آيه (70) تا (72) و ترجمه
(
و لقد كرمنا بنى ادم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا
)
(70)(
يوم ندعوا كل اناس بامامهم فمن اوتى كتابه بيمينه فاولئك يقرؤ ن كتابهم و لا يظلمون فتيلا
)
(71)(
و مـن كـان فـى هـذه اعـمـى فـهـو فـى الاخـرة اعـمـى و اضل سبيلا
)
(72)
ترجمه:
70 - مـا بـنـى آدم را گـرامـى داشـتـيـم و آنـهـا را در خـشـكـى و دريـا (بر مركبهاى راهوار) حمل كرديم، و از انواع روزيهاى پاكيزه به آنها روزى داديم، و بر بسيارى از خلق خود برترى بخشيديم.
71 - بـه يـاد آوريد روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان مى خوانيم، آنها كه نامه عملشان به دست راستشان است آنرا (با شادى و سرور) مى خوانند و سر سوزنى به آنها ظلم و ستم نمى شود.
72 - امـا آنها كه در اين جهان (از ديدن چهره حق ) نابينا بودند در آنجا نيز نابينا هستند و گمراه تر!
تفسير:
انسان گل سر سبد موجودات
از آنـجـا كـه يـكـى از طرق تربيت و هدايت، همان دادن شخصيت به افراد است، قرآن مجيد به دنبال بحثهائى كه مشركان و منحرفان در آيات گذشته داشت، در ايـنـجـا بـه بيان شخصيت والاى نوع بشر و مواهب الهى نسبت به او مى پردازد، تا با تـوجـه بـه اين ارزش فوق العاده به آسانى گوهر خود را نيالايد و خويش را به بهاى نـاچـيزى نفروشد، مى فرمايد: (ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم )(
و لقد كرمنا بنى آدم
)
.
سپس به سه قسمت از مواهب الهى، نسبت به انسانها اشاره كرده مى گويد:
(مـا آنـهـا را بـا مـركـبـهـاى مـخـتـلفـى كـه در اخـتـيـارشان قرار داده ايم در خشكى و دريا حمل كرديم )(
و حملناهم فى البر و البحر
)
ديگر اينكه (آنها را از طيبات روزى داديم )(
و رزقناهم من الطيبات
)
.
بـا تـوجـه بـه وسـعـت مـفـهـوم كـلمـه (طـيـب ) كـه هـر مـوجـود پـاكـيـزه اى را شامل مى شود، گستردگى اين نعمت بزرگ الهى آشكار مى گردد.
سـوم ايـنـكـه (مـا آنـهـا را بـر بـسيارى از مخلوقات خود فضيلت و برترى داديم )(
و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا
)
.
چند نكته:
1 - مركب، نخستين نعمت انسان
در ايـنـجـا ايـن نـكـته جلب توجه مى كند كه چرا خداوند از ميان تمام مواهبى كه به انسان بخشيده نخست به مساله حركت او در خشكى و دريا اشاره مى كند؟
ايـن مـمـكـن اسـت بـه آن جـهـت باشد كه بهره گيرى از طيبات و انواع روزيها بدون حركت امـكـانپذير نيست و حركت انسان بر صفحه زمين نياز به مركب راهوار دارد، آرى (حركت ) مقدمه هر گونه (بركت ) است.
و يـا بـه ايـن جـهـت كـه مـى خـواهـد سـلطـه او را بـر كـل پـهـنـاى زمـيـن، اعـم از دريـا و صـحرا مشخص كند چرا كه هر يك از انواع موجودات بر قـسـمـتـى از مـحـدوده زمـيـن سـلطـه دارنـد، تـنـهـا انـسـان اسـت كـه بـر كل اين كره خاكى حكومت مى كند، بر دريا، صحرا، و فراز هوا.
2 - گرامى داشت انسان از سوى خداوند
در ايـنـكـه خداوند انسان را به چه چيز گرامى داشته كه در آيه فوق به طور سربسته مـى گـويـد مـا انـسـان را گـرامـى داشتيم، در ميان مفسران گفتگو است، بعضى به خاطر اعطاى قوه عقل و نطق و استعدادهاى مختلف و آزادى اراده مى دانند.
بعضى اندام موزون و قامت راست.
بعضى موهبت انگشتان كه انسان با آن بسيار كارهاى ظريف و دقيق را مى تواند انجام دهد و همچنين قدرت بر نوشتن دارد.
بـعـضـى بـه ايـنـكـه انـسان تقريبا تنها موجودى است كه مى تواند غذاى خود را با دست بخورد.
بعضى به خاطر سلطه او بر تمام موجودات روى زمين.
و بعضى به خاطر شناخت خدا و قدرت بر اطاعت فرمان او مى دانند.
ولى روشـن اسـت كـه ايـن مـواهـب در انـسـان جـمـع اسـت، و هيچگونه تضادى با هم ندارند، بنابراين گراميداشت خدا نسبت به اين مخلوق بزرگ با همه اين مواهب و غير اين مواهب است.
خـلاصـه ايـنـكـه انـسـان امـتـيـازات فراوانى بر مخلوقات ديگر دارد كه هر يك از ديگرى جالبتر و والاتر است.
و روح انـسـان عـلاوه بـر امـتـيـازات جسمى مجموعه اى است از استعدادهاى عالى و توانائى بسيار براى پيمودن مسير تكامل بطور نامحدود.
3 - تفاوت (كرمنا) و (فضلنا).
در اينكه ميان اين دو چه تفاوتى است ؟ نظرات گوناگونى اظهار شده است.
بـعـضـى گـفـتـه اند (كرمنا) اشاره به مواهبى است كه خدا ذاتا به انسان داده است، و (فضلنا) اشاره به فضائلى است كه انسان به توفيق الهى، اكتساب مى كند.
ايـن احـتـمـال نـيـز بـسـيار نزديك به نظر مى رسد كه جمله (كرمنا) به جنبه هاى مادى اشاره مى كند و (فضلنا) به مواهب معنوى، زيرا كلمه (فضلنا) غالبا در قرآن به همين معنى آمده است.
4 - معنى (كثير) در اينجا چيست ؟
بـعـضـى از مـفـسـران آيـه فـوق را دليـل بـر فـضـيـلت فـرشـتـگـان بـر كل بنى آدم دانسته اند، چرا كه قرآن مى گويد ما انسانها را بر بسيارى از مخلوقات خود بـرتـرى داديـم، و طبعا گروهى در اينجا باقى مى ماند كه انسان برتر از آنها نيست و اين گروه جز فرشتگان نخواهند بود.
ولى بـا تـوجه به آيات آفرينش آدم و سجود و خضوع فرشتگان براى او و تعليم علم اسماء به آنها از سوى آدم، ترديدى باقى نمى ماند كه انسان از فرشته برتر است، بـنـابـرايـن، (كـثـيـر) در ايـنـجـا بـه مـعنى جميع خواهد بود و به گفته مفسر بزرگ طـبـرسـى در مـجـمـع البـيـان، در قـرآن و مـكـالمـات عـرب، بـسـيـار معمول است كه اين كلمه به معنى جميع مى آيد.
طـبـرسى مى گويد: معنى جمله اين است انا فضلناهم على من خلقناهم و هم كثير: (ما انسان را بر ساير مخلوقات برترى بخشيديم و ساير مخلوقات بسيارند).
قـرآن دربـاره شـياطين مى گويد:(
و اكثرهم كاذبون
)
(سوره شعراء آيه 223) بديهى است كه شياطين همه دروغگو هستند نه اكثر آنها.
و بـه هـر حـال اگـر ايـن مـعنى را خلاف ظاهر بدانيم آيات آفرينش انسان قرينه روشنى براى آن خواهد بود.
5 - چرا انسان برترين مخلوق خدا است ؟
پاسخ اين سؤ ال چندان پيچيده نيست، زيرا مى دانيم تنها موجودى كه از نيروهاى مختلف، مادى و معنوى، جسمانى و روحانى تشكيل شده، و در لابلاى تـضـادهـا مـى تـوانـد پـرورش پـيـدا كـنـد، و اسـتـعـداد تكامل و پيشروى نامحدود دارد، انسان است.
حـديـث مـعـروفـى كـه از امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عليهالسلام
) نقل شده نيز شاهد روشنى بر اين مدعا است:
(خداوند خلق عالم را بر سه گونه آفريد: فرشتگان و حيوانات و انسان، فرشتگان عـقـل دارنـد بـدون شـهـوت و غـضـب، حـيـوانـات مـجـمـوعـه اى از شـهـوت و غـضـبـنـد و عـقـل نـدارنـد، امـا انـسـان مـجـمـوعـه اى اسـت از هـر دو تـا كـدامـيـن غـالب آيـد، اگـر عـقل او بر شهوتش غالب شود، از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چيره گردد، از حيوانات پست تر).
در ايـنـجا يك سؤ ال باقى مى ماند و آن اينكه آيا همه انسانها از فرشتگان برترند؟ در حـالى كـه گـروهى بى ايمان و شرور و ستمگر هستند كه از پست ترين خلق خدا محسوب مـى شـونـد و بـه تـعـبـيـر ديـگـر آيـا بـنـى آدم در آيـه مـورد بـحـث هـمـه انـسـانـهـا را شامل مى شود يا تنها گروهى از آنها را.
پـاسـخ ايـن سـؤ ال را در يـك جـمـله مـى تـوان خلاصه كرد، و آن اينكه: آرى همه انسانها بـرتـرنـد، امـا بـالقـوه و بـالاسـتـعـداد، يـعـنـى هـمـگـى اين زمينه و شايستگى را دارند، حال اگر از آن استفاده نكنند، و سقوط نمايند مربوط به خودشان است.
گر چه برترى اساسى انسان بر ساير موجودات روى جنبه هاى معنوى و انسانى او است ولى بى مناسبت نيست كه بدانيم به گفته دانشمندان انسان حتى از نظر نيروهاى جسمانى در بـعـضى از جهات از ساير جانداران قويتر و نيرومندتر است (هر چند از پاره اى جهات ضعيفتر به نظر مى رسد).
نـويـسـنـده كـتـاب (انـسـان مـوجـود نـاشـنـاخـتـه ) (الكسيس كـارل ) مـى گويد: (بدن انسان داراى استحكام و ظرافت فوق العاده اى مى باشد و در مقابل هر نوع
حـادثـه اسـتـقـامـت مـى ورزد، هـمـچـنـيـن در مـقابل بى غذائى، بى خوابى، خستگى، غصه افـراطـى، درد، بـيـمـارى، رنـج، پـركـارى و در مـورد حـفـظ مـوازنـه و تـعـادل حـيـرت انگيز بدن و روح خويش، تحمل عجيبى از خود نشان مى دهد، حتى مى توان گـفـت كـه انـسـان از تمام حيوانات پردوامتر، پرتلاشتر است، با اين توانائى جسمى و فكرى شگرفش توانسته است، اينهمه امور، صنايع، و تمدن كنونى را به وجود آورد و برتريش را بر همه جانداران به اثبات رساند).
آيه بعد به يكى ديگر از مواهب الهى نسبت به انسان، و سپس مسئوليتهاى سنگينى را كه به موازات اين مواهب متوجه او مى شود اشاره مى كند:
در آغاز به (مساله رهبرى ) و نقش آن در سرنوشت انسانها پرداخته، مى گويد: (روز قـيـامـت هـر گـروهـى را بـا امـام و رهـبـرشـان مـى خـوانـيـم )(
يـوم نـدعـوا كل اناس بامامهم
)
يـعـنـى آنـهـا كـه رهـبـرى پيامبران و جانشينان آنانرا در هر عصر و زمان پذيرفتند، همراه پـيـشـوايـشـان خـواهـنـد بـود، و آنـهـا كـه رهـبـرى شـيـطـان و ائمـه ضلال و پيشوايان جبار و ستمگر را انتخاب كردند همراه آنها خواهند بود.
خـلاصـه ايـنـكـه پـيـونـد (رهـبـرى ) و (پـيـروى ) در ايـن جـهـان بـطـور كـامـل در آن جـهـان مـنـعـكـس مـى شـود، و بـر اسـاس آن گـروهـهـائى كـه اهل نجات و اهل عذابند مشخص مى گردند.
گر چه بعضى از مفسران، خواسته اند (امام ) را در اينجا منحصرا به معنى پيامبران، و بـعـضـى بـه معنى كتابهاى آسمانى، و بعضى به معنى علما و دانشمندان تفسير كنند، ولى روشن است كه امام در اينجا معنى وسيعى دارد كه هر پيشوائى را اعـم از پـيـامـبـران و ائمـه هـدى و دانـشـمـنـدان و كـتـاب و سـنـت، و هـمـچـنـيـن ائمه كفر و ضـلال را شـامـل مـى شود، و به اين ترتيب هر كس در آنجا در خط همان رهبرى قرار خواهد گرفت كه در اين جهان خط او را انتخاب كرده بود.
ايـن تـعـبير در عين اينكه يكى از اسباب تكامل انسان را بيان مى كند، هشدارى است به همه افراد بشر كه در انتخاب رهبر فوق العاده دقيق و سختگير باشند، و زمام فكر و برنامه خود را به دست هر كس نسپرند.
سـپـس مـى گـويـد: آنـجـا مـردم دو گروه مى شوند: (كسانى كه نامه اعمالشان به دست راسـتـشان داده مى شود آنها با سرفرازى و افتخار و خوشحالى و سرور نامه اعمالشان را مـى خـوانـنـد و كـوچـكترين ظلم و ستمى به آنها نمى شود)(
فمن اوتى كتابه بيمينه فاولئك يقرءون كتابهم و لا يظلمون فتيلا
)
.
(امـا كـسـانـى كـه در ايـن جـهـان، كـوردل بودند، آنها در سراى آخرت نيز نابينا خواهند بود)(
و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى
)
.
و طـبـيـعـى اسـت كـه ايـن كـوردلان نـابـيـنـا از هـمـه گـمـراهـتـرنـد(
و اضل سبيلا
)
.
نه در اين دنيا راه هدايت را پيدا مى كنند و نه در آخرت راه بهشت و سعادت را، چرا كه چشم خود را به روى همه واقعيات بستند و از ديدن چهره حق و آيات خداوند و آنچه مايه هدايت و عـبـرت اسـت و آنـهمه مواهبى كه خدا به آنها بخشيده بود، خود را محروم ساختند، و از آنجا كـه سـراى آخـرت بـازتـاب و انـعـكـاس عـظـيـمى است از اين جهان، چه جاى تعجب كه اين كوردلان به صورت نابينايان وارد عرصه محشر شوند؟!
نكته ها:
1 - نقش رهبرى در زندگى انسانها
قـبـول زنـدگـى جـمـعـى در حـيـات انسانها نمى تواند از مساله رهبرى جدا باشد، چرا كه بـراى مـشـخـص كردن خط اصلى يك جمعيت، هميشه نياز به رهبر و پيشوائى است، اصولا پـيـمـودن راه تـكـامـل بـدون اسـتـفـاده از وجـود رهـبـر مـمـكـن نـيـسـت، و سـر ارسال پيامبران و انتخاب اوصيا براى آنان همين است.
در عـلم عـقـائد و كـلام نـيـز با استفاده از قاعده لطف و توجه به نقش رهبر در نظم جامعه و جلوگيرى از انحرافات، بعثت انبياء و لزوم وجود امام در هر زمان اثبات شده است.
امـا بـه هـمـان انـدازه كـه يـك رهـبـر الهـى و عـالم و صـالح، راه وصول انسان را به هدف نهائى، آسان و سريع مى كند، تن دادن به رهبرى ائمه كفر و ضلال، او را به پرتگاه بدبختى و شقاوت مى افكند.
در تفسير اين آيه در منابع اسلامى، احاديث متعددى وارد شده كه روشنگر مفهوم آيه و هدف از امامت است:
در حـديـثى كه شيعه و اهل تسنن از امام على بن موسى الرضا (عليهالسلام
) به سندهاى صحيح نقل كرده اند چنين مى خوانيم كه آن امام (عليهالسلام
) از پدرانش از پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در تـفـسـيـر ايـن آيـه نـقـل فـرمـود: يـدعـى كل اناس بامام زمانهم و كتاب ربهم و سنة نبيهم: (در آن روز هر قومى همراه امام زمانشان و كتاب پروردگار و سنت پيامبرشان خوانده مى شوند).
و نـيـز از امام صادق (عليهالسلام
) چنين مى خوانيم: الا تحمدون الله اذا كان يوم القيامة فدعا كل قوم الى من يتولونه و دعانا الى رسول الله و فزعتم الينا
فـالى ايـن تـرون يـذهـب بـكـم الى الجـنة و رب الكعبة - قالها ثلاثا -: (آيا شما حمد و سـپـاس خـدا را بـجـا نـمـى آوريد؟ هنگامى كه روز قيامت مى شود خداوند هر گروهى را با كسى كه ولايت او را پذيرفته مى خواند، ما را همراه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و شـما را همراه ما، فكر مى كنيد در اين حال شما را به كجا مى بردند، به خداوند كعبه به سوى بهشت - سه بار امام اين جمله را تكرار كرد -).
2 - كرامت بنى آدم
بـنـى آدم مـعـمـولا در قـرآن عنوانى است براى انسانها توام با مدح و ستايش و احترام، در حـالى كـه كـلمـه انـسـان بـا صـفـاتـى هـمـانـنـد (ظـلوم ) (جـهـول ) (هـلوع ) (كـم ظـرفيت ) (ضعيف ) طغيانگر، ناسپاس و مانند آن توصيف شـده اسـت و ايـن نـشـان مـى دهـد كـه بـنى آدم به انسان تربيت يافته اشاره مى كند و يا حـداقـل نـظـر بـه اسـتـعـدادهاى مثبت انسان دارد. (توجه به افتخارات آدم و فضيلت او بر فرشتگان كه در كلمه بنى آدم نهفته شده نيز مويد اين معنا است ) در حالى كه كلمه انسان بـه معنى مطلق و گاهى احيانا اشاره به جنبه هاى منفى او است. لذا در آيات مورد بحث كه سـخـن از كـرامـت و بـزرگـوارى و فضيلت انسان است تعبير به (بنى آدم ) شده. (در مـورد مـعـنـى انـسـان در قـرآن كـريـم در جـلد 8 تـفـسير نمونه صفحه 239 به بعد بحث مشروحى داشتيم ).
3 - نقش رهبرى در اسلام
در حـديـث مـعـروفـى كـه از امـام بـاقـر (عليهالسلام
) نـقـل شـده هنگامى كه سخن از اركان اصلى اسلام به ميان مى آورد (ولايت ) (رهبرى ) را پـنـجـمـيـن و مهمترين ركن معرفى مى كند در حالى كه نماز كه معرف پيوند خلق با خالق اسـت و روزه كـه رمـز مبارزه با شهوات است و زكات كه پيوند خلق با خلق است و حج كه جنبه هاى اجتماعى اسلام را بيان مى كند چهار ركن اصلى ديگر.
سـپـس امـام (عليهالسلام
) اضـافـه مـى كـنـد: (هيچ چيز به اندازه ولايت و رهبرى اهميت ندارد). (چرا كه اجراى اصول ديگر در سايه آن خواهد بود).
و نـيـز بـه هـمـيـن دليـل در حـديـث مـعـروفـى از پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نـقـل شـده: مـن مات بغير امام مات ميتة الجاهلية. (كسى كه بدون امام و رهبر از دنيا برود مرگ او مرگ جاهليت است ).
تـاريـخ نـيـز بـسـيـار بخاطر دارد كه گاهى يك ملت در پرتو رهبرى يك رهبر بزرگ و شـايـسته در صف اول در جهان قرار گرفته، و گاه همان ملت با همان نيروهاى انسانى و مـنـابـع ديگر بخاطر رهبرى ضعيف و نالايق آنچنان سقوط كرده كه شايد كسى باور نكند اين همان ملت پيشرو است.
مگر عرب جاهلى نبود كه در جهل و بدبختى و فساد و ذلت و نكبت و پراكندگى و انحطاط غـوطـه ور بـود؟ چـرا كـه رهبر لايقى نداشت، ولى با ظهور رهبر الهى يعنى محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) چنان راه ترقى و تكامل و عظمت را با سرعت پيمود كه دنيائى را در شگفتى فرو برد، آرى اين است نقش رهبر در آن زمان و اين زمان و هر زمان.
البـتـه خـداوند براى هر عصر و زمانى رهبرى براى نجات و هدايت انسانها قرار داد؟ چرا كـه حكمت او ايجاب مى كند فرمان سعادت بدون ضامن اجرا نباشد، اما مهم اين است كه مردم رهبرشان را بشناسند، و در دام رهبران گمراه و فاسد و مفسد گرفتار نشوند كه نجات از چنگالشان دشوار است.
اعـتقاد شيعه به وجود يك امام معصوم در هر عصر و زمان فلسفه اش همين است آن گونه كه على (عليهالسلام
) فرمود: (اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجة، امـا ظـاهـرا مـشـهـورا و امـا خـائفـا مـغـمـورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته. (آرى به خدا سـوگـنـد صـفـحـه روى زمـين هرگز از رهبرى كه با حجت الهى قيام كند خالى نشود، خواه ظـاهـر و آشـكـار باشد يا (بر اثر نداشتن پيروان كافى ) ترسان و پنهان، تا نشانه هاى الهى و دلائل فرمان او از ميان نرود).
در زمـيـنـه مـعـنـى امـامـت و لزوم آن در جـهـان انـسـانـيـت در جـلد اول ذيل آيه 124 سوره بقره نيز بحث كرده ايم.
4 - كوردلان!
قـرآن تـعـبـيـر جـالبـى از مـشـركـان و بـيـدادگران در آيات فوق دارد، از آنها به عنوان (اعـمـى ) تـوصـيـف مـى كـند كه اشاره به اين حقيقت است كه چهره حق همه جا آشكار است اگـر چـشـم بينائى باشد، چشمى كه آيات خدا را در پهناى اين جهان به بيند، چشمى كه درسهاى عبرت را در صفحات تاريخ، بخواند، چشمى كه سرنوشت جباران و ستمگران را مشاهده كند، خلاصه چشمى باز و حق نگر!
امـا هـنـگامى كه پرده هاى ضخيمى از جهل، غرور، تعصب، لجاجت و شهوت اين چشم بيناى دل آدمـى را از كـار انـداخـت ديـگـر تـوان ديـد نـدارد، و بـا ايـنـكـه جمال حق حجاب و پرده ندارد او از مشاهده آن ناتوان است.
در حـديـثى از امام باقر (عليهالسلام
) مى خوانيم: كه در تفسير آيه فوق فرمود: من لم يـدله خـلق السـمـوات و الارض، و اخـتـلاف الليـل و النـهـار، و دوران الفـلك و الشمس و القـمـر و الايـات العـجـيـبـات عـلى ان وراء ذلك امـر اعـظـم مـنـه، فـهـو فى الاخرة اعمى و اضـل سبيلا (كسى كه آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز و گردش ستارگان و خـورشيد و ماه و نشانه هاى شگفت انگيز او را از حقيقت بزرگترى كه وراى آن نهفته است آگاه نسازد او در آخرت اعمى و گمراه تر است )
و نـيـز در روايات متعددى اين آيه به كسى تفسير شده است كه استطاعت بر حج دارد ولى تا پايان عمر انجام نمى دهد.
بـدون شك اين يكى از مصاديق اين آيه است، نه تمام آن، و شايد ذكر اين مصداق بخاطر آن بـاشـد كـه بـا شـركـت در مـراسم حج و مشاهده آن كنگره عظيم اسلامى و اسرار عبادى و سياسى كه در آن نهفته است چشم انسان بينا مى شود و حقايق بسيارى به او مى آموزد.
در بـعـضـى ديـگـر از روايـات بـدتـريـن نـابـيـنـائى، نـابـيـنـائى دل شمرده شده. شر العمى عمى القلب.
به هر حال همانگونه كه بارها گفته ايم عالم قيامت بازتابى از اين عالم، و اعتقادات و اعـمـال ما در اين عالم است، به همين دليل در آيه 124 تا 126 سوره طه مى خوانيم:(
و من اعـرض عـن ذكـرى فـان له مـعـيـشـة ضـنـكـا و نـحـشـره يـوم القـيـمـة اعـمـى قال رب لم حشرتنى اعمى و قد كنت بصيرا قال كذلك اتتك آياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تـنـسى
)
. (كسى كه از ذكر ما روى گردان شود زندگى سخت و دردناكى خواهد داشت، و روز قيامت نابينا محشور مى شود، عرض مى كند پروردگارا چرا مرا اعمى محشور كردى در حالى كه قبلا بينا بودم ؟! مى فرمايد اين گونه كه آيات ما به سراغ تو آمد و چشم از آن فرو بستى و به فراموشى سپردى، امروز به فراموشى سپرده خواهى شد)!