تفسیر نمونه جلد ۱۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25728
دانلود: 2660


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 52 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25728 / دانلود: 2660
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 11

نویسنده:
فارسی

آيه (92) تا (99) و ترجمه

( فو ربك لنسلنهم أجمعين ) (92)( عما كانوا يعملون ) (93)( فاصدع بما تؤ مر و أعرض عن المشركين ) (94)( إنا كفينك المستهزئين ) (95)( الذين يجعلون مع الله إلها أخر فسوف يعلمون ) (96)( و لقد نعلم أنك يضيق صدرك بما يقولون ) (97)( فسبح بحمد ربك و كن من السجدين ) (98)( و اعبد ربك حتى يأ تيك اليقين ) (99)

ترجمه:

92 - به پروردگارت سوگند از همه آنها سؤ ال خواهيم كرد...

93 - از آنچه عمل مى كردند!

94 - آشكار آنچه را ماموريت دارى بيان كن و از مشركان روى گردان (و به آنها اعتنا نكن )

95 - ما شر استهزا كنندگان را از تو دفع خواهيم كرد.

96 - آنها كه با خدا معبود ديگرى قرار دادند اما به زودى مى فهمند.

97 - ما مى دانيم سينه تو از آنچه آنها مى گويند تنگ مى شود (و تو را سخت ناراحت مى كنند).

98 - (براى دفع ناراحتى آنان ) پروردگارت را تسبيح و حمد گو، و از سجده كنندگان باش.

99 - و پروردگارت را عبادت كن تا يقين (مرگ ) فرا رسد.

تفسير:

مكتبت را آشكارا بگو!

در اين آيات كه آخرين آيات سوره (حجر) است نخست به سرنوشت (مقتسمين ) (تجزيه گران ) كه در آيات قبل از آنها سخن به ميان آمده بود مى پردازد و مى گويد: (سوگند به پروردگارت كه ما بطور قطع از همه آنها سؤ ال خواهيم كرد)( فو ربك لنسئلنهم اجمعين ) ...

(از تمام كارهائى كه انجام مى دادند)( عما كانوا يعملون ) .

روشن است كه سؤ ال خداوند براى كشف مطلب پنهان و پوشيده اى نيست، چرا كه او از اسرار درون و برون آگاه است، و ذره اى در آسمان و زمين از علم بى پايان او مخفى نيست، بنابراين سؤ ال مزبور به خاطر تفهيم به خود طرف است تا به زشتى اعمالش ‍ پى ببرد، و يا به عنوان يكنوع مجازات روانى است، چرا كه بازجوئى از كارهاى خلاف، آنهم توأم با سرزنش و ملامت، آنهم در جهانى كه انسان به حقايق نزديكتر و آگاهتر مى شود، دردناك و زجرآور است، بنابراين، در حقيقت اين پرسشها بخشى از مجازات آنهاست.

ضمنا عموميت (عما كانوا يعملون ) نشان مى دهد كه از همه اعمال آدمى بدون استثنأ سؤ ال خواهد شد و اين خود درسى است براى همه انسانها كه لحظه اى از اعمال خود غافل نمانند، و اينكه بعضى از مفسران اين سؤ ال را محدود مسأله توحيد و ايمان به انبيأ و يا مربوط به معبودهاى مشركان دانسته اند سخنى است بى دليل بلكه مفهوم آيه كاملا تعميم دارد.

و اما اين سؤ ال كه چگونه در آيه فوق خداوند تاكيد بر مسأله سؤ ال مى كند در حالى كه در سوره الرحمان آيه 39 مى خوانيم( فيومئذ لا يسئل عن ذنبه انس و لا جان ) : در آن روز از هيچكس نه انسان و نه جن سؤ الى نمى شود پاسخش را سابقا گفته ايم كه خلاصه آن اين است: در قيامت مراحلى است، در بعضى از مراحل، از مردم سؤ ال مى شود، و در بعضى از مراحل سؤ ال و جوابى در كار نيست، و مسائل خود بخود روشن است، و يا اينكه سؤ ال زبانى وجود ندارد، چرا كه طبق آيه 65 سوره يس بر دهان ها مهر گذارده مى شود، و تنها سؤ ال از اعضاى پيكر و حتى پوست بدن مى شود.

سپس فرمان قاطعى به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى دهد و مى گويد: در برابر هياهوى مشركان و مجرمان نه تنها ضعف و ترس و سستى به خود راه مده و ساكت مباش، بلكه (آشكار آنچه را مأموريت دارى بيان كن ) و حقايق دين را با صراحت برملا ساز (فاصدع بما تؤ مر).

(و از مشركان، روى گردان و نسبت به آنها بى اعتنائى كن )( و اعرض عن المشركين ) .

(فاصدع ) از ماده (صدع ) در لغت به معنى شكافتن به طور مطلق، و يا شكافتن اجسام محكم است، و از آنجا كه با شكافتن چيزى درونش آشكار مى شود، اين كلمه به معنى اظهار و افشا و آشكار كردن آمده است، و به درد سر شديد هم (صداع ) مى گويند، به خاطر اينكه گوئى مى خواهد سر را از هم بشكافد!.

به هر حال اعراض از مشركان در اينجا يا به معنى بى اعتنائى است، و با ترك مبارزه و پيكار با آنها، زيرا در آن زمان هنوز قدرت مسلمانان به مرحله اى نرسيده بود كه در مقابل خشونت دشمن دست به مبارزه مسلحانه بزنند.

سپس خداوند براى تقويت قلب پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به او اطمينان مى دهد كه در برابر استهزأ كنندگان از وى حمايت مى كند، مى فرمايد. (ما شر استهزأ كنندگان را از تو دفع كرديم )( انا كفيناك المستهزئين ) .

ذكر اين جمله بصورت فعل ماضى با اينكه مربوط به آينده است ظاهرا اشاره بر حتمى بودن اين حمايت است، يعنى بطور مسلم ما شر آنها را از تو دفع خواهيم كرد، و اين مسأله اى است حتمى و تمام شده.

البته بعضى از مفسران، حديثى نقل كرده اند، كه شش گروه (يا كمتر) هر كدام به نوعى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را به باد استهزأ مى گرفتند و هرگاه او به دعوت بر مى خاست، با سخنان خود تلاش مى كردند كه مردم از اطراف وى متفرق شوند، ولى خداوند هر يك از آنها را به بلائى مبتلا ساخت و آنچنان در خود فرو رفتند كه پيامبر را فراموش كردند (شرح ابتلاى آنها در بعضى از تفاسير آمده است ).

سپس (مستهزئين ) را چنين توصيف مى كند: (آنها كسانى هستند كه با خدا معبود ديگرى قرار مى دهند، ولى به زودى از نتيجه شوم كار خود آگاه خواهند شد)( الذين يجعلون مع الله الها آخر فسوف يعلمون ) .

ممكن است اين تعبير اشاره به آن باشد كه اينها كسانى هستند كه افكار و اعمالشان خود مسخره است، چرا كه آنقدر نادانند كه در برابر خداوندى كه آفريننده جهان هستى است معبودى از سنگ و چوب تراشيده اند، با اين حال مى خواهند تو را استهزأ كنند!

بار ديگر به عنوان دلدارى و تقويت هر چه بيشتر روحيه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اضافه مى كند: (ما مى دانيم كه سخنان آنها سينه تو را تنگ و ناراحت مى سازد)

( و لقد نعلم انك يضيق صدرك بما يقولون ) .

روح لطيف تو و قلب حساست، نمى تواند اينهمه بدگوئى و سخنان كفر و شرك آميز را تحمل كند و به همين دليل ناراحت مى شوى.

ولى ناراحت مباش براى زدودن آثار سخنان زشت و ناهنجارشان (به تسبيح پروردگارت بپرداز و در برابر ذات پاكش سجده كن )( فسبح بحمد ربك و كن من الساجدين ) !

چرا كه اين تسبيح خداوند اولا اثرات بد گفتار آنها را از دلهاى مشتاقان الله مى زدايد، و از آن گذشته به تو نيرو و توان مى بخشد، نور و صفا مى دهد، روشنائى و جلا مى آفريند، پيوندت را با خدا محكم مى كند، اراده ات را نيرومند مى سازد، و به تو قدرت تحمل بيشتر و جهاد پيگيرتر و قدم را سختر مى بخشد.

لذا در روايات از ابن عباس مى خوانيم: هنگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) غمگين مى شد به نماز بر مى خاست و (آثار اين حزن و اندوه را در نماز از دل مى شست )

و سرانجام آخرين دستور را در اين زمينه به او مى دهد كه دست از عبادت پروردگارت در تمام عمر بر مدار (و همواره او را بندگى كن تا يقين فرا رسد)( و اعبد ربك حتى ياتيك اليقين ) .

معروف و مشهور در ميان مفسران اين است كه منظور از (يقين ) در اينجا همان مرگ است و به اين جهت مرگ، يقين ناميده شده كه يك امر مسلم است، و انسان در هر چيز شك كند در مرگ نمى تواند ترديد به خود راه دهد.

و يا اينكه به هنگام مرگ پرده ها كنار مى رود و حقايق در برابر چشم انسان آشكار مى شود، و حالت يقين براى او پيدا مى گردد.

در سوره مدثر آيه 46 و 47 از قول دوزخيان مى خوانيم:( و كنا نكذب بيوم الدين حتى أتانا اليقين ) (ما همواره روز رستاخيز را تكذيب مى كرديم تا اينكه يقين (مرگ ما) فرا رسيد.

از اينجا روشن مى شود كه آنچه از بعضى از صوفيه نقل شده كه آيه فوق را دستاويزى براى ترك عبادت قرار داده اند و گفته اند آيه مى گويد: عبادت كن تا زمانى كه يقين فرا رسد، بنابراين بعد از حصول يقين نيازى به عبادت نيست! گفتار بى اساس و بى پايه اى است، چرا كه اولا: به شهادت بعضى از آيات قرآن كه در بالا اشاره كرديم يقين به معنى مرگ است، كه هم براى مؤ منان و هم براى دوزخيان، براى همه خواهد بود.

ثانيا: مخاطب به اين سخن، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است، و مقام يقين پيامبر بر همه محرز است آيا كسى مى تواند ادعا كند كه داراى مقام يقين از نظر ايمان نبوده است.

و ثالثا: تواريخ متواتر نشان مى دهد كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تا آخر ساعات عمرش عبادت را ترك نگفت و على (عليها‌السلام ) در محراب عبادت كشته شد، و همچنين ساير امامان.

نكته ها:

1 - آغاز دعوت علنى اسلام

به طورى كه از بعضى از روايات استفاده مى شود آيات( فاصدع بما تؤ مر و اعرض عن المشركين انا كفيناك المستهزئين ) در مكه نازل شد، بعد از آن كه پيامبر اسلام سه سال مخفيانه دعوت كرد و عده قليلى از نزديكان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به او ايمان آوردند كه نخستين آنها، از زنان خديجه. و از مردان على (عليها‌السلام ) بود.

بديهى است دعوت به توحيد خالص و در هم ريختن نظام شرك و بت پرستى در آن زمان و در آن محيط كار عجيب و وحشتناكى بود و به همين جهت از همان آغاز اين مسأله نمايان بود كه گروهى به استهزأ بر مى خيزند به همين جهت خداوند به پيامبرش ‍ قوت قلب مى دهد كه از انبوه دشمنان و استهزأ كنندگان نهراسد و دعوت خود را آشكارا و علنى سازد، و به يك مبارزه پيگير منطقى در اين راه دست بزند.

2 - تأثير توجه به خدا در قدرت روح

در زندگى انسان هميشه مشكلاتى بوده و هست و اين طبيعت زندگى دنيا است، و هر قدر انسان بزرگتر باشد اين مشكلات بزرگتر است، و از اين رو مى توان به عظمت مشكلاتى كه پيامبر در آن دعوت بزرگش با آن روبرو بود پى برد.

ولى مى بينيم خداوند به پيامبرش دستور مى دهد كه براى كسب نيرو و سعه صدر بيشتر در برابر انبوه اين مشكلات، به تسبيح پروردگار و نيايش و سجده بر آستانش روى آورد، اين نشان مى دهد كه عبادت اثر عميقى در تقويت روح و ايمان و اراده آدمى دارد.

از روايات مختلف نيز استفاده مى شود كه پيشوايان بزرگ هنگامى كه با بحرانها و مشكلات عظيم روبرو مى شدند به در خانه خدا مى رفتند و در پرتو عبادتش آرامش و نيرو مى يافتند.

3 - عبادت و تكامل

مى دانيم انسان موجودى است كه بالاترين استعداد تكامل را دارد، از نقطه عدم آغاز به حركت كرده، و به سوى بى نهايت همچنان پيش مى رود و هرگز چرخ تكامل او (هرگاه در مسير باشد) متوقف نخواهد شد.

از طرفى مى دانيم عبادت مكتب عالى تربيت است، انديشه انسان را بيدار و فكر او را متوجه بى نهايت مى سازد، گرد و غبار گناه و غفلت را از دل و جان مى شويد، صفات عالى انسانى را در وجود او پرورش مى دهد، روح ايمان را تقويت و آگاهى و مسئوليت به انسان مى بخشد.

و به همين دليل ممكن نيست انسان لحظه اى در زندگى از اين مكتب بزرگ تربيتى بى نياز گردد، و آنها كه فكر مى كنند، انسان ممكن است به جائى برسد كه نيازى به عبادت نداشته باشد يا تكامل انسان را محدود پنداشته اند، و يا مفهوم عبادت را درك نكرده اند.

علامه طباطبائى در تفسير (الميزان ) در اين زمينه بيانى دارد كه فشرده و خلاصه آنرا ذيلا مى آوريم: همه موجودات اين جهان به سوى تكامل مى روند، و نوع انسان تكاملش در دل اجتماع صورت مى گيرد، به همين دليل ذاتا اجتماعى آفريده شده است.

از طرفى اجتماع در صورتى مى تواند پرورش و تكامل انسان را تضمين كند كه داراى احكام و قوانين منظمى باشد، و افراد مجتمع در پرتو احترام به آن قوانين، امور خود را سامان دهند و از تصادمها پيشگيرى كنند و حدود مسئوليتها را مشخص نمايند.

و به تعبير ديگر اگر جامعه انسانى صالح گردد، افراد مى توانند به هدف نهائى خويش در آن برسند و اگر فاسد شود افراد از اين تكامل باز مى مانند.

اين احكام و قوانين، اعم از قوانين اجتماعى و يا عبادى، در صورتى مؤ ثر خواهد بود كه از طريق نبوت و وحى آسمانى گرفته شود.

اين را نيز مى دانيم كه احكام عبادى بخشى از اين تكامل فردى و اجتماعى را تشكيل مى دهد:

و از اينجا روشن مى شود، تا جامعه انسانى بر پا است و زندگى او در اين جهان ادامه دارد تكاليف الهى هم ادامه خواهد داشت، و بر چيده شدن بساط تكليف از انسان مفهومش فراموش كردن احكام و قوانين و نتيجه اش فساد مجتمع انسانى است!.

اين نكته نيز قابل توجه است كه اعمال نيك و عبادات سرچشمه حصول ملكات فاضله نفسانى است، و هنگامى كه اين اعمال به حد كافى انجام گرفت و آن ملكات فاضله در نفس انسان قوت يافت، آن ملكات نيز به نوبه خود سرچشمه اعمال نيك بيشتر و اطاعت و بندگى خدا خواهد شد.

و از اينجا روشن مى شود آنها كه گمان كرده اند هدف از تكليف، تكميل انسان است بنابر اين هنگامى كه انسان به كمال خود رسيد، بقأ تكليف معنى ندارد مغالطهاى بيش نيست چرا كه اگر انسان دست از انجام تكاليف بردارد فورا جامعه رو به فساد خواهد گذاشت، و در چنان جامعهاى چگونه يك فرد كامل مى تواند زندگى كند و اگر با داشتن ملكات فاضله دست از عبادت و بندگى خدا بردارد مفهومش تخلف اين ملكات از آثار قطعى آنها است (دقت كنيد).

پايان سوره حجر

سوره نحل

مقدمه

اين سوره 128 آيه دارد كه قسمتى از آن در مكه و قسمتى در مدينه نازل گرديده است.

محتواى سوره

گرچه بعضى از مفسران تمام آيات اين سوره را مكى ميدانند، ولى بيشتر مفسران عقيده دارند كه قسمتى از آيات آن در مكه و قسمتى در مدينه نازل شده است، و با توجه به آنچه از محتواى سورههاى مكى و مدنى ميدانيم، اين سخن صحيحتر به نظر ميرسد بخصوص كه در بعضى از آيات آن مانند آيه 41 (و( الذين هاجروا فى الله... ) و آيه 101( ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا فصبروا... ) صريحا بحث از هجرت و يا هجرت و جهاد هر دو به ميان آمده، و ميدانيم اين دو موضوع تناسب با حوادث بعد از هجرت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دارد.

و اگر هجرت را كه در آيه 41 به آن اشاره شده مربوط به هجرت نخستين يعنى هجرت گروهى از مسلمانان به سرپرستى جعفر بن ابى طالب از مكه به حبشه بدانيم، هجرت و جهاد كه در آيه 101 با هم ذكر شده است بسيار بعيد است كه اشاره به اين هجرت بوده باشد و جز بر هجرت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به مدينه قابل تطبيق نيست.

به علاوه معروف در تفسير آيه 126( و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به... ) اين است كه در جريان جنگ احد نازل گرديده است و جنگ احد بعد از هجرت است.

روى اين جهات، بعضى از مفسران گفته اند كه چهل آيه نخستين اين سوره در مكه نازل شده است و بقيه آن در مدينه، در حالى كه بعضى ديگر همه آيات آن را مكى ميدانند، جز سه آيه آن را كه مى گويند در رابطه با غزوه احد نازل گرديده است:

قدر مسلم اين است كه اين سوره را بايد تركيبى از آيات مكى و مدنى دانست، هر چند دقيقا نميتوان - جز در موارد معينى - مكى و مدنى بودن يك يك آيات آنرا مشخص ساخت.

و به هر حال در آيات اين سوره هم بحثهاى خاص سورههاى مكى ديده مى شود (مانند بحث قاطع از توحيد و معاد و مبارزه شديد با شرك و بت پرستى ) و هم بحثهاى مخصوص سورههاى (مدنى مانند بحث از احكام اجتماعى و مسائل مربوط به جهاد و هجرت ).

و بطور كلى ميتوان گفت كه محتواى اين سوره را امور زير تشكيل ميدهد كه به شكل جالب و متناسبى با هم آميخته شده است:

1 - بيش از همه بحث از نعمتهاى خداوند در اين سوره به ميان آمده و آنچنان ريزهكاريهاى آن تشريح گرديده كه حس شكرگزارى هر انسان آزادهاى را بيدار ميكند، و از اين راه او را به آفريننده اينهمه نعمت و موهبت نزديك مى سازد.

اين نعمتها شامل نعمتهاى مربوط به باران، نور آفتاب، انواع گياهان و ميوه ها و مواد غذائى ديگر، و حيواناتى كه خدمتگزار انسانها هستند و منافع و بركاتى كه از اين حيوانات عائد انسان مى شود و انواع وسائل زندگى و حتى نعمت فرزند و همسر، و خلاصه شامل انواع طيبات ميگردد.

و درست به همين علت است كه بعضى آنرا سوره (نعم ) (جمع نعمت ) ناميده اند.

ولى مشهور و معروف در نامگذارى اين سوره همان سوره نحل است، چرا كه ضمن بر شمردن نعمتهاى گوناگون الهى اشارهاى كوتاه و پر معنى و عجيب به زنبور عسل كرده، مخصوصا روى ماده غذائى مهمى كه از آن عائد انسانها مى شود، و نشانه هاى توحيدى كه در زندگى اين حشره وجود دارد تكيه نموده است.

2 - بخش ديگرى از آن از دلائل توحيد و عظمت خلقت خدا، و معاد، و تهديد مشركان و مجرمان بحث ميكند.

3 - قسمت ديگرى از آن از احكام مختلف اسلامى همانند دستور به عدل و احسان و هجرت و جهاد و نهى از فحشأ و منكر و ظلم و ستم و پيمانشكنى و همچنين دعوت به شكرگزارى از نعمتهاى او سخن مى گويد، و در همين رابطه از ابراهيم قهرمان توحيد به عنوان يك بنده شكرگزار در چند آيه نام ميبرد.

4 - بخش ديگرى از بدعتهاى مشركان سخن مى گويد و در همين رابطه، مثلهاى حسى جالبى ذكر ميكند.

5 - و بالاخره در قسمت ديگرى انسانها را از وسوسه هاى شيطان بر حذر ميدارد.

فضيلت سوره

در بعضى از روايات از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در فضيلت اين سوره چنين نقل شده كه فرمود: من قراها لم يحاسبه الله تعالى بالنعم التى انعمها عليه فى دار الدنيا: كسى كه اين سوره را بخواند خداوند او را در برابر نعمتهائى كه در اين جهان به او بخشيده محاسبه نخواهد كرد.

روشن است تلاوت اين آيات كه قسمت مهمى از نعمتهاى الهى را بر شمرده، آنهم تلاوتى توام با تفكر و سپس تصميم گيرى و عمل، و گام نهادن در طريق شكرگزارى، سبب مى شود كه هر نعمتى را درست در هدفى كه براى آن آفريده شده است مصرف كنند، و با چنين حالى ديگر چه محاسبهاى از او خواهند كشيد مگر نعمت را بجا مصرف ننموده است؟!.

سورة النحل

آيه (1) و (2) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( أتى أمر الله فلا تستعجلوه سبحنه و تعلى عما يشركون ) (1)( ينزل الملئكة بالروح من أمره على من يشأ من عباده أن أنذروا أنه لا إ له إ لا أنا فاتقون ) (2)

ترجمه:

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر

1 - فرمان خدا (دائر به مجازات مشركان و مجرمان ) فرا رسيده است براى آن عجله نكنيد منزه و برتر است خداوند از اينكه شريك براى او قائل ميشوند.

2 - فرشتگانرا با روح الهى به فرمانش بر هر كس از بندگانش بخواهد نازل ميكند (و به آنها دستور ميدهد) كه مردم را انذار كنيد (و بگوئيد) معبودى جز من نيست بنابر اين از مخالفت (دستور) من بپرهيزيد.

تفسير:

فرمان عذاب نزديك است

همانگونه كه قبلا گفته شد قسمت مهمى از آيات آغاز اين سوره در مكه نازل شده است، در همان ايام كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) درگيرى شديدى با مشركان و بت پرستان داشت، و هر روز در برابر دعوت حيات آفرين و آزادى بخش او به بهانه هائى متوسل ميشدند، از جمله اينكه هر گاه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آنها را تهديد به عذاب الهى ميكرد بعضى از لجوجان ميگفتند اگر اين عذاب و كيفر كه ميگوئى راست است پس چرا به سراغ ما نمى آيد؟

و شايد گاهى اضافه ميكردند كه اگر فرضا عذابى در كار باشد ما دست به دامن بتها ميشويم تا در پيشگاه خدا شفاعت كنند تا اين عذاب را از ما بردارد، مگر نه اين است كه آنها شفيعان درگاه اويند؟!

نخستين آيه اين سوره، خط بطلان بر اين اوهام كشيده و مى گويد: عجله نكنيد فرمان خدا براى مجازات مشركان و مجرمان، قطعا فرا رسيده است( اتى امر الله فلا تستعجلوه ) .

و اگر فكر ميكنيد بتان شفيعان درگاه اويند سخت در اشتباهيد خداوند منزه و برتر از آنست كه آنها براى او شريك مى سازند( سبحانه و تعالى عما يشركون ) .

بنابر اين (امر الله ) در آيه فوق اشاره به فرمان خداوند در مورد عذاب مشركان است، و كلمه (اتى ) هر چند فعل ماضى است و به معنى تحقق اين فرمان در گذشته است، اما مفهوم آن مضارعى است كه قطعا تحقق مى يابد، و اين در قرآن فراوان است كه مضارع قطعى الوقوع با صيغه ماضى ذكر مى شود.

بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه امر الله اشاره به خود عذاب است نه فرمان عذاب، و بعضى نيز آن را به معنى روز قيامت گرفتهاند، ولى تفسيرى كه ذكر كرديم از همه اينها نزديكتر به نظر ميرسد.

و از آنجا كه هيچ مجازات و كيفرى بدون بيان كافى و اتمام حجت عادلانه نيست، در آيه بعد اضافه ميكند خداوند فرشتگان را با روح الهى به فرمانش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل ميكند( ينزل الملائكة بالروح من امره على من يشأ من عباده ) .

(و به آنها دستور ميدهد كه مردم را انذار كنيد و از شرك و بت پرستى بترسانيد، و بگوئيد معبودى جز من نيست )( ان انذروا انه لا اله الا انا ) .

(بنابر اين تنها از مخالفت من بپرهيزيد و در برابر من احساس مسئوليت كنيد( فاتقون ) .

در اينكه منظور از (روح ) در اين آيه چيست؟ مفسران گفتگوى بسيار كرده اند، ولى ظاهر اين است كه منظور از آن، وحى و قرآن و نبوت است كه مايه حيات و زندگى انسانها است.

گرچه بعضى از مفسران، وحى را از قرآن، و هر دو را از نبوت در اينجا جدا كرده اند و به صورت سه تفسير بيان داشته اند، ولى ظاهر اين است كه همه به يك حقيقت باز ميگردد.

و به هر حال (روح ) در اينجا جنبه معنوى دارد، و اشاره به هر چيزى است كه مايه حيات دلها است و سبب تربيت نفوس و هدايت عقلها ميگردد، همانگونه كه در آيه 24 سوره انفال ميخوانيم:( يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم ) : اى كسانى كه ايمان آورده ايد اجابت كنيد دعوت خدا و پيامبرش را هنگامى كه شما را به چيزى فرا ميخواند كه مايه حيات و زندگى شما است ).

و در سوره غافر آيه 15 ميخوانيم يلقى الروح من امره على من يشأ من عباده: (او روح را به فرمانش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد القا ميكند)

و در سوره شورى آيه 52 چنين آمده:( و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان ) : (اين گونه، روحى را به فرمان خود بر تو وحى فرستاديم، تو پيش از آن، از كتاب و ايمان آگاه نبودى )!

روشن است كه (روح ) در اين آيات به معنى (قرآن ) و (محتواى وحى ) و (فرمان نبوت ) است.

گرچه روح در ساير آيات قرآن به معانى ديگرى نيز آمده است ولى با توجه به قرائنى كه ذكر شد مفهوم روح در آيه مورد بحث، قرآن و محتواى وحى مى باشد.

ذكر اين نكته نيز لازم است جمله (على من يشأ من عباده ) (بر هر كس از بندگانش بخواهد) هرگز به اين معنى نيست كه موهبت وحى و نبوت بى حساب و كتاب است، زيرا (مشيت ) الهى هرگز از (حكمت ) او جدا نمى باشد، و به مقتضاى حكيم بودنش اين موهبت را در محل شايسته و لايق قرار ميدهد:( الله اعلم حيث يجعل رسالته ) : (خداوند ميداند رسالت خود را در كجا قرار دهد) (انعام - 124).

اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه اگر نخستين فرمان الهى به پيامبران، به مقتضاى جمله (ان انذروا) انذار و بيم دادن است، به خاطر اين است كه براى بيدار كردن يك قوم گمراه و آلوده به شرك و فساد هيچ چيز مؤ ثرتر از انذار نيست، انذارى بيدار كننده، آگاه كننده و حركت آفرين!. درست است كه انسان هم طالب سود است، و هم دافع زيان، ولى تجربه نشان داده كه تشويق در افراد آماده تر اثر ميگذارد، در حالى كه اثر تهديد در آنها كه آلوده ترند بيشتر است، و براى آغاز نبوت بايد انذارهاى كوبنده در راس برنامه باشد.