آيه (56) تا (60) و ترجمه
(
و اذكر فى الكتب إدريس إنه كان صديقا نبيا
)
(56)(
و رفعنه مكانا عليا
)
(57)(
أولئك الذين أنعم الله عليهم من النبين من ذرية أدم و ممن حملنا مع نوح و من ذرية إبرهيم و إسرئيل و ممن هدينا و اجتبينا إذا تتلى عليهم أيت الرحمن خروا سجدا و بكيا
)
(58)(
فخلف من بعدهم خلف أضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوت فسوف يلقون غيا
)
(59)(
إلا من تاب و أمن و عمل صلحا فأولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيا
)
(60)
ترجمه:
56 - و در اين كتاب (نيز) از ادريس ياد كن، او بسيار راستگو و پيامبر بزرگى بود.
57 - و ما او را به مقام بلندى رسانديم.
58 - آنها پيامبرانى بودند كه خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم و از كسانى كه با نوح بر كشتى سوار كرديم، و از دودمان
آنـهـا كـه هـدايـت كرديم و برگزيديم، آنها كسانى بودند كه وقتى آيات خداوند رحمان بـر آنـان خـوانـده مـى شـد بـه خـاك مـى افتادند و سجده مى كردند، در حالى كه گريان بودند.
59 - امـا بـعـد از آنـها فرزندان ناشايسته اى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند و پيروى از شهوات نمودند و به زودى (مجازات ) گمراهى خود را خواهند ديد.
60 - مـگـر آنـهـا كـه تـوبـه كـنـنـد، ايـمـان آورنـد، و عـمـل صـالح انجام دهند، چنين كسانى داخل بهشت مى شوند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد.
تفسير:
اينها پيامبران راستين بودند، اما...
در آخرين قسمت از يادآوريهاى اين سوره، سخن از ادريس پيامبر، به ميان آمده است.
نـخـسـت مـى گـويـد: (در كـتـاب آسـمانيت (قرآن ) از ادريس ياد كن كه او صديق و پيامبر بود)(
و اذكر فى الكتاب ادريس انه كان صديقا نبيا
)
.
(صديق ) همانگونه كه سابقا هم گفته ايم به معنى شخص بسيار راستگو و تصديق كننده آيات خداوند و تسليم در برابر حق و حقيقت است.
سپس به مقام بلند پايه او اشاره كرده مى گويد: (ما او را به مقام بلندى رسانديم )(
و رفعناه مكانا عليا
)
.
در ايـنكه منظور، عظمت مقام معنوى ادريس يا بلندى مكان حسى او است در ميان مفسران گفتگو اسـت، بـعـضـى هـمـانـگـونـه كـه ما انتخاب كرديم آن را اشاره به مقامات معنوى و درجات روحانى اين پيامبر بزرگ ميدانند، و بعضى معتقدند كه خداوند ادريس را همچون مسيح به آسمان برد و تعبير (مكانا عليا) را در آيه فوق اشاره به همين مى دانند.
ولى اطـلاق كـلمـه (مـكـان ) بـه مـقـامـات مـعـنـوى، امـرى متداول و معمول است
در سـوره يـوسـف آيـه 77 مـى خـوانـيـم يوسف به برادران خود كه كار خلافى انجام داده بودند گفت:(
انتم شر مكانا
)
(شما از نظر مقام و منزلت بدترين مردميد).
بـه هـر حـال ادريـس يـكـى از پـيـامـبـران بـلنـد مـقـام الهـى اسـت كـه شـرح حال او در نكته ها خواهد آمد.
سـپس به صورت يك جمع بندى از تمام افتخاراتى كه در آيات گذشته پيرامون انبياء بزرگ و صفات و حالات آنها و مواهبى كه خداوند به آنها داده بود، بيان گرديد چنين مى گـويـد: (آنـهـا پـيـامـبـرانـى بـودنـد كـه خـداونـد آنـان را مشمول نعمت خود قرار داده بود)(
اولئك الذين انعم الله عليهم من النبيين
)
.
كـه بـعـضى از فرزندان آدم بودند، و بعضى از فرزندان كسانى كه با نوح در كشتى سوار كرديم و بعضى از دودمان ابراهيم و اسرائيل )(
من ذرية آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذرية ابراهيم و اسرائيل
)
.
بـا ايـنـكه همه اين پيامبران از فرزندان آدم بودند، ولى با توجه به نزديكى آنها به يـكـى از پـيـامـبـران بـزرگ از آنـان بـعـنـوان (ذريـه ابـراهـيـم و اسـرائيـل )يـاد شـده، و به اين ترتيب منظور از (ذريه آدم ) در اين آيه، ادريس است كه طبق مشهور، جد نوح پيامبر بود، و منظور از ذريه كسانى كه با نوح بر كشتى سوار شدند ابراهيم است، زيرا ابراهيم از فرزندان سام (فرزند نوح ) بوده.
و مـنـظـور از (ذريـه ابـراهـيـم ) اسـحـاق و اسـمـاعـيـل و يـعقوب است، و منظور از ذريه اسـرائيـل، مـوسـى و هـارون و زكريا و يحيى و عيسى مى باشد كه در آيات گذشته به حالات آنها و بسيارى از صفات برجسته شان اشاره شده.
سـپـس ايـن بـحـث را بـا يـاد پـيـروان راسـتـيـن ايـن پـيـامـبـران بـزرگ تـكـمـيـل كـرده مـى گـويد: (از كسانى كه هدايت كرديم و برگزيديم افرادى هستند كه وقتى آيات خداوند رحمان بر آنها خوانده شود به خاك مى افتند و سجده مى كنند،
و سـيـلاب اشـكـشان سرازير مى شود)(
و ممن هدينا و اجتبينا اذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجدا و بكيا
)
.
بـعضى از مفسران، جمله (ممن هدينا و اجتبينا... را بيان ديگرى براى همان انبيائى كه در آغـاز آيـه بـه آنها اشاره شده دانسته اند، ولى آنچه در بالا گفتيم نزديكتر به نظر مى رسد.
شـاهـد ايـن سـخـن حـديـثـى اسـت كـه از امـام زين العابدين على بن الحسين (عليهماالسلام
) نـقـل شده است كه به هنگام تلاوت اين آيه، فرمود: نحن عنينا بها: (ما مقصود از اين آيه ايم ).
بـديـهـى اسـت هـرگز منظور از اين جمله انحصار نيست، بلكه بيان مصداق روشن پيروان راسـتـين انبياء است و ما بارها در همين تفسير نمونه به نمونه هائى از اين مطلب برخورد كرده ايم.
امـا عـدم تـوجـه بـه ايـن حـقـيقت سبب شده است كه مفسرانى همچون (آلوسى ) در (روح المـعـانـى ) بـه اشـتـبـاه بـيـفـتـد و بـر ايـن حـديـث طـعـنـه بـزنـنـد و آنـرا دليـل بـر بـى اعـتـبـار بـودن احاديث شيعه بدانند! و اين است نتيجه عدم آگاهى به مفهوم واقعى رواياتى كه در تفسير آيات وارد شده است.
قـابـل تـوجـه ايـنكه: در آيات گذشته سخن از (مريم ) به ميان آمد در حالى كه او از انـبـيـاء نـبـود، او از كـسـانـى بـود كـه در جـمـله (مـمـن هـديـنـا) داخل است
و از مـصـاديـق آن مـحـسـوب مى شود و در هر زمان و مكانى، مصداق يا مصداقهائى داشته و دارد.
به همين جهت در آيه 69 سوره نساء نيز مشاهده مى كنيم كه مشمولين نعمتهاى خدا را منحصر بـه پـيـامـبـران نـدانـسـتـه، بـلكـه (صديقين ) و (شهدا) را نيز بر آن مى افزايد(
فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء
)
.
در آيه 75 سوره مائده نيز از مريم مادر عيسى به عنوان (صديقه ) تعبير مى كند و مى گويد، و امه صديقة.
سـپـس از گروهى كه از مكتب انسان ساز انبياء جدا شدند و پيروانى ناخلف از آب در آمدند سـخـن مـى گـويـد و قـسـمـتى از اعمال زشت آنها را بر مى شمرد و مى گويد: بعد از آنها فـرزنـدان نـاشـايـسته اى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند، و از شهوات پيروى نمودند كه به زودى مجازات گمراهى خود را خواهند ديد)(
فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا
)
.
(خـلف ) (بـر وزن بـرف ) بـه مـعنى فرزندان ناصالح و به اصطلاح (ناخلف ) است در حالى كه (خلف ) (بر وزن صدف ) به معنى فرزند صالح است.
ايـن جـمـله مـمـكـن اسـت اشـاره بـه گـروهـى از بـنـى اسـرائيـل بـاشـد كـه در طـريـق گـمـراهـى گام نهاده، خدا را فراموش كردند، پيروى از شـهـوات را بـر ذكر خدا ترجيح دادند، جهان را پر از فساد نمودند و سرانجام به نتيجه اعمال سوء خود در دنيا رسيدند و در آخرت نيز خواهند رسيد.
در ايـنكه منظور از (اضاعه صلاة ) در اينجا ترك نماز است و يا تاءخير از وقت آن، و يـا انـجام دادن اعمالى كه نماز را در جامعه ضايع كند؟ مفسران احتمالهاى مختلفى داده اند، ولى معنى اخير، صحيحتر به نظر مى رسد.
چـرا از مـيـان تـمـام عـبـادات، روى نـمـاز در ايـنـجـا انـگـشـت گـذارده شـده؟ شـايـد دليل آن اين باشد كه (نماز) چنانكه ميدانيم سدى است در ميان انسان و گناهان، هنگامى كـه اين سد شكسته شد، غوطه ور شدن در شهوات، نتيجه قطعى آنست و به تعبير ديگر همانگونه كه پيامبران، ارتقاء مقام خود را از ياد خدا شروع كردند و به هنگامى كه آيات خـدا بـر آنـهـا خوانده مى شد به خاك مى افتادند و گريه مى كردند، اين پيروان ناخلف سقوط و انحرافشان از فراموش كردن ياد خدا شروع شد.
از آنـجا كه برنامه قرآن در همه جا اين است كه راه بازگشت به سوى ايمان و حق را باز بـگـذارد در ايـنـجـا نيز بعد از ذكر سرنوشت نسلهاى ناخلف چنين مى گويد: مگر آنها كه تـوبـه كـنـنـد و ايـمـان آورنـد و عـمـل صـالح انـجـام دهـنـد، آنـهـا داخـل بـهـشـت مـيـشـونـد و كـمـتـريـن ظـلمـى بـه آنـهـا نـخـواهـد شـد(
الا مـن تـاب و آمـن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيئا
)
.
بـنـابـرايـن چـنـان نيست كه اگر كسى يك روز در شهوات غوطه ور شود براى هميشه مهر يـاءس و نـومـيـدى از رحـمت خدا بر پيشانى او كوفته شود، بلكه تا نفسى باقى است و انسان در قيد حيات دنيا است، راه بازگشت و توبه باز است.
نكته ها:
ادريس كيست؟
طبق نقل بسيارى از مفسران، ادريس جد پدر نوح است.
نـام او در تـورات (اخـنـوخ ) و در عـربـى (ادريـس ) ميباشد كه بعضى آن را از ماده درس مـى دانـنـد، زيـرا او اولين كسى بود كه با قلم خط نوشت، او علاوه بر مقام نبوت، به علم نجوم و حساب و هيئت احاطه داشت، و نخستين كسى بود كه طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت.
در مورد اين پيامبر بزرگ قرآن تنها دو بار - آنهم با اشاره هاى كوتاه سخن گفته است، يكى در آيات مورد بحث و ديگرى در سوره انبياء آيه 85 و 86 و در روايات مختلف شرح مـبـسـوطـى در بـاره زنـدگى او نوشته اند كه نمى توان همه آنها را معتبر دانست به همين دليل ما به اشاره بالا قناعت كرده و از اين بحث ميگذريم.
2 - در حـديـثـى كـه در بـسـيـارى از كـتـب دانـشـمـنـدان اهل سنت آمده، چنين ميخوانيم پيامبر هنگامى كه آيه فخلف من بعدهم خلف..
را تـلاوت كـرده، فـرمـود: يـكـون خـلف مـن بـعـد سـتـيـن سـنـة اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشـهـوات فـسـوف يلقون غيا ثم يكون خلف يقرئون القرآن لا يعدوا تراقيهم، و يقرء القـرآن ثـلاثـة مـؤ مـن و مـنـافـق و فـاجـر: (بـعـد از شـصـت سال، افرادى به روى كار مى آيند كه نماز را ضايع ميكنند و در شهوات غوطهور ميشوند و بـه زودى نـتـيجه گمراهى خود را خواهند ديد، و بعد از آنها گروه ديگرى روى كار مى آيـنـد كه قرآن را (با آب و تاب ) ميخوانند ولى از شانه هاى آنها بالاتر نمى رود (چون نـه از روى اخـلاص اسـت و نـه بـراى تـدبـر و انـديـشـه بـه خـاطـر عـمـل، بـلكـه از روى ريـا و تـظـاهـر اسـت و يـا قـنـاعـت كـردن بـه الفـاظ، و بـه هـمـيـن دليل اعمال آنها به مقام قرب خدا بالا نمى رود).
قـابـل تـوجه اينكه اگر مبدء شصت سال را هجرت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بگيريم درست منطبق بر زمانى مى شود كه يزيد بر اريكه قدرت نشست و سالار شهيدان امـام حـسـيـن (عليهاالسلام
) و يـارانش شربت شهادت نوشيدند، و بعد از اين، باقيمانده دوران بـنـى امـيـه و دوران بـنـى عـبـاس است كه از اسلام به نامى قناعت كرده بودند و از قرآن به الفاظى و پناه ميبريم به خدا كه ما جزء چنين گروه ناخلفى باشيم.