آيه (84) تا (89) و ترجمه
(
و يوم نبعث من كل أمة شهيدا ثم لا يوذن للذين كفروا و لا هم يستعتبون
)
(84)(
و اذا راالذين ظلموا العذاب فلا يخفف عنهم و لا هم ينظرون
)
(85)(
و اذا را الذين أشركوا شركأهم قالوا ربنا هولأ شركاونا الذين كنا ندعوا من دونك فالقوا اليهم القول انكم لكذبون
)
(86)(
و ألقوا الى الله يومئذ السلم و ضل عنهم ما كانوا يفترون
)
(87)(
الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله زدنهم عذابا فوق العذاب بما كانوا يفسدون
)
(88)(
و يوم نبعث فى كل أمة شهيدا عليهم من أنفسهم و جئنا بك شهيدا على هولأ و نزلنا عليك الكتب تبينا لكل شى ء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمين
)
(89)
ترجمه:
84 - بخاطر بياوريد روزى را كه از هر امتى گواهى بر آنها مبعوث مى كنيم، سپس به كافران اجازه (سخن گفتن ) داده نمى شود (چرا كه دست و پا و گوش و چشم حتى پوست تن آنها گواهى مى دهند) و توانائى بر رضايت طلبيدن (و تقاضاى ) عفو ندارند.
85 - هنگامى كه ظالمان عذاب را ببينند نه به آنها تخفيف داده مى شود، و نه مهلت.
86 - و هنگامى كه مشركان معبودهائى را كه شريك خدا قرار دادند مى بينند مى گويند پروردگارا اينها شريكانى است كه ما بجاى تو آنها را مى خوانديم، در اين هنگام معبودان به آنها مى گويند شما دروغگو هستيد.
87 - و در آن روز همگى در پيشگاه خدا اظهار تسليم مى كنند، و تمام آنچه را دروغ مى بستند گم و نابود مى شود!.
88 - آنها كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند عذابى بر عذابشان بخاطر فسادى كه مى كردند مى افزائيم.
89 - بياد آوريد روزى را كه از هر امتى گواهى از خودشان بر آنها معبوث مى كنيم، و تو را گواه آنها قرار مى دهيم، و ما اين كتاب (آسمانى ) را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است.
تفسير:
آنجا كه تمام درها به روى بدكاران بسته مى شود
در تعقيب آيات گذشته كه واكنش نادرست منكران حق را در برابر نعمتهاى گوناگون پروردگار بيان مى كرد، در اين آيات به گوشهاى از مجازاتهاى دردناك آنها در جهان ديگر اشاره مى كند تا سرنوشت شوم خود را دريابند و تا دير نشده به تجديد نظر برخيزند.
نخست مى گويد: (به خاطر بياوريد روزى را كه ما از هر امتى گواهى بر آنها مبعوث مى كنيم(
و يوم نبعث من كل امة شهيدا
)
.
آيا با وجود علم بى پايان خدا نيازى به وجود شهيد و گواه ديگرى نيز هست؟ اين سؤ الى است كه فورا در اينجا به ذهن مى رسد، اما با توجه به يك نكته پاسخ آن روشن مى شود، و آن اينكه اين امور غالبا جنبه روانى دارد يعنى انسان هر قدر مراقبين و گواهان بيشترى در برابر خود ببيند، بيشتر حساب كار خود را مى رسد، حداقل از شرمسارى و رسوائى در ميان افراد فزونترى نگران مى شود.
سپس اضافه مى كند كه در آن دادگاه، اجازه سخن گفتن به كافران داده نمى شود(
ثم لا يؤ ذن للذين كفروا
)
.
آيا ممكن است خداوند اجازه دفاع به مجرمى ندهد؟ آرى، در آنجا نياز به سخن گفتن با زبان نيست، دست و پا و گوش و چشم و پوست بدن و حتى زمينى كه انسان بر آن گناه يا ثواب كرده است، گواهى مى دهند، بنابر اين نوبت به زبان نمى رسد، اين حقيقتى است كه از آيات ديگر قرآن نيز استفاده مى شود (سوره يس آيه 65 و سوره مرسلات آيه 36).
نه تنها به آنها اجازه سخن گفتن داده نمى شود بلكه توانائى بر جبران و اصلاح و تقاضاى عفو نيز ندارند(
و لا هم يستعتبون
)
.
چرا كه آنجا سراى برخورد با نتيجه ها و بازتابهاى عمل است نه جاى انجام عمل و يا جبران و اصلاح، درست همانند ميوه اى كه از شاخه جدا مى شود كه دوران رشد و نموش پايان گرفته است.
آيه بعد اضافه مى كند اين ظالمان ستم پيشه هنگامى كه از مرحله حساب گذشته و در برابر عذاب الهى قرار گرفتند گاهى تقاضاى تخفيف و گاهى تقاضاى مهلت مى كنند، اما هنگامى كه ظالمان مجازات را ببينند نه به آنها تخفيف عذاب داده مى شود و نه مهلت(
و اذا رأ الذين ظلموا العذاب فلا يخفف عنهم و لا هم ينظرون
)
.
نكته جالب توجه اينكه در اين دو آيه به چهار مرحله از حالات مجرمان اشاره شده كه مشابه آنرا در اين جهان نيز با چشم خود مى بينيم:
نخستين مرحله اينكه مجرم مى كوشد با پشت هم اندازى خود را تبرئه كند.
هنگامى كه به اين هدف نائل نشد در مرحله دوم تلاش مى كند كه طرف را بر سر مهر آورد، سرزنشهاى او را به جان بخرد و رضايت او را حاصل كند.
اگر اين مرحله نيز كارگر نشد، در مرحله سوم تقاضاى تخفيف عذاب مى كند، مى گويد مجازات بكن اما كمتر؟
اگر آنهم به خاطر عظمت گناهش موثر نيفتاد تقاضاى مهلت مى كند، و اين آخرين تلاش براى نجات از مجازات است.
ولى قرآن مى گويد: اعمال اين ستمكاران آنقدر زشت و بار گناهانشان سنگين است كه نه اجازه دفاع مى يابند، نه موفق به جلب رضايت مى شوند، نه تخفيفى در كارشان است، و نه مهلتى!.
در آيه بعد همچنان، سخن از آينده شوم مشركان، به خاطر پرستيدن بتها است، مى فرمايد، در صحنه قيامت كه معبودهاى ساختگى و انسانهائى كه همچون بت پرستش مى شدند در كنار پرستش كنندگان قرار مى گيرند، هنگامى كه اين عابدان، معبودان خود را مى بينند مى گويند پروردگارا! اينها همان، شريكانى هستند كه ما براى تو ساختيم و به جاى خواندن تو آنها را مى خوانديم(
و اذا رأ الذين اشركوا شركائهم قالوا ربنا هولأ شركاونا الذين كنا ندعوا من دونك
)
.
اين معبودان نيز، ما را در اين كار وسوسه كردند و در حقيقت شريك جرم ما بودند، بنابر اين سهمى از عذاب و مجازات ما را براى آنها قرار ده.
در اين هنگام به فرمان خدا، بتها به سخن در مى آيند و به عابدان خود مى گويند شما قطعا دروغگو هستيد!(
فالقوا اليهم القول انكم لكاذبون
)
.
ما نه شريك خدا بوديم و نه شما را وسوسه كرديم و نه محكوم به پذيرش بخشى از مجازاتتان هستيم.
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1 - تعبير به شركاؤ هم (شركاى بت پرستان ) به جاى شركأ الله (شريكان خدا) به خاطر اين است كه بتها هرگز شريك پروردگار نبودند، بلكه اين شركأ تخيلى و پندارى و كاذب را بت پرستان براى خود ساخته بودند، و چه بهتر كه به خود آنها نسبت داده شود نه به خدا.
علاوه بر اين چنانكه در گذشته ديديم، بت پرستان بخشى از چهارپايان و زراعتهاى خود را به بتها اختصاص مى دادند و آنها را شريك خود مى ساختند.
2 - از آيه فوق استفاده مى شود كه بتها نيز در عرصه قيامت، ظاهر مى شوند نه تنها انسانهائى كه همچون فرعون و نمرود، معبود واقع شدند بلكه بتهاى بيجان نيز در آنجا حضور دارند.
در آيه 98 از سوره انبيأ خطاب به مشركان مى خوانيم(
انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم
)
: شما و آنچه را غير از خدا پرستش مى كنيد آتشگيره جهنمند.
3 - در آيه بالا مى خوانيم مشركان در آن روز مى گويند ما اين معبودها را پرستش مى كرديم البته اين سخن دروغى نيست كه بتها بخواهند آنها را تكذيب كنند.
ولى ممكن است اين تكذيب به خاطر آن باشد كه معبودهاى ساختگى، لياقت خود را براى پرستش تكذيب مى كنند، و يا اينكه عابدين، جمله ديگرى را هم اضافه مى كردند كه خدايا اين معبودها نيز در وسوسه كردن ما شريك بودند و در جواب مى شنوند كه شما دروغ ميگوئيد، ما قدرت بر وسوسه نداشتيم.
4 - تعبير به (فالقوا اليهم القول ) (سخن به آنها مى افكنند) به جاى (قالوا لهم ) (به آنها مى گويند) شايد به خاطر آن است كه بتها قدرتى بر سخن گفتن از خود ندارند و اگر سخنى مى گويند به خاطر القاى پروردگار است، يعنى خداوند سخنى به آنها القا مى كند و آنها همان را به پرستش كنندگان خود القا مى نمايند.
در آيه بعد اضافه مى كند كه بعد از اين سخن و شنيدن پاسخ همگى در پيشگاه خدا اظهار تسليم مى كنند و غرور و نخوت و تعصبهاى كوركورانه اين عابدان نادان با ديدن چهره حق كنار مى رود و سر تعظيم در پيشگاهش فرود مى آورند(
و القوا الى الله يومئذ السلم
)
.
و در اين هنگام كه همه چيز همچون آفتاب روشن مى گردد تمام دروغها و افتراهاى اين گروه بيخرد، گم و نابود مى شود(
و ضل عنهم ما كانوا يفترون
)
.
هم نسبت دروغين شريك خدا بودن، محو و بى رنگ مى شود، و هم پندار شفاعت بتها در پيشگاه خدا، چرا كه به خوبى مى بينند، نه تنها كارى از بتها ساخته نيست، بلكه همانها آتش گيره هاى دوزخ مى شوند و به جان پرستش كنندگانشان مى افتند!
تا اينجا بيان حال مشركان گمراهى بود كه در شرك و انحراف خود غوطه ور بودند، بى آنكه ديگرى را به اين راه بخوانند، سپس حال كسانى را بيان مى كند كه در عين گمراهى به گمراه ساختن ديگران نيز اصرار دارند، و مى فرمايد كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا باز داشتند، مجازاتى ما فوق مجازات كفرشان بر آنها مى افزائيم در برابر آنچه فساد مى كردند.(
الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله زدناهم عذابا فوق العذاب بما كانوا يفسدون
)
.
آنها هم بار مسئوليت خويش را بر دوش مى كشند و هم شريك جرم ديگران هستند، چرا كه عامل فساد در روى زمين و گمراهى خلق خدا، و مانع از پيمودن راه حق شدند.
تاكنون كرارا يادآور شدهايم كه از نظر منطق اجتماعى اسلام، هر كس سنت نيك و بدى بگذارد در تمام عمل عاملان به آن سنت شريك است، در حديث مشهورى مى خوانيم (هر كس سنت نيكى بگذارد، پاداش كسانى كه به آن عمل كنند براى او هست بى آنكه از پاداش آنها كاسته شود، و هر كس سنت بدى بگذارد، گناه همه كسانى كه به آن عمل مى كنند بر او نوشته مى شود، بى آنكه از گناه آنها چيزى كاسته شود).
و به هر حال اين تعبيرهاى تكان دهنده قرآن و احاديث، مسئوليت رهبران را در برابر خدا و خلق خدا آشكار مى سازد.
سپس به دنبال سخنى كه از وجود گواه در امتى در چند آيه قبل به ميان آمد مجددا به سراغ آن بحث با توضيح بيشترى مى رود، و مى گويد: به خاطر بياوريد آن روز را كه ما از ميان هر امتى گواهى از خود آنها بر آنها مبعوث مى كنيم(
و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم
)
.
با اينكه علم خدا به همه چيز احاطه دارد، اما وجود اين گواهان مخصوصا از كسانى كه از ميان خود امتها برخاسته اند تاكيد بيشترى بر نظارت دائمى بر اعمال انسانها است، و هشدارى است بر اين مراقبت قطعى و هميشگى.
گرچه اين حكم عام شامل مسلمانان و پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نيز مى شود، ولى براى تاكيد بيشتر خصوصا آنرا مطرح كرده مى فرمايد: و ما تو را شاهد و گواه بر اين گروه مسلمانان قرار مى دهيم(
و جئنابك شهيدا على هولأ
)
.
بنابر آنچه گفته شد منظور از هؤلأ مسلمانانى است كه در عصر پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى زيستند و پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) ناظر و شاهد و گواه اعمال آنها بود، و طبعا بعد از پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بايد كسى در ميان امت باشد كه شاهد و گواه اعمال آنها گردد.
شاهدى باشد پاك از هر گونه گناه و خطا تا حق شهادت را به خوبى بتواند ادا كند.
و از همين رو بعضى از مفسران (اعم از علماى تشيع و تسنن ) خواسته اند آيه را دليلى بر وجود گواه و حجت عادلى در هر عصر و زمان بدانند، البته تفسير آن طبق عقيده شيعه دائر به وجود امام معصوم در هر زمان كاملا روشن است، ولى براى علماى مذهب تسنن توجيه آن چندان آسان نيست.
و شايد به خاطر همين مشكل، فخر رازى در تفسيرش گرفتار توجيهى شده كه خالى از اشكال نيست، او مى گويد: از اين آيه نتيجه مى گيريم كه هيچ عصرى از اعصار خالى از شاهد و گواهى بر مردم نيست، شاهد و گواه بايد جائز الخطا نباشد وگرنه او هم نياز به شاهد و گواه ديگرى دارد، و اين امر به صورت تسلسل تا بينهايت ادامه خواهد يافت، نتيجه اينكه در هر عصرى بايد جمعيتى باشند كه گفتارشان حجت باشد و اين راهى ندارد جز اينكه بگوئيم اجماع امت، حجت است (يعنى مجموع مردم هر زمان بطور دستجمعى هرگز راه خطا نمى پويند).
اگر فخر رازى كمى از محدوده عقائد خويش گام بيرون مى نهاد مسلما گرفتار چنين سخن تعصب آميزى نمى شد، زيرا قرآن مى گويد براى هر امتى يك گواه از جنس آنها قرار داديم نه اينكه مجموع امت براى فرد فرد امت، حجت و گواه است.
البته همانگونه كه در سوره نسأ ذيل آيه 41 مشروحا بيان كرديم دو احتمال ديگر در تفسير هولأ داده شده: نخست اينكه هولأ اشاره به شهدأ امتهاى پيشين يعنى انبيأ و اوصياى آنها بوده باشد و به اين ترتيب پيامبر اسلام هم گواه بر اين امت است و هم بر پيامبران گذشته، ديگر اينكه منظور از شاهد و گواه شاهد عملى بودن است، يعنى كسى كه وجودش، الگو و ميزان سنجش حق و باطل است (براى توضيح بيشتر به جلد سوم تفسير نمونه صفحه 391 به بعد مراجعه فرمائيد).
و از آنجا كه قرار دادن شهيد و گواه، فرع بر اين است كه قبلا برنامه كامل و جامعى در اختيار افراد قرار داده شده باشد، بطورى كه حجت بر همگى تمام شود، تا به دنبال آن، مساله نظارت و مراقبت مفهوم صحيحى پيدا كند، لذا بلافاصله مى گويد: و ما اين كتاب آسمانى (قرآن ) را بر تو نازل كرديم كه بيان همه چيز در آن است(
و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء
)
.
هم هدايت است و هم رحمت، و هم مايه بشارت براى همه مسلمانان جهان(
و هدى و رحمة و بشرى للمسلمين
)
.
نكته ها:
1 - قرآن بيانگر همه چيز است.
از مهمترين مباحثى كه در آيات فوق به ميان آمده تبيان كل شى ء بودن قرآن است.
(تبيان ) (به كسر (ت ) يا فتح آن ) معنى مصدرى دارد، يعنى بيان كردن و از اين تعبير با توجه به وسعت مفهوم (كل شى ء) به خوبى مى توان استدلال كرد كه در قرآن، بيان همه چيز هست، ولى با توجه به اين نكته كه قرآن يك كتاب تربيت و انسانسازى است كه براى تكامل فرد و جامعه در همه جنبه هاى معنوى و مادى نازل شده است روشن مى شود كه منظور از همه چيز، تمام امورى است كه براى پيمودن اين راه لازم است، نه اينكه قرآن يك دائرة المعارف بزرگ است كه تمام جزئيات علوم رياضى و جغرافيائى و شيمى و فيزيك و گياه شناسى و مانند آن در آن آمده است، هر چند قرآن يك دعوت كلى به كسب همه علوم و دانشها كرده كه تمام دانشهاى ياد شده و غير آن در اين دعوت كلى جمع است، به علاوه گاه گاهى به تناسب بحثهاى توحيدى و تربيتى، پرده از روى قسمتهاى حساسى از علوم و دانشها برداشته است، ولى با اين حال آنچه قرآن به خاطر آن نازل شده و هدف اصلى و نهائى قرآن را تشكيل مى دهد، همان مساله انسانسازى است، و در اين زمينه چيزى را فروگذار نكرده است.
گاهى انگشت روى جزئيات اين مسائل گذارده و تمام ريزه كاريها را بيان مى كند (مانند احكام نوشتن قراردادهاى تجارتى و اسناد بدهكارى كه در طولانى ترين آيه قرآن يعنى آيه 282 سوره بقره طى 18 حكم! بيان شده است ).
و گاهى مسائل حياتى انسان را به صورتهاى كلى و كلى تر مطرح مى كند، مانند آيه اى كه به دنبال بحث، تفسير آن فرا مى رسد(
ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتأ ذى القربى و ينهى عن الفحشأ و المنكر و البغى
)
: خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزديكان مى دهد و شما را از هر گونه زشتى و منكر و ستم، نهى مى كند.
وسعت اين مفاهيم مانند وسعت مفهوم وفاى به عهد در آيه(
ان العهد كان مسئولا
)
- (اسرأ آيه 34) و (وفاى به عقد) در آيه(
اوفوا بالعقود
)
(مائده آيه 1) و (لزوم ادأ حق جهاد) در آيه(
و جاهدوا فى الله حق جهاده
)
(حج آيه 78) و (اقامه قسط و عدل ) در آيه(
ليقوم الناس بالقسط
)
(حديد آيه 45) و (توجه به نظم در تمام زمينه ها) در آيه(
و السمأ رفعها و وضع الميزان الا تطغوا فى الميزان و اقيموا الوزن بالقسط و لا تخسروا الميزان
)
(سوره الرحمن 7 - 8 - 9) و (خوددارى از هر گونه فساد در روى زمين ) در آيه(
و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها
)
(اعراف آيه 85) و (دعوت به تدبر و تفكر و تعقل ) كه در بسيارى از آيات قرآن وارد شده است، و امثال اين برنامه هاى انسان شمول كه مى تواند راهگشا در همه زمينه ها باشد، دليل روشنى است بر اينكه در قرآن بيان همه چيز هست.
حتى فروع اين دستورهاى كلى را نيز بلاتكليف نگذارده، و مجرائى كه بايد از آن مجرا اين برنامه ها تبيين شود بيان كرده و مى گويد:(
و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا
)
: (آنچه پيامبر به شما دستور مى دهد اجرا كنيد و آنچه شما را از آن نهى مى كند باز ايستيد) (حشر آيه 7).
هر قدر انسان در اقيانوس بيكرانه قرآن، بيشتر شناور شود و به اعماق آن براى استخراج گوهرهاى برنامه هاى سعادت بخش، فروتر رود، عظمت اين كتاب آسمانى و شمول و جامعيت آن آشكارتر مى شود.
و درست به همين دليل آنها كه در زمينه اين برنامه ها دست نياز به اين سو و آن سو، دراز مى كنند، مسلما قرآن را نشناخته اند، و آنچه خود دارند، از بيگانه تمنا مى كنند.
اين آيه علاوه بر اينكه اصالت و استقلال تعليمات اسلام را در همه زمينه ها مشخص مى كند بار مسئوليت مسلمانان را سنگين تر مى گرداند، و به آنها مى گويد: با بحث مستمر و پيگير در قرآن، هر چه را لازم داريد از آن استخراج كنيد.
در روايات اسلامى مخصوصا روى جامعيت قرآن به مناسبت همين آيه و مانند آن بسيار تاكيد شده است. از جمله در حديثى از امام صادق (عليهاالسلام
) مى خوانيم ان الله تبارك و تعالى انزل فى القرآن تبيان كل شى ء حتى و الله ما ترك شيئا تحتاج اليه العباد، حتى لا يستطيع عبد يقول لو كان هذا، انزل فى القرآن، الا و قد انزله الله فيه: (خداوند در قرآن هر چيزى را بيان كرده است، به خدا سوگند چيزى كه مورد نياز مردم بوده است كم نگذارده، تا كسى نگويد اگر فلان مطلب درست بود در قرآن نازل مى شد، آگاه باشيد همه نيازمنديهاى بشر را خدا در آن نازل كرده است ).
در حديث ديگرى از امام باقر (عليهاالسلام
) مى خوانيم: ان الله تبارك و تعالى لم يدع شيئا تحتاج اليه الامة الا انزله فى كتابه و بينه لرسوله (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و جعل لكل شى ء حدا، و جعل عليه دليلا يدل عليه، و جعل على من تعدى ذلك الحد حدا: (خداوند متعال چيزى را كه مورد نياز اين امت است در كتابش فرو گذار نكرده، و براى رسولش تبيين نموده است، و براى هر چيزى حدى قرار داده، و دليل روشنى براى آن نهاده، و براى هر كسى كه از اين حد تجاوز كند، حد و مجازاتى قائل شده است ).
حتى در روايات اسلامى اشاره روشنى به اين مساله شده كه علاوه بر ظاهر قرآن و آنچه توده مردم و دانشمندان از آن مى فهمند، باطن قرآن نيز اقيانوسى است كه بسيارى از مسائلى كه فكر ما به آن نمى رسد در آن نهفته است، اين بخش از قرآن، علم خاص و پيچيده اى دارد كه در اختيار پيامبر و اوصياى راستين او است، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليهاالسلام
) مى خوانيم ما من امر يختلف فيه اثنان الا و له اصل فى كتاب الله عز و جل و لكن لا تبلغه عقول الرجال: (تمام امورى كه حتى دو نفر در آن اختلاف دارند، اصل و ضابطهاى در قرآن دارد ولى عقل و دانش مردم به آن نمى رسد).
عدم دسترسى عموم به اين بخش كه آنرا مى توان تشبيه به وجدان ناخود آگاه آدمى كرد، هرگز مانع از آن نخواهد بود كه بخش خود آگاه و ظاهرش مورد استفاده همگان قرار گيرد.
2 - چهار مرحله هدايت
جالب اينكه در آيه فوق، چهار تعبير براى هدف نزول قرآن ذكر شده است:
1 - تبيانا لكل شى ء: (قرآن بيانگر همه چيز است ).
2 - مايه هدايت است (هدى ).
3 - اسباب رحمت است (و رحمة ).
4 - در آخرين مرحله مى گويد موجب بشارت براى عموم مسلمانان است(
و بشرى للمسلمين
)
.
اگر درست بينديشيم پيوند منطقى روشنى در ميان اين چهار مرحله وجود دارد، زيرا در مسير هدايت و راهنمائى انسانها، نخستين مرحله، بيان و آگاهى است، و مسلم است كه بعد از آگاهى، هدايت و راهيابى قرار دارد، و به دنبال آن عملكردها است كه مايه رحمت خواهد بود، و سرانجام كه انسان عمل مثبت و صالح انجام داد خود را در برابر پاداش بى پايان خدا مى بيند كه مايه بشارت و سرور همه رهروان اين راه است.