آيه (99) تا (100) و ترجمه
(
حتى إ ذا جاء أحدهم الموت قال رب ارجعون
)
(99)(
لعـلى أعـمـل صـلحـا فـيـمـا تـركـت كـلا إنـها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ إ لى يوم يبعثون
)
(100)
ترجمه:
99 - (آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مى دهند) تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد مى گويد: پروردگار من! مرا باز گردانيد!.
100 - شـايـد در آنـچـه تـرك كـردم (و كـوتـاهـى نـمـودم ) عـمل صالحى انجام دهم (به او مى گويند) چنين نيست، اين سخنى است كه او به زبان مى گـويـد (و اگـر بـاز گردد برنامه اش همچون سابق است ) و پشت سر آنها برزخى است تا روزى كه برانگيخته مى شوند.
تفسير:
تقاضاى ناممكن!
در تـعـقـيـب بـحـثـهـائى كـه در آيـات قبل پيرامون سرسختى مشركان و گنهكاران در مسير باطلشان گذشت، در آيات مورد بحث وضع دردناكشان را به هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند چنين توصيف مى كند:
آنـهـا بـه ايـن راه غـلط خود همچنان ادامه مى دهند تا هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد(
حتى اذا جاء احدهم الموت
)
.
در ايـن هـنـگـام كـه خـود را در حـال بـريـدن از ايـن جهان و قرار گرفتن در جهان ديگر مى بينند، پرده هاى غرور و غفلت از مقابل ديدگانشان كنار مى رود گوئى سرنوشت دردناك خـويـش را بـا چـشـم مـى بـيـنـد، عمر و سرمايه هاى از دست رفته و كوتاهيهائى را كه در گذشته كرده و گناهانى را كه مرتكب شده اند عواقب شوم آن را مشاهده مى كنند، اينجا است كـه فـريـاد او بـلنـد مـى شـود و مـى گـويـد: اى پـروردگـار مـن! مـرا بـاز گـردانـيـد!(
قال رب ارجعون
)
.
مـرا بـاز گـردانـيـد (شـايـد گـذشـتـه خـود را جـبـران كـنـم و عـمـل صـالحـى در بـرابـر آنـچـه تـرك گـفـتـم بـجـا آورم )(
لعـلى اعمل صالحا فيما تركت
)
.
امـا از آنـجـا كـه قـانـون آفـريـنـش چنين اجازه بازگشتى را به هيچكس، نه نيكوكار و نه بـدكـار، نـمـى دهـد، بـه او چنين پاسخ داده مى شود (نه! هرگز راه باز گشتى وجود ندارد)(
كلا
)
.
(اين سخنى است كه او به زبان مى گويد)(
انها كلمة هو قائلها
)
.
سـخـنى كه هرگز از اعماق دلش با اراده و آزادى بر نخواسته است، اين همان سخنى است كـه هـر بـدكـارى بـه مـوقع گرفتار شدن در چنگال مجازات و هر قاتلى به هنگام ديدن چوبه دار مى گويد و هر وقت امواج بلا فرو بنشيند باز همان برنامه سابق خود را ادامه مى دهد.
اين شبيه چيزى است كه در آيه 28 سوره انعام مى خوانيم و لورد (و لعادوا لما نهوا عنه ) (آنـهـا اگـر بـه حـيـات دنيا باز گردند باز به همان برنامه ها و روش خود ادامه مى دهند).
و در پـايـان آيـه، اشـاره بـسـيار كوتاه و پر معنى به جهان اسرار آميز برزخ كرده مى گويد: (در پشت سر آنها تا روزى كه برانگيخته مى شوند برزخى وجود دارد)(
و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون
)
.
نكته ها:
1 - مخاطب در جمله (رب ارجعون ) كيست؟
بـا تـوجـه بـه ايـنـكه كلمه (رب ) مخفف (ربى ) به معنى (پروردگار من ) مى بـاشـد، آغـاز ايـن جـمـله نـشـان مـى دهـد مـخـاطـب خـداونـد مـتعال است، ولى از آنجا كه (ارجعون ) (باز گردانيد مرا) به صيغه جمع آمده، مخاطب نـمـى تـوانـد خـدا بـاشـد، و جـمـع ايـن دو تـعـبـيـر در جـمـله فـوق سـؤ ال انگيز شده است.
جمعى از مفسران معتقدند كه مخاطب خداوند است و ذكر صيغه جمع در اينجا به عنوان احترام و تـعـظـيـم اسـت، كـه در زبـان فـارسـى مـا نـيـز مـعـمـول است به مخاطب واحد، هنگام احترام (شـمـا) مـى گوئيم، ولى با توجه به اينكه اين تعبير در زبان عربى، مخصوصا در اعصار گذشته، رائج نبوده، و در قرآن نيز نمونه اى براى آن ديده نمى شود، ضعف اين تفسير روشن است.
جـمـع ديـگـرى از مـفسران گفته اند مخاطب در واقع فرشتگان مرگ و قبض ارواحند، و گفتن كـلمـه رب يـكنوع استغاثه به درگاه خدا مى باشد كه در سخنان روز مره ما نيز فراوان است كه وقتى انسان در بحرانى سخت قرار مى گيريد نخست به درگاه خدا استغاثه مى كـند و بعد از مردم يارى مى طلبد و فرياد مى زند: (اى خدا! اى خدا! مرا نجات دهيد، به كمك من بشتابيد).
اين تفسير صحيحتر به نظر مى رسد.
2 - تفسير جمله (فيما تركت )
در آيـات فـوق خـوانـديـم كـه كـافـران در آسـتـانـه مـرگ تـقـاضـا مـى كـنـند كه آنها را بـازگـردانـنـد تـا (در آنـچـه تـرك گـفـتـه انـد) عمل صالح انجام دهند.
بـعـضـى معتقدند (فيما تركت ) در اينجا اشاره به اموالى است كه از آنها به يادگار مى ماند كه در تعبيرات معمولى نيز از آن به (تركه ميت ) تعبير مى شود.
حـديـثى كه از امام صادق (عليهالسلام
) نقل شده است شاهدى بر اين معنى است، آنجا كه فـرمـود: مـن مـنـع قـيراطا من الزكوة فليس بمؤ من و لا مسلم و هو قوله تعالى رب ارجعون لعـلى اعـمـل صالحا فيما تركت: (كسى كه قيراطى از زكات را ندهد نه مؤ من است و نه مسلمان و سخن خداوند رب ارجعون...) نيز همين را مى گويد.
در حـالى كه بعضى ديگر معنى وسيعترى براى آن قائلند و (ما تركت ) را اشاره به تـمـام اعـمـال صـالحـى كـه تـرك گـفـتـه مـى دانـنـد، يعنى: خداوندا! مرا باز گردان تا اعـمـال صـالحـى را كـه تـرك كـرده ام جـبـران كـنـم، و حـديـثـى كـه در بـالا نقل كرديم چنانچه از قبيل بيان مصداق روشن باشد منافاتى با اين تفسير وسيع و جامع نـدارد و بـا تـوجـه بـه ايـنكه اين گونه افراد از تمام فرصتهائى كه از دست داده اند پشيمان مى شوند و ميل دارند همه را جبران كنند، تفسير دوم صحيحتر به نظر مى رسد.
ضـمـنـا تـعـبـيـر بـه (لعـل ) در جـمـله (لعـلى اعـمـل صـالحـا) (شـايـد عـمـل صـالحى انجام دهم ) ممكن است اشاره به اين باشد كه اين افراد آلوده و مـنـحـرف از وضـع آيـنـده خـود نـيـز اطـمـيـنـان كـامـل نـدارنـد و كـم و بـيـش مـى دانـنـد كـه ايـن نـدامـت و پـشـيـمـانـى معلول شرائط خاصى است كه در آستانه مرگ براى آنها پيدا شده است و اى بسا اگر باز گردند همان روش گذشته را ادامه خواهند داد و حقيقت نيز همين است.
3 - (كلا) در اينجا چه چيزى را نفى مى كند؟
(كـلا) كـلمـه اى اسـت كـه در لغـت عـرب بـراى مـنـع و جـلوگـيـرى و ابـطـال گـفـتـار طـرف مـقـابـل مـى آيـد، و در واقـع نـقـطـه مقابل (اى ) (آرى ) است كه براى تصديق مى باشد.
در پـاسـخ سـؤ ال فـوق بـعضى گفته اند: (كلا) نفى تقاضاى كفار براى بازگشت به زندگى دنيا است، يعنى: راه بازگشت بسته شده و به هيچوجه امكان پذير نيست.
بعضى ديگر گفته اند كه اين كلمه براى نفى ادعاى آنها است كه مى گويند اگر ما به دنيا باز گرديم گذشته را جبران خواهيم كرد، خداوند مى گويد: اين يك ادعاى بى اساس و تو خالى است و اگر آنها باز گردند برنامه همان برنامه پيشين است.
در عين حال هيچ مانعى ندارد كه اين كلمه اشاره به نفى هر دو معنى باشد.
ذكـر ايـن نـكـتـه نـيـز لازم اسـت كه اين تقاضا و جواب گر چه در آيه فوق تنها در مورد مـشـركـان ذكـر شـده ولى مـسـلم اسـت كـه اخـتـصـاص بـه آنـهـا ندارد، بلكه تقاضاى همه گنهكاران و ستمگران و آلودگان است كه با ديدن سر نوشت دردناك خود در آستانه مرگ از گـذشـتـه پشيمان مى شوند و تقاضاى بازگشت مى كنند اما دست رد بر سينه آنها مى زنند.
4 - جهان برزخ چيست؟
عـالم بـرزخ چه عالمى است؟ و كجا است؟ و دليل بر اثبات چنين عالمى كه در ميان دنيا و عالم آخرت قرار دارد چيست؟
آيا برزخ براى همه است يا براى گروه معينى؟
و بالاخره وضع حال مؤ منان و صالحان و نيز كافران و بدكاران در آنجا چگونه است؟
اينها سؤ الاتى است كه در اين زمينه وجود دارد و در آيات و روايات اشاراتى به آن شده است و لازم است تا آنجا كه وضع اين كتاب اجازه مى دهد به پاسخ آنها بپردازيم.
واژه (بـرزخ ) در اصـل بـه مـعـنـى چـيـزى اسـت كـه در مـيـان دو شـى ء، حائل مى شود و سپس به هر چيزى كه ميان دو امر قرار گيرد برزخ گفته شده است و روى همين جهت به عالمى كه ميان دنيا و عالم آخرت قرار گرفته، برزخ گفته مى شود.
دليل بر وجود چنين جهانى كه گاهى از آن تعبير به (عالم قبر) و يا (عالم ارواح ) مـى شـود از طـريـق ادله نـقـليـه اسـت آيـات متعددى از قرآن مجيد داريم كه بعضى ظهور و بعضى صراحت در اين معنى دارد.
آيـه مـورد بـحـث(
و مـن ورائهم برزخ الى يوم يبعثون
)
ظاهر در وجود چنين عالمى است، هر چند بعضى خواسته اند كلمه برزخ را در اين آيه به معنى مانعى براى بازگشت به اين دنيا معرفى كنند و گفته اند مفهوم آيه اين است كه پشت سر انسان مانعى است كه او را از بـازگـشـت بـه ايـن جـهان منع مى كند، ولى اين معنى بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا تـعـبـيـر بـه (الى يـوم يـبـعـثـون ) (تـا روز رسـتـاخـيـز) دليل بر اين است كه اين برزخ در ميان دنيا و آخرت قرار گرفته، نه ميان انسان و دنيا.
از آيـاتـى كـه (صـريـحـا) وجـود چنين جهانى را اثبات مى كند آيات مربوط به حيات شـهـيـدان اسـت مـانـنـد(
و لا تـحـسـبـن الذيـن قـتـلوا فـى سـبـيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
)
: (هرگز گمان نكن كسانى كه در راه خدا كشته شدند
مـردگـانـنـد آنـها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند) (آيه 169 سوره آل عمران ).
در اينجا خطاب به پيامبر است، و در آيه 154 سوره بقره خطاب به همه مؤ منان كرده مى گـويـد:(
و لا تـقـولوا لمـن يـقـتـل فـى سـبـيـل الله امـوات بل احياء و لكن لا تشعرون
)
.
نـه تـنـهـا در مـورد مـؤ منان عاليمقامى همچون شهيدان جهان برزخ وجود دارد بلكه درباره كفار طغيانگرى همچون فرعون و يارانش نيز وجود برزخ صريحا در آيه 46 سوره مؤ من آمده است:
(
النـار يـعـرضـون عـليـهـا غـدوا و عـشـيـا و يـوم تـقـوم السـاعـة ادخـلوا آل فرعون اشد العذاب
)
: (آنها (فرعون و يارانش ) هر صبح و شام در برابر آتش قرار مـى گـيـرنـد و بـه هـنـگـامـى كـه روز قـيـامـت بـر پـا مـى گـردد فـرمـان داده مـى شـود آل فرعون را در شديدترين كيفرها وارد كنيد.
البـتـه آيـات ديـگـرى را نيز براى اين موضوع ذكر كرده اند كه در صراحت و ظهور به پـايـه آيـات فـوق نـمـى رسـد، تـنها مطلبى كه در آيات برزخ بايد مورد توجه قرار گـيـرد ايـن اسـت كـه بـجـز آيه مورد بحث كه مساءله برزخ را به طور كلى بيان كرده، بـقـيـه آنـهـا مـسـاءله را بـه صـورت خـصـوصـى مـثـلا در مـورد (شـهـداء) يـا (آل فرعون ) طرح مى كند.
ولى روشـن است كه نه آل فرعون خصوصيتى دارند، كه همانند آنها در جهان بسيار بوده، و نـه شـهـيدان چرا كه قرآن مجيد گروهى از صالحان و خاصان را همطراز آنها شمرده، در آيه 69 سوره نساء پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان را در كنار هم قرار مى دهد(
فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين
)
.
درباره عمومى بودن يا نبودن برزخ سخنى داريم كه در پايان اين بحث
به خواست خدا خواهد آمد.
و امـا از نـظـر روايـات در كـتـب مـعـروف شـيـعـه و اهـل تسنن روايات فراوانى است كه با تـعـبـيـرات مـخـتلف و كاملا متفاوت از جهان برزخ و عالم قبر و ارواح و خلاصه جهانى كه ميان اين عالم و عالم آخرت قرار دارد سخن مى گويد:
1 - در حـديـث مـعـروفـى كـه در كـلمات قصار در نهج البلاغه آمده است مى خوانيم كه على (عليهالسلام
) هـنـگـام مـراجعت از جنگ صفين وقتى كه نزديك كوفه كنار قبرستانى كه بـيـرون دروازه قـرار داشـت رسـيـد، رو بـه سـوى قـبـرهـا كـرد و چـنـيـن گـفـت: يـا اهـل الديـار المـوحـشـة و المـحـال المـقـفـرة و القـبـور المـظـلمـة! يـا اهـل التـربـه! يـا اهـل الغـربـه! يـا اهـل الوحـده! يـا اهل الوحشة! انتم لنا فرط سابق و نحن لكم تبع لا حق، اما الدور فقد سكنت، و اما الازواج فقد نكحت و اما الاموال فقد قسمت، هذا خبر ما عندنا فما خبر ما عندكم؟
ثم التفت الى اصحابه فقال: اما لو اذن لهم فى الكلام لاخبروكم ان خير الزاد التقوى:
(اى سـاكـنـان خـانه هاى وحشتناك و مكانهاى خالى و قبرهاى تاريك! اى خاك نشينان! اى غريبان! اى تنهايان! اى وحشتزدگان! شما در اين راه بر ما پيشى گرفتيد و ما نيز به شـمـا مـلحـق خـواهـيـم شـد، اگـر از اخـبـار دنـيا بپرسيد به شما مى گويم خانه هايتان را ديـگـران سـاكن شدند، همسرانتان به نكاح ديگران در آمدند، و اموالتان تقسيم شد، اينها خبرهائى است كه نزد ما است نزد شما چه خبر؟!
سـپـس رو به يارانش كرد و فرمود: اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود حتما به شما خبر مى دهند كه بهترين زاد و توشه براى اين سفر پرهيزكارى است ).
روشـن اسـت كـه تـمـام ايـن تـعـبـيـرات را بـر مـجـاز و كـنـايـه نـمـى تـوان حمل كرد، بلكه همه آنها خبر از اين واقعيت مى دهد كه انسان بعد از مرگ داراى يكنوع حيات بـرزخـى اسـت مـى فـهـمـد و درك مى كند و اگر اجازه سخن گفتن داشته باشد سخن هم مى گويد.
2 - در حـديـث ديـگـرى از اصـبـغ بـن نـبـاته از على (عليهالسلام
) مى خوانيم كه روزى حـضـرت از كـوفـه خـارج شـد و بـه نزديك سرزمين (غرى ) (نجف ) آمد و از آن گذشت اصبغ مى گويد: ما به او رسيديم در حالى كه ديديم روى زمين دراز كشيده است قنبر گفت: اى امـيـر مـؤ مـنـان اجـازه نـمـى دهـى عـبـايم را زير پاى شما پهن كنم؟ فرمود: نه اينجا سرزمينى است كه خاكهاى مؤ منان در آن قرار دارد و يا اين كار تو مزاحمتى براى آنها است.
اصبغ مى گويد: عرض كردم خاك مؤ من را فهميدم چيست؟ اما مزاحمت آنها چه معنى دارد؟
فرمود: يا بن نباته لو كشف لكم لرايتم ارواح المؤ منين فى هذا الظهر حلقا، يتزاورون و يـتـحـدثـون، ان فـى هـذا الظـهـر روح كـل مـؤ مـن و بـوادى بـرهـوت نـسـمـة كـل كـافـر: (اى فـرزنـد نـبـاتـه اگـر پـرده از مـقـابل چشم شما بر داشته شود ارواح مؤ منان را مى بينيد كه در اينجا حلقه حلقه نشسته انـد و يـكـديـگـر را مـلاقات مى كنند و سخن مى گويند اينجا جايگاه مؤ منان است و در وادى برهوت ارواح كافران.
3 - در حديث ديگرى از امام على بن الحسين (عليهماالسلام
) مى خوانيم: ان القبر اما روضة من رياض الجنة، او حفرة من حفر النار!: (قبر باغى است از باغهاى بهشت يا گودالى از گودالهاى جهنم )!.
4 - در حـديثى از امام صادق (عليهالسلام
) مى خوانيم: كه فرمود: البرزخ القبر، و هو الثـواب و العـقـاب بـيـن الدنـيا و الاخرة... و الله ما نخاف عليكم الا البرزخ: (برزخ هـمـان عـالم قـبـر اسـت كـه پـاداش و كـيفر ميان دنيا و آخرت است، به خدا ما بر شما نمى ترسيم مگر از برزخ )!.
5 - در حـديث ديگرى كه در كتاب كافى نقل شده است بعد از ذكر اين جمله مى خوانيم راوى از امـام سـؤ ال كـرد و مـا البـرزخ (برزخ چيست ) امام فرمود: القبر منذ حين موته الى يوم القيامة (قبر از زمان مرگ تا روز قيامت ادامه دارد).
6 - در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عليهالسلام
) مى خوانيم كه شخصى خدمتش عرض كـرد: جـمـعـى نـقـل مـى كـنند كه ارواح مؤ منان بعد از مرگ در سينه پرندگان سبز رنگى قرار مى گيرند كه اطراف عرش الهى مى گردند؟! امام فرمود: لا، المؤ من اكرم على الله مـن ان يـجـعـل روحـه فى حوصلة طير و لكن فى ابدان كابدانهم: (چنين نيست، مؤ من نزد خـدا گـراميتر از اين است كه روح او را در سينه پرنده اى محبوس كند، بلكه ارواح مؤ منين در بدنهائى همانند بدنهايشان قرار دارد).
ايـن حـديـث اشـاره بـه قـالب مـثـالى است كه از جهاتى شباهت به اين بدن مادى دارد ولى داراى يكنوع تجرد برزخى است.
7 - بـاز در حـديـث ديـگـرى كـه در كـتـاب (كـافـى ) نقل شده از امام صادق (عليهالسلام
) مى خوانيم كه در مورد ارواح مؤ منين از حضرتش سؤ ال كـردنـد فـرمـود: فـى حـجـرات فـى الجـنـه يـاكلون من طعامها و يشربون من شرابها و يقولون ربنا اقم لنا السـاعـة و انـجـز لنـا مـا وعـدتـنـا: (آنـهـا در حجره هائى از بهشت قرار دارند، از غذاهاى بـهـشـتـى مـى خـورنـد، و از نـوشـيـدنيهايش مى نوشند، و مى گويند پروردگارا! هر چه زودتر قيامت را بر پا كن و به وعده هايى كه به ما داده اى وفا فرما.
8 - در حـديـث ديـگرى در همان كتاب از همان امام بزرگوار آمده است: هنگامى كه يكى از مؤ مـنـان از دنـيـا مى رود، ارواح مؤ منين او را احاطه مى كنند و از كسانى كه در دنيا بوده اند و زنـده انـد يا مرده اند جستجو مى كنند، اگر بگويد فلانكس از دنيا رفته اما او را نزد خود حاضر نمى بينند مى گويند: حتما سقوط كرده (يعنى در دوزخ قرار گرفته!).
پيدا است كه منظور از بهشت و جهنم در روايات فوق، بهشت و دوزخ برزخى است نه عالم قيامت كه اين دو با هم فرق بسيار دارند.
خـلاصـه روايـات در اين زمينه بسيار زياد است و در ابواب مختلف جمع آورى شده است كه به قسمتى از ابواب آن اشاره مى كنيم:
روايات فراوانى كه سخن از سؤ ال و فشار و عذاب قبر مى گويد.
روايـاتـى كـه از تـمـاس ارواح بـا خـانـواده خـود و مـشـاهـده وضـع حال آنها بحث مى كند.
رواياتى كه از حوادث شب معراج و تماس پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) با ارواح انبيا و پيامبران سخن مى گويد.
روايـاتـى كه مى گويد: نتيجه كارهاى نيك يا بدى كه انسان در اين جهان انجام داده بعد از مرگ به او مى رسد... و مانند آن.
بـرزخ و ارتـبـاط بـا عـالم ارواح گـر چه بسيارى از كسانى كه دعوى ارتباط با عالم ارواح دارند دروغ مى گويند، يا گرفتار تخيل و پندارند، ولى طبق تحقيقاتى كه انجام شـده اسـت ايـن امر به اثبات رسيده كه ارتباط با عالم ارواح امكان پذير است، و اين امر بـراى جـمـعـى از آگاهان، به تجربه رسيده است كه در تماس با ارواح حقايقى را درك كرده اند.
اين امر خود دليل روشنى بر اثبات جهان برزخ و واقعيت آن است، و نشان مى دهد كه بعد از عالم دنيا و مرگ جسم، و قبل از قيام آخرت، جهان ديگرى وجود دارد.
هـمـچنين دلائل عقلى كه براى اثبات تجرد روح و بقاى آن بعد از فناى جسم در دست داريم خود دليل ديگرى بر اثبات جهان برزخ است (دقت كنيد).
ترسيمى از عالم برزخ اگـر از شـاخ و بـرگـهـا صـرف نـظر كنيم در ميان علماى اسلام در مورد مساءله برزخ و عـذاب و نـعـمـت در ايـن عـالم اتـفـاق نـظـر وجـود دارد و عـلمـاى شـيـعـه و اهل سنت در اين امر متفقند، جز اندكى كه قابل ملاحظه نيستند.
دليـل ايـن اتـفـاق نظر نيز روشن است زيرا وجود جهان برزخ و نعمت و عذاب آن همانگونه كه گفتيم صريحا در آيات قرآن مجيد آمده است.
در مـورد شـهـيـدان قـرآن بـا صـراحت مى گويد: نبايد تصور كرد كه آنها مردگانند آنها زنـده انـد و نـزد پـروردگارشان نعمت و روزى مى گيرند و از آنچه خدا به آنها داده است خـوشـحـالنـد و حـتـى بـه بـازمـانـدگـان بـشـارت مـى دهـنـد كه آنها غم و اندوهى ندارند (آل عمران آيه 169).
نه تنها اين دسته از نيكوكاران متنعمند بلكه گروهى از بدترين طاغيان و مجرمان نيز در عـذابـنـد چـنـانـكـه دربـاره مـعـذب بـودن آل فـرعـون بـعـد از مـرگ و قبل از قيام قيامت، قبلا اشاره كرديم (سوره غافر آيه 46).
و روايات نيز چنانكه دانستيم در منابع اسلامى در حد تواتر است.
بنابراين اصل وجود عالم برزخ جاى بحث نيست، مهم آن است كه بدانيم زندگى برزخى چگونه است كه در اينجا تصويرهاى مختلفى ذكر شده است كه روشنترين آنها آن است كه روح انـسـان بـعـد از پـايـان زنـدگـى ايـن جـهـان در اجساد لطيفى قرار مى گيريد كه از بـسـيـارى از عوارض اين ماده كثيف بر كنار است و چون از هر نظر شبيه اين جسم است، به آن (قـالب مـثـالى ) يـا (بـدن مثالى ) مى گويند كه نه به كلى مجرد است، و نه مادى محض، بلكه داراى يكنوع (تجرد برزخى ) است.
بـعـضـى از مـحـقـقـان آن را تـشـبـيـه بـه وضـع روح در حـالت خـواب كـرده انـد كه در آن حـال مـمـكـن است با مشاهده نعمتهائى براستى لذت ببرد و يا بر اثر ديدن مناظر هولناك مـعـذب و مـتـالم شـود آنـچنان كه گاه واكنش آن در همين بدن نيز ظاهر مى شود، و به هنگام ديـدن خـواب هـاى هـولنـاك، فرياد مى كشد، نعره مى زند، پيچ و تاب مى خورد، بدن او غرق عرق مى شود.
حـتـى بـعضى معتقدند كه در حال خواب به راستى روح با قالب مثالى فعاليت مى كند و حـتـى بـالاتـر از آن مـعـتـقـدنـد كـه ارواح قـويـه در حـال بـيـدارى نيز مى تواند همان تجرد برزخى را نيز پيدا كند، يعنى از جسم جدا شده و بـا هـمـين قالب مثالى به ميل خود، و يا از طريق خوابهاى مغناطيسى در جهان سير كند و از مسائلى با خبر گردد.
بـلكـه بعضى تصريح مى كنند كه قالب مثالى در باطن بدن هر انسانى هست، منتها به هـنگام مرگ و آغاز زندگى برزخى جدا مى شود و گاه در همين زندگى مادى دنيا نيز امكان جدائى چنانكه گفتيم براى او حاصل مى شود.
حـال اگـر تـمـام ايـن مـشـخـصـات را بـراى قـالب مـثـالى نـپـذيـريـم اصـل مـطـلب را نـمـى تـوان انـكار كرد چرا كه در روايات بسيارى به آن اشاره شده و از نظر دليل عقل نيز هيچگونه مانعى ندارد.
ضـمـنـا از آنـچـه گفتيم پاسخ اين ايراد روشن شد كه بعضى مى گويند: اعتقاد به جسد مـثـالى مـسـتلزم اعتقاد به مساءله تناسخ است، چرا كه تناسخ چيزى جز اين نيست كه روح واحد منتقل به جسمهاى متعدد گردد.
جـواب ايـن ايـراد را مـرحـوم (شـيـخ بـهـائى ) به طرز روشنى بيان كرده است، او مى گـويـد: تـنـاسـخـى كـه همه مسلمانان اتفاق بر بطلان آن دارند اين است كه روح بعد از ويـرانـى اين بدن به بدن ديگرى در همين عالم بازگردد، اما تعلق روح به بدن مثالى در (جـهـان بـرزخ ) تـا قـيـام قيامت كه باز به بدنهاى نخستين به فرمان خدا بر مى گـردد هـيـچـگونه ارتباطى به تناسخ ندارد، و اگر مى بينيد ما تناسخ را شديدا انكار كـرده و مـعـتـقـدان آن را تـكـفـيـر مـى كـنـيـم بـه خـاطـر آن اسـت كـه آنـهـا قائل به ازلى بودن ارواح و انتقال دائمى آنها از بدنى به بدن ديگرند و معاد جسمانى را در جهان ديگر به كلى منكرند.
و اگـر هـمـانطور كه بعضى گفته اند قالب مثالى در باطن همين بدن مادى باشد پاسخ مـسـاءله تـنـاسـخ روشـنـتـر مـى شـود، زيـرا روح از قـالب خـود بـه قـالب ديـگـرى مـنـتـقـل نشده بلكه بعضى از قالبهاى خود را رها ساخته و با ديگرى ادامه حيات برزخى داده است.
سؤ ال ديگر كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه از بعضى آيات قرآن استفاده مى شود كـه گـروهـى از مـردم داراى عـالم بـرزخ نـيـسـتند، چنانكه در آيه 55 و 56 سوره روم مى خـوانـيـم: (گروهى از مجرمان بعد از بر پا شدن قيامت سوگند ياد مى كنند كه ساعتى بـيـشـتـر در جـهـان بـرزخ نـبودند ولى بزودى مؤ منان آگاه به آنها مى گويند شما به فرمان خدا مدتى طولانى تا روز قيامت، مكث كرده ايد و هم اكنون روز قيامت است ).
پاسخ اين ايراد در روايات متعددى چنين داده شده است: مردم سه گروهند: گروهى مؤ منان خالص، گروهى كافران خالص، و گروهى متوسط و مستضعفند.
جهان برزخ مخصوص گروه اول و دوم است اما گروه سوم در يكنوع حالت بيخبرى، عالم بـرزخ را طـى مـى كـنـند (براى اطلاع بيشتر از اين روايات به جلد 6 بحار الانوار بحث احوال برزخ و قبر مراجعه شود).