تفسیر نمونه جلد ۱۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 29498
دانلود: 2682


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29498 / دانلود: 2682
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 13

نویسنده:
فارسی

آيه (56) تا (64) و ترجمه

( و لقد أرينه أيتنا كلها فكذب و أبى ) (56)( قال أجئتنا لتخرجنا من أرضنا بسحرك ياموسى ) (57)( فلنأ تينك بسحر مثله فاجعل بيننا و بينك موعدا لا نخلفه نحن و لا اءنت مكانا سوى ) (58)( قـال موعدكم يوم الزينة و اءن يحشر الناس ضحى ) (59)( فتولى فرعون فجمع كيده ثم أتى ) (60)( قال لهم موسى ويلكم لا تفتروا على الله كذبا فيسحتكم بعذاب و قد خاب من افترى ) (61)( فتنزعوا أمرهم بينهم و أسروا النجوى ) (62)( قـالوا إن هـذن لسـحـرن يـريـدان أن يـخـرجاكم من أرضكم بسحرهما و يذهبا بطريقتكم المثلى ) (63)( فأجمعوا كيدكم ثم ائتوا صفا و قد اءفلح اليوم من استعلى ) (64)

ترجمه:

56 - ما همه آيات خود را به او نشان داديم اما او تكذيب كرد و سر باز زد!

57 - گفت: اى موسى! آيا آمده اى كه ما را از سرزمينمان با اين سحرت بيرون كنى؟!

58 - ما هم قطعا سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد، هم اكنون (تاريخش را تعيين كن و) مـيـعـادى مـيـان ما و خودت قرار ده كه نه ما و نه تو از آن تخلف نكنيم، آنهم در مكانى كه نسبت به همه يكسان باشد!.

59 - گـفـت مـيعاد ما و شما روز زينت (روز عيد) است، مشروط بر اينكه همه مردم هنگامى كه روز بالا مى آيد جمع شوند.

60 - فـرعون آن مجلس را ترك گفت، و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد، و سپس همه را (در روز موعود) آورد.

61 - مـوسـى بـه آنـهـا گـفت: واى بر شما دروغ بر خدا نبنديد كه شما را با عذاب خود نابود مى سازد، و نوميدى و (شكست ) از آن كسى است كه دروغ (بر خدا) ببندد.

62 - آنـهـا در مـيـان خود در ادامه راهشان به نزاع برخاستند و مخفيانه و درگوشى با هم سخن گفتند.

63 - گـفـتـنـد: اين دو مسلما ساحرند، مى خواهند شما را با سحرشان از سرزمينتان بيرون كنند، و آئين عالى شما را از بين ببرند!

64 - اكنون كه چنين است تمام نيرو و نقشه خود را جمع كنيد و در يك صف (به ميدان مبارزه ) بيائيد، و رستگارى امروز از آن كسى است كه برترى خودش را اثبات كند!

تفسير:

فرعون خود را براى مبارزه نهايى آماده مى كند

در ايـن بـخـش از آيـات، مـرحله ديگرى از درگيرى موسى (عليها‌السلام ) و فرعون منعكس شـده اسـت، قـرآن مـجيد، اين قسمت را با اين جمله شروع مى كند: (ما همه آيات خود را به فرعون نشان داديم، اما هيچيك از آنها در دل تيره او اثر

نـگـذاشـت، همه را تكذيب كرد و از پذيرش آنها امتناع ورزيد)( و لقد اريناه آياتنا كلها فكذب و ابى ) .

مـسـلمـا مـنـظـور از آيـات، در ايـنـجـا تـمـام مـعـجـزاتـى كـه در طـول عـمر موسى و زندگيش در مصر به وسيله او ظاهر شد، نيست، بلكه اين مربوط به معجزاتى است كه در آغاز دعوت به فرعون ارائه داد، (معجزه عصا) و (يد بيضا) و (محتواى دعوت جامع آسمانيش ) كه خود دليل زنده اى بر حقانيتش بود.

و لذا بعد از اين ماجرا به مساله مبارزه ساحران با موسى (عليها‌السلام ) و اعجازهاى تازه او برخورد مى كنيم.

اكنون ببينيم فرعون طغيانگر، مستكبر و لجوج در برابر موسى و معجزات او چه گفت، و او را چگونه - طبق معمول همه زمامداران زورگو - متهم ساخت؟ (گفت اى موسى! آيا آمده اى كـه مـا را از سـرزمـيـن و وطـنـمـان بـا سـحـرت بـيـرون كـنـى؟!)( قال ا جئتنا لتخرجنا من ارضنا بسحرك يا موسى ) :

اشـاره بـه ايـنكه: ما مى دانيم مساله نبوت و دعوت به توحيد، و ارائه اين معجزات همگى توطئه براى غلبه بر حكومت و بيرون كردن ما و قبطيان از سرزمين آباء و اجدادمان است، مـنـظـور تـو، نـه دعـوت بـه تـوحـيـد اسـت و نـه نـجـات بـنـى اسرائيل، منظور حكومت است و سيطره بر اين سرزمين و بيرون راندن مخالفان!.

ايـن تـهـمـت درسـت هـمـان حـربـه اى اسـت كـه هـمـه زورگـويـان و اسـتـعـمـارگـران در طـول تاريخ داشته اند كه هر گاه خود را در خطر مى ديدند، براى تحريك مردم به نفع خـود، مـسـاله خـطـرى كـه مـمـلكـت را تهديد مى كرد، پيش مى كشيدند مملكت يعنى حكومت اين زورگويان و موجوديتش يعنى موجوديت آنها!

بـعـضـى از مـفـسـران مـعـتـقـدنـد كـه اصـلا آوردن بـنـى اسرائيل به مصر و نگهدارى آنـهـا در ايـن سـرزمـيـن، تـنـهـا بـراى اسـتـفـاده از نـيـروى كـار آنـهـا در شـكـل بـردگـان نـبـود بلكه در عين حال مى خواستند، آنها كه قومى نيرومند بودند قدرت پـيـدا نـكـنـنـد مبادا تبديل به كانون خطرى شوند، دستور كشتن پسران آنها نيز تنها به خـاطـر تـرس از تـولد موسى نبود، بلكه براى جلوگيرى از قدرت و قوت آنها بود، و ايـن كـارى اسـت كـه هـمـه قـلدران انـجـام مـى دهـنـد، بـنـابـرايـن بـيـرون رفـتـن بـنـى اسـرائيـل طـبق خواسته موسى - يعنى قدرت يافتن اين ملت، و در اين صورت تاج و تخت فراعنه به خطر مى افتاد.

نـكـتـه ديـگـر ايـنـكـه در همين عبارت كوتاه، فرعون، موسى را متهم به سحر كرد، همان اتـهـامـى كه به همه پيامبران در برابر معجزات روشنشان زدند. همانگونه كه در سوره (ذاريـات ) آيـه 52 و 53 مـى خـوانـيـم( كـذلك مـا اتـى الذيـن مـن قـبـلهـم مـن رسـول الا قـالوا سـاحـر اءو مـجـنـون اتـواصـوا بـه بـل هـم قـوم طـاغـون ) : (هـيـچ پـيـامـبرى، قبل از اينها نيامد جز اينكه گفتند ساحر است يا ديـوانـه؟ آيـا ايـن (تـهـمـت و افـتـرا) را به يكديگر توصيه مى كردند (كه همگى در آن همصدا بودند) بلكه آنها قومى طغيانگرند).

ايـن مـوضـوع نـيـز قـابـل تـذكـر است كه دامن زدن به احساسات (ميهن دوستى ) در اين گـونـه مـواقع كاملا حساب شده بوده است، زيرا غالب مردم، سرزمين و وطنشان را همانند جـانـشـان دوست دارند، لذا در پاره اى از آيات قرآن اين دو در رديف هم قرار گرفته اند( و لو انا كتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم او اخرجوا من دياركم ما فعلوه الا قليلا منهم ) : (اگر ما بـر آنـهـا فـرض كـرده بوديم خود را به كشتن دهيد و يا از وطن و خانه خود بيرون رويد تنها عده كمى از آنها عمل مى كردند).

فرعون سپس اضافه كرد گمان نكن ما قادر نيستيم همانند اين سحرهاى تـو را بـيـاوريم، (يقينا بدان به همين زودى سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد) (فلناتينك بسحر مثله ).

و براى اينكه قاطعيت بيشترى نشان دهد گفت: (هم اكنون تاريخش را معين كن، بايد ميان ما و تو وعده اى باشد كه نه ما از آن تخلف كنيم و نه تو از آن، آنهم در مكانى كه نسبت به همگان يكسان باشد( فاجعل بيننا و بينك موعدا لا تخلفه نحن و لا انت مكانا سوى ) .

در تـفـسـيـر (مـكانا سوى ) بعضى گفته اند: منظور آن بوده كه فاصله آن از ما و تو يـكـسـان بـاشـد، و بـعضى گفته اند فاصله اش نسبت به مردم شهر يكسان باشد، يعنى محلى درست در مركز شهر، و بعضى گفته اند منظور يك سرزمين مسطح است كه همگان بر آن اشـراف داشته، و عالى و دانى در آن يكسان باشد، و مى توان همه اين معانى را در آن جمع دانست.

تـوجـه به اين نكته نيز لازم است كه زمامداران زورگو براى اينكه حريف خود را از ميدان بدر كنند، و به اطرافيان خود كه گاهى تحت تاثير واقع شده اند (و در داستان موسى و مـعـجـزاتـش حـتـمـا تـحـت تـاثـيـر واقـع شده بودند) قدرت و قوت و روحيه بدهند، ظاهرا برخورد قاطع با اينگونه مسائل مى كنند و سر و صداى زياد به راه مى اندازند!.

ولى مـوسـى بـى آنـكـه خـونـسـردى خـود را از دسـت بـدهـد و از جنجال فرعون هراسى به دل راه دهد با صراحت و قاطعيت (گفت: من هم آماده ام، هم اكنون روز و سـاعـت آن را تـعـيين كنم، ميعاد ما و شما روز زينت (روز عيد) است، مشروط بر اينكه مـردم هـمـگـى بـه هـنـگـامـى كـه روز بـالا مـى آيـد در محل جمع شوند)( قال موعدكم يوم الزينة و ان يحشر الناس ضحى ) .

تـعـبـيـر بـه (يـوم الزيـنـة ) (روز زيـنـت ) مـسلما اشاره به يك روز عيد بوده كه نمى تـوانـيـم دقـيـقـا آن را تـعـيـيـن كـنـيـم، ولى مهم آنست كه مردم در آن روز كسب و كار خود را تعطيل مى كردند، و طبعا آماده شركت در چنين برنامه اى بودند.

بـه هـر حـال فـرعـون بـعـد از مشاهده معجزات شگفت آور موسى و مشاهده تاثير روانى اين معجزات در اطرافيانش تصميم گرفت با كمك ساحران به مبارزه با او برخيزد، لذا قرار لازم را بـا مـوسى گذارد، (آن مجلس را ترك گفت و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد و سپس همه را در روز موعود آورد( فتولى فرعون فجمع كيده ثم اتى ) .

در اين جمله كوتاه سرگذشتهاى مفصلى كه در سوره اعراف و شعراء به طور مبسوط آمده، خـلاصـه شـده اسـت، زيـرا فـرعـون پس از ترك آن مجلس و جدا شدن از موسى و هارون، جـلسـات مـخـتـلفـى بـا مـشـاوران مـخـصـوص و اطـرافـيـان مـسـتـكـبـرش تـشـكـيـل داد، سـپـس ‍ از سـراسـر مـصـر، سـاحـران را دعـوت به پايتخت نمود و آنها را با وسـائل تـشـويـق فـراوان بـه ايـن مبارزه سرنوشت ساز دعوت كرد، و مطالب ديگرى كه ايـنـجا جاى بحث آن نيست، اما قرآن، همه اينها را در اين سه جمله جمع كرده است (فرعون، موسى را ترك گفت، تمام مكر خود را جمع كرد، و سپس آمد).

سرانجام روز موعود فرا رسيد، موسى (عليها‌السلام ) در برابر انبوه جمعيت قرار گرفت، جمعيتى كه گروهى از آن ساحران بودند و تعداد آنها به گفته بعضى از مفسران 72 نفر و به گفته بعضى ديگر به چهارصد نفر هم ميرسيد و بعضى ديگر نيز اعداد بزرگترى گفته اند.

و گـروهـى از آنـهـا، فـرعـون و اطـرافيان او را تشكيل مى دادند و بالاخره گروه سوم كه اكـثريت از آن تشكيل يافته بود، توده هاى تماشاچى مردم بودند. موسى در اينجا رو به ساحران و يا فرعونيان و ساحران كرد و (به آنان چنين گفت واى بر شما، دروغ بر خدا نـبـنـديـد كـه شـمـا را بـا مـجـازات خـود، نـابـود و ريـشـه كـن خـواهـد سـاخـت )( قال لهم موسى ويلكم لا تفتروا على الله كذبا فيسحتكم بعذاب ) .

(و شـكـسـت و نـومـيـدى و خـسـران از آن آنـهاست كه بر خدا دروغ مى بندند و به او نسبت باطل مى دهند)( و قد خاب من افترى ) .

واضح است كه منظور موسى از افتراى بر خدا، آنست كه كسى يا چيزى را شريك او قرار داده، مـعـجـزات فرستاده خدا را به سحر نسبت دهند و فرعون را معبود و اله خود بپندارند، مـسـلمـا كـسـى كـه چنين دروغهائى به خدا ببندد و با تمام قوا براى خاموش كردن نور حق بكوشد، خداوند چنين كسانى را بدون مجازات نخواهد گذارد. اين سخن قاطع موسى كه هيچ شـبـاهتى به سخن ساحران نداشت، بلكه آهنگش آهنگ دعوت همه پيامبران راستين بود، و از دل پـاك مـوسى برخاسته بود، بر بعضى از دلها اثر گذاشت، و در ميان جمعيت اختلاف افـتـاد، بـعـضـى طـرفـدار شـدت عـمـل بـودنـد، و بـعـضـى بـه شـك و ترديد افتادند و احتمال مى دادند موسى پيامبر بزرگ خدا باشد و تهديدهاى او مؤ ثر گردد، به خصوص كـه لبـاس ساده او و برادرش هارون، همان لباس ساده چوپانى بود، و چهره مصمم آنها كـه عـليـرغـم تـنـهـا بـودن، ضـعـف و فـتـورى در آن مـشـاهـده نـمـى گـشـت، دليل ديگرى بر اصالت

گفتار و برنامه هاى آنها محسوب مى شد، لذا قرآن مى گويد: (آنها در ميان خود در باره كـارهـايـشـان بـه نزاع برخاستند، و مخفيانه و درگوشى با هم سخن گفتند)( فتنازعوا امرهم بينهم و اسروا النجوى ) .

مـمـكـن اسـت ايـن پـنـهـان گـوئى و نـجـوى در بـرابـر مـوسـى بـوده بـاشـد، ايـن احـتـمـال نـيـز دارد كـه در بـرابـر فـرعـون بـاشـد، و احـتـمـال ديـگـر ايـنـكـه: گـردانندگان اين صحنه در خفاى از توده مردم به چنين نجوى و تنازعى برخاستند.

ولى بـه هـر حـال طـرفـداران ادامـه مـبـارزه و شـدت عـمل، پيروز شدند و رشته سخن را بدست گرفتند و از طرق مختلف، به تحريك مبارزه كنندگان با موسى پرداختند.

نخست: (گفتند اين دو مسلما ساحرند)!( قالوا ان هذان لساحران )

بـنـابـرايـن وحـشـتـى از مـبـارزه بـا آنـهـا نـبايد به خود راه داد، چرا كه شما بزرگان و سردمداران سحر در اين كشور پهناوريد، و توان و نيروى شما از آنها بيشتر است!.

ديگر اينكه (آنها مى خواهند شما را از سرزمينتان با سحرشان بيرون كنند) سرزمينى كه همچون جان شما عزيز است و به آن تعلق داريد آن هم به شما تعلق دارد( يريدان ان يخرجاكم من ارضكم بسحرهما ) .

بـعـلاوه ايـنها تنها به بيرون كردن شما از وطنتان قانع نيستند، اينها مى خواهند مقدسات شما را هم بازيچه قرار دهند (و آئين عالى و مذهب حق شما را از ميان ببرند!)( و يذهبا بطريقتكم المثلى ) .

اكـنون كه چنين است به هيچوجه به خود ترديد راه ندهيد، و (تمام نيرو و نقشه و مهارت و توانتان را جمع كنيد و به كار گيريد)( فاجمعوا كيدكم ) .

(سپس همگى متحد در صف واحدى به ميدان مبارزه، گام نهيد)( ثم ائتوا صفا ) .

چرا كه وحدت و اتحاد رمز پيروزى شما در اين مبارزه سرنوشت ساز است.

و بـالاخـره (فـلاح و رستگارى، امروز، از آن كسى است كه بتواند برترى خود را بر حريفش اثبات نمايد)( و قد افلح اليوم من استعلى ) .

آيه (65) تا (69) و ترجمه

( قالوا يموسى إما أن تلقى و إما أن نكون أول من ألقى ) (65)( قـال بل ألقوا فإذا حبالهم و عصيهم يخيل إليه من سحرهم أنها تسعى ) (66)( فأ وجس فى نفسه خيفة موسى ) (67)( قلنا لا تخف إنك أنت الا على ) (68)( و ألق ما فى يمينك تلقف ما صنعوا إنما صنعوا كيد سحر و لا يفلح الساحر حيث أتى ) (69)

ترجمه:

65 - (سـاحـران ) گـفـتـنـد اى مـوسـى آيـا تـو اول (عـصـاى خـود را) مـى افـكـنـى يـا مـا اول بيفكنيم؟!

66 - گفت: شما اول بيفكنيد، در اين هنگام طنابها و عصاهايشان بخاطر سحر آنها چنان به نظر مى رسيد كه حركت مى كنند!

67 - در اين هنگام موسى ترس خفيفى در دل احساس كرد.

68 - گفتيم: نترس تو مسلما (پيروز و) برترى!

69 - و چيزى را كه در دست راست دارى بيفكن، تمام آنچه را آنها ساخته اند مى بلعد، چرا كه آن تنها مكر ساحر است، و ساحر هر كجا برود رستگار نخواهد شد.

تفسير:

موسى (عليها‌السلام ) نيز به ميدان مى آيد

سـاحران ظاهرا متحد شدند و عزم را جزم كردند كه با موسى به مبارزه برخيزند، هنگامى كـه گـام بـه مـيـدان نـهـادنـد (گـفـتـنـد اى مـوسـى اول تـو وسـائل سـحرت را مى افكنى يا ما نخستين باشيم؟!)( قالوا يا موسى اما ان تلقى و اما ان نكون اول من القى ) .

بـعـضـى از مـفـسـران گـفـته اند كه اين پيشنهاد ساحران دائر به پيشگام شدن موسى يا خـودشـان يـكـنـوع احترام از جانب آنها نسبت به موسى بود، و شايد همين امر بود كه زمينه توفيق ايمان آوردن آنها را بعد از اين ماجرا فراهم آورد.

ولى ايـن مـوضوع بسيار بعيد به نظر ميرسد، چرا كه آنها با تمام قدرت مى كوشيدند كـه مـوسـى و مـعـجزه او را درهم بشكنند، بنابراين تعبير فوق شايد براى اين بوده كه اعـتـماد به نفس خود را در برابر توده ه اى مردم اظهار نمايند. ولى موسى بى آنكه عجله اى نشان بدهد، چرا كه به پيروزى نهائى خود كاملا اطمينان داشت و حتى قطع نظر از آن در ايـن گـونـه مبارزه ها معمولا برنده كسى است كه پيشقدم نمى شود، لذا به آنها گفت: شما اول بيفكنيد! (قال بل القوا).

بـدون شك اين دعوت موسى (عليها‌السلام ) از آنها به مبارزه در واقع مقدمه اى بود براى آشكار شدن حق، و از نظر موسى (عليها‌السلام ) نه تنها امر قبيحى نبود، بلكه مقدمه واجب محسوب مى شد.

ساحران نيز پذيرفتند و آنچه عصا و طناب براى سحر كردن با خود آورده بودند يكباره به ميان ميدان افكندند، و اگر روايتى را كه مى گويد: آنها هـزاران نـفر بودند بپذيريم مفهومش اين مى شود كه در يك لحظه هزاران عصا و طناب كه مواد مخصوصى در درون آنها ذخيره شده بود، به وسط ميدان انداختند.

(نـاگـهـان طـنابها و عصاهايشان به خاطر سحر آنها، چنان به نظر مى رسيد كه دارند حركت مى كنند)!( فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى ) .

آرى بـه صـورت مـارهـائى كـوچـك و بـزرگ، رنـگـارنـگ در اشكال مختلف به جنب و جوش درآمدند، آيات ديگر قرآن در اين زمينه مى خوانيم كه (آنها چشم مردم را سحر كردند و آنها را در وحشت فرو بردند و سحر عظيمى به وجود آوردند)( سحروا اعين الناس و استرهبوهم و جأوا بسحر عظيم ) (اعراف - 116).

و بـه تـعـبـيـر آيـه 44 سـوره شـعـراء، (سـاحـران صـدا زدنـد كـه به عزت فرعون ما پيروزيم )( و قالوا بعزة فرعون انا لنحن الغالبون ) .

بـسـيـارى از مـفـسـران نـوشـتـه اند كه آنها موادى همچون (جيوه ) در درون اين طنابها و عـصـاهـا قـرار داده بـودنـد كه با تابش آفتاب، و گرم شدن اين ماده فوق العاده فرار، حـركـات مـخـتـلف و سـريـعـى بـه آنـهـا دست داد، اين حركات مسلما راه رفتن نبود، ولى با تـلقـينهائى كه ساحران به مردم كرده بودند، و صحنه خاصى كه در آنجا به وجود آمده بـود، ايـن چـنـيـن در چـشـم مـردم مـجـسـم مـى شـد كـه ايـن مـوجـودات جـان گـرفـتـه انـد و مـشغول حركتند! (تعبير سحروا اعين الناس يعنى چشم مردم را سحر كردند، نيز اشاره به هـمـيـن معنى است و همچنين تعبير (يخيل اليه ) يعنى در نظر موسى چنين منعكس شد - نيز ممكن است اشاره به همين معنى باشد).

به هر حال صحنه بسيار عجيبى بود، ساحران كه هم تعدادشان زياد بود و هـم آگـاهـيـشـان در ايـن فن، و طرز استفاده از خواص مرموز فيزيكى و شيميائى اجسام و مـانـنـد آن را بـه خوبى مى دانستند، توانستند آنچنان در افكار حاضران نفوذ كنند كه اين بـاور بـراى آنـهـا پـيـدا شود كه اين همه موجودات بيجان، جان گرفتند. غريو شادى از فرعونيان برخاست، گروهى از ترس و وحشت فرياد زدند و خود را عقب مى كشيدند!.

(در ايـن هـنـگـام مـوسـى احـسـاس تـرس خـفـيـفـى در دل كرد)( فاوجس فى نفسه خيفة موسى ) .

(اوجـس ) از مـاده (ايـجـاس ) در اصـل از (وجـس ) (بـر وزن حبس ) به معنى صداى پـنـهان گرفته شده است، بنابراين (ايجاس ) به معنى يك احساس پنهانى و درونى اسـت، و ايـن تـعبير نشان مى دهد كه ترس درونى موسى، سطحى و خفيف بود تازه آن هم به خاطر اين نبود كه براى صحنه رعب انگيزى كه بر اثر سحر ساحران به وجود آمده بـود اهميتى قائل شده باشد، بلكه از اين بيم داشت كه نكند مردم تحت تاثير اين صحنه واقع شوند، آنچنان كه بازگرداندن آنها آسان نباشد.

يـا ايـنـكـه پيش از آنكه موسى مجال نشان دادن معجزه خود را داشته باشد جمعى صحنه را ترك گويند يا از صحنه بيرونشان كنند و حق آشكار نگردد.

چـنـانـكـه در خـطـبـه 6 نهج البلاغه مى خوانيم: لم يوجس موسى (عليها‌السلام ) خيفة على نـفـسه بل اشفق من غلبة الجهال و دول الضلال: (موسى (عليها‌السلام ) هرگز به خاطر خـودش در درون دل احـسـاس تـرس نـكـرد، بـلكـه از آن تـرسـيـد كـه جـاهلان غلبه كنند و دولتهاى ضلال، پيروز شوند).

بـا آنـچـه گـفـتـه شـد، ضـرورتـى بـراى پـاسخهاى ديگرى كه در زمينه ترس موسى (عليها‌السلام ) ذكر كرده اند نمى بينيم.

بـه هر حال در اين موقع، نصرت و يارى الهى به سراغ موسى آمد و فرمان وحى وظيفه او را مـشخص كرد، چنانكه قرآن مى گويد: (به او گفتيم ترس به خود راه مده تو مسلما برترى )!( قلنا لا تخف انك انت الاعلى ) .

اين جمله با قاطعيت تمام، موسى را در پيروزيش دلگرم مى سازد (كلمه (ان ) و تكرار (ضمير) هر يك تاكيد مستقلى است بر اين معنى، و همچنين اسميه بودن اين جمله ) و به ايـنـگـونـه مـوسـى، قـوت قـلبـش را كـه لحـظـات كـوتـاهـى متزلزل شده بود باز يافت.

مجددا به او خطاب شد كه: (آنچه را در دست راست دارى بيفكن كه تمام آنچه را كه آنها ساخته اند مى بلعد!)( و الق ما فى يمينك تلقف ما صنعوا ) .

(چرا كه كار آنها تنها مكر ساحر است )( انما صنعوا كيد ساحر ) .

(و ساحر هر كجا برود پيروز نخواهد شد)( و لا يفلح الساحر حيث اتى ) .

(تـلقـف ) از مـاده (لقـف ) (بـر وزن وقـف ) بـه معنى بلعيدن است ولى (راغب ) در (مفردات ) مى گويد: اين كلمه در اصل به معنى برگرفتن چيزى است با مهارت، خواه بـه وسـيـله دهـان بـوده بـاشـد يـا بـا دسـت، و بـعـضـى از اربـاب لغـت آن را بـه مـعنى (برگرفتن به سرعت ) دانسته اند كه در فارسى به جاى آن (ربودن ) به كار مى رود.

جـالب ايـنـكه: نمى گويد (عصايت را بيفكن ) بلكه مى گويد: (آنچه در دست راست دارى بيفكن اين تعبير شايد به عنوان بى اعتنائى به عصا باشد و اشاره به اينكه عصا مساله مهمى نيست آنچه مهم است اراده و فرمان خدا است كه اگر اراده او بـاشـد عـصـا كـه سـهـل اسـت كمتر و كوچكتر از آن هم مى تواند چنين قدرت نمائى كند!.

ايـن نـكـتـه نـيـز قـابـل ذكـر اسـت كـه (سـاحـر) در آيـه فـوق، بـار اول بـه صـورت نـكـره و بـعـدا بـه صـورت مـعـرفه و با الف و لام جنس آمده است، اين تـفـاوت شـايـد بـه خـاطـر آن بـاشـد كـه هـدف در مـرتـبـه اول آنـسـت كـه نـسـبت به كار اين ساحران بى اعتنائى شود و مفهوم جمله اين است كارى كه آنها كردند مكر ساحرى بيش نيست اما در مرتبه دوم اين حقيقت را مى خواهد تفهيم كند كه نه تنها اين ساحران هر ساحرى در هر زمان و مكانى پيدا شود پيروز و رستگار نخواهد شد.

نكته ها:

حقيقت سحر چيست؟ - گرچه در گذشته مشروحا در اين باره، سخن گفته ايم ولى ذكر چند جـمـله را ايـنـجـا بـه صـورت تـوضـيـحـى كـوتـاه مـنـاسـب مـى دانـيـم: سـحـر در اصـل بـه مـعـنـى هر كار و هر چيزى است كه ماخذ آن، مخفى و پنهان باشد، ولى در زبان روزمـره، بـه كـارهـاى خـارق العـاده اى مـى گـويـنـد كـه بـا اسـتـفـاده از وسائل مختلف انجام مى شود.

گاهى صرفا جنبه نيرنگ و خدعه و چشم بندى و تردستى دارد.

گاهى از عوامل تلقينى در آن استفاده مى شود.

و گاه از خواص ناشناخته فيزيكى و شيميائى بعضى از اجسام و مواد.

و گاه از طريق كمك گرفتن از شياطين.

و همه اينها در آن مفهوم جامع لغوى درج است.

در طـول تـاريـخ بـه داسـتـانـهاى زيادى در زمينه سحر و ساحران برخورد مى كنيم و هم اكـنـون در عـصـر مـا كـسـانـى كـه دسـت به اينگونه كارها مى زنند، كم نيستند، ولى چون بسيارى از خواص موجوداتى كه در گذشته بر توده مردم، مخفى بود در زمـان مـا آشكار شده است، و حتى كتابهائى در زمينه آثار اعجاب انگيز موجودات مختلف نوشته اند، قسمت زيادى از سحرهاى ساحران از دستشان گرفته شده است.

مـثـلا در شـيمى امروز اجسام بسيارى را مى شناسيم كه وزنشان از هوا سبكتر است، و اگر درون جـسـمى قرار داده شوند ممكن است آن جسم به حركت درآيد و كسى هم تعجب نمى كند، حـتـى بـسـيـارى از وسـائل بـازى كـودكـان امروز شايد در گذشته يكنوع سحر به نظر ميرسيد!

امـروز در سـيـركـهـا نمايشهائى ميدهند كه شبيه سحر ساحران گذشته است با استفاده از چـگـونـگـى تـابـش نـور، آينه ها، خواص فيزيكى و شيميائى اجسام، صحنه هاى غريب و عجيبى به وجود مى آورند كه گاه دهان تماشاچيان از تعجب باز ميماند.

البـتـه اعمال خارق العاده مرتاضان، آن خود داستان ديگرى دارد، كه بسيار شگفت انگيز است.

در هر حال، سحر چيزى نيست كه وجود آن را بتوان انكار كرد يا به خرافات نسبت داد، چه در گذشته و چه در امروز.

نـكـتـه قـابـل تـوجـه ايـنـكـه: سحر در اسلام، ممنوع، و از گناهان كبيره است چرا كه در بـسـيـارى از مـوارد، بـاعـث گـمـراه سـاخـتـن مـردم و تـحـريـف حـقـايـق و مـتزلزل ساختن پايه عقائد افراد ساده ذهن مى شود، البته اين حكم اسلامى مانند بسيارى از احـكـام ديـگـر، مـوارد اسـتـثـنـاء نـيـز دارد، از جـمـله فـرا گـرفـتـن سـحـر، بـراى ابطال ادعاى مدعيان دروغين نبوت، و يا براى از بين بردن اثر آن در مورد كسانى كه از آن آسيب ديده اند.

در جلد اول ذيل آيه 102 و 103 سوره بقره نيز مشروحا در اين باره، سخن گفته ايم.

2 - ساحر، هرگز پيروز نمى شود؟

بـسـيـارى مـيـپـرسـنـد اگـر سـاحـران مـيـتـوانـنـد، اعـمـال خـارقـالعـادهـاى شـبـيـه مـعـجزه انجام دهند، چگونه ميتوان ميان كارهاى آنها و اعجاز، تفاوت گـذاشـت؟ و چـگـونـه سـحـر بـا مـعـجـزه پـهـلو نـزنـد دل خوش دار!

پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته، روشن مى شود و آن اينكه: كار ساحر متكى به نـيـروى مـحـدود انـسـانـى اسـت، و مـعـجـزه از قـدرت بـيـپـايـان و لا يزال الهى سرچشمه ميگيرد.

لذا هر ساحرى كارهاى محدودى ميتواند انجام دهد، و اگر ماوراى آن را بخواهند عاجز ميماند، او تنها كارهائى را ميتواند انجام دهد كه قبلا روى آن تمرين داشته و بر آن مسلط است و از پـيـچ و خـم آن آگـاه، ولى در غـيـر آن بـه كـلى عـاجز و ناتوان خواهد بود، در حالى كه پيامبران چون از قدرت لا يزال خدا كمك ميگرفتند، قادر به انجام هر گونه خارق عادتى بودند، در زمين و آسمان و از هر نوع و هر قبيل.

سـاحـر، هـرگز نمى تواند خارق عادت را طبق پيشنهاد مردم انجام دهد، مگر اينكه تصادفا بـا كـار او تـطـبـيق كند (هر چند گاهى دوستان ناشناخته خود را تعليم ميدهند كه از وسط جمعيت برخيزند و پيشنهادهائى كه قبلا تعيين شده به صورت ابتدائى مطرح كنند).

ولى پـيـامـبـران بـارهـا و بـارهـا مـعجزات مهمى را كه مردم حقطلب، به عنوان سند نبوت ميخواستند انجام ميدادند، همانگونه كه در همين سرگذشت موسى نيز مشاهده خواهيم كرد.

از ايـن گـذشـتـه، سـحـر چـون يـك كـار انـحـرافـى است و يكنوع خدعه و نيرنگ است طبعا روحـيـاتـى هـمـاهـنـگ آن مـيخواهد، و ساحران بدون استثناء افرادى متقلب و خدعهگرند كه از مطالعه و بررسى روحيات و اعمالشان خيلى زود ميتوان

آنها را شناخت، در حالى كه اخلاص و پاكى و درستى انبياء، سندى است كه با اعجاز آنها آميخته و اثر آن را مضاعف مى كند. (دقت كنيد)

و شـايـد روى ايـن جهات است كه آيات فوق مى گويد و لا يفلح الساحر حيث اتى: ساحر هـر كـجـا بـاشـد و در هـر شـرائط و هـر زمـان رسـتـگـار نـمـى شـود، و بـه قول معروف به زودى پته اش روى آب خواهد افتاد، چرا كه نيرويش محدود است و افكار و صفاتش ‍ انحرافى.

ايـن موضوع، مخصوص ساحرانى نيست كه به مبارزه با انبياء برخاستند بلكه در باره ساحران به طور كلى صادق است كه آنها زود شناخته ميشوند و به پيروزى نمى رسند.