده مى فرمايد: و ما تو را شاهد و گواه بر اين گروه مسلمانان قرار مى دهيم( و جئنابك شهيدا على هولأ ) .

بنابر آنچه گفته شد منظور از هؤلأ مسلمانانى است كه در عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى زيستند و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ناظر و شاهد و گواه اعمال آنها بود، و طبعا بعد از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بايد كسى در ميان امت باشد كه شاهد و گواه اعمال آنها گردد.

شاهدى باشد پاك از هر گونه گناه و خطا تا حق شهادت را به خوبى بتواند ادا كند.

و از همين رو بعضى از مفسران (اعم از علماى تشيع و تسنن ) خواسته اند آيه را دليلى بر وجود گواه و حجت عادلى در هر عصر و زمان بدانند، البته تفسير آن طبق عقيده شيعه دائر به وجود امام معصوم در هر زمان كاملا روشن است، ولى براى علماى مذهب تسنن توجيه آن چندان آسان نيست.

و شايد به خاطر همين مشكل، فخر رازى در تفسيرش گرفتار توجيهى شده كه خالى از اشكال نيست، او مى گويد: از اين آيه نتيجه مى گيريم كه هيچ عصرى از اعصار خالى از شاهد و گواهى بر مردم نيست، شاهد و گواه بايد جائز الخطا نباشد وگرنه او هم نياز به شاهد و گواه ديگرى دارد، و اين امر به صورت تسلسل تا بينهايت ادامه خواهد يافت، نتيجه اينكه در هر عصرى بايد جمعيتى باشند كه گفتارشان حجت باشد و اين راهى ندارد جز اينكه بگوئيم اجماع امت، حجت است (يعنى مجموع مردم هر زمان بطور دستجمعى هرگز راه خطا نمى پويند).

اگر فخر رازى كمى از محدوده عقائد خويش گام بيرون مى نهاد مسلما گرفتار چنين سخن تعصب آميزى نمى شد، زيرا قرآن مى گويد براى هر امتى يك گواه از جنس آنها قرار داديم نه اينكه مجموع امت براى فرد فرد امت، حجت و گواه است.

البته همانگونه كه در سوره نسأ ذيل آيه ۴۱ مشروحا بيان كرديم دو احتمال ديگر در تفسير هولأ داده شده: نخست اينكه هولأ اشاره به شهدأ امتهاى پيشين يعنى انبيأ و اوصياى آنها بوده باشد و به اين ترتيب پيامبر اسلام هم گواه بر اين امت است و هم بر پيامبران گذشته، ديگر اينكه منظور از شاهد و گواه شاهد عملى بودن است، يعنى كسى كه وجودش، الگو و ميزان سنجش حق و باطل است (براى توضيح بيشتر به جلد سوم تفسير نمونه صفحه ۳۹۱ به بعد مراجعه فرمائيد).

و از آنجا كه قرار دادن شهيد و گواه، فرع بر اين است كه قبلا برنامه كامل و جامعى در اختيار افراد قرار داده شده باشد، بطورى كه حجت بر همگى تمام شود، تا به دنبال آن، مساله نظارت و مراقبت مفهوم صحيحى پيدا كند، لذا بلافاصله مى گويد: و ما اين كتاب آسمانى (قرآن ) را بر تو نازل كرديم كه بيان همه چيز در آن است( و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء ) .

هم هدايت است و هم رحمت، و هم مايه بشارت براى همه مسلمانان جهان( و هدى و رحمة و بشرى للمسلمين ) .

نكته ها:

۱ - قرآن بيانگر همه چيز است.

از مهمترين مباحثى كه در آيات فوق به ميان آمده تبيان كل شى ء بودن قرآن است.

(تبيان ) (به كسر (ت ) يا فتح آن ) معنى مصدرى دارد، يعنى بيان كردن و از اين تعبير با توجه به وسعت مفهوم (كل شى ء) به خوبى مى توان استدلال كرد كه در قرآن، بيان همه چيز هست، ولى با توجه به اين نكته كه قرآن يك كتاب تربيت و انسانسازى است كه براى تكامل فرد و جامعه در همه جنبه هاى معنوى و مادى نازل شده است روشن مى شود كه منظور از همه چيز، تمام امورى است كه براى پيمودن اين راه لازم است، نه اينكه قرآن يك دائرة المعارف بزرگ است كه تمام جزئيات علوم رياضى و جغرافيائى و شيمى و فيزيك و گياه شناسى و مانند آن در آن آمده است، هر چند قرآن يك دعوت كلى به كسب همه علوم و دانشها كرده كه تمام دانشهاى ياد شده و غير آن در اين دعوت كلى جمع است، به علاوه گاه گاهى به تناسب بحثهاى توحيدى و تربيتى، پرده از روى قسمتهاى حساسى از علوم و دانشها برداشته است، ولى با اين حال آنچه قرآن به خاطر آن نازل شده و هدف اصلى و نهائى قرآن را تشكيل مى دهد، همان مساله انسانسازى است، و در اين زمينه چيزى را فروگذار نكرده است.

گاهى انگشت روى جزئيات اين مسائل گذارده و تمام ريزه كاريها را بيان مى كند (مانند احكام نوشتن قراردادهاى تجارتى و اسناد بدهكارى كه در طولانى ترين آيه قرآن يعنى آيه ۲۸۲ سوره بقره طى ۱۸ حكم! بيان شده است ).

و گاهى مسائل حياتى انسان را به صورتهاى كلى و كلى تر مطرح مى كند، مانند آيه اى كه به دنبال بحث، تفسير آن فرا مى رسد( ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتأ ذى القربى و ينهى عن الفحشأ و المنكر و البغى ) : خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزديكان مى دهد و شما را از هر گونه زشتى و منكر و ستم، نهى مى كند.

وسعت اين مفاهيم مانند وسعت مفهوم وفاى به عهد در آيه( ان العهد كان مسئولا ) - (اسرأ آيه ۳۴) و (وفاى به عقد) در آيه( اوفوا بالعقود ) (مائده آيه ۱) و (لزوم ادأ حق جهاد) در آيه( و جاهدوا فى الله حق جهاده ) (حج آيه ۷۸) و (اقامه قسط و عدل ) در آيه( ليقوم الناس بالقسط ) (حديد آيه ۴۵) و (توجه به نظم در تمام زمينه ها) در آيه( و السمأ رفعها و وضع الميزان الا تطغوا فى الميزان و اقيموا الوزن بالقسط و لا تخسروا الميزان ) (سوره الرحمن ۷ - ۸ - ۹) و (خوددارى از هر گونه فساد در روى زمين ) در آيه( و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها ) (اعراف آيه ۸۵) و (دعوت به تدبر و تفكر و تعقل ) كه در بسيارى از آيات قرآن وارد شده است، و امثال اين برنامه هاى انسان شمول كه مى تواند راهگشا در همه زمينه ها باشد، دليل روشنى است بر اينكه در قرآن بيان همه چيز هست.

حتى فروع اين دستورهاى كلى را نيز بلاتكليف نگذارده، و مجرائى كه بايد از آن مجرا اين برنامه ها تبيين شود بيان كرده و مى گويد:( و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا ) : (آنچه پيامبر به شما دستور مى دهد اجرا كنيد و آنچه شما را از آن نهى مى كند باز ايستيد) (حشر آيه ۷).

هر قدر انسان در اقيانوس بيكرانه قرآن، بيشتر شناور شود و به اعماق آن براى استخراج گوهرهاى برنامه هاى سعادت بخش، فروتر رود، عظمت اين كتاب آسمانى و شمول و جامعيت آن آشكارتر مى شود.

و درست به همين دليل آنها كه در زمينه اين برنامه ها دست نياز به اين سو و آن سو، دراز مى كنند، مسلما قرآن را نشناخته اند، و آنچه خود دارند، از بيگانه تمنا مى كنند.

اين آيه علاوه بر اينكه اصالت و استقلال تعليمات اسلام را در همه زمينه ها مشخص مى كند بار مسئوليت مسلمانان را سنگين تر مى گرداند، و به آنها مى گويد: با بحث مستمر و پيگير در قرآن، هر چه را لازم داريد از آن استخراج كنيد.

در روايات اسلامى مخصوصا روى جامعيت قرآن به مناسبت همين آيه و مانند آن بسيار تاكيد شده است. از جمله در حديثى از امام صادق (عليها‌السلام ) مى خوانيم ان الله تبارك و تعالى انزل فى القرآن تبيان كل شى ء حتى و الله ما ترك شيئا تحتاج اليه العباد، حتى لا يستطيع عبد يقول لو كان هذا، انزل فى القرآن، الا و قد انزله الله فيه: (خداوند در قرآن هر چيزى را بيان كرده است، به خدا سوگند چيزى كه مورد نياز مردم بوده است كم نگذارده، تا كسى نگويد اگر فلان مطلب درست بود در قرآن نازل مى شد، آگاه باشيد همه نيازمنديهاى بشر را خدا در آن نازل كرده است ).

در حديث ديگرى از امام باقر (عليها‌السلام ) مى خوانيم: ان الله تبارك و تعالى لم يدع شيئا تحتاج اليه الامة الا انزله فى كتابه و بينه لرسوله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و جعل لكل شى ء حدا، و جعل عليه دليلا يدل عليه، و جعل على من تعدى ذلك الحد حدا: (خداوند متعال چيزى را كه مورد نياز اين امت است در كتابش فرو گذار نكرده، و براى رسولش تبيين نموده است، و براى هر چيزى حدى قرار داده، و دليل روشنى براى آن نهاده، و براى هر كسى كه از اين حد تجاوز كند، حد و مجازاتى قائل شده است ).

حتى در روايات اسلامى اشاره روشنى به اين مساله شده كه علاوه بر ظاهر قرآن و آنچه توده مردم و دانشمندان از آن مى فهمند، باطن قرآن نيز اقيانوسى است كه بسيارى از مسائلى كه فكر ما به آن نمى رسد در آن نهفته است، اين بخش از قرآن، علم خاص و پيچيده اى دارد كه در اختيار پيامبر و اوصياى راستين او است، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليها‌السلام ) مى خوانيم ما من امر يختلف فيه اثنان الا و له اصل فى كتاب الله عز و جل و لكن لا تبلغه عقول الرجال: (تمام امورى كه حتى دو نفر در آن اختلاف دارند، اصل و ضابطهاى در قرآن دارد ولى عقل و دانش مردم به آن نمى رسد).

عدم دسترسى عموم به اين بخش كه آنرا مى توان تشبيه به وجدان ناخود آگاه آدمى كرد، هرگز مانع از آن نخواهد بود كه بخش ‍ خود آگاه و ظاهرش مورد استفاده همگان قرار گيرد.

۲ - چهار مرحله هدايت

جالب اينكه در آيه فوق، چهار تعبير براى هدف نزول قرآن ذكر شده است:

۱ - تبيانا لكل شى ء: (قرآن بيانگر همه چيز است ).

۲ - مايه هدايت است (هدى ).

۳ - اسباب رحمت است (و رحمة ).

۴ - در آخرين مرحله مى گويد موجب بشارت براى عموم مسلمانان است( و بشرى للمسلمين ) .

اگر درست بينديشيم پيوند منطقى روشنى در ميان اين چهار مرحله وجود دارد، زيرا در مسير هدايت و راهنمائى انسانها، نخستين مرحله، بيان و آگاهى است، و مسلم است كه بعد از آگاهى، هدايت و راهيابى قرار دارد، و به دنبال آن عملكردها است كه مايه رحمت خواهد بود، و سرانجام كه انسان عمل مثبت و صالح انجام داد خود را در برابر پاداش بى پايان خدا مى بيند كه مايه بشارت و سرور همه رهروان اين راه است.

آيه (24) تا (29) و ترجمه

( و إذا قيل لهم ما ذا أنزل ربكم قالوا أسطير الاولين ) (24)( ليحملوا أوزارهم كاملة يوم القيمة و من أوزار الذين يضلونهم بغير علم ألا سأ ما يزرون ) (25)( قد مكر الذين من قبلهم فأتى الله بنينهم من القواعد فخر عليهم السقف من فوقهم و أتئهم العذاب من حيث لا يشعرون ) (26)( ثم يوم القيمة يخزيهم و يقول أين شركأى الذين كنتم تشقون فيهم قال الذين أوتوا العلم إن الخزى اليوم و السوء على الكفرين ) (27)( الذين تتوفئهم الملئكة ظالمى أنفسهم فأ لقوا السلم ما كنا نعمل من سوء بلى إن الله عليم بما كنتم تعملون ) (28)( فادخلوا أبوب جهنم خلدين فيها فلبئس مثوى المتكبرين ) (29)

ترجمه:

24 - و هنگامى كه به آنها گفته شود پروردگار شما چه نازل كرده است! مى گويند اينها (وحى الهى نيست ) همان افسانه هاى دروغين پيشينيان است.

25 - آنها بايد روز قيامت بار گناهان خود را بطور كامل بر دوش كشند، و هم سهمى از گناهان كسانى را كه بخاطر جهل گمراهشان ساختند، بدانيد آنها بار سنگين بدى بر دوش مى كشند.

26 - كسانى كه قبل از ايشان بودند (نيز) از اين توطئه ها داشتند، ولى خداوند به سراغ شالوده (زندگى ) آنها رفت و آنرا از اساس ‍ ويران كرد، و سقف بر سرشان از بالا فرو ريخت، و عذاب (الهى ) از آنجايى كه نمى دانستند به سراغشان آمد!.

27 - سپس روز قيامت خدا آنها را رسوا مى سازد، و مى گويد شريكانى كه شما براى من ساختيد، و بخاطر آنها با ديگران دشمنى مى كرديد كجا هستند؟ (در اين هنگام ) عالمان مى گويند: رسوائى و بدبختى، امروز بر كافران است.

28 - همانها كه فرشتگان (قبض ارواح ) روحشان را مى گيرند در حالى كه به خود ظلم كرده بودند، در اين هنگام آنها تسليم مى شوند (و مى گويند) ما كار بدى انجام نمى داديم، آرى خداوند به آنچه انجام مى داديد عالم است.

29 - اكنون از درهاى جهنم وارد شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد بود، چه جاى بدى است جايگاه مستكبران؟!

شان نزول

در تفسير مجمع البيان مى خوانيم كه بر طبق بعضى از روايات آيه نخست درباره مقتسمين (تبعيضگران ) كه قبلا درباره آنها بحث شد نازل گرديده است، آنها 16 نفر بودند كه به چهار گروه تقسيم شدند و هر گروه چهار نفرى بر سر راه مردم در يكى از جاده هاى مكه در ايام حج ايستادند تا پيش از آنكه مردم وارد شوند ذهن آنها را نسبت به قرآن و اسلام بدبين سازند، و بگويند محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دين و آئين تازهاى نياورده بلكه همان افسانه هاى دروغين پيشينيان است.

تفسير:

آنها كه بار گناه ديگران را بر دوش مى كشند

در آيات گذشته سخن از مستكبران بود كه هرگز در برابر حق تسليم نمى شدند، بلكه كوشش داشتند به نحوى از زير بار آن شانه خالى كنند.

و در اين آيات منطق هميشگى اين گروه بى ايمان منعكس شده است، مى گويد: هنگامى كه به آنها گفته شود پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟ در پاسخ مى گويند اينها وحى الهى نيست، همان افسانه هاى دروغين پيشينيان است( و اذا قيل لهم ما ذا انزل ربكم قالوا اساطير الاولين ) .

و با اين تعبير موذيانه دو مطلب را بيان مى داشتند نخست اينكه سطح فكر ما از اين مسائل بسيار برتر است، اينها افسانه اى بيش ‍ نيست كه بر سرگرمى عوام الناس ساخته شده، و از اين گذشته تازگى ندارد زيرا اولين بار نيست كه انسانى چنين سخنانى را اظهار مى دارد، حتى محمد از خود ابتكارى به خرج نداده همان اسطورههاى گذشتگان را تكرار مى كند.

(اساطير) جمع (اسطوره ) به حكايات و داستانهاى خرافى و دروغين گفته مى شود، و اين كلمه 9 بار در قرآن از زبان كفار بى ايمان در برابر انبيأ نقل شده است كه غالبا براى توجيه مخالفت خود با دعوت رهبران الهى به اين بهانه متوسل مى شدند، و عجب اينكه هميشه كلمه اساطير را با (اولين ) توصيف مى كردند، تا ثابت كنند اينها تازگى ندارد، و حتى گاه مى گفتند اينها مهم نيست ما هم اگر بخواهيم مى توانيم مانند آن را بياوريم

(آيه 31 - انفال ).

جالب اينكه مستكبران امروز نيز غالبا موذيانه براى فرار از حق و همچنين براى گمراه ساختن ديگران متوسل مى شوند، حتى در كتب جامعه شناسى شكل به اصطلاح علمى به آن داده اند و مذهب را زائيده جهل بشر و تفسيرهاى مذهبى را اسطوره ها مى نامند!

اما اگر درست به اعماق فكر آنها نفوذ كنيم مى بينيم مسأله چيز ديگر است، آنها با مذاهب خرافى و ساختگى هرگز جنگ و ستيز ندارند، بلكه خود عامل پيدايش يا نشر آنند، مخالفت آنها تنها با مذاهب راستين است كه افكار انسانها را بيدار مى كند، و زنجيرهاى استعمار را در هم مى شكند و سد راه مستكبران و استعمارگران است.

آنها مى بينند قبول تعليمات مذهبى كه اصول عدل و انصاف را پيشنهاد مى كند و با تبعيض و ستمگرى و هر گونه خودگامگى مى جنگد با نقشه هاى آنها مخالف است.

آنها مى بينند پذيرش دستورات اخلاقى مذهب با هوسهاى سركش و آزاديهائى كه مورد نظر آنها است سازگار نيست، مجموع اين جهات سبب مى شود كه اين سد و مانع را از سر راه خود بردارند، و حتما بايد پاسخى براى مردم درست كنند، چه پاسخى از اين بهتر كه آنها را به نام اسطوره و افسانه دروغين معرفى كنند.

آنچه متأسفانه آنها را در اين برچسب زدن به مذهب تا حدى موفق مى كند خرافاتى است كه گاهى افراد نادان و بى اطلاع ساخته و پرداخته و به نام مذهب قالب مى زنند، بر همه طرفداران مذهب راستين لازم است شديدا با اينگونه خرافات به مبارزه برخيزند، و دشمنان را خلع سلاح كنند، اين حقيقت را همه جا بنويسند و بگويند كه اينگونه خرافات هيچگونه ارتباطى به مذاهب راستين ندارد و دشمن نبايد آن را دستاويز قرار دهد، و گرنه تعليمات پيامبران هم در زمينه اصول عقائد مذهبى، و هم در زمينه مسائل عملى آنچنان با عقل و منطق هماهنگ است كه جائى براى اينگونه تهمتها وجود ندارد.

آيه بعد نتيجه اعمال اين كوردلان را چنين بيان مى كند: اينها بايد روز رستاخيز هم بار گناهان خود را به طور كامل بر دوش بكشند و هم سهمى از گناهان كسانى را كه بخاطر جهل گمراه كرده اند!( ليحملوا اوزارهم كاملة يوم القيامة و من اوزار الذين يضلونهم بغير علم ) .

(بدانيد آنها بدترين وزر و مسئوليت را بر دوش مى كشند)( الا سأ ما يزرون ) .

چرا كه گاهى گفتار آنها سبب گمراهى هزاران نفر مى شود، چقدر دشوار است كه انسان هم بار گناهان خود را بر دوش كشد و هم بار گناهان هزاران نفر ديگر را، و هر گاه سخنان گمراه كننده آنها باقى بماند و سرچشمه گمراهى نسلها شود بار آنها نيز بر دوششان سنگينى مى كند!

جمله (ليحملوا) (بايد اين بار را بر دوش كشند) به صورت امر است، مفهومش بيان نتيجه و عاقبت كار است، درست همانند اينكه به كسى ميگوئيم اكنون كه اين عمل خلاف را انجام دادى بايد نتيجه آن را تحمل كنى و تلخى آن را بچشى (بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه لام ليحملوا لام عاقبت باشد).

(اوزار) جمع (وزر) به معنى بار سنگين و نيز به معنى گناه آمده است و اينكه به وزير، وزير گفته مى شود براى اينكه مسؤ ليت سنگينى به دوش ميكشد.

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه قرآن گفته است قسمتى از بار گناهان كسانى را كه گمراه كرده اند بر دوش دارند و نگفته همه بار گناهان آنها را، با اينكه در روايات مى خوانيم اگر كسى سنت بدى بگذارد تمام گناهان كسانى كه به آن عمل كرده اند بر دوش مى كشد.

بعضى از مفسران در پاسخ اين سؤ ال گفته اند كه پيروان گمراه دو نوع گناه دارند گناهانى را كه به عنوان پيروى از رهبرانشان مرتكب مى شوند، و گناهانى را كه مستقلا دارند، آنچه بر دوش رهبران سنگينى مى كند نوع اول است.

و بعضى (من ) را در آيه فوق براى تبعيض نگرفته اند بلكه براى بيان اينكه گناهان پيروان بر دوش رهبران است دانسته اند.

ولى تفسير ديگرى به نظر ميرسد كه از همه اينها دلچسب تر است، و آن اينكه پيروان گمراه دو حالت دارند، گاهى آگاهانه به دنبال اين رهبران منحرف مى افتند كه نظيرش را در طول تاريخ فراوان ديدهايم، در اين صورت عامل گناه هم دستور رهبران است و هم تصميم خودشان، و در اينجا است كه يك سهم از مسؤ ليت گناهانشان بر دوش رهبران است (بى آنكه چيزى از گناهان آنها كاسته شود).

اما گاه مى شود كه پيروان بدون اينكه مايل باشند اغفال مى شوند و تحت تأثير وسوسه هاى رهبران گمراه قرار مى گيرند كه نمونه آن در ميان مردم عوام در بسيارى از جوامع ديده مى شوند، آنها حتى ممكن است با قصد تقرب الى الله به دنبال چنين برنامه هائى حركت كنند، در اين صورت همه بار گناهانشان بر دوش پيشوايان گمراه است، و خودشان اگر در تحقيق كوتاهى نكرده باشند مسؤ ليتى ندارند، ولى دسته اول كه با علم و آگاهى تبعيت كرده اند مسلما سر سوزنى از گناهشان كم نمى شود در عين اينكه پيشوايانشان سهمى از مسؤ ليت را بر دوش مى كشند.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه تعبير (بغير علم ) دليل بر آن نيست كه پيروان اين گمراهان هيچگونه آگاهى از وضع رهبرانشان نداشتند و به طور كلى اغفال شده بودند تا هيچگونه مسؤ ليتى شخصا نداشته باشند، بلكه اين تعبير همانند آنست كه ميگوئيم افراد جاهل و نادان زود به دام اغواگران مى افتند، اما افراد دانا بسيار دير.

لذا قرآن در آيات ديگر اين پيروان را تبرئه نكرده و سهمى از مسئوليت را نيز براى آنان قائل شده است، چنانكه در آيه 47 و 48 سوره مؤ من مى خوانيم( و اذ يتحاجون فى النار فيقول الضعفأ للذين استكبروا انا كنا لكم تبعا فهل انتم مغنون عنا نصيبا من النار ( 47 ) قال الذين استكبروا انا كل فيها ان الله قد حكم بين العباد ) : (گمراه كنندگان و گمراه شوندگان در دوزخ با هم بحث و جدل مى كنند، پيروان نادان و ضعيف به مستكبرين مى گويند ما پيرو شما بوديم، آيا سهمى از آتش را به جاى ما مى پذيريد؟! آنها پاسخ مى دهند ما همگى در دوزخيم خداوند حكم (عادلانه اى ) بين بندگانش كرده است )!

آيه بعد به بيان اين نكته مى پردازد كه اين اولين بار نيست كه مستكبران به رهبران الهى تهمت مى زنند و وحى آسمانى را اساطير اولين مى شمارند، بلكه آنهائى كه قبل از اينها بودند نيز از اين گونه توطه ها داشتند، ولى خداوند به سراغ شالوده زندگى آنها رفت و از اساس آن را ويران نمود، و سقف بر سرشان از بالا فرود آمد!( قد مكر الذين من قبلهم فاتى الله بنيانهم من القواعد فخر عليهم السقف من فوقهم ) . و عذاب و مجازات الهى از آنجا كه باور نمى كردند و نمى دانستند به سراغشان آمد( و أتاهم العذاب من حيث لا يشعرون ) .

گر چه بعضى از مفسران آيه فوق را به جريان كار (نمرود) و ساختمانى كه به پندارش براى صعود به آسمان و مبارزه با خداى آسمان!! ساخته بود تفسير كرده اند، و بعضى ديگر به جريان بختالنصر، ولى مسلم است كه مفهوم آيه عام است، و توطئه هاى همه مستكبران و رهبران گمراه را در بر ميگيرد.

جالب اينكه قرآن مى گويد: خداوند براى بر هم زدن توطئه هاى اين مستكبران اقدام روبنائى نمى كند، بلكه به سراغ ريشه و زيربناى كار آنها رفته، تشكيلاتشان را از اساس به هم مى ريزد، و سقفها را بر سرشان فرود مى آورد. آرى چنين است مجازات الهى درباره اين گونه افراد.

مسلما ريشه كن كردن ساختمان و فرود آمدن سقف، ممكن است اشاره به ساختمان و سقف ظاهرى آنها باشد كه بر اثر زلزله ها و صاعقه ها در هم كوبيده شد و بر سر آنان فرود آمد، و ممكن است كنايه از سازمان و تشكيلات آنها باشد كه به فرمان خدا از ريشه بر كنده شد، و نابود گشت، ضمنا مانعى ندارد كه آيه اشاره به هر دو معنى باشد.

اين نكته نيز قابل ملاحظه است كه قرآن بعد از ذكر كلمه (سقف ) تعبير به (من فوقهم ) مى كند، با اينكه مسلما سقف هميشه در طرف بالا است، اين ممكن است به خاطر تاكيد باشد و هم به خاطر بيان اين نكته كه گاهى ممكن است سقف فرود آيد ولى صاحب خانه در آنجا نباشد اما در مورد اين تبهكاران سقف فرود آمد و آنها زير آن بودند و نابود شدند

تاريخ امروز و گذشته چقدر زنده و روشن صحنه هاى اين مجازات الهى را نشان ميدهد، زورمندان و جبارانى بوده اند كه دستگاه خويش را آنچنان مستحكم مى پنداشتند كه نه براى خود بلكه براى آينده فرزندانشان در آن دستگاه نقشه مى كشيدند و طرح مى ريختند و ظاهرا تمام مقدمات براى حفظ قدرت و ثبات نظامشان را فراهم ساخته بودند، ولى ناگهان از همانجا كه آنها هيچ فكرش را نمى كردند عذاب الهى به سراغشان آمد و سقف بارگاهشان را بر سرشان فرو ريخت، آنچنان نابود يا پراكنده شدند كه گوئى هرگز بر صفحه زمين نبودند!

آنچه گفته شد عذاب دنياى آنها است ولى مجازات آنها به همين جا پايان نمى گيرد، بلكه بعد از اين در روز رستاخيز خدا آنها را رسوا مى سازد( ثم يوم القيامة يخزيهم ) .

و آنها را مورد سؤ ال قرار ميدهد و مى گويد كجا هستند آن شريكانى كه شما براى من ساخته بود، و به آنها عشق مى ورزيديد، و به خاطر آنها با ديگران به مجادله و حتى دشمنى برمى خاستيد)؟!( و يقول اين شركائى الذين كنتم تشاقون فيهم ) .

در اينجا آنها پاسخى براى اين سؤ ال مسلما ندارند ولى عالمان در آنجا زبان به سخن مى گشايند و مى گويند شرمندگى و رسوائى و همچنين بدبختى امروز براى كافران است( قال الذين اوتوا العلم ان الخزى اليوم و السوء على الكافرين ) .

و از اينجا روشن مى شود كه سخنگويان در قيامت، عالمان و دانشمندانند چرا كه در آن محضر بزرگ بايد سخنى گفت كه خلافى در آن نباشد و اين از كسى جز عالمان با ايمان ساخته نيست.

و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اهلبيت (عليه‌السلام ) تفسير به امامان معصوم شده است، به خاطر آن است كه آنها مصداق اتم و اكمل عالمان باايمانند.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه منظور از اين سؤ ال و جواب كه ميان مشركان و عالمان رد و بدل مى شود كشف مطلب پنهان و مكتومى نمى باشد، بلكه اين خود يكنوع مجازات و كيفر روانى است، به خصوص اينكه مؤ منان آگاه در اين جهان همواره مورد ملامت و سرزنش اين مشركان مغرور بودند، و در آنجا بايد اين مغروران كيفر خود را از همين راه ببينند و مورد ملامت و شماتت واقع شوند در جائى كه هيچ راه انكار و نجات براى آنها نيست.

آيه بعد توصيفى از كافران مى كند كه آيه قبل با نام آنها پايان يافته بود با تعبيرى كه درس تكان دهندهاى براى بيدار كردن غافلان و بيخبران است مى گويد آنها كسانى هستند كه فرشتگان مرگ روح آنها را مى گيرند، در حالى كه به خود ظلم كرده بودند( الذين تتوفيهم الملائكة ظالمى انفسهم ) .

زيرا انسان هر ظلم و ستمى كند در درجه اول به خودش باز ميگردد و خانه خويشتن را قبل از خانه ديگران ويران مى سازد، چرا كه گام اول ظلم گام اول ويرانگرى ملكات درونى و صفات برجسته خود انسان است، و از اين گذشته بنياد ظلم در هر جامعهاى بر قرار شود، با توجه به پيوندهاى اجتماعى، سرانجام دور ميزند و به خانه ظالم بر مى گردد.

اما آنها هنگامى كه خود را در آستانه مرگ مى بينند و پردههاى غرور و غفلت از مقابل چشمانشان كنار ميرود فورا تسليم مى شوند، و مى گويند ما كار بدى انجام نمى داديم!( فالقوا السلم ما كنا نعمل من سوء ) .

چرا آنها انجام هر گونه كار بد را انكار مى كنند؟ آيا دروغ مى گويند، به خاطر اينكه دروغ بر اثر تكرار، صفت ذاتى آنها شده است؟ و يا مى خواهند بگويند ما ميدانيم اين اعمال را انجام دادهايم ولى اشتباه كردهايم و سوء نيت نداشته ايم، ممكن است هر دو باشد.

ولى بلافاصله به آنها گفته مى شود شما دروغ ميگوئيد، اعمال زشت فراوانى انجام داديد آرى خداوند از اعمال و همچنين از نيتهاى شما با خبر است( بلى ان الله عليم بما كنتم تعملون ) .

بنابر اين جاى انكار كردن و حاشا نمودن نيست!

(اكنون كه چنين است از درهاى جهنم وارد شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد بود)( فادخلوا ابواب جهنم خالدين فيها ) .

(چه جاى بدى است جايگاه متكبران )( فلبئس مثوى المتكبرين ) .

نكته ها:

1 - سنت حسنه و سيئه

براى انجام يك عمل قطعا مقدمات زيادى لازم است، و در اين ميان نقش رهبران و ارشاد كنندگان و يا وسوسه گران، نقش مهمى است، همچنين نقش سنتهاى خوب يا زشت و ننگين كه زمينه فكرى و اجتماعى را براى اين گونه اعمال فراهم مى كند نمى توان از نظر دور داشت، بلكه گاه مى شود كه نقش رهبران، و يا سنتگزاران بر همه عوامل ديگر پيشى مى گيرد.

از اين رو هيچ دليلى ندارد كه آنها شريك جرم و يا شريك در نيكيها نباشند.

روى همين منطق در آيات قرآن و روايات اسلامى به مسأله دلالت بر نيكى و بدى و يا سنت گذاردن، اعم از نيك و بد تكيه فراوان شده است.

در آيات فوق خوانديم كه مستكبران گمراه و اغواگر، هم بار گناهان خويش را بر دوش مى كشند و هم سهمى از بار گناهان پيروانشان را (بى آنكه از مسئوليت پيروان كاسته شود).

اين موضوع تا آنجا مورد اهميت، كه به گفته پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) الدال على الخير كفاعله: آنكس كه دعوت به نيكى مى كند همانند فاعل آنست ).

در حديثى كه در ذيل آيات فوق، از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده مى خوانيم: ايما داع دعى الى الهدى فاتبع، فله مثل اجورهم، من غير ان ينقص من اجورهم شيئا و ايما داع دعى الى ضلالة فاتبع عليه، فان عليه مثل اوزار من اتبعه، من غير ان ينقص من اوزارهم شيئا!: (هر كسى دعوت به هدايت كند و از او پيروى كنند، پاداشى همچون پاداش پيروانش خواهد داشت، بى آنكه از پاداش آنها چيزى كاسته شود. و هر كس دعوت به ضلالت كند و از او پيروى كنند همانند كيفر پيروانش را خواهد داشت، بى آنكه از كيفر آنها كاسته شود.

و از امام باقر (عليه‌السلام ) چنين نقل شده: من استن بسنة عدل فاتبع كان له اجر من عمل بها، من غير ان ينتقص من اجورهم شى ء و من استن سنة جور فاتبع كان عليه مثل وزر من عمل به، من غير ان ينتقص من اوزارهم شى ء: كسى كه سنت عدلى ايجاد كند و از آن پيروى شود همانند پاداش كسانى را كه به آن عمل مى كنند خواهد داشت، بى آنكه از پاداش آنها كم شود و كسى كه سنت ظلمى بگذارد و از آن پيروى شود همانند گناه كسانى كه به آن عمل مى كنند خواهد داشت، بى آنكه چيزى از گناهان آنها كاسته شود.

به همين مضمون روايات متعدد ديگرى از پيشوايان معصوم نقل شده كه شيخ حر عاملى (ره ) در جلد يازدهم وسائل كتاب الامر بالمعروف و النهى عن المنكر باب شانزدهم، آنها را جمع آورى كرده است.

در صحيح مسلم نيز حديثى از پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به مضمون زير آمده است: پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در ميان ياران نشسته بود، جمعى پا برهنه و فاقد لباس خدمتش رسيدند در حالى كه شمشيرها را بر كمر بسته بودند (و آماده جهاد بودند) از مشاهده فقر آنها، چهره پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دگرگون شد، به خانه رفت و سپس برگشت و به بلال دستور داد مردم را دعوت به اجتماع و نماز كند، بعد از برگزارى نماز پيامبر خطبه اى خواند و فرمود: اى مردم از خدا بترسيد همان خدائى كه شما را همگى از يك نفس آفريد و بدانيد خدا مراقب شما است، مردم! تقوا پيشه كنيد و به فكر فرداى قيامت باشيد، هر كدام بتوانيد از دينار، درهم، لباس، گندم، خرما، حتى بخشى از يك دانه خرما به نيازمندان كمك كنيد.

در اين هنگام مردى از انصار، كيسه پولى آورد كه در دستش جاى نمى گرفت اين امر سبب تشويق مردم شد و پشت سر هم كمكهاى مختلف فراهم كردند بحدى كه دو كوپه از مواد غذائى و لباس جمع شد، آثار سرور در چهره پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نمايان گشت در اين هنگام فرمود: من سن فى الاسلام سنة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها بعده من غير ان ينقص ‍ من اجورهم شى ء و من سن فى الاسلام سنة سيئة كان عليه وزرها و وزر من عمل بها من بعده من غير ان ينقص من اوزارهم شى ء.

معنى اين بخش از حديث همانند احاديث سابق است.

در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه اين احاديث و مانند آن از آيات قرآن، با آيه 164 انعام( و لا تزر وازرة وزر اخرى ) (كسى گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد) چگونه سازگار است؟

پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته كاملا روشن است، و آن اينكه اينها مسئول گناهان ديگرى نيستند بلكه مسئول گناهان خويشند، زيرا در تحقق گناه ديگران شركت داشتند و از يك نظر گناه خودشان محسوب مى شود.

2 - تسليم بيهوده!

كمتر كسى پيدا مى شود كه حقيقت را در مرحله شهود ببيند و باز هم آن را انكار كند، به همين دليل گنهكاران و ستمگران هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند و پردهه اى غفلت و غرور كنار مى رود و چشم برزخى پيدا مى كنند اظهار ايمان مى كنند، همانگونه كه در آيات فوق خوانديم فالقوا السلم.

منتها در اين هنگام سخنان مختلفى دارند، بعضى اعمال زشت خود را حاشا مى كنند و مى گويند: ما عمل بدى انجام نداديم (همانگونه كه در آيات فوق آمده ) يعنى آنقدر دروغ گفتند كه دروغ جزء خميره وجودشان شده و با اينكه مى دانند جاى دروغ نيست باز هم دروغ مى گويند!، حتى از بعضى آيات قرآن استفاده مى شود كه در رستاخيز نيز جمعى دروغ مى گويند( قالوا و الله ربنا ما كنا مشركين ) : مشركان مى گويند سوگند به پروردگار كه ما مشرك نبوديم! (سوره انعام آيه 23).

بعضى ديگر اظهار ندامت مى كنند و تقاضاى بازگشت به دنيا (سوره سجده آيه 12).

بعضى ديگر تنها ابراز ايمان مى كنند مانند فرعون (سوره يونس - 90) ولى به هر حال هيچيك از اين سخنان پذيرفته نخواهد شد، چرا كه وقت آن گذشته است و اين گونه ابراز ايمان جنبه اضطرارى دارد و كرارا گفتهايم كه ايمان اضطرارى بى اثر است.

آيه (30) تا (32) و ترجمه

( و قيل للذين اتقوا ما ذا أنزل ربكم قالوا خيرا للذين أحسنوا فى هذه الدنيا حسنة و لدار الاخرة خير و لنعم دار المتقين ) (30)( جنت عدن يدخلونها تجرى من تحتها الا نهر لهم فيها ما يشأون كذلك يجزى الله المتقين ) (31)( الذين تتوفئهم الملئكة طيبين يقولون سلم عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون ) (32)

ترجمه:

30 - و هنگامى كه بپرهيزگاران گفته مى شد پروردگار شما چه نازل كرده است؟ مى گفتند: خير (و سعادت ) براى كسانى كه نيكى كردند در اين دنيا نيكى است، و سراى آخرت از آنهم بهتر است، و چه خوب است سراى پرهيزكاران.

31 - باغهائى از بهشت جاويدان است كه همگى وارد آن مى شوند، نهرها از زير آن جريان دارد و هر چه را بخواهند در آنجا هست!

32 - همانها كه فرشتگان (قبض ارواح ) روحشان را مى گيرند در حالى كه پاك و پاكيزهاند به آنها مى گويند سلام بر شما باد، وارد بهشت شويد بخاطر اعمالى كه انجام

تفسير:

سرنوشت پاكان و نيكان

در آيات گذشته اظهارات مشركان درباره قرآن و نتائج آنرا خوانديم، اما در آيات مورد بحث، اعتقاد مؤ منان را با ذكر نتائجش ‍ مى خوانيم:

نخست مى گويد: هنگامى كه به پرهيزگاران گفته مى شود پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟ مى گويند خير و نيكى( و قيل للذين اتقوا ما ذا انزل ربكم قالوا خيرا ) .

در تفسير قرطبى مى خوانيم در آن هنگام كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در مكه بود، در موسم حج كه از اطراف جزيره عربستان مردم گروه گروه وارد مكه مى شدند، چون جسته گريخته مطالبى درباره پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به گوششان رسيده بود، با افراد مختلف كه روبرو مى شدند از آنها پيرامون اين موضوع سؤ ال مى كردند، هر گاه از مشركان اين سؤ ال را مى كردند آنها مى گفتند: چيزى نيست، همان افسانه هاى خرافى و اسطورهه اى پيشينيان، و هر گاه با مؤ منان روبرو مى شدند و اين سؤ ال را مطرح مى كردند و مى گفتند پروردگار ما جز خير و نيكى نازل نكرده است.

چه تعبير رسا و زيبا و جامعى؟ خير آنهم خير مطلق، كه مفهوم گسترده اش همه نيكيها، سعادتها و پيروزيهاى مادى و معنوى را در بر مى گيرد، خير در رابطه با دنيا، خير در رابطه با آخرت، خير براى فرد و خير براى جامعه، خير در زمينه تعليم و تربيت و در زمينه سياست و اقتصاد و امنيت و آزادى خلاصه خير از هر نظر (زيرا ميدانيم هنگامى كه متعلق يك كلمه را حذف كنيم مفهوم آن عموميت پيدا خواهد كرد).

ذكر اين نكته نيز لازم است كه درباره قرآن تعبيرات گوناگونى در خود قرآن وارد شده است، تعبير به نور، شفأ، هدايت، فرقان (جدا كننده حق از باطل ) حق، تذكره و مانند اينها، ولى شايد اين تنها آيه اى است كه در آن تعبير به خير شده است و مى توان گفت همه آن مفاهيم خاص، در اين مفهوم عام جمع است.

ضمنا تفاوت تعبيرى كه مشركان و مؤ منان درباره قرآن مى كردند، قابل ملاحظه است: مؤمنان مى گفتند: خيرا يعنى انزل خيرا (خداوند خير و نيكى نازل كرده است ) و به اين وسيله ايمان خود را به وحى بودن قرآن آشكار مى ساختند.

اما هنگامى كه از مشركان سؤ ال مى كردند پروردگارتان چه چيز نازل كرده، آنها مى گفتند اينها اساطير الاولين است، و به اين ترتيب، وحى بودن قرآن را به كلى انكار مى كردند.

سپس همانگونه كه در آيات گذشته، نتيجه اظهارات مشركان، به صورت كيفرهاى مضاعف دنيوى و اخروى، مادى و معنوى، بيان شد، در آيه مورد بحث نتيجه اظهارات ممنان به اين صورت بيان شده است: براى كسانى كه نيكى كردند در اين دنيا نيكى است( للذين احسنوا فى هذه الدنيا حسنة ) .

جالب اينكه حسنة كه پاداش آنها همانند خير كه اظهار آنها بوده، مطلق گذاشته شده است و انواع حسنات و نعمتهاى اين جهان را در بر مى گيرد، اين پاداش دنياى آنها است، سپس اضافه مى كند سراى آخرت از اين هم بهتر است، و چه خوبست سراى پرهيزكاران؟( و لدار الاخرة خير و لنعم دار المتقين ) .

باز در اين تعبير به كلمه (خير) و جمله (نعم دار المتقين ) برخورد مى كنيم كه هر دو، مطلقند با مفهوم گستردهشان، و بايد هم چنين باشد چرا كه پاداشها، بازتابهائى هستند از اعمال انسانها، در كيفيت و كميت آنها!.

ضمنا از آنچه گفتيم روشن شد كه جمله للذين احسنوا... تا آخر آيه ظاهرا كلام خدا است، و قرينه مقابله ميان اين آيات و آيات گذشته، اين معنى را تقويت مى كند، هر چند بعضى از مفسران، در تفسير آن دو احتمال داده اند، نخست اينكه كلام خدا باشد، و ديگر اينكه دنباله كلام پرهيزكاران است.

آيه بعد سراى پرهيزكاران را كه قبلا بطور سربسته بيان شد، توصيف كرده مى گويد: سراى پرهيزكاران باغهاى جاويدان بهشت است كه همگى وارد آن مى شوند( جنات عدن يدخلونها ) .

نهرهاى جارى از پاى درختان آنها مى گذرد( تجرى من تحتها الانهار ) . تنها مسأله باغ و درخت مطرح نيست، بلكه هر چه بخواهند در آنجا هست( لهم فيها ما يشأون ) .

آيا تعبيرى از اين وسيعتر و مفهومى از اين جامعتر درباره نعمتهاى بهشتى پيدا مى شود؟

حتى اين تعبير از تعبيرى كه در آيه 71 سوره زخرف آمده است وسيعتر به نظر مى رسد آنجا كه مى گويد و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين: در بهشت هر آنچه دلها بخواهد و چشمها از آن لذت برد وجود دارد آنجا سخن از خواست دلها است و اينجا سخن از خواست مطلق( يشأون ) .

بعضى از مفسران از مقدم بودن (لهم فيها) بر ما (يشأون ) انحصار استفاده كرده اند يعنى تنها در آنجا است كه انسان هر چه را بخواهد مى يابد و گرنه چنين امرى در دنيا غير ممكن است!.

گفتيم آيات مورد بحث كه توضيحى از چگونگى زندگى و مرگ پرهيزكاران است هماهنگ و همقرينه با آيات گذشته است كه از مشركان مستكبر سخن مى گفت، در آنجا خوانديم كه فرشتگان مرگ آنها را قبض روح مى كنند در حالى كه ستمگرند و مرگ آنها آغاز دوران جديدى از بدبختى آنهاست و سپس به آنها فرمان داده مى شود كه به درهاى جهنم ورود كنيد.

اما در اينجا مى خوانيم كه پرهيزكاران كسانى هستند كه فرشتگان قبض ارواح، روح آنانرا مى گيرند در حالى كه پاك و پاكيزهاند( الذين تتوفاهم الملائكة طيبين ) .

پاكيزه از آلودگى شرك پاكيزه از ظلم و استكبار و هر گونه گناه.

در اينجا فرشتگان به آنها مى گويند سلام بر شما باد( يقولون سلام عليكم ) .

سلامى كه نشانه امنيت و سلامت و آرامش كامل است.

سپس مى گويند وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد( ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون ) .

تعبير به تتوفاهم (روح آنها را دريافت مى دارند) تعبير لطيفى است درباره مرگ، اشاره به اينكه مرگ به معنى فنا و نيستى و پايان همه چيز نيست، بلكه انتقالى است از يك مرحله به مرحله بالاتر.

در تفسير الميزان مى خوانيم كه در اين آيه، سه موضوع مطرح است:

1 - طيب و پاكيزه بودن 2 - سلامت و امنيت از هر نظر 3 - راهنمائى به بهشت.

اين سه موهبت همانست كه در آيه 82 سوره انعام نظير آن را مى خوانيم( الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون ) : آنها كه ايمان آوردند و ايمان خود را با ظلم و ستمى نيالودند، امنيت براى آنها است، و هدايت مى شوند.


14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29