منطق استوار و توحيدى اسلام
منطق توحيد و منطق محكم قرآن مجيد كه تمام كاينات را مخلوق خدا و خدا را خالق هر شى ء، مخلوقات را مسخر اراده او، تمام نظامات ، قواعد حاكم بر عالم طبيعت ، بقاى آسمان و زمين و ارتباطات آنها را به يكديگر فعل خداوند قدير و به تقدير آفريننده دانا و عليم مى داند، بر اين تحيّرها پايان مى دهد و نور ايمان به خدا را در چنين هنگامه اى كه ماديين در درياى تحيّر غرق و اسير دست امواج ، هركدام به سويى مى روند، در دلها روشن مى سازد.
اسباب و حوادث طبيعى چه اينكه ناموس و قاعده باشد و چه خود اجسام مادى ، از نظر اسلام هيچ سبب طبيعى و غير طبيعى اى فاعل مستقل نيست و هرچه هست و باشد مسخر اراده و حكم خدا و مشيّت اوست
تمام كاينات از اسباب و مسبّبات بر وجود قصد و هدف ، دلالت دارند و هيچ قاعده و سنّتى از قواعد و اسباب نواميس طبيعى ، تغيير ناپذير نيست ، خورشيد و ماه و تمام مخلوقات در مسير خود قرار دارند. و در مدارهاى خود در حركت و گردشند و از نظامى كه بر ايشان مقرر شده تخلف ندارند:
(
وَالشَّمْسُ تَجْرى لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ # وَالْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَديم # لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغى لَها اَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلُّ فى فَلَكٍ يَسْبَحُون
)
.
اراده و قدرت الهى است كه اين برنامه را در عالم تكوين براى مخلوقات مقرر فرموده و هرنوع نظامى را كه او بخواهد در آن بر قرار شود، مى شود. هم نظام را او قرار داده و هم موجودات مسخّر و فرمانبر او در تبعيّت از اين نظام هستند و اين نظام به اراده و سنت او ادامه دارد.
اين نظام مثل خود ماده ، حادث است و به طورى كه از بعضى آيات قرآن استفاده مى شود زمانى كه خداوند مى خواهد، تغيير مى كند، بلكه فعل انسان نيز بر حسب مشيت و خواست الهى در تاءثير بعضى از اسباب و علل ظاهرى و سرعت و كندى آن و در جلوگيرى از تاءثير بعضى از اسباب و يا باطل شدن سبب مادى يك شى ء و نابود شدن آن ، مؤ ثّر است كه در واقع اين هم خود يكى از نواميس و نظامات است كه انسان با استعداد خداداد مى تواند در نظام اسباب ، وارد شود وكوشش و فعاليت بيشتر كند و بفهمد كه چگونه اين اسباب را مى توان تسخير كرد و ضمن بررسى خواص اشيا و شرايط و موانع تاءثير آنها در رشته هاى مختلف علمى استاد و محقق شود؛ هرچند احاطه بر تمام عالَم اسباب و مسببات براى افراد عادى و غير مؤ يد من عند اللّه ، ميسّر نيست
از نظر منطق اسلام ، قواعد و نواميس ثابت و تخلف ناپذير، در عالم تكوين يا تشريع ، قواعدى است كه عقلا تخلف از آن محال غير ممكن نقض غرض و خلاف لطف عدل حكمت علم قدرت و ساير صفات كماليه خداوند متعال باشد، مانند: اعطاى معجزه به انبيا، عدم تكليف به غير مقدور، اشتراط عصمت در انبيا و ائمه (عليهم السّلام )، وجود معصوم و حجت در هر عصر و دوره ، افزايش نعمت به واسطه شكر، سلب نعمت به واسطه كفران ، تاءثير كار و كوشش ، علم و عمل در ترقى و پيشرفت مادى و معنوى و نابودى اقوام و ملل به واسطه خيانت ، فحشا، طغيان و فساد. و در عالم تشريع ، سنن ثابت الهى كه باقى و پايدار است ، مانند: احكام ثابت در تمام شرايع و مثل تمام دستورات و تعاليم عبادى ، سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى ، اخلاقى ، جزائى و به طوركلى تمام احكام اسلام در هرموضوع ؛ فقط در اينجا نكته اى را كه مى خواستيم بيان شود همين بود كه از نظريك نفر مسلمان تفاوت نمى كند كه اسباب و علل ظاهرى حوادث طبيعى ، نواميس باشند يا خود موجودات مادى ؛ چون در هردو صورت ، كاينات ، آيات و نشاني هاى خدا مى باشند. و نواميس هم مثل قانون جاذبه عمومى اگر براهين خداشناسى مثل ((برهان نظم و عنايت )) را محكمتر نسازد و تفسير آياتى از قرآن مجيد را راجع به حسابها و اندازه هاى معلوم و معينى كه در آفرينش و آسمان و زمين وجود دارد، روشنتر نسازد، از قدرت آن براهين به قدر سر سوزنى نمى كاهد.
البته از تاءمل در آيات قرآن مجيد استفاده مى شود كه مردم نبايد چنان سرگرم توجه به اسباب مادى و نواميس طبيعى شوند كه خدا را كه مسبب الا سباب است فراموش نمايند و از بركات ياد و ذكر او محروم گردند.
در بيشتر آيات قرآن كريم كه راجع به خلقت و حوادث طبيعى است اشاره اى به اسباب ، وسايط و تاءثير آنها نشده است شايد يكى براى اين نكته باشد كه بسيارى از اسباب و علل ظاهرى را مردم مى بينند مثلا مى بينند كه از ابر، باران مى بارد، يا آتش مى سوزاند، يا درخت ميوه مى دهد، از اين جهت چندان نيازى به توجه دادن به آنها نيست و توجه دادن به آن علل با ارجاع دادن مردم به خدا كه مصلحت بزرگ و اساسى شرايع و تعليم و تربيت انبياست ، زياد ارتباط ندارد.
و ديگر براى اينكه بشر، تمام اشيا را نشاني هاى حق و تمام حوادث طبيعى را به او مستند بداند و خلقتهاى متعاقب و فعل و انفعالى را كه على الدوام در عالم جماد، نبات ، حيوان و انسان جارى است به آفرينش وتدبير مستند بداند و دست قدرت ، علم ، تربيت و عنايت او را در همه چيز ببيند و اين اسباب و علل ظاهرى حجاب و پرده بين او و مسبب الا سباب نگردد. و به معناى ((لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه )) و ((بِحَوْلِ اللّهِ وَقُوَّتِه اَقُومُ وَاءَقْعُدُ)) آشنا شود و از اين عقيده سخيف يهود كه خدا را از تدبير امور كاينات بركنار و دست بسته مى دانند، پاك و منزّه بماند.
توجه استقلالى به خود ماده و صورتها و تبدلات آن و همچنين نواميس طبيعى ، سبب مى شود كه فكر در آنها تمركز يابد و از ياد خدا بازماند و در جهنم نكبت رذالتهاى اخلاقى و مفاسد اجتماعى سقوط كند.
اين همه گرفتاريهاى كنونى بشر و رواج فساد و فحشا و ناامنى و نگرانى در هر رشته زندگى ، مربوط به مكتب ماديگرى و تمركز افكار در امور مادى و فراموش كردن آفريدگار و بى ايمانى به عالم غيب است
بشريت از بركات صفات ممتازى مثل توكل ، يقين ، رضا، تسليم ، نوعدوستى ، امانت ، آرامش روحى ، كنترل طغيان شهوت و خشم ، قوت و اراده و تصميم ، عواطف واقعى و به طور كلى از تجليات روح انسانى محروم شده است ، براى اينكه زندگى اش را بر اساس اصالت ماده گذارده براى ماده زحمت مى كشد، براى ماده درس مى خواند، درس مى دهد، مى جنگد، از صلح و عدالت و آزادى دم مى زند، ستم و خيانت مى كند، دروغ مى گويد، دروغ مى نويسد، كوچك و حقير مى شود، به حكومت غير خدا تن در مى دهد، در برابر ظلم و مقررات ظالمانه تسليم مى شود، تملق مى گويد، غير خدا را پرستش مى كند، خون مردم را مى ريزد، از ديگران سلب آزادى مى نمايد، جامعه را استثمار مى كند، در برابر فردى مثل خود و كمتر و نادان تر از خود براى ماده به علامت تعظيم ركوع مى نمايد، خود فروشى مى كند و بى غيرت ، بى عفت و بى تفاوت مى شود، براى ماده از شرافت خود، از عفت زن و دختر خود مى گذرد، مؤ سسات فحشا باز مى كند و خلاصه ، خدا، معبود، مسجود و مطلوب واقعى اش ، ماده مى شود.
عقيده توحيد و ايمان به خدا و خدا شناسى ، همتها را بلند ساخته و بشر را از اين پستيهانجات مى دهد.به زندگى اش روح و حقيقت مى بخشد،نگرانيهاى روحى را برطرف مى سازد، فطرت بشر را زنده نگه مى دارد و به او شخصيت مى دهد.
هرچه محبوب واقعى و خواست فطرت بشر است از عدل ، محبت ، صلح صفا، برادرى ، آزادى ، همكارى ، پاكدامنى ، نجابت ، عفت ، امانت ، همه ميوه درخت پر بركت ((توحيد)) مى باشد.
آيات قرآن مجيد
در مورد اين بحث و اسباب و علل حوادث طبيعى و اينكه همه مسخّر اراده خداوند هستند و مسبب الا سباب اوست و اراده و مشيت اوست كه آسمان و زمين را نگاه مى دارد و نظامات نواميس را برقرار داشته است و راجع به نواميس ثابت عالم تكوين و تشريع و مسايل مهمّ ديگر نمونه هايى از آيات شريفه را تلاوت فرماييد و در معانى ومضامين آن دقّت نماييد.
(
اِنَّ اللّهَ يُمْسكُ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ اَنْ تَزُولا وَلَئِنْ زالَتا اِنْ اَمْسَكَهُما مِن اَحَدٍ مِن بَعْدِه
.)
.
يعنى :((خداست كه آسمانها و زمين را از زوال و سقوط نگاه مى دارد و اگر زوال و سقوط كنند، كسى جز او نيست كه آنها را نگاه دارد)).
(
وَآيَةٌ لَهُمُ الاَْرْضُ المَيْتَةُ اَحْيَيْناها وَاَخْرَجْنا مِنها حَبّا فَمِنْهُ يَاءْكُلُونَ # وَجَعَلْنا فِيها جَنّاتٍ مِنْ نَخيلٍ وَاَعْنابٍ وَفَجَّرْنا فِيها مِنَ العُيُونِ # لِيَاءكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَما عَمِلَتْهُ اَيْديهِمْ اَفَلا يَشْكُرُونَ
)
؛ يعنى : ((زمين مرده نشانه اى براى ايشان است كه زنده كرديم آن را و از آن دانه بيرون آورديم پس از آن مى خورند و در آن باغهايى از درخت خرما و انگور قرار داديم و در آن چشمه هاى آب روان ساختيم تا از ميوه آن و از آنچه كه عمل دست خودشان است بخورند
، آيا پس شكر نمى كنيد؟!)).
(
اَللّهُ الَّذى سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِىَ الْفُلْكُ فيهِ بِاَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرونَ وَسَخَّرَ لَكُمْ ما فِى السَّمواتِ وَما فِى الاْ رْضِ جَميعا مِنْهُ اِنَّ فى ذلِكَ لا ياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ
)
؛ يعنى :((خداست آنكه دريا را براى شما مسخّر كرد تا به امر او كشتى در آن روان شود و تا از فضل او طلب كنيد و شايد كه شما شكر نماييد و براى شما آنچه در آسمان و زمين است مسخر گردانيد همه از اوست به تحقيق در اين ، هرآينه نشانيهايى است براى گروهى كه فكر مى كنند)).
(اَوَلَمْ يَرَوْا اَنّا نَسُوقُ الْماءَ اِلَى الاْ رْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعا تَاءْكُلُ مِنْهُ اَنْعامُهُمْ وَ انْفُسُهُمْ اَفَلا يُبصِرُونَ
)
؛ يعنى : ((آيا نديدند كه ما آب را به سوى زمين بى گياه ميرانيم پس با آن زراعتى را بيرون مى آوريم كه از آن چهارپايانشان و خودشان مى خورند، آيا باز هم چشم بصيرت نمى گشايند؟!)).
(
اَوَلَمْ يَرَوْا اِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافّاتٍ وَيَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ اِلاّ الرَّحمنُ اِنَّهُ بِكُلِّ شَى ءٍ بَصيرٌ
)
؛ يعنى : ((آيا نديدند پرندگان را بالاى سرشان كه گاه در هوا بال گسترده و گاه بالها را جمع مى كنند جز خدا آنها را نگاه نمى دارد؟! كه او به هرچيز بيناست )).
(
وَاللّهُ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَحْيا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها اِنَّ فى ذلِكَ لا يةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُون
َ)
؛ يعنى :((خدا فرستاد از آسمان آبى را پس با آن زمين را بعد از مردنش زنده كردبه درستى كه دراين امرهرآينه نشانه اى است براى گروهى كه مى شنوند)).
(
اِنَّ اللّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوى يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْميِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىِّ ذلِكُمُ اللّهُ فَاَنّى تُؤْفَكُونَ # فالِقُ الاِصْباحِ وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبانا ذلِكَ تَقْديرُ الْعزيزِ الْعَليم
)
؛ يعنى :((به درستى كه خدا شكافنده دانه و هسته است ، زنده را از مرده بيرون مى آورد و بيرون آورنده مرده از زنده است ؛ اين است خداى شماپس كجا برگردانده مى شويد؟ (چرا به دروغ نسبت خدائى را به آنان كه اين كار نتوانند، دهيد). شكافنده صبح است و شب را آرامگاه قرار داد و خورشيد و ماه را به نظمى معين به گردش در آورده ، اين است تقدير خداى غالب دانا)).
(
وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاَتَّقُوْا لَفَتَحْنا عَلَيهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَاءَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ
)
؛ يعنى :((اگر اهل شهرها ايمان مى آوردند و پرهيز مى كردند هرآينه مى گشوديم برايشان بركاتى ازآسمان و زمين و ليكن تكذيب كردند پس آنان را سخت به كيفر كردار زشتشان رسانيديم )).
(
اَللّهُ خالِقُ كُلِّ شَىْءٍ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ وَكيلٌ # لَهُ مَقاليدُ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَالَّذينَ كَفَروُا بِآياتِ اللّهِ اءُوْلئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ
)
؛ يعنى : ((خدا آفريننده هرچيز است و او بر هرچيزى نگهبان است ، كليدهاى آسمانها و زمين از براى او (و در اختيار او و ملك او) است و آنانكه به نشانه هاى خدا كافر شدند، آنان زيانكارانند)).
(
اِنّا كُلَّ شَىْءٍ خَلَقْناهُ بِقدَرٍ
)
؛ يعنى :((ما هرچيز را به اندازه آفريديم )).
(
...اِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ
)
؛ يعنى : ((به درستى كه خدا آنچه را با قوم و جامعه اى باشد تغيير نمى دهد تا آنان آنچه را در خودشان (از كردار و رفتار) است تغيير دهند)).
(
اَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِى الاَْرْضِ اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقين كَالْفُجّار
)
؛ يعنى ((آيا آنان را كه ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند مانند آنانكه در روى زمين فساد مى كنند قرار مى دهيم ؟ آيا پرهيزكاران را مثل بدكاران قرار مى دهيم ؟)).
(
... رَبُّنَا الَّذى اَعْطى كُلَّ شَىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى
)
؛ يعنى :((پروردگار ما اوست كه به هرچيزى خلقش را اعطا كرد (آنچنان كه بايد او را آفريد) و سپس او را (به راه كمال ) هدايت كرد)).
(
لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَاَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَالْميزانَ لِيَقوُمَ النّاسُ بِالقِسْطِ.
..)
؛ يعنى :((به تحقيق پيمبران را با بيّنات (معجزه ها) و كتاب وميزان فرستاديم تا مردم به راستى و عدالت گرايند)).
(
وَما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَاَهْلُها مُصْلِحونَ
)
؛ يعنى :((پروردگار تو قريه ها را به ظلم ، هلاك نمى گرداند در حالى كه اهل آن مصلح باشند)).
از اين گونه آيات ، نكات دقيق و عميق خداشناسى توحيدى در موضوع سنن الهى و موازين ثابت تكوين و تشريع استفاده مى شود و اين گونه آيات به اسباب و قواعد طبيعى و غير طبيعى هم كه تمام ، مسخر حكم و اراده خالق جهان هستند تصريح دارند، چه بسيار كه هرچه تاءمل و دقت انسان در اين آيات با توجه به بيانات و تفسير اهل بيت رسالتعليهمالسلام
بيشتر شود، حقايق عرفانى و توحيدى بر او روشنتر مى شود.