تفسیر نمونه جلد ۱۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 29432
دانلود: 2674


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29432 / دانلود: 2674
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 13

نویسنده:
فارسی

آيه (64) و (65) و ترجمه

( و ما نتنزل إلا بأمر ربك له ما بين أيدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك و ما كان ربك نسيا ) (64)( رب السـمـوت و الا رض و مـا بـيـنـهـمـا فـاعـبـده و اصـطـبـر لعـبـدتـه هل تعلم له سميا ) (65)

ترجمه:

64 - ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى شويم آنچه پيش روى ما و پشت سر ما و ما بين اين دو ميباشد همه از آن او است و پروردگارت هرگز فراموش كار نبوده (و نيست ).

65 - هـمان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد، او را پرستش كن، و در راه عبادتش شكيبا باش، آيا مثل و مانندى براى او پيدا ميكنى؟!

شان نزول:

جـمـعى از مفسران در شان نزول آيات فوق چنين آورده اند كه چند روزى، وحى قطع شد، و جـبـرئيـل پـيـك وحـى الهـى بـه سـراغ پـيـامـبـر نـيـامد، هنگامى كه اين مدت سپرى گشت و جبرئيل بر پيامبر نازل شد، به او فرمود: چرا دير كردى؟ من

بـسيار مشتاق تو بودم، جبرئيل گفت، من به تو مشتاقترم! ولى من بندهاى مامورم هنگامى كه مامور شوم مى آيم و هنگامى كه دستور نداشته باشم خوددارى مى كنم.

تفسير:

بندگانيم جان و دل بر كف

گـرچـه بـراى اين آيات شان نزول خاصى است كه در بالا ذكر شد، ولى اين مانع از آن نخواهد بود كه پيوند و ارتباطى منطقى با آيات گذشته داشته باشد، چرا كه تاكيدى اسـت بـر ايـنكه هر چه جبرئيل در آيات پيشين آورده همه بيكم و كاست از ناحيه خدا است، و چيزى از خود او نيست، نخستين آيه از زبان پيك وحى مى گويد:

(مـا جـز بـه فـرمـان پـروردگـار تـو نـازل نـمـى شـويـم (و مـا نتنزل الا بامر ربك ).

همه چيز از او است و ما بندگانيم جان و دل بر كف آنچه پيش روى ما و آنچه پشت سر ما، و آنچه در ميان اين دو است همه از آن او است( له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك ) .

خـلاصـه آيـنده و گذشته و حال و اينجا و آنجا و همه جا و دنيا و آخرت و برزخ همه متعلق به ذات پاك پروردگار است.

و اين را نيز بدان كه (پروردگارت فراموشكار نبوده و نيست )( و ما كان ربك نسيا ) .

بـعـضـى از مـفـسـران براى جمله (له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك ) تفسيرهاى متعددى كه احيانا بالغ بر يازده تفسير مى شود ذكر كرده اند، ولى آنچه در بالا آورديم از همه مناسبتر به نظر ميرسد.

سـپـس اضـافـه مـى كـند: اينها همه به فرمان پروردگار تو است پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد)( رب السماوات و الارض و ما بينهما ) .

حال كه چنين است و همه خطوط به او منتهى مى شود، تنها او را پرستش كن( فاعبده ) .

عـبـادتى تواءم با توحيد و اخلاص و از آنجا كه در اين راه - راه بندگى و اطاعت و عبادت خالصانه خدا - مشكلات و سختيها فراوان است، اضافه مى كند: و در راه عبادت او صابر و شكيبا باش( و اصطبر لعبادته ) .

و در آخـريـن جـمـله مـى گـويـد: آيـا مـثـل و مـانـنـدى بـراى خـداونـد پـيـدا مـيـكـنـى؟( هل تعلم له سميا ) .

ايـن جـمـله در حـقـيـقـت دليـلى اسـت بـر آنـچـه در جـمـله قبل آمده، يعنى مگر براى ذات پاكش شريك و مانندى هست كه دست به سوى او دراز كنى و او را پرستش نمائى؟!

كلمه (سمى ) گرچه به معنى همنام است، ولى روشن است كه منظور در اينجا تنها نام نـيـست بلكه محتواى نام است، يعنى آيا كسى غير از خدا، خالق رازق، محيى، مميت، عالم و قادر به همه چيز و بر همه چيز پيدا خواهى كرد؟

آيه (66) تا (70) و ترجمه

( و يقول الانسن أذا ما مت لسوف أخرج حيا ) (66)( أ و لا يذكر الانسن إنا خلقنه من قبل و لم يك شيا ) (67)( فـو ربـك لنـحـشـرنـهـم و الشـيـطـيـن ثـم لنـحـضـرنـهـم حول جهنم جثيا ) (68)( ثم لننزعن من كل شيعة أيهم أشد على الرحمن عتيا ) (69)( ثم لنحن أعلم بالذين هم أولى بها صليا ) (70)

ترجمه:

66 - انسان مى گويد: آيا پس از مردن در آينده زنده (از قبر) بيرون خواهم آمد.

67 - آيـا انـسـان بـه خـاطر نمى آورد كه ما او را پيش از اين آفريديم در حالى كه چيزى نبود.

68 - سوگند به پروردگارت كه همه آنها را همراه با شياطين محشور ميكنيم، بعد همه را گرداگرد جهنم در حالى كه به زانو در آمده اند حاضر ميسازيم!

69 - سـپـس از هر گروه و جمعيتى كسانى را كه از همه در برابر خداوند رحمان سركشتر بوده اند جدا ميكنيم.

70 - بـعد از آن ما به خوبى از كسانى كه براى سوختن در آتش اولويت دارند آگاهيم (و آنها را پيش از ديگران مجازات خواهيم كرد).

شان نزول:

آيات نخست - طبق گفته جمعى از مفسران در مورد (ابى بن خلف ) يا (وليـد بن مغيره ) نازل شده كه قطعه استخوان پوسيدهاى را در دست گرفته بودند و آنـرا بـا دسـت خـود نـرم مـيـكـردنـد و در بـرابـر بـاد ميپاشيدند، تا هر ذرهاى از آن به گوشهاى پراكنده گردد، و ميگفتند، محمد را بنگريد كه گمان مى كند خداوند ما را بعد از مردن و پوسيده شدن استخوانهايمان مثل اين استخوان، بار ديگر زنده مى كند، چنين چيزى ابـدا مـمـكـن نـيـسـت!. ايـن آيـات نازل شد و پاسخ دندانشكنى به آنها گفت، پاسخى كه براى همه انسانها در همه قرون و اعصار، مفيد و آموزنده است.

تفسير:

توصيفى از دوزخيان

در آيـات گـذشـتـه بحثهاى قابل ملاحظهاى در باره رستاخيز و بهشت و دوزخ به ميان آمد، آيات مورد بحث نيز در همين زمينه سخن مى گويد.

در آيـه نخست گفتار منكران معاد را چنين بازگو مى كند انسان مى گويد: آيا هنگامى كه من مردم، در آينده زنده ميشوم و سر از قبر برميدارم؟!

( و يقول الانسان اذا ما مت لسوف اخرج حيا ) .

البـتـه ايـن اسـتـفـهـام يـك استفهام انكارى است، يعنى چنين چيزى امكان ندارد اما تعبير به (انـسـان ) (مـخـصوصا با الف و لام جنس ) با اينكه مناسب بود به جاى آن (كافر) گفته شود، شايد از اين روست كه اين سؤ ال در طبع هر انسانى در ابتدا كم و بيش نهفته است كه با شنيدن مساله (زندگى بعد از مرگ ) فورا علامت استفهامى در ذهن او ترسيم مى شود.

بلافاصله با همان لحن و تعبير به آن پاسخ مى گويد كه: آيا انسان اين واقعيت را به ياد نمى آورد كه ما او را پيش از اين آفريديم، و او ابدا چيزى نبود؟!

( اولا يذكر الانسان انا خلقناه من قبل و لم يك شيئا ) .

تعبير به (الانسان ) در اينجا نيز ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه انسان با آن اسـتـعـداد و هـوش خـداداد نـبـايـد در بـرابـر چنين سؤ الى خاموش بنشيند، بايد خودش با يادآورى خلقت نخستين به آن پاسخ گويد و گرنه حقيقت انسانيت خود را به كار نگرفته است.

ايـن آيـات مـانـند بسيارى از آيات مربوط به معاد تكيه روى معاد جسمانى دارد، و الا اگر بـنـا بـود تـنـها روح باقى بماند و بازگشت جسم به زندگى مطرح نباشد، نه آن سؤ ال جا داشت و نه اين پاسخ.

بـه هـر حـال ايـن مـنطق را كه قرآن براى اثبات معاد در اينجا به كار گرفته در مواردى ديـگـر از قـرآن نـيـز آمـده است، از جمله در اواخر سوره (يس ) كه با همين تعبير انسان مـطـرح شده است او لم ير الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصيم مبين و ضرب لنا مثلا و نـسـى خـلقـه قـال مـن يـحـيـى العـظـام و هـى رمـيـم قـل يـحـيـيـهـا الذى انـشـاهـا اول مـرة و هـو بـكـل خـلق عـليم: آيا انسان نمى انديشد كه ما او را از نطفه آفريدهايم، و سـپـس ايـن نـطـفـه نـاچـيـز بـه انـسـانـى سـخـنـگـو كـه از خـود دفـاع مـى كـنـد تـغـيـيـر شكل يافت اما با اين حال اين انسان مثلى براى ما زد و آفرينش خود را بكلى فراموش كرد و گفت چه كسى است كه استخوانهاى پوسيده را بار ديگر زنده كند؟ بگو همان خدائى كه او را نخستين بار آفريده، زنده خواهد كرد، و او به همه مخلوقات خود دانا است (سوره يس - 77 - 79).

بـعـضـى از مـفـسـران در ايـنـجـا سـؤ الى مـطـرح كـرده انـد كـه اگـر ايـن دليل درست است كه هر كس كارى را انجام داد قدرت دارد مانند آن را نيز انجام بدهد پس چـرا مـا كـارهـائى را انـجـام مـيدهيم و گاه نمى توانيم عين همان را تكرار كنيم؟ مثلا گاهى قـطـعـه شـعـرى بـسـيار عالى ميسرائيم و يا خط بسيار زيبائى مينويسيم، اما بعدا هر چه تلاش ميكنيم مثل آن را نمى توانيم انجام دهيم.

پـاسـخـى را كـه مـا بـراى ايـن سـؤ ال انـتـخـاب كـردهـايـم ايـن اسـت كه درست است كه ما اعمال خود را از روى اراده و اختيار انجام ميدهيم، ولى گاهى يك سلسله امور غير اختيارى در بـعـضـى از ويـژگـيـهـاى افـعـال مـا اثـر مـيـگـذارد، لرزش نـامـحـسـوس دسـت مـا گـاه در شكل دقيق حروف مؤ ثر است، و از اين گذشته قدرت و استعداد ما هميشه يكسان نيست، گاه عـواملى پيش مى آيد كه تمام نيروى درونى ما را بسيج مى كند، و ما ميتوانيم به اصطلاح شـاهـكـارى بـيـافـريـنـيم، ولى گاه عوامل محركه ضعيف است و تمام نيروى ما بسيج نمى شـود، بـه هـمـيـن دليـل كـار مـرتـبـه دوم بـه خـوبـى مـرتـبـه اول انجام نمى گيرد.

ولى خـداونـدى كـه قـدرتـش بـيـانـتـهـا اسـت، ايـن گـونـه مـسـائل بـراى او مـطـرح نيست، هر كارى را انجام دهد عين آن را بيكم و كاست ميتواند تكرار كند.

در آيه بعد با لحن بسيار قاطع، منكران معاد و گنهكاران بيايمان را تهديد مى كند و مى گويد: قسم به پروردگارت كه ما همه آنها را با شياطينى كه آنان را وسوسه ميكردند و يا معبودشان بودند، همه را محشور ميكنيم( فو ربك لنحشرنهم و الشياطين ) .

(سپس همه آنها را گرداگرد جهنم در حالى كه به زانو درآمده اند حاضر ميكنيم )

( ثم لنحضرنهم حول جهنم جثيا ) .

اين آيه نشان مى دهد كه دادگاه افراد بيايمان و گنهكار در نزديكى جهنم است!.

تعبير (جثيا) (با توجه به اينكه (جثى ) جمع (جاثى ) به معنى كسى اسـت بـر سـر زانـو نـشـسـتـه ) شـايـد اشاره به ضعف و ناتوانى و ذلت و زبونى آنها بـاشد، گوئى قدرت ندارند بر سر پا بايستند، البته اين كلمه معانى ديگرى هم دارد از جـمله اينكه بعضى جثى را به معنى (گروه گروه ) تفسير كرده اند، و بعضى به مـعـنـى انـبـوه و مـتـراكـم بـر روى هـم، هـمـانـنـد خـاكـهـا و سـنـگـهـا، ولى تـفـسـيـر اول مناسبتر و مشهورتر است.

و از آنـجـا كـه اولويـتـهـا در آن دادگـاه عـدل مـنـظـور مـى شـود در آيـه بـعد مى گويد: ما اول بـه سراغ سركشترين و ياغيترين افراد ميرويم، ما از هر گروه و جمعيتى افرادى را كـه از هـمـه در بـرابـر خـداونـد رحـمـان سـركـشـتـر بـودنـد جـدا مـيـكـنـيـم( ثم لننزعن من كل شيعة ايهم اشد على الرحمن عتيا ) .

هـمـان بـى شـرمـانى كه حتى مواهب خداى (رحمان ) را به دست فراموشى سپردند و در بـرابر ولى نعمت خود به گستاخى و طغيان و ياغيگرى برخاستند، آرى اينها از همه به آتش دوزخ سزاوارترند!

باز روى اين معنى تاكيد كرده مى گويد: (ما به خوبى از كسانى كه براى سوختن در آتش اولويت دارند آگاهيم )( ثم لنحن اعلم بالذين هم اولى بها صليا ) .

دقيقا آنها را انتخاب مى كنيم و در اين انتخاب هيچگونه اشتباهى رخ نخواهد داد. (صلى ) مـصـدر اسـت كه هم به معنى روشن كردن آتش، و هم چيزى را كه با آتش مى سوزانند آمده است.

آيه (71) و (72) و ترجمه

( و إن منكم إلا واردها كان على ربك حتما مقضيا ) (71)( ثم ننجى الذين اتقوا و نذر الظلمين فيها جثيا ) (72)

ترجمه:

71 - و هـمـه شـمـا (بـدون اسـتـثـنـا) وارد جهنم ميشويد، اين امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان!!

72 - سـپـس آنـهـا را كه تقوا پيشه كردند از آن رهائى ميبخشيم، و ظالمان را در حالى كه (از ضعف و ذلت ) به زانو در آمده اند در آن رها ميكنيم.

تفسير:

همه وارد جهنم ميشوند؟!

آيات فوق نيز ادامه بحث در ويژگيهاى رستاخيز و پاداش و كيفر است. نخست به مطلبى كـه شـايـد شـنـيـدنش براى غالب مردم شگفتانگيز باشد اشاره كرده مى گويد: همه شما بدون استثنا وارد جهنم ميشويد( و ان منكم الا واردها ) .

(ايـن امـرى اسـت حـتـمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان )( كان على ربك حتما مقضيا ) .

(سـپـس آنـهـا را كـه تـقـوى پـيشه كردند از آن نجات ميدهيم، و ظالمان و ستمگران را در حالى كه از ضعف و ذلت به زانو در آمده اند در آن رها ميكنيم )

( ثم ننجى الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا ) .

در تـفـسـيـر ايـن دو آيه در ميان مفسران گفتگوى دامنهدارى است، بر اساس اينكه منظور از (ورود) در جمله (ان منكم الا واردها) چيست؟

بـعـضـى از مـفـسـران مـعتقدند كه (ورود) در اينجا به معنى نزديك شدن و اشراف پيدا كـردن اسـت، يـعـنـى همه مردم، خوبان و بدان، بدون استثنا براى حسابرسى يا براى مـشـاهـده سـرنوشت نهائى بدكاران، به كنار جهنم مى آيند، سپس خداوند پرهيزگاران را رهائى ميبخشد و ستمگران را در آن رها مى كند.

آنـهـا بـراى ايـن تـفـسـيـر بـه آيـه 23 سـوره قـصـص اسـتـدلال مـيـكنند( و لما ورد ماء مدين... ) هنگامى كه موسى كنار آب مدين رسيد... كه در اينجا نيز ورود به همان معنى است.

تـفـسـيـر دومـى كـه اكثر مفسران آن را انتخاب كرده اند اين است كه ورود در اينجا به معنى دخـول اسـت و به اين ترتيب همه انسانها بدون استثناء، نيك و بد، وارد جهنم ميشوند، منتها دوزخ بـر نـيـكـان سـرد و سـالم خواهد بود همانگونه كه آتش نمرود بر ابراهيم (يا نار كـونـى بردا و سلاما على ابراهيم ) چرا كه آتش با آنها سنخيت ندارد گوئى از آنان دور مـى شـود و فـرار مـى كـند، و هر جا آنها قرار ميگيرند خاموش مى گردد، ولى دوزخيان كه تـنـاسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالى كه به آتش برسد فورا شعلهور ميشوند.

قـطـع نـظـر از اينكه فلسفه اين كار چيست كه بعدا به خواست خدا شرح خواهيم داد بدون شـك ظـاهـر آيـه فـوق بـا تـفـسـيـر دوم هـمـاهـنـگ اسـت، زيـرا مـعـنـى اصـلى ورود، دخـول اسـت و غـيـر آن نـياز به قرينه دارد، علاوه بر اين جمله( ثم ننجى الذين اتقوا ) (سـپس پرهيزگاران را نجات ميدهيم ) همچون جمله نذر الظالمين فيها (ستمگران را در آن وا ميگذاريم ) همه شاهد براى اين معنى است.

بعلاوه روايات متعددى در تفسير آيه رسيده است كه اين معنى را كاملا تقويت مى كند:

از جـمـله از (جـابـر بـن عـبـد الله انـصـارى ) چـنـيـن نقل شده كه شخصى از او درباره ايـن آيه پرسيد، جابر با هر دو انگشت به دو گوشش اشاره كرد و گفت: مطلبى با اين دو گـوش خـود از پـيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شنيدم كه اگر دروغ بگويم هر دو كر باد! ميفرمود: الورود الدخول، لا يبقى بر و لا فاجر لا يدخلها فيكون على المؤ منين بـردا و سـلامـا كـمـا كـانـت عـلى ابـراهـيـم حـتـى ان للنـار - او قـال لجهنم - ضجيجا من بردها، ثم ننجى الله الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا: ورود در ايـنـجـا بـه مـعـنـى دخـول اسـت هـيـچ نـيـكـوكـار و بـدكـارى نـيـسـت مـگـر ايـنـكـه داخـل جـهـنـم مـى شـود، آتـش در برابر مؤ منان سرد و سالم خواهد بود، همانگونه كه بر ابـراهيم بود، تا آنجا كه آتش - يا جهنم - (ترديد از جابر است ) از شدت سردى فرياد ميكشد، سپس خداوند پرهيزگاران را رهائى ميبخشد و ظالمان را در آن ذليلانه رها مى كند.

در حـديـث ديـگـرى از پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مـيـخـوانـيـم: تقول النار للمؤ من يوم القيامه جز، يا مؤ من! فقد اطفا نورك لهبى: (آتش به فرد با ايمان روز قيامت مى گويد زودتر از من بگذر كه نورت، شعله مرا خاموش كرد)!

اين معنى از بعضى ديگر از روايات نيز استفاده مى شود.

تـعبير پر معنائى كه درباره پل صراط در روايات آمده كه آن بر روى جهنم كشيده شده، از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است نيز شاهد و گواه ديگرى بر اين تفسير است.

اما اينكه بعضى ميگويند: آيه 101 سوره انبياء( اولئك عنها مبعدون ) : آنها (مؤ منان ) از آتش دور خـواهـنـد بـود دليـل بـر تـفـسـيـر اول اسـت صـحيح به نظر نمى رسد، زيرا اين آيه مربوط به جايگاه دائمى و قرارگاه هميشگى مؤ منان است، حتى در آيه بعد از آن ميخوانيم لا يسمعون حسيسها: (مؤ منان حتى صداى شعله هاى آتش را نمى شنوند.)

(اگـر ورود در آيـه مـورد بـحـث بـه مـعـنى نزديك شدن باشد نه با كلمه (مبعدون ) سازگار است و نه با جمله( لا يسمعون حسيسها ) .

پاسخ به يك سؤ ال

تـنـهـا سـؤ الى كـه در ايـنـجـا بـاقـى مـيـمـانـد ايـن است كه فلسفه اين كار از نظر حكمت پروردگار چيست؟ بعلاوه آيا مؤ منان از اين كار آزار و عذابى نمى بينند؟

پاسخ اين سؤ ال كه از هر دو جنبه در روايات اسلامى وارد شده است، با كمى دقت روشن مى شود:

در حـقـيقت مشاهده دوزخ و عذابهاى آن، مقدمهاى خواهد بود كه مؤ منان از نعمتهاى خداداد بهشت حـداكـثـر لذت را بـبرند، چرا كه قدر عافيت را كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد (و بالاضداد تعرف الاشياء) در اينجا مؤ منان گرفتار مصيبت نمى شوند، بلكه تنها صحنه مصيبت را مشاهده ميكنند و همانگونه كه در روايات فوق خوانديم آتش بر آنها سرد و سالم مى شود و نور آنها شعله آتش را تحت الشعاع قرار مى دهد.

بـعـلاوه آنـهـا چـنـان سريع و قاطع از آتش ميگذرند كه كمترين اثرى در آنها نمى تواند داشـتـه بـاشـد، هـمـانـگـونـه كـه در حـديـثـى از پـيـامـبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده است كه فرمود: يرد الناس النار ثم يصدرون باعمالهم فاولهم كلمع البرق، ثـم كـمـر الريـح، ثـم كـحـضـر الفـرس، ثـم كـالراكـب، ثـم كـشـد الرجـل، ثـم كـمـشـيـه: مردم همگى وارد آتش (دوزخ ) ميشوند سپس بر حسب اعمالشان از آن بـيـرون مـى آيـند، بعضى همچون برق، سپس كمتر از آن همچون گذشتن تندباد، بعضى هـمچون دويدن شديد اسب، بعضى همچون سوار معمولى، بعضى همچون پيادهاى كه تند مى رود، و بعضى همچون كسى كه معمولى راه مى رود).

و از اين گذشته دوزخيان نيز از مشاهده اين صحنه كه بهشتيان با چنان سرعتى ميگذرند و آنـهـا مـيـمـانـنـد، مـجـازات بـيـشـتـرى مـى بـيـنـنـد، و بـه ايـن تـرتـيـب پـاسـخ هـر دو سؤ ال روشن مى شود.

آيه (73) تا (76) و ترجمه

( و إذا تتلى عليهم أيتنا بينت قال الذين كفروا للذين أمنوا أى الفريقين خير مقاما و أحسن نديا ) (73)( و كم أهلكنا قبلهم من قرن هم أحسن أثثا و رءيا ) (74)( قـل مـن كـان فـى الضـللة فـليمدد له الرحمن مدا حتى إذا رأوا ما يوعدون إما العذاب و إما الساعة فسيعلمون من هو شر مكانا و أضعف جندا ) (75)( و يزيد الله الذين اهتدوا هدى و البقيت الصلحت خير عند ربك ثوابا و خير مردا ) (76)

ترجمه:

73 - و هـنـگـامـى كـه آيـات روشـن ما بر آنها خوانده مى شود كافران به مؤ منان ميگويند كـدامـيك از دو گروه (ما و شما) جايگاهش ‍ بهتر و جلسات انس و مشورتش زيباتر و بخشش او بيشتر است؟!

74 - اقـوام بـسـيـارى را پـيـش از آنـهـا نـابـود كـرديـم كـه هـم مال و ثروتشان از اينها بهتر بود و هم ظاهرشان آراسته تر!

75 - بـگـو كسى كه در گمراهى است خداوند به او مهلت مى دهد تا زمانى كه وعده الهى را بـا چـشـم خـود بـبينند: يا عذاب اين دنيا يا عذاب آخرت. آنروز است كه خواهند دانست چه كسى مكانش بدتر و چه كسى لشكرش ناتوان تر است؟!

76 - امـا كـسـانـى كـه در راه هـدايـت گـام نـهـادنـد خـداوند بر هدايتشان ميافزايد، آثار و اعـمـال صـالحى كه (از انسان ) باقى ميماند در پيشگاه پروردگار تو ثوابش بيشتر و عاقبتش ارزشمندتر است.

تفسير:

بـه دنـبـال بـحـثـى كـه در آيـات قـبـل، پيرامون ظالمان بيايمان شد، در آيات مورد بحث گوشهاى از منطق و سرنوشت آنها را شرح مى دهد.

مـى دانـيـم نـخـسـتـيـن گـروهى كه به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ايمان آوردنـد مـسـتـضـعـفـان پـاكـدلى بـودنـد كـه دسـتـشـان از مـال و منال دنيا تهى بود، همان گروه محروم و مظلومى كه آئينهاى الهى براى نجات آنان از چـنـگـال ظـالمـان و سـتـمـگـران آمـده، مـردان و زنـان بـلنـد هـمـت و بـا ايـمـانـى هـمچون بلال، سلمان، عمار، خباب، سميه و امثال آنها.

از آنـجـا كـه معيار ارزش در جامعه جاهلى آن زمان - همچون هر جامعه جاهلى ديگر - همان زر و زيـور و پـول و مـقـام و هـيـات ظـاهـر بـود، ثـروتـمـندان ستمكار همچون نضر بن حارث و امـثـال وى بـر گـروه مـؤ منان فقير، فخرفروشى كرده، ميگفتند: نشانه شخصيت ما با ما است، و نشانه عدم شخصيت شما همان فقر و محروميتتان است!.

اين خود دليل بر حقانيت ما و عدم حقانيت شما است!.

چنانكه قرآن در نخستين آيه مورد بحث مى گويد: هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده شـود كافران مغرور و ستمگر، به كسانى كه ايمان آورده اند ميگويند كداميك از دو گروه مـا و شـمـا جـايـگـاهـش بـهـتـر، جـلسـات انـس و مـشـورتـش زيـبـاتـر، و بـذل و بـخـشـش او بـيـشـتـر اسـت؟( و اذا تـتـلى عـليـهـم آيـاتـنـا بـيـنـات قال الذين كفروا للذين آمنوا اى الفريقين خير مقاما و احسن نديا ) .

مـخـصـوصـا در روايـات اسـلامـى مـيـخـوانـيـم كه اين گروه اشرافى و مترف، زيباترين لبـاسـهـايـشـان را مـيـپـوشـيـدنـد و زيـنـت مـيـكـردنـد، جـلو يـاران رسـول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) راه ميرفتند و نگاه تحقير و تمسخرآميز به آنها ميكردند، آرى اين است راه و رسم اين طبقه در هر عصر و زمان.

(نـدى ) در اصـل از (نـدى ) بـه مـعـنى رطوبت گرفته شده است، و سپس به معنى افراد فصيح و سخنگو آمده.

چـرا كـه يـكـى از شـرائط قدرت بر تكلم داشتن آب دهان به قدر كافى است و از آن پس (ندا) به معنى مجالست و سخن گفتن، و حتى مجلسى را كه جمعى در آن براى انس جمع مـيـشـوند يا به مشورت مى نشينند (نادى ) گفته مى شود، و (دار الندوه ) كه محلى بود در مكه و سران در آنجا جمع ميشدند و مشورت ميكردند از همين معنى گرفته شده است.

ضمنا از سخاوت و بذل و بـخـشـش گـاه بـه (نـدى ) تـعـبير مى كنند و آيه فوق ممكن است اشاره به همه اينها بـاشـد، يـعـنـى مـجـلس ‍ انـس مـا از شـمـا زيـبـاتـر و پـول و ثـروت و زرق و بـرق و لباسمان جالبتر، و سخنان و اشعار فصيح و بليغمان بهتر و رساتر است!.

ولى قـرآن بـا بـيانى كاملا مستدل و در عين حال قاطع و كوبنده، به آنها چنين پاسخ مى گويد: اينها گويا فراموش كرده اند تاريخ گذشته بشر را: (اقوام بيشمارى پيش از آنها بود كه مال و ثروت و وسائل زندگانيشان از اينها بهتر بود و هم منظره و ظاهرشان آراستهتر، اما ما اين گروه ستمكار را نابود كرديم و از ميان برداشتيم )

( و كم اهلكنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثا و رئيا ) .

آيا پول و ثروت آنها و مجالس پر زرق و برق و لباسهاى فاخر و چهره هاى زيبايشان تـوانـسـت جـلو عـذاب الهـى را بـگـيـرد؟ اگـر ايـنـهـا دليـل بـر شـخـصيت و مقامشان در پيشگاه خدا بود چرا به چنان سرنوشت شومى گرفتار شدند.

زرق و بـرق دنـيـا آنـچـنـان نـاپـايدار است كه با نسيم مختصرى نه تنها دفترش به هم ميخورد بلكه گاهى طومارش درهم پيچيده مى شود.

( قرن ) - همانگونه كه در گذشته (جلد پنج صفحه 156) گفته ايم معمولا به معنى يـك زمـان طـولانـى است، ولى چون از ماده اقتران به معنى نزديكى گرفته شده است به قوم و جمعيتى كه در يك زمان جمعند نيز گفته مى شود.

سپس هشدار ديگرى به آنها مى دهد كه به آنها بگو گمان نكنيد اى ستمگران بيايمان اين مـال و ثـروت شـمـا مـايـه رحـمـت اسـت، بـلكـه چـه بـسـا، ايـن دليل عذاب الهى باشد: (كسى كه در گمراهى است و اصرار بر ادامه اين راه دارد خداوند بـه او مـهـلت مـى دهـد، و ايـن زنـدگـى مـرفـه هـمـچـنـان ادامـه مـيـيـابـد)( قل من كان فى الضلالة فليمدد له الرحمن مدا ) .

(تـا زمـانى كه وعده هاى الهى را با چشم خود ببينند يا عذاب اين دنيا يا عذاب آخرت )( حتى اذا رأوا ما يوعدون اما العذاب و اما الساعة ) .

(آن روز اسـت كـه خـواهـنـد دانـسـت، چـه كـسـى مكان و مجلسش بدتر و چه كسى لشكرش ناتوانتر است )( فسيعلمون من هو شر مكانا و اضعف جندا ) .

در حقيقت اينگونه افراد منحرف كه ديگر قابل هدايت نيستند (توجه داشته باشيد كه قرآن( مـن كـان فـى الضـلالة ) مـى گـويد كه اشاره به استمرار در گمراهى است ) براى اينكه دردناكترين مجازات الهى را ببينند گاهى خداوند آنها را در نعمتها غوطهور ميسازد كه هـم مايه غرور و غفلتشان مى شود، و هم عذاب الهى، سلب نعمتها را دردناكتر مى كند، اين هـمـان چـيـزى اسـت كه در بعضى از آيات قرآن به عنوان مجازات (استدراج ) ذكر شده است.

جـمـله (فـليمدد له الرحمن مدا) گرچه به صورت امر است، ولى در معنى خبر ميباشد و مفهوم آن اين است كه خداوند به آنها مهلت و ادامه نعمت مى دهد.

بعضى از مفسران نيز آن را به همان معنى امر كه در اينجا به مفهوم نفرين يـا بـه مـعـنـى لزوم چـنـيـن رفـتـارى بـر خـدا تـفـسـيـر كـرده انـد، ولى تـفـسـيـر اول نزديكتر به نظر مى رسد.

كـلمـه (عـذاب ) در آيـه فـوق بـه قـريـنـه ايـنـكـه در مـقـابـل (السـاعـة ) قـرار گـرفـتـه اشـاره بـه مـجـازاتـهـاى الهـى در عالم دنيا است، مـجـازاتـهـائى هـمـچـون طـوفـان نـوح و زلزله و سـنـگـهـاى آسـمـانـى كـه بـر قوم لوط نازل شد، يا مجازاتهائى كه به وسيله مؤ منان و رزمندگان جبهه حق، بر سر آنان فرود مى آيد، چنانكه (در سوره توبه آيه 14) ميخوانيم:( قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم ) : با آنان پيكار كنيد كه خداوند آنها را با دست شما مجازات مى كند).

و (السـاعـة ) در ايـنـجا يا به معنى پايان دنيا است، يا عذاب الهى در قيامت (معنى دوم مناسبتر به نظر مى رسد).

اين عاقبت و سرنوشت ستمگران و فريفته گان زرق و برق و لذات دنيا است (اما كسانى كه در راه هدايت گام نهادند خداوند بر هدايتشان مى افزايد)

( و يريد الله الذين اهتدوا هدى ) .

بـديـهـى اسـت هدايت درجاتى دارد هنگامى كه درجات نخستين آن بوسيله انسان پيموده شود خداوند دست او را ميگيرد و بدرجات عاليتر ميبرد، و همچون درخت بارورى كه هر روز مرحله تـازهـاى از رشـد و تـكـامـل را مـيـپـيـمـايـد ايـن هـدايـت يـافـتـگـان نـيـز در پـرتو ايمان و اعـمـال صـالحـشـان هر روز به مراحل بالاترى گام مينهند. در پايان آيه به آنها كه بر زيـورهاى زودگذرشان در دنيا تكيه كرده، و آنرا وسيله تفاخر بر ديگران قرار داده اند پاسخ مى دهد كه آثار و اعمال صالحى كه از انسان باقى ميماند در پيشگاه پروردگار تـو ثـوابـش بـيـشـتـر و عـاقـبتش ارزشمندتر است( و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير مردا ) .