تفسیر نمونه جلد ۱۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 29424
دانلود: 2674


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29424 / دانلود: 2674
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 13

نویسنده:
فارسی

آيه (36) تا (40) و ترجمه

( و إذا رأك الذيـن كفروا إن يتخذونك إلا هزوا أ هذا الذى يذكر ألهتكم و هم بذكر الرحمن هم كفرون ) (36)( خلق الانسن من عجل سأوريكم أيتى فلا تستعجلون ) (37)( و يقولون متى هذا الوعد إن كنتم صدقين ) (38)( لو يعلم الذين كفروا حين لا يكفون عن وجوههم النار و لا عن ظهورهم و لا هم ينصرون ) (39)( بل تأ تيهم بغتة فتبهتهم فلا يستطيعون ردها و لا هم ينظرون ) (40)

ترجمه:

36 - هنگامى كه كافران تو را مى بينند كارى جز استهزا كردن ندارند (و مى گويند) آيا ايـن هـمـان كسى است كه سخن از خدايان شما مى گويد؟ در حالى كه خودشان ذكر خداوند رحمن را انكار مى كنند.

37 - (آرى ) انـسـان از عـجـله آفـريـده شده، ولى عجله نكنيد من آيات خود را به زودى به شما ارائه مى دهم.

38 - آنها مى گويند اگر راست مى گوئيد اين وعده قيامت كى فرا مى رسد؟!

39 - ولى اگر كافران مى دانستند زمانى را كه نمى توانند شعله هاى آتش را از صورت و از پشتهاى خود دور كنند و هيچكس آنها را يارى نمى كند (اينقدر در باره قيامت

شتاب نمى كردند).

40 - آرى ايـن مـجازات الهى بصورت ناگهانى به سراغشان مى آيد و مبهوتشان مى كند آنچنانكه توانائى بر دفع آن ندارند و به آنها مهلت داده نمى شود.

تفسير:

انسان از عجله آفريده شده!

بـاز در ايـن آيـات بـه بـحـثـهاى ديگرى در ارتباط با موضع گيرى مشركان در برابر پـيـامـبـر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) برخورد مى كنيم، كه بيانگر طرز تفكر انحرافى آنها در مسائل اصولى است نخست مى گويد: هنگامى كه كافران تو را مى بينند كارى جز مسخره كردن تو ندارند)( و اذا رأك الذين كفروا ان يتخذونك الا هزوا ) .

آنها با بى اعتنائى به تو اشاره كرده مى گويند: (آيا اين همان كسى است كه خدايان و بتهاى شما را به بدى ياد مى كند)؟( ا هذا الذى يذكر الهتكم ) .

(در حالى كه خود ذكر خداوند رحمان را انكار مى كنند)( و هم بذكر الرحمن هم كافرون ) . تـعـجـب در ايـن اسـت كـه اگـر كـسـى از اين بتهاى سنگى و چوبى بدگوئى كند - نه بـدگـوئى بـلكه حقيقت را بيان نمايد و بگويد اينها موجودات بى روح و فاقد شعور و بى ارزشى هستند، تعجب مى كنند، اما اگر كسى منكر خداوند بخشنده و مهربانى شود كه آثـار رحـمـتـش پـهنه جهان را گرفته و در هر چيز دليلى بر عظمت و رحمت او است، براى آنـهـا جـاى تـعـجـب نـيست. آرى هنگامى كه انسان به امرى عادت كرد و خو گرفت و تعصب ورزيد، در نظرش جلوه خواهد داشت هر چند بدترين امور باشد، و هر گاه نسبت به چيزى

عداوت ورزيد كمكم در نظرش بد مى شود، هر چند زيباترين و محبوبترين امور باشد.

سـپـس به يكى ديگر از كارهاى زشت و بى رويه اين انسانهاى بى بندوبار اشاره كرده مـى فـرمـايـد: (انـسـان از عـجـله آفـريـده شـده )( خـلق الانـسـان مـن عجل ) .

گـرچـه مـفـسـران در تـفـسير كلمه (انسان ) و (عجل ) در اينجا بيانات گوناگونى دارند ولى پيدا است كه منظور از انسان در اينجا نوع انسان است (البته انسانهاى تربيت نايافته و خارج از قلمرو رهبرى رهبران الهى ).

و مـنـظـور از (عـجـل ) شـتـاب و شـتـابـزدگى است، همانگونه كه آيات بعد نيز شاهد گـويـاى اين مطلب است، و در جاى ديگر قرآن مى خوانيم و( كان الانسان عجولا ) : (انسان، عجول است ) (اسراء - 11).

در حـقـيـقـت تـعـبـيـر (خـلق الانـسـان مـن عـجـل ) يـكـنـوع تـاكيد است، يعنى آنچنان انسان عـجـول اسـت كـه گـوئى از (عـجـله ) آفـريـده شـده، و تـار و پـود وجـودش از آن تـشـكيل يافته! و به راستى بسيارى از مردم عادى چنينند هم در خير عجولند و هم در شر، حـتى وقتى به آنها گفته مى شود اگر آلوده كفر و گناه شويد، عذاب الهى دامنتان را مى گـيـرد مـى گـويند پس چرا اين عذاب زودتر نمى آيد؟! و در پايان آيه اضافه مى كند: (عـجـله نـكـنـيد من آيات خود را به زودى به شما نشان مى دهم )( ساوريكم آياتى فلا تستعجلون ) .

تـعـبـيـر (آيـاتـى ) در ايـنـجـا مـمـكن است اشاره به آيات و نشانه هاى عذاب و بلاها و مـجـازاتـهائى باشد كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مخالفان را با آن تهديد مـى كـرد و ايـن سـبـك مـغـزان كـرارا مى گفتند: پس چه شد اين بلاهائى كه ما را با آن مى ترسانى.

قرآن مى گويد عجله نكنيد، چيزى نمى گذرد كه دامانتان را خواهد گرفت.

و نـيـز ممكن است اشاره به معجزاتى كه دليل بر صدق پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )

است بوده باشد يعنى اگر كمى صبر كنيد: معجزات كافى به شما ارائه داده خواهد شد.

اين دو تفسير منافاتى با هم ندارند، زيرا مشركان در هر دو قسمت عجله داشتند و خداوند هم هـر دو را بـه آنها ارائه داد، هر چند تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد و با آيات بعد متناسب تر است.

بـاز انگشت روى يكى از تقاضاهاى عجولانه آنها گذاشته مى گويد: (آنها مى گويند: ايـن وعـده قـيـامـت اگر راست مى گوئيد كى فرا مى رسد؟!)( و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ) .

آنـهـا بـا بـى صـبـرى تـمـام، در انـتـظـار قـيـام قـيـامـت بـودنـد، غـافـل از اينكه فرا رسيدن قيامت همان و بيچارگى و بدبختى تمام عيار آنها همان، ولى چه مى توان كرد، انسان عجول حتى در راه بدبختى و نابودى خود نيز عجله مى كند.

تـعـبـيـر بـه ان كـنـتـم صـادقين به صورت جمع (اگر راست مى گوئيد) با اينكه مخاطب پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بود به خاطر آنست كه پيروان راستين او را نـيـز در ايـن خـطـاب شركت داده شده اند، و ضمنا مى خواستند بگويند، فرا نرسيدن قيامت دليل بر اين است كه همه شما دروغگو هستيد!

آيـه بـعـد بـه آنـها پاسخ مى دهد، و مى گويد: (اگر كافران مى دانستند زمانى را كه نـمـى توانند شعله هاى آتش را از صورت و پشت خود دور سازند، و هيچكس به يارى آنها نـخـواهـد شـتـافـت، هـرگـز تـعـجيل در عذاب نمى كردند، و نمى گفتند: قيامت كى فرا مى رسـد)( لو يـعـلم الذيـن كـفـروا حـيـن لا يـكـفـون عـن وجـوهـهم النار و لا عن ظهورهم و لا هم ينصرون ) .

تعبير به (صورتها) و (پشتها) در آيه فوق، اشاره به اين است كه آتش

دوزخ چـنـان نـيـست كه از يكسو آنها را احاطه كند، هم قسمت پيش روى آنها در آتش است و هم پشتها، گوئى در وسط آتش غرق و دفن مى شوند!

و جـمـله (و لا هـم يـنـصرون ) اشاره به اين است كه اين بتهائى را كه گمان مى برند شفيعان و ياوران آنها خواهند بود هيچ كارى از آنها ساخته نيست.

و جـالب ايـنـكه اين مجازات الهى و آتش سوزان به صورت ناگهانى به سراغ آنها مى آيد آنچنانكه مبهوتشان مى كند)!( بل تاتيهم بغتة فتبهتهم ) .

(و آنـچـنـان غـافـلگـيـر و مـقهورشان مى سازد كه قدرت بر دفع آن را ندارند)( فلا يستطيعون ردها ) .

حتى اگر تقاضاى مهلت كنند و بر خلاف آنچه تا آن وقت عجله مى كردند درخواست تاخير نمايند (به آنها مهلت داده نمى شود)( و لا هم ينظرون ) .

نكته ها:

1 - بـا تـوجـه بـه آيـات فـوق ايـن سـؤ ال پـيـش مـى آيـد كـه اگـر انـسـان طـبـيـعـتـا عجول است پس چرا به دنبال آن نهى از عجله مى كند و مى گويد: (فلا تستعجلون ) آيا اين دو با هم متضاد نيست.

در پـاسـخ مـى گـوئيـم بـا تـوجـه بـه اصـل اخـتـيـار و آزادى اراده انـسـان و قابل تغيير بودن صفات و روحيات و ويژگيهاى اخلاقى، هيچگونه تضادى در كار نيست، چرا كه با تربيت و تزكيه نفس مى توان اين حالت را دگرگون ساخت.

2 - جـمـله (بل تاتيهم بغتة فتبهتهم ) (عذاب الهى بطور ناگهانى به سراغ آنها مى آيـد آنـچـنـان كـه مـبـهوتشان مى كند) ممكن است اشاره به اين باشد كه عذابهاى قيامت همه چـيـزش بـا عـذاب دنـيـا متفاوت است مثلا در باره آتش جهنم مى خوانيم:( نار الله الموقدة التى تطلع على الافئدة ) (آتش برافروخته الهى كه بر قلب آدمى مى زند) (همزه آيه 7).

يـا ايـنـكـه در مـورد آتـشـگيره جهنم مى خوانيم( وقودها الناس و الحجارة ) : (آتشگيره دوزخ مردم و سنگها هستند) (بقره آيه 24).

ايـن گـونـه تعبيرات نشان مى دهد كه آتش دوزخ غافلگيرانه و ناگهانى و مبهوت كننده است.

آيه (41) تا (45) و ترجمه

( و لقد استهزئ برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزؤن ) (41)( قل من يكلؤ كم باليل و النهار من الرحمن بل هم عن ذكر ربهم معرضون ) (42)( أم لهم ألهة تمنعهم من دوننا لا يستطيعون نصر أنفسهم و لا هم منا يصحبون ) (43)( بـل مـتعنا هؤ لاء و أبأهم حتى طال عليهم العمر اء فلا يرون أنا نأ تى الا رض ننقصها من أطرافها أ فهم الغلبون ) (44)( قل إنما أنذركم بالوحى و لا يسمع الصم الدعاء إذا ما ينذرون ) (45)

ترجمه:

41 - (اگـر تـو را استهزا كنند نگران نباش ) پيامبران پيش از تو را نيز استهزا كردند، اما سرانجام آنچه را (از عذابهاى الهى ) مسخره مى كردند دامان استهزا كنندگان را گرفت

42 - بـگـو چـه كـسى شما را در شب و روز از (مجازات ) خداوند رحمان نگاه مى دارد؟ ولى آنها از ياد پروردگارشان روى گردانند.

43 - آيـا آنـها خدايانى دارند كه مى توانند از آنان در برابر ما دفاع كنند؟ (اين خدايان سـاخـتـگـى حـتـى ) نـمى توانند خودشان را يارى دهند (تا چه رسد به ديگران ) و نه از ناحيه ما بوسيله نيروئى يارى مى شوند.

44 - مـا آنـهـا و پـدرانـشـان را از نـعـمـتـها بهره مند ساختيم تا آنجا كه عمر طولانى پيدا كـردنـد (و مـايـه غـرور و طـغـيـانـشـان شـد) آيـا نـمـى بـيـنـنـد كـه مـا مـرتـبـا از زمـيـن (و اهل آن ) مى كاهيم آيا آنها غالبند (يا ما)؟! 45 - بگو من تنها بوسيله وحى شما را انذار مى كنم ولى آنها كه گوشهايشان كر است هنگامى كه انذار مى شوند سخنان را نمى شنوند!

تفسير:

گوش اگر گوش تو...

در آيـات گذشته ديديم كه مشركان و كفار، پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را بـه بـاد اسـتهزاء مى گرفتند، همان كارى كه عادت ديرينه همه جاهلان مغرور است كه واقعيتهاى مهم و جدى را به شوخى و مسخره مى گيرند.

در نخستين آيه مورد بحث به عنوان دلدارى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و تسلى خـاطـر او مـى گـويـد: ايـن تـنـهـا تـو نـيـسـتـى كـه مـورد اسـتهزاء واقع شده اى پيامبران قـبـل از تـو را نـيـز اسـتـهـزا كـردنـد)( و لقـد اسـتـهـزى ء برسل من قبلك ) .

(ولى سـرانـجـام آنـچـه را از عـذابـهـاى الهـى بـه بـاد مـسـخـره گـرفته بودند، دامان استهزاكنندگان را گرفت )( فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزئون ) .

بـنـابـرايـن غـم و انـدوهـى بـه خـود راه مـده و ايـن گـونـه اعـمـال جـاهلان نبايد در روح بزرگ تو كمترين اثر بگذارد و يا در اراده آهنينت خللى وارد كند.

در آيـه بـعـد مـى گـويد: نه تنها در برابر عذاب خدا در قيامت، كسى از شما دفاع نمى كند، در اين دنيا نيز همين است بگو چه كسى شما را در شب

و روز در بـرابـر مـجـازات خـداونـد رحـمـان حـفـظ و نـگـهـدارى مـى كـنـد)؟( قل من يكلؤ كم بالليل و النهار من الرحمان ) .

در واقع اگر خداوند آسمان (جو زمين ) را سقف محفوظى قرار نداده بود (آنگونه كه در آيـات قـبـل گذشت ) همين به تنهائى كافى بود كه شما را شب و روز در معرض بمباران سنگهاى آسمانى قرار دهد.

خـداونـد رحـمـان آنـقـدر بـه شـما محبت دارد كه ماموران مختلفى را براى حفظ و نگاهبانيتان قـرار داده كـه اگـر يـك لحـظـه از شـمـا جـدا شـونـد سيل بلاها به سويتان سرازير مى شود.

قـابـل تـوجـه اينكه: در اين آيه به جاى (الله )، (رحمان ) به كار رفته، يعنى بـبـيـنـيـد شـما چقدر گناه كرده ايد كه حتى خداوندى را كه كانون رحمت عامه است به خشم آورده ايد.

سـپـس اضـافـه مـى كـنـد: امـا آنـهـا از ياد پروردگارشان روى گردانند، نه به مواعظ و انـدرزهـاى پـيـامـبـران او گـوش فـرا مـى دهـنـد، و نـه يـاد خـدا و نـعـمـتـهـايـش دل آنـهـا را تـكـان مـى دهـد، و نـه لحـظـه اى انديشه خود را در اين راه به كار مى اندازند (بـلكـه از يـاد پـروردگـارشـان روى گـردانـنـد)( بل هم عن ذكر ربهم معرضون ) .

بـاز بـه عـنـوان سـؤ ال مى پرسد: اين كافران ظالم و گنهكار در برابر كيفرهاى الهى بـه چـه چـيـز دل بسته اند؟ (آيا آنها خدايانى دارند كه مى تواند از آنان در برابر ما دفاع كند؟!( ام لهم الهة تمنعهم من دوننا ) .

(ايـن خـدايـان سـاخـتـگـى آنها حتى نمى توانند خودشان را يارى دهند و از خويشتن دفاع كنند)( لا يستطيعون نصر انفسهم ) .

(و نه از ناحيه ما به وسيله رحمت و نيروى معنوى يارى و همراهى مى شوند)( و لا هم منا يصحبون ) .

آيـه بـعـد اشـاره بـه يكى از علل مهم سركشى و طغيان افراد بى ايمان كرده مى گويد: (مـا بـه اين گروه و پدرانشان انواع نعمتها بخشيديم تا آنجا كه عمرهاى طولانى پيدا كردند)( بل متعنا هؤ لاء و آبائهم حتى طال عليهم العمر ) .

اما به جاى اينكه اين عمر طولانى و نعمت فراوان حس شكرگزارى را در آنها تحريك كرده و سـر بـر آستان عبوديت حق بگذارند مايه غرور و طغيانشان شد. ولى آيا آنها نمى بينند كـه ايـن جـهـان و نـعـمتهايش پايدار نيست آيا نمى بينند كه ما مرتبا از زمين و مردم زمين مى كاهيم )؟!( ا فلا يرون انا ناتى الارض ننقصها من اطرافها ) .

اقـوام و قـبـائل يـكـى بعد از ديگرى مى آيند و مى روند، افراد كوچك و بزرگ هيچيك عمر جـاويـدان نـدارنـد، و هـمـه سـر به نقاب فنا فرو مى برند، اقوامى كه از آنها قويتر و نـيـرومـنـدتـر و سـركـشـتـر بـودنـد هـمـگـى سر به تيره خاك كشيدند و حتى دانشمندان و بـزرگـان و عـلمـا كـه قـوام زمـيـن بـه آنـهـا بـود چشم از جهان فرو بستند! (آيا با اين حال آنها غالبند يا ما غالبيم )؟!( ا فهم الغالبون ) .

در ايـنـكـه مـنـظـور از جمله( انا ناتى الارض ننقصها من اطرافها ) (ما به سراغ زمين مى آئيم و مرتبا از اطراف آن مى كاهيم ) چيست؟ مفسران بحثهاى گونا - گونى دارند.

1 - بـعضى گفته اند منظور اين است كه خدا تدريجا از اراضى و سرزمينهاى مشركان مى كاهد و بر بلاد مسلمين مى افزايد.

امـا بـا تـوجـه به اينكه اين سوره در مكه نازل شده و در آن روز مسلمانان چنين فتوحاتى نداشتند اين تفسير، مناسب به نظر نمى رسد.

2 - بعضى ديگر گفته اند: منظور خراب شدن و ويرانى زمينها به طور تدريجى است.

3 - بعضى آن را اشاره به ساكنان زمين مى دانند.

4 - و بعضى خصوص دانشمندان و علماء را در اينجا ذكر كرده اند. اما مناسب تر از همه اين اسـت كـه مـنظور از زمين مردم سرزمينهاى مختلف جهان است، اقوام و افراد گوناگونى كه تـدريجا و دائما به سوى ديار عدم مى شتابند و با زندگى دنيا وداع مى گويند، و به اين ترتيب دائما از اطراف زمين كاسته مى شود.

در بـعـضـى از روايـات كـه از امـامـان اهـلبـيـت (عليهما‌السلام ) نقل شده اين آيه به مرگ علما و دانشمندان تفسير گرديده است، امام صادق (عليها‌السلام ) مى فرمايد: نقصانها ذهاب عالمها: (نقصان زمين به معنى فقدان دانشمندان است ).

البـته مى دانيم اين روايات معمولا براى بيان مصداقهاى روشن است، نه اينكه مفهوم آيه را منحصر در افراد خاصى كند.

و بـه ايـن تـرتـيـب آيه مى خواهد مرگ و مير تدريجى بزرگان و اقوام پر جمعيت و حتى دانـشمندان را به عنوان يك درس عبرت براى كافران مغرور و بيخبر بيان كند و به آنها نشان دهد كه در مبارزه با خدا پيروزى براى آنها وجود ندارد. سپس اين حقيقت را بازگو مى كند كه وظيفه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آنست كه مردم را از طريق وحى آسمانى انذار كند، روى سخن را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كـرده مى گويد: (به آنها بگو من از پيش خود چيزى نمى گويم تنها به وسيله وحى شما را انذار مى كنم )( قل انما انذركم بالوحى ) . و اگـر در دل سـخـت شـما اثر نمى گذارد جاى تعجب نيست، و نه دليلى بر نقصان وحى آسـمـانـى، بـلكـه بـه خاطر آنست كه (افراد كر، هنگامى كه انذار مى شوند سخنان را نمى شنوند)!( و لا يسمع الصم الدعاء اذا ما ينذرون ) . گـوش شـنوا لازم است تا سخن خدا را بشنود، نه گوشهائى كه آنچنان پرده هاى گناه و غفلت و غرور بر آنها افتاده كه شنوائى حق را به كلى از دست داده است.

آيه (46) تا (47) ترجمه

( و لئن مستهم نفحة من عذاب ربك ليقولن يويلنا إنا كنا ظلمين ) (46)( و نـضـع المـوزيـن القـسـط ليـوم القـيـمـة فـلا تـظـلم نـفـس شـيـا و إن كـان مثقال حبة من خردل اءتينا بها و كفى بنا حاسبين ) (47)

ترجمه:

46 - اگر كمترين عذاب پروردگارت آنها را لمس كند فريادشان بلند مى شود اى واى ما همگى ستمگر بوديم.

47 - مـا تـرازوهـاى عدل را در روز قيامت نصب مى كنيم، لذا به هيچكس كمترين ستمى نمى شـود، و اگـر بـه مـقـدار سنگينى يكدانه خردل (كار نيك و بدى باشد) ما آنرا حاضر مى كنيم، و كافى است كه ما حساب كننده باشيم.

تفسير:

ترازوهاى عدل در قيامت

بـه دنـبـال آيـات گـذشـته كه حالت غرور و بيخبرى افراد بيايمان را منعكس مى كرد در نـخـسـتين آيه مورد بحث مى گويد: (اين بيخبران مغرور كه در حالت نعمت و آرامش هرگز خـدا را بـنده نيستند اگر گوشه كوچك و ناچيزى از عذاب پروردگارت دامنشان را بگيرد چـنـان متوحش مى شوند كه فرياد مى زنند اى واى بر ما! ما همگى ظالم و ستمگر بوديم!( و لئن مستهم نفحة من عذاب ربك ليقولن يا ويلنا انا كنا ظالمين ) .

به گفته مفسران و ارباب لغت، واژه نفحه به معنى چيز كم، يا نسيم ملايم مى باشد، گرچه اين كلمه غالبا در نسيمهاى رحمت و نعمت به كار مى رود، ولى در مورد عذاب نيز استعمال مى شود.

بـه گفته تفسير (كشاف ) جمله (لئن مستهم نفحة...) سه تعبير در بردارد كه همه اشاره به ناچيزى و كمى است، تعبير به (مس )، و تعبير به (نفحه ) (از نظر ماده لغـت ) و نـيـز از نظر وزن و صيغه. خلاصه اينكه قرآن مى خواهد بگويد: اين كوردلان، سـاليـان دراز سـخنان پيامبر و منطق وحى را مى شنوند و در آنها كمترين اثر نمى گذارد مگر آن زمان كه تازيانه عذاب، هر چند خفيف و مختصر، بر پشت آنها نواخته شود كه دست پـا چـه مـى شـونـد و فـريـاد( انـا كـنـا ظـالمـيـن ) را سر مى دهند، آيا بايد تنها زير تازيانه هاى عذاب، بيدار شوند؟

ولى چـه سـود كـه ايـن بـيـدارى اضـطـرارى هـم بـه حال آنها سودى ندارد، و اگر طوفان عذاب فرو بنشيند و آرامش بيابند، باز هم همان راه و همان برنامه است.

آخـريـن آيـه مـورد بـحـث، اشـاره بـه حـساب و جزاى دقيق و عادلانه قيامت مى كند تا افراد بـيـايـمـان و ستمگر بدانند به فرض كه عذاب اين دنيا دامانشان را نگيرد مجازات آخرت حـتـمـى اسـت، و دقـيـقـا تـمـام اعـمـالشـان مـورد مـحاسبه قرار مى گيرد. مى فرمايد: (ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت نصب مى كنيم )( و نضع الموازين القسط ليوم القيامة ) .

(قـسـط) گـاه بـه مـعـنـى عـدم تبعيض، و گاه به معنى عدالت به طور مطلق مى آيد و مناسب در اينجا معنى دوم است.

جالب اينكه قسط در اينجا به عنوان صفت براى (موازين ) ذكر شده اين ترازوهاى سنجش آنچنان دقيق و منظم است كه گوئى عين عدالت مى باشد.

و بـه هـمـيـن دليـل بـلافاصله اضافه مى كند: (به هيچكس در آنجا كمترين ظلم و ستمى نمى شود)( فلا تظلم نفس شيئا ) .

نـه از پـاداش نـيـكـوكـاران چـيزى كاسته مى شود، و نه به مجازات بدكاران افزوده مى گردد.

اما اين نفى ظلم و ستم، مفهومش اين نيست كه در حساب دقت نمى شود بلكه (اگر به مقدار سـنـگـيـنـى يـك دانـه خردل كار نيك و بدى باشد ما آن را حاضر مى سازيم و مورد سنجش قرار مى دهيم

( و ان كان مثقال حبة من خردل اتينا بها ) .

(و همين قدر كافى است كه ما حسابگر اعمال بندگان باشيم )( و كفى بنا حاسبين ) .

(خـردل ) گـيـاهـى اسـت كـه داراى دانـه سـيـاه بـسـيـار كـوچـكـى اسـت، و ضـرب المثل در كوچكى و حقارت مى باشد.

نـظـيـر ايـن تـعـبـيـر در جـاى ديـگـر قـرآن بـه عـنـوان (مـثـقـال ذرة ) (سـنگينى يك ذره ) (يك مورچه بسيار كوچك يا يك جزء كوچك از خاك و غبار) آمده است (زلزال آيه 7).

قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در قـرآن مـجـيـد در شـش مـورد تـعـبـيـر بـه (مـثـقـال ذرة ) و در دو مـورد تـعـبـيـر بـه (مـثـقـال حـبـة مـن خردل ) شده است.

در حـقـيـقت در آيه فوق، با شش تعبير مختلف، تاكيدى بر مساله حساب و كتاب دقيق روز قيامت شده است.

كـلمـه (مـوازيـن ) آنـهـم بـه صـورت جـمـع و سـپـس ذكـر وصـف (قـسـط)و بـه دنبال آن، تاكيدى بر نفى ظلم (فلا تظلم نفس ) و پس از آن ذكر كلمه (شيئا) (هيچ چـيـز) و بـعـد مـثـال زدن به دانه خردل و سرانجام جمله كفى بنا حاسبين (كافى است كه ما حسابگر باشيم ).

همه اينها دليل بر اين است كه حساب روز قيامت فوق العاده دقيق و خالى از هر گونه ظلم و ستم مى باشد.

در ايـنـكـه مـنـظـور از تـرازوى سـنـجـش چـيـسـت؟ بـعـضـى چـنـيـن پنداشته اند كه در آنجا تـرازوهـائى هـمـچـون تـرازوهـاى ايـن دنـيـا نـصـب مـى شـود و دنـبـال آن چـنـيـن فـرض كـرده انـد كـه اعمال انسان در آنجا داراى سنگينى و وزن است، تا قابل توزين با آن ترازوها باشد.

ولى حـق ايـن اسـت كه (ميزان ) در اينجا به معنى (وسيله سنجش ) است و مى دانيم هر چيزى وسيله سنجشى متناسب با خود دارد، ميزان الهراره (گرما سنج ) ميزان الهوا (هواسنج ) و ميزانهاى ديگر هر يك هماهنگ با موضوعى است كه ميخواهند آن را به وسيله آن بسنجند.

در احـاديـث اسـلامـى مـيـخـوانيم: كه ميزانهاى سنجش در قيامت، پيامبران و امامان و پاكان و نيكانى هستند كه در پرونده اعمالشان نقطه تاريكى وجود ندارد.

مـيـخـوانـيـم: السـلام عـلى مـيـزان الاعـمـال: (سـلام بـر مـيـزان سـنـجـش اعـمـال )! (تـوضيح و شرح بيشتر پيرامون اين موضوع را در جلد ششم صفحه 90 به بعد بيان كرديم ).

ذكـر (مـوازيـن ) به صورت (جمع ) (جمع ميزان ) نيز ممكن است اشاره به همين معنى بـاشـد چـرا كـه مـردان حـق هـر يـك مـيـزان سـنـجـشـى هـسـتـنـد بـراى اعـمـال انـسـانها، بعلاوه گرچه همه ممتازند ولى هر يك از آنها امتياز ويژهاى دارند كه در همان قسمت، الگو و مقياس سنجش محسوب ميشوند.

و بـه تـعـبـيـر ديـگـر هـر كـس بـه انـدازهـاى كـه بـا آنـهـا شباهت دارد و از نظر صفات و اعـمـال بـزرگواران هماهنگ است به همان مقدار وزنش سنگين، و به هر نسبت دور و ناهماهنگ است، سبك وزن مى باشد.

آيه (48) تا (50) و ترجمه

( و لقد ءاتينا موسى و هرون الفرقان و ضياء و ذكرا للمتقين ) (48)( الذين يخشون ربهم بالغيب و هم من الساعة مشفقون ) (49)( و هذا ذكر مبارك اءنزلنه اء فأ نتم له منكرون ) (50)

ترجمه:

48 - مـا بـه مـوسـى و هـارون فـرقـان (وسـيـله جـدا كـردن حـق از باطل ) و نور و آنچه مايه يادآورى پرهيزكاران است داديم.

49 - همانها كه از پروردگارشان در غيب و نهان ميترسند و از قيامت بيم دارند.

50 - و ايـن (قـرآن ) ذكـر مـبـاركـى اسـت كـه (بـر شـمـا) نازل كرديم آيا آن را انكار ميكنيد؟!

تفسير:

شمهاى از داستان پيامبران

از ايـن آيـات بـه بـعـد فـرازهـائى از زنـدگـانـى پـيـامـبران كه آميخته با نكات بسيار آمـوزنـدهـاى اسـت بـيـان شده، كه بحثهاى گذشته را در زمينه نبوت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و درگـيـرى او بـا مـخـالفـان، بـا تـوجـه بـه اصول مشتركى كه حاكم بر آنها است، روشن تر مى سازد.

در نـخـسـتـين آيه مى فرمايد: (ما به موسى و هارون (فرقان )، وسيله تشخيص حق از بـاطـل بـخـشـيـديم، و نور و يادآورى براى پرهيزكاران )( و لقد آتينا موسى و هارون الفرقان و ضياء و ذكرا للمتقين ) .

(فـرقـان ) در اصـل بـه مـعـنـى چـيـزى اسـت كـه حـق را از بـاطـل جـدا مـى كـنـد و وسـيـله شـنـاسائى اين دو است، در اينكه منظور از آن در اينجا چيست تفسيرهاى متعددى ذكر كرده اند:

بعضى آن را به معنى تورات.

و بـعضى شكافته شدن دريا براى بنى اسرائيل كه نشانه روشنى از عظمت حق و حقانيت موسى بود دانسته اند.

در حالى كه بعضى اشاره به ساير معجزات و دلائلى كه در اختيار موسى و هارون بود، مى دانند.

ولى اين تفسيرها هيچگونه با هم منافاتى ندارند، چرا كه ممكن است فرقان هم اشاره به (تـورات ) و هـم اشـاره بـه (سـايـر مـعـجـزات و دلائل ) موسى (عليها‌السلام ) باشد.

در سـايـر آيـات، نيز (فرقان ) گاهى به خود (قرآن ) اطلاق شده، مانند( تبارك الذى نـزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا ) : (بزرگ و پر بركت است خدائى كه فرقان را بر بندهاش نازل كرد تا جهانيان را انذار كند) (سوره فرقان - آيه 1).

و گـاه بـه پـيـروزيـهـاى مـعـجـزآسائى كه نصيب پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گـرديـد، هـمـانـگـونـه كـه در مـورد جـنـگ بـدر (يـوم الفـرقـان ) فـرمـوده اسـت (انفال - 41).

اما واژه (ضياء) به معنى نور و روشنائى است كه از درون ذات چيزى بجوشد و مسلما قرآن و تورات و معجزات انبياء چنين بوده است.

و (ذكـر) هـر مـوضـوعـى اسـت كـه انسان را از غفلت و بى خبرى دور دارد، و اين نيز از آثار واضح كتب آسمانى و معجزات الهى است.

ذكـر ايـن سـه تـعـبـيـر پشت سر هم گويا اشاره به اين است كه انسان براى رسيدن به مـقصد، نخست احتياج به فرقان دارد يعنى بر سر دو راهيها و چند راهيها راه اصلى را پيدا كـنـد، هـنـگـامـى كـه راه خـود را يـافـت، نـور و روشـنـائى و ضـيـاء مـيـخـواهـد تـا مشغول حركت گردد، سپس در ادامه راه، گاه موانعى پيش مى آيد كه از همه مهمتر غفلت است، نياز به وسيلهاى دارد كه مرتبا به او هشدار دهد و يادآور و ذكر باشد.

قـابـل توجه اينكه: فرقان به صورت معرفه آمده و ضياء و ذكر به صورت نكره، و اثـر آنـرا مـخـصـوص متقين و پرهيزكاران ميداند، اين تفاوت تعبير ممكن است اشاره به اين بـاشـد كـه مـعـجـزات و خـطابهاى آسمانى، راه را براى همگان روشن مى كند، اما آنها كه تـصـمـيـم بـگـيـرنـد و از ضـيـاء و ذكر استفاده كنند، همگان نيستند، تنها كسانى هستند كه احساس مسئوليت ميكنند و بهرهاى از تقوا دارند.

آيـه بـعـد ايـن (پـرهـيـزكـاران ) را چـنـيـن مـعـرفى مى كند: (آنها كسانى هستند كه از پروردگارشان در غيب و نهان ميترسند)( الذين يخشون ربهم بالغيب ) .

(و از روز رستاخيز بيم دارند)( و هم من الساعة مشفقون ) .

كلمه (غيب ) در اينجا، دو تفسير دارد: نخست اينكه اشاره به ذات پاك پـروردگـار اسـت، يـعـنـى بـا ايـنـكـه خـدا از ديـدهـهـا پـنـهـان اسـت آنـهـا بـه دليل عقل، به او ايمان آورده اند، و در برابر ذات پاكش احساس ‍ مسئوليت مى كنند.

ديـگـر ايـنـكـه پـرهـيـزكاران تنها در اجتماع و ميان جامعه، ترس از خدا ندارند، بلكه در خلوتگاهها نيز او را حاضر و ناظر ميدانند.

قـابـل تـوجـه ايـنـكه در برابر خداوند تعبير به (خشيت )، و در مورد قيامت تعبير به (اشـفاق ) شده، اين دو واژه گرچه هر دو به معنى ترس است، ولى به گفته (راغب ) در كتاب مفردات (خشيت ) در جائى گفته مى شود كه ترس آميخته با احترام و تعظيم باشد، همانند ترسى كه يك فرزند، از پدر بزرگوارش دارد، بنابراين پرهيزكاران، ترسشان از خدا توأم است با معرفت:

و اما واژه (اشفاق ) به معنى توجه و علاقه تواءم با بيم است، مثلا اين تعبير گاه در مـورد فـرزنـدان يـا دوسـتـان بـه كـار مـى رود كـه انسان به آنها علاقه دارد ولى در عين حال از اينكه در معرض آفات و گزند هستند بيمناك است.

در واقع پرهيزكاران به روز قيامت بسيار علاقمندند چون كانون پاداش و رحمت الهى است اما با اين حال از حساب و كتاب خدا نيز بيمناكند.

البته گاهى اين دو كلمه نيز به يك معنى استعمال شده است.

آخـريـن آيـه مـورد بـحـث، قرآن را در مقايسه با كتب پيشين قرار داده، مى گويد: اين ذكر مباركى است كه ما بر شما نازل كرديم (و هذا ذكر مبارك انزلناه ).

(آيا شما آن را انكار مى كنيد)( أفأنتم له منكرون ) .

انـكـار چـرا؟ ايـنـكـه ذكـر است و مايه بيدارى و آگاهى و يادآورى شما است، اينكه كانون بركت است و خير دنيا و آخرت در آن ميباشد، و سرچشمه همه پيروزيها و خوشبختيها است.

آيا چنين كتابى، جاى انكار دارد؟ دلائل حقانيتش در خودش نهفته، و نورانيتش آشكار است، و رهروان راهش سعادتمند و پيروز.

بـراى ايـنـكـه بـدانـيـم تـا چـه حـد ايـن قـرآن مـوجب آگاهى و مايه بركت است كافى است حـال سـاكـنـان جـزيـره عـرب را قـبـل از نـزول قـرآن كـه در تـوحـش و جـهـل و فـقـر و بـدبـخـتـى و پـراكـنـدگـى زنـدگـى مـيـكـردنـد، بـا وضـعـشـان بـعـد از نـزول قـرآن كـه اسـوه و الگـوئى براى ديگران شدند در نظر بگيريم، همچنين وضع اقوام ديگر را قبل و بعد از ورود قرآن در ميان آنها.