تفسیر نمونه جلد ۱۳

تفسیر نمونه6%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵ جلد ۱۶ جلد ۱۷ جلد ۱۸ جلد ۱۹ جلد ۲۰ جلد ۲۱ جلد ۲۲
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31173 / دانلود: 3005
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد ۱۳

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

5

6

7

8

آيه (۱۲۸) تا (۱۳۰) و ترجمه

( أ فـلم يـهـد لهـم كـم أهلكنا قبلهم من القرون يمشون فى مسكنهم إن فى ذلك لايت لا ولى النهى ) (۱۲۸)( و لو لا كلمة سبقت من ربك لكان لزاما و أجل مسمى ) (۱۲۹)( فـاصـبـر عـلى مـا يـقـولون و سـبـح بـحـمـد ربـك قـبـل طـلوع الشـمـس و قبل غروبها و من أناى اليل فسبح و اءطراف النهار لعلك ترضى ) (۱۳۰)

ترجمه:

۱۲۸ - آيـا بـراى هـدايـت آنـهـا كـافى نيست كه بسيارى از پيشينيان را (كه طغيان و فساد كـردنـد) هـلاك كـرديـم و ايـنـهـا در مـسـاكـن (ويـران شـده ) آنـان رفـت و آمـد دارند در اينها دلائل روشنى است براى صاحبان عقل.

۱۲۹ - و اگـر سنت و تقدير پروردگارت و ملاحظه زمان مقرر نبود عذاب الهى به زودى دامان آنها را ميگرفت.

۱۳۰ - بـنـابـرايـن در بـرابـر آنـچـه آنـهـا مـى گـويـنـد صـبـر كـن و قـبـل از طـلوع آفـتـاب و پيش از غروب آن و همچنين در اثناء شب و اطراف روز تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور تا خشنود شوى.

تفسير:

از تاريخ گذشتگان عبرت بگيريد

از آنجا كه در آيات گذشته بحثهاى فراوانى از مجرمان به ميان نـخـسـتـيـن آيـات مـورد بـحـث بـه يكى از بهترين و مؤ ثرترين طرق بيدارى كه مطالعه تاريخ پيشينيان است اشاره كرده چنين مى گويد: آيا براى هدايت آنها همين كافى نيست كه بـسـيـارى از اقوام گذشته را كه در قرون پيشين زندگى ميكردند هلاك كرديم( ا فلم يهد لهم كم اهلكنا قبلهم من القرون ) .

هـمـان كـسـانـى كـه گرفتار مجازات دردناك الهى شدند و اينها در مساكن ويران شده آنان رفت و آمد دارند( يمشون فى مساكنهم ) .

ايـنها در مسير رفت و آمد خود، به خانه هاى قوم عاد (در سفرهاى يمن ) و مساكن ويران شده قوم ثمود (در سفر شام ) و منازل زير و رو گشته قوم لوط (در سفر فلسطين ) ميگذرند، آثـار آنـهـا را ميبينند، ولى درس عبرت نمى گيرند ويرانيهائى كه با زبان بيزبانى، مـاجـراهـاى دردنـاك پيشين را بازگو مى كند و به مردم امروز و آينده هشدار مى دهد، فرياد ميكشد و سرانجام ظلم و كفر و فساد را بيان ميدارد.

آرى (در ايـنـهـا دلائل روشـن و آيـات فـراوانـى اسـت بـراى صـاحـبـان عقل و انديشه بيدار)( ان فى ذلك لايات لاولى النهى ) .

موضوع عبرت گرفتن از تاريخ پيشينيان از مسائلى است كه قرآن و احاديث اسلامى زياد روى آن تـكـيـه كـرده اسـت و حـقـا مـعـلم بـيـداركنندهاى است چه بسيارند افرادى كه از هيچ مـوعـظـهـاى پند نمى گيرند، اما ديدن صحنه هائى از آثار عبرتانگيز گذشتگان آنها را تكان مى دهد و بسيار مى شود كه مسير زندگى آنها را دگرگون ميسازد.

در حـديـثـى از پـيـامـبـر گـرامـى اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مـيـخـوانـيـم: اغـفـل النـاس مـن لم يـتـعـظ بـتـغـيـر الدنـيـا مـن حـال الى حال: غافلترين مردم كسى است كه از دگرگون شدن دنيا اندرز نگيرد و از ورقگردانى ليل و نهار انديشه نكند.

آيـه بـعـد در حـقـيـقـت پـاسـخ به سؤ الى است كه در اينجا مطرح مى شود و آن اينكه چرا خداوند همان برنامهاى را كه براى مجرمان پيشين ترتيب داد براى اين گروه ترتيب نمى دهـد، قـرآن مـى گـويـد: (اگـر سنت و تقدير پروردگارت و زمان مقرر نبود، به زودى عـذاب الهـى دامـان آنـهـا را مـى گـرفـت )( و لو لا كـلمـة سـبـقـت مـن ربـك لكـان لزامـا و اجل مسمى ) .

ايـن سـنـت الهـى كـه در قرآن در موارد متعدد به عنوان (كلمه ) از آن ياد شده، اشارهاى بـه فـرمـان آفـريـنـش دائر بـه آزادى انـسـانها است، زيرا اگر هر مجرمى بلافاصله و بدون هيچگونه مهلت مجازات شود، ايمان و عمل صالح، تقريبا جنبه اضطرارى و اجبارى پـيـدا مـى كـنـد، و بيشتر به خاطر ترس و وحشت از مجازات فورى خواهد بود، بنابراين وسيله تكامل كه هدف اصلى است نخواهد شد.

بعلاوه اگر حكم شود كه همه مجرمان فورا مجازات شوند، كسى در روى زمين زنده نخواهد مـانـد( و لو يـؤ اخـذ الله النـاس بـظـلمـهـم مـا تـرك عـليـهـا مـن دابـة ) . (نحل - ۶۱).

بـنابراين بايد مهلتى باشد تا گنهكاران به خود آيند و راه اصلاح در پيش گيرند، و هم فرصتى براى خودسازى، به همه پويندگان راه حق داده شود.

تعبير به (اجل مسمى ) به طورى كه از مجموعه آيات قرآن استفاده مى شود اشاره به زمان حتمى پايان زندگى انسان است.

بـه هر حال ستمكاران بيايمان و مجرمان جسور نبايد از تاخير عذاب الهى مغرور شوند، و ايـن واقـعـيـت را نـاديـده بـگـيـرنـد كـه ايـن لطـف خـدا، ايـن سـنـت الهـى، ايـن قـانـون تكامل است كه ميدان را براى آنها گشوده.

سـپـس روى سخن را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده، مى گويد: (اكنون كـه بـنـا نـيـسـت ايـن بـدكـاران فـورا مـجازات شوند تو در برابر آنچه آنها مى گويند صابر و شكيبا باش )( فاصبر على ما يقولون ) .

و براى تقويت روحيه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و تسلى خاطر او دستور راز و نـيـاز بـا خـدا و نـمـاز و تـسـبـيـح را مـى دهـد و مـى گـويـد: قـبـل از طـلوع آفـتـاب و پـيش از غروب آن، همچنين در اثناء شب و اطراف روز تسبيح و حمد پـروردگـارت را بـجا آور تا راضى و خشنود شوى و قلب تو در برابر سخنان دردآور آنـهـا نـاراحـت نـشـود (و سـبـح بـحـمـد ربـك قـبـل طـلوع الشـمـس و قبل غروبها و من آناء الليل فسبح و اطراف النهار لعلك ترضى ).

بدون شك اين حمد و تسبيح مبارزهاى است با شرك و بتپرستى در عين صبر و شكيبائى در برابر بدگوئيها و سخنان ناهنجار مشركان.

ولى در ايـنـكـه مـنظور حمد و تسبيح مطلق است و يا اشاره به خصوص نمازهاى پنجگانه روزانه، در ميان مفسران گفتگو است، جمعى معتقدند كه بايد ظاهر عبارت را به همان معنى وسـيـعش رها كرد و از آن تسبيح و حمد مطلق استفاده نمود، در حالى كه گروهى ديگر آنرا اشاره به نمازهاى پنجگانه ميدانند، به اين ترتيب كه:

(قبل طلوع الشمس ) اشاره به نماز صبح.

و (قبل غروبها) اشاره به نماز عصر (يا اشاره به نماز ظهر و عصر است كه وقت آنها تا غروب ادامه دارد).

(مـن آنـاء الليـل ) اشـاره بـه نـماز مغرب و عشاء و همچنين نماز شب است. اما تعبير به (اطـراف النـهار) يا اشاره به نماز ظهر است، زيرا اطراف جمع (طرف ) به معنى جانب است و اگر روز را دو نيم كنيم نماز ظهر در يك طرف نيمه دوم قرار گرفته است.

از بـعـضـى از روايـات نـيـز اسـتـفـاده مى شود كه (اطراف النهار) اشاره به نمازهاى مستحبى است كه انسان در اوقات مختلف روز ميتواند انجام دهد، زيرا (اطراف النهار) در ايـنـجـا در مـقـابـل (آنـاء الليـل ) قـرار گـرفـته و تمام ساعات روز را در بر ميگيرد. (مـخـصـوصا با توجه به اين كه اطراف به صورت جمع آمده در حالى كه روز دو طرف بـيـشـتـر نـدارد روشـن مـى شـود كـه اطـراف مـعـنـى وسيعى دارد كه ساعات مختلف روز را شامل مى شود).

احـتـمـال سـومـى نـيـز در تـفـسـير آيه وجود دارد كه اشاره به اذكار خاصى باشد كه در روايـات اسـلامـى در ايـن سـاعـات مـخـصـوص وارد شـده است، مثلا در حديثى از امام صادق (عليها‌السلام ) در تـفـسـيـر آيـه فوق ميخوانيم كه امام (عليها‌السلام ) فرمود: (بر هر مـسلمانى لازم است قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن ده بار اين ذكر را بگويد (لا اله الا الله وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد يحيى و يميت و هو حى لا يموت بيده الخير و هو على كل شى ء قدير).

ولى به هر حال اين تفسيرها منافاتى با هم ندارد، و ممكن است آيه هم اشاره به تسبيحات، و هـم اشـاره به نمازهاى واجب و مستحب در روز و شب باشد، و به اين ترتيب تضادى در ميان رواياتى كه در اين زمينه رسيده نخواهد بود، زيرا در بعضى از روايات به اذكار مخصوص و در بعضى به نماز تفسير شده است.

ذكـر ايـن نـكـتـه نـيـز لازم اسـت كه جمله (لعلك ترضى ) در واقع نتيجه حمد و تسبيح پروردگار و شكيبائى در مقابل گفته آنها است، چرا كه اين حمد و تسبيح و نمازهاى شب و روز پـيـونـد انـسـان را بـا خدا آنچنان محكم مى كند كه به هيچ چيز جز او نمى انديشد، از حـوادث سـخـت نمى هراسد، و با داشتن چنين تكيه گاه محكمى از دشمنان واهمه نمى كند، و به اين ترتيب آرامش ‍ و اطمينان روح و جان او را پر مى كند.

و تـعـبـيـر بـه لعل (شايد) ممكن است اشاره به همان مطلبى باشد كه در گذشته نيز در تـفـسـيـر ايـن كـلمه گفته ايم، و آن اين كه لعل معمولا اشاره به شرائطى است كه براى گرفتن نتيجه لازم ميباشد، فى المثل نماز و ذكر خدا به شرطى مايه چنين آرامشى است كه با حضور قلب و آداب كامل انجام گيرد.

ضـمـنـا گـرچـه مـخـاطب در اين آيه پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است ولى قرائن نشان مى دهد كه اين حكم جنبه عمومى دارد.

آيه (۱۳۱) تا (۱۳۵) و ترجمه

( و لا تـمـدن عـينيك إلى ما متعنا به أزوجا منهم زهرة الحيوة الدنيا لنفتنهم فيه و رزق ربك خير و أبقى ) (۱۳۱)( و أمر أهلك بالصلوة و اصطبر عليها لا نسلك رزقا نحن نرزقك و العقبة للتقوى ) (۱۳۲)( و قالوا لو لا يأتينا باية من ربه أ و لم تأ تهم بينة ما فى الصحف الا ولى ) (۱۳۳)( و لو أنـا أهلكنهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لو لا أرسلت إلينا رسولا فنتبع أيتك من قبل أن نذل و نخزى ) (۱۳۴)( قل كل متربص فتربصوا فستعلمون من أصحب الصرط السوى و من اهتدى ) (۱۳۵)

ترجمه:

۱۳۱ - و هـرگـز چشم خود را به نعمتهاى مادى كه به گروههائى از آنها دادهايم ميفكن كه ايـنـهـا شـكـوفـه هـاى زنـدگى دنياست و براى آنست كه آنان را با آن بيازمائيم و روزى پروردگارت بهتر و پايد

۱۳۲ - و خانواده خود را به نماز دستور ده و بر انجام آن شكيبا باش ما از تو روزى نمى خواهيم بلكه ما به تو روزى ميدهيم و عاقبت نيك براى تقوا است.

۱۳۳ - و آنـهـا گـفتند چرا (پيامبر) معجزه و نشانهاى از سوى پروردگارش براى ما نمى آورد بـگـو آيـا خبرهاى روشن اقوام پيشين كه در كتب آسمانى نخستين بوده است براى آنها نيامد.

۱۳۴ - و اگـر ما آنها را قبل از آن (قبل از نزول قرآن ) با عذابى هلاك ميكرديم (در قيامت ) مـيـگفتند پروردگارا چرا براى ما پيامبرى نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم پيش از آنـكـه ذليـل و رسـوا شـويـم.

۱۳۵ - بـگو همه (ما و شما) در انتظاريم (ما در انتظار وعده پـيـروزى بـر شـمـا هـسـتـيـم و شـمـا در انـتـظـار شـكـسـت مـا) حـال چـنـين است انتظار بكشيد اما به زودى ميدانيد چه كسى از اصحاب صراط مستقيم است و چه كسى هدايت يافته است.

تفسير:

در اين آيات دستوراتى به پيامبر داده شده كه در حقيقت منظور از آن عموم مسلمانان است، و تكميلى است براى بحثى كه در زمينه (شكيبائى ) در آيات گذشته خوانديم.

(نخست مى گويد هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادى كه به گروههائى از آنها (كفار و مخالفان ) داده ايم ميفكن )( و لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم ) .

آرى (اين نعمتهاى ناپايدار كه شكوفه هاى زندگى دنيا است )( زهرة الحيوة الدنيا ) .

شـكـوفـه هـائى كـه زود مـيـشـكـفـد و پـژمـرده مى شود و پرپر مى گردد و بر روى زمين ميريزد، و چند صباحى بيشتر پايدار نمى ماند.

در عين حال (اينها همه براى آن است كه ما آنان را با آن بيازمائيم )( لنفتنهم فيه ) .

و بـه هـر حـال (آنـچـه پـروردگـارت به تو روزى داده بهتر و پايدارتر است )( و رزق ربك خير و ابقى ) .

خـداوند انواع مواهب و نعمتها را به تو بخشيده است، ايمان و اسلام، قرآن و آيات الهى، روزيهاى حلال و پاكيزه و سرانجام نعمتهاى جاودان آخرت اين روزيها پايدارند و جاودانى.

در آيـه بـعـد بـراى تـلطـيـف روح پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و تقويت قلب او مـيـفرمايد: (خانواده خود را به نماز دستور ده و خود نيز بر انجام آن شكيبا و پر استقامت باش )( و أمر اهلك بالصلوة و اصطبر عليها ) .

چـرا كـه ايـن نـماز براى تو و خاندانت مايه پاكى و صفاى قلب و تقويت روح و دوام ياد خدا است.

بدون شك ظاهر اهل در اينجا خاندان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بطور كلى است، ولى از آنـجـا كـه ايـن سـوره در مـكـه نـازل شـده در آن زمـان مـصـداق اهل، خديجه و على (عليهما‌السلام ) بوده اند، و ممكن است بعضى ديگر از نزديكان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را نيز شامل شود، ولى با گذشت زمان دامنه خاندان پيامبر گسترده شد.

سـپس اضافه مى كند اگر دستور نماز به تو و خاندانت داده شده است منافع و بركاتش تـنـهـا متوجه خود شما است ما از تو روزى نمى خواهيم بلكه به تو روزى مى دهيم )( لا نسئلك رزقا نحن نرزقك ) .

ايـن نـمـاز چـيـزى بـر عـظـمـت پـروردگـار نـمى افزايد، بلكه سرمايه بزرگى براى تكامل شما انسانها و كلاس عالى تربيت است.

يا به تعبير ديگر خداوند همچون پادشاهان و اميران نيست كه از ملت خود باج ميگرفتند و زنـدگـى خـود و اطـرافـيـان را اداره مـيـكـردند، خداوند از همگان بينياز است و همگان به او نيازمند.

در حـقيقت اين تعبير شبيه همان چيزى است كه در سوره ذاريات آيه ۵۶ - ۵۸ وارد شده است( و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون و ما اريد منهم من رزق و ما اريد ان يطعمون ان الله هو الرزاق ذو القـوة المـتين ) : من جن و انس را نيافريدم مگر بخاطر اينكه عبادتم كنند، من از آنـهـا روزى نـمـى طـلبـم، و نمى خواهم طعامم دهند، خداوند روزى دهنده همگان است و صاحب قدرت مستحكم ).

و به اين ترتيب نتيجه عبادات مستقيما به خود عبادت كنندگان باز مى گردد. و در پايان آيه اضافه مى كند (عاقبت و سرانجام نيك از آن تقوا است )

( و العاقبة للتقوى ) .

آنـچـه بـاقـى مـيماند و سرانجامش مفيد و سازنده و حياتبخش است همان تقوا و پرهيزكارى است، پرهيزكاران سرانجام پيروزند و بيتقوايان محكوم به شكست.

ايـن احـتـمـال در تـفـسـيـر جـمـله اخـير نيز وجود دارد كه هدف آن تاكيد در زمينه روح تقوا و اخلاص در عبادات است، چرا كه اساس ‍ عبادت همين است، در آيه ۳۷ سوره حج، ميخوانيم:( لن يـنـال الله لحـومـها و لا دماؤ ها و لكن يناله التقوى منكم ) : (گوشتهاى حيوانات قربانى و خونهاى آنها به خدا نمى رسد، ولى تقواى شما به او ميرسد) آنچه به مقام قـرب او از اعـمـال شـمـا واصـل مـى گـردد پـوسـتـه و ظاهر آن نيست، بلكه مغز و باطن و اخلاصى كه در آن است به مقام قربش راه مى يابد.

آيه بعد به يكى از بهانهجوئيهاى كفار اشاره كرده مى گويد: (آنها گفتند چرا پيامبر معجزهاى از سوى پروردگارش - آنچنان كه ما ميخواهيم - نمى آورد)

( و قالوا لو لا ياتينا باية من ربه ) .

بلافاصله به آنها پاسخ مى گويد: (آيا خبرهاى روشن اقوام پيشين كه در كـتـب آسـمـانـى گـذشـتـه بـوده اسـت بـراى آنها نيامده )؟ (كه پيدرپى براى آوردن مـعجزات بهانهجوئى ميكردند و پس از مشاهده معجزات به كفر و انكار ادامه ميدادند و عذاب شـديـد الهـى دامـنـشـان را مـيـگـرفت، آيا نمى دانند اگر اينها نيز همين راه را بروند همان سرنوشت در انتظارشان است )( او لم تاتهم بينة ما فى الصحف الاولى ) .

اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور از (بينه ) خود قرآن است كه بيانگر حقايق كتب آسمانى گذشته در سطحى عاليتر است، آيه فوق مى گويد: اينها چرا معجزه مـيـطـلبـنـد و بـهانهجوئى ميكنند مگر همين قرآن با اين امتيازات بزرگ كه حاوى حقايق كتب آسمانى پيشين است براى آنها كافى نيست.

تـفـسـيـر ديـگـرى نـيـز بـراى ايـن آيه گفته شده و آن اينكه پيامبر اسلام با اينكه درس نـخـوانـده بود آنچنان كتاب روشن و آشكارى آورده كه با آنچه در متون كتب آسمانى بوده هـمـاهـنـگ اسـت، و ايـن خود نشانه بر اعجاز آن ميباشد، بعلاوه صفات پيامبر و كتابش ‍ با نـشـانـه هـائى كـه در كـتـب آسـمـانـى پـيـشـيـن آمـده اسـت كـامـلا تـطـبـيـق مـى كـنـد، و ايـن دليل حقانيت او است.

بـه هـر حـال ايـن بـهـانـه جـويـان مـردمى حق طلب نيستند بلكه دائما در فكر بهانهگيرى تازهاى ميباشند حتى (اگر ما آنها را قبل از نزول اين قرآن و آمدن پيامبر اسلام مجازات و هـلاك مـيـكـرديم در قيامت ميگفتند پروردگارا چرا پيامبرى براى ما نفرستادى، تا از آيات تو پيروى كنيم پيش از آنكه ذليل و رسوا شويم )؟!

( و لو انـا اهـلكـنـاهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لو لا ارسلت الينا رسولا فنتبع آياتك من قبل ان نذل و نخزى ) .

ولى اكنون كه اين پيامبر بزرگ با اين كتاب با عظمت به سراغ آنها آمده هر روز سخنى مى گويند و براى فرار از حق بهانهاى مى تراشند.

بـه آنـهـا اخـطـار كـن و (بـگـو هـمـه مـا و شـمـا در انـتـظـاريـم )( قل كل متربص ) .

مـا انـتـظار وعده هاى الهى را در مورد شما داريم، شما هم در انتظار اين هستيد كه مشكلات و مصائب دامان ما را بگيرد.

(اكنون كه چنين است در انتظار باشيد)( فتربصوا ) .

(اما به زودى خواهيد دانست چه كسانى اهل راه مستقيم و آئين حقند و چه كسانى به منزلگاه حق، و نعمت جاودان الهى هدايت يافتند( فستعلمون من اصحاب الصراط السوى و من اهتدى ) .

و بـا ايـن جـمـله قاطع و پرمعنى گفتگوى خود را با اين منكران لجوج و بهانهجو در اينجا پايان مى دهد.

خـلاصـه از آنـجـا كـه اين سوره در (مكه ) نازل شده، و در آن زمان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مسلمانان تحت فشار شديدى از ناحيه دشمنان قرار داشتند خداوند در پـايـان ايـن سـوره بـه آنـهـا دلدارى مـى دهـد: گـاه مـى گـويـد: اموال و ثروتهاى آنها كه سرمايه زودگذر اين دنيا است و براى آزمايش و امتحان است چشم شما را بخود متوجه نكند.

و گـاه دستور به نماز و استقامت مى دهد تا نيروى معنوى آنان را در برابر انبوه دشمنان تقويت كنند.

و سرانجام به مسلمانان بشارت مى دهد كه اين گروه اگر ايمان نياورند سرنوشت شوم و تاريكى دارند كه بايد در انتظار آن باشند.

پـروردگـارا! مـا را از هـدايـتيافتگان و اصحاب صراط مستقيم قرار ده. خداوندا! به ما آن قدرت و شهامت عطا فرما كه نه از انبوه دشمنان بترسيم، و نه از حوادث سخت و مشكلات در هراس بيفتيم.

روح لجاجت و بهانهجوئى را از ما برگير و توفيق پذيرش حق را به ما مرحمت كن.

پايان سوره طه

سوره انبياء

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده، و داراى ۱۱۲ آيه است

(آغاز جزء هفدهم قرآن مجيد)

فضيلت سوره انبياء

از پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در فضيلت تلاوت اين سوره چنين نـقـل شـده: مـن قـرء سـورة الانـبـيـاء حـاسـبـه الله حـسـابا يسيرا، و صافحه و سلم عليه كـل نـبـى ذكر اسمه فى القرآن: هر كس سوره انبياء را بخواند خداوند حساب او را آسان مى كند (و در محاسبه اعمالش روز قيامت سختگيرى نخواهد كرد) و هر پيامبرى كه نام او در قـرآن ذكـر شـده بـا او مـصـافـحـه كـرده و سـلام مـيفرستد. و از امام صادق (عليها‌السلام ) مـيـخـوانيم: من قرء سورة الانبياء حبا لها كان كمن رافق النبيين اجمعين فى جنات النعيم، و كان مهيبا فى اعين الناس حياة الدنيا: هر كس سوره انبياء را از روى عشق و علاقه بخواند، بـا هـمه پيامبران در باغهاى پر نعمت بهشت، رفيق و همنشين مى گردد، و در زندگى دنيا نيز در چشم مردم پر ابهت خواهد بود).

جـمـله (حـبـا لهـا) (از روى عشق و علاقه به اين سوره ) در واقع كليدى است براى فهم مـعـنـى روايـاتـى كـه در زمـيـنـه فـضيلت سوره هاى قرآن به ما رسيده، يعنى هدف تنها تـلاوت و خـوانـدن الفـاظ نـيست، بلكه عشق به محتوى است و مسلما عشق به محتوى بدون عمل معنى ندارد و اگر كسى چنين ادعائى كند كه من عاشق فلان سورهام، اما عملش بر ضد مفاهيم آن باشد دروغ مى گويد.

بـارهـا گـفـتـه ايـم قـرآن كتاب عقيده و عمل است و خواندن مقدمهاى است براى انديشيدن، و انديشيدن مقدمهاى است براى ايمان و عمل!.

محتواى سوره

۱ - اين سوره چنانكه از نامش پيدا است، سوره پيامبران است، چرا كه نام شانزده پيامبر، بـعضى، با ذكر فرازهائى از حالاتشان و بعضى تنها به صورت اشاره در اين سوره آمده است (موسى - هارون - ابراهيم - لوط - اسحاق - يعقوب - نوح - داود - سليمان - ايوب - اسماعيل - ادريس - ذا الكفل - ذا النون (يونس ) - زكريا و يحيى (عليهما‌السلام ).

بنابراين تكيه بحثهاى مهم اين سوره بر روى برنامه هاى انبياء است.

عـلاوه بـر ايـنـها پيامبران ديگرى هستند كه نامشان صريحا در اين سوره برده نشده ولى پيرامون آنها سخنى آمده است (مانند پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و حضرت مسيح ).

۲ - از ايـن گـذشـتـه ويـژگى سوره هاى مكى كه از عقائد دينى، مخصوصا از مبدء و معاد سخن مى گويد، كاملا در اين سوره منعكس ‍ است.

۳ - در اين سوره از وحدت خالق و اينكه جز او معبود و آفريدگارى نيست و نيز از آفرينش جـهـان بـر اسـاس هـدف و بـرنـامـه، و وحـدت قـوانـيـن حـاكم بر اين عالم و همچنين وحدت سـرچـشمه حيات و هستى، و نيز وحدت موجودات در برنامه فنا و مرگ، بحث به ميان آمده است.

۴ - بـخـش ديـگـرى از ايـن سـوره، از پـيـروزى حـق بـر باطل، توحيد بر شرك و لشكريان عدل و داد بر جنود ابليس، سخن گفته شده است.

۵ - جـالب ايـنـكـه ايـن سـوره بـا هـشـدارهـاى شـديـد نـسـبـت بـه مـردم غـافـل و بـيـخـبـر از حساب و كتاب آغاز شده، و پايان آن نيز با هشدارهاى ديگرى در اين زمينه تكميل مى گردد.

پـيـامبرانى كه نامشان در اين سوره آمده بعضا بيان زندگى و برنامه هاى مشروحشان در سـوره هـاى ديـگـر ذكـر شـده اسـت ولى در اين سوره بيشتر روى اين بخش از حالات انبياء تـكـيـه شـده كـه آنـهـا هـنـگـامـى كـه در تـنـگـنـاهـاى سـخـت گـرفـتار ميشدند چگونه دست تـوسـل بـه دامـان لطـف حـق مـيـزدنـد و چـگـونه خداوند اين بنبستها را بر آنها ميگشود و از طوفان و گرداب نجاتشان مى بخشيد.

(ابراهيم ) به هنگامى كه در آتش نمرود گرفتار شد.

(يونس ) هنگامى كه در شكم ماهى فرو رفت.

(زكـريا) هنگامى كه آفتاب عمر خود را نزديك به غروب ديد ولى جانشينى نداشت كه برنامه هايش را تكميل كند.

و همچنين ساير پيامبران به هنگام گرفتارى در طوفانهاى سخت.

آيه (96) تا (98) و ترجمه

( إن الذين أمنوا و عملوا الصلحت سيجعل لهم الرحمن ودا ) (96)( فإ نما يسرنه بلسانك لتبشر به المتقين و تنذر به قوما لدا ) (97)( و كم أهلكنا قبلهم من قرن هل تحس منهم من أحد أو تسمع لهم ركزا ) (98)

ترجمه:

96 - كـسـانـى كـه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند خداوند رحمن محبت آنها را در دلها مى افكند.

97 - ما قرآن را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزكاران را بوسيله آن بشارت دهى و دشمنان سرسخت را انذار كنى.

98 - چـه بـسـيـار اقـوام (بـيـايـمـان و گـنـهـكـارى ) را قـبـل از آنـهـا هـلاك كـرديم آيا احدى از آنها را احساس ميكنى يا كمترين صدائى از آنان مى شنوى.

تفسير:

ايمان سرچشمه محبوبيت!

در سـه آيـه فـوق كـه پـايـانگر سوره مريم است باز هم سخن از مؤ منان با ايمان و نيز ظـالمـان و سـتـمـگـران بـيـايمان، و سخن از قرآن و بشارتها و انذارهاى آنست، و در حقيقت عصارهاى است از بحثهاى پيشين با نكته هاى تازه.

نخست ميفرمايد: (كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند خداوند رحمان محبت آنان را در دلهـا مـى افـكـنـد)( ان الذيـن آمـنـوا و عـمـلوا الصـالحـات سيجعل لهم الرحمن ودا ) .

بـعـضـى از مـفـسـران ايـن آيـه را مـخـصـوص امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عليها‌السلام ) و بعضى شامل همه مؤ منان دانسته اند.

بعضى گفته اند منظور اين است كه خداوند محبت آنانرا در دلهاى دشمنانشان ميافكند، و اين محبت رشتهاى مى شود در گردنشان كه آنها را به سوى ايمان ميكشاند.

بـعـضـى ديـگـر آن را بـه مـعـنـى محبت مؤ منان نسبت به يكديگر كه باعث قدرت و قوت و وحدت كلمه مى شود دانسته اند.

بعضى آن را اشاره به دوستى مومنان نسبت به يكديگر در آخرت دانسته، و ميگويند آنها آنـچـنـان بـه يكديگر علاقه پيدا ميكنند كه از ديدار هم برترين شادى و سرور به آنان دست مى دهد.

ولى اگر با وسعت نظر به مفاهيم وسيع آيه بينديشيم خواهيم ديد كه همه اين تفسيرها در مفهوم آيه جمع است بى آنكه با هم تضادى داشته باشند.

و نـكـتـه اصـلى آن ايـن است كه: (ايمان و عمل صالح ) جاذبه و كشش فوق - العادهاى دارد، اعـتـقـاد بـه يـگـانگى خدا و دعوت پيامبران كه بازتابش در روح و فكر و گفتار و كردار انسان به صورت اخلاق عاليه انسانى، تقوا و پاكى و درستى و امـانـت و شـجـاعـت و ايـثـار و گـذشـت، تـجلى كند، همچون نيروهاى عظيم مغناطيس كشيده و رباينده است.

حـتـى افـراد ناپاك و آلوده از پاكان لذت ميبرند، و از ناپاكانى همچون خود متنفرند، به هـمـيـن دليـل هـنـگـامـى كه فى المثل ميخواهند همسر يا شريكى انتخاب كنند تاكيد دارند كه طرف آنها پاك و نجيب و امين و درستكار باشد.

ايـن طـبـيـعـى است و در حقيقت نخستين پاداشى است كه خدا به مؤ منان و صالحان مى دهد كه دامنه اش از دنيا به سراى ديگر نيز كشيده مى شود.

بـا چـشـم خـود بسيار ديدهايم اينگونه افراد پاك هنگامى كه چشم از جهان ميبندند، ديدهها بـراى آنـهـا گـريـان مى شود، هر چند ظاهرا پست و مقام اجتماعى نداشته باشند، همه مردم جاى آنها را خالى مى بينند، همه خود را در عزاى آنها شريك محسوب ميدارند.

امـا ايـنـكـه بـعـضـى آن را در بـاره امـيـر مـؤ مـنان على (عليها‌السلام ) دانسته و در روايات بسيارى به آن اشاره شده بدون شك درجه عالى و مرحله بالاى آن، ويژه آن امام متقين است، (و در نكته ها از اين روايات مشروحا بحث خواهيم كرد) ولى اين مانع از آن نخواهد بود كه در مراحل ديگر همه مؤ منان و صالحان از طعم اين محبت و محبوبيت در افكار عمومى بچشند، و از ايـن مـودت الهـى سـهـمـى بـبـرنـد، و نـيـز مـانـع از آن نـخواهد بود كه دشمنان نيز در دل خود احساس محبت و احترام نسبت به آنها كنند.

جـالب اينكه در حديثى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ميخوانيم: ان الله اذا احب عـبـدا دعـا جـبـرئيـل، فـقـال يـا جـبـرئيـل انـى احـب فـلانـا فـاحـبـه، قـال فـيـحـبـه جـبـرئيـل ثـم يـنـادى فـى اهـل السـمـاء ان الله يـحـب فـلانـا فـاحـبـوه، قـال فـيـحـبـه اهـل السماء ثم يوضع له القبول فى الارض! و ان الله اذا ابغض عبدا دعا جـبـرئيـل، فـقـال يـا جـبـرئيـل انـى ابـغـض فـلانـا فـابـغـضـه، قال فيبغضه جبرئيل، ثم ينادى فى اهل السماء ان الله يبغض فلانا فابغضوه، قال فيبغضه اهل السماء ثم يوضع له البغضاء فى الارض!

(هـنـگـامـى كـه خـداونـد كـسـى از بـنـدگـانـش را دوسـت دارد بـه فـرشـتـه بـزرگـش جـبـرئيـل مـى گـويـد مـن فـلانـكـس را دوسـت دارم او را دوسـت بـدار، جـبـرئيـل او را دوسـت خـواهـد داشـت، سـپـس در آسـمـانـهـا نـدا مـى دهـد كـه اى اهـل آسـمـان! خـداونـد فـلانـكـس را دوسـت دارد او را دوسـت داريـد، و بـه دنبال آن همه اهل آسمان او را دوست ميدارند، سپس پذيرش اين محبت در زمين منعكس مى شود.

و هـنـگـامـى كـه خـداونـد كـسـى را دشـمـن بـدارد بـه جـبـرئيـل مـى گـويـد مـن از او مـتـنـفـرم، او را دشـمـن بـدار، جـبـرئيل او را دشمن ميدارد، سپس در ميان اهل آسمانها ندا مى دهد كه خداوند از او متنفر است او را دشـمـن داريـد، هـمـه اهـل آسـمانها از او متنفر ميشوند، سپس انعكاس اين تنفر در زمين خواهد بود.

ايـن حـديـث پـر مـعـنـى نشان مى دهد كه ايمان و عمل صالح بازتابى دارد به وسعت عالم هـسـتى، و شعاع محبوبيت حاصل از آن تمام پهنه آفرينش را فرا ميگيرد، ذات پاك خداوند چـنـين كسانى را دوست دارد، نزد همه اهل آسمان محبوبند، و اين محبت در قلوب انسانهائى كه در زمـيـن هستند پرتوافكن مى شود. راستى چه لذتى از اين بالاتر كه انسان احساس كند مـحبوب همه پاكان و نيكان عالم هستى است؟ و چه دردناك است كه انسان احساس كند زمين و آسمان فرشته ها و انسانهاى با ايمان همه از او متنفر و بيزارند.

سـپـس بـه (قـرآن ) كـه سـرچـشـمـه پـرورش ايـمـان و عـمـل صـالح اسـت اشـاره كـرده مـى گـويـد مـا قـرآن را بـر زبـان تو آسان ساختيم، تا پـرهـيـزگـاران را بـوسـيله آن بشارت دهى، و دشمنان سرسخت و لجوج را انذار كنى )( فانما يسرناه بلسانك لتبشر به المتقين و تنذر به قوما لدا ) .

(لد) (با ضم لام و تشديد دال ) جمع (الد) (بر وزن عدد) به معنى دشمنى است كه خصومت شديد دارد، و به كسانى گفته مى شود كه در دشمنى كردن متعصب، لجوج و بى منطقند.

آخـريـن آيـه بـه عـنـوان دلدارى بـه پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مؤ منان (مـخـصـوصـا بـا تـوجـه بـه ايـن نـكـتـه كـه ايـن سـوره در مـكـه نازل شده و در آن روز مسلمانان، سخت تحت فشار بودند) و نيز به عنوان تهديد و هشدار بـه هـمـه دشـمـنـان عـنـود و لجـوج مى گويد: چه بسيار اقوام بيايمان و گنهكارى را كه قـبـل از ايـنـهـا هـلاك و نـابـود كـرديـم آنچنان محو و نابود شدند كه اثرى از آنها باقى نـمـانـد، آيـا تـو اى پـيـامـبـر! احـدى از آنـها را احساس ميكنى؟ يا كمترين صدائى از آنان ميشنوى )؟( و كم اهلكنا قبلهم من قرن هل تحس منهم من احد او تسمع لهم ركزا ) .

(ركـز) بـه مـعـنـى صـداى آهـسـتـه اسـت، و بـه چيزهائى كه در زير زمين پنهان ميكنند (ركـاز) گـفـتـه مـى شـود، يعنى اين اقوام ستمگر و دشمنان سرسخت حق و حقيقت آنچنان درهم كوبيده شدند كه حتى صداى آهستهاى از آنان به گوش نمى رسد.

نكته ها:

1 - محبت على (عليها‌السلام ) در دلهاى مؤ منان

در بـسـيـارى از كـتـب حـديـث و تـفـسـيـر اهل تسنن (علاوه بر شيعه ) روايات متعددى در شان نـزول آيـه (ان الذيـن آمـنـوا و عـمـلوا الصـالحـات سـيـجـعـل لهـم الرحـمـن ودا) از پـيـامـبـر اكـرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـقـل شـده اسـت كـه نـشـان مـى دهـد نـخـسـتـيـن بـار ايـن آيـه در مـورد عـلى (عـليـهـالسلام ) نـازل گـرديـده است، از جمله (علامه زمخشرى ) در كشاف و (سبط ابن الجوزى ) در تذكره و (گنجى شافعى ) و (قرطبى ) در تفسير

مـشـهـورش و (مـحب الدين طبرى ) در ذخائر العقبى و (نيشابورى ) در تفسير معروف خود، و (ابن صباغ مالكى ) در فصول المهمه و (سيوطى ) در در المنثور و (هيثمى ) در صواعق المحرقه، و (آلوسى ) در روح المعانى را ميتوان نام برد از جمله:

1 - ثـعـلبـى در تـفـسـيـر خـود از (بـراء بـن عـازب ) چـنـيـن نـقـل مـى كـنـد: رسـولخـدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به على (عليها‌السلام ) فرمود: قـل اللهـم اجـعـل لى عـنـدك عـهـدا، و اجـعـل لى فـى قـلوب المـؤ مـنـيـن مـودة، فـانـزل الله تـعـالى: ان الذيـن آمـنـوا و عـمـلوا الصـالحـات سيجعل لهم الرحمن ودا: (بگو خداوندا! براى من عهدى نزد خودت قرار ده، و در دلهاى مؤ مـنـان مـودت مـرا بـيـفـكـن، در ايـن هـنـگـام، آيـه ان الذيـن آمـنـوا... نازل گرديد).

عين همين عبارت يا با كمى اختلاف در بسيارى از كتب ديگر آمده است.

2 - در بـسـيـارى از كـتـب اسـلامـى ايـن مـعـنـى از ابـن عـبـاس نـقـل شده كه مى گويد: نزلت فى على بن ابى طالب ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سـيجعل لهم الرحمن ودا قال محبة فى قلوب المؤ منين، يعنى: آيه ان الذين آمنوا... در باره عـلى بـن ابـى طـالب (عليها‌السلام ) نازل گرديده، و معنى آن اين است خدا محبت او را در دلهاى مؤ منان قرار مى دهد.)

3 - در كـتـاب (صـواعـق ) از مـحـمـد بـن حـنـفـيـه در تـفـسـيـر ايـن آيـه چـنـيـن نقل مى كند: لا يبقى مؤ من الا و فى قلبه ود لعلى و لاهلبيته: (هيچ فرد با ايمانى پيدا نمى شود مگر اينكه در درون قلبش، محبت على و خاندان او است ).

4 - شـايـد بـه هـمـين دليل در روايت صحيح و معتبر از خود امير مؤ منان على (عليها‌السلام ) چنين نقل شده: لو ضربت خيشوم المؤ من بسيفى هذا على ان يبغضنى ما ابغضنى و لو صببت الدنيا بجماتها على المنافق على ان يحبنى ما احبنى و ذلك انه قضى فانقضى على لسان النبى الامى انه قال لا يبغضك مؤ من و لا يحبك منافق: (اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤ من بزنم كه مرا دشمن دارد هرگز

دشـمـن نـخـواهـد داشـت، و اگـر تمام دنيا (و نعمتهايش ) را در كام منافق فرو ريزم كه مرا دوسـت دارد، دوسـت نـخـواهـد داشت، اين به خاطر آنست كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بـه صـورت يـك حـكـم قاطع به من فرموده است: اى على! هيچ مؤ منى تو را دشمن نخواهد داشت و هيچ منافقى محبت تو را در دل نخواهد گرفت!)

5 - در حديثى از امام صادق (عليها‌السلام ) ميخوانيم: كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در آخر نماز خود با صداى بلند به طورى كه مردم ميشنيدند در حق امير مؤ منان على (عليها‌السلام ) چـنـيـن دعـا مـيـكـرد: اللهم هب لعلى المودة فى صدور المؤ منين، و الهيبة و العـظـمـة فـى صـدور المـنـافـقـيـن فـانـزل الله ان الذيـن آمـنـوا... (خـداونـدا! مـحـبت على (عليها‌السلام ) را در دلهاى مؤ منان بيفكن، و همچنين هيبت و عظمت او را در دلهاى منافقان، در اين هنگام آيه فوق و آيه بعد از آن نازل شد).

بـه هـر حـال هـمـانـگـونـه كـه در تـفـسـيـر آيـات فـوق گـفـتـيـم، نـزول ايـن آيـه در مـورد عـلى (عليها‌السلام ) بـه عـنـوان يـك نـمـونـه اتـم و اكمل است و مانع از تعميم مفهوم آن در مورد همه مؤ منان با سلسله مراتب، نخواهد بود.

2 - تفسير جمله يسرناه بلسانك )

(يـسـرنـاه ) از مـاده (تـيـسـيـر) بـه مـعـنـى تـسـهـيـل اسـت، خـداونـد در ايـن جـمـله مـيـفـرمـايـد: (مـا قـرآن را بـر زبـان تـو آسـان كـرديـم تا پـرهـيـزكـاران را بـشـارت دهـى و دشـمـنـان سـرسـخـت را انـذار كـنـى ايـن تسهيل ممكن است از جهات مختلف بوده باشد:

1 - از ايـن نـظر كه قرآن، عربى فصيح و روانى است كه آهنگ آن در گوشها دلانگيز، و تلاوت آن بر زبانها آسان است.

2 - از نـظـر اينكه خداوند آنچنان تسلطى به پيامبرش بر آيات قرآن، داده بود كه به آسانى و در همه جا و براى حل هر مشكل، از آن استفاده ميكرد و پيوسته بر مؤ منان تلاوت مينمود.

3 - از نـظـر مـحـتـوا كـه در عـيـن عـمـيـق و پـرمـايـه بـودن درك آن سـهـل و ساده و آسان است، اصولا آنهمه حقايق بزرگ و برجسته كه در قالب اين الفاظ مـحـدود بـا سـهـولت درك مـعـانـى ريـخـتـه شـده، خود نشانهاى است از آنچه در آيه فوق ميخوانيم كه بر اثر يك امداد الهى، صورت گرفته است.

در سـوره قـمـر در آيـات مـتـعـدد ايـن جـمـله تـكـرار شـده است( و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر ) : (ما قرآن را براى تذكر و يادآورى آسان كرديم آيا پندگيرندهاى هست ).

پـروردگـارا! قـلب مـا را بـه نـور ايـمـان، و تـمـام وجـود مـا را بـه نـور عـمـل صـالح روشـن فـرمـا، ما را دوستدار مؤ منان و صالحان، مخصوصا امام المتقين امير مؤ منان على (عليها‌السلام ) بدار، و محبت ما را نيز در دلهاى همه مؤ منان بيفكن.

بـار الهـا! جـامـعـه بـزرگ اسـلامى ما كه با داشتن اين همه نفرات و امكانات وسيع مادى و مـعـنـوى در چـنـگال دشمنان گرفتار، و به خاطر پراكندگى و تفرقه صفوف، ضعيف و ناتوان شده است در گرد مشعل ايمان و عمل صالح جمع بفرما.

خـداونـدا هـمـانـگونه كه گردنكشان و جباران پيشين را چنان هلاك و محو و نابود كردى كه كوچكترين صدائى از آنها به گوش ‍ نمى رسد، ابرقدرتهاى جبار زمان ما را نيز نابود كـن، شـر آنها را از سر مستضعفان كوتاه فرما و قيام مؤ منان را بر ضد اين مستكبران به پيروزى نهائى برسان.

آمين يا رب العالمين

پايان سوره مريم

سوره طه

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و 135 آيه است جزء 16 قرآن مجيد

فضيلت سوره طه

روايات متعددى در باره عظمت و اهميت اين سوره در منابع اسلامى وارد شده است.

از پـيـامـبـر اكـرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مـيـخـوانـيـم خداوند سوره طه و يس را قـبل از آفرينش آدم به دو هزار سال براى فرشتگان بازگو كرده هنگامى كه فرشتگان ايـن بـخـش از قـرآن را شـنـيـدنـد گـفـتـنـد: طـوبـى لامـة يـنـزل هـذا عـليـهـا، و طـوبـى لاجـواف تحمل هذا، و طوبى لالسن تكلم بهذا: (خوشا به حـال امـتـى كـه اين سورهها بر آنها نازل مى گردد، خوشا به دلهائى كه اين آيات را در خود پذيرا مى شود، و خوشا به زبانهائى كه اين آيات بر آن جارى مى گردد).

در حـديـث ديـگرى از امام صادق (عليها‌السلام ) ميخوانيم: لا تدعوا قرائة سورة طه، فان الله يـحـبها و يحب من قراءها، و من ادمن قرائتها اعطاه الله يوم القيامة كتابه بيمينه، و لم يحاسبه بما عمل فى الاسلام، و اعطى فى الاخرة من الاجر حتى يرضى:

(تـلاوت سوره طه را ترك نكنيد، چرا كه خدا آن را دوست ميدارد و دوست ميدارد كسانى را كـه آن را تـلاوت كـنند، هر كس ‍ تلاوت آنرا ادامه دهد خداوند در روز قيامت نامه اعمالش را بـه دسـت راسـتش ميسپارد و بدون حساب به بهشت مى رود، و در آخرت آنقدر پاداش به او مى دهد كه راضى شود).

در حديث ديگرى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ميخوانيم: من قراءها اعطى يوم القيامة ثواب المهاجرين و الانصار: (هر كس آنرا بخواند در روز رستاخيز ثواب مهاجران و انصار نصيبش خواهد شد)

بـاز لازم مـيـدانـيـم ايـن حـقيقت را تكرار كنيم كه اين همه پاداشهاى عظيم كه براى تلاوت سـوره هـاى قـرآن از پـيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ائمه (عليها‌السلام ) به ما رسيده، هرگز مفهومش اين نيست كه تنها با تلاوت، اين همه نتيجه، عائد انسان مى شود، بـلكـه مـنـظـور تـلاوتـى اسـت كـه مـقـدمـه انـديـشـه باشد انديشهاى كه آثارش در تمام اعـمـال و گـفـتـار انـسـان متجلى شود، و اگر محتواى اجمالى اين سوره را در نظر بگيريم خواهيم ديد كه روايات فوق تناسب كاملى با محتواى اين سوره دارد.

محتواى سوره

(سـوره طـه ) بـه گـفـتـه هـمـه مـفـسـران در مـكـه نـازل شـده اسـت، مـحـتـواى آن نـيـز هـمـانـنـد ساير سوره هاى مكى است كه بيشتر سخن از (مبدء) و (معاد) مى گويد، و نتائج توحيد و بدبختيهاى شرك را برمى شمرد.

در بـخـش اول: ايـن سـوره اشـاره كـوتـاهـى بـه عـظـمـت قـرآن و بـخـشـى از صـفـات جلال و جمال پروردگار است.

بـخش دوم: كه بيش از هشتاد آيه را در برميگيرد از داستان موسى (عليها‌السلام ) سخن مى گـويـد، از آن زمـان كـه بـه نـبـوت مـبـعـوث گـرديـد و سـپس با فرعون جبار به مبارزه بـرخـاسـت، و پس از درگيريهاى فراوان او با دستگاه فرعونيان و مبارزه با ساحران و ايـمان آوردن آنها خداوند به صورت اعجازآميز فرعون و فرعونيان را در دريا غرق كرد، و موسى و مومنان را رهائى بخشيد.

بعد ماجراى گوسالهپرستى بنى اسرائيل و درگيرى هارون و موسى را با آنها بيان مى كند.

در سومين بخش: بخشهائى در باره معاد و قسمتى از خصوصيات رستاخيز آمده است.

در بخش چهارم: سخن از قرآن و عظمت آن است.

و در بـخـش پـنـجـم: سـرگـذشـت آدم و حـوا را در بـهـشت و سپس ماجراى وسوسه ابليس و سرانجام هبوط آنها را در زمين، توصيف مى كند.

و بـالاخـره در آخـريـن قـسـمت، نصيحت و اندرزهاى بيدار كنندهاى، براى همه مؤ منان بيان مـيـدارد كـه روى سـخـن در بسيارى از آن به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است.

آيه (1) تا (8) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( طه ) (1)( ما أنزلنا عليك القرأن لتشقى ) (2)( إلا تذكرة لمن يخشى ) (3)( تنزيلا ممن خلق الارض و السموت العلى ) (4)( الرحمن على العرش استوى ) (5)( له ما فى السموت و ما فى الا رض و ما بينهما و ما تحت الثرى ) (6)( و إن تجهر بالقول فإنه يعلم السر و أخفى ) (7)( الله لا إله إلا هو له الا سماء الحسنى ) (8)

ترجمه:

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر

1 - طه.

2 - ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنى.

3 - فـقـط آنـرا بـراى يـادآورى كـسـانـى كـه (از خـدا ) مـيـتـرسـنـد نازل ساختيم. 4 - اين قرآن از سوى كسى نازل شده كه خالق زمين و آسمانهاى بلند

5 - او خداوندى است رحمن كه بر عرش مسلط است.

6 - از آن اوست آنچه در آسمانها و زمين و ميان اين دو و در اعماق زمين وجود دارد.

7 - اگـر سـخـن آشـكـارا بـگـوئى (يا مخفى كنى ) او پنهانيها و حتى پنهانتر از آنرا نيز ميداند!

8 - او خداوندى است كه معبودى جز او نيست و براى او نامهاى نيك است.

شان نزول:

روايات فراوانى در شان نزول نخستين آيات فوق آمده كه از مجموع آنها استفاده مى شود، پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بـعـد از نـزول وحـى و قـرآن، عـبـادت بـسـيـار مـيـكـرد، مـخـصـوصـا ايـسـتـاده بـه عـبـادت مشغول ميشد آنقدر كه پاهاى او متورم گرديد، گاه براى آنكه بتواند به عبادت خود ادامه دهـد، سـنـگـيـنـى خـود را بر يك پا قرار ميداد، و گاه بر پاى ديگر، گاه بر پاشنه پا ميايستاد و گاه بر انگشتان پا.

آيـات فـوق نـازل شد و به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور داد كه اين همه رنج و ناراحتى بر خود تحميل نكند.

تفسير:

اين قدر خود را به زحمت نيفكن

بـاز در آغـاز ايـن سـوره بـا حـروف مـقـطـعـه، روبرو ميشويم، كه حس كنجكاوى انسان را برميانگيزد (طه ).

البته ما در باره تفسير حروف مقطعه قرآن در آغاز سه سوره بحث كافى كرده ايم.

ولى در اينجا لازم ميدانيم اين مطلب را اضافه كنيم: كه ممكن است همه يا حداقل قسمتى از اين حروف مقطعه، داراى معانى و مفاهيم خاصى باشد، درست همانند يك كلمه كه محتوائى در بردارد.

اتـفـاقـا در بـسـيـارى از روايـات و كـلمـات مـفسران در آغاز اين سوره و سوره يس به چنين مـطـلبـى بـرخـورد مـيـكـنـيـم كـه: (طـه ) بـه مـعـنـى يـا رجل (اى مرد) است، و در پاره اى از اشعار عرب نيز به كلمه (طه ) برخورد ميكنيم كه مـفـهـومـى شـبـيـه (يـا رجـل ) و يـا نزديك به آن دارد كه بعضى از اين اشعار ممكن است مربوط به آغاز اسلام يا قبل از اسلام باشد.

و بـطـورى كـه يـكـى از آگـاهان براى ما نقل كرد بعضى از دانشمندان غرب كه پيرامون مـسـائل اسـلامـى مـطـالعـه مـيـكـنند اين مطلب را به همه حروف مقطعه قرآن تعميم داده اند و مـعـتـقـدنـد حـروف مـقـطعه در آغاز هر سوره، كلمهاى است، داراى معنى خاص كه بعضى با گـذشـت زمـان مـتـروك مـانـده، و بعضى به ما رسيده است، و الا بعيد به نظر ميرسد كه مشركان عرب، حروف مقطعه را بشنوند و مفهومى از آن درك نكنند و به سخريه و استهزاء بـرنـخـيزند، در حالى كه در هيچيك از تواريخ ديده نشده كه اين بهانه جويان سبك مغز، حروف مقطعه را دستاويز براى چنين عكس العملى كرده باشند.

البـتـه ايـن نـظـر را بـه طـور كـلى و دربـاره هـمـه حـروف مـقـطـعـه قـرآن، مـشـكـل بـتـوان پـذيـرفـت، ولى در بـاره بـعـضـى قابل قبول است و در منابع اسلامى نيز از آن بحث شده است.

ايـن مـوضـوع نـيـز جـالب تـوجه است كه در حديثى از امام صادق (عليها‌السلام ) ميخوانيم (طه ) از اسامى پيامبر است و معنى آن يا طالب الحق، الهادى اليه: اى كسى كه طالب حقى، و هدايت كننده به سوى آنى ).

از اين حديث چنين برمى آيد كه (طه ) مركب از دو حرف رمزى است

(طـا) اشـاره به (طالب الحق ) و (ها) اشاره به (هادى اليه ) ميباشد، ميدانيم اسـتـفـاده از حـروف رمـزى و عـلائم اخـتـصـارى در زمـان گـذشـتـه و حال، فراوان بوده است، مخصوصا در عصر ما بسيار مورد استفاده است.

آخـريـن سـخـن در ايـن زمـيـنـه ايـنـكه كلمه (طه ) مانند (يس ) بر اثر گذشت زمان، تدريجا به صورت (اسم خاص ) براى پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) درآمـده اسـت، تـا آنـجـا كـه آل پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را نـيـز (آل طـه ) مـيـگـويـنـد، و از حضرت مهدى (عليها‌السلام ) در دعاى ندبه (يا بن طه ) تعبير شده است.

سـپـس مـى گـويد ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنى( ما انزلنا عليك القرآن لتشقى ) .

درست است كه عبادت و جستجوى قرب پروردگار از طريق نيايش او، از بهترين كارها است، ولى هـر كـار حـسـابـى دارد، عـبـادت هـم حـسـاب دارد، نـبـايـد آنـقـدر بـر خـود تـحـميل كنى كه پاهايت متورم گردد و نيرويت براى تبليغ و جهاد كم شود. بايد توجه داشت كه تشقى از ماده شقاوت بر ضد سعادت است، ولى همانگونه كه راغب در مفردات مى گـويـد: گاه مى شود كه اين ماده به معنى رنج و تعب مى آيد و در آيه فوق، منظور همين مـعـنـى اسـت هـمـانـگـونـه كـه شـان نـزولهـا نـيـز حـكـايـت از آن مـى كـند. در آيه بعد هدف نـزول قـرآن را چـنـيـن شرح مى دهد: (ما قرآن را جز براى يادآورى كسانى كه از خدا مى ترسند نازل نكرديم )( الا تذكرة لمن يخشى ) . تعبير به (تذكرة ) از يكسو (و من يـخـشى ) از سوى ديگر، اشاره به واقعيت انكارناپذيرى دارد: تذكره و يادآورى نشان مى دهد كه خمير مايه هـمـه تـعـليـمـات الهـى در درون جان انسان و سرشت او وجود دارد، و تعليمات انبياء آن را بارور مى سازد آنچنان كه گوئى مطلبى را يادآورى مى كند.

نمى گوئيم تمام علوم و دانشها را انسان قبلا مى دانسته و از خاطر برده و نقش تعليم در ايـن جـهـان نـقـش يـادآورى اسـت (آنـچـنـانـكـه از افـلاطـون نـقـل مـى كـنـنـد) بـلكـه مـى گوئيم مايه اصلى آنها در سرشت آدمى نهفته است (دقت كنيد). تـعبير من يخشى نشان مى دهد كه تا يك نوع احساس مسئوليت كه قرآن نام آن را (خشيت و تـرس ) گـذاشـتـه در آدمـى نـبـاشـد، پـذيـراى حـقـايـق نـخـواهـد شـد چـرا كـه قـابـليت قـابـل هـم در بـارور شدن هر بذر و دانه اى شرط است، و در حقيقت اين تعبير شبيه چيزى اسـت كـه در آغـاز سـوره بقره مى خوانيم( هدى للمتقين ) (قرآن مايه هدايت پرهيزكاران است ).

سـپـس بـه مـعـرفـى خداوندى كه نازل كننده قرآن است مى پردازد، تا از طريق شناخت او، عـظـمـت قـرآن آشـكـارتـر شـود، مـى گـويـد: (ايـن قـرآن از سـوى كـسـى نـازل شـده اسـت كـه خالق زمين و آسمانهاى بلند و برافراشته است ) (تنزيلا ممن خلق الارض و السـمـاوات العـلى ) . در حـقـيـقـت ايـن تـوصـيـف، اشـاره بـه ابـتـدا و انـتـهـاى نـزول قـرآن مـى كـنـد، انتهاى آن زمين و ابتدايش آسمانها به معنى وسيع كلمه، و اگر در اينجا كلمه (و ما بينهما) - مانند بعضى ديگر از آيات قرآن - اضافه نشده، شايد به خاطر همين است كه هدف بيان ابتدا و انتها بوده است.

به هر حال خداوندى كه قدرت و تدبير و حكمتش پهنه آسمان و زمين را فرا گرفته، پيدا است اگر كتابى نازل كند چه اندازه پر محتوا و پر بار است.

باز به معرفى پروردگار نازل كننده قرآن ادامه مى دهد و مى گويد: (او خداوندى است رحـمـان كـه فـيـض رحمتش همه جا را فرا گرفته، و بر عرش مسلط است )(الرحمن على العـرش استوى ) . همانگونه كه قبلا در تفسير آيه(ثم استوى على العرش) (اعراف - 54) گـفـتـه ايـم (عـرش ) در لغت به چيزى مى گويند كه داراى سقف است و گاهى به خود سـقـف و يـا تختهاى پايه بلند مانند تختهاى سلاطين نيز عرش اطلاق مى شود. در داستان (سـليـمـان )، مـى خـوانـيم:(ايكم ياتينى بعرشها) : (كداميك از شما مى توانيد تخت او (بلقيس ) را براى من حاضر كنيد) (نمل - 38).

بـديـهـى اسـت خـداونـد نـه تـخـتى دارد و نه حكومتى همانند حاكمان بشر، بلكه منظور از (عرش خدا) مجموعه جهان هستى است كه تخت حكومت او محسوب مى شود.

بـنـابـرايـن (اسـتـوى عـلى العـرش )، كـنـايـه از تـسـلط پـروردگـار و احـاطـه كامل او نسبت به جهان هستى و نفوذ امر و فرمان و تدبيرش ‍ در سراسر عالم است. اصولا كـلمه (عرش ) در لغت عرب و (تخت ) در فارسى غالبا كنايه از قدرت مى باشد، مـثـلا مى گوئيم فلانكس را از تخت فرو كشيدند، يعنى به قدرت و حكومتش پايان دادند، يا در عربى مى گوئيم: ثل عرشه (تختش فرو ريخت ).

به هر حال بسيار كودكانه است اگر كسانى بخواهند از اين تعبير توهم جسميت خداوند را بكنند.

به دنبال (حاكميت ) خدا بر عالم هستى از (مالكيت ) او سخن مى گويد: (آنـچـه در آسـمـانـها، و در زمين، و در ميان اين دو، و در زير خاكها و اعماق زمين وجود دارد همه از آن اوست )( له ما فى السماوات و ما فى الارض و ما بينهما و ما تحت الثرى ) .

(ثرى ) در اصل به معنى خاك مرطوب است و از آنجا كه تنها قشر روى زمين بر اثر تابش آفتاب و وزش بـاد مـى خـشـكـد ولى طبقه زيرين غالبا مرطوب است به اين طبقه، (ثرى ) گفته مى شـود و به اين ترتيب (ما تحت الثرى ) به معنى اعماق زمين و جوف آنست كه همه آنها مملوك مالك الملوك و خالق عالم هستى است.

تـا بـه ايـنـجـا سـه ركـن از اركـان صـفـات پـروردگـار بـيـان شـده بـود، ركـن اول (خالقيت )، ركن دوم (حاكميت ) ركن سوم (مالكيت ) او است.

در آيه بعد به چهارمين ركن يعنى (عالميت ) او اشاره كرده مى گويد: (او آنقدر احاطه عـلمـى دارد كـه اگـر سخن آشكارا بگوئى مى داند، و اگر مخفى كنى نيز مى داند، و حتى مـخـفـى تـر از مـخـفـى را نـيـز آگـاه اسـت )( و ان تـجـهـر بالقول فانه يعلم السر و اخفى ) .

در ايـنـكـه مـنـظور از (اخفى ) (مخفى تر از سر) در اينجا چيست؟ در ميان مفسران گفتگو بسيار است.

ـ بعضى گفته اند: (سر) آنست كه انسان با ديگرى به طور پنهانى بازگو مى كند و (اخفى ) آنست كه در دل نگهداشته و به كسى نمى گويد.

بـعـضـى گـفـتـه انـد (سـر) آنـسـت كـه انـسـان در دل دارد، و (اخفى ) آنست به فكر كسى نرسيده است اما خدا از آن آگاه است.

بـعـضـى ديگر گفته اند (سر) عملى است كه مخفيانه انجام مى دهد، و (اخفى ) نيتى است كه به دل دارد. -

بعضى گفته اند (سر) به معنى اسرار مردم است، و (اخفى ) اسرارى است كه در ذات پاك خدا است.

- در حـديـثـى از امام باقر (عليها‌السلام ) و صادق (عليها‌السلام ) مى خوانيم: (سر آنست كـه در دل پنهان نموده اى و اخفى آنست كه به خاطرت آمده اما فراموش كرده اى. اين حديث مـمـكـن اسـت اشاره به اين نكته باشد كه آنچه را انسان، ياد مى گيرد به مخزن حافظه سـپـرده مـى شـود مـنـتـهـا گاهى ارتباط انسان با گوشهاى از اين مخزن قطع مى گردد و حـالت نـسـيـان بـاو دسـت مـى دهـد لذا اگـر بـا وسـيله اى يادآورى بشود كاملا آن را مطلب آشنائى مى بيند، بنابراين آنچه را انسان فراموش كرده، مخفى ترين اسرار او است كه در زواياى حافظه پنهان گشته و ارتباطش موقتا يا براى هميشه قطع شده است.

ولى بـه هـر حـال مـانعى ندارد كه تمام تفسيرهائى كه در بالا گفته شد در مفهوم وسيع كلمه سر و اخفى جمع باشد.

بـه اين ترتيب ترسيم روشنى از علم بى يپايان پروردگار شده است و از مجموع آيات فـوق شناخت اجمالى نسبت به نازل كننده قرآن در ابعاد چهارگانه (خلقت ) و (حكومت ) و (مالكيت ) و علم حاصل مى گردد.

و شـايـد بـه هـمـيـن جـهـت اسـت كه در آيه بعد مى گويد: (او الله است همان خداوندى كه مـعـبـودى جـز او نـيـسـت بـراى او نـامـهـا و صـفات نيك است )( الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى ) .

چنانكه در تفسير (آيه 180 سوره اعراف ) گفته ايم، تعبير به (اسماء حسنى ) هم در آيـات قـرآن و هـم در كـتـب حـديـث كـرارا آمـده اسـت، ايـن تـعـبـيـر در اصل به معنى نامهاى نيك است، بديهى است كه همه نامهاى پروردگار نيك است، ولى از آنجا كه در ميان اسماء و صفات خدا بعضى داراى اهميت بيشترى است، به عنوان (اسماء حسنى ) ناميده شده است.

در بسيارى از روايات كه از پيامبر و ائمه (عليهما‌السلام ) به ما رسيده مى خوانيم خداوند داراى 99 اسـم اسـت، هـر كـس او را بـه اين نامها بخواند دعايش مستجاب مى شود و هر كس آنـهـا را احـصـا كـنـد اهـل بـهـشـت اسـت، ايـن مـضـمـون در مـنـابـع مـعـروف حـديـث اهل تسنن نيز ديده مى شود.

بـه نـظـر مـى رسد كه منظور از احصاء و شماره كردن اين نامها همان (تخلق ) به اين صفات است، نه تنها ذكر الفاظ آنها، بدون شك اگر كسى با صفت عالم و قادر يا رحيم و غـفـور و امـثـال ايـنـهـا، تخلق پيدا كند و اشعه اى از اين صفات بزرگ الهى در وجود او بـتـابـد هـم بـهـشـتـى است و هم دعايش مستجاب (براى توضيح بيشتر به جلد هفتم تفسير نمونه صفحه 25 - 28 مراجعه فرمائيد).


11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32