تفسیر نمونه جلد ۱۳

تفسیر نمونه6%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵ جلد ۱۶ جلد ۱۷ جلد ۱۸ جلد ۱۹ جلد ۲۰ جلد ۲۱ جلد ۲۲
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31134 / دانلود: 3001
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد ۱۳

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

5

6

آيه (۴۲) تا (۴۸) و ترجمه

( اذهب أنت و أخوك بايتى و لا تنيا فى ذكرى ) (۴۲)( اذهبا إلى فرعون إنه طغى ) (۴۳)( فقولا له قولا لينا لعله يتذكر أو يخشى ) (۴۴)( قالا ربنا إننا نخاف أن يفرط علينا أو أن يطغى ) (۴۵)( قال لا تخافا إننى معكما أسمع و أرى ) (۴۶)( فـأ تـيـاه فـقـولا إنـا رسـولا ربـك فـأرسـل مـعـنـا بـنـى إسرئيل و لا تعذبهم قد جئنك باية من ربك و السلم على من اتبع الهدى ) (۴۷)( إنا قد أوحى إلينا أن العذاب على من كذب و تولى ) (۴۸)

ترجمه:

۴۲ - تو و برادرت با آيات من به سوى فرعون برويد، و در ياد من كوتاهى نكنيد.

۴۳ - به سوى فرعون برويد كه طغيان كرده است.

۴۴ - اما به نرمى با او سخن بگوئيد شايد متذكر شود يا از (خدا) بترسد.

۴۵ - (موسى و هارون ) گفتند: پروردگارا! از اين مى ترسيم كه او بر ما پيشى بگيرد يا طغيان كند.

۴۶ - فـرمـود نـترسيد، من با شما هستم.

۴۷ -(همه شما به سراغ او برويد و بگوئيد: ما فرستاده هاى پروردگار توئيم، بنى اسرائيل را با ما بفرست، و آنها را شكنجه و آزار مـكـن، مـا آيت روشنى از سوى پروردگارت براى تو آورده ايم و سلام و درود بر آن كس باد كه از هدايت پيروى مى كند.

۴۸ - (به او بگوئيد) به ما وحى شده كه عذاب بر كسى است كه (آيات الهى ) را تكذيب كند و سرپيچى نمايد.

تفسير:

نخستين برخورد با فرعون جبار

اكـنون كه همه چيز روبراه شده، و تمام وسائل لازم در اختيار موسى قرار گرفته، او و بـرادرش هـارون را هـر دو با هم مخاطب ساخته مى گويد: (تو و برادرت با آيات من كه در اختيارتان گذارده ام برويد)( اذهب انت و اخوك باياتى ) .

آياتى كه هم شامل دو معجزه بزرگ موسى مى شود، و هم ساير نشانه هاى پروردگار و تعليمات و برنامه هائى كه خود نيز بيانگر حقانيت دعوت او است، بخصوص اينكه اين تـعـليـمـات پـر مغز به وسيله مردى كه ظاهرا قسمت عمده عمرش را به چوپانى پرداخته اظهار مى شود.

و بـراى تـقـويـت روحـيه آنها و تاكيد بر تلاش و كوشش هر چه بيشتر، اضافه مى كند (در ذكر و ياد من و اجراى فرمانهايم سستى به خرج ندهيد)( و لا تنيا فى ذكرى ) .

چـرا كـه سـسـتى و ترك قاطعيت تمام زحمات شما را بر باد خواهد داد، محكم بايستيد و از هيچ حادثه اى نهراسيد، و در برابر هيچ قدرتى، سست نشويد.

بـعـد از آن، هـدف اصـلى اين حركت و نقطه اى را كه بايد به سوى آن جهت گيرى شود، مـشـخص مى سازد و مى گويد (به سوى فرعون برويد، چرا كه او طغيان كرده است )( اذهبا الى فرعون انه طغى ) .

عـامـل تمام بدبختيهاى اين سرزمين پهناور او است، و تا او اصلاح نشود هيچ كارى ساخته نيست، چرا كه عامل پيشرفت يا عقب افتادگى، خوشبختى يا بدبختى يـك مـلت، قـبـل از هـر چـيـز، رهـبـران و سردمداران آن ملت است و لذا بايد هدف گيرى شما قبل از همه به سوى آنها باشد.

درسـت اسـت كـه هارون در آن موقع در آن بيابان حاضر نبود، و بطورى كه مفسران گفته انـد خـداونـد او را از ايـن مـاجـرا آگـاه سـاخـت و او بـه اسـتـقـبـال بـرادرش مـوسـى بـراى انـجـام ايـن مـامـوريت به بيرون مصر آمد، ولى به هر حال هيچ مانعى ندارد كه دو نفر مخاطب قرار گيرند و ماموريت براى انجام كارى پيدا كنند، در حـالى كـه تـنـهـا يكى حاضر باشد و در تعبيرات فارسى روزانه نيز از اين نمونه بـسـيـار داريـم، مـثـل اينكه مى گوئيم: (تو و برادرت كه فردا از سفر مى آيد نزد من آئيد).

سـپـس طـرز بـرخـورد مـؤ ثـر با فرعون را در آغاز كار به اين شرح، بيان مى فرمايد براى اينكه بتوانيد در او نفوذ كنيد و اثر بگذاريد (با سخن نرم با او سخن بگوئيد، شـايـد مـتذكر شود يا از خدا بترسد)( فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى ) فرق مـيـان (يـتـذكـر) و (يخشى ) در اينجا اين است كه: اگر با سخن نرم و ملايم با او روبـرو شـويـد و در عـيـن حـال مـطـالب را بـا صـراحـت و قـاطـعـيـت بـيـان كـنـيـد يـك احـتـمـال ايـنـسـت كـه او دلائل مـنـطـقـى شـمـا را از دل بـپـذيـرد و ايـمـان آورد احـتمال ديگر اينكه لااقل از ترس مجازات الهى در دنيا يا آخرت و بر باد رفتن قدرتش، سر تسليم فرود آورد و با شما مخالفت نكند.

البـتـه احـتمال سومى نيز وجود دارد و آن اينكه نه متذكر شود و نه از خدا بترسد، بلكه راه مـخـالفـت و مـبـارزه را پـيـش گـيـرد كـه بـا تـعـبـيـر (لعـل ) (شـايـد) بـه آن اشـاره شده است. و در اين صورت نسبت به او اتمام حجت شده است، و در هيچ حال اجراى اين برنامه بى فايده نيست.

بدون شك خداوند مى دانست سرانجام كار او به كجا خواهد رسيد ولى تعبيرات فوق، درسى است براى موسى و هارون و همه رهبران راه الهى.

اما با اين حال موسى و هارون از اين معنى نگران بودند كه ممكن است اين مرد قلدر و زورمند مـسـتـكـبـر كـه آوازه خـشـونـت و سـرسـخـتـى او هـمـه جـا پـيـچـيـده بـود قـبـل از آنـكـه مـوسـى (عليها‌السلام ) و هارون (عليها‌السلام ) ابلاغ دعوت كنند، پيشدستى كرده، آنها را از بين ببرد، لذا (عرضه داشتند پروردگارا! ما از اين مى ترسيم كه او قبل از آنكه به سخنان ما گوش فرا دهد، فرمان مجازات صادر كند و پيام تو به گوش او و اطـرافيانش نرسد، و يا بعد از شنيدن طغيانگرى آغاز نمايد)( قالا ربنا اننا نخاف ان يفرط علينا او ان يطغى ) .

(يـفـرط) از مـاده (فـرط) (بـر وزن شرط) به معنى پيش افتادن است و به همين جهت بـه كـسـى كـه قـبـل از هـمـه وارد آبـگـاه مـى شـود، (فارط) مى گويند در سخنان على (عليها‌السلام ) كـه در بـرابر قبرهاى مردگان، پشت دروازه كوفه فرمود مى خوانيم: انـتـم لنـا فـرط سـابـق: (شـمـا پـيـشـگـامـان ايـن قـافـله بـوديـد و قـبل از ما به ديار آخرت شتافتيد). به هر حال موسى و برادرش از دو چيز بيم داشتند، نـخـسـت آنـكـه فـرعـون قـبـل از آنـكـه سـخـنـانـشـان را بـشـنـود شـدت عـمـل بـه خـرج دهـد، و يـا بـعد از شنيدن بلافاصله و بدون مطالعه دست به چنين اقدامى بزند و در هر دو حال ماموريت آنها به خطر بيفتد و ناتمام بماند.

امـا خـداونـد بـه آنـها بطور قاطع (فرمود: شما هرگز نترسيد، من خود با شما هستم مى شنوم و مى بينم )( قال لا تخافا اننى معكما اسمع و ارى ) .

بـنـابـرايـن بـا وجـود خـداونـد تـوانـائى كـه هـمـه جـا بـا شـمـا اسـت و بـه هـمـيـن دليل همه چيز، همه سخنها را مى شنود، و همه چيز را مى بيند و حامى و پشتيبان شما است، ترس و وحشت معنائى ندارد.

سـپـس دقـيـقـا چـگـونـگى پياده كردن دعوتشان را در حضور فرعون در پنج جمله كوتاه و قـاطـع و پـرمـحـتـوا بـراى آنـهـا بـيـان مـى فـرمـايـد، كـه يـكـى مـربـوط بـه اصـل مـامـوريـت اسـت و ديـگـرى بـيـان مـحـتـواى مـامـوريـت و سـومـى دليل و سند و چهارمى تشويق پذيرندگان و سرانجام تهديد مخالفان. نخست مى گويد: (شما به سراغ او برويد و به او بگوئيد ما فرستادگان پروردگار توايم( فاتياه فقولا انا رسولا ربك ) .

جـالب ايـنكه بجاى پروردگار ما مى گويد پروردگار تو، تا عواطف فرعون را متوجه ايـن نـكـتـه سـازنـد كـه او پروردگارى دارد و اينها نمايندگان پروردگار اويند، ضمنا بـطور كنايه به او فهمانده باشند كه ادعاى ربوبيت از هيچكس صحيح نيست و مخصوص خدا است.

ديـگـر ايـنـكـه (بـنـى اسـرائيـل را هـمـراه مـا بـفـرسـت و آنـهـا را اذيـت و آزار مـكـن (فـارسـل مـعنا بنى اسرائيل و لا تعذبهم ). درست است كه دعوت موسى تنها براى نجات بـنى اسرائيل از چنگال فرعونيان نبوده، بلكه به گواهى ساير آيات قرآن به منظور نـجـات خـود فرعون و فرعونيان از چنگال شرك و بت پرستى نيز بوده است، ولى اهميت ايـن مـوضـوع و ارتـباط منطقى آن با موسى سبب شده است كه او مخصوصا انگشت روى اين مـسـاله بـگـذارد چـرا كـه اسـتـثـمـار و بـه بـردگـى كـشـيـدن بـنـى اسـرائيـل بـا آن هـمـه شـكـنـجـه و آزار مـطـلبـى نـبـوده اسـت كـه قابل توجيه باشد. سپس اشاره به دليل و مدرك خود كرده مى گويد به او بگوئيد (ما نشانه اى از پـروردگـارت بـراى تـو آورده ايـم )( قد جئناك باية من ربك ) . ما بيهوده سخن نمى گـوئيـم و بـيـدليـل حـرفـى نـمـى زنـيـم، بـنـابـرايـن بـه حـكـم عقل لازم است لااقل در سخنان ما بينديشى و اگر درست بود بپذيرى.

سـپـس بـه عـنوان تشويق مؤ منان اضافه مى كنند (درود بر آنها كه از هدايت پيروى مى كـنـنـد) (و السـلام عـلى مـن اتـبـع الهـدى ). اين جمله ممكن است به معنى ديگرى نيز اشاره بـاشـد و آن اينكه سلامت در اين جهان و جهان ديگر از ناراحتيها و رنجها و عذابهاى دردناك الهـى، و مـشـكـلات زنـدگى فردى و اجتماعى از آن كسانى است كه از هدايت الهى پيروى كنند و اين در حقيقت نتيجه نهائى دعوت موسى است.

سـرانـجـام عـاقـبت شوم سرپيچى از اين دعوت را نيز به او بفهمانيد و بگوئيد (به ما وحـى شـده اسـت كـه عـذاب الهـى دامـان كـسـانـى را كـه تـكـذيب آياتش كرده و از فرمانش سرپيچى نمايند خواهد گرفت!)( انا قد اوحى الينا ان العذاب على من كذب و تولى ) .

مـمـكـن اسـت تـوهـم شـود كه ذكر اين جمله با گفتار ملايمى كه به آن مامور بودند تناسب ندارد، ولى اين اشتباه است، چه مانعى دارد كه يك طبيب دلسوز با لحن ملايم به بيمارش بـگـويد، هر كس از اين دارو استفاده كند نجات مى يابد و هر كس نكند مرگ دامانش را خواهد گرفت.

اين بيان نتيجه برخورد نامناسب به يك واقعيت است و تهديد خاص و برخورد خصوصى و شـدت عـمـل در آن وجود ندارد، و به تعبير ديگر اين واقعيتى است كه بايد بى پرده به فرعون گفته مى شد.

نكته ها:

۱ - قدرت نمائى عجيب خدا

در طـول تـاريـخ بـسـيـار ديـده ايم افرادى قلدر و زورمند به مبارزه در برابر قدرت حق بـرخـاسـتـه انـد، ولى جـالب ايـنكه در هيچ مورد خداوند لشكريان زمين و آسمان را براى كوبيدن آنها بسيج نمى كند، بلكه آنچنان ساده و آسان، آنها را مغلوب مى كند كه هيچكس تـصـور آن را هـم نـمـى كـرد. مـخـصـوصـا بـسـيـار مـى شـود كـه خـود آنـهـا را دنبال وسائل مرگشان مى فرستد و ماموريت اعدامشان را به خودشان مى سپارد!.

در هـمـيـن داسـتان فرعون مى بينيم دشمن اصلى او يعنى موسى را در دامان خود او پرورش مـى دهـد، و در حـوزه حـفـاظـت او وارد مـى سـازد! و جـالبـتـر ايـنـكـه طـبـق نـقل تواريخ، قابله موسى از قبطيان بود، نجارى كه صندوق نجات او را ساخت نيز يك قـبـطـى بـود، گـيـرنـدگـان صندوق از آب ماموران فرعون بودند، و گشاينده صندوق، شـخـص هـمـسـر او بود، به وسيله دستگاه فرعون از مادر موسى (عليها‌السلام ) دعوت به عـنـوان دايـه شـيـر دهـنـده شـد، و تـعـقـيـب مـوسـى بـعـد از مـاجـراى قتل مرد قبطى، از ناحيه فرعونيان، سبب هجرت او به مدين و گذراندن يك دوره آموزش و تربيت كامل در مكتب شعيب پيغمبر گشت.

آرى هـنـگـامـى كه خدا مى خواهد قدرت خود را نشان دهد، اين چنين مى كند تا همه گردنكشان بدانند كوچكتر از آن هستند كه در برابر اراده و مشيتش عرض اندام كنند.

۲ - برخورد ملايم و محبت آميز با دشمنان

براى نفوذ در قلوب مردم (هر چند افراد گمراه و بسيار آلوده باشند) نخستين دستور قرآن بـرخـورد مـلايـم و تـواءم بـا مـهـر و عـواطـف انـسـانـى اسـت، و توسل به خشونت مربوط به مراحل بعد است كه برخوردهاى دوستانه اثر نگذارد.

هـدف آنـسـت كـه مردم جذب شوند، متذكر شوند و راه را پيدا كنند يا از عواقب شوم كار بد خود بترسند( لعله يتذكر او يخشى ) .

هـر مـكـتـبى بايد جاذبه داشته باشد، و بى دليل، افراد را از خود دفع نكند سرگذشت پـيامبران و ائمه دين (عليها‌السلام ) بخوبى نشان مى دهد كه آنها هرگز از اين برنامه در تمام طول عمرشان انحراف پيدا نكردند.

آرى مـمـكـن اسـت، هـيـچ بـرنـامـه محبت آميزى در دل سياه بعضى اثر نگذارد، و راه منحصرا تـوسـل بـه خـشـونـت بـاشـد، آن در جـاى خـود صـحـيـح اسـت، امـا نـه بـه عـنـوان يـك اصـل كلى و براى آغاز كار، برنامه نخستين محبت است و ملايمت، و اين همان درسى است كه آيات فوق به روشنى به ما مى گويد.

جـالب ايـنـكـه در بـعـضـى از روايـات مـى خوانيم: حتى موسى مامور بود، فرعون را با بهترين نامش صدا كند، شايد در دل تاريك او اثر بگذارد.

۳ - آيا وحى به غير پيامبران مى شود؟

بى شك وحى در قرآن مجيد معانى گوناگونى دارد.

گـاهـى بـه مـعـنى صداى آهسته، يا چيزى را آهسته گفتن آمده، (اين معنى اصلى آن در لغت عرب است ).

گـاهـى بـه مـعـنى اشاره رمزى به چيزى مى باشد مانند( فاوحى اليهم ان سبحوا بكرة و عـشـيـا ) : (زكـريـا كـه زبـانـش در آن سـاعـت از كـار افـتـاده بـود بـا اشـاره بـه بـنـى اسرائيل گفت خدا را صبح و عصر تسبيح كنيد) - (مريم - ۱۱).

و گـاه بـه مـعـنـى الهـام غـريـزى اسـت مـانـنـد( اوحـى ربـك الى النـحـل ) : (خـداونـد بـه زنـبـور عـسـل الهـام غـريـزى كـرد) (نـحـل - ۶۸). گـاه به معنى فرمان تكوينى است، فرمانى كه با زبان آفرينش داده مى شود

مانند: يومئذ تحدث اخبارها بان ربك اوحى لها: (در قيامت زمين خبرهاى خود را بازگو مى كـنـد چـرا كـه پـروردگـارت بـه او وحـى كـرده اسـت )(زلزال - ۵).

و گـاه بـه مـعـنـى الهـام مـى آيـد، الهـامى كه به قلب افراد با ايمان مى فرستد هر چند پـيـامـبـر و امـام نباشد، مانند:( اذ اوحينا الى امك ما يوحى ) : (ما به مادر تو اى موسى آنچه بايد وحى كنيم كرديم ) (طه - ۳۸).

امـا يـكـى از مـهـمـتـريـن مـوارد اسـتـعـمـال آن در قـرآن مجيد پيامهاى الهى است كه مخصوص پـيـامـبـران است، مانند( انا اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح و النبيين من بعده ) : (ما به تو وحى فرستاديم همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم ) (نساء - ۱۶۳).

بـنـابـرايـن كـلمـه وحـى، مـفـهـوم وسـيـع و جـامـعـى دارد كـه هـمـه ايـن مـوارد را شامل مى شود و به اين ترتيب تعجب نخواهيم كرد اگر در آيات فوق، كلمه وحى در مورد مادر موسى به كار رفته است.

۴ - پاسخ به يك سؤ ال

مـمـكـن اسـت بـراى بـعـضـى بـا مـطـالعـه آيـات فـوق، ايـن سـؤ ال پـيـدا شـود كـه چرا موسى (عليها‌السلام ) با آن وعده هاى الهى باز هم دچار نگرانى و تـرديد و دلهره مى شود؟ تا آنجا كه خداوند به او صريحا مى گويد، برويد من همه جا با شما هستم، همه سخنان را مى شنوم، و همه چيز را مى بينم، و هيچ جاى نگرانى نيست.

پاسخ اين سؤ ال از ايـنـجا روشن مى شود كه اين ماموريت براستى ماموريت بسيار سنگينى بود، موسى كه ظـاهـرا يـك چوپان است، مى خواهد تنها با برادرش به جنگ مرد قلدر و زورمند و سركشى برود كه بزرگترين قدرتهاى آن زمان در اختيار او بوده است، و تازه ماموريت دارد اولين دعوت را از خود فرعون شـروع كـند، نه اينكه نخست به سراغ ديگران برود و لشگر و يار و ياور فراهم آورد، بلكه بايد نخستين جرقه را بر قلب فرعون بزند، اين براستى ماموريت بسيار پيچيده و فـوق العـاده مشكلى بوده است، بعلاوه ما مى دانيم كه علم و آگاهى مراتبى دارد، بسيار مـى شـود انـسـان چـيـزى را يـقـينا مى داند، اما مايل است به مرحله علم اليقين و اطمينان عينى برسد، همانگونه كه ابراهيم با ايمان قاطعش نسبت به معاد از خدا تقاضا كرد صحنه اى از زنده شدن مردگان را در اين جهان با چشم خود ببيند تا اطمينان خاطر بيشترى پيدا كند.

آيه (۴۹) تا (۵۵) و ترجمه

( قال فمن ربكما يموسى ) (۴۹)( قال ربنا الذى أعطى كل شى ء خلقه ثم هدى ) (۵۰)( قال فما بال القرون الا ولى ) (۵۱)( قال علمها عند ربى فى كتب لا يضل ربى و لا ينسى ) (۵۲)( الذى جـعـل لكـم الا رض مـهـدا و سـلك لكـم فـيـهـا سـبـلا و اءنزل من السماء مأ فأ خرجنا به أزوجا من نبات شتى ) (۵۳)( كلوا و ارعوا أنعمكم إن فى ذلك لايت لا ولى النهى ) (۵۴)( منها خلقنكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة ) (۵۵)

ترجمه:

۴۹ - (فرعون ) گفت پروردگار شما كيست، اى موسى؟!

۵۰ - گفت: پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بود داده، سپس رهبريش كرده است.

۵۱ - گفت: پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد؟

۵۲ - گـفت: آگاهى مربوط به آنها نزد پروردگار من در كتابى ثبت است پروردگار من هرگز گمراه نمى شود و فراموش نمى كند.

۵۳ - همان خداوندى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد، و راههائى در آن ايجاد كرد و از آسـمـان آبـى فـرسـتـاد كه به وسيله آن انواع گوناگون گياهان مختلف را (از خاك تيره ) برآورديم.

۵۴ - هم خودتان بخوريد و هم چهارپايانتان را در آن به چرا بريد كه در اين نشانه هاى روشنى است براى صاحبان عقل.

۵۵ - ما شما را از آن (خاك ) آفريديم و در آن باز ميگردانيم و از آن نيز بار ديگر شما را بيرون مى آوريم.

تفسير:

پروردگار شما كيست؟!

در ايـنـجا قرآن مجيد، همانگونه كه شيوه آنست، مطالبى را كه به كمك بحثهاى آينده مى تـوان از ايـن داسـتـان فـهميد، حذف كرد، مستقيما به سراغ گفتگوهاى موسى و هارون با فرعون مى رود.

در واقع مطلب چنين است:

مـوسـى بـعـد از گـرفـتـن فـرمـان رسـالت و يـك دسـتـور العـمـل كـامل و جامع و همه جانبه در باره چگونگى برخورد با فرعون از آن سرزمين مقدس حـركت مى كند، و با برادرش هارون - به گفته مورخان - در نزديكى مصر همراه مى شود، و هر دو به سراغ فرعون مى آيند، و با مشكلات زيادى مى توانند به درون كاخ افسانه اى فرعون كه افراد كمى به آن راه داشتند، راه پيدا كنند.

هنگامى كه موسى در برابر فرعون قرار گرفت، جمله هاى حساب شده و مؤ ثرى را كه خـداونـد بـه هـنـگـام فـرمـان رسـالت به او آموخته بود بازگو مى كند: ما فرستادگان پروردگار توئيم.

بنى اسرائيل را با ما بفرست و آنها را شكنجه و آزار مكن.

ما دليل و معجزه روشنى با خود از سوى پروردگارت آوره ايم.

سلام بر كسى كه از هدايت پيروى كند.

و اين را نيز بدان كه به ما وحى شده است كه عذاب در انتظار كسانى است كه تكذيب كنند و از فرمان خدا روى بگردانند!

هـنـگـامـى كـه فـرعـون اين سخنان را شنيد نخستين عكس العملش اين بود گفت: (بگوئيد ببينم پروردگار شما كيست اى موسى؟)( قال فمن ربكما يا موسى ) .

عجيب اينكه فرعون مغرور و از خود راضى حتى حاضر نشد بگويد پروردگار من كه شما مدعى هستيد كيست؟ بلكه گفت: پروردگار شما كيست؟

مـوسـى بـلافـاصـله مـعـرفـى بـسـيـار جـامـع و در عـيـن حال كوتاهى از پروردگار كرد: (گفت: پروردگار ما همان كس است كه به هر موجودى آنـچـه لازمـه آفـريـنـش او بـوده اسـت داده، و سـپـس او را در مـراحـل هـسـتـى رهـبـرى و هـدايـت فـرمـوده اسـت )( قـال ربـنـا الذى اعـطـى كل شى ء خلقه ثم هدى ) .

در ايـن سـخـن كوتاه، موسى اشاره به دو اصل اساسى از آفرينش و هستى مى كند كه هر يك دليل مستقل و روشنى براى شناسائى پروردگار است:

نـخـسـت ايـنكه خداوند به هر موجودى آنچه نياز داشته بخشيده است، اين همان مطلبى است كه در باره آن مى توان كتابها نوشت، بلكه كتابها نوشته اند.

اگر ما اندكى در باره گياهان و جاندارانى كه در هر منطقه اى زندگى مـى كـنـنـد، اعم از پرندگان، حيوانات دريائى، حشرات، خزندگان دقت كنيم خواهيم ديد كـه هـر كـدام هـماهنگى كامل با محيط خود دارند و آنچه مورد نيازشان است در اختيارشان مى باشد.

سـاخـتـمـان پـرنـدگـان آنـچـنـان است كه از نظر شكل و وزن و حواس مختلف آنها را براى پرواز آماده مى كند، و ساختمان جانوران اعماق درياها نيز همين گونه است.

و مسلما بحث از آنها در اين مختصر نمى گنجد.

مـساله دوم: مساله هدايت و رهبرى موجودات است كه قرآن آن را با كلمه ثم در درجه بعد از تامين نيازمنديها قرار داده است.

مـمـكـن اسـت كسى يا چيزى وسائل حياتى را در اختيار داشته باشد اما طرز استفاده از آن را نـدانـد، مـهـم آنـسـت كـه بـه طـرز كاربرد آنها آشنا باشد، و اين همان چيزى است كه ما در مـوجـودات مـخـتـلف به خوبى مى بينيم كه چگونه هر كدام از آنها نيروهايشان را دقيقا در مـسـيـر ادامـه حـيـاتـشـان بـه كـار مـى گـيـرنـد، چـگـونـه لانـه مـى سـازنـد، تـوليـد مثل مى كنند، فرزندان خود را پرورش مى دهند، و از دسترس دشمنان مخفى مى شوند، و يا به مبارزه با دشمن برمى خيزند.

انـسـانـهـا نـيـز داراى ايـن هـدايت تكوينى هستند، ولى از آنجا كه انسان موجودى است داراى عـقـل و شـعـور، خداوند هدايت تكوينيش را با هدايت تشريعى او به وسيله پيامبران همراه و همگام كرده است كه اگر از آن مسير منحرف نشود مسلما به مقصد خواهد رسيد.

بـه تـعـبـيـر ديـگـر انـسـان بـه خـاطـر داشـتـن عـقـل و اخـتـيـار، وظـائف و مـسئوليتها و به دنـبـال آن بـرنـامـه هـاى تـكـامـلى دارد كـه حـيـوانـات نـدارنـد و بـه هـمـيـن دليل علاوه بر هدايتهاى تكوينى نياز به هدايت تشريعى نيز دارد.

خـلاصـه اينكه: موسى (عليها‌السلام ) ميخواهد به فرعون بفهماند كه اين عالم هستى نه منحصر به تو است و نه منحصر به سرزمين مصر است، نه مخصوص امروز است

و نـه گذشته، اين عالم پهناور گذشته و آينده اى دارد كه نه من در آن بوده ام و نه تو و دو مـسـاله اسـاسـى در ايـن عـالم چشمگير است، تامين نيازمنديها و سپس به كار گرفتن نـيـروهـا و امـكـانـات در مـسـيـر پـيـشرفت موجودات، اينها به خوبى مى تواند تو را به پـروردگـار مـا آشـنـا سـازد و هـر چـه بـيـشـتـر در ايـن زمـيـنـه بـيـنـديـشـى دلائل بيشترى از عظمت و قدرت او خواهى يافت.

فـرعـون بـا شـنـيـدن ايـن جـواب جـامـع و جـالب، سـؤ ال ديـگـرى مـطـرح كرد، (گفت: اگر چنين است، پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد؟)( قال فما بال القرون الاولى ) .

در ايـنـكـه مـنـظـور فـرعون از اين جمله چه بوده است؟ مفسران نظرات گوناگونى اظهار داشته اند:

۱ - بـعـضـى گـفـتـه انـد: چـون مـوسـى در آخـريـن جـمـله خـود، مـخـالفـان تـوحـيـد را مشمول عذاب الهى دانست، فرعون سؤ ال كرد پس چرا آن همه اقوام مشركى كه در گذشته بوده اند به چنان عذابى مبتلا نشده اند؟!

۲ - بـعـضـى گـفـتـه انـد، چـون مـوسـى، خـداوند عالم را رب و معبود همگان معرفى كرد، فرعون سؤ ال كرد پس چرا نياكان ما و اين همه اقوام گذشته، مشرك بودند اين نشان مى دهد كه شرك و بت پرستى كار نادرستى نيست!

۳ - بـعـضى ديگر گفته اند: چون مفهوم سخن موسى اين بود كه سرانجام همه به نتيجه اعـمـال خـود مـى رسـنـد و آنـهـا كـه از فرمان الهى سرپيچى كرده اند مجازات خواهند شد، فـرعـون پـرسـيـد پـس تكليف اينها كه فانى شدند و ديگر بازگشتى به اين زندگى ندارند چه خواهد شد؟

بـه هـر حـال مـوسى در جواب گفت: تمام مشخصات اقوام گذشته، نزد پروردگار من در كتابى ثبت است، هيچگاه پروردگار من براى حفظ آنها گمراه نـمـى شـود و نـه فـرامـوش مـى كـنـد( قـال عـلمـهـا عـنـد ربـى فـى كـتـاب لا يضل ربى و لا ينسى ) .

بـنابراين حساب و كتاب آنها محفوظ است، و سرانجام به پاداش و كيفر اعمالشان خواهند رسـيـد، نـگـهـدارنـده ايـن حـسـاب، خـدائى اسـت كـه نـه اشـتـبـاه در كار او وجود دارد و نه فـرامـوشـى، و بـا تـوجـه بـه آنـچـه مـوسـى (عليها‌السلام ) در اصـل تـوحيد و معرفى خدا بيان كرد كاملا روشن است كه نگهداشتن اين حساب براى آنكس كه به هر موجودى، دقيقا نيازمنديهايش را داده و سپس آن را هدايت مى كند كار مشكلى نخواهد بود.

در تـفـاوت مـفـهـوم جـمله (لا يضل ) با جمله (لا ينسى ) مفسران بيانات گوناگونى دارنـد، ولى ظـاهـر ايـن اسـت كـه (لا يـضـل )، اشـاره بـه نـفـى هـر گـونـه اشـتـبـاه از پـروردگار است، و (لا ينسى ) اشاره به نفى نسيان، يعنى نه در آغاز كار در حساب افـراد اشـتـبـاه مـى كـنـد، و نـه در نگهدارى حسابشان گرفتار نسيان مى گردد و به اين تـرتـيـب مـوسـى ضـمـنـا احـاطـه عـلمـى پروردگار را به همه چيز خاطر نشان مى كند تا فـرعـون مـتـوجـه ايـن واقـعـيـت بـشـود كـه سـر سـوزنـى از اعمال او از ديدگاه علم خدا مكتوم و بى پاداش و كيفر نخواهد بود.

در حقيقت اين احاطه علمى خداوند نتيجه سخنى است كه موسى (عليها‌السلام ) قبلا گفت و آن ايـنـكـه: خـداونـدى كـه بـه هـر مـوجـودى نـيـازمـنـديـش را داده و او را هـدايـت مـى كـنـد، از حال همه كس و همه چيز آگاه است.

و از آنجا كه بخشى از سخن موسى (عليها‌السلام ) پيرامون مساله توحيد و شناسائى خدا بود قرآن در اينجا فصل ديگرى در همين زمينه بيان مى دارد: (همان خداوندى كه زمين را براى شما مهد آسايش قرار داد، و راهـهـائى در آن ايـجـاد كـرد، و از آسـمـان، آبـى فـرسـتـاد)( الذى جـعـل لكـم الارض مـهـدا و سـلك لكـم فـيـهـا سـبـلا و انزل من السماء ماء ) .

(مـا بـه وسـيـله ايـن آب، انـواع گوناگون از گياهان مختلف را از خاك تيره برآورديم( فاخرجنا به ازواجا من نبات شتى ) .

در مجموع اين آيه به چهار بخش از نعمتهاى بزرگ خدا اشاره شده است:

۱ - زمـيـن كـه مهد آرامش و آسايش انسان است و به بركت قانون جاذبه و همچنين قشر عظيم هـوائى كـه اطـراف آن را گرفته انسان مى تواند به راحتى و امن و امان روى آن زندگى كند.

۲ - راهـهـا و جـادهـهـائى كـه خـداونـد در زمـيـن بـه وجود آورده است كه تمام مناطق آن را به يـكـديـگـر پـيـونـد مـى دهـد، هـمـانـگـونـه كـه غـالبـا ديـده ايـم در مـيـان سـلسـله جبال سر به آسمان كشيده، غالبا درهها و راههائى وجود دارد، كه انسان مى تواند از آنها عبور كرده، به مقصد خود برسد.

۳ - آبـى كـه مـايـه حـيـات اسـت و سـرچـشـمـه هـمـه بـركـات از آسـمـان نازل كرده.

۴ - گـيـاهـان و نـبـاتـات گوناگون و مختلفى كه به وسيله اين آب از زمين مى رويد كه قـسـمـتى از آنها مواد غذائى انسان را تشكيل مى دهند و بخشى مواد داروئى قسمتى را انسان بـراى سـاخـتـن لبـاس مـورد اسـتـفـاده قـرار مـى دهـد و قـسـمـت ديـگـرى را بـراى وسـائل زنـدگـى (هـمـچـون درهـا و حتى خانه هائى كه از چوب ساخته مى شود و كشتيها و بسيارى از وسائل نقليه ديگر).

بـلكـه مـى تـوان گـفـت: اين چهار نعمت بزرگ به همان ترتيب كه در آيه فوق آمده است اولويـتـهـاى زنـدگـى انـسـان را تـشـكـيـل مـى دهـد، قـبـل از هـمـه چـيـز، محل سكونت و آرامش لازم است، و به دنبال آن راه هاى ارتباطى، سپس آب، و فرآورده هاى كشاورزى.

سـرانـجـام اشـاره بـه پـنـجمين و آخرين نعمت از اين سلسله نعمتهاى الهى كرده مى گويد: (از اين فرآورده هاى گياهى، هم خودتان بخوريد و هم چهار پايان خود را در آن به چرا ببريد)( كلوا و ارعوا انعامكم ) .

اشـاره بـه ايـنـكـه: فـرآورده هـاى حـيـوانى شما كه بخش مهمى از مواد غذائى و لباس و پوشاك و ساير وسائل زندگى شما را تشكيل مى دهد نيز از بركت همان زمين و همان آبى است كه از آسمان نازل مى شود.

و در پايان در حالى كه به همه اين نعمتها اشاره كرده مى فرمايد: (در اين امور، نشانه هاى روشنى است براى صاحبان عقل و انديشه )( ان فى ذلك لايات لاولى النهى ) .

قابل تـوجـه ايـنـكـه (نـهـى ) جـمـع (نـهـيـه ) (بـر وزن كـپـيـه ) در اصـل از مـاده (نـهـى ) (نـقـطـه مـقـابـل امـر) گـرفـتـه شـده و بـه مـعـنـى عـقل و دانشى است كه انسان را از زشتيها نهى مى كند، اشاره به اينكه: هر گونه فكر و انـديـشـه بـراى پـى بـردن بـه اهـمـيـت ايـن آيـات كـافـى نـيـسـت، بـلكـه عقل و انديشه هاى مسئول مى تواند به اين واقعيت پى ببرد.

و به تناسب اينكه در بيان توحيدى اين آيات، از آفرينش زمين و نعمتهاى آن استفاده شده مـعـاد را نيز با اشاره به همين زمين در آخرين آيه مورد بحث بيان كرده، مى فرمايد: (از آن شـمـا را آفريديم و در آن باز مى گردانيم، و از آن نيز شما را بار ديگر بيرون مى آوريم )( منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى ) .

چه تعبير گويا و فشردهاى از گذشته و امروز و آينده انسانها، همه از خاك به وجود آمده ايم، همه به خاك باز مى گرديم و همه بار ديگر از خاك برانگيخته مى شويم.

بـازگـشـت همه ما به خاك و يا مبعوث شدن از خاك، كاملا روشن است اما اينكه چگونه آغاز هـمـه مـا از خـاك اسـت، دو تـفسير وجود دارد، نخست اينكه همه ما از آدم هستيم و آدم از خاك، و ديگر اينكه: حتى خود ما نيز از خاك گرفته شده ايم، زيرا تمام مواد غذائى كه بدن ما و پدران و مادران ما را تشكيل داده از همين خاك گرفته شده است.

ضمنا اين تعبير، اخطارى است به همه گردنكشان و فرعون صفتان كه فراموش نكنند از كجا آمده اند، و به كجا خواهند رفت، اين همه غرور و نخوت و گردنكشى و طغيان، براى موجودى كه ديروز خاك بوده و فردا نيز خاك مى شود چرا؟

نكته ها:

۱ - كلمه (مهد) و (مهاد) هر دو به معنى مكانى است كه آماده براى نشستن و خوابيدن و اسـتـراحـت اسـت و در اصـل كـلمـه (مـهـد) بـه مـحلى گفته مى شود كه كودك را در آن مى خوابانند (گاهواره يا مانند آن ).

گـوئى انـسـان كـودكى است كه به گاهواره زمين سپرده شده است، و در اين گاهواره همه وسائل زندگى و تغذيه او فراهم است.

۲ - كلمه (ازواجا) كه از ماده زوج گرفته شده است، هم مى تواند اشاره به اصناف و انـواع گـياهان باشد، و هم اشاره سربسته اى به مساله زوجيت (نر و ماده بودن ) در عالم گياهان كه به خواست خدا ذيل آيات مناسب تر از آن سخن خواهيم گفت.

۳ - در تـفـسـيـر (اولوا النـهـى ) در حـديـثـى كـه در اصـول كـافـى از پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـقـل شـده اسـت چـنـيـن مـى خـوانـيـم: ان خـيـاركـم اولوا النـهـى، قيل يا رسول الله

و مـن اولوا النـهى؟ قال هم اولوا الاخلاق الحسنة و الاحلام الرزينة وصلة الارحام و البررة بـالامهات و الاباء، و المتعاهدين للفقراء و الجيران و اليتامى و يطعمون الطعام و يفشون السـلام فـى العـالم، و يـصـلون و النـاس نـيـام غـافـلون: (بـهترين شما اولوا النهى (صـاحـبان انديشه هاى مسئول ) است، از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پرسيدند اولوا النهى كيانند؟ فرمود: آنها كه داراى اخلاق حسنه و عقلهاى پر وزن هستند، داراى صله رحـم و نـيكى به مادران و پدران كمك كننده به فقيران و همسايگان نيازمند و يتيمان، آنها كه گرسنگان را سير مى كنند، صلح در جهان مى گسترانند، همانها كه نماز مى خوانند در حالى كه مردم خوابند).

و در حـديـث ديـگـرى از امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عليها‌السلام ) چـنـيـن نـقـل شـده كـه شـخـصـى از آن بـزرگـوار از مـعـنـى دو سـجـده در هـر ركـعـت از نـمـاز سؤ ال كـرد، امـام فـرمـود: مـعـنـى سـجـده نـخـستين هنگامى كه سر به زمين مى گذارى آنست كه پروردگارا من در آغاز از اين خاك بودم، و هنگامى كه سر برمى دارى مفهومش اين است كه مـرا از ايـن خـاك بيرون فرستادى، و مفهوم سجده دوم اين است كه مرا به اين خاك باز مى گردانى، و هنگامى كه سر از سجده دوم برمى دارى مفهومش اين است كه تو بار ديگر مرا از خاك، مبعوث خواهى كرد.

آيه (64) و (65) و ترجمه

( و ما نتنزل إلا بأمر ربك له ما بين أيدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك و ما كان ربك نسيا ) (64)( رب السـمـوت و الا رض و مـا بـيـنـهـمـا فـاعـبـده و اصـطـبـر لعـبـدتـه هل تعلم له سميا ) (65)

ترجمه:

64 - ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى شويم آنچه پيش روى ما و پشت سر ما و ما بين اين دو ميباشد همه از آن او است و پروردگارت هرگز فراموش كار نبوده (و نيست ).

65 - هـمان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد، او را پرستش كن، و در راه عبادتش شكيبا باش، آيا مثل و مانندى براى او پيدا ميكنى؟!

شان نزول:

جـمـعى از مفسران در شان نزول آيات فوق چنين آورده اند كه چند روزى، وحى قطع شد، و جـبـرئيـل پـيـك وحـى الهـى بـه سـراغ پـيـامـبـر نـيـامد، هنگامى كه اين مدت سپرى گشت و جبرئيل بر پيامبر نازل شد، به او فرمود: چرا دير كردى؟ من

بـسيار مشتاق تو بودم، جبرئيل گفت، من به تو مشتاقترم! ولى من بندهاى مامورم هنگامى كه مامور شوم مى آيم و هنگامى كه دستور نداشته باشم خوددارى مى كنم.

تفسير:

بندگانيم جان و دل بر كف

گـرچـه بـراى اين آيات شان نزول خاصى است كه در بالا ذكر شد، ولى اين مانع از آن نخواهد بود كه پيوند و ارتباطى منطقى با آيات گذشته داشته باشد، چرا كه تاكيدى اسـت بـر ايـنكه هر چه جبرئيل در آيات پيشين آورده همه بيكم و كاست از ناحيه خدا است، و چيزى از خود او نيست، نخستين آيه از زبان پيك وحى مى گويد:

(مـا جـز بـه فـرمـان پـروردگـار تـو نـازل نـمـى شـويـم (و مـا نتنزل الا بامر ربك ).

همه چيز از او است و ما بندگانيم جان و دل بر كف آنچه پيش روى ما و آنچه پشت سر ما، و آنچه در ميان اين دو است همه از آن او است( له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك ) .

خـلاصـه آيـنده و گذشته و حال و اينجا و آنجا و همه جا و دنيا و آخرت و برزخ همه متعلق به ذات پاك پروردگار است.

و اين را نيز بدان كه (پروردگارت فراموشكار نبوده و نيست )( و ما كان ربك نسيا ) .

بـعـضـى از مـفـسـران براى جمله (له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك ) تفسيرهاى متعددى كه احيانا بالغ بر يازده تفسير مى شود ذكر كرده اند، ولى آنچه در بالا آورديم از همه مناسبتر به نظر ميرسد.

سـپـس اضـافـه مـى كـند: اينها همه به فرمان پروردگار تو است پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد)( رب السماوات و الارض و ما بينهما ) .

حال كه چنين است و همه خطوط به او منتهى مى شود، تنها او را پرستش كن( فاعبده ) .

عـبـادتى تواءم با توحيد و اخلاص و از آنجا كه در اين راه - راه بندگى و اطاعت و عبادت خالصانه خدا - مشكلات و سختيها فراوان است، اضافه مى كند: و در راه عبادت او صابر و شكيبا باش( و اصطبر لعبادته ) .

و در آخـريـن جـمـله مـى گـويـد: آيـا مـثـل و مـانـنـدى بـراى خـداونـد پـيـدا مـيـكـنـى؟( هل تعلم له سميا ) .

ايـن جـمـله در حـقـيـقـت دليـلى اسـت بـر آنـچـه در جـمـله قبل آمده، يعنى مگر براى ذات پاكش شريك و مانندى هست كه دست به سوى او دراز كنى و او را پرستش نمائى؟!

كلمه (سمى ) گرچه به معنى همنام است، ولى روشن است كه منظور در اينجا تنها نام نـيـست بلكه محتواى نام است، يعنى آيا كسى غير از خدا، خالق رازق، محيى، مميت، عالم و قادر به همه چيز و بر همه چيز پيدا خواهى كرد؟

آيه (66) تا (70) و ترجمه

( و يقول الانسن أذا ما مت لسوف أخرج حيا ) (66)( أ و لا يذكر الانسن إنا خلقنه من قبل و لم يك شيا ) (67)( فـو ربـك لنـحـشـرنـهـم و الشـيـطـيـن ثـم لنـحـضـرنـهـم حول جهنم جثيا ) (68)( ثم لننزعن من كل شيعة أيهم أشد على الرحمن عتيا ) (69)( ثم لنحن أعلم بالذين هم أولى بها صليا ) (70)

ترجمه:

66 - انسان مى گويد: آيا پس از مردن در آينده زنده (از قبر) بيرون خواهم آمد.

67 - آيـا انـسـان بـه خـاطر نمى آورد كه ما او را پيش از اين آفريديم در حالى كه چيزى نبود.

68 - سوگند به پروردگارت كه همه آنها را همراه با شياطين محشور ميكنيم، بعد همه را گرداگرد جهنم در حالى كه به زانو در آمده اند حاضر ميسازيم!

69 - سـپـس از هر گروه و جمعيتى كسانى را كه از همه در برابر خداوند رحمان سركشتر بوده اند جدا ميكنيم.

70 - بـعد از آن ما به خوبى از كسانى كه براى سوختن در آتش اولويت دارند آگاهيم (و آنها را پيش از ديگران مجازات خواهيم كرد).

شان نزول:

آيات نخست - طبق گفته جمعى از مفسران در مورد (ابى بن خلف ) يا (وليـد بن مغيره ) نازل شده كه قطعه استخوان پوسيدهاى را در دست گرفته بودند و آنـرا بـا دسـت خـود نـرم مـيـكـردنـد و در بـرابـر بـاد ميپاشيدند، تا هر ذرهاى از آن به گوشهاى پراكنده گردد، و ميگفتند، محمد را بنگريد كه گمان مى كند خداوند ما را بعد از مردن و پوسيده شدن استخوانهايمان مثل اين استخوان، بار ديگر زنده مى كند، چنين چيزى ابـدا مـمـكـن نـيـسـت!. ايـن آيـات نازل شد و پاسخ دندانشكنى به آنها گفت، پاسخى كه براى همه انسانها در همه قرون و اعصار، مفيد و آموزنده است.

تفسير:

توصيفى از دوزخيان

در آيـات گـذشـتـه بحثهاى قابل ملاحظهاى در باره رستاخيز و بهشت و دوزخ به ميان آمد، آيات مورد بحث نيز در همين زمينه سخن مى گويد.

در آيـه نخست گفتار منكران معاد را چنين بازگو مى كند انسان مى گويد: آيا هنگامى كه من مردم، در آينده زنده ميشوم و سر از قبر برميدارم؟!

( و يقول الانسان اذا ما مت لسوف اخرج حيا ) .

البـتـه ايـن اسـتـفـهـام يـك استفهام انكارى است، يعنى چنين چيزى امكان ندارد اما تعبير به (انـسـان ) (مـخـصوصا با الف و لام جنس ) با اينكه مناسب بود به جاى آن (كافر) گفته شود، شايد از اين روست كه اين سؤ ال در طبع هر انسانى در ابتدا كم و بيش نهفته است كه با شنيدن مساله (زندگى بعد از مرگ ) فورا علامت استفهامى در ذهن او ترسيم مى شود.

بلافاصله با همان لحن و تعبير به آن پاسخ مى گويد كه: آيا انسان اين واقعيت را به ياد نمى آورد كه ما او را پيش از اين آفريديم، و او ابدا چيزى نبود؟!

( اولا يذكر الانسان انا خلقناه من قبل و لم يك شيئا ) .

تعبير به (الانسان ) در اينجا نيز ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه انسان با آن اسـتـعـداد و هـوش خـداداد نـبـايـد در بـرابـر چنين سؤ الى خاموش بنشيند، بايد خودش با يادآورى خلقت نخستين به آن پاسخ گويد و گرنه حقيقت انسانيت خود را به كار نگرفته است.

ايـن آيـات مـانـند بسيارى از آيات مربوط به معاد تكيه روى معاد جسمانى دارد، و الا اگر بـنـا بـود تـنـها روح باقى بماند و بازگشت جسم به زندگى مطرح نباشد، نه آن سؤ ال جا داشت و نه اين پاسخ.

بـه هـر حـال ايـن مـنطق را كه قرآن براى اثبات معاد در اينجا به كار گرفته در مواردى ديـگـر از قـرآن نـيـز آمـده است، از جمله در اواخر سوره (يس ) كه با همين تعبير انسان مـطـرح شده است او لم ير الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصيم مبين و ضرب لنا مثلا و نـسـى خـلقـه قـال مـن يـحـيـى العـظـام و هـى رمـيـم قـل يـحـيـيـهـا الذى انـشـاهـا اول مـرة و هـو بـكـل خـلق عـليم: آيا انسان نمى انديشد كه ما او را از نطفه آفريدهايم، و سـپـس ايـن نـطـفـه نـاچـيـز بـه انـسـانـى سـخـنـگـو كـه از خـود دفـاع مـى كـنـد تـغـيـيـر شكل يافت اما با اين حال اين انسان مثلى براى ما زد و آفرينش خود را بكلى فراموش كرد و گفت چه كسى است كه استخوانهاى پوسيده را بار ديگر زنده كند؟ بگو همان خدائى كه او را نخستين بار آفريده، زنده خواهد كرد، و او به همه مخلوقات خود دانا است (سوره يس - 77 - 79).

بـعـضـى از مـفـسـران در ايـنـجـا سـؤ الى مـطـرح كـرده انـد كـه اگـر ايـن دليل درست است كه هر كس كارى را انجام داد قدرت دارد مانند آن را نيز انجام بدهد پس چـرا مـا كـارهـائى را انـجـام مـيدهيم و گاه نمى توانيم عين همان را تكرار كنيم؟ مثلا گاهى قـطـعـه شـعـرى بـسـيار عالى ميسرائيم و يا خط بسيار زيبائى مينويسيم، اما بعدا هر چه تلاش ميكنيم مثل آن را نمى توانيم انجام دهيم.

پـاسـخـى را كـه مـا بـراى ايـن سـؤ ال انـتـخـاب كـردهـايـم ايـن اسـت كه درست است كه ما اعمال خود را از روى اراده و اختيار انجام ميدهيم، ولى گاهى يك سلسله امور غير اختيارى در بـعـضـى از ويـژگـيـهـاى افـعـال مـا اثـر مـيـگـذارد، لرزش نـامـحـسـوس دسـت مـا گـاه در شكل دقيق حروف مؤ ثر است، و از اين گذشته قدرت و استعداد ما هميشه يكسان نيست، گاه عـواملى پيش مى آيد كه تمام نيروى درونى ما را بسيج مى كند، و ما ميتوانيم به اصطلاح شـاهـكـارى بـيـافـريـنـيم، ولى گاه عوامل محركه ضعيف است و تمام نيروى ما بسيج نمى شـود، بـه هـمـيـن دليـل كـار مـرتـبـه دوم بـه خـوبـى مـرتـبـه اول انجام نمى گيرد.

ولى خـداونـدى كـه قـدرتـش بـيـانـتـهـا اسـت، ايـن گـونـه مـسـائل بـراى او مـطـرح نيست، هر كارى را انجام دهد عين آن را بيكم و كاست ميتواند تكرار كند.

در آيه بعد با لحن بسيار قاطع، منكران معاد و گنهكاران بيايمان را تهديد مى كند و مى گويد: قسم به پروردگارت كه ما همه آنها را با شياطينى كه آنان را وسوسه ميكردند و يا معبودشان بودند، همه را محشور ميكنيم( فو ربك لنحشرنهم و الشياطين ) .

(سپس همه آنها را گرداگرد جهنم در حالى كه به زانو درآمده اند حاضر ميكنيم )

( ثم لنحضرنهم حول جهنم جثيا ) .

اين آيه نشان مى دهد كه دادگاه افراد بيايمان و گنهكار در نزديكى جهنم است!.

تعبير (جثيا) (با توجه به اينكه (جثى ) جمع (جاثى ) به معنى كسى اسـت بـر سـر زانـو نـشـسـتـه ) شـايـد اشاره به ضعف و ناتوانى و ذلت و زبونى آنها بـاشد، گوئى قدرت ندارند بر سر پا بايستند، البته اين كلمه معانى ديگرى هم دارد از جـمله اينكه بعضى جثى را به معنى (گروه گروه ) تفسير كرده اند، و بعضى به مـعـنـى انـبـوه و مـتـراكـم بـر روى هـم، هـمـانـنـد خـاكـهـا و سـنـگـهـا، ولى تـفـسـيـر اول مناسبتر و مشهورتر است.

و از آنـجـا كـه اولويـتـهـا در آن دادگـاه عـدل مـنـظـور مـى شـود در آيـه بـعد مى گويد: ما اول بـه سراغ سركشترين و ياغيترين افراد ميرويم، ما از هر گروه و جمعيتى افرادى را كـه از هـمـه در بـرابـر خـداونـد رحـمـان سـركـشـتـر بـودنـد جـدا مـيـكـنـيـم( ثم لننزعن من كل شيعة ايهم اشد على الرحمن عتيا ) .

هـمـان بـى شـرمـانى كه حتى مواهب خداى (رحمان ) را به دست فراموشى سپردند و در بـرابر ولى نعمت خود به گستاخى و طغيان و ياغيگرى برخاستند، آرى اينها از همه به آتش دوزخ سزاوارترند!

باز روى اين معنى تاكيد كرده مى گويد: (ما به خوبى از كسانى كه براى سوختن در آتش اولويت دارند آگاهيم )( ثم لنحن اعلم بالذين هم اولى بها صليا ) .

دقيقا آنها را انتخاب مى كنيم و در اين انتخاب هيچگونه اشتباهى رخ نخواهد داد. (صلى ) مـصـدر اسـت كه هم به معنى روشن كردن آتش، و هم چيزى را كه با آتش مى سوزانند آمده است.

آيه (71) و (72) و ترجمه

( و إن منكم إلا واردها كان على ربك حتما مقضيا ) (71)( ثم ننجى الذين اتقوا و نذر الظلمين فيها جثيا ) (72)

ترجمه:

71 - و هـمـه شـمـا (بـدون اسـتـثـنـا) وارد جهنم ميشويد، اين امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان!!

72 - سـپـس آنـهـا را كه تقوا پيشه كردند از آن رهائى ميبخشيم، و ظالمان را در حالى كه (از ضعف و ذلت ) به زانو در آمده اند در آن رها ميكنيم.

تفسير:

همه وارد جهنم ميشوند؟!

آيات فوق نيز ادامه بحث در ويژگيهاى رستاخيز و پاداش و كيفر است. نخست به مطلبى كـه شـايـد شـنـيـدنش براى غالب مردم شگفتانگيز باشد اشاره كرده مى گويد: همه شما بدون استثنا وارد جهنم ميشويد( و ان منكم الا واردها ) .

(ايـن امـرى اسـت حـتـمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان )( كان على ربك حتما مقضيا ) .

(سـپـس آنـهـا را كـه تـقـوى پـيشه كردند از آن نجات ميدهيم، و ظالمان و ستمگران را در حالى كه از ضعف و ذلت به زانو در آمده اند در آن رها ميكنيم )

( ثم ننجى الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا ) .

در تـفـسـيـر ايـن دو آيه در ميان مفسران گفتگوى دامنهدارى است، بر اساس اينكه منظور از (ورود) در جمله (ان منكم الا واردها) چيست؟

بـعـضـى از مـفـسـران مـعتقدند كه (ورود) در اينجا به معنى نزديك شدن و اشراف پيدا كـردن اسـت، يـعـنـى همه مردم، خوبان و بدان، بدون استثنا براى حسابرسى يا براى مـشـاهـده سـرنوشت نهائى بدكاران، به كنار جهنم مى آيند، سپس خداوند پرهيزگاران را رهائى ميبخشد و ستمگران را در آن رها مى كند.

آنـهـا بـراى ايـن تـفـسـيـر بـه آيـه 23 سـوره قـصـص اسـتـدلال مـيـكنند( و لما ورد ماء مدين... ) هنگامى كه موسى كنار آب مدين رسيد... كه در اينجا نيز ورود به همان معنى است.

تـفـسـيـر دومـى كـه اكثر مفسران آن را انتخاب كرده اند اين است كه ورود در اينجا به معنى دخـول اسـت و به اين ترتيب همه انسانها بدون استثناء، نيك و بد، وارد جهنم ميشوند، منتها دوزخ بـر نـيـكـان سـرد و سـالم خواهد بود همانگونه كه آتش نمرود بر ابراهيم (يا نار كـونـى بردا و سلاما على ابراهيم ) چرا كه آتش با آنها سنخيت ندارد گوئى از آنان دور مـى شـود و فـرار مـى كـند، و هر جا آنها قرار ميگيرند خاموش مى گردد، ولى دوزخيان كه تـنـاسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالى كه به آتش برسد فورا شعلهور ميشوند.

قـطـع نـظـر از اينكه فلسفه اين كار چيست كه بعدا به خواست خدا شرح خواهيم داد بدون شـك ظـاهـر آيـه فـوق بـا تـفـسـيـر دوم هـمـاهـنـگ اسـت، زيـرا مـعـنـى اصـلى ورود، دخـول اسـت و غـيـر آن نـياز به قرينه دارد، علاوه بر اين جمله( ثم ننجى الذين اتقوا ) (سـپس پرهيزگاران را نجات ميدهيم ) همچون جمله نذر الظالمين فيها (ستمگران را در آن وا ميگذاريم ) همه شاهد براى اين معنى است.

بعلاوه روايات متعددى در تفسير آيه رسيده است كه اين معنى را كاملا تقويت مى كند:

از جـمـله از (جـابـر بـن عـبـد الله انـصـارى ) چـنـيـن نقل شده كه شخصى از او درباره ايـن آيه پرسيد، جابر با هر دو انگشت به دو گوشش اشاره كرد و گفت: مطلبى با اين دو گـوش خـود از پـيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شنيدم كه اگر دروغ بگويم هر دو كر باد! ميفرمود: الورود الدخول، لا يبقى بر و لا فاجر لا يدخلها فيكون على المؤ منين بـردا و سـلامـا كـمـا كـانـت عـلى ابـراهـيـم حـتـى ان للنـار - او قـال لجهنم - ضجيجا من بردها، ثم ننجى الله الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا: ورود در ايـنـجـا بـه مـعـنـى دخـول اسـت هـيـچ نـيـكـوكـار و بـدكـارى نـيـسـت مـگـر ايـنـكـه داخـل جـهـنـم مـى شـود، آتـش در برابر مؤ منان سرد و سالم خواهد بود، همانگونه كه بر ابـراهيم بود، تا آنجا كه آتش - يا جهنم - (ترديد از جابر است ) از شدت سردى فرياد ميكشد، سپس خداوند پرهيزگاران را رهائى ميبخشد و ظالمان را در آن ذليلانه رها مى كند.

در حـديـث ديـگـرى از پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مـيـخـوانـيـم: تقول النار للمؤ من يوم القيامه جز، يا مؤ من! فقد اطفا نورك لهبى: (آتش به فرد با ايمان روز قيامت مى گويد زودتر از من بگذر كه نورت، شعله مرا خاموش كرد)!

اين معنى از بعضى ديگر از روايات نيز استفاده مى شود.

تـعبير پر معنائى كه درباره پل صراط در روايات آمده كه آن بر روى جهنم كشيده شده، از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است نيز شاهد و گواه ديگرى بر اين تفسير است.

اما اينكه بعضى ميگويند: آيه 101 سوره انبياء( اولئك عنها مبعدون ) : آنها (مؤ منان ) از آتش دور خـواهـنـد بـود دليـل بـر تـفـسـيـر اول اسـت صـحيح به نظر نمى رسد، زيرا اين آيه مربوط به جايگاه دائمى و قرارگاه هميشگى مؤ منان است، حتى در آيه بعد از آن ميخوانيم لا يسمعون حسيسها: (مؤ منان حتى صداى شعله هاى آتش را نمى شنوند.)

(اگـر ورود در آيـه مـورد بـحـث بـه مـعـنى نزديك شدن باشد نه با كلمه (مبعدون ) سازگار است و نه با جمله( لا يسمعون حسيسها ) .

پاسخ به يك سؤ ال

تـنـهـا سـؤ الى كـه در ايـنـجـا بـاقـى مـيـمـانـد ايـن است كه فلسفه اين كار از نظر حكمت پروردگار چيست؟ بعلاوه آيا مؤ منان از اين كار آزار و عذابى نمى بينند؟

پاسخ اين سؤ ال كه از هر دو جنبه در روايات اسلامى وارد شده است، با كمى دقت روشن مى شود:

در حـقـيقت مشاهده دوزخ و عذابهاى آن، مقدمهاى خواهد بود كه مؤ منان از نعمتهاى خداداد بهشت حـداكـثـر لذت را بـبرند، چرا كه قدر عافيت را كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد (و بالاضداد تعرف الاشياء) در اينجا مؤ منان گرفتار مصيبت نمى شوند، بلكه تنها صحنه مصيبت را مشاهده ميكنند و همانگونه كه در روايات فوق خوانديم آتش بر آنها سرد و سالم مى شود و نور آنها شعله آتش را تحت الشعاع قرار مى دهد.

بـعـلاوه آنـهـا چـنـان سريع و قاطع از آتش ميگذرند كه كمترين اثرى در آنها نمى تواند داشـتـه بـاشـد، هـمـانـگـونـه كـه در حـديـثـى از پـيـامـبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده است كه فرمود: يرد الناس النار ثم يصدرون باعمالهم فاولهم كلمع البرق، ثـم كـمـر الريـح، ثـم كـحـضـر الفـرس، ثـم كـالراكـب، ثـم كـشـد الرجـل، ثـم كـمـشـيـه: مردم همگى وارد آتش (دوزخ ) ميشوند سپس بر حسب اعمالشان از آن بـيـرون مـى آيـند، بعضى همچون برق، سپس كمتر از آن همچون گذشتن تندباد، بعضى هـمچون دويدن شديد اسب، بعضى همچون سوار معمولى، بعضى همچون پيادهاى كه تند مى رود، و بعضى همچون كسى كه معمولى راه مى رود).

و از اين گذشته دوزخيان نيز از مشاهده اين صحنه كه بهشتيان با چنان سرعتى ميگذرند و آنـهـا مـيـمـانـنـد، مـجـازات بـيـشـتـرى مـى بـيـنـنـد، و بـه ايـن تـرتـيـب پـاسـخ هـر دو سؤ ال روشن مى شود.

آيه (73) تا (76) و ترجمه

( و إذا تتلى عليهم أيتنا بينت قال الذين كفروا للذين أمنوا أى الفريقين خير مقاما و أحسن نديا ) (73)( و كم أهلكنا قبلهم من قرن هم أحسن أثثا و رءيا ) (74)( قـل مـن كـان فـى الضـللة فـليمدد له الرحمن مدا حتى إذا رأوا ما يوعدون إما العذاب و إما الساعة فسيعلمون من هو شر مكانا و أضعف جندا ) (75)( و يزيد الله الذين اهتدوا هدى و البقيت الصلحت خير عند ربك ثوابا و خير مردا ) (76)

ترجمه:

73 - و هـنـگـامـى كـه آيـات روشـن ما بر آنها خوانده مى شود كافران به مؤ منان ميگويند كـدامـيك از دو گروه (ما و شما) جايگاهش ‍ بهتر و جلسات انس و مشورتش زيباتر و بخشش او بيشتر است؟!

74 - اقـوام بـسـيـارى را پـيـش از آنـهـا نـابـود كـرديـم كـه هـم مال و ثروتشان از اينها بهتر بود و هم ظاهرشان آراسته تر!

75 - بـگـو كسى كه در گمراهى است خداوند به او مهلت مى دهد تا زمانى كه وعده الهى را بـا چـشـم خـود بـبينند: يا عذاب اين دنيا يا عذاب آخرت. آنروز است كه خواهند دانست چه كسى مكانش بدتر و چه كسى لشكرش ناتوان تر است؟!

76 - امـا كـسـانـى كـه در راه هـدايـت گـام نـهـادنـد خـداوند بر هدايتشان ميافزايد، آثار و اعـمـال صـالحى كه (از انسان ) باقى ميماند در پيشگاه پروردگار تو ثوابش بيشتر و عاقبتش ارزشمندتر است.

تفسير:

بـه دنـبـال بـحـثـى كـه در آيـات قـبـل، پيرامون ظالمان بيايمان شد، در آيات مورد بحث گوشهاى از منطق و سرنوشت آنها را شرح مى دهد.

مـى دانـيـم نـخـسـتـيـن گـروهى كه به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ايمان آوردنـد مـسـتـضـعـفـان پـاكـدلى بـودنـد كـه دسـتـشـان از مـال و منال دنيا تهى بود، همان گروه محروم و مظلومى كه آئينهاى الهى براى نجات آنان از چـنـگـال ظـالمـان و سـتـمـگـران آمـده، مـردان و زنـان بـلنـد هـمـت و بـا ايـمـانـى هـمچون بلال، سلمان، عمار، خباب، سميه و امثال آنها.

از آنـجـا كـه معيار ارزش در جامعه جاهلى آن زمان - همچون هر جامعه جاهلى ديگر - همان زر و زيـور و پـول و مـقـام و هـيـات ظـاهـر بـود، ثـروتـمـندان ستمكار همچون نضر بن حارث و امـثـال وى بـر گـروه مـؤ منان فقير، فخرفروشى كرده، ميگفتند: نشانه شخصيت ما با ما است، و نشانه عدم شخصيت شما همان فقر و محروميتتان است!.

اين خود دليل بر حقانيت ما و عدم حقانيت شما است!.

چنانكه قرآن در نخستين آيه مورد بحث مى گويد: هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده شـود كافران مغرور و ستمگر، به كسانى كه ايمان آورده اند ميگويند كداميك از دو گروه مـا و شـمـا جـايـگـاهـش بـهـتـر، جـلسـات انـس و مـشـورتـش زيـبـاتـر، و بـذل و بـخـشـش او بـيـشـتـر اسـت؟( و اذا تـتـلى عـليـهـم آيـاتـنـا بـيـنـات قال الذين كفروا للذين آمنوا اى الفريقين خير مقاما و احسن نديا ) .

مـخـصـوصـا در روايـات اسـلامـى مـيـخـوانـيـم كه اين گروه اشرافى و مترف، زيباترين لبـاسـهـايـشـان را مـيـپـوشـيـدنـد و زيـنـت مـيـكـردنـد، جـلو يـاران رسـول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) راه ميرفتند و نگاه تحقير و تمسخرآميز به آنها ميكردند، آرى اين است راه و رسم اين طبقه در هر عصر و زمان.

(نـدى ) در اصـل از (نـدى ) بـه مـعـنى رطوبت گرفته شده است، و سپس به معنى افراد فصيح و سخنگو آمده.

چـرا كـه يـكـى از شـرائط قدرت بر تكلم داشتن آب دهان به قدر كافى است و از آن پس (ندا) به معنى مجالست و سخن گفتن، و حتى مجلسى را كه جمعى در آن براى انس جمع مـيـشـوند يا به مشورت مى نشينند (نادى ) گفته مى شود، و (دار الندوه ) كه محلى بود در مكه و سران در آنجا جمع ميشدند و مشورت ميكردند از همين معنى گرفته شده است.

ضمنا از سخاوت و بذل و بـخـشـش گـاه بـه (نـدى ) تـعـبير مى كنند و آيه فوق ممكن است اشاره به همه اينها بـاشـد، يـعـنـى مـجـلس ‍ انـس مـا از شـمـا زيـبـاتـر و پـول و ثـروت و زرق و بـرق و لباسمان جالبتر، و سخنان و اشعار فصيح و بليغمان بهتر و رساتر است!.

ولى قـرآن بـا بـيانى كاملا مستدل و در عين حال قاطع و كوبنده، به آنها چنين پاسخ مى گويد: اينها گويا فراموش كرده اند تاريخ گذشته بشر را: (اقوام بيشمارى پيش از آنها بود كه مال و ثروت و وسائل زندگانيشان از اينها بهتر بود و هم منظره و ظاهرشان آراستهتر، اما ما اين گروه ستمكار را نابود كرديم و از ميان برداشتيم )

( و كم اهلكنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثا و رئيا ) .

آيا پول و ثروت آنها و مجالس پر زرق و برق و لباسهاى فاخر و چهره هاى زيبايشان تـوانـسـت جـلو عـذاب الهـى را بـگـيـرد؟ اگـر ايـنـهـا دليـل بـر شـخـصيت و مقامشان در پيشگاه خدا بود چرا به چنان سرنوشت شومى گرفتار شدند.

زرق و بـرق دنـيـا آنـچـنـان نـاپـايدار است كه با نسيم مختصرى نه تنها دفترش به هم ميخورد بلكه گاهى طومارش درهم پيچيده مى شود.

( قرن ) - همانگونه كه در گذشته (جلد پنج صفحه 156) گفته ايم معمولا به معنى يـك زمـان طـولانـى است، ولى چون از ماده اقتران به معنى نزديكى گرفته شده است به قوم و جمعيتى كه در يك زمان جمعند نيز گفته مى شود.

سپس هشدار ديگرى به آنها مى دهد كه به آنها بگو گمان نكنيد اى ستمگران بيايمان اين مـال و ثـروت شـمـا مـايـه رحـمـت اسـت، بـلكـه چـه بـسـا، ايـن دليل عذاب الهى باشد: (كسى كه در گمراهى است و اصرار بر ادامه اين راه دارد خداوند بـه او مـهـلت مـى دهـد، و ايـن زنـدگـى مـرفـه هـمـچـنـان ادامـه مـيـيـابـد)( قل من كان فى الضلالة فليمدد له الرحمن مدا ) .

(تـا زمـانى كه وعده هاى الهى را با چشم خود ببينند يا عذاب اين دنيا يا عذاب آخرت )( حتى اذا رأوا ما يوعدون اما العذاب و اما الساعة ) .

(آن روز اسـت كـه خـواهـنـد دانـسـت، چـه كـسـى مكان و مجلسش بدتر و چه كسى لشكرش ناتوانتر است )( فسيعلمون من هو شر مكانا و اضعف جندا ) .

در حقيقت اينگونه افراد منحرف كه ديگر قابل هدايت نيستند (توجه داشته باشيد كه قرآن( مـن كـان فـى الضـلالة ) مـى گـويد كه اشاره به استمرار در گمراهى است ) براى اينكه دردناكترين مجازات الهى را ببينند گاهى خداوند آنها را در نعمتها غوطهور ميسازد كه هـم مايه غرور و غفلتشان مى شود، و هم عذاب الهى، سلب نعمتها را دردناكتر مى كند، اين هـمـان چـيـزى اسـت كه در بعضى از آيات قرآن به عنوان مجازات (استدراج ) ذكر شده است.

جـمـله (فـليمدد له الرحمن مدا) گرچه به صورت امر است، ولى در معنى خبر ميباشد و مفهوم آن اين است كه خداوند به آنها مهلت و ادامه نعمت مى دهد.

بعضى از مفسران نيز آن را به همان معنى امر كه در اينجا به مفهوم نفرين يـا بـه مـعـنـى لزوم چـنـيـن رفـتـارى بـر خـدا تـفـسـيـر كـرده انـد، ولى تـفـسـيـر اول نزديكتر به نظر مى رسد.

كـلمـه (عـذاب ) در آيـه فـوق بـه قـريـنـه ايـنـكـه در مـقـابـل (السـاعـة ) قـرار گـرفـتـه اشـاره بـه مـجـازاتـهـاى الهـى در عالم دنيا است، مـجـازاتـهـائى هـمـچـون طـوفـان نـوح و زلزله و سـنـگـهـاى آسـمـانـى كـه بـر قوم لوط نازل شد، يا مجازاتهائى كه به وسيله مؤ منان و رزمندگان جبهه حق، بر سر آنان فرود مى آيد، چنانكه (در سوره توبه آيه 14) ميخوانيم:( قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم ) : با آنان پيكار كنيد كه خداوند آنها را با دست شما مجازات مى كند).

و (السـاعـة ) در ايـنـجا يا به معنى پايان دنيا است، يا عذاب الهى در قيامت (معنى دوم مناسبتر به نظر مى رسد).

اين عاقبت و سرنوشت ستمگران و فريفته گان زرق و برق و لذات دنيا است (اما كسانى كه در راه هدايت گام نهادند خداوند بر هدايتشان مى افزايد)

( و يريد الله الذين اهتدوا هدى ) .

بـديـهـى اسـت هدايت درجاتى دارد هنگامى كه درجات نخستين آن بوسيله انسان پيموده شود خداوند دست او را ميگيرد و بدرجات عاليتر ميبرد، و همچون درخت بارورى كه هر روز مرحله تـازهـاى از رشـد و تـكـامـل را مـيـپـيـمـايـد ايـن هـدايـت يـافـتـگـان نـيـز در پـرتو ايمان و اعـمـال صـالحـشـان هر روز به مراحل بالاترى گام مينهند. در پايان آيه به آنها كه بر زيـورهاى زودگذرشان در دنيا تكيه كرده، و آنرا وسيله تفاخر بر ديگران قرار داده اند پاسخ مى دهد كه آثار و اعمال صالحى كه از انسان باقى ميماند در پيشگاه پروردگار تـو ثـوابـش بـيـشـتـر و عـاقـبتش ارزشمندتر است( و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير مردا ) .


9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32