تفسیر نمونه جلد ۱۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 32038
دانلود: 3093


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32038 / دانلود: 3093
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 14

نویسنده:
فارسی

آيه (12) تا (16) و ترجمه

( و لقد خلقنا الانسان من سللة من طين ) (12)( ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ) (13)( ثـم خـلقـنـا النـطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظما فكسونا العظام لحما ثم أنشأنه خلقا أخر فتبارك الله أحسن الخالقين ) (14)( ثم إنكم بعد ذلك لميتون ) (15)( ثم إنكم يوم القيمة تبعثون ) (16)

ترجمه:

12 - ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم.

13 - سپس آن را نطفه اى در قرارگاه مطمئن (رحم ) قرار داديم.

14 - سـپـس نـطفه را به صورت علقه (خون بسته ) و علقه را به صورت مضغه (چيزى شـبـيـه گـوشت جويده ) و مضغه را به صورت استخوانهائى در آورديم، از آن پس آن را آفرينش تازه اى ايجاد كرديم، بزرگ است خدائى كه بهترين خلق كنندگان است!

15 - سپس شما بعد از آن مى ميريد.

16 - سپس در روز قيامت برانگيخته مى شويد.

تفسير:

مراحل تكامل جنين در رحم مادر

ذكـر اوصـاف مـؤ مـنـان راسـتـين و همچنين پاداش بى نظيرى كه خداوند به آنها مى دهد در آيات گذشته، اين شوق را در دلها زنده مى كند كه بايد به صفوف آنها پيوست، اما از چه راهى؟ و از كدام طريق؟

آيـات مـورد بـحـث و قـسـمـتـى از آيـات آيـنـده، طـرق اسـاسـى تـحـصـيـل ايـمـان و مـعـرفـت را نـشان مى دهد، نخست دست انسان را گرفته و به كاوش در اسرار درون و

(سـيـر در عـالم انـفـس ) وا مـى دارد، و در آيـاتى كه بعد از آن خواهد آمد او را به جهان برون و موجودات شگرف عالم هستى توجه مى دهد و به (سير آفاقى ) مى پردازد.

نـخـسـت مـى گـويـد: (مـا انـسـان را از چـكـيـده و خـلاصـه اى از گل آفريديم )( و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ) .

آرى ايـن گـام نـخـسـت اسـت كـه انـسـان بـا آن عـظمت، با آنهمه استعداد و شايستگى ها اين افـضـل مـخلوقات و برترين موجودات جهان از خاكى بى ارزش است همان خاكى كه در كم ارزش بـودن ضـرب المـثـل اسـت، و ايـن نهايت قدرتنمائى او است كه از چنين مواد ساده اى چنان موجود بديعى آفريد.

در آيه بعد اضافه مى كند:

(سـپـس او را نطفه اى قرار داديم در قرارگاه امن و امانى )( ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ) .

در حـقـيـقت نخستين آيه به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره مى كند كه هـمـه بـه خـاك بـاز مـى گـردنـد و از گـل بـرخـاسـتـه انـد، امـا در دومـيـن آيـه به تداوم نسل آدم از طريق تركيب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مى دهد.

در حـقـيقت اين بحث شبيه تعبيرى است كه در آيات 7 و 8 سوره سجده آمده است: و بدء خلق الانـسـان مـن طـيـن ثـم جـعـل نـسـله مـن سـلالة مـن مـاء مـهـيـن (آغـاز آفـريـنـش انـسـان را از گل قرار داد و نسل او را از چكيده اى از آب بى ارزش ).

تـعـبـيـر از رحـم به (قرار مكين ) (قرارگاه امن و امان ) اشاره به موقعيت خاص رحم در بدن انسان است، در واقع در محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف كـاملا تحت حفاظت است قرار گرفته، ستون فقرات و دنده ها از يك سو، استخوان نيرومند لگـن خـاصـره از سـوى ديـگـر، پـوششهاى متعدد شكم از سوى سوم حفاظتى كه از ناحيه دستها به عمل مى آيد از سوى چهارم، همگى شواهد اين قرارگاه امن و امان است.

بـعـد بـه مـراحل شگفت آور و بهت آور سير نطفه در رحم مادر و چهره هاى گوناگون خلقت كـه يـكـى بـعد از ديگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مى شود اشاره كرده مى فرمايد: (سپس ما نطفه را به صورت خون بسته اى درآورديم و بعد اين خون بسته را بـه (مـضـغـه ) كـه شـبـيـه گـوشـت جـويـده اسـت تـبـديـل كـرديم و بعدا آن را به صورت استخوان در آورديم، و از آن پس بر استخوانها گوشت پوشانديم )( ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما ) .

ايـن چـهـار مـرحـله مـتـفـاوت كـه بـه اضـافـه مـرحـله نـطـفـه بـودن، مراحل پنجگانه اى را تشكيل مى دهد هر كدام براى خود عالم عجيبى دارد مملو از شگفتيها كه در علم جنين شناسى امروز دقيقا مورد بررسى قرار گرفته و پيرامون آن كتابها نوشته انـد، ولى روزى كـه قـرآن از ايـن مـراحـل مختلف خلقت جنينى انسان و شگفتيهاى آن سخن مى گفت، اثرى از اين علم و دانش نبود.

و در پـايـان آيـه بـه آخـريـن مـرحـله كه در واقع مهمترين مرحله آفرينش بشر است با يك تـعـبـيـر سـر بـسته و پر معنى اشاره كرده مى فرمايد: (سپس ما او را آفرينش تازه اى بخشيديم )( ثم انشاناه خلقا آخر ) .

(بـزرگ و پـر بـركت است خدائى كه بهترين خلق كنندگان است )( فتبارك الله احسن الخالقين ) .

آفرين بر اين قدرتنمائى بى نظير كه در ظلمتكده رحم اين چنين تصوير بديعى با اينهمه عجائب و شگفتيها بر قطره آبى نقش مى زند.

آفـريـن بـر آن عـلم و حـكـمـتـى كـه ايـنـهمه استعداد و لياقت و شايستگى را در چنين موجود ناچيزى ايجاد مى كند، آفرين بر او و بر خلقت بى نظيرش.

ضـمـنـا بـايـد تـوجـه داشـت كـه (خـالق ) از مـاده خـلق، و خـلق در اصـل بـه مـعـنـى انـدازه گـيـرى است، هنگامى كه يك قطعه چرم را براى بريدن، اندازه گـيـرى مـى كـنـنـد، عـرب واژه (خـلق ) در بـاره آن بـه كـار مـى برد، و از آنجا كه در آفـريـنش مسأله اندازه گيرى بيش از همه چيز اهميت دارد اين كلمه خلق در باره آن به كار رفته است.

تـعـبـيـر بـه (احـسـن الخـالقـيـن ) (بـهـتـريـن آفـريـنـنـدگـان ) ايـن سـؤ ال را به وجود مى آورد كه مگر غير از خدا آفريدگار ديگرى وجود دارد؟!

بعضى از مفسران توجيهات گوناگونى براى آيه كرده اند، در حالى كه نيازى به اين توجيهات نيست، و كلمه خلق به معنى اندازه گيرى و صنعت درباره غير خداوند نيز صادق است، ولى البته خلق خدا با خلق غير او از جهات گوناگونى متفاوت است:

ـ خـداوند ماده و صورت اشياء را مى آفريند، در حالى كه اگر انسان بخواهد چيزى ايجاد كـنـد تنها مى تواند با استفاده از مواد موجود اين جهان صورت تازه اى به آن ببخشد مثلا از مـصـالح سـاخـتـمـانـى خـانـه اى بـسـازد، يـا از آهـن و فـولاد، اتومبيل يا كارخانه اى اختراع كند.

ـ از سـوئى ديگر خلقت و آفرينش خداوند، نامحدود است و او آفريدگار همه چيز است( الله خـالق كل شى ء ) (سوره رعد آيه 16) در حالى انسان موجودات بسيار محدودى را مى تواند ابـداع كـنـد، و گـاه تـوأم بـا انـواع ضـعـفـهـا و نـقـصـهـا اسـت كـه در جـريـان عمل بايد آنها را تكميل كند، اما خلق و ابداع پروردگار خالى از هر گونه عيب و نقص است.

ـ از سوى سوم در آنجا كه انسان توانائى بر اين امر پيدا مى كند، آن نيز به اذن

و فرمان خدا است كه بى اذن او در عالم حتى برگى بر درختى نمى جنبد چنانكه درباره حضرت مسيح (عليه‌السلام ) در سوره مائده آيه 110 مى خوانيم( و اذ تخلق من الطين كهيئة الطـيـر باذنى ) : (در آن هنگام كه تو از گل، صورتى همچون صورت پرنده به اذن من خلق مى كردى ).

آيـه بـعـد از مـسـاءله تـوحـيـد و شـنـاخت مبدء به طرز زيبا و ظريفى به مساءله (معاد) مـنـتـقـل مـى شود، و مى گويد: اين انسان با همه شگفتيهايش تا ابد زنده نمى ماند، زمانى فـرا مـى رسد كه اين ساختمان عجيب از هم فرو مى ريزد و شما بعد از اين زندگى همگى مى ميريد( ثم انكم بعد ذلك لميتون ) .

ولى بـراى ايـنـكـه ايـن تـصور پيش نيايد كه با مردن انسان همه چيز پايان مى گيريد (پـس ايـن آفـرينش با اينهمه شكوه و عظمت براى اين چند روز زندگى امرى بيهوده بوده اسـت ) بـلافـاصـله مـى افـزايـد: (سـپس شما روز قيامت بار ديگر به زندگى باز مى گـرديـد و بـرانـگـيـخـتـه مـى شـويد) (البته در سطحى عاليتر و در جهانى وسيعتر و گسترده تر)( ثم انكم يوم القيامة تبعثون ) .

نكته ها:

1 - اثـبـات مـبـدء و مـعـاد با يك دليل

جـالب ايـنـكه در آيات فوق براى اثبات وجود خدا وقـدرت و عـظـمت او از هـمـان دليـلى اسـتـفـاده شـده اسـت كـه در سـوره حـج بـراى اثـبـات مـعـاد، و آنمـــســـاءله مـــراحـــل مـخـتـلف خـلقـت انـسـان در عـالم جـنـيـن اسـت و اتـفـاقـا درذيـل هـمـين آيات مورد بحث چنانكه ديديم گريزى به مساءله معاد نيز زده شده است.

آرى از يـكـسـو مـى تـوان عـظـمـت خـدا را از عـجـائب خـلقـت انسان در مخفيگاه رحم كه هر روز شكل و نقش تازه اى به خود مى گيريد شناخت كه گوئى جمعى نقاش چيره دست، گروهى صنعتگر و ابداعگر ماهر در كنار اين قطره آب نشسته اند و شب و روز روى آن كار مى كنند و ايـن ذره نـاچـيـز را در زمـان بـسـيـار كـوتـاهـى بـا ظـرافـت فـوق العـاده از مراحل و گذرگاههاى مختلف حيات مى گذرانند.

اگـر مـى تـوانـسـتـيـم از مـراحـل رشـد و نـمـو جـنـيـن بـطـور كامل فيلم بردارى كنيم و آنها را از مقابل چشم بگذرانيم آنگاه مى فهميديم چه شگفتيها در اين كار نهفته است؟

هـر چـنـد پيشرفت فوق العاده جنين شناسى در عصر ما و تحقيقات روز افزون دانشمندان و تـجـربـيـات و آزمـايـشـهـايـشـان روى ايـن امـر، بـسـيـارى از مسائل را روشن ساخته و هنگامى كه انسان در برابر نتيجه اين تحقيقات قرار مى گيريد بى اختيار جمله فتبارك الله احسن الخالقين را زمزمه مى كند.

و از سـوى ديـگـر ايـن آفـريـنـشـهـاى پـى در پـى كـه هـر روز چهره تازه اى به خود مى گيريد، و اصولا پيدايش يك انسان كامل از يك قطره كوچك آب، بيانگر قدرت خداوند بر مـسـاءله مـعـاد و بـازگـشـت انـسـان بـه زنـدگى مجدد است، و به اين ترتيب با بيان يك دليل دو هدف و با يك كرشمه دو كار، انجام شده است.

2 - آخرين مرحله تكامل انسان در رحم

جـــالب ايـــنـــكـــه درمــراحـل پـنـجـگـانـه اى كـه بـراى آفرينش انسان در آيه فوق ذكر شده همه جا تعبير به(خـلق ) شـده اسـت، امـا هـنـگامى كه به آخرين مرحله مى رسد تعبير به (انشاء) مى كند.

(انشاء) همانگونه كه ارباب لغت گفته است به معنى (ايجاد كردن چيزى

تـواءم بـا تـربـيـت آن ) اسـت، ايـن تـعـبـيـر نـشـان مـى دهـد كـه مـرحـله اخـيـر بـا مـراحـل قـبـل (مـرحله نطفه و علقه و مضغه و گوشت و استخوان ) كاملا متفاوت است مرحله اى اسـت مـهـم كه قرآن از آن سر بسته ياد كرده و تنها مى گويد: (سپس ما به آن آفرينش تازه اى داديم ) و بلافاصله پشت سر آن( فتبارك الله احسن الخالقين ) مى گويد.

ايـن چـه مـرحـله اى اسـت كـه اين قدر شايان اهميت است، اين همان مرحله اى است كه جنين وارد مـرحـله حـيـات انـسـانـى مـى شـود، حـس ‍ و حـركت پيدا مى كند، و به جنبش در مى آيد كه در روايات اسلامى از آن تعبير به مرحله (نفخ روح ) (دميدن روح در كالبد) شده است.

ايـنجا است كه انسان با يك جهش بزرگ زندگى نباتى و گياهى را پشت سر گذاشته و گام به جهان حيوانات و از آن برتر به جهان انسانها مى گذارد، و فاصله آن با مرحله قـبـل آنـقدر زياد است كه تعبير از آن با جمله ثم خلقنا كافى نبود و لذا (ثم انشاءنا) فرمود.

در ايـنـجـا اسـت كـه انـسـان، سـاختمان ويژه اى پيدا مى كند كه او را از همه جهان ممتاز مى سـازد، بـه او شايستگى خلافت خدا در زمين مى دهد، و قرعه امانتى را كه كوهها و آسمانها بار آن را نتوانست كشيد، به نام او مى زنند.

در واقع همينجا است كه (عالم كبير) با همه شگفتيهايش در اين (جرم صغير) منطوى و پيچيده مى شود و به راستى شايسته (تبارك الله احسن الخالقين ) است.

3- لباس گوشتین بر اندام استخوان ها!

نـويـسـنـده تـفـسـيـر فـــىظـلال ذيـل آيـه مـورد بـحـث در ايـنـجـا جـمـله عـجـيـبـى نـقـل مـى كـنـد و آن ايـنكه: جنين بعد از آنكه مرحلهعـلقـه و مـضـغـه را پـشـت سـرگـذاشـت تـمـام سـلولهـايـشتبديل به سلولهاى استخوانى مى شود و بـعـد از آن تـدريـجـا عـضلات و گوشت روى آن رامـى پوشاند، بنابراين جـمـله كـسـونـا العـظـام لحـمـا يـك مـعـجـزه عـلمـى اسـت كـه پـرده از روى اينمساءله

كـه در آن روز بـراى هـيـچكس روشن نبود بر مى دارد، زيرا قرآن نمى گويد: ما مضغه را تـبـديـل بـه اسـتـخـوان و گـوشـت كـرديـم بـلكـه مـى گـويـد: مـا مـضـغـه را تـبـديـل به استخوان كرديم و بر استخوانها لباس گوشت پوشانديم اشاره به اينكه مضغه نخست تبديل به استخوان مى شود و بعد از آن گوشت روى آن را مى پوشاند.

4 - لباس مقاوم براى استخوانها!

اصولا اينكه از عضلات تعبير به لباس مى كند خود گوياى اين واقعيت است كه اگر اين لبـاس بـر اسـتـخـوانـهـا نـبـود بـسـيـار انـدام انـسـان زشـت و نـازيـبـا بود (درست همانند اسكلتهائى كه همه ما خود آن يا لااقل عكس آن را ديده ايم ).

از اين گذشته لباس حافظ بدن است، عضلات نيز حافظ استخوانها هستند كه اگر آنها نـبـودنـد، ضربه هائى كه بر بدن وارد مى شد استخوانها را مرتبا صدمه مى زد يا مى شـكـسـت، هـمـچـنين كارى را كه لباس در حفاظت انسان از گرما و سرما مى كند گوشتها در نـگـهـدارى اسـتـخـوانها كه ستون اصلى بدن هستند انجام مى دهند اينها همه نشان دهنده دقت قرآن در تعبيرات است.

آيه (17) تا (22) و ترجمه

( و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق و ما كنا عن الخلق غافلين ) (17)( و أنزلنا من السماء ماء بقدر فاسكنه فى الا رض و إنا على ذهاب به لقادرون ) (18)( فأنشأنا لكم به جنات من نخيل و أعناب لكم فيها فواكه كثيرة و منها تأكلون ) (19)( و شجرة تخرج من طور سيناء تنبت بالدهن و صبغ للاكلين ) (20)( و إن لكـم فـى الا نـعـم لعـبـرة نـسـقـيـكم مما فى بطونها و لكم فيها منافع كثيرة و منها تأكلون ) (21)( و عليها و على الفلك تحملون ) (22)

ترجمه:

17 - مـا بـر بـالاى سـر شـمـا هـفـت راه (طـبـقـه ) قـرار داديـم، و مـا از خـلق (خـود) غافل نبوده و نيستيم.

18 - و از آسـمـان آبـى به اندازه معين نازل كرديم و آن را در زمين (در مخازن مخصوصى ) ساكن نموديم و ما بر از بين بردن آن كاملا قادريم.

19 - سـپـس بـه وسـيـله آن بـاغـهـائى از درخـت نـخـل و انـگـور بـراى شـما ايجاد كرديم، بـاغـهـائى كـه در آن مـيـوه هـاى بـسـيـار اسـت و از آن تناول مى كنيد.

20 - و نـيـز درخـتـى كـه از طـور سـيـنـا مـى رويـد و از آن روغن و (نان خورش ) براى خورندگان فراهم مى گردد.

21 - و براى شما در چهارپايان عبرتى است، از آنچه در درون آنها است (از شير) شما را سيراب مى كنيم و براى شما در آنها منافع فراوانى است و از گوشت آنها مى خوريد.

22 - و بر آنها و بر كشتيها سوار مى شويد.

تفسير:

باز هم نشانه هاى توحيد

گـفـتـيـم قـرآن پـس از ذكـر صـفـات مـؤ مـنـان بـه طـرق تـحـصـيـل ايـمان پرداخته، و در آيات گذشته چنانكه ديديم از آيات انفسى و نشانه هاى عـظـمـت پـروردگـار در وجـود خود ما سخن گفت، اكنون به جهان برون و آيات آفاقى مى پردازد و عظمت آفرينش را در آسمان و زمين منعكس مى كند:

نخست مى فرمايد: (ما بر فراز شما هفت طريقه آفريديم )( و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق ) .

(طـرائق ) جـمـع (طـريـقـه ) بـه مـعـنـى (راه ) يـا بـه معنى (طبقه ) است، در صـورت اول مـعـنى آيه چنين مى شود كه ما هفت راه بالاى سر شما آفريديم، ممكن است اين راهها طرق رفت و آمد فرشتگان باشد، و ممكن است مدار گردش ستارگان آسمان.

بنابر معنى دوم مفهومش اين است كه ما هفت طبقه (هفت آسمان ) بر فراز شما آفريديم.

درباره آسمانهاى هفتگانه قبلا سخن بسيار گفته ايم آنچه در اينجا به عنوان اشاره بايد گـفـت ايـن اسـت كـه اگـر عـدد هفت را به معنى (تكثير) بگيريم مفهومش اين است كه بر فراز شما عالمهاى بسيار و كرات و كواكب و سيارات بيشمارى است.

تـعـبـيـر بـه طـبـقـه هـرگز نبايد افلاك بطلميوسى را كه همچون پوست پياز بر فراز يـكـديـگر قرار داشتند تداعى كند، و چنين تصور شود كه قرآن بر اين فرضيه نادرست تـكـيـه كـرده، بـلكـه (طـرائق و طـبـقـات ) اشـاره بـه عـوالمـى اسـت كـه در فـواصل مختلف از ما قرار دارند و نسبت به ما هر يك فوق ديگرى است، بعضى دورتر و بعضى نزديكتر.

و اگر عدد (سبع ) (هفت ) را، عدد (شمارش و تعداد) بگيريم، مفهومش اين است غير از ايـن عـالمـى كـه شـمـا مـى بينيد (مجموعه ثوابت و سيارات و كهكشانها) شش عالم ديگر ما فوق آن قرار دارد كه هنوز دست علم و دانش بشر به آن نرسيده است.

و هـرگـاه به نقشه منظومه شمسى و قرار گرفتن سيارات مختلف بر گردد آن درست دقت كـنـيـم تـفـسـيـر ديگرى نيز براى اين آيه مى توان يافت و آن اينكه از اين نه سياره كه گـرد آفـتـاب مى گردند دو سياره (عطارد و زهره ) مدارشان زير مدار زمين است، در حالى كـه شـش ‍ سـيـاره ديگر مدارشان بيرون مدار زمين و شبيه طبقاتى است كه يكى بر فراز ديـگـرى قـرار گـرفـتـه و هـنـگامى كه مدار كره ماه را كه آنهم گرد زمين مى چرخد بر آن بيفزائيم عدد هفت مدار (مسير) يا هفت طبقه تكميل مى گردد (دقت كنيد).

و از آنجا كه تعدد عوالم و طرق آنها ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه آيا اين وسعت و عـظـمـت عـالم مـوجـب نـخـواهـد شـد كـه آفـريـدگـار از آنـهـا غـافـل گـردد، در پـايـان آيـه بـلافـاصـله مـى فـرمـايـد: مـا هـرگـز از آفـريـنـش خـود غافل نبوده و نخواهيم بود( و ما كنا عن الخلق غافلين ) .

تكيه بر روى عنوان (خلق ) در اينجا اشاره به اين است كه مساءله آفرينش و خلقت به خـودى خود دليل علم آفريدگار و توجه او به آنها است، مگر مى شود (آفريننده ) از (آفريده ) خود غافل باشد؟!.

اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور اين است: ما راههاى فراوانى براى آمد و شـد فـرشـتـگـان بـر فـراز شـمـا قـرار داديـم و از حـال شـمـا غـافـل نـيـسـتـيـم و فـرشـتـگـان مـا نـيـز شـاهـد و نـاظـر اعمال شمايند.

آيه بعد به يكى ديگر از مظاهر قدرت الهى كه از بركات آسمان و زمين محسوب مى شود يعنى باران اشاره كرده مى گويد: (ما از آسمان آبى فرو فرستاديم به اندازه معين )( و انزلنا من السماء ماء بقدر ) .

نـه آنـقـدر زيـاد كـه زمـيـنـهـا را در خـود غـرق كند، و نه آنقدر كم كه تشنه كامان در جهان گياهان و حيوانات سيراب نگردند.

آرى از (آسـمـان ) كـه بـگـذريم و به (زمين ) بپردازيم يكى از مهمترين مواهب الهى آبى است كه مايه حيات همه موجودات زنده است.

سـپـس بـه مـسـأله مـهـمترى در همين رابطه كه مساءله ذخيره آبها در منابع زيرزمينى است پـرداخـتـه مـى گـويـد ما اين آب را در زمين در مخازن مخصوص ساكن كرديم، در حالى كه اگـر مى خواستيم آن را از بين ببريم كاملا قدرت داشتيم( فاسكناه فى الارض و انا على ذهاب به لقادرون ) .

مـى دانـيـم قـشـر روئيـن زمـيـن از دو طـبـقـه كـامـلا مـخـتـلف تشكيل يافته: طبقه نفوذپذير

و طـبـقـه نـفوذ ناپذير، اگر تمام قشر زمين نفوذ پذير بود آبهاى باران فورا در اعماق زمـيـن فـرو مـى رفتند و بعد از يك باران ممتد و طولانى همه جا خشك مى شد و قطرهاى آب پيدا نبود!

و اگـر تـمـام قـشـر زمـيـنـى طـبـقـه نـفـوذ نـاپـذيـر هـمـچـون گـل رس بـود تمام آبهاى باران در سطح زمين مى ماندند آلوده و متعفن مى شدند و عرصه زمين را بر انسان تنگ مى كردند، و اين آبى كه مايه حيات است مايه مرگ انسان مى شد.

ولى خـداونـد بـزرگ و منان قشر بالا را نفوذ پذير و قشر زيرين را نفوذ ناپذير قرار داده تـا آبـهـا در زمـيـن فـرو رونـد و در منطقه نفوذ ناپذير مهار شوند و ذخيره گردند، و بـعـدا از طـريـق چـشـمـه هـا، چـاهها و قناتها مورد استفاده واقع شوند، بى آنكه بگندند و توليد مزاحمت كنند يا آلودگى پيدا كنند.

ايـن آب گـوارائى را كـه مـا امـروز از چاه عميق بيرون مى كشيم و با نوشيدن آن جان تازه پـيـدا مـى كـنـيـم مـمـكـن اسـت از قـطـرات بـارانـى بـاشـد كـه هـزاران سـال قـبـل از ابـرهـا نـازل شـده و در اعـماق زمين براى امروز ذخيره گشته است، بى آنكه فاسد شود.

بـه هـر حـال كسى كه انسان را براى زندگى آفريد و مهمترين مايه حيات او را آب قرار داد مـنـابـع بـسـيـار مـهـمـى بـراى ذخـيـره ايـن مـاده حـيـاتـى قبل از او آفريده و آبها را در آن ذخيره كرده است!

البـتـه قـسـمـتى از ذخيره هاى اين ماده حياتى بر فراز كوهها است (به صورت برفها و يـخـهـا) كـه گـاهـى هـمـه سـاله آب شـده جـريـان مـى يـابـد و گـاه صـدهـا و يـا هـزاران سـال بـر قـله كـوهـى مـى مـانـنـد تـا روزى كـه فـرمـان نـزول بـه آنـهـا داده شـود و بر اثر تغيير حرارت جوى به سوى دشت و هامون سرازير گردد و زمينهاى تشنه را سيراب كند،

ولى بـا تـوجـه بـه كلمه (فى ) در (فى الارض ) چنين به نظر مى رسد كه آيه اشاره به منابع زير زمينى آب مى كند نه فوق زمينى.

در آيـه بـعـد بـه دنـبـال نـعمت پر بركت باران به محصولاتى كه از آن مى رويد اشاره كـرده مـى گـويـد: (مـا بـه وسـيـله ايـن آب، بـاغـهـائى از درخـت نخل و انگور براى شما ايجاد كرديم، باغهائى كه در آن ميوه هاى بسيار است و از آن مى خـوريـد)( فانشانا لكم به جنات من نخيل و اعناب لكم فيها فواكه كثيرة و منها تاكلون ) .

خـرمـا و انـگـور تـنـهـا مـحـصـول آنـهـا نـيـسـت بـلكـه ايـن دو مـحـصول عمده و پرارزش آنها است و گرنه انواع مختلفى از ديگر ميوه ها در آن يافت مى شود.

جـمـله (و مـنـهـا تـأكـلون ) (از آن مـى خـوريـد) مـمـكـن اسـت اشـاره بـه ايـن بـاشـد كـه محصول اين باغهاى پر بركت تنها ميوه هاى آنها نيست، بلكه خوردنى بخشى از آن است.

ايـن بـاغـها (از جمله نخلستانها) استفاده هاى فراوان ديگرى براى زندگى انسان دارد، از بـرگـهاى آنها، فرش، و گاهى لباس درست مى كنند، از چوبهاى آنها خانه مى سازند، از ريـشـه هـا و برگها و ميوه هاى بعضى از اين درختان مواد داروئى مى گيرند، و نيز از بسيارى از آنها علوفه براى دامها، و از چوب آنها براى سوخت استفاده مى كنند.

فـخـر رازى در تـفـسـير خود اين احتمال را نيز داده است كه منظور از (منها تاكلون ) اين اسـت كـه زنـدگى و روزى شما از اين باغها اداره مى شود، درست همانند اينكه در فارسى مى گوئيم: فلانكس از فلان كسب و كار نان مى خورد (يعنى گذران زندگى او از آن است ).

اين نكته نيز قابل توجه است كه در آيات فوق، مبدء حيات انسانى آب نـطـفه شمرده شده، و مبدء حيات گياهى آب باران، در واقع اين دو نمونه برجسته حيات هر دو از آب سرچشمه مى گيرند، آرى قانون خداوند، قانون واحد و گسترده اى در همه جا است.

بـعـد به يكى ديگر از درختان پر بركتى كه از همين آب باران پرورش مى يابد اشاره كـرده مـى گويد: علاوه بر اين باغهاى نخل و انگور و ميوه هاى ديگر درختى ايجاد كرديم كـه از طـور سيناء مى رويد و از آن روغن و نان خورش براى خورندگان بدست مى آيد( و شجرة تخرج من طور سيناء تنبت بالدهن و صبغ للاكلين ) .

در ايـنـكـه مـنـظـور از (طـور سـيـنـاء) چـيـسـت، مـفـسـران دو احتمال عمده داده اند:

نـخـسـت اينكه اشاره به همان كوه طور معروف است كه در صحراى سينا قرار دارد، و اگر مـى بـيـنـيـم كـه قـرآن در ايـنجا درخت زيتون را به عنوان درختى كه از كوه طور مى رويد توصيف كرده به خاطر آن است كه عربهاى حجاز هنگامى كه از بيابانهاى خشك اين منطقه مـى گـذشـتـنـد و به شمال رو مى آوردند نخستين منطقه اى كه در آن به درختهاى پر بار زيـتـون بـر خورد مى كردند، منطقه طور در جنوب صحراى سيناء بوده است، مشاهده نقشه جغرافيائى اين مطلب را به خوبى روشن مى كند.

احـتـمـال ديـگـر ايـنـكـه طـور سـيـناء جنبه توصيفى دارد و به معنى كوه پربركت يا كوه پـردرخـت يـا كـوه زيبا است (چون طور به معنى كوه و سيناء به معنى پر بركت و زيبا و مشجر است ).

واژه (صبغ ) در اصل به معنى رنگ است، ولى از آنجا كه انسان به هنگام خـوردن غـذا مـعـمولا نان خود را با خورشى كه مى خورد رنگين مى كند به تمام انواع نان خـورشـهـا، (صـبـغ ) گـفـتـه شـده اسـت، بـه هـر حـال كـلمه صبغ، ممكن است اشاره به همان روغن زيتون باشد كه با نان مى خوردند و يا انواع نان خورشها كه از درختان ديگر استفاده مى كردند.

در ايـنـجا سؤ الى پيش مى آيد كه چرا در ميان انواع ميوه ها بالخصوص روى اين سه ميوه تكيه شده است: خرما، انگور و زيتون؟

در پاسخ بايد به اين نكته توجه داشت كه از نظر تحقيقات علمى غذاشناسان كمتر ميوه اى وجود دارد كه براى بدن انسان به اندازه اين سه ميوه مفيد و مؤ ثر باشد.

(روغن زيتون ) براى توليد سوخت و ساز بدن ارزش فراوانى دارد، كالرى حرارتى آن بـسـيـار زيـاد، دوسـت صـمـيـمـى كبد انسان، برطرف كننده عوارض كليه ها و سنگهاى صفراوى و قلنجهاى كليوى، تقويت كننده اعصاب و بالاخره اكسير سلامتى است.

در مـورد (خـرمـا) آنقدر توصيف شده كه در اين مختصر نمى گنجد: قند فراوان خرما از سـالمـتـريـن قـنـدهـا اسـت و از نـظـر بـسـيـارى از غـذاشـنـاسـان خـرمـا يـكـى از عوامل جلوگيرى از سرطان است، دانشمندان در خرما سيزده ماده حياتى، و پنج نوع ويتامين كشف كرده اند كه آن را به صورت يك منبع فوق العاده ارزشمند غذائى در مى آورد.

امـا (انـگـور) بـه عقيده بعضى از دانشمندان، يك داروخانه طبيعى است، از نظر خواص هـمـچـون شـير مادر است و دو برابر گوشت در بدن ايجاد حرارت مى كند، خون را تصفيه مـى كـنـد، سموم بدن را دفع مى نمايد، انواع ويتامين موجود در آن به انسان نيرو و توان مى بخشد.

بـعـد از بيان گوشه اى از نعمتهاى پروردگار در جهان گياهان كه به وسيله آب باران پرورش مى يابد به بخش مهمى از نعمتها و مواهب او در جهان حيوانات پرداخته مى گويد: (در چهارپايان براى شما عبرت بزرگى است )( و ان لكم فى الانعام لعبرة ) .

سپس اين عبرت را چنين شرح مى دهد: (ما از آنچه در درون آنها است شما را سيراب مى كنيم )( نسقيكم مما فى بطونها ) .

آرى شـيـر گـوارا اين غذاى نيروبخش و كامل از درون اين حيوانات، از لابلاى خون و مانند آن بيرون مى فرستيم تا بدانيد چگونه خداوند قدرت دارد از ميان چنين اشياء ظاهرا آلوده اى يك نوشيدنى به اين پاكى و گوارائى بيرون فرستد.

سـپـس اضافه مى كند: مسائل عبرت انگيز و بركات حيوانات منحصر به شير نيست بلكه براى شما در آنها منافع بسيارى است و از گوشت آنها نيز مى خوريد( و لكم فيها منافع كثيرة و منها تاكلون ) .

عـلاوه بر گوشت كه آن نيز در حد اعتدالش از بخشهاى عمده مواد غذائى مورد نياز بدن را تشكيل مى دهد، از چرم آنها انواع لباس و خيمه هاى پر دوام، و از پشم آنها انواع لباسها و پوششها و فرشها، و از بعضى اجزاى بدن آنها مواد داروئى و حتى از مدفوع آنها مواد تقويت كننده براى درختان و زراعتها تهيه مى كنيد.

از همه اينها گذشته، از چهارپايان به عنوان مركبهاى راهوار در خشكى و از كشتيها براى درياها استفاده كرده بر چهارپايان و كشتيها سوار و به منزلگاههاى مقصود خود مى رسيد)( و عليها و على الفلك تحملون ) .

ايـنـهـمـه آثار و خواص و فوائد در اين حيوانات به راستى مايه عبرت است، هم انسان را به آفريننده اينهمه نعمت آشنا مى سازد و هم حس شكرگزارى را در او برمى انگيزد.

تنها سؤ الى كه اينجا باقى مى ماند اين است كه چگونه چهارپايان و كشتيها در يك رديف قـرار گـرفـتـه انـد؟ امـا بـا تـوجـه بـه يـك نـكـتـه پـاسـخ ايـن سـؤ ال روشـن مـى شـود: زيـرا انـسان نياز به مركب در همه روى زمين دارد، در كنار مركب براى خـشكى مركبهاى دريائى يعنى كشتيها را ذكر مى كند و در حقيقت اين تعبير همانند چيزى است كـه در آيـه 70 سوره اسراء كه در مورد مواهب بنى آدم مى فرمايد:( وحملناهم فى البر و البـحـر ) : (مـا آنـهـا را در خـشـكـيـهـا و دريـاهـا حـمـل و نقل مى كنيم ).