تفسیر نمونه جلد ۱۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 29414
دانلود: 2674


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29414 / دانلود: 2674
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 13

نویسنده:
فارسی

آيه (95) تا (97) و ترجمه

( و حرم على قرية أهلكنها أنهم لا يرجعون ) (95)( حتى إذا فتحت يأ جوج و مأ جوج و هم من كل حدب ينسلون ) (96)( و اقـتـرب الوعد الحق فإذا هى شخصة أبصر الذين كفروا يويلنا قد كنا فى غفلة من هذا بل كنا ظلمين ) (97)

ترجمه:

95 - حـرام اسـت بر شهرها و آباديهائى كه (بر اثر گناه ) نابودشان كرديم (كه باز گردند) آنها هرگز باز نخواهند گشت!

96 - تـا آن زمـان كه ياجوج و ماجوج گشوده شوند و آنها از هر ارتفاعى به سرعت عبور مى كنند!

97 - و وعده حق (قيامت ) نزديك مى شود، در آن هنگام چشمهاى كافران از وحشت از حركت باز مى ماند (مى گويند) اى واى بر ما كه از اين در غفلت بوديم بلكه ما ستمگر بوديم.

تفسير:

كافران در آستانه رستاخيز

در آخـريـن آيـات بـحـث گـذشـتـه سـخـن از (مـؤ مـنـان نـيـكـوكـار و صـالح العـمـل ) بـود، و در نـخـسـتـيـن آيـه مـورد بـحـث بـه افـرادى اشـاره مى كند كه در نقطه مقابل آنها قرار دارند، آنها كه تا آخرين نفس به ضلالت و فساد ادامه مى دهند.

مـى فـرمـايد: و حرام است بر شهرهائى كه آنها را به جرم گناهانشان نابود كرديم به دنيا بازگردند آنها هرگز باز نخواهند گشت( و حرام على اهلكناها انهم لا يرجعون ) .

در حـقـيـقـت آنها كسانى هستند كه بعد از مشاهده عذاب الهى، يا بعد از نابودى و رفتن به جهان برزخ، پرده هاى غرور و غفلت از برابر ديدگانشان كنار مى رود آرزو مى كنند اى كاش براى جبران اين همه خطاها بار ديگر به دنيا باز مى گشتند ولى قرآن با صراحت مـى گـويـد: بـازگـشـت آنـهـا به كلى حرام يعنى ممنوع است، و راهى براى جبران باقى نمانده است.

ايـن شـبـيـه هـمـان اسـت كـه در آيه 99 سوره مؤ منون مى خوانيم:( حتى اذا جاء احدهم الموت قـال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت كلا... ) : (اين وضع آنها ادامه مى يابد تا مـرگـشـان فـرا رسـد، مـى گـويـد پـروردگـارا مـرا بـه دنـيـا بـازگـردانـيـد تـا اعمال صالحى را كه ترك گفتم انجام دهم، اما جز پاسخ منفى چيزى نمى شنوند).

در تـفـسـيـر ايـن آيـه بـيـانـات ديـگـرى نـيـز ذكـر شـده اسـت كـه در ذيل صفحه به بعضى از آنها اشاره مى شود.

بـه هر حال اين بى خبران دائما در غرور و غفلتند، و اين بدبختى تا پايان جهان همچنان ادامه دارد.

چنانكه قرآن مى فرمايد:

(ايـن تـا زمانى ادامه دارد كه راه بر ياجوج و ماجوج گشوده شود و آنها در سراسر زمين پـخـش شـونـد، و از هـر بـلنـدى و ارتـفاعى با سرعت بگذرند)( حتى اذا فتحت ياجوج و ماجوج و هم من كل حدب ينسلون ) .

در بـاره يـاجـوج و مـاجـوج و ايـنـكـه آنها كدام طائفه بودند؟ و در كجا زندگى داشتند؟ و سـرانـجـام چـه مـى كـنـند و چه خواهند شد؟ در ذيل آيات 94 به بعد سوره (كهف ) بحث كرده ايم، و همچنين در مورد سدى كه (ذو القرنين ) براى جلوگيرى از نفوذ آنها در يك تنگه كوهستانى ساخت مشروحا بحث شده.

آيا منظور از گشوده شدن اين دو طايفه، شكسته شدن سد آنها و نفوذشان از اين طريق در مـنـاطـق ديـگـر جـهـان اسـت؟ و يا منظور نفوذ آنها به طور كلى در كره زمين از هر سو و هر نـاحـيـه مـى بـاشـد؟ آيـه فـوق صـريـحـا در ايـن بـاره سـخـن نـگـفـته، تنها از انتشار و پراكندگى آنها در كره زمين به عنوان يك نشانه پايان جهان و مقدمه رستاخيز و قيامت ياد كرده است.

و بلافاصله مى گويد: (در اين هنگام وعده حق خداوند نزديك مى شود)( و اقترب الوعد الحق ) .

(و آنـچـنـان وحشتى سراسر وجود كافران را فرا مى گيرد كه چشمهايشان از حركت باز مـى ايـسـتـد و خـيـره خـيـره بـه آن صـحنه نگاه مى كنند)( فاذا هى شاخصة ابصار الذين كفروا ) .

در ايـن هـنـگـام پـرده هـاى غـرور و غفلت از برابر ديدگانشان كنار مى رود و فريادشان بلند مى شود اى واى بر ما ما از اين صحنه در غفلت بوديم )( يا ويلنا قد كنا فى غفلة من هذا ) .

و چون نمى توانند با اين عذر، گناه خويش را بپوشانند و خود را تبرئه كنند با صراحت مـى گـويـنـد: (نـه، مـا ظـالم و سـتـمـگـر بـوديـم )!( بل كنا ظالمين ) .

اصـولا چـگـونـه مـمكن است با وجود اين همه پيامبران الهى و كتب آسمانى و اين همه حوادث تـكان دهنده، و همچنين درسهاى عبرتى كه روزگار به آنها مى دهد در غفلت باشند، آنچه از آنها سر زده تقصير است و ظلم بر خويشتن و ديگران.

معنى چند لغت:

(حـدب ) (بـر وزن ادب ) بـه مـعـنـى بـلنديهائى است كه ميان پستيها قرار گرفته و گاهى به برآمدگى پشت انسان نيز حدب گفته مى شود.

(ينسلون ) از ماده (نسول ) (بر وزن فضول ) به معنى خروج با سرعت است.

ايـنكه در مورد ياجوج و ماجوج مى گويد: آنها از هر بلندى به سرعت مى گذرند و خارج مى شوند اشاره به نفوذ فوق العاده آنها در كره زمين است.

(شـاخـصـه ) از مـاده (شـخـوص ) (بـر وزن خـلوص ) در اصـل بـه مـعـنـى خـارج شدن از منزل، يا خارج شدن از شهرى به شهر ديگر است، و از آنـجـا كه به هنگام تعجب و خيره شدن چشم گوئى مى خواهد چشم انسان بيرون بيايد به اين حالت نيز، شخوص گفته شده است، اين حالتى است كه در محشر به گنهكاران دست مى دهد، آنچنان خيره مى شوند كه گوئى چشمهايشان مى خواهد از حدقه بيرون بيايد.

آيه (98) تا (103) و ترجمه

( إنكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم أنتم لها وردون ) (98)( لو كان هؤ لاء ألهة ما وردوها و كل فيها خلدون ) (99)( لهم فيها زفير و هم فيها لا يسمعون ) (100)( إن الذين سبقت لهم منا الحسنى أولئك عنها مبعدون ) (101)( لا يسمعون حسيسها و هم فى ما اشتهت أنفسهم خلدون ) (102)( لا يحزنهم الفزع الا كبر و تتلقئهم الملئكة هذا يومكم الذى كنتم توعدون ) (103)

ترجمه:

98 - شما و آنچه غير از خدا ميپرستيد هيزم جهنم خواهيد بود و همگى در آن وارد م

99 - اگر اينها خدايان بودند هرگز وارد آن نمى شدند، و همه در آن جاودانه خواهند بود.

100 - آنها در آن ناله هاى دردناك دارند، و چيزى نمى شنوند!

101 - (امـا) كـسـانى كه وعده نيك از قبل به آنها دادهايم (يعنى مؤ منان صالح ) از آن دور نگاهداشته مى شوند.

102 - آنـهـا صـداى آتـش دوزخ را نـمـى شـنـونـد و در آنچه دلشان بخواهد جاودانه متنعم هستند.

103 - وحشت بزرگ آنها را اندوهگين نمى كند، و فرشتگان به استقبالشان ميروند (و مى گويند) اين همان روزى است كه به شما وعده داده ميشد.

تفسير:

هيزم جهنم!

در تعقيب آيات گذشته كه از سرنوشت مشركان ستمگر بحث ميكرد در اين آيات روى سخن را به آنها كرده و آينده آنها و معبودهايشان را چنين ترسيم مى كند:

(شما و آنچه را غير از خدا مى پرستيد آتشگيره جهنميد)!( انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم ) .

(حصب ) در اصل به معنى پرتاب كردن است، مخصوصا به قطعات هيزم كه در تنور پرتاب مى كنند حصب گفته مى شود.

بـعـضى گفته اند (حطب ) (بر وزن سبب ) كه به معنى هيزم مى باشد در لغات مختلف عـرب، تلفظهاى متفاوتى دارد، بعضى از قبائل آن را حصب و بعضى ديگر خضب مينامند و از آنجا كه قرآن براى جمع بين قبائل و طوائف و دلها بوده، گاه لغات مختلف آنها را به كار ميگيرد تا از اين راه، جمع قلوب شود، از جمله همين كلمه حصب است كه تلفظى است از قبائل اهل يمن در واژه( حطب ) .

بـه هـر حـال آيـه فوق به مشركان مى گويد: آتشگيره جهنم و هيزمى كه شعله هاى آن را تشكيل مى دهد خود شما و خدايان ساختگى شما است، و همچون قطعه هاى هيزم بيارزش يكى پس از ديگرى در جهنم پرتاب مى شويد!

سپس اضافه مى كند: (شما وارد بر آن مى شويد)( انتم لها واردون ) .

ايـن جـمـله يـا بـه عنوان تاكيد مطلب گذشته است، و يا اشاره به نكته جديدى است و آن ايـنـكـه اول بـتـهـا را در آتـش مـى افـكـنـنـد، سـپـس ‍ شـما بر آنها وارد مى شويد، گوئى خدايانتان با آتشى كه از وجودشان برمى خيزد از شما پذيرائى مى كنند.

اگـر سـؤ ال شود كه انداختن بتها در جهنم چه فلسفه اى دارد، در پاسخ بايد گفت: اين خـود يـكـنـوع عـذاب و مـجـازات اسـت براى بتپرستان كه ببينند در آتشى كه از بتهايشان زبـانـه مـى كـشـد مى سوزند، از اين گذشته تحقيرى است براى افكار آنها كه به چنين موجودات بى ارزشى پناه مى بردند.

البته اين در صورتى است كه ما (يعبدون ) به معنى معبودهاى بيجان و بتهاى سنگى و چوبى باشد (همانگونه كه از كلمه ما استفاده مى شود، زيرا ما غالبا براى موجود غير عـاقـل اسـت ) ولى اگـر مـفـهـوم آن را عـام بـگـيـريـم و شـامل شياطينى كه معبود واقع شدند بشود نكته ورود اين معبودها در جهنم كاملا واضح است چرا كه خود شريك جرمند.

سـپـس بـه عنوان نتيجه گيرى كلى مى فرمايد: (اگر اين بتها، خدايانى بودند هرگز وارد آتش دوزخ نمى شدند)( لو كان هؤ لاء آلهة ما وردوها ) .

ولى بـدانـيـد نـه تـنـهـا وارد دوزخ مـى شـونـد بـلكـه جـاودانـه در آن خـواهـنـد بـود( و كل فيها خالدون ) .

و اين جالب است كه اين بتپرستان جاودانه گرفتار خدايان خود باشند همان خدايانى كه هـمـيـشـه آنـهـا را پـرسـتـش مـيـكـردنـد و سـپـر بـلاهـا مـى شـمـردنـد و حل مشكلاتشان را از آنها مى خواستند!

بـراى تـوضـيـح بيشتر پيرامون وضع دردناك، اين (عابدان گمراه )، در برابر آن (معبودان بى ارزش ) مى گويد: (آنها در دوزخ، فريادها و ناله هاى دردناك دارند)( لهم فيها زفير ) .

(زفـيـر) در اصـل بـه مـعـنى فرياد كشيدنى است كه با بيرون فرستادن نفس تواءم بـاشـد، و بـعـضـى گـفـتـه اند فرياد نفرت انگيز الاغ در آغاز (زفير) و در پايانش (شـهـيق ) ناميده مى شود، و به هر حال در اينجا اشاره به فرياد و ناله اى است كه از غم و اندوه برمى خيزد.

ايـن احـتـمـال نـيز وجود دارد كه اين زفير و ناله غم انگيز تنها مربوط به عابدان نباشد بلكه شياطينى كه معبودشان بودند نيز در اين امر با آنها شريكند.

جمله بعد، يكى ديگر از مجازاتهاى دردناك آنها را بازگو مى كند و آن اينكه آنها در دوزخ چيزى نمى شنوند( و هم فيها لا يسمعون ) .

ايـن جـمـله مـمـكـن است اشاره به اين باشد كه آنها سخنى كه مايه سرور و خوشحاليشان باشد مطلقا نمى شنوند، و تنها مستمع ناله هاى جانكاه دوزخيان، و فريادهاى فرشتگان عذاب هستند.

بـعضى گفته اند منظور اين است كه اينها را در تابوتهاى آتشين مى گذارند آنچنان كه صـداى هـيـچـكـس را مـطـلقا نمى شنوند گوئى تنها آنها در عذابند و اين خود مايه مجازات بيشترى است چرا كه اگر انسان، گروهى را هم زندان خود ببيند مايه تسلى خاطر او است كه (البلية اذا عمت طابت ) (بلا چو عام بود دلكش است و مستحسن!).

آيـه بـعـد حـالات مؤ منان راستين و مردان و زنان با ايمان را بازگو مى كند تا در مقايسه با يكديگر وضع هر دو مشخص تر شود.

نـخـسـت مـى گـويـد: (كـسـانـى كـه بـه خـاطـر ايـمـان و اعـمال صالحشان وعده نيك به آنها از قبل داده ايم از اين آتش هولناك و وحشتناك دورند( ان الذين سبقت لهم منا الحسنى اولئك عنها مبعدون ) .

اشاره به اينكه ما به تمام وعده هائى كه به مؤ منان در اين جهان داده ايم وفا خواهيم كرد كه يكى از آنها دور شدن از آتش دوزخ است.

گـرچـه ظـاهـر ايـن جـمـله ايـن اسـت كـه تـمـام مـؤ مـنـان راسـتـيـن را شـامـل مـى شـود ولى بـعـضـى احتمال داده اند كه اشاره به معبودانى همچون حضرت مسيح (عليها‌السلام ) و مريم است كه بدون خواست آنها بوسيله گروهى عبادت شدند، و از آنجا كـه آيـات سـابـق مـى گـفت: شما و خدايانتان وارد دوزخ مى شويد، و اين تعبير ممكن بود شامل امثال حضرت مسيح (عليها‌السلام ) نيز شود، قرآن بلافاصله اين جمله را به صورت يك استثناء بيان مى كند كه اين گروه هرگز وارد دوزخ نخواهند شد.

بعضى از مفسران شان نزولى در مورد اين آيه ذكر كرده اند كه نشان مى دهد بعضى همين سـؤ ال را از پـيـامـبـر اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كردند و آيه در پاسخ آنها نازل گرديد.

ولى بـا ايـن حـال مـانـعـى نـدارد كـه آيـه فـوق هـم پـاسـخـى بـراى ايـن سـؤ ال باشد و هم يك حكم عمومى نسبت به همه مؤ منان راستين.

در آخـريـن آيـات مـورد بـحـث، چـهـار نـعـمـت بـزرگ الهـى را كـه شامل حال اين گروه سعادتمند است برمى شمرد:

نخست اينكه (آنها صداى آتش را نمى شنوند)( لا يسمعون حسيسها ) .

(حـسـيـس ) چـنانكه ارباب لغت گفته اند به معنى صداى محسوس است، و به معنى خود حـركـت يا صدائى كه از حركت برمى خيزد نيز آمده است، آتش دوزخ كه دائما در آتشگيره هايش مشغول پيشروى است، داراى صداى مخصوصى است، اين صدا از دو جهت وحشتناك است، از نظر اينكه صداى آتش است و از نظر اينكه صداى پيشروى است.

مؤ منان راستين چون از جهنم دورند هرگز اين صداهاى وحشتناك به گوششان نمى خورد.

ديـگـر ايـنـكـه (آنـهـا در آنـچـه بـخـواهـنـد و مـايـل باشند به طور جاودان متنعمند)( و هم فيما اشتهت انفسهم خالدون ) .

يـعـنـى آنـجـا محدوديت اين جهان را ندارد كه انسان آرزوى بسيارى از نعمتها بكند و به آن دسـتـرسـى نـداشته باشد، هر نعمت مادى و معنوى كه بخواهد بدون استثناء در دسترس او اسـت، آنـهم نه يك روز و دو روز بلكه در يك عمر جاويدان! سوم اينكه فزع اكبر آنها را غمگين نمى كند( لا يحزنهم الفزع الاكبر ) .

(فزع اكبر) (وحشت بزرگ ) را بعضى اشاره به وحشتهاى روز قيامت دانسته اند كه از هـر وحـشـتـى بزرگتر است، و بعضى اشاره به نفخه صور و دگرگونيهاى پايان اين جـهـان و تـزلزل عـجـيـبـى كـه در اركـان ايـن عـالم مـيـافـتـد آنـچـنان كه در آيه 87 سوره نحل آمده است.

ولى از آنـجـا كـه وحـشـت روز رسـتـاخـيـز مـسـلمـا از آن هـم مـهـمـتـر اسـت تـفـسـيـر اول صحيح تر به نظر مى رسد.

بالاخره آخرين لطف خدا در باره كسانى كه در اين آيات به آنها اشاره شده ايـن است كه (فرشتگان رحمت به استقبال آنها مى شتابند و به آنها تبريك و شادباش مـى گـويـنـد و بـشـارت مـى دهـنـد ايـن هـمان روزى است كه به شما وعده داده مى شد)( و تتلقاهم الملائكة هذا يومكم الذى كنتم توعدون ) .

در نـهـج البـلاغـه مـى خـوانـيم امير مؤ منان على (عليها‌السلام ) فرمود: فبادروا باعمالكم تـكـونوا مع جيران الله فى داره، رافق بهم رسله، و ازارهم ملائكته، و اكرم اسماعهم ان تـسـمع حسيس نار جهنم ابدا: (به اعمال نيك مبادرت ورزيد تا از همسايگان خدا در سراى او بـاشـيـد، در جائى كه پيامبران را رفيق آنها قرار داده، و فرشتگان را به زيارتشان مـيـفـرستد، خدا آنچنان اين گروه را گرامى داشته كه حتى گوشهايشان صداى آتش دوزخ را نمى شنود).

آيه (104) و ترجمه

( يـوم نـطـوى السـمـاء كـطـى السـجـل للكـتـب كـمـا بـدأنـا أول خلق نعيده وعدا علينا إنا كنا فعلين ) (104)

ترجمه:

104 - در آن روز كـه آسـمـان را هـمـچـون طـومـار درهـم مـى پـيچيم، (سپس ) همانگونه كه آفرينش را آغاز كرديم آنرا بازمى گردانيم، اين وعده اى است كه ما داده ايم و قطعا آن را انجام خواهيم داد.

تفسير:

آن روز كه آسمانها در هم پيچيده مى شود

در آخـريـن آيـه بـحـث گـذشته خوانديم مؤ منان راستين از (فزع اكبر) (وحشت بزرگ ) غـمـگـيـن نمى شوند آيه مورد بحث توصيفى از آن روز وحشت بزرگ است، و در حقيقت علت عظمت اين وحشت را مجسم مى سازد، مى گويد: (اين امر، روزى تحقق مى يابد كه ما آسمان را درهـم مـى پـيـچـيـم هـمـانـگـونـه كـه طومار نامه ها درهم پيچيده مى شود)!( يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب ) .

در زمانهاى گذشته براى نوشتن نامه ها و همچنين كتابها، از اوراق طومار مانند استفاده مى كردند، اين طومارها را قبل از نوشتن به هم مى پيچيدند و شخص كاتب تدريجا آن را از يك طرف مى گشود و مطالب مورد نظر را روى آن مى نوشت و بـعـد از پـايـان كـتـابت نيز آن را مى پيچيدند و كنار مى گذاشتند و لذا هم نامه ها و هم كـتـابـهـايشان شكل طومار داشت اين طومار، (سجل ) ناميده مى شد كه براى كتابت از آن استفاده شده بود.

در ايـن آيه تشبيه لطيفى نسبت به درنورديدن طومار عالم هستى در پايان دنيا شده است، در حال حاضر اين طومار گشوده شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مى شود و هر يك در جائى قرار دارد، اما هنگامى كه فرمان رستاخيز فرا رسد، اين طومار عظيم با تمام خطوط و نقوشش، در هم پيچيده خواهد شد.

البـتـه پـيچيدن جهان به معنى فنا و نابودى آن نيست چنانكه بعضى پنداشته اند بلكه بـه مـعـنـى درهـم كـوبـيـده شـدن و جـمـع و جـور شـدن آن اسـت، و بـه تـعـبـيـر ديـگـر شـكـل جـهـان بـه هـم مـى خـورد اما مواد آن نابود نمى شود، اين حقيقتى است كه از تعبيرات مختلف در آيات معاد (مخصوصا بازگشت انسان از استخوان پوسيده و از قبرها) به خوبى مشاهده مى شود.

سپس اضافه مى كند (همانگونه كه ما در آغاز آن را ايجاد كرديم باز هم برمى گردانيم ) و ايـن كـار مـشـكـل و سـخـتـى در بـرابـر قـدرت عـظـيـم مـا نـيـسـت( كـمـا بـدأنـا اول خلق نعيده ) .

در حـقـيـقـت ايـن تـعبير شبيه تعبيرى است كه در آيه 29 سوره اعراف آمده است كما بداءكم تعودون: (همانگونه كه شما را در آغاز ايجاد كرد باز مى گرداند.) و يا همانند:( و هو الذى يبدء الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه ) : (او كسى است كه آفرينش را ايجاد كرد سپس آن را بازمى گرداند و اين بر او آسانتر است ) (روم - 27).

اما اينكه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه منظور از اين بازگشت، بازگشت به فناء و نيستى، يا به هم پيچيدگى همچون آغاز آفرينش است، بسيار بعيد به نظر مى رسد.

و در پـايـان آيـه مى فرمايد: اين وعده اى است كه ما داده ايم و قطعا آن را انجام خواهيم داد( وعدا علينا انا كنا فاعلين ) .

از بـعـضـى روايـات اسـتـفـاده مـى شـود كـه مـنـظـور از بـازگـشـت خـلق بـه صـورت اول آن اسـت كـه انـسـانـهـا بـار ديگر پا برهنه و عريان - آن گونه كه در آغاز آفرينش بودند - باز مى گردند، ولى بدون شك منظور اين نيست كه مفهوم آيه منحصر در اين معنى باشد، بلكه اين يكى از چهره هاى بازگشت آفرينش به صورت نخست است.