تفسیر نمونه جلد ۱۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 29412
دانلود: 2674


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29412 / دانلود: 2674
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 13

نویسنده:
فارسی

آيه (51) تا (53) و ترجمه

( و اذكر فى الكتاب موسى انه كان مخلصا و كان رسولا نبيا ) (51)( و ندينه من جانب الطور الا يمن و قربنه نجيا ) (52)( و وهبنا له من رحمتنا اءخاه هرون نبيا ) (53)

ترجمه:

51 - در ايـن كـتـاب (آسـمـانـى ) از مـوسـى يـاد كـن، كـه او مـخـلص بـود، و رسول و پيامبر والامقامى.

52 - ما او را از طرف راست (كوه ) طور فرا خوانديم، و او را نزديك ساختيم و با او سخن گفتيم.

53 - و ما از رحمت خود برادرش هارون را كه پيامبر بود به او بخشيديم.

تفسير:

موسى پيامبرى مخلص و برگزيده

سـه آيـه فـوق اشاره كوتاهى به موسى (عليها‌السلام ) دارد كه فرزندى است از دودمان ابـراهـيـم، و مـوهـبـتـى اسـت از مـواهـب آن بـزرگ مـرد كـه خـط او را تـعـقـيـب و تـكـمـيل كرد نخست روى سخن را به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده مى گويد: از موسى در كتاب آسمانيت ياد كن (و اذكر فى الكتاب موسى ).

سپس پنج قسمت از مواهبى را كه به اين پيامبر بزرگ مرحمت فرمود بازگو مى كند:

1 - او به خاطر اطاعت و بندگى خدا به جائى رسيد كه (پروردگار او خالص و پاك ساخت )( انه كان مخلصا ) .

و مـسـلمـا كـسى كه به چنين مقامى برسد از خطر انحراف و آلودگى مصون خواهد بود چرا كـه شيطان با تمام اصرارى كه براى منحرف ساختن بندگان خدا دارد خودش اعتراف مى كـنـد كـه قـدرت بـر گـمـراه كـردن (مـخـلصـيـن ) نـدارد( قال فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين ) : (گفت سوگند به عزتت همه آنها را گمراه مى كنم مگر بندگان مخلصت (سوره ص - 82 و 83).

2 - (او پيامبر و رسول والامقامى بود)( و كان رسولا نبيا ) .

حقيقت رسالت اين است كه ماموريتى بر عهده كسى بگذارند و او موظف به تبليغ و اداى آن ماموريت شود، و اين مقامى است كه همه پيامبرانى كه مامور دعوت بودند داشتند.

ذكـر (نـبيا) در اينجا اشاره به علو مقام و رفعت شان اين پيامبر بزرگ است، زيرا اين واژه در اصـل از (نـبـوه ) (بر وزن نغمه ) به معنى رفعت و بلندى مقام گرفته شده، البته ريشه ديگرى نيز دارد كه از (نبا) به معنى خبر است، زيرا پيامبر خبر الهى را دريـافـت مـى كـنـد و بـه ديـگـران خـبـر مـى دهـد امـا در ايـنـجـا مـنـاسـب تـر هـمـان مـعـنـى اول است.

3 - آيه بعد اشاره به آغاز رسالت موسى كرده مى گويد: (ما او را از طرف راست كوه طور فرا خوانديم )( و ناديناه من جانب الطور الايمن ) .

در آن شـب تـاريـك و پـر وحـشـتى كه با همسرش از بيابانهاى (مدين ) گذشته و به سـوى مـصـر در حـركـت بـود بـه هـمـسـرش درد وضـع حـمـل دسـت داد، و گـرفـتـار سـرمـاى شـديـدى شـد و بـه دنـبـال شعله آتشى در حركت بود، ناگهان برقى از دور درخشيد و ندائى برخاست و به مـوسـى (عليها‌السلام ) فرمان رسالت داده شد، و اين بزرگترين افتخار و شيرين ترين لحظه در عمر او بود.

4 - علاوه بر اين (ما او را نزديك ساختيم و با او سخن گفتيم )( و قربناه نجيا ) .

نداى الهى موهبتى بود و تكلم با او موهبت ديگر.

و سرانجام (از رحمت خود، برادرش هارون را كه او نيز پيامبرى بود به او بخشيديم ) تا پشتيبان و يار و همكار او باشد( و وهبنا له من رحمتنا اخاه هارون نبيا ) .

نكته ها:

1 - مخلص چه كسى است؟

در آيـات فـوق خوانديم كه خداوند موسى را از بندگان (مخلص ) خود (به فتح لام ) قـرار داد، و ايـن مـقـام هـمـانـگـونه كه اشاره كرديم مقامى است بسيار با عظمت، مقامى است تـوأم بـا بـيـمه الهى از لغزشها و انحرافها، مقام نفوذناپذيرى در برابر شيطان كه جز در سايه جهاد مداوم با نفس و اطاعت مستمر و پيگير از فرمان خدا به دست نمى آيد.

بـزرگان علم اخلاق اين مقام را مقامى بسيار بلند و عالى مى دانند و از آيات قرآن استفاده مـى شـود كـه (مـخـلصـيـن ) ويـژگـيـهـا و افـتـخـارات خـاصـى دارنـد كـه در ذيل آيات مناسب به خواست خدا خواهد آمد.

2 - فرق رسول و نبى

(رسول ) در اصل به معنى كسى است كه ماموريت و رسالتى بر عهده او گـذارده شـده، تا آن را ابلاغ كند و (نبى ) بنا بر يك تفسير به معنى كسى است كه از وحـى الهـى آگـاه اسـت و خبر مى دهد، و بنا بر تفسير ديگر به معنى شخص عالى مقام است (كه ماده اشتقاق هر دو قبلا بيان شد) اين از نظر لغت.

امـا از نـظـر تـعـبـيـرات قـرآنـى و لسـان روايـات بـعـضـى مـعـتـقـدنـد كـه رسـول كـسى است كه صاحب آئين و ماءمور ابلاغ باشد، يعنى وحى الهى را دريافت كند و بـه مـردم ابـلاغ نمايد، اما (نبى ) دريافت وحى مى كند ولى موظف به ابلاغ آن نيست، بـلكـه تـنـهـا بـراى انـجـام وظـيـفـه خـود او اسـت، و يـا اگـر از او سـؤ ال كنند پاسخ مى گويد.

بـه تـعـبـيـر ديـگـر (نـبـى ) هـمـانـنـد طـبـيـب آگـاهـى اسـت كـه در مـحـل خـود آماده پذيرائى بيماران است، او به دنبال بيماران نمى رود، ولى اگر بيمارى به او مراجعه كند از درمانش فروگذار نمى كند.

اما رسول همانند طبيبى است سيار، و به تعبيرى كه على (عليها‌السلام ) در نهج - البلاغه در باره پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرموده: طبيب دوار بطبه.

او به همه جا مى رود به شهرها، روستاها، كوه و دشت و بيابان تا بيماران را پيدا كند و بـه مـداواى آنـهـا بـپـردازد، او چـشـمـهـاى اسـت كـه بـه دنبال تشنگان مى دود نه چشمهاى كه تشنگان او را جستجو كنند.

از روايـاتـى كـه در ايـن زمـيـنـه بـه مـا رسـيـده و مـرحـوم كـليـنـى در كـتـاب (اصـول كـافـى ) در بـاب (طـبـقـات الانـبـيـاء و الرسل ) و باب (الفرق بين النبى و الرسل ) آورده چنين استفاده مى شود كه (نبى ) كـسـى است كه تنها حقايق وحى را در حال خواب مى بيند (همانند رؤ ياى ابراهيم ) و يا علاوه بر خواب در بيدارى هم صداى فرشته وحى را مى شنود.

اما (رسول ) كسى است كه علاوه بر دريافت وحى در خواب و شنيدن صداى

فرشته، خود او را هم مشاهده مى كند.

البته آنچه در اين روايات وارد شده با تفسيرى كه گفتيم منافات ندارد چرا كه ممكن است مـامـوريتهاى متفاوت پيامبر و رسول تاءثير در نحوه دريافت آنها از وحى داشته باشد، و به تعبير ديگر هر مرحله اى از ماموريت همراه با مرحله ويژه اى از وحى است (دقت كنيد).

آيه (54) و (55)و ترجمه

( و اذكر فى الكتب إسمعيل إنه كان صادق الوعد و كان رسولا نبيا ) (54)( و كان يأ مر أهله بالصلوة و الزكوة و كان عند ربه مرضيا ) (55)

ترجمه:

54 - در كـتـاب آسـمـانـى خـود از اسـمـاعـيـل يـاد كـن كـه او در وعـده هـايـش صـادق و رسول و پيامبر بزرگى بود.

55 - او هـمـواره خـانـواده خـود را بـه نـمـاز و زكـات دعـوت مـى كرد و همواره مورد رضايت پروردگارش بود.

تفسير:

اسماعيل پيامبر صادق الوعد

بـعـد از ابـراهـيـم و فـداكـاريـهـاى او و همچنين اشاره كوتاهى كه به فرازى از زندگى مـوسـى شـد، سخن از (اسماعيل ) بزرگترين فرزند ابراهيم، به ميان مى آورد، و ياد ابـراهـيـم را بـا يـاد فـرزنـدش اسـمـاعـيـل، و بـرنـامـه هـايـش را بـا بـرنـامـه هـاى او تـكـمـيـل مـى كـنـد، و پـنج صفت از صفات برجسته او را كه مى تواند براى همگان الگو باشد بيان مى كند.

روى سـخـن را بـه پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده مى گويد: (در كتاب آسـمـانـيـت از اسـمـاعـيـل يـاد كـن )( و اذكـر فـى الكـتـاب اسماعيل ) .

(كه او در وعده هايش صادق بود)( انه كان صادق الوعد ) .

(و پيامبر عالى مقامى بود)( و كان رسولا نبيا ) .

(او هـمـواره خانواده خود را به نماز و زكات، امر مى كرد)( و كان يامر اهله بالصلوة و الزكوة ) .

(و همواره مورد رضايت پروردگارش بود)( و كان عند ربه مرضيا ) .

در ايـن دو آيـه بـه صادق الوعد بودن - پيامبر عالى مقام بودن - امر به نماز و پيوند و رابـطـه بـا خـالق داشـتن - امر به زكات و رابطه با خلق خدا برقرار نمودن و بالاخره كارهائى انجام دادن كه جلب خشنودى خدا را كند، از صفات اين پيامبر بزرگ الهى شمرده شده است.

تـكـيـه روى وفـاى بـه عـهـد، و تـوجـه به تربيت خانواده، به اهميت فوق العاده اين دو وظيفه الهى اشاره مى كند كه يكى قبل از مقام نبوت او ذكر شده و ديگرى بلافاصله بعد از مقام نبوت.

در حـقـيـقـت تـا انـسان (صادق ) نباشد، محال است به مقام والاى رسالت برسد چرا كه اولين شرط اين مقام آنست كه وحى الهى را بى كم و كاست به بندگانش برساند، و لذا حـتـى افـراد معدودى كه مقام عصمت را در پاره اى از ابعادش در انبياء انكار مى كنند مساءله صـدق پـيـامـبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را به عنوان يك شرط اساسى پذيرفته اند، صدق و راستى در خبرها، در وعده ها و در همه چيز.

در روايتى مى خوانيم: اينكه خداوند اسماعيل را، صادق الوعد شمرده به خاطر اين است كه او بقدرى در وفاى به وعده اش ‍ اصرار داشت كه با كسى در محلى وعده اى گذارده بود، او نـيـامـد، اسـمـاعـيـل هـمـچـنان تا يكسال در انتظار او بود! هنگامى كه بعد از اين مدت آمد، اسـمـاعـيـل گـفـت: مـن هـمـواره در انـتظار تو بودم! بديهى است هرگز منظور اين نيست كه اسـمـاعيل كار و زندگيش را تعطيل كرد بلكه مفهومش اين است كه در عين ادامه برنامه هايش مراقب آمدن شخص مزبور بود.

در زمـيـنـه وفـاى بـه عـهـد (در جـلد چـهـارم صـفـحـه 242) ذيل آيه اول سوره مائده مشروحا بحث كرده ايم.

و از سوى ديگر نخستين مرحله براى تبليغ رسالت، شروع از خانواده خويشتن است، كه از هـمـه بـه انـسـان نـزديـكـتـر مـى بـاشـنـد، بـه هـمـيـن دليل پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيز نخست دعوت خود را از خديجه همسر گـراميش و على (عليها‌السلام ) پسر عمويش شروع كرد و سپس طبق فرمان و انذر عشيرتك الاقربين به بستگان نزديكش پرداخت.

در آيـه 132 سـوره طـه نـيز مى خوانيم:( و امر اهلك بالصلوة و اصطبر عليها ) : (خانواده خود را به نماز دعوت كن و بر انجام نماز شكيبا باش ).

نـكـتـه ديـگـر كـه در ايـنـجـا قـابـل ذكـر اسـت ايـنـكـه بـا تـوصـيـف اسـمـاعـيـل بـه مـرضـى بـودن، در واقـع اشـاره بـه ايـن حـقـيـقـت شـده اسـت كـه او در كـل بـرنـامـه هـايـش رضـايت خدا را جلب كرده بود، اصولا نعمتى از اين بالاتر نيست كه مـعـبـود و مـولا و خـالق انـسـان از او راضـى و خـشـنـود بـاشـد بـه هـمـيـن دليـل در آيـه 119 سـوره مـائده بـعد از آنكه نعمت بهشت جاويدان را براى بندگان خاص خدا بيان مى كند در پايان مى گويد:( رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلك الفوز العظيم ) : (خـداونـد از آنـهـا خشنود و آنها نيز از او خشنود خواهند بود، و اين فوز عظيم و رستگارى بزرگى است ).

آيه (56) تا (60) و ترجمه

( و اذكر فى الكتب إدريس إنه كان صديقا نبيا ) (56)( و رفعنه مكانا عليا ) (57)( أولئك الذين أنعم الله عليهم من النبين من ذرية أدم و ممن حملنا مع نوح و من ذرية إبرهيم و إسرئيل و ممن هدينا و اجتبينا إذا تتلى عليهم أيت الرحمن خروا سجدا و بكيا ) (58)( فخلف من بعدهم خلف أضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوت فسوف يلقون غيا ) (59)( إلا من تاب و أمن و عمل صلحا فأولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيا ) (60)

ترجمه:

56 - و در اين كتاب (نيز) از ادريس ياد كن، او بسيار راستگو و پيامبر بزرگى بود.

57 - و ما او را به مقام بلندى رسانديم.

58 - آنها پيامبرانى بودند كه خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم و از كسانى كه با نوح بر كشتى سوار كرديم، و از دودمان

آنـهـا كـه هـدايـت كرديم و برگزيديم، آنها كسانى بودند كه وقتى آيات خداوند رحمان بـر آنـان خـوانـده مـى شـد بـه خـاك مـى افتادند و سجده مى كردند، در حالى كه گريان بودند.

59 - امـا بـعـد از آنـها فرزندان ناشايسته اى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند و پيروى از شهوات نمودند و به زودى (مجازات ) گمراهى خود را خواهند ديد.

60 - مـگـر آنـهـا كـه تـوبـه كـنـنـد، ايـمـان آورنـد، و عـمـل صـالح انجام دهند، چنين كسانى داخل بهشت مى شوند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد.

تفسير:

اينها پيامبران راستين بودند، اما...

در آخرين قسمت از يادآوريهاى اين سوره، سخن از ادريس پيامبر، به ميان آمده است.

نـخـسـت مـى گـويـد: (در كـتـاب آسـمانيت (قرآن ) از ادريس ياد كن كه او صديق و پيامبر بود)( و اذكر فى الكتاب ادريس انه كان صديقا نبيا ) .

(صديق ) همانگونه كه سابقا هم گفته ايم به معنى شخص بسيار راستگو و تصديق كننده آيات خداوند و تسليم در برابر حق و حقيقت است.

سپس به مقام بلند پايه او اشاره كرده مى گويد: (ما او را به مقام بلندى رسانديم )( و رفعناه مكانا عليا ) .

در ايـنكه منظور، عظمت مقام معنوى ادريس يا بلندى مكان حسى او است در ميان مفسران گفتگو اسـت، بـعـضـى هـمـانـگـونـه كـه ما انتخاب كرديم آن را اشاره به مقامات معنوى و درجات روحانى اين پيامبر بزرگ ميدانند، و بعضى معتقدند كه خداوند ادريس را همچون مسيح به آسمان برد و تعبير (مكانا عليا) را در آيه فوق اشاره به همين مى دانند.

ولى اطـلاق كـلمـه (مـكـان ) بـه مـقـامـات مـعـنـوى، امـرى متداول و معمول است

در سـوره يـوسـف آيـه 77 مـى خـوانـيـم يوسف به برادران خود كه كار خلافى انجام داده بودند گفت:( انتم شر مكانا ) (شما از نظر مقام و منزلت بدترين مردميد).

بـه هـر حـال ادريـس يـكـى از پـيـامـبـران بـلنـد مـقـام الهـى اسـت كـه شـرح حال او در نكته ها خواهد آمد.

سـپس به صورت يك جمع بندى از تمام افتخاراتى كه در آيات گذشته پيرامون انبياء بزرگ و صفات و حالات آنها و مواهبى كه خداوند به آنها داده بود، بيان گرديد چنين مى گـويـد: (آنـهـا پـيـامـبـرانـى بـودنـد كـه خـداونـد آنـان را مشمول نعمت خود قرار داده بود)( اولئك الذين انعم الله عليهم من النبيين ) .

كـه بـعـضى از فرزندان آدم بودند، و بعضى از فرزندان كسانى كه با نوح در كشتى سوار كرديم و بعضى از دودمان ابراهيم و اسرائيل )( من ذرية آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذرية ابراهيم و اسرائيل ) .

بـا ايـنـكه همه اين پيامبران از فرزندان آدم بودند، ولى با توجه به نزديكى آنها به يـكـى از پـيـامـبـران بـزرگ از آنـان بـعـنـوان (ذريـه ابـراهـيـم و اسـرائيـل )يـاد شـده، و به اين ترتيب منظور از (ذريه آدم ) در اين آيه، ادريس است كه طبق مشهور، جد نوح پيامبر بود، و منظور از ذريه كسانى كه با نوح بر كشتى سوار شدند ابراهيم است، زيرا ابراهيم از فرزندان سام (فرزند نوح ) بوده.

و مـنـظـور از (ذريـه ابـراهـيـم ) اسـحـاق و اسـمـاعـيـل و يـعقوب است، و منظور از ذريه اسـرائيـل، مـوسـى و هـارون و زكريا و يحيى و عيسى مى باشد كه در آيات گذشته به حالات آنها و بسيارى از صفات برجسته شان اشاره شده.

سـپـس ايـن بـحـث را بـا يـاد پـيـروان راسـتـيـن ايـن پـيـامـبـران بـزرگ تـكـمـيـل كـرده مـى گـويد: (از كسانى كه هدايت كرديم و برگزيديم افرادى هستند كه وقتى آيات خداوند رحمان بر آنها خوانده شود به خاك مى افتند و سجده مى كنند،

و سـيـلاب اشـكـشان سرازير مى شود)( و ممن هدينا و اجتبينا اذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجدا و بكيا ) .

بـعضى از مفسران، جمله (ممن هدينا و اجتبينا... را بيان ديگرى براى همان انبيائى كه در آغـاز آيـه بـه آنها اشاره شده دانسته اند، ولى آنچه در بالا گفتيم نزديكتر به نظر مى رسد.

شـاهـد ايـن سـخـن حـديـثـى اسـت كـه از امـام زين العابدين على بن الحسين (عليهما‌السلام ) نـقـل شده است كه به هنگام تلاوت اين آيه، فرمود: نحن عنينا بها: (ما مقصود از اين آيه ايم ).

بـديـهـى اسـت هـرگز منظور از اين جمله انحصار نيست، بلكه بيان مصداق روشن پيروان راسـتـين انبياء است و ما بارها در همين تفسير نمونه به نمونه هائى از اين مطلب برخورد كرده ايم.

امـا عـدم تـوجـه بـه ايـن حـقـيقت سبب شده است كه مفسرانى همچون (آلوسى ) در (روح المـعـانـى ) بـه اشـتـبـاه بـيـفـتـد و بـر ايـن حـديـث طـعـنـه بـزنـنـد و آنـرا دليـل بـر بـى اعـتـبـار بـودن احاديث شيعه بدانند! و اين است نتيجه عدم آگاهى به مفهوم واقعى رواياتى كه در تفسير آيات وارد شده است.

قـابـل تـوجـه ايـنكه: در آيات گذشته سخن از (مريم ) به ميان آمد در حالى كه او از انـبـيـاء نـبـود، او از كـسـانـى بـود كـه در جـمـله (مـمـن هـديـنـا) داخل است

و از مـصـاديـق آن مـحـسـوب مى شود و در هر زمان و مكانى، مصداق يا مصداقهائى داشته و دارد.

به همين جهت در آيه 69 سوره نساء نيز مشاهده مى كنيم كه مشمولين نعمتهاى خدا را منحصر بـه پـيـامـبـران نـدانـسـتـه، بـلكـه (صديقين ) و (شهدا) را نيز بر آن مى افزايد( فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء ) .

در آيه 75 سوره مائده نيز از مريم مادر عيسى به عنوان (صديقه ) تعبير مى كند و مى گويد، و امه صديقة.

سـپـس از گروهى كه از مكتب انسان ساز انبياء جدا شدند و پيروانى ناخلف از آب در آمدند سـخـن مـى گـويـد و قـسـمـتى از اعمال زشت آنها را بر مى شمرد و مى گويد: بعد از آنها فـرزنـدان نـاشـايـسته اى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند، و از شهوات پيروى نمودند كه به زودى مجازات گمراهى خود را خواهند ديد)( فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا ) .

(خـلف ) (بـر وزن بـرف ) بـه مـعنى فرزندان ناصالح و به اصطلاح (ناخلف ) است در حالى كه (خلف ) (بر وزن صدف ) به معنى فرزند صالح است.

ايـن جـمـله مـمـكـن اسـت اشـاره بـه گـروهـى از بـنـى اسـرائيـل بـاشـد كـه در طـريـق گـمـراهـى گام نهاده، خدا را فراموش كردند، پيروى از شـهـوات را بـر ذكر خدا ترجيح دادند، جهان را پر از فساد نمودند و سرانجام به نتيجه اعمال سوء خود در دنيا رسيدند و در آخرت نيز خواهند رسيد.

در ايـنكه منظور از (اضاعه صلاة ) در اينجا ترك نماز است و يا تاءخير از وقت آن، و يـا انـجام دادن اعمالى كه نماز را در جامعه ضايع كند؟ مفسران احتمالهاى مختلفى داده اند، ولى معنى اخير، صحيحتر به نظر مى رسد.

چـرا از مـيـان تـمـام عـبـادات، روى نـمـاز در ايـنـجـا انـگـشـت گـذارده شـده؟ شـايـد دليل آن اين باشد كه (نماز) چنانكه ميدانيم سدى است در ميان انسان و گناهان، هنگامى كـه اين سد شكسته شد، غوطه ور شدن در شهوات، نتيجه قطعى آنست و به تعبير ديگر همانگونه كه پيامبران، ارتقاء مقام خود را از ياد خدا شروع كردند و به هنگامى كه آيات خـدا بـر آنـهـا خوانده مى شد به خاك مى افتادند و گريه مى كردند، اين پيروان ناخلف سقوط و انحرافشان از فراموش كردن ياد خدا شروع شد.

از آنـجا كه برنامه قرآن در همه جا اين است كه راه بازگشت به سوى ايمان و حق را باز بـگـذارد در ايـنـجـا نيز بعد از ذكر سرنوشت نسلهاى ناخلف چنين مى گويد: مگر آنها كه تـوبـه كـنـنـد و ايـمـان آورنـد و عـمـل صـالح انـجـام دهـنـد، آنـهـا داخـل بـهـشـت مـيـشـونـد و كـمـتـريـن ظـلمـى بـه آنـهـا نـخـواهـد شـد( الا مـن تـاب و آمـن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيئا ) .

بـنـابـرايـن چـنـان نيست كه اگر كسى يك روز در شهوات غوطه ور شود براى هميشه مهر يـاءس و نـومـيـدى از رحـمت خدا بر پيشانى او كوفته شود، بلكه تا نفسى باقى است و انسان در قيد حيات دنيا است، راه بازگشت و توبه باز است.

نكته ها:

ادريس كيست؟

طبق نقل بسيارى از مفسران، ادريس جد پدر نوح است.

نـام او در تـورات (اخـنـوخ ) و در عـربـى (ادريـس ) ميباشد كه بعضى آن را از ماده درس مـى دانـنـد، زيـرا او اولين كسى بود كه با قلم خط نوشت، او علاوه بر مقام نبوت، به علم نجوم و حساب و هيئت احاطه داشت، و نخستين كسى بود كه طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت.

در مورد اين پيامبر بزرگ قرآن تنها دو بار - آنهم با اشاره هاى كوتاه سخن گفته است، يكى در آيات مورد بحث و ديگرى در سوره انبياء آيه 85 و 86 و در روايات مختلف شرح مـبـسـوطـى در بـاره زنـدگى او نوشته اند كه نمى توان همه آنها را معتبر دانست به همين دليل ما به اشاره بالا قناعت كرده و از اين بحث ميگذريم.

2 - در حـديـثـى كـه در بـسـيـارى از كـتـب دانـشـمـنـدان اهل سنت آمده، چنين ميخوانيم پيامبر هنگامى كه آيه فخلف من بعدهم خلف..

را تـلاوت كـرده، فـرمـود: يـكـون خـلف مـن بـعـد سـتـيـن سـنـة اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشـهـوات فـسـوف يلقون غيا ثم يكون خلف يقرئون القرآن لا يعدوا تراقيهم، و يقرء القـرآن ثـلاثـة مـؤ مـن و مـنـافـق و فـاجـر: (بـعـد از شـصـت سال، افرادى به روى كار مى آيند كه نماز را ضايع ميكنند و در شهوات غوطهور ميشوند و بـه زودى نـتـيجه گمراهى خود را خواهند ديد، و بعد از آنها گروه ديگرى روى كار مى آيـنـد كه قرآن را (با آب و تاب ) ميخوانند ولى از شانه هاى آنها بالاتر نمى رود (چون نـه از روى اخـلاص اسـت و نـه بـراى تـدبـر و انـديـشـه بـه خـاطـر عـمـل، بـلكـه از روى ريـا و تـظـاهـر اسـت و يـا قـنـاعـت كـردن بـه الفـاظ، و بـه هـمـيـن دليل اعمال آنها به مقام قرب خدا بالا نمى رود).

قـابـل تـوجه اينكه اگر مبدء شصت سال را هجرت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بگيريم درست منطبق بر زمانى مى شود كه يزيد بر اريكه قدرت نشست و سالار شهيدان امـام حـسـيـن (عليها‌السلام ) و يـارانش شربت شهادت نوشيدند، و بعد از اين، باقيمانده دوران بـنـى امـيـه و دوران بـنـى عـبـاس است كه از اسلام به نامى قناعت كرده بودند و از قرآن به الفاظى و پناه ميبريم به خدا كه ما جزء چنين گروه ناخلفى باشيم.

آيه (61) تا (63) و ترجمه

( جنت عدن التى وعد الرحمن عباده بالغيب إنه كان وعده مأ تيا ) (61)( لا يسمعون فيها لغوا إلا سلما و لهم رزقهم فيها بكرة و عشيا ) (62)( تلك الجنة التى نورث من عبادنا من كان تقيا ) (63)

ترجمه:

61 - باغهائى است جاودانى كه خداوند رحمان، بندگانش را به آن وعده داده است، هر چند آن را نديده اند، وعده خدا حتما تحقق يافتنى است.

62 - آنـهـا هـرگـز در آنجا گفتار لغو و بيهودهاى نمى شنوند و جز سلام در آنجا سخنى نيست و هر صبح و شام روزى آنها در بهشت مقرر است.

63 - اين همان بهشتى است كه ما به ارث به بندگان پرهيزگار ميدهيم.

تفسير:

توصيفى از بهشت

در ايـن آيـات، تـوصـيـف بهشت و نعمتهاى بهشتى شده است كه در آيات گذشته از آن ياد شده بود.

نـخـسـت بـهشت موعود را چنين توصيف مى كند: (باغهائى است جاودانى كه خداوند رحمان، بندگانش را به آن وعده داده است، و آنها آن را نديده اند)

(ولى به آن ايمان دارند)( جنات عدن التى وعد الرحمن عباده بالغيب ) .

وعده خدا حتما تحقق يافتنى است( انه كان وعده ماتيا ) .

قـابـل تـوجـه ايـنـكـه: در آيـات گـذشـتـه كـه سـخـن از تـوبـه و ايـمـان و عـمـل صـالح بود و به دنبال آن وعده بهشت، (جنت ) به صورت مفرد آمده، اما در اينجا به صورت جمع است (جنات ) زيرا بهشت در حقيقت مركب از باغهاى متعدد و فوق العاده پر نعمتى است كه در اختيار مؤ منان صالح قرار دارد.

تـوصـيـف بـه (عـدن ) كـه بـه مـعـنـى هـمـيـشـگـى و جـاودانـى اسـت دليـل بـر ايـن اسـت كـه بـهـشـت هـمـچـون بـاغـهـا و نـعـمـتـهـاى ايـن جـهـان نـيـسـت كـه زائل شـدنـى بـاشـد، زيـرا چـيـزى كـه انـسـان را در رابطه با نعمتهاى بزرگ اين جهان نگران ميسازد اين است كه همه آنها سرانجام زوالپذيرند، اما اين نگرانى در مورد نعمتهاى بهشتى وجود ندارد.

كـلمه (عباده ) به معنى بندگان مؤ من خداوند است نه همه بندگان و تعبير بالغيب كه بـعـد از آن گـفته شده است يعنى از ديده هاى آنها پنهان است و به آن ايمان دارند، در آيه (30 سوره فجر) نيز ميخوانيم فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى: (در سلك بندگانم درآ و در بهشتم ورود نما)!

ايـن احـتـمـال نـيـز در معنى (بالغيب ) وجود دارد كه نعمتهاى بهشتى آنچنان است كه هيچ چـشـمـى نـديـده و هيچ گوشى نشنيده و حتى به مغزهاى انسانها، خطور نكرده است، و به كـلى از حـس و درك ما غائب است، جهانى است برتر، وسيعتر و مافوق اين جهان كه ما تنها شبحى از آن را از دور با چشم جان مى بينيم.

پس از آن به يكى ديگر از بزرگترين نعمتهاى بهشتى اشاره كرده مى گويد:

آنها هرگز در آنجا سخن لغو و بيهودهاى نمى شنوند( لا يسمعون فيها لغوا ) .

نـه دروغـى، نـه دشـنـامـى، نـه تـهمتى نه زخم زبانى، نه سخريهاى و نه حتى سخن بيهودهاى.

تنها چيزى كه در آنجا مرتبا به گوش ميخورد سلام است( الا سلاما ) .

سـلام بـه مـعـنـى وسـيـع كلمه كه دلالت بر سلامت روح و فكر و زبان و رفتار و كردار بهشتيان دارد.

سلامى كه آن محيط را، بهشتى كرده و هر گونه اذيت و ايذاء از آن برچيده شده است.

سـلامـى كـه نـشانه يك محيط امن و امان، يك محيط مملو از صفا و صميميت و پاكى و تقوا و صلح و آرامش است.

در آيات ديگر قرآن نيز همين حقيقت با تعبيرات مختلفى آمده است، در آيه (73 سوره زمر) مـيـخـوانيم:( و قال لهم خزنتها سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين ) : خازنان بهشت به هنگام ورود بـه آنـهـا مـيـگـويـنـد: سـلام بـر شـمـا هـمـيـشـه خـوش و خـوشـحـال باشيد، پاك و پاكيزه باشيد، بفرمائيد وارد بهشت شويد، و جاودانه بمانيد! در (آيـه 34 سوره ق ) ميخوانيم:( ادخلوها بسلام ذلك يوم الخلود ) : با سلام و سلامت وارد آن شويد امروز روز خلود و جاودانى است.

نـه تـنـهـا فـرشـتـگـان بر آنها درود ميفرستند و خود آنها به يكديگر بلكه خداوند نيز، چـنانكه در (سوره يس آيه 57) بر آنها سلام ميفرستند:( سلام قولا من رب رحيم ) : سلام بر شما باد، اين سلامى است از پروردگار مهربان به شما بهشتيان.

آيا محيطى باصفاتر و زيباتر از اين محيط آكنده از سلام و سلامت وجود دارد.

و به دنبال اين نعمت به نعمت ديگرى اشاره مى كند مى گويد هر صبح و شام روزى آنها در بهشت در انتظارشان است( و لهم رزقهم فيها بكرة و عشيا ) .

ايـن جـمـله دو سـوال را برمى انگيزد: نخست اينكه: مگر در بهشت صبح و شامى وجود دارد؟ پـاسـخ ايـن سـؤ ال در روايـات اسـلامـى چـنـيـن آمـده اسـت: گـرچـه در بهشت همواره نور و روشـنـائى اسـت امـا بـهـشـتـيان از كم و زياد شدن نور و نوسان آن شب و روز را تشخيص ميدهند.

سؤ ال ديگر اينكه: از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه بهشتيان هر چه بخواهند از مواهب و روزيها در اختيارشان هميشه و در هر ساعت وجود دارد، اين چه رزقى است كه فقط صـبـح و شـام بـه سـراغ آنـهـا مـى آيـد؟ پـاسـخ ايـن سـؤ ال را از حـديـث لطـيـفـى كـه از پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـقـل شده ميتوان دريافت آنجا كه ميفرمايد: و تعطيهم طرف الهدايا من الله لمواقيت الصلوة التـى كـانـوا يـصـلون فيها فى الدنيا: هداياى جالب و نخبه از سوى خداوند بزرگ در اوقـاتـى كـه در ايـن دنـيا نماز ميخواندند به آنها در بهشت ميرسد از اين حديث استفاده مى شود كه اين هداياى ممتاز كه به هيچوجه نمى توان ماهيت آن را حتى با حدس و تخمين بيان كـرد، نـعـمـتـهـائى اسـت بـسـيـار پـر ارزش كـه عـلاوه بـر نـعـمـتـهـاى معمول بهشتى، صبح و شام به آنها اهدا مى گردد.

آيـا تـعـبـيـر آيـه فـوق و حـديـثـى كـه در بـالا ذكـر شـد دليـل بـر ايـن نيست كه زندگى بهشتيان يكنواخت نمى باشد، بلكه هر روز و هر صبح و شـام مـوهبت جديد و لطف تازهاى شامل حالشان مى شود؟ و آيا مفهوم اين سخن آن نيست كه در آنـجـا سـيـر تـكـامـلى انـسـان ادامـه خـواهـد داشـت هـر چـنـد اعـمال تازهاى در آنجا انجام نمى دهد، ولى با مركبى كه از معتقدات و اعمالش در اين جهان فراهم ساخته سير تكاملى خود را ادامه خواهد داد.

پـس از تـوصـيـف اجمالى بهشت و نعمتهاى مادى و معنوى آن، بهشتيان را در يك جمله كوتاه مـعـرفـى كـرده مـى گـويـد: اين همان بهشتى است كه ما به ارث به بندگان پرهيزگار ميدهيم( تلك الجنة التى نورث من عبادنا من كان تقيا ) .

و به اين ترتيب كليد در بهشت با تمام آن نعمتها كه گذشت چيزى جز (تقوا) نيست.

گرچه تعبير به (عبادنا) (بندگان ما) اشاره اجمالى به ايمان و تقوا دارد ولى اينجا جائى نيست كه به اشاره اجمالى اكتفا شود، بلكه با صراحت بايد اين حقيقت بيان گردد كه بهشت تنها جاى پرهيزكاران است.

بـاز در اينجا به كلمه (ارث ) برخورد ميكنيم كه معمولا به اموالى گفته مى شود كه از كـسـى بـه ديـگـرى بـعـد از مـرگـش انـتـقـال مـيـيـابـد، در حـالى كـه بـهـشـت مال كسى نبوده و انتقالى ظاهرا در كار نيست.

پاسخ اين سؤ ال را از دو راه ميتوان گفت:

1 - ارث از نـظـر لغـت بـه مـعـنـى تـمـليـك آمـده اسـت و مـنـحـصـر بـه انتقال مالى از ميت به بازماندگانش، نمى باشد.

2 - در حـديـثـى از پـيامبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ميخوانيم: ما من احد الا و له مـنـزل فـى الجـنة و منزل فى النار، فاما الكافر فيرث المؤ من منزله من النار، و المؤ من يرث الكافر منزله من الجنة: (هر كس بدون استثناء منزلگاهى در بهشت و منزلگاهى در دوزخ دارد، كـافـران مـنـزلگاه دوزخى مؤ منان را به ارث ميبرند، و مؤ منان جايگاه بهشتى كافران را)!

ذكر اين نكته نيز لازم است كه وراثت به آن معنى كه در حديث آمده بر اساس پيوندهاى نسبى نيست، بلكه بر اثر پيوند مكتبى و عملى تقوا است.

از شـان نـزولى كـه بـعـضـى از مـفـسـران در آيـه فـوق نـقـل كـرده انـد نـيـز هـمـيـن مـعـنـى اسـتـفـاده مـى شـود كه يكى از مشركان به نام عاص بن وائل مـزد كـارگـر خـود را (كـه گـويـا مرد مسلمانى بوده است ) نپرداخت و به طعنه گفت: اگـر آنـچـه مـحـمد مى گويد، حق باشد ما از هر كس به نعمتهاى بهشت سزاوارتريم، در هـمـانـجـا مـزد ايـن كـارگـر را بـطـور كـامـل خـواهـم پـرداخـت! آيـه فـوق نازل شد و گفت: (اين بهشت مخصوص بندگان با تقوا است.)