تفسیر نمونه جلد ۱۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 35424
دانلود: 3121


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 35424 / دانلود: 3121
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 12

نویسنده:
فارسی

آيه (61) تا (65) و ترجمه

( و اذ قـلنـا للمـلائكـة اسـجـدوا لادم فـسـجـدوا الا ابـليـس قال ء اسجد لمن خلقت طينا ) (61)( قال اريتك هذا الذى كرمت على لئن اخرتن الى يوم القيمة لا حتنكن ذريته الا قليلا ) (62)( قال اذهب فمن تبعك منهم فان جهنم جزاؤ كم جزاء موفورا ) (63)( و اسـتـفـزز مـن اسـتـطـعـت مـنـهـم بـصـوتـك و اجـلب عـليـهـم بـخيلك و رجلك و شاركهم فى الاموال و الاولاد و عدهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا ) (64)( ان عبادى ليس لك عليهم سلطان و كفى بربك وكيلا ) (65)

ترجمه:

61 - بـه يـاد آوريـد زمـانى را كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد، آنها همگى سجده كردند جز ابليس كه گفت آيا براى كسى سجده كنم كه او را از خاك آفريده اى ؟!

62 - (سـپـس ) گـفـت ايـن كـسـى را كـه بـر مـن تـرجيح داده اى اگر تا روز قيامت مرا زنده بگذارى همه فرزندانش را جز عده كمى گمراه و ريشه كن خواهم ساخت!!

63 - فـرمـود: بـرو! هـر كـس از آنـان از تـو تـبـعـيت كند جهنم كيفر آنها است، كيفرى است فراوان!

64 - هـر كـدام از آنها را مى توانى با صداى خودت تحريك كن، و لشكر سواره و پياده ات را بـر آنـهـا گـسـيل دار، و در ثروت و فرزندانشان شركت جوى، و آنها را با وعده ها سرگرم كن ولى شيطان جز فريب و دروغ وعده اى نمى دهد.

65 - (اما بدان ) تو هرگز سلطه اى بر بندگان من پيدا نخواهى كرد (و آنها هيچگاه به دام تو گرفتار نمى شوند همين قدر كافى است پروردگارت حافظ آنها باشد.

تفسير:

دامهاى ابليس

ايـن آيـات به مساله سرپيچى ابليس از فرمان خدا به سجده براى آدم و سرنوشت شوم او به دنبال اين ماجرا اشاره مى كند.

مطرح كردن اين ماجرا به دنبال بحثهاى گذشته پيرامون مشركان لجوج، در واقع اشاره بـه اين است كه نمونه كامل استكبار و كفر و عصيان، شيطان بود، ببينيد سرنوشتش به كجا رسيد، شما پيروان او نيز همان سرنوشت را خواهيد داشت.

بـه عـلاوه اگر اين كوردلان اينهمه در مسير مخالف حق پافشارى مى كنند جاى تعجب نيست چـرا كـه شـيـطـان طـبـق ايـن آيات از چندين طريق به اغوا و گمراهى آنها برخاسته، و در واقـع گـفـتـار او كـه مـى گـفـت: (مـن اكـثر فرزندان آدم را جز مخلصان و مؤ منان راستين منحرف خواهم ساخت ) به تحقق پيوسته است.

نـخـسـت مـى گـويـد: (يـاد آور هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد و همگى جز ابليس سجده كردند)( و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ) .

همانگونه كه در گذشته نيز ذيل آيات مربوط به آفرينش آدم گفته ايم اين سجده يكنوع خضوع و تواضع به خاطر عظمت خـلقـت آدم و امـتـيـاز او بـر سـايـر موجودات و يا سجده اى بوده است به عنوان پرستش در برابر خداوند به خاطر آفرينش چنين مخلوق شگرفى.

و نـيـز گـفـتـيـم گـر چـه ابـليـس در اينجا به عنوان استثناء از فرشتگان آمده، اما او به شهادت قرآن هرگز جزء فرشتگان نبوده، بلكه بر اثر بندگى خدا در صف آنها قرار داشت او از جن بود و خلقت مادى داشت.

بـه هـر حـال ابـليـس كـه بـاد كـبـر و غـرور در سـر داشـت و خـودخـواهـى و خـودبينى بر عـقـل و هـوشـش پـرده افـكـنـده بـود، بـه گـمـان ايـنـكـه خـاك و گـل، كه منبع همه بركات و سرچشمه حيات است كم اهميتتر از آتش است به عنوان اعتراض بـه پـيـشـگـاه خـدا (چـنـيـن گـفـت: آيـا مـن بـراى مـوجـودى سـجـده كـنـم كـه او را از گل آفريده اى )( قال أ أسجد لمن خلقت طينا ) .

ولى هـنـگـامـى كـه ديـد بـر اثـر ايـن استكبار و سركشى در برابر فرمان خدا از درگاه مـقـدسـش بـراى هـميشه طرد شد: (عرض كرد هر گاه به من تا روز قيامت مهلت دهى، اين موجودى را كه بر من مقدم و گرامى داشتى تمام فرزندانش را گمراه خواهم ساخت و آنها را از بـيـخ و بـن بـر مـى كـنـم، و بـه گـمـراهـى مـى كـشـانـم، بـجـز عـده كـمـى )!( قال أرأيتك هذا الذى كرمت على لئن اءخرتن الى يوم القيامة لاحتنكن ذريته الا قليلا )

(احـتـنـكـن ) از مـاده (احـتناك ) به معنى از ريشه كندن چيزى است، لذا هنگامى كه ملخ زراعـت را بـه كلى بخورد عرب مى گويد: احتنك الجراد الزرع، بنابراين گفتار مزبور اشاره به اين است كه من كل بنى آدم را جز عده كمى از جاده اطاعت تو برمى كنم.

اين احتمال نيز وجود دارد كه (احتنكن ) از ماده (حنك ) به معنى زير گلو بوده باشد، هـنـگامى كه طناب و افسار به گردن حيوان مى افكنند عرب تعبير به (حنتك الدابه ) مى كند در واقع شيطان مى خواهد بگويد من به گردن همه آنها ريسمان وسوسه مى افكنم و به جاده خطا مى كشانم.

در ايـن هـنـگـام بـراى ايـنـكـه مـيـدان آزمـايـشى براى همگان تحقق يابد، و وسيله اى براى پـرورش مؤ منان راستين فراهم شود كه انسان همواره در كوره حوادث پخته مى شود، و در برابر دشمن نيرومند، قوى و قهرمان مى گردد، به شيطان امكان بقاء و فعاليت داده شده: (فرمود: برو، كسانى از آنها كه از تو پيروى كنند جهنم كيفرشان خواهد بود، كيفرى است كافى و وافر)!( قال اذهب فمن تبعك منهم فان جهنم جزاؤ كم جزاء موفورا ) .

به اين وسيله اعلام آزمايش كرد و سرانجام پيروزى و شكست در اين آزمايش بزرگ الهى را بيان فرموده.

سـپـس طـرق نـفـوذ شـيـطـان و اسـبـاب و وسـائلى را كـه در وسـوسـه هـاى خـود بـه آن متوسل مى شود به شكل جالب و گويائى چنين شرح مى دهد:

(هـر كـدام از آنـها را مى توانى با صداى خودت تحريك و وسوسه كن )( و استفزز من استطعت منهم بصوتك ) .

(و لشـگـر سـواره و پـيـاده ات را بـه سـوى آنـهـا بـا فـريـادت گسيل دار)!( و اجلب عليهم بخيلك و رجلك ) .

(و در امـوال و فـرزنـدان آنـهـا شـركـت جـوى )!( و شـاركـهـم فـى الاموال و الاولاد ) .

(و با وعده هاى دروغينت آنها را بفريب )!( وعدهم ) .

سـپـس هـشـدار مـى دهـد كـه (شـيـطان جز فريب و نيرنگ و غرور، وعده اى نمى دهد)( و ما يعدهم الشيطان الا غرورا ) .

ولى بـدان كـه (سـلطـه اى بـر بـنـدگان من نخواهى داشت )( ان عبادى ليس لك عليهم سلطان ) .

(همين قدر كافى است كه پروردگارت ولى و حافظ اين بندگان است )( و كفى بربك وكيلا ) .

نكته ها:

1 - معنى چند لغت

(استفزز) از ماده (استفزاز) به معنى تحريك و برانگيختن است، تحريكى سريع و سـاده، ولى در اصـل به معنى قطع و بريدن چيزى است، لذا هر گاه پارچه يا لباسى پاره شود، عرب مى گويد (تفزز الثوب ).

و استعمال اين لغت در معنى تحريك و برانگيختن به خاطر بريدن كسى از حق و كشاندن او به سوى باطل است.

(اجـلب ) از مـاده (اجـلاب ) در اصـل از (جـلبـه ) بـه مـعنى فرياد شديد است، و اجـلاب بـه مـعـنـى رانـدن و حـركـت دادن با نهيب و فرياد مى باشد، و اينكه در بعضى از روايـات از (جلب ) نهى شده يا به معنى آن است كه مامور جمع آورى زكات به هنگامى كـه بـراى گـرفتن حق شرعى به چراگاهها مى آيد. نبايد فرياد بزند و چهارپايان را در چـراگـاهـشان وحشتزده كند، و يا اشاره به مسابقه اسب سوارى است كه هيچيك از شركت كنندگان در مسابقه نبايد به مركب ديگرى فرياد زند تا خودش پيشروى كند.

(خـيـل ) بـه دو مـعـنى آمده است به معنى (اسبها) و به معنى (اسب سواران ) اما در اينجا به معنى دوم است و اشاره به لشكر سواره مى كند.

و (رجـل ) بـه عكس آن به معنى لشكر پياده است، البته شيطان لشكر سواره و پياده اى بـه آن معنى كه در ارتش است ندارد، ولى مى دانيم دستياران فراوانى از جنس خود و از جـنـس آدمـيـان دارد كـه براى اغواى مردم به او كمك مى دهند، بعضى سريعتر و نيرومندتر همچون لشكر سواره اند، و بعضى آرامتر و ضعيفتر همچون لشكر پياده!

2 - وسائل متنوع وسوسه گرى شيطان

گر چه در آيات فوق، مخاطب شيطان است و خداوند به عنوان يك فرمان تهديدآميز به او مـى گـويـد هـر چـه از دسـتـت سـاخـتـه اسـت بـكـن و بـا وسائل گوناگون به اغواى بنى آدم برخيز، ولى در واقع هشدارى است به همه انسانها كه طرق نفوذ شيطان را دريابند و از تنوع وسائل وسوسه هاى او آگاه شوند.

جـالب ايـنـكـه قـرآن در آيـه فـوق بـه چـهـار بـخـش مـهـم و اصـولى از ايـن وسائل، اشاره مى كند و به انسانها مى گويد كه از چهار طرف مراقب خويش باشند:

الف: بـرنـامـه هـاى تـبـليـغـاتى - جمله و استفزز من استطعت منهم بصوتك كه بعضى از مـفـسـران آن را تـنها به معنى نغمه هاى هوس انگيز موسيقى و خوانندگى تفسير كرده اند مـعـنـى وسـيـعـى دارد كـه هـر گـونـه تـبـليـغـات گـمـراه كـنـنـده را كـه در آن از وسائل صوتى و سمعى استفاده مى شود شامل مى گردد.

بـه ايـن تـرتـيـب نـخـسـتـيـن بـرنـامـه شـيـطـان، اسـتـفـاده از ايـن وسائل است.

ايـن مـسـاله مـخـصوصا در دنياى امروز كه دنياى فرستنده هاى راديوئى و دنياى تبليغات گـسـترده سمعى و بصرى است، از هر زمانى روشنتر و آشكارتر است، چرا كه شياطين و احـزاب آنـهـا در شـرق و غـرب جـهـان بـر ايـن وسيله موثر تكيه دارند، و بخش عظيمى از سرمايه هاى خود را در اين راه مصرف مى كنند، تا بندگان خدا را استعمار كنند و از راه حق كه راه آزادى و استقلال و ايمان و تقوى است منحرف سازند و به صورت بردگانى بى اراده و ناتوان درآورند.

ب: استفاده از نيروى نظامى - اين منحصر به عصر و زمان ما نيست كه شياطين براى يافتن منطقه هاى نفوذ به قدرت نظامى متوسل مى شوند، هميشه بازوى نظامى يكى از بازوهاى مـهـم و خـطـرنـاك هـمـه جـباران و ستمگران جهان بوده است، آنها ناگهان در يك لحظه به نيروهاى مسلح خود فرياد مى زنند و به مناطقى كه ممكن است با مقاومت سرسختانه، آزادى و استقلال خويش را بازيابند گسيل

مـى دارنـد، و حـتـى در عـصـر خـود مـى بـيـنـيـم بـرنـامـه گسيل سريع كه درست همان مفهوم (اجلاب ) را دارد تنظيم كرده اند، به اين ترتيب كه پاره اى از قدرتهاى جهانخوار غرب نيروى ويژه اى، آماده ساخته اند كه بتوانند آن را در كـوتـاهـتـريـن مدت در هر منطقه اى از جهان كه منافع نامشروع شيطانيشان به خطر بيفتد اعزام كنند و هر جنبش حق طلبانه اى را در نطفه خفه نمايند.

و قـبـل از وصـول ايـن لشـكر سريع، زمينه را با جاسوسان ماهر خود كه در واقع لشكر پياده اند آماده مى سازند.

غافل از اينكه خداوند به بندگان راستينش در همين آيات وعده داده است كه شيطان و لشكر او هرگز بر آنها سلطه نخواهند يافت!

ج: بـرنـامـه هـاى اقـتـصـادى و ظـاهـرا انـسـانـى - يـكـى ديـگـر از وسـائل مـوثـر نفوذ شيطان از طريق شركت در اموال و نفوس است، باز در اينجا مى بينيم بـعضى از مفسران شركت در اموال را منحصرا به معنى (ربا)، و شركت در اولاد را فقط بـه مـعـنـى فـرزنـدان نامشروع دانسته اند در حالى كه اين دو كلمه معنى بسيار وسيعترى دارد كـه هـمـه امـوال حـرام و فـرزنـدان نـامـشـروع و غـيـر آن را شامل مى شود.

مثلا در عصر و زمان خود مى بينيم كه شياطين جهانخوار، مرتبا پيشنهاد سرمايه گذارى و تاسيس شركتها و ايجاد انواع كارخانه ها و مراكز توليدى در كشورهاى ضعيف مى كنند، و زيـر پـوشش اين شركتها انواع فعاليتهاى خطرناك و مضر را انجام مى دهند، جاسوسهاى خود را به نام كارشناس فنى يا مشاور اقـتـصـادى و مـهـنـدس و تـكـنـيـسـيـن بـه ايـن كـشـورهـا اعـزام مـى دارنـد، و بـا لطـائف الحـيـل آخـريـن رمـق آنـهـا را مـى مـكـنـد و از رشـد و نـمـو و استقلال اقتصادى آنها جلوگيرى مى كنند.

و نـيـز از طـريـق تـاسـيس مدارس، دانشگاهها، كتابخانه ها، بيمارستانها، و جهانگردى در فـرزنـدان آنـهـا شـركـت مـى جـويـنـد، جـمـعـى را از آنـهـا بـه سـوى خـود مـتـمايل مى سازند، حتى گاهى با كمكهاى سخاوتمندانه از طريق بورس تحصيلى كه در اخـتـيار جوانان مى گذارند آنها را به طور كامل به فرهنگ و برنامه خود جلب مى كنند، و در افكار آنها شريك مى شوند.

ايـجـاد مـراكـز فـساد تحت پوشش ساختن هتلهاى بين المللى و كلوپهاى تفريحات سالم و سينماها و فيلمهاى گمراه كننده و مانند آن يكى از رايجترين برنامه هاى مخرب اين شياطين اسـت كـه نـه تـنـهـا فـحـشـاء را از ايـن طـريـق تـرويـج مـى كـنـنـد و عـامـل فـزونـى فـرزنـدان نامشروع مى شوند، بلكه نسلى منحرف سست و بى اراده، بى خـيـال و هوسباز از اين طريق پرورش مى دهند، هر اندازه ما در برنامه هاى آنها باريكتر و دقيقتر شويم به عمق خطرات اين وسوسه هاى شيطانى آشناتر خواهيم شد.

د: بـرنـامه هاى مخرب روانى - استفاده از وعده هاى مغرور كننده و انواع فريبها و نيرنگها يـكـى ديـگـر از بـرنامه هاى شيطانها است، آنها روانشناسان و روانكاوان ماهرى را براى اغـفـال و فـريـب مردم ساده دل و حتى هوشيار تربيت كرده اند، گاهى به نام اينكه دروازه تمدن بزرگ در چند قدمى آنها است، و يا اينكه در آينده نزديكى در رديف اولين كشورهاى مـتـمـدن و پـيـشـرو قـرار خـواهـنـد گـرفـت، و يـا ايـنـكـه نسل آنها نسل نمونه و بى نظيرى است كه مى تواند در پرتو برنامه هاى آنان به اوج عـظـمـت بـرسـد و امـثـال ايـن خـيالات و پندارها، آنها را سرگرم مى سازند كه همه در جمله (وعدهم ) خلاصه مى شود!

و گاهى به عكس از طريق تحقير و تضعيف روحيه و اينكه آنها هرگز توانائى مبارزه با قـدرتـهـاى عـظـيـم جـهانى را ندارند و ميان تمدنشان با تمدن كشورهاى پيشرفته صدها سال فاصله است آنان را از هر گونه تلاش و كوششى باز مى دارند.

ايـن قـصـه سـر دراز دارد، و طرق نفوذ شيطان و لشكريان او يك راه و دو راه نيست، اينجا است كه عباد الله و بندگان راستين خدا با دلگرمى كه از وعده قطعى او در اين آيات به دست مى آورند به جنگ با اين شياطين برمى خيزند و كمترين وحشتى به خود راه نمى دهند و مى دانند سر و صداى شياطين هر قدر زياد باشد بى محتوا و تو خالى است و با قدرت ايمان و توكل بر خدا بر همه آنها مى توان پيروز شد و نقشه هاشان را نقش بر آب كرد چـنـانـكه قرآن مى گويد و كفى بربك وكيلا: (خداوند بهترين حافظ و نگاهبان و يار و ياور آنها است ).

3 - در زمينه اينكه خدا چرا شيطان را آفريد در تفسير سوره بقره آيه 39 بحث كرده ايم.

هـمـچـنين در مورد وسوسه هاى شيطان در لباسهاى مختلف، و معنى شيطان در قرآن در جلد ششم صفحه 115 و جلد اول صفحه 136 بحث شده است.

آيه (66) تا (69) و ترجمه

( ربكم الذى يزجى لكم الفلك فى البحر لتبتغوا من فضله انه كان بكم رحيما ) (66)( و اذا مـسـكم الضر فى البحر ضل من تدعون الا اياه فلما نجكم الى البر اعرضتم و كان الانسان كفورا ) (67)( افامنتم ان يخسف بكم جانب البر او يرسل عليكم حاصبا ثم لا تجدوا لكم وكيلا ) (68)( ام امـنـتـم ان يـعيدكم فيه تارة اخرى فيرسل عليكم قاصفا من الريح فيغرقكم بما كفرتم ثم لا تجدوا لكم علينا به تبيعا ) (69)

ترجمه:

66 - پـروردگارتان كسى است كه كشتى را در دريا براى شما به حركت در مى آورد تا از نعمت او بهره مند شويد، او نسبت به شما مهربان است.

67 - و هنگامى كه در دريا ناراحتى به شما برسد همه كس را جز او فراموش خواهيد كرد، اما هنگامى كه شما را به خشكى نجات دهد روى مى گردانيد، و انسان كفران كننده است!.

68 - آيا از اين ايمن هستيد كه در خشكى (با يك زلزله شديد) شما را در زمين فرو ببرد يا طـوفـانـى از سنگريزه بر شما بفرستد (و در آن مدفونتان كند) سپس حافظ (و ياورى ) براى خود نيابيد؟!

69 - يا اينكه ايمن هستيد كه بار ديگر شما را به دريا بازگرداند و تندباد كوبنده اى بـر شـمـا بـفـرستد و شما را بخاطر كفرتان غرق كند، حتى كسى كه خونتان را مطالبه نمايد پيدا نكنيد.

تفسير:

با اينهمه نعمت اينهمه كفران چرا؟!

ايـن آيـات بـحثهائى را كه در زمينه توحيد و مبارزه با شرك در گذشته داشتيم تعقيب مى كـنـد، و از دو راه مـخـتـلف (راه استدلال و برهان - و راه وجدان و درون ) در اين موضوع وارد بحث مى شود.

نـخـسـت بـه تـوحـيـد استدلالى اشاره كرده، مى گويد: (پروردگار شما كسى است كه كـشـتى را در دريا به حركت در مى آورد، حركتى مداوم و مستمر)!( ربكم الذى يزجى لكم الفلك فى البحر ) .

بـديـهـى اسـت بـراى حركت كشتيها در دريا، نظاماتى دست بدست هم داده تا اين امر فراهم گردد: از يكسو آب به صورت مركبى راهوار آفريده شده، از سوى ديگر وزن مخصوص بعضى از اشياء سبكتر از آب است آنچنان كه روى آب بماند، و يا اگر سنگينتر است آنرا به شكلى مى توان ساخت كه عملا وزن مخصوصى كمتر از آب پيدا كند، بطورى كه طاقت تحمل بارهاى سنگين و انسانهاى فراوانى داشته باشد.

از سـوى سـوم نـيـروى مـحركى لازم است، كه در زمانهاى گذشته بادهاى منظمى بود كه بـر صـفـحه اقيانوسها با نظم خاصى مى وزيد، و آشنائى به زمان و مسير و سرعت اين بـادهـا بـه نـاخـدايـان امـكـان مى داد كه از نيروى عظيم آن براى حركت كشتيهاى بادبانى اسـتـفـاده كـنـند، ولى امروز از نيروى بخار كه برادر باد است براى حركت كشتيهاى عظيم استفاده مى شود.

از سـوى چـهـارم نـياز به وسيله راهيابى است كه در گذشته خورشيد و ستارگان آسمان بودند و امروز قطب نماها و نقشه ها هستند.

بـه هـر حـال اگر اين چهار موضوع دست به دست هم نمى دادند و براى حركت منظم كشتيها هـم آهـنـگ نـمـى شـدنـد انـسـان از ايـن وسـيـله بـسـيـار مـهـم حمل و نقل و مركب سوارى راهوار محروم مى ماند.

البـتـه مـى دانـيـد كـشتيها هميشه بزرگترين وسيله نقليه انسانها بوده و هستند، هم اكنون كشتيهاى غول پيكرى داريم كه به اندازه يك شهر كوچك وسعت و سرنشين دارند.

سـپـس اضـافـه مـى كـنـد: (هـدف از ايـن بـرنـامـه آنـسـت كـه شـمـا از فضل خدا بهره گيريد)( لتبتغوا من فضله ) .

بـراى مـسـافـرتـهـاى خـودتـان، بـراى نـقـل و انـتـقـال مال التجاره ها، و براى آنچه به دين و دنياى شما كمك مى كند.

(چرا كه خداوند نسبت به شما مهربان است )( انه كان بكم رحيما ) .

از ايـن تـوحـيـد اسـتـدلالى كـه گوشه كوچكى از نظام آفرينش را كه حاكى از مبدء علم و قـدرت و حـكـمـت آفـريـدگـار اسـت نـشـان مـى دهـد، بـه استدلال فطرى منتقل مى شود و مى گويد: فراموش نكنيد: (هنگامى كه ناراحتيها در دريا بـه شما برسد (و گرفتار طوفان و امواج كوبنده و وحشتناك شويد) تمام معبودهائى را كـه مـى خـوانـيـد جـز خـدا از نـظـر شـمـا گـم مـى شـود)( و اذا مـسكم الضر فى البحر ضل من تدعون الا اياه ) .

و بايد گم شود چرا كه طوفان حوادث پرده هاى تقليد و تعصب را كه بر فطرت آدمى افـتـاده كـنـار مى زند، و نور فطرت كه نور توحيد و خداپرستى و يگانه پرستى است جلوه گر مى شود، آرى در چنين لحظاتى همه معبودهاى پندارى و خيالى كه نـيـروى تـوهم انسان به آنها قدرت بخشيده بود همچون برف در آفتاب تابستان آب مى شوند و از ذهن محو مى گردند و تنها نور الله در آن مى درخشد.

ايـن يـك قانون عمومى است كه تقريبا هر كس آن را تجربه كرده است كه در گرفتاريها هـنـگـامـى كـه كـارد بـه اسـتـخـوان مى رسد، موقعى كه اسباب ظاهرى از كار مى افتند، و كمكهاى مادى ناتوان مى گردند، انسان به ياد مبدء بزرگى از علم و قدرت مى افتد كه او قادر بر حل سختترين مشكلات است.

كار نداريم كه نام اين مبدء را چه بگذارند همينقدر مى دانيم روزنه اميدى به قلب گشوده مـى شـود و نور لطيف و نيرومندى در دل مى پاشد، اين يكى از نزديكترين راهها به سوى خدا است، راهى از درون جان و سويداى قلب.

سـپـس اضـافـه مـى كند: اما شما فراموشكاران (هنگامى كه دست قدرت الهى شما را به سـوى خـشـكـى نجات داد به او پشت مى كنيد و رو مى گردانيد و اصولا انسان كفران كننده است )( فلما نجاكم الى البر اعرضتم و كان الانسان كفورا ) .

بار ديگر پرده هاى غرور و غفلت، تقليد و تعصب، اين نور الهى را مى پوشاند و گرد و غبار عصيان و گناه و سرگرميهاى زندگى مادى، چهره تابناك آن را پنهان مى سازد.

ولى آيـا فـكـر مى كنيد خداوند در خشكى و قلب صحرا نمى تواند شما را به مجازاتهاى شديد مبتلا سازد؟: (آيا شما از اين ايمنيد كه به فرمان او زمين بشكافد و شما را در كام خود فرو ببرد)؟( افامنتم ان يخسف بكم جانب البر ) .

و (آيـا از اين ايمنيد كه طوفانى از سنگ بر شما ببارد و شما را در زير سنگها مدفون سازد (عذابى كه به مراتب از غرق در درياها سختتر است ) سپس حافظ

و نگهبانى پيدا نكنيد؟!)( او يرسل عليكم حاصبا ثم لا تجدوا لكم وكيلا ) .

بـيـابـانـگـردان كـه مـخـصـوصـا بـا ايـن مـسـاله آشـنـا بـودنـد كـه گـاهـى طـوفـان در دل بـيـابـانـهـا مـى وزيـد و تـوده اى از شـن و سـنـگـريـزه را بـا خـود حـمـل مـى كـرد و در نـقـطـه ديـگـر فـرود مـى آورد، و تـلى عـظـيـم تـشـكـيـل مـى داد به گونه اى كه گاهى قطار شتران در زير آن دفن مى شدند، اهميت اين تهديد را بيشتر درك مى كردند.

سپس اضافه مى كند: اى فراموشكاران آيا گمان كرديد اين آخرين بار بود كه شما نياز بـه سـفـر دريا پيدا كرديد؟ (آيا از اين ايمن هستيد كه بار ديگر بر اثر ضرورتها و نيازها خداوند شما را به قلب دريا بفرستد، و در آنجا به تندبادهاى كوبنده فرمان دهد كـه شـما را به خاطر كفر و كفرانتان غرق كند و آنگاه حتى كسى كه خون شما را مطالبه كـنـد و بـگـويـد چـرا؟ وجـود نـداشـتـه بـاشـد)؟!( ام امـنـتـم ان يـعـيـدكم فيه تارة اخرى فيرسل عليكم قاصفا من الريح فيغرقكم بما كفرتم ثم لا تجدوا لكم علينا به تبيعا ) .

نكته ها:

1 - انسانهاى كم ظرفيت

ايـن حـالت كـه بـه هنگام ظهور مشكلات به ياد خدا بيفتند و در راحتى او را فراموش كنند، حالت بسيارى از مردم است، در اين گونه افراد، طبيعت ثانوى، فراموشكارى است و عدم توجه به واقعيات زندگى.

بـنـابراين توجه به خدا و واقعيات زندگى، يك حالت استثنائى براى آنها محسوب مى شود كه نياز به عوامل فوق العاده دارد، مادام كه آن حالت فوق العاده مـوجـود اسـت بـه يـاد خـدا هستند، اما به محض اينكه بر طرف شد به طبيعت انحرافى خود باز مى گردند، و خدا را به دست فراموشى مى سپرند.

خـلاصه كمتر كسى را مى توان پيدا كرد كه در مشكلات سخت و طاقتفرسا به پيشگاه با عـظـمـت خـدا سـر فـرود نـيـاورد ولى مـى دانيم اين بيدارى و (توجه اضطرارى )، بى ارزش است.

افراد باايمان و مسلمانان راستين، آنها هستند كه در راحتى و بلا، در سلامت و بيمارى، در فـراوانـى و قـحـطـى، در زنـدان و بـر تـخـت قـدرت، و خـلاصـه در هـمـه حـال بـه يـاد او مى باشند، و اصولا اين تغيير حالات به هيچوجه آنها را دگرگون نمى سازد.

روحـشـان بـقـدرى بـزرگ اسـت كـه هـمـه ايـنـها را در خود هضم مى كند، همچون على (عليه‌السلام ) كـه عـبـادت و زهـد و رسـيـدگـيش به دردمندان، بر تخت قدرت همان بود كه در گوشه انزوا.

چنانكه خودش در صفات پرهيزكاران مى فرمايد:( نزلت انفسهم منهم فى البلاء كالتى نزلت فى الرخاء ) : (حال آنها در بلا و راحتى يكسان است ).

كـوتـاه سـخن اينكه: ايمان، توجه به خدا، توسل، عبادت، توبه و تسليم در برابر پـروردگـار هـمـه در صـورتى ارزش دارد كه دائمى و پايدار باشد، اما ايمان موسمى، تـوبـه مـوسمى و عبادتهاى موسمى كه در شرائط اضطرارى و يا آنجا كه منافع انسان ايـجاب مى كند، انجام مى شود، بى فايده و يا بسيار كم ارزش است، و در آيات قرآن از اين گونه اشخاص كرارا نكوهش شده است.

2 - فرار از محدوده حكومت خدا ممكن نيست

بعضى مانند بت پرستان زمان جاهليت، تنها هنگامى به الله روى مى آورند كـه مـثـلا در وسـط اقيانوس يا در يك پرتگاه خطرناك يا حالت بيمارى شديد گرفتار شـونـد، در حـالى كـه اگـر درسـت بـيـنـديـشـيـم انـسـان در هـمـه حـال، و در هـمه جا، شديدا آسيب پذير است، دريا و صحرا، سلامت و بيمارى، پرتگاه و غير آن در واقع همه يكسان مى باشند.

يـك زلزله مـخـتـصـر: خـانـه امـن و امـان و آرام مـا را مـمـكـن اسـت بـه ويـرانـه اى وحـشـتـناك تـبـديـل كـند، يك لخته كوچك خون مى تواند شاهرگ بزرگ قلب يا مغز ما را ببندد، و با سكته قلبى و مغزى، مرگ در يك ثانيه فرا رسد، با توجه به اين امور غفلت از خداوند و فراموشى ذات پاك او، چقدر جاهلانه است ؟!

ممكن است طرفداران فرضيه اتكاى مذهب به ترس، همين موضوع را دستاويز قرار دهند و بـگويند: ترس از عوامل مختلف طبيعى انسان را به سوى خدا مى راند و چنين پندارى را در نظر او تقويت مى كند.

ولى آيات قرآن به اين گونه اوهام پاسخ داده است، زيرا هيچگاه قرآن پايه خداشناسى را بـر ايـن مساله قرار نداده، بلكه اساس را مطالعه نظام آفرينش و پى بردن به ذات پـاكـش از طـريـق ايـن مـطـالعـه قـرار داده اسـت، حـتـى در آيـات فـوق ديـديـم كـه قـبـل از ذكر توحيد فطرى به ايمان استدلالى مى پردازد و در واقع اين حوادث را يادآور خـدا مـى شـمـرد، نـه مـوجـب شـنـاخـت او كـه شـنـاخـتـش هـم از طـريـق استدلال و هم از راه فطرت براى حقجويان آشكار است.

3 - معنى چند لغت

(يزجى ) همانگونه كه گفتيم از ماده ازجاء به معنى حركت دادن مداوم چيزى است.

(حاصب ) به معنى بادى است كه سنگريزه ها را حركت مى دهد و پـشـت سـر هـم بـر جائى مى كوبد، و در اصل از حصباء به معنى سنگريزه گرفته شده است. (قـاصـف ) بـه معنى شكننده است و در اينجا اشاره به طوفان شديدى است كه همه چيز را در هم مى شكند.

(تبيع ) به معنى تابع و در اينجا اشاره به كسى است كه به مطالبه خون و خونبها برمى خيزد و دنبال آن را مى گيرد.