تفسیر نمونه جلد ۱۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 32039
دانلود: 3093


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32039 / دانلود: 3093
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 14

نویسنده:
فارسی

آيه (55) تا (61) و ترجمه

( أ يحسبون إنما نمدهم به من مال و بنين ) (55)( نسارع لهم فى الخيرت بل لا يشعرون ) (56)( إن الذين هم من خشية ربهم مشفقون ) (57)( و الذين هم بايت ربهم يؤ منون ) (58)( و الذين هم بربهم لا يشركون ) (59)( و الذين يؤ تون ما أتوا و قلوبهم وجلة أنهم إ لى ربهم رجعون ) (60)( أولئك يسرعون فى الخيرت و هم لها سبقون ) (61)

ترجمه:

55 - آنها گمان مى كنند اموال و فرزندانى كه به آنان داده ايم...

56 - بـراى اين است كه درهاى خيرات را به روى آنها بگشائيم؟! (چنين نيست ) بلكه آنها نميفهمند!

57 - آنان كه از خوف پروردگارشان بيمناكند.

58 - و آنان كه به آيات پروردگارشان ايمان مى آورند.

59 - و آنها كه به پروردگارشان شرك نمى ورزند.

60 - و آنـهـا كـه نـهـايـت كـوشـش را در انـجـام طـاعـات بـخـرج مـى دهـنـد امـا بـا ايـن حال دلهايشان ترسناك است از اينكه سرانجام به سوى پروردگارشان باز مى گردند.

61 - (آرى ) چنين كسانى هستند كه در خيرات سرعت مى كنند و از ديگران پيشى مى گيرند.

تفسير:

سبقت گيرندگان در خيرات

از آنـجـا كـه در آيات گذشته سخن از احزاب و گروههاى لجوج و متعصب و خود خواهى به ميان آمد كه تنها به عقائد خود چسبيده اند و خوشحالند و راه هر گونه تحقيق را به روى عـقـل خـود بـسـتـه انـد، در آيـات مـورد بحث به بعضى ديگر از پندارهاى خودبينانه آنان اشاره كرده مى گويد:

(آيـا آنها گمان مى كنند اموال و فرزندانى را كه به آنان داده ايم...)( ا يحسبون انما نمدهم به من مال و بنين ) .

(بـراى اين است كه درهاى خيرات را به سرعت به روى آنها بگشائيم )؟!( نسارع لهم فى الخيرات ) .

آيـا آنـهـا داشـتـن امـوال سـرشـار و فـرزنـدان بـسـيـار را دليل بر حقانيت روشن خود مى پندارند و نشانه قرب و عظمت در درگاه خدا مى دانند؟.

نـه، هـرگـز چـنـيـن نـيـسـت (بـلكـه آنـهـا نـمـى فـهـمـنـد)( بل لا يشعرون ) .

آنـهـا نمى دانند كه اين اموال و فرزندان فراوان در حقيقت يك نوع عذاب و مجازات يا مقدمه عـذاب و كـيفر براى آنها است، آنها نمى دانند كه خدا مى خواهد آنها را در ناز و نعمت فرو بـرد تـا بـه هـنـگـام گـرفـتـار شـدن در چـنـگـال كـيـفـر الهـى، تحمل عذاب بر آنها دردناكتر باشد، زيرا اگر درهاى نعمتها به روى انسان بسته شود و آمادگى پذيرش ناراحتيها پيدا كند مجازاتها زياد دردناك نخواهد بود، اما اگر كـسـى را از مـيـان نـاز و نـعـمـت بـيـرون كـشـنـد و بـه سـيـاه چال زندان وحشتناكى بيفكنند فوق العاده دردناك خواهد بود.

بعلاوه اين فراوانى نعمت، پرده هاى غفلت و غرور را بر روى چشمان او ضخيمتر مى كند تا آنجا كه راه باز گشت بر او غير ممكن مى شود.

ايـن هـمـان چيزى است كه در ساير آيات قرآن از آن اشاره به (استدراج در نعمت ) شده است.

ضـمـنـا جـمـله (نـمـد) از مـاده (امـداد) و (مـد) بـه مـعـنـى كامل كردن نقصان چيزى، و جلوگيرى از قطع و پايان آن است.

بـعـد از نـفـى پـنـدارهـاى ايـن غـافـلان خـود خـواه، چـگـونـگـى حال مؤ منان و سرعت كنندگان در خيرات را ضمن چند آيه بازگو مى كند و صفات اساسى آنها را تشريح مى نمايد:

نخست مى گويد: (كسانى كه از خوف پروردگارشان بيمناك و نگرانند)( ان الذين هم من خشية ربهم مشفقون ) .

قـابـل تـوجـه ايـنـكه (خشيت ) به معنى هر گونه ترس نيست، بلكه ترسى است كه تـوام بـا تـعـظـيـم و احـتـرام بـاشـد، همچنين (مشفق ) كه از ماده (اشفاق ) و از ريشه (شـفـق ) به معنى روشنائى آميخته با تاريكى گرفته شده به معنى خوف و ترسى است كه آميخته با محبت و احترام است.

و از آنـجـا كـه (خـشـيـت ) بـيـشـتـر جـنـبـه قـلبـى دارد و اشـفـاق جـنـبـه عـمـلى را شـامـل مـى شـود، ذكـر ايـن دو بـه صـورت عـلت و معلول در آيه روشن مى گردد، در حقيقت مى فرمايد: آنها كسانى هستند كه ترس آميخته با عظمت خدا در دلهايشان جاى

كـرده اسـت و آثـار آن در عـملشان و مراقبتهايشان نسبت به دستورات الهى نمايان است، و بـه تـعـبـيـر ديـگـر (اشـفـاق ) مـرحـله تـكـامـل (خـشـيـت ) اسـت كـه در عمل اثر مى گذارد و به پرهيز از گناه و انجام مسئوليتها وا مى دارد.

سپس اضافه مى كند: (كسانى كه به آيات پروردگارشان ايمان مى آورند)( و الذين هم بايات ربهم يؤ منون ) .

بـعـد از مـرحـله ايـمان به آيات پروردگار، مرحله تنزيه و پاك شمردن او از هر گونه شـبـيـه و شريك فرا مى رسد و مى گويد: (كسانى كه نسبت به پروردگارشان شرك نمى ورزند)( و الذين هم بربهم لا يشركون ) .

در واقـع نـفـى شـرك، نـتـيـجـه ايـمـان بـه آيـات پـروردگـار و مـعـلول آن اسـت، و يـا به تعبير ديگر ايمان به آيات پروردگار به (صفات ثبوتى ) او اشـاره مـى كـنـد و نـفـى شـرك اشـاره بـه (صـفـات سـلبـى ) اسـت، بـه هـر حال نفى هر گونه شرك اعم از آشكار و نهان (جلى و خفى ) در اين جمله درج است.

بـعـد از ايـن، مـرحله ايمان به معاد و رستاخيز و توجه خاصى كه مؤ منان راستين به اين مـسـأله دارنـد فـرا مـى رسـد، تـوجـهـى كـه آنـهـا را در عمل، كاملا كنترل مى كند، مى گويد:

(و كـسـانـى كـه نـهـايـت تـلاش و كـوشـش را در انـجـام اطـاعـات و اداى حـقـوق مـردم و حق پـروردگـار دارنـد اما با اين حال خود را مقصر مى دانند و دلهايشان ترسان است از اينكه سـرانـجـام بـه سـوى پـروردگـارشـان بـاز مـى گـردنـد)( و الذين يؤ تون ما آتوا و قلوبهم وجلة انهم الى ربهم راجعون ) .

ايـنـان هـمـچـون افـراد كـوتـهـفـكـر و دون هـمـت نـيـسـتـنـد كـه بـا انـجـام يـك عمل كوچك خود را از مقربان درگاه خدا پندارند و چنان حالت عجبى پيدا كنند

كـه هـمـه را در بـرابـر خـود كـوچـك و بـى مـقـدار بـبـيـنـنـد، بـلكـه اگـر بـرتـريـن اعـمال صالح را انجام دهند، عملى كه معادل تمام عبادت انس و جن باشد عليوار مى گويند: آه من قلة الزاد و بعد السفر!: (آه از كمى زاد و توشه و طولانى بودن سفر آخرت )!

بـعد از شرح اين صفات چهارگانه مى فرمايد: (چنين كسانى هستند كه در خيرات سرعت مـى كـنـنـد و از ديـگـران پـيـشـى مـى گـيـرنـد)( اولئك يـسارعون فى الخيرات و هم لها سابقون ) .

در واقـع خـيـرات و نـيـكـيـهـا و سـعـادت واقعى، آن نيست كه غرق شدگان در ناز و نعمت و غـافـلان مـغـرور بـه دنـيا ميپندارند، خير و سعادت و بركت براى گروه مؤ منانى است كه داراى ويـژگـيـهـاى اعـتـقـادى و اخـلاقـى فـوق هـسـتـنـد و بـه دنبال آن در انجام اعمال صالح پيشقدمند.

آيـات فـوق تـرسـيـم جالب و تنظيم كاملا منطقى براى بيان صفات اين گروه از مؤ منان پيشگام است، نخست از ترس آميخته با احترام و تعظيم كه انگيزه ايمان به پروردگار و نـفـى هـر گـونـه شـرك اسـت شـروع كـرده و بـه ايـمـان بـه مـعـاد و دادگـاه عدل خدا كه موجب احساس ‍ مسئوليت و انگيزه هر كار نيك است منتهى مى گردد و مجموعا چهار ويژگى و يك نتيجه را بيان مى كند (دقت كنيد).

ضـمـنـا تعبير به (يسارعون ) كه از باب (مفاعله ) و به معنى سرعت براى پيشى گـرفـتـن از يـكـديـگـر اسـت، تـعـبـيـر جـالبـى اسـت كـه وضـع حـال مـؤ مـنـان را در يـك مـسـابقه كه به سوى مقصدى بزرگ و پر ارزش انجام مى شود، مـشـخـص مـى كـنـد و نـشـان مـى دهـد آنـهـا چـگـونـه در بـرنـامـه اعمال صالح با يكديگر رقابت سازنده و مسابقه بى وقفه دارند.

آيه (62) تا (67) و ترجمه

( و لا نكلف نفسا إلا وسعها ولدينا كتاب ينطق بالحق و هم لا يظلمون ) (62)( بل قلوبهم فى غمرة من هذا و لهم أعمال من دون ذلك هم لها عاملون ) (63)( حتى إذا أخذنا مترفيهم بالعذاب إذا هم يجارون ) (64)( لا تجاروا اليوم إنكم منا لا تنصرون ) (65)( قد كانت أياتى تتلى عليكم فكنتم على إعقابكم تنكصون ) (66)( مستكبرين به سامرا تهجرون ) (67)

ترجمه:

62 - و مـا هـيـچ كس را جزء به اندازه توانائيش تكليف نمى كنيم و نزد ما كتابى است (كه تـمـام اعمال بندگان را ثبت كرده ) و به حق سخن مى گويد لذا به آنان هيچ ظلم و ستمى نمى شود.

63 - بـلكـه دلهـاى آنـهـا از ايـن نامه اعمال (و روز حساب و آيات قرآن ) در بيخبرى فرو رفته و آنان اعمال (زشتى ) جز اين دارند كه پيوسته آن را انجام مى دهند.

64 - تـا زمـانـى كـه متنعمان مغرور آنها در چنگال عذاب گرفتار سازيم در اين هنگام ناله هاى دردناك و استغاثه آميز سر مى دهند!.

65 - (اما به آنها گفته مى شود) فرياد نكنيد! امروز شما از ناحيه ما يارى نخواهيد شد.

66 - (آيـا فراموش كرده ايد كه ) در گذشته آيات من بطور مداوم بر شما خوانده مى شد اما شما اعراض مى كرديد و به عقب باز مى گشتيد؟!.

67 - در حـالى كـه در بـرابـر آن آيـات اسـتـكـبـار مى نموديد و شبها در جلسات خود به بدگوئى ادامه مى داديد.

تفسير:

دلهاى فرو رفته در جهل!

از آنـجـا كه صفات بر جسته و ويژه مؤ منان كه سر چشمه انجام هر گونه كار نيك است و در آيـات قـبـل به آن اشاره شد، اين سؤ ال را برمى انگيزد كه اتصاف به اين صفات و انـجـام اين اعمال، كار همه كس نيست، و از عهده همه بر نمى آيد، در نخستين آيه مورد بحث به پاسخ پرداخته مى گويد: (ما هيچكس را جز به مقدار توانائيش تكليف نمى كنيم ) و از هر كس به اندازه عقل و طاقتش مى خواهيم( و لا نكلف نفسا الا وسعها ) .

ايـن تـعـبـيـر نشان مى دهد كه وظائف و احكام الهى در حدود توانائى انسانها است، و در هر مـورد بـيـش از مـيـزان قـدرت و تـوانـائى بـاشـد سـاقـط مـى شـود و بـه تـعـبـيـر علماى اصول، اين قاعده بر تمام احكام اسلامى حكومت دارد و بر آنها مقدم است.

و بـاز از آنـجـا كـه مـمـكن است اين سؤ ال پيش آيد كه چگونه اينهمه انسانها اعمالشان از كـوچـك و بـزرگ، مـورد حـسـاب و بـررسـى قـرار مـى گيريد؟ اضافه مى كند: و نزد ما كـتـابـى اسـت كـه بـه حـق سـخـن مـى گـويـد (و تـمـام اعـمـال بـنـدگـان را ثـبـت و بـازگـو مـى كـنـد) و بـه هـمـيـن دليل هيچ ظلم و ستمى بر آنها نمى شود( و لدينا كتاب ينطق بالحق و هم لا يظلمون ) .

ايـن اشـاره بـه نـامـه هاى اعمال و پرونده هائى است كه همه كارهاى آدمى در آن ثبت است و نزد خداوند محفوظ است، پرونده هائى كه گوئى زبان دارد و حق را

بازگو مى كند به گونه اى كه جاى هيچگونه انكار در آن باقى نمى ماند.

ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كه منظور از اين كتاب كه نزد پروردگار است، لوح محفوظ باشد و تعبير به لدينا (نزد ما) اين تفسير را تاييد مى كند.

بـه هـر حـال آيـه فـوق گـويـاى ايـن حـقـيـقـت اسـت كـه ذره اى از اعـمـال آدمى به دست فراموشى سپرده نمى شود و همه دقيقا ثبت خواهد شد، ايمان به اين واقعيت نيكوكاران را در كار خير تشويق و از كار بد بر حذر مى دارد.

جـمـله (يـنـطـق بـالحـق ) (بـه حـق سـخـن مـى گـويـد) كـه در تـوصـيـف كـتـاب اعمال آدمى آمده است شبيه تعبيرى است كه در فارسى نيز داريم و مى گوئيم: فلان نامه به قدر كافى گوياست، يعنى نياز به شرح و توضيح ندارد، گوئى خودش سخن مى گويد و بدون احتياج به مطالعه، حقايق را بازگو مى كند.

جـمـله (و هـم لا يـظـلمـون ) نـيـز اشـاره بـه ايـن اسـت كـه بـا ثـبـت دقـيـق اعمال جائى براى ظلم و ستم باقى نمى ماند.

ولى از آنـجـا كـه بـيـان ايـن واقـعـيـات تـنها در كسانى اثر مى كند كه مختصر بيدارى و آگـاهـى دارنـد بـلافـاصـله اضـافـه مـى كـنـد: (امـا دلهـاى ايـن جـمـعـيت كافر لجوج در جـهـل و بـيـخـبـرى آنـچـنـان فـرو رفـتـه كـه از نـامـه اعـمـال و روز حـسـاب و جـزا و آنـچـه در قـرآن از وعـد و وعـيـد آمـده اسـت غـافـلنـد)( بل قلوبهم فى غمرة من هذا ) .

اين انغمار و فرو رفتن در جهل و بيخبرى به آنها اجازه نمى دهد كه اين حقايق روشـن را مـشـاهـده كـنند، شايد به خود آيند و به سوى خدا باز گردند سپس اضافه مى كـنـد: (آنـهـا اعـمـالى جـز ايـن هـم دارنـد كـه پـيـوسـتـه آن را انـجـام مـى دهـنـد)( و لهـم اعمال من دون ذلك هم لها عاملون ) .

مـفسران براى جمله (لهم اعمال من دون ذلك ) تفسيرهاى گوناگونى گفته اند: بعضى آن را اشـاره بـه اعـمـال خـلاف و زشـتـى مـى دانـنـد كـه بـه خـاطـر جـهـل و نـادانـى از آنـهـا سـر مـى زنـد (بـنـابـرايـن (ذلك ) اشـاره بـه جهل آنها است ) و اعمال اشاره به گناهانى است كه از آنها از اين رهگذر سر مى زد.

بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد: مـنـظـور ايـن اسـت كـه آنـهـا عـلاوه بـر كفر عقيدتى از نظر عمل نيز آلودگى فراوان دارند.

و بـالاخـره بـعضى احتمال داده اند كه منظور اين است: برنامه اين كافران با برنامه مؤ منان به كلى از هم جدا است و دو خط مختلف را تعقيب مى كند.

ايـن تـفـسـيـرهـا در نـهـايـت، مـنـافـاتـى بـا هـم نـدارنـد و قـابـل جـمـعـنـد، آنـچـه بـايـد بـه آن تـوجـه داشـت ايـن اسـت كـه سـر چـشـمـه اعـمـال نـنـگـيـن آنـان هـمـان قـرار گـرفـتـن قـلبـهـايـشـان در غـمـره و فـرو رفـتـن در جهل و نادانى است.

امـا آنها در اين غفلت و بيخبرى همچنان باقى مى مانند (تا روزى كه مترفين را (آنان كه غـرق نـاز و نـعـمتند) در چنگال عذاب گرفتار سازيم در اين هنگام نعره استغاثه آميز آنها هـمچون نعره وحوش بيابان برمى خيزد) و از سنگينى عذاب و مجازات دردناك الهى ناله سر مى دهند( حتى اذا اخذنا مترفيهم بالعذاب اذا هم يجئرون )

ولى به آنها خطاب مى شود (فرياد نكنيد و ناله نزنيد كه شما امروز از ناحيه ما يارى نخواهيد شد)!( لا تجئروا اليوم انكم منا لا تنصرون ) .

ذكـر خـصـوص (مـتـرفـيـن ) در اينجا با اينكه گنهكاران منحصر به آنها نيستند يا به خـاطر اين است كه آنها سردمداران گمراهى و ضلالتند و يا براى اين است كه مجازات در مورد آنها دردناكتر خواهد بود.

ضـمـنـا مـنـظـور از عذاب در اينجا ممكن است عذاب دنيا يا عذاب آخرت يا هر دو باشد، يعنى هـنـگـامـى كه عذاب دردناك الهى در اين جهان يا آن جهان دامانشان را فرا مى گيرد، نعره و فرياد بر مى آورند و استغاثه مى كنند، اما بديهى است در آن هنگام كار از كار گذشته و راه بازگشت وجود ندارد.

آيـه بـعـد در حـقـيقت بيان علت اين سرنوشت شوم است، مى گويد: (در گذشته آيات من بـه طـور مـداوم بـر شـمـا خـوانـده مـى شد اما بجاى اينكه از آن، درس بياموزيد و بيدار شـويد اعراض مى كرديد و به عقب باز مى گشتيد)( قد كانت آياتى تتلى عليكم و كنتم على اعقابكم تنكصون ) .

(تـنـكـصون ) از ماده (نكوص ) به معنى عقب عقب بر گشتن است، و (اعقاب ) جمع (عـقـب ) (بـر وزن جـهش ) به معنى پاشنه پا است و مجموع اين جمله كنايه از كسى است كـه سـخـن نـامـطـلوبـى را مـى شـنود و بقدرى نگران و وحشت زده مى شود كه بر پاشنه پايش به عقب باز مى گردد.

نـه تـنها در برابر شنيدن آيات الهى عقب گرد مى كرديد، بلكه (در برابر آن حالت استكبار به خود مى گرفتيد)( مستكبرين به ) .

و عـلاوه بـر ايـن (جـلسـات شـب نـشـيـنـى تـشـكـيـل مى داديد و از پيامبر و قرآن و مؤ منان بدگوئى مى نموديد)( سامرا تهجرون ) .

(سامرا) از ماده (سمر) (بر وزن ثمر) به معنى گفتگوهاى شبانه است.

بعضى از مفسران گفته اند معنى اصلى اين ماده سايه ماه در شب است كه تاريكى و سفيدى در آن آمـيـخـتـه شـده و از آنـجـا كـه گـفتگوهاى شبانه گاه در سايه ماهتاب انجام مى شود چنانكه از مشركان عرب نقل كرده اند كه آنها شبهاى ماهتابى در اطراف كعبه جمع مى شدند و بـر ضـد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سخن مى گفتند اين واژه در مورد آن به كـار رفته، و اگر مى بينيم به افراد گندمگون و يا خود گندم، (سمراء) گفته مى شود به خاطر آن است كه سفيدى آن با كمى تيرگى آميخته شده است.

(تـهـجـرون ) از مـاده (هـجـر) (بـر وزن فـجـر) در اصل به معنى دورى كردن و جدائى است، سپس به معنى هذيان گفتن مريض نيز آمده، چرا كـه سـخنانش در آن حالت ناخوش آيند و دور كننده است و نيز هجر (بر وزن كفر) به معنى فحش و ناسزا است كه آن نيز مايه دورى و جدائى است.

در آيه فوق همين معنى اخير منظور است يعنى شبها تا مدت طولانى بيدار مى مانيد و همچون بيماران هذيان مى گوئيد و فحش و ناسزا مى دهيد.

و ايـن راه و رسـم افراد بى منطق و در عين حال ضعيف و زبون است بجاى اينكه روز روشن با شهامت بر منطق و دليل تكيه كنند، شبهاى تاريك را كه چشم مردم در خواب است انتخاب كرده و براى پيشبرد اهداف شوم يا تسكين ناراحتيهاى درون و گشودن عقده ها به ناسزاگوئى مى پردازند.

قـرآن مـى گـويـد: مـايـه بـدبـختى شما و عذاب دردناك الهى اين بود كه شما نه شهامت پذيرش حق داشتيد، نه متواضعانه در برابر آيات خدا زانو مى زديد، و نه برخورد شما با پيامبر يك بر خورد منطقى و صحيح بود كه اگر چنين بود راه حق را پيدا مى كرديد.