آيه (1) تا (6) و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
(
كهيعص
)
(1)(
ذكر رحمت ربك عبده زكريا
)
(2)(
اذ نادى ربه نداء خفيا
)
(3)(
قال رب إنى وهن العظم منى و اشتعل الرأس شيبا و لم اكن بدعائك رب شقيا
)
(4)(
و انى خفت المولى من ورأى و كانت امراتى عاقرا فهب لى من لدنك وليا
)
(5)(
يرثنى و يرث من ال يعقوب و اجعله رب رضيا
)
(6)
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - كهيعص
2 - اين يادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زكريا.
3 - در آن هنگام كه پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت ) خواند.
4 - گـفت پروردگارا! استخوانم سست شده و شعله پيرى تمام سرم را فرا گرفته و من هرگز در دعاى تو از اجابت محروم نمى شدم.
5 - و مـن از بستگانم بعد از خودم بيمناكم (كه حق پاسدارى از آئين تو را نگاه ندارند) و همسرم نازا است، تو به قدرتت جانشينى به من ببخش.
6 - كه وارث من و آل يعقوب باشد و او را مورد رضايتت قرار ده.
تفسير:
دعاى گيراى زكريا
بار ديگر به حروف مقطعه در آغاز اين سوره برخورد مى كنيم(
كهيعص
)
.
و از آنجا كه تفسير اين حروف مقطعه را به طور مشروح در آغاز سه سوره مختلف قرآن در گـذشـتـه (سـوره بقره و آل عمران و اعراف ) بطور مشروح بحث كرده ايم در اينجا نيازى به تكرار نمى بينيم.
آنـچـه لازم اسـت در ايـنـجا اضافه كنيم اين است كه در خصوص حروف مقطعه اين سوره دو دسـتـه از روايـات در مـنـابـع اسـلامى ديده مى شود: نخست رواياتى است كه هر يك از اين حروف را اشاره به يكى از اسماء
بـزرگ خـداوند (اسماء الحسنى ) مى داند (كاف ) اشاره به (كافى ) كه از اسماء بزرگ خداوند است، و (ه ) اشاره به (هادى )، و (ياء) اشاره به (ولى )، و (عين ) اشاره به (عالم ) و (ص ) اشاره به (صادق الوعد) (كسى كه در وعده خود صادق است ).
دوم روايـاتـى اسـت كـه ايـن حـروف مـقـطعه را به داستان قيام امام حسين (عليهاالسلام
) در كـربـلا تـفـسير كرده است: (كاف ) اشاره به (كربلا) (هاء) اشاره به (هلاك خـانـدان پـيـامبر) (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و (ياء) به (يزيد) و (عين ) به مسئله (عطش ) و (صاد) به (صبر و استقامت ) حسين و ياران جانبازش.
البته همانگونه كه گفته ايم آيات قرآن تاب معانى مختلفى را دارد و گاه مفاهيمى را از گذشته و آينده بيان مى كند كه در عين تنوع منافاتى هم با هم ندارند در حالى كه اگر مـعـنـى را مـنـحـصـر بـه يـك تـفـسـيـر كـنـيـم مـمـكـن اسـت از نـظـر وضـع نزول آيه و زمان آن گرفتار اشكالاتى بشويم.
بعد از ذكر حروف مقطعه، نخستين سخن از داستان زكريا (عليهاالسلام
) شروع مى شود و مـى فـرمـايـد: ايـن يادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زكريا(
ذكر رحمة ربك عبده زكريا
)
.
در آن هـنـگـام كـه از نـداشـتـن فرزندى، سخت ناراحت و غمناك بود، رو به درگاه خدا آورد (آنـگـاه در خلوتگاه و آنجا كه صدايش را ديگرى نمى شنيد، پروردگارش را خواند)(
اذ نادى ربه نداء خفيا
)
.
گفت: پروردگارا! استخوانهاى من كه ستون پيكر من و محكمترين اعضاى تن من است سستى گرفته(
قال رب انى وهن العظم منى
)
.
(و شـعـله هـاى پـيـرى تـمـام مـوهـاى سـر مـرا فـرا گـرفـتـه اسـت )(
و اشتعل الراس شيبا
)
.
تشبيه آثار پيرى به شعله اى كه تمام سر را فرا مى گيرد، تشبيه جالبى است زيرا از يـكسو خاصيت شعله آتش اين است كه زود گسترده مى شود و هر چه در اطراف آنست فرا مـى گـيـرد، و از سـوى ديگر شعله هاى آتش درخشندگى خاصى دارد و از دور جلب توجه مـى كـنـد، و از سـوى سـوم هنگامى كه آتش محلى را فرا گرفت چيزى كه از آن باقى مى ماند همان خاكسترها است.
(زكـريـا) فـراگـيـرى پـيرى و سفيدى تمام موى سرش را، به شعله ور شدن آتش و درخـشـنـدگـى آن، و خـاكـسـتـر سـفـيـدى را كه بر جاى مى گذارد، تشبيه كرده است و اين تشبيهى است بسيار رسا و زيبا.
سپس مى افزايد: (پروردگارا من هرگز در دعاهائى كه كرده ام از درگاه تو محروم باز نگشتم )(
و لم اكن بدعائك رب شقيا
)
.
تو همواره در گذشته مرا به اجابت دعاهايم عادت دادى و هيچگاه محرومم نساخته اى، اكنون كه پير و ناتوان شده ام سزاوارترم كه دعايم را اجابت فرمائى و نوميد بازنگردانى.
در حقيقت شقاوت در اينجا به معنى تعب و رنج است، يعنى من هرگز درخواسته هايم از تو بـه زحـمـت و مـشـقـت نـمـى افـتـادم چـرا كـه بـه سـرعـت مـورد قبول تو واقع مى گشت.
سپس حاجت خود را چنين شرح مى دهد: پروردگارا! من از بستگانم
بـعـد از خودم بيمناكم (ممكن است دست به فساد بيالايند) و همسرم نازا است، از نزد خودت ولى و جـانشينى به من ببخش(
و انى خفت الموالى من ورائى و كانت امراتى عاقرا فهب لى من لدنك وليا
)
.
(جـانـشـيـنـى كـه از مـن ارث بـبـرد، و هـمـچـنـيـن وارث آل يـعـقـوب بـاشـد، پـروردگـارا اين جانشين مرا مورد رضايت خود قرار ده )(
يرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا
)
.
نكته ها:
1ـ منظور از ارث در اينجا چيست؟
مـفـسـران اسـلامـى بـحـث فـراوانـى پـيـرامـون پـاسـخ سـوال فـوق كـرده انـد، گـروهـى مـعـتـقـدنـد (ارث ) در ايـنـجـا ارث در اموال است، و گروهى آنرا اشاره به مقام نبوت دانسته اند.
بـعـضـى نـيـز ايـن احـتـمـال را داده انـد كـه مـنـظـور مـعـنـى جـامـعـى اسـت كـه هـر دو را شامل مى شود.
بسيارى از دانشمندان شيعه معنى اول را انتخاب كرده اند در حالى كه جمعى از علماى تسنن مـعـنـى دوم را، و بـعـضـى مـانـنـد (سـيـد قـطـب ) در (فـى ظلال ) و (آلوسى ) در (روح المعانى ) معنى سوم را.
كـسـانـى كـه آنـرا مـنـحصر به ارث مال دانسته اند به ظهور كلمه (ارث ) در اين معنى استناد كرده اند، زيرا اين كلمه هنگامى كه مجرد از قرائن ديگر بوده باشد به معنى ارث مـال اسـت، و اگـر مـى بـينيم در پاره اى از آيات قرآن در امور معنوى به كار رفته مانند آيه 32 سوره فاطر(
ثم اروثنا الكتاب الذين اصطفينا مـن عـبـادنـا
)
: (مـا كـتـاب آسـمـانـى را بـه بـنـدگـان بـرگـزيـده خـود بـه ارث منتقل كرديم ) به خاطر قرائنى است كه در اينگونه موارد وجود دارد.
بـه عـلاوه از پـاره اى از روايـات اسـتـفـاده مـى شـود كـه در آن زمـان بـنـى اسـرائيل هدايا و نذور فراوانى براى (احبار) (علماى يهود) مى آوردند، و زكريا رئيس احبار بود.
از اين گذشته همسر زكريا كه از دودمان سليمان بن داود بود، با توجه به وضع مالى فوق العاده سليمان و داود، اموالى را به ارث برده بود.
زكـريـا از ايـن بيم داشت اين اموال به دست افراد ناصالح و فرصت طلب و زراندوز، يا فاسق و فاجر بيفتد و خود منشا فسادى در جامعه گردد.
لذا از پـروردگـار خـويـش تـقـاضـاى فـرزنـد صـالحـى كـرد تـا بـر ايـن اموال نظارت كند و آنها را در بهترين راه مصرف نمايد.
روايـت مـعـروفـى كـه از فـاطمه زهرا (عليهاالسلام
) دختر پاك پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نـقـل شـده كـه بـراى گـرفـتـن فـدك در بـرابـر خـليـفـه اول به آيه فوق استدلال كرد خود شاهد ديگرى بر اين مدعى است.
مـرحـوم طـبـرسـى در كـتـاب (احـتـجـاج ) از بـانـوى اسـلام (عليهاالسلام
) چـنـيـن نـقـل مـى كـند: هنگامى كه خليفه اول تصميم گرفت فدك را از فاطمه (عليهاالسلام
) منع كـنـد و ايـن سـخـن به بانوى اسلام رسيد نزد او آمد و چنين گفت: اى ابوبكر! افى كتاب الله ان تـرث ابـاك و لا ارث ابـى لقـد جـئت شيئا فريا! افعلى عمد تركتم كتاب الله و نـبـذتـمـوه وراء ظـهـوركـم؟ اذ يـقـول فـيـمـا اقـتـص مـن خـبـر يـحـيـى بـن زكـريـا: (اذ قـال رب هـب لى مـن لدنـك وليـا يـرثـنـى و يـرث مـن آل يـعقوب ): (آيا در كتاب خدا است كه تو از پدرت ارث ببرى و من نبرم؟ چيز عجيبى است! آيا عمدا كتاب خدا را ترك گفته ايد و پشت سر افكنده ايد؟ در آنجا كه در داستان
يحيى ابن زكريا مى گويد: زكريا گفت خداوندا از سوى خودت جانشينى (فرزندى ) به من ببخش تا از من و خاندان يعقوب ارث ببرد).
امـا كـسانى كه معتقدند ارث در اينجا همان ارث معنوى است به قرائنى كه در خود آيه، يا خارج از آن است تمسك جسته اند مانند:
1 - بـعـيـد بـه نـظـر مـى رسـد كـه پـيـامـبـر بـزرگـى هـمـچـون زكـريـا در آن سـن و سال، مشغله فكرى مهمى از ناحيه وارثان ثروتش داشته باشد، به خصوص اينكه بعد از ذكـر جـمـله (يـرثـنـى و يـرث من آل يعقوب ) اين جمله را اضافه مى كند و اجعله رب رضـيـا: (خـداونـدا او را مـورد رضـايـت خويش قرار ده ) و بدون شك اين جمله اشاره به صفات معنوى آن وارث است.
2 - در آيات آينده وقتى كه خدا بشارت تولد يحيى را به او مى دهد مقامات معنوى عظيم از جمله مقام نبوت را براى او ذكر مى كند.
3 - در سوره آل عمران آيه 39 هنگامى كه انگيزه زكريا را براى تقاضاى فرزند شرح مـى دهـد اشـاره مـى كند: او زمانى به اين فكر افتاد كه مقامات مريم را مشاهده كرد كه به لطـف پـروردگـار غـذاهـاى بـهـشـتـى در برابر محراب عبادتش نمايان مى شد.(
هنالك دعا زكريا ربه قال رب هب لى من لدنك ذرية طيبه انك سميع الدعاء
)
.
4 - در پـاره اى از احـاديـث از پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مـطـلبـى نـقـل شـده كـه تاءييد مى كند ارث در اينجا اشاره به جنبه معنوى است، خلاصه حديث چنين اسـت: امـام صـادق از پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نـقـل مـى كـنـد عـيسى بن مريم (عليهماالسلام
) از كنار قبرى گذشت كه صاحب آن در عذاب بـود، سـال آيـنـده نيز عبورش از آنجا افتاد ملاحظه كرد كه صاحب قبر در عذاب نيست، از پروردگارش در اين زمينه سؤ ال كرد، وحى الهى به او فرستاده شد كه صاحب اين قبر فرزند صالحى داشته است جاده اى را اصلاح كرده
و يـتـيـمـى را پـنـاه داده، خـداونـد او را به خاطر عمل فرزندش بخشيده است، سپس پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فرمود: ميراث خداوند بزرگ به بنده مؤ منش اين است كه فرزندى به او بدهد كه بعد از وى مطيع فرمان خدا باشد، سپس امام صادق (عليهاالسلام
) بـهـنـگـام نـقـل ايـن حـديـث آيه مربوط به زكريا را تلاوت فرمود: هب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا.
و اگـر گـفـته شود ظاهر كلمه ارث همان ارث اموال است در جواب خواهند گفت كه اين ظهور قـطـعـى نـيـسـت، چـرا كـه در قـرآن كـرارا در ارث مـعـنـوى استعمال شده است (مانند آيه 32 سوره فاطر و آيه 53 سوره مؤ من )
بعلاوه به فرض كه خلاف ظاهر باشد با وجود قرائن فوق مشكلى نخواهد بود.
ولى طـرفـداران نـظـر اول مـى تـوانـنـد اين استدلالات را پاسخ گويند كه مشغله فكرى زكـريـا پـيـامبر بزرگ الهى، مساله اموال به صورت يك مطلب شخصى نبود بلكه به صورت يك منبع فساد يا صلاح براى جامعه بود، زيرا همانگونه كه در بالا گفته شد، هـدايـا و نـذور فـراوانـى براى احبار مى آوردند كه بدست زكريا سپرده مى شد، و شايد امـوالى نـيز از طرف همسرش كه از دودمان سليمان بود باقيمانده بود بديهى است وجود يك شخص ناصالح در راءس آنها سبب مفاسد عظيمى مى شد و اين بود كه زكريا را نگران ساخت.
و امـا صـفـات مـعـنـوى كه براى (يحيى ) در اين آيات و آيات ديگر قرآن ذكر شده نه تـنـهـا مـنـافـاتـى بـا ايـن مساله ندارد، بلكه هماهنگ با آن است، چرا كه او مى خواست اين ثروت عظيم بدست يك مرد الهى بيفتد و از آن در مسير سعادت جامعه بهره بگيرد.
امـا به عقيده ما اگر از مجموع مباحث فوق چنين نتيجه بگيريم كه (ارث ) در اينجا مفهوم وسيعى دارد كه هم ارث اموال را شامل مى شود و هم ارث مقامات مـعـنـوى را، مـطـلب خـلافـى نـخـواهد بود، چرا كه براى هر طرف قرائنى وجود دارد و با توجه به آيات قبل و بعد و مجموعه روايات، اين تفسير كاملا نزديك به نظر مى رسد.
امـا جـمـله انـى خفت الموالى من ورائى (من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم ) با هر دو معنى سـازگـار اسـت چـرا كـه اگـر افـراد فـاسـدى صـاحـب اخـتـيـار آن امـوال مـى شـدنـد بـراسـتى نگران كننده بود، و نيز اگر رهبرى معنوى مردم بدست افراد نـاصـالح مـى افـتـاد آن نـيـز بـسـيار مايه نگرانى بود بنابراين خوف زكريا در هر دو صورت قابل توجيه است.
حـديـث مـعـروف بـانـوى اسـلام فـاطمه زهرا (عليهاالسلام
) نيز با اين معنى سازگار مى باشد.
در جمله (اذ نادى ربه نداء خفيا) اين سؤ ال براى مفسران مطرح شده كه (نادى ) به معنى دعا با صداى بلند است در حالى كه (خفى ) بمعنى آهسته و مخفى است و اين دو با هـم سـازگـار نـيـسـت ولى با توجه به اين نكته كه خفى به معنى آهسته نيست بلكه به معنى پنهان است بنابراين ممكن است زكريا در خلوتگاه خود آنجا كه كسى غير از او حضور نـداشـتـه خـدا را بـا صـداى بـلنـد خـوانده باشد. و بعضى گفته اند اين تقاضاى او در دل شب بوده است آنگاه كه مردم در خواب آرميده بودند.
بـعـضـى نـيز جمله (فخرج على قومه من المحراب ) (زكريا از محراب خود بيرون آمد و بـه سـراغ قـومـش رفـت ) را كـه در آيـات آيـنـده خـواهـد آمـد دليل بر وقوع اين دعا در خلوتگاه گرفته اند.
جـمـله (و يـرث مـن آل يـعـقـوب ) (فـرزنـدى بـه مـن عـنـايـت كـن كـه از آل يعقوب ارث ببرد) بخاطر آن است كه همسر زكريا خاله مريم مادر عيسى بود، و نسب آن زن به يعقوب مى رسيد، زيرا او از دودمان سليمان ابن داود است كه او از فرزندان يهودا پسر يعقوب بوده است.